اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-12-23- حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - تفسير زيارت جامعه کبيره

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 23-12-94
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام به همه‌ي شما هم وطنان عزيز خانم‌ها و آقايان خيلي خوشحاليم که در اين لحظات همراه شما هستيم در کنار شما هستيم ان شاء الله هر جا که هستيد تن تان سالم باشد و قلبتان سليم. تسليت من را به مناسبت سالروز شهادت حضرت فاطمه‌ي زهرا پذيرا باشيد. سلام عليکم حاج آقاي رنجبر.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب دارم. سوگ عظيم و عظمي را شهادت صديقه‌ي کبري فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها را تسليت عرض مي‌کنم.
شريعتي: سلامت باشيد. خيلي اتفاق خوبيست فاطميه در اين سال‌ها خيلي پر رنگ برگزار مي‌شود به تعبير يکي از کارشناسان عزيزمان به نقل از يکي از بزرگان اين دعوت و اين مجلس مجلس خصوصي اهل بيت است خودش به حال آن‌هايي که در اين مجلس خصوصي دعوت هستند. خدمت شما هستيم
حاج آقا رنجبر: شاهکارهاي بزرگ معمولا ريشه در کارهاي خرد و ريز و ناچيز و نازل دارند مثلا گلستان سعدي يک شاهکار بزرگ ادب پارسي است اگر ريشه يابي بکنيم دنبال بکنيم و آن منشأ اين اتفاق را بررسي بکنيم مي‌بينيم منشأ و ريشه يک حادثه‌ي بسيار پيش و پا افتاده و ساده بوده است خود سعدي در گلستان اشاره دارد مي‌گويد شب را به بوستان با يکي از دوستان اتفاق مبيت افتاد موضعي خوش خرم و درختان در هم با يکي از دوستانم رفتيم بيرون شهر در يک باغي خيلي اين باغ زيبا بود تماشايي بود تصميم گرفتيم شب تا صبح همان جا بمانيم. بامدادان که خاطر باز آمدن بر راي نشستن غالب آمد مي‌گويد صبح که تصميم گرفتيم برگرديم به خانه و کاشانه‌ي خودمان ديدمش دامني گل و ريحان و سنبل و ذي مران فراهم آورده و آهنگ رجوع کرده ديدم دوستم اول صبحي رفته يک مشت گل سرخ و گل رز و سنبل و گياهان معطري چيده به دامن ريخته و آمده مي‌گويد بسم الله مي‌خواهي برويم برويم گفتم گل بستان را چنان که داني و عهد گلستان را چنان که داني وفايي و بقايي نباشد گفتم مي‌داني اين گل‌ها چهار روز ديگر پر پر مي‌شوند پژمرده مي‌شوند؟ حکيمان گفته اند هر چه نپايد دلبستگي را نشايد چيزي که نمي‌ماند انسان نبايد به آن دل ببندد و دل بسته باشد گفتا طريق چيست؟ گفت پس چه کار کنم چه با خودم از اين جا ببرم؟ گفتم براي نضحت ناظران و فصحت حاضران گلستاني توانم تصنيف کردن گفتم من مي‌توانم به جاي اين گل‌ها و اين گلستان يک گلستاني بنويسم که دست تطاول دراز دستي‌هاي خزان به آن راهي نداشته باشد عيش ربيع او به تيش خريف مبدل نشود هميشه بهار باشد نه زمستاني داشته باشد نه پاييزي داشته باشد به چه کار آيدت از گل طبقي يک دامن گل با خودت ببري به چه دردت مي‌خورد از گلستان من ببر ورقي بگذار من يک گلستاني بنويسم يک ورقش را ببر نسخه‌ي شفا و زندگي مي‌تواند براي تو باشد خودت را گل مي‌کند چرا دنبال گل مي‌گردي آن وقت خودت گل مي‌شوي حالي که اين حکايت بگفتم دامن گل را بريخت و در دامنم آويخت و گفت اَلكريمُ إذا وَعَدَ وَفى (غررالحکم، ح 1528) گفت بسم الله انسان‌هاي کريم و بزرگوار وقتي وعده‌اي مي‌دهند به وعده شان وفا مي‌کنند من اين گل‌ها را دور ريختم يک ورق از آن گلستانش را به ما بده که سعدي دست به قلم مي‌شود و گلستان خودش را مي‌نويسد اين گلستان که يک شاهکار ادبي است ريشه در اين حادثه‌ي خرد و ناچيزي دارد يک کسي رفته چند گل چيده سعدي صحنه را ديده گفته اين‌ها پژمرده مي‌شود ماندگار نيست بگذار من گلستاني بنويسم که هميشه بهار باشد و خزان و پاييز به آن راه پيدا نکند اين يعني اتفاقات بزرگ ريشه در حادثات کوچک دارد همين خطبه‌ي فدکيه‌ي حضرت زهرا را ببينيد که حقيقتا يک گلستان است براي اهل معنا و اهل معرفت اين ريشه در چه دارد؟ ريشه در يک اتفاق بسيار سخيف و زشت و حقيرانه دارد باغي به عنوان هديه از پدري به فرزندي رسيده در اختيار اين فرزند بوده اين پدر از دنيا رفته حالا علاوه بر هديه بودن ميراث هم است به زور به ظلم به اجحاف با بهانه‌هاي واهي و هيچ و پوچ و تهي از او ستانده مي‌شود باغي که در اختيار او بوده اين يک بهانه‌اي مي‌شود تا او بيايد و در برابر يک جماعت عظيمي يک نطقي يک خطبه‌اي يک سخنراني داشته باشد که چون به بهانه‌ي فدک است معروف مي‌شود به خطبه‌ي فدکيه و در آن فلسفه‌ي احکام الهي را بيان مي‌کند پرده‌هايي را از قرآن برمي‌دارد شما اين خطبه را نخوان فقط نگاه بکن يک تورقي بکن ورق بزن با چشم هايت کلمات را ببين آن وقت مي‌بيني که اين خطبه غرق و مالامال آيات قرآن است يعني اگر اين آيات قرآن را به صورت يک چراغ مجسم بکنيم خود اين خطبه را به صورت يک باغ مصور بکنيم يک باغ بسيار بسيار چراغاني است انواع چراغ‌ها را شما در اين باغ تماشا مي‌کنيد همه جا روشن از آيات الهي است پر از آيات قرآن است هر کسي اين خطبه را ببيند مي‌گويد گوينده هر که باشد هر چه باشد يک انس غريب و عجيبي با قرآن دارد آيات قرآني با رگ و پوست او عجين شده و آميخته شده هر کسي اين خطبه را ببيند مي‌گويد گوينده هر چه باشد هر که باشد متر او مقياس و معيار او قرآن است هر کسي اين خطبه را ببيند مي‌گويد گوينده هر که باشد هر چه باشد اهل منطق است و در برابر حريف خودش از منطق استفاده مي‌کند آن هم چه منطق محکم و مستحکمي آيات الهي که اگر آياتي که در اين خطبه آمده تصوير بکنيم به صورت يک زنجير را خواهيم ديد که حريف و خصم سر تا پا زنجيري است يعني توان کمترين حرکت را ندارد قفل قفل است اين قدر مستند و محکم و روشن و روان است اين هماني است که عرض کردم يک شاهکار است و تفسير مي‌کند که اين فاطميون يعني چه فاطمي‌ها چه کساني هستند يعني فاطمي‌ها کساني هستند که با قرآن انس دارند اين فقط با نگاه به خطبه فهميده مي‌شود نه خواندنش فاطمي‌ها کساني هستند که خط کششان قرآن است فاطمي‌ها کساني هستند که منطق دارند محکم ترين منطق را در برابر حريف خودشان و خصم خودشان دارند ولي اين شاهکار بزرگ ريشه در يک چنين اتفاق و حادثه‌اي دارد. شاهکارها اين طوري هستند ريشه در کارهاي ريزي دارند همين ديوان حافظ که مورد بحث هفتگي ما هم است امروز هم يک غزلي را خواهم خواند غالب غزل هايش را اگر نگاه بکني مي‌بيني ريشه در اتفاقات خيلي ساده‌اي دارد يک اتفاق‌هايي افتاده که حافظ دست به قلم شده و غزل بلندي را خوانده يکي از غزل‌ها اين است خوش کرد ياوري فلکت روز داوري تا شکر چون کني و چه شکرانه آوري اين متن قرآن است مي‌گويد وقتي خدا به شما نعمتي مي‌دهد بايد شکر بکني خيلي جاها که قرآن ياد مي‌کند که خداوند چنين نعمتي به شما داد بعد مي‌گويد «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (مائده/ 6) بايد شاکر باشد و بعد مي‌گويد شکر هم شکرانه مي‌خواهد شکر فقط اين نيست که دست را بالا ببري بگويي الهي شکر يک کاري بايد بکني يعني ديگران هم بايد از سفره‌ي تو سهمي ببرند هر چه داري از دارايي تو بايد برخوردار شوند «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا» (سبا/ 13) نمي‌گويد قولوا مي‌گويد عمل بکنيد يعني شکر عمل است عملي است قولي نيست يعني شکرانه مي‌خواهد شما در همين سوره‌ي مبارکه‌ي کوثر مي‌بينيد که «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (کوثر/ 2-1) مي‌گويد ما به تو کوثر داديم حالا به شکرانه‌ي اعطاي اين کوثر چه بکن عرب‌ها به چشمه‌اي که جوشان است مي‌جوشد مي‌گويند کوثر حالا خدا به پيغمبر مي‌خواهد بگويد ما به تو حضرت زهرا داديم نام نمي‌برد چون نام‌ها در قرآن مهم نيستند بعضي‌ها گفتند چرا نام حضرت زهرا در قرآن نيامده اصلا نام‌ها اهميت ندارد نام فرعون هم آمده نام حيوانات هم آمده اين طوري نيست که نام بيايد اهميت داشته باشد نام نيايد اهميت نداشته باشد بله يک وقت قرآن از نام‌هايي که ياد کرده همه‌ي نام‌ها اهميتي منزلتي دارند مي‌گوييم چرا اين نام نيست نه اصلا قرآن کار ندارد ويژگي‌ها مهم است با خصوصيت کار دارد نمي‌گويد ما به تو حضرت زهرا داديم مي‌گويد ما به تو کوثر داديم يعني ما به تو چشمه داديم چشمه پاک است و پاک هم مي‌ماند محال است يک چشمه‌اي آلوده شود امکان ندارد حوض آلوده مي‌شود امکان ندارد چشمه آلوده شود شما به محض اين که يک چيز آلوده‌اي بريزي پس مي‌زند آلوده نه پاک هم بريزي پس مي‌زند چون دائم دارد مي‌جوشد چشمه هميشه پاک و معصوم است مي‌گويد ما به تو چيزي داديم که چشمه است هم پاک است هم پاک مي‌ماند ذره‌اي آلودگي و آغشتگي و تر دامني پيدا نخواهد کرد ما به تو چشمه داديم چشمه پايش به هر کجا برسد آباد مي‌کند منشأ حيات و آباداني است يک جا نشان بده که چشمه باشد آبادي آباداني نباشد پاي اين موجود به هر کجا برسد منطق او مرام او مسلک او به هر کجا برسد آن جا آباد مي‌شود در هر خانه‌اي که پاي فاطمه‌ي زهرا پاگشا شود آن خانه آباد مي‌شود در هر خانه‌اي که پاي او باز نشود مثل سرزميني که پاي آب چشمه در آن جا باز نشود خشک و کوير و برهوت است اگر هم چيزي در بيايد بوته‌هاي خار در مي‌آيد گل در نمي‌آيد سرسبز نخواهد شد ما به تو چشمه داديم کسي داديم که مثل چشمه همه را سيراب خواهد کرد هر عطشناکي که پايش به حريم او برسد سير و سيراب خواهد شد بعد بلافاصله مي‌گويد حالا که ما يک چنين نعمتي به تو داديم ادب اقتضا مي‌کند شکر بکني شکر هم شکرانه مي‌خواهد شکرانه اش را ما تعيين مي‌کنيم که چه کار بکني تا همه ياد بگيرند که وقتي به آن‌ها نعمت داده مي‌شود اولا شکر داشته باشند بعد شکرانه داشته باشند و شکرانه شان چه باشد «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» به نماز بايست يعني مبادا يک نعمتي به تو داديم دل مشغول او باشي غافل شوي خدا يک وقتي يک چيزي به ما مي‌دهد يک منصبي مسئوليتي جايگاهي به ما مي‌دهد مثل مادري که عروسک مي‌دهد دست بچه اش آن بچه سرگرم مي‌شود همه چيز را فراموش مي‌کند نباشد مي‌گويد وقتي چيزي به تو مي‌دهيم ارتباطت را با ما ادامه بده پيغمبر که نماز مي‌خواند بي نماز نبود نه مي‌گويد آن نماز را بخوان ارتباط را ادامه بده به ياد ما باش دوم هم اين که يک شتري بردار نحرش بکن ذبحش بکن قطعه قطعه اش بکن هر تکه‌اي را ببر در خانه‌اي بده يعني کسي که با ما رابطه دارد بايد نان سر سفره‌ي ديگران بگذارد اين يعني اگر کسي نان ديگران را آجر کرد با ما هيچ ربط و رابطه‌اي ندارد فرمول مي‌دهد يعني نعمت شکر و شکر شکرانه حالا يک کسي پادشاه شده در عهد حافظ به نام زين العابدين او به تخت نشسته طبق معمول همه تبريک مي‌گويند شادباش مي‌گويند حافظ هم يک تبريک و شادباشي براي او فرستاده متن شادباش حافظ همين غزل است به جاي اين که تملق بگويد چاپلوسي بکند چه نصايحي کرده خوش کرد ياوري فلکت روز داوري بالاخره اَلدَّهرُ يَومانِ : يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ (غررالحکم، ح 1917) امروز بر وفق مراد توست ياوري ات کرد خوب هم ياوري ات کرد بالاخره به تخت نشستي يک معناي داوري يعني جنگ بالاخره جنگي بود تو در اين ماجرا فاتح شدي برنده شدي صاحب تخت و بخت شدي حالا ببينم تا شکر چون کني يک نعمتي فرصتي است خدا به تو داده کاره‌اي نبودي قدرتي نداشتي دستت به جايي بند نبود الآن خيلي کارها از عهده‌ي تو ساخته است تا شکر چون کني و چه شکرانه آوري مي‌خواهي چه سر سفره‌ي مردم بياوري آرامش آسايش يا چه چيزي مي‌خواهي براي مردم بياوري؟ خوش کرد ياوري فلکت روز داوري تا شکر چون کني شکرانه چه آوري آن کس که اوفتاد و خدايش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري مي‌گويد ببين يک نقاش صد نفر را نقاش مي‌کند يک خطاط هزار نفر را خطاط مي‌کند يعني همان چيزي که به خودش دادند در اختيار ديگران مي‌گذارد قرآن مي‌گويد «وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّـهُ إِلَيْكَ» (قصص/ 77) به مردم خوبي بکن همان طور که خدا به تو خوبي کرده اصلا خدا به تو خوبي کرد که تو خوبي کردن را ياد بگيري و ياد بگيري چطوري به ديگران خوبي بکني زکات علم نشر آن است حالا مي‌گويد ببين تو افتاده بودي کسي نبودي کسي به تو محل نمي‌داد امروز شدي پادشاه و حاکم و خليفه آن کس که اوفتاد و خدايش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري بگو بر تو يک فرض و تکليف است که تو هم از خدا ياد بگيري تو هم دست هر کسي که افتاده را بگيري خدا غم‌هاي تو را زدود تا تو هم ياد بگيري غم‌هاي ديگران را از دل هايشان دور بکني همان کاري که پيغمبر مي‌کرد يک جا به پيغمبر مي‌گويد «وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى» (ضحي/ 7) تو را مگر هدايت نکرديم؟ تو هم ديگران را هدايت بکن او هم هدايت مي‌کرد چرا؟ چون خودش هدايت شده بود لذا يک جواني آمد خيلي ساده و خيلي شفاف به پيغمبر عرض کرد که اِنِّي اُحِبُّ الزِّنَا من عاشق زنا هستم حضرت اصلا با او هيچ تندي و پرخاشي نکرد پيش خودش گفت من را هدايت کردند من هم بايد اين را هدايت بکنم دست من را گرفتند من هم بايد دست او را بگيرم حالا خدا يک نيرويي در من قرار داده از آن نيرو استفاده بکنم به او گفت بيا جلو آمد جلو دست گذاشت روي قلبش و دعا کرد اللّهُمَّ طَهِّر قَلْبَهُ وَ وَاغْفِرْ ذنْبَهُ وَ حَسِّنْ فَرْجَهُ (منتهي الآمال، ص 36) خدايا دلش را پاک بکن دلش آلوده است تمام آلودگي‌ها به دل برمي‌گردد بيا به کرامتت دل اين را پاک بکن اشتباه کرد گفت من زنا را دوست دارم چيزي که تو دشمن داري او دوست دارد ببخش او را دامنش را پاک بکن اين دستش را که برداشت گفت من از زنا خيلي نفرت دارم خيلي بيزارم دستش را گرفتند دستي را مي‌گيرد بي اعتنا نيست بي تفاوت نيست آن کس که اوفتاد و خدايش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري در کوي عشق شوکت شاهي نمي‌خرند اقرار بندگي کن و اظهار شاکري گفت ببين الآن شاهي پادشاهي هر چه هستي اين در کوچه و بازار قيمت دارد در وادي عشق در کوي حق که کوي محبت است کوي عشق است پشيزي نمي‌ارزد تنها چيزي که در آن جا قيمت دارد و بها و ارزش دارد اقرار بندگي است اين که خودت را بنده‌ي خدا بداني در روايت داريم مَا كَانَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدُ مِنْ فَاطِمَةَ (بحارالانوار، ج‏??، ص‏??) روي کره‌ي زمين از فاطمه‌ي زهرا بنده تر وجود ندارد بنده يعني چه؟ يعني کسي که همه اش نماز مي‌خواند؟ نه بنده يعني کسي که بند خداست يعني دست من بند من است بنده‌ي من است هر جا من بروم اين با من است در اختيار من است تحت امر من است من بگويم برو بالا مي‌رود بالا بيا پايين مي‌آيد پايين بدون اين که ذره‌اي برايش تفاوت داشته باشد نه بالا بودن برايش بالاست نه پايين بودن آن چه که برايش مهم است با من بودن است محال است از من دست بردارد هر گاه هر اتفاقي براي من بيفتد خودش را سپر مي‌کند حاضر است خودش زخمي شود آسيب ببيند اما من آسيب نبينم بندگي يعني اين يعني خودت را بند خدا بکني حالا مي‌گويد فاطمه‌ي زهرا بنده ترين است يعني مطيع محض است يک دعايي دارد اين دعا خيلي لطيف است فرمود اللّهُمَّ بِعِلمِكَ الغَيبَ و قُدرَتِكَ عَلَى الخَلقِ، أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي، و تَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيرا لي. (بحار الانوار، ج 94، ص 225) خدايا تو را قسم مي‌دهم به آن دانش غيبي که داري نهاني‌ها را پنهاني‌ها را پوشيده‌ها را خوب مي‌داني تو را قسم مي‌دهم به اين‌ها که أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي من را تا وقتي که زنده بدار که زنده بودن را براي من خوب مي‌داني يعني تا هر وقت صلاح مي‌داني مي‌گويي خوب است اين زنده باشد من زنده باشم من تعيين نمي‌کنم من را زنده بدار عمر طولاني به من بده نه اصلا من از تو مي‌خواهم اگر زنده بودن را براي من خوب مي‌داني هر چه تو خوب مي‌داني من هيچ چيزي را خوب و بد نمي‌دانم اصلا صلاح و مصلحت من دست شماست يک وقت شما مي‌روي آرايشگاه تعيين مي‌کني مي‌گويي سر من را فلان مدل بزن يک وقت مي‌گويي آدم خوش ذوق و به روزي است مي‌گويي هر کاري بکني بکن مي‌گويد سرت را بيار پايين مي‌آوري پايين حرف نمي‌زني انجام مي‌دهي اين همين را مي‌گويد مي‌گويد که من را بميران هر گاه که احساس مي‌کني مردن براي من خوب است يعني مرگ من به انتخاب خودت باشد حيات من به انتخاب خودت باشد همه چيز من به انتخاب خودت باشد
شريعتي: اوج باور و ايمان ما به خداست
حاج آقا رنجبر: بله فاطمه‌ي زهرا قلبش مالامال از ايمان و يقين است يعني به اين نتيجه رسيده که هر چه خدا بخواهد خوب است هر کاري خدا بخواهد خير است و صلاح و مصلحت است اقرار بندگي کن و اظهار چاکري آن هم چاکري نسبت به چه کسي؟ نسبت به اين و آن نه نسبت به ساقي عالم آن کسي که ساقي است عطش‌ها را دور مي‌کند ساقي به مژدگاني عيش از درم در‌اي اين جا فيلش ياد هندوستان مي‌کند چون بحث اظهار چاکري و اقرار بندگي کرده که منظورش خداست نه نسبت به پادشاه لذا بلافاصله مي‌گويد ساقي به مژدگاني عيش از درم مران حالا که همه چيز بر وفق مراد است حالا که ساقي به مژدگاني عيش از درم درآي تا يك دم از دلم غم دنيا به در بري تو يک نوک پا سري به دل ما بزني تمام غم‌ها و غصه‌ها از دل ما خواهد رفت در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است آن به کزين جريده سبک بار بگذري چقدر زيباست مي‌گويد ببين اين هم آيات قرآن است ببين آيات قرآن راه خدا را به صراط تعبير مي‌کند صراط يعني شاهراه يعني عرصه بر هيچ کس تنگ نيست همه مي‌توانند وارد شوند شاهراه است راه‌هاي پر پيچ و خم روستايي باريک نيست شاهراه است يعني هر کس بخواهد خوب شود مي‌تواند خوب شود حرّ هم بخواهد خوب شود مي‌تواند شاهراه است شاهراه جاه و بزرگي يعني براي رسيدن به جاه و بزرگي شاهراه است نه يک راه باريک منتها اين شاهراه يک عيبي دارد سربالايي است گريوه است چون گريوه است سر بالايي است هر چه سبک تر باشي بهتر است به پادشاه مي‌گويد هر چه تعلقاتت را کم بکني همان که حضرت علي فرمود تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا (نهج البلاغه، خطبه 21) سبک بار شويد تا بپيونديد چون سربالايي است سر پاييني نيست که خودش برود خيلي انرژي بايد به کار ببندي هر تعلقي که مي‌آيد سراغ انسان حرکت انسان را سخت و سخت تر مي‌کند در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است خطرات فراواني وجود دارد آن به کاز اين گريوه سبک بار بگذري پس چه بهتر هر چه سبک بار تر باشي بهتر است سلطان و فکر لشکر و سوداي تاج و گنج درويش و امن خاطر و کنج قلندري مي‌گويد ببين سلطاني پادشاهي ولي آرامش نداري دائم يا فکر لشکرت هستي يا سوداي تخت و تاجت را در سر داري ولي ما درويش هستيم هيچ چيز نداريم اما آرامش را داريم آسايش را داريم من به تو تبريک مي‌گويم چون تو همه چيز داري ولي امنيت خاطر نداري آرامش نداري يک حرف صوفيانه بگوي اجازت است‌اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
شريعتي: خيلي ممنون ادامه‌ي فرمايشات حاج آقاي رنجبر را بعد از تلاوت قرآن مي‌شنويم. صفحه‌ي 153 را امروز تلاوت مي‌کنيم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ?23? قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ?24? قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ ?25? يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّـهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ?26? يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ ?27? وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّـهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ?28? قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ ?29? فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللَّـهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ?30?
ترجمه:
گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزي و به ما رحم نکني مسلماً از زيانکاران خواهيم بود. (??) خدا فرمود: از اين جايگاه و مقام فرود آييد، در حالي که دشمن يکديگريد، و براي شما در زمين تا مدتي قرارگاه و مايه برخورداري است. (??) پروردگار فرمود: در آن زندگي مي‌کنيد، و در آن مي‌ميريد، و از آن بيرون مي‌آييد. (??)‌اي فرزندان آدم! ما لباسي که شرمگاهتان را مي‌پوشاند، و لباسي فاخر و گران که مايه زينت و جمال است، براي شما نازل کرديم؛ و لباس تقوا [که انسان را از آلودگي‌هاي ظاهر و باطن بازمي دارد] بهتر است، و اين [لباس که با استفاده از آن انسان به سعادت ابدي مي‌رسد] از نشانه‌هاي خداست، باشد که متذکّر [اين حقيقت] شوند. (??)‌اي فرزندان آدم! شيطان، شما را نفريبد چنان که پدر و مادرتان را [با فريبکاريش] از بهشت بيرون کرد، لباسشان را از اندامشان بر مي‌کشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند، او و دار و دسته اش شما را از آنجا که شما آنان را نمي‌بينيد مي‌بينند، ما شياطين را سرپرست و ياران کساني قرار داديم که ايمان نمي‌آورند. (??) چون کار زشتي مرتکب مي‌شوند، مي‌گويند: پدرانمان را بر آن [کار] يافتيم و خدا ما را به آن فرمان داده. بگو: يقيناً خدا به کار زشت فرمان نمي‌دهد، آيا چيزي را که نمي‌دانيد [از روي جهل و ناداني] به خدا نسبت مي‌دهيد؟! (??) بگو: پروردگارم به ميانه روي [در همه امور و به اجتناب از افراط و تفريط] فرمان داده و [امر فرموده]: در هر مسجدي [به هنگام عبادت] روي [دل] خود را [آن گونه] متوجه خدا کنيد [که از هر چيزي غير او مُنقطع شود]، و او را در حالي که ايمان و عبادت را براي وي از هر گونه شرکي خالص مي‌کنيد بخوانيد؛ همان گونه که شما را آفريد، [پس از مرگ به او] بازمي گرديد. (??) در حالي که گروهي را [به خاطر داشتن لياقت] هدايت کرد، و گروهي [به سبب نداشتن شايستگي] گمراهي بر آنان ثابت و قطعي شد، چون اينان شياطين را به جاي خدا سرپرستان و دوستان خود گرفتند، وگمان مي‌کنند که راه يافتگانند!! (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: حاج آقاي رنجبر اشاره‌ي قرآني را بفرمايند
حاج آقا رنجبر: خودنويس‌ها پاک کن ندارند هر چه نوشتند نوشتند ولي مداد پاک کن دارد يعني هر چه نوشته مي‌تواني پاکش بکني اصلاحش بکني قلم خدا خودنويس نيست قلم خدا مداد است يعني شما وقتي يک خطايي مرتکب مي‌شوي او مي‌نويسد مجازاتش را هم تعيين مي‌کند ولي به محض اين که دست به دعا شوي و استغفاري داشته باشي سريع پاکش مي‌کند نه تنها پاکش مي‌کند بلکه به جاي آن بدي ثواب هم مي‌نويسد اين را انبيا خوب مي‌فهميدند لذا دارد مي‌گويد در ماجراي آدم و حوا بعد از آن اتفاق بلافاصله دست به دعا شدند «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف/ 23) و درخواست مغفرت الهي کردند و مغفرت الهي هم نصيبشان شد.
شريعتي: خيلي ممنون وقت در اختيار شماست ابيات پاياني را مي‌شنويم
حاج آقا رنجبر: يک حرف صوفيانه اين جا يعني عارفانه يک حرف صوفيانه بگويم اجازت است؟ جناب پادشاه اجازه مي‌دهي؟ به تو برنمي‌خورد.‌اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري حالا که نشستي به تخت هوس اين که قلمرو حکومت خودت را گسترش بدهي نداشته باش به فکر تسويه با ديگران نداشته باش بگو أَلْيوْمُ يوْمُ الْمَرْحَمَةِ (توضيح المقاصد، ص 23) همه را ببخش و از سر صلح و سازش با مردم تا بکن نيل مراد بر حسب ذکر و همت است هر کس به هر کجا رسيد به اندازه‌ي تدبير خودش و تلاش و کوشش خودش راه پيدا کرد نيل مراد بر حسب فکر و همت است از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري از جناب عالي که شاه هستي اين باشد که نذر بکني به مردم خوبي برساني من هم به تو قول مي‌دهم که توفيق و مدد الهي نصيب تو خواهد شد بعد هم براي اين که اين شاه بداند حافظ هيچ چشم داشتي از او ندارد مي‌گويد حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوي فقر يعني نداشتن قناعت يعني نخواستن يادت باشد جناب پادشاه من نه چيزي دارم و نه چيزي مي‌خواهم و افتخار هم مي‌کنم که اين غبار فقر و قناعت با خودم دارم کين خاک بهتر است از عمل کيميا گري
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها