اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-09-22-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - تفسير زيارت جامعه کبيره

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/09/22

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


جز آستان توام در جهان پناهي نيست *** سر مرا به جز اين در حواله گاهي نيست
عدو چو تيغ کشد من سپر بيندازم *** که تيغ ما به جز از ناله‌اي و آهي نيست
چرا ز کوي خرابات روي برتابم *** کز اين بهم به جهان هيچ رسم و راهي نيست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر *** بگو بسوز که بر من به برگ کاهي نيست
غلام نرگس جماش آن سهي سروم *** که از شراب غرورش به کس نگاهي نيست
مباش در پي آزار و هر چه خواهي کن *** که در شريعت ما غير از اين گناهي نيست
عنان کشيده رو اي پادشاه کشور حسن *** که نيست بر سر راهي که دادخواهي نيست
چنين که از همه سو دام راه مي‌بينم *** به از حمايت زلفش مرا پناهي نيست
خزينه دل حافظ به زلف و خال مده *** که کارهاي چنين حد هر سياهي نيست


شريعتي: سلام به همه‌ي شما هم وطنان عزيز خانم‌ها و آقايان خيلي خوشحاليم که در اين لحظات همراه شما هستيم در کنار شما هستيم ان شاء الله هر جا که هستيد تن تان سالم باشد و قلبتان سليم. سلام عليکم حاج آقاي رنجبر.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب دارم. تبريک عرض مي‌کنم حلول ماه ربيع را و پيشاپيش هم عذرخواهي مي‌کنم به خاطر صداي خسته و کسالتي که دارم.
شريعتي: ما خدمت شما هستيم.
حاج آقا رنجبر: در عالم طبيعت بذر حواله به خاک شده يعني به خاک گفته شده که هرگاه يک بذر آمد سراغ تو هر چه مي‌خواهد در اختيارش بگذار نيازهايش را مرتفع بکن ريشه مي‌خواهد ساقه مي‌خواهد برگ مي‌خواهد گلبرگ رنگ عطر مي‌خواهد هر چه مي‌خواهد به او بده حواله گاه بذر در عالم طبيعت خاک است هر کجا برود سبز نخواهد شد شکفته شکوفا نخواهد شد و ضايع و تلف مي‌شود مگر به همان جايي که حواله شده برود بحث اين است که حواله گاه انسان کجاست؟ کجا برويم سبز مي‌شويم کجا برويم حيات پيدا مي‌کنيم کجا برويم نيازهايمان رفع و مرتفع مي‌شود کجا بايد برويم؟ حواله گاه ما کجاست؟ حواله گاه يک بذر گل سرخ خاک است اگر برود در دل يک خاک مساعد مناسب سبز مي‌شود به گل مي‌نشيند شکوفا مي‌شود حواله گاه ما کجاست؟ ما کجا برويم حيات پيدا مي‌کنيم؟ زنده مي‌شويم؟ قرآن حواله گاه انسان را آستانه‌ي حق مي‌داند به همين خاطر مي‌گويد شتابان به سوي خدا حرکت بکن « يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/ 21) بياييد عبادت بکنيد با عبادت است که شما سبز مي‌شويد و حيات پيدا مي‌کنيد البته عبادت را خوب معنا نمي‌کنند اين آيات قرآن مثل پرهاي طاووس است پرهاي طاووس تا بسته است خيلي جلوه و جمالي ندارد يک وقتي باز مي‌شود آن وقت خيلي زيبا و معنا دار است آيات قرآن کلمات قرآن هم همين است ببينيد روزي چند بار ما در نماز مي‌گوييم « إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (حمد/ 5) اين نعبد يعني چه؟ عبادت کنيد عبادت يعني چه؟ « وَأَنِ اعْبُدُونِي» (يس/ 61) عبادت يعني پرستش نه. عبادت در لغت عرب يک معناي خيلي لطيفي دارد يعني هموار کردن جاده يعني صاف کردن مسير عرب‌ها به جاده‌اي که کوبيده شده باشد صاف شده باشد مي‌گويند طريقٌ مُعَبَّد يعني راه صاف شده راه هموار شده راه کوبيده شده در عربستان اگر ديده باشيد در جاده‌ها پشت اين غلطک‌هاي جاده صاف کن نوشته عابد يعني کوبنده يعني صاف کننده عبادت يعني اين که جاده‌ي وجود خودت را براي خدا هموار کني براي خدا صاف کني خدا راحت بتواند وارد ذهن و زندگي و وجود تو شود دستورات الهي راحت بتوانند وارد شوند الآن ما اين طوري نيستيم ما واقعا براي دستورات الهي حکم يک سنگلاخ و دست انداز داريم ولي بعضي‌ها اين طور نيستند در يک مسجد آقايي بالاي منبر چقدر روضه مي‌خواند که فلاني گرفتار است هر کس مي‌تواند به اندازه‌ي وسعش کمک بکند چند نفر دست به جيب مي‌شوند راحت؟ خيلي کم. آن‌هايي که راحت دست به جيب مي‌شوند اين‌ها عابد هستند قبلا مسير را هموار کردند اين‌ها اهل عبادت هستند بقيه اهل خم و راست شدن هستند عابد کسي است که به راحتي دستورات الهي را پذيرش بکند دريافت بکند حالا هر کسي عابد تر باشد هر کسي جاده اش صاف تر باشد هموار تر باشد طبيعتا دريافت‌هاي بيشتري هم خواهد داشت چرا آيات قرآن بر پيغمبر نازل مي‌شود؟ سرّش همين است « نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا» (بقره/ 23) اين آيات را نازل کرديم بر عبد خودمان يعني کسي که جاده‌ي وجود خودش را براي ما صاف کرده بود چرا اين آيات براي ديگران نازل نمي‌شود چون آن‌ها سنگلاخ و پر دست انداز هستند اين چتر باز‌ها وقتي مي‌خواهند از آسمان فرود بيايند کجا فرود مي‌آيند؟ روي سنگلاخ؟ نه يک جاي هموار و صاف آيات الهي هم همين طور است وقتي مي‌خواهند نازل شوند هر جا که فرود نمي‌آيند چرا دستگاه امام حسين سرشار شده از رحمت الهي هر چه رحمت است بر آن جا باريدن گرفته چون دو حرم است که اذن دخول ندارد تمام حرم‌ها امام‌ها امام زاده‌ها حتي امام زاده‌هاي بين راهي هم اذن دخول دارند شما بخواهي وارد شوي بايد اذن دخول بخواني جز حرم امام حسين و حرم حضرت عباس ورودش اجازه نمي‌خواهد يعني اين جا دريا دريا رحمت است هر چه هستي هر که هستي مهم نيست وارد شو خودت را معطل نکن چرا اين همه رحمت آن جا ساري و جاري شده چون عبد به تمام معنا است يعني در تمام شرايط آن عبد بودن خودش را ثابت کرده لذا دنياي آن جا يک دنياي ديگري است در دنياي سيدالشهدا و در دنياي کربلا دو دو تا چهار تا نيست دو دو تا هر چه امام حسين بگويد است الآن هم از جهت علمي ثابت شده يک رشته‌اي است در دانشگاه تدريس مي‌شود به نام رشته‌ي کياس ترجمه مي‌کنند به آشوب مي‌گويند يک فضاهايي است شرايطي است عوالمي است که در آن جا دو دو تا چهار تا نيست دو دو تا هر چند تا مي‌تواند باشد دستگاه امام حسين چنين دستگاهي است واقعا دو دو تا چهار تا نيست بيست و هفت ميليون زائر هشتاد و پنج کيلومتر حرکت مي‌کند اين‌ها کجا مي‌خواهند متمرکز شوند محدوده‌ي حرم اين جا را مي‌خواهيم دو دو تا بکنيم چرتکه بيندازيم چقدر در چقدر است اين گنجايش و ظرفيت از کجاست؟ پس آن جا دو دو تا چهار تا نيست بيست و هفت ميليون اين‌ها روزي يک نان بخواهند بخورند مي‌شود بيست و هفت ميليون نان اين نان‌ها از کدام تنور مي‌آيد بيرون؟ تنورهاي بغداد هم که پر از نان است نان وايي هم که پر از نان است همه هم که فکر نکنيد نان‌هاي مانده و بيات باشد تازه مي‌خورند مردم اين‌ها روزي يک ليوان آب بخواهند بخورند مي‌شود روزي بيست و هفت ميليون که حداقل بعضي‌ها هفت هشت ليوان آب مي‌خورند بيست و هفت ميليون ليوان از کجا مي‌آيد آن جا بيست و هفت ميليون صبحانه است بيست و هفت ميليون نهار بيست و هفت ميليون شام است آن هم انتخاب مي‌کنند منو دارند فکر نکنيد اجبارا مردم مي‌خورند من در کوچه مي‌رفتم يک کسي به رفيقش مي‌گفت بيا قورمه سبزي بخور مي‌گفت نه من امروز قورمه سبزي نمي‌خواهم ماهي مي‌خواهم واقعا اين طوري است آن‌هايي که رفتند ديدند تنوع عجيبي است فقط هم سه وعده نيست ميان وعده‌ها هم است اين‌ها را اگر بخواهيد چرتکه بيندازيد دو دو تا بکنيد واقعا چهار تا نمي‌شود چرا آن جا دريا دريا رحمت است؟ چون دنيا دنيا عبوديت است صفا است امام حسين خودش را صاف کرد خودش را به حواله گاه خودش رساند که خدا باشد همين که حافظ گفت جز آستان تو ام در جهان حواله گاهي نيست. حواله گاه يک بذر در جهان خاک است حواله گاه من هم خاکساري آستان تو است. تعبير جهان هم تعبير با معنايي است به دنيا مي‌گويند جهان چون جهنده است با شتاب مي‌گذرد اين هم ترجمه‌ي قرآن است « مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ» (اسراء/ 18) قرآن به دنيا مي‌گويد عاجله چون با عجله و شتاب عبور مي‌کند اول صبح عاشورا هم سيدالشهدا يک نطقي دارد با همين عبارت شروع مي‌کند قدم الحسين حتي وقف بإزاء القوم فجعل ينظر إلي صفوفهم كأنهم السيل و نظر إلي ابن سعد واقفا في صناديد الكوفة فقال "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ الدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ حضرت نگاهي به جمعيت دشمن کرد انگار که سيل بودند جالب است همه جا سيل‌ها آدم‌ها را مي‌برند آن جا آدم‌ها سيل‌ها را بردند حضرت اين طوري شروع کردند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ الدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ (مناقب، ج 4، ص 100) حمد خدايي را که دنيا را آفريد و دنيا را جهان آفريد يعني ناپايدار است جهنده است و با شتاب عبور مي‌کند. سر مرا به جز اين در حواله گاهي نيست. سر من به اين در حواله شده سفارش شده توصيه شده به من گفتند اگر مي‌خواهيد اين سرت پر شود از معنا و معنويت و حيات بايد فقط بروي اين جا هر جا بروي سبک سر مي‌شوي هر کجا بروي خالي برمي‌گردي حواله گاه اين جا است حواله گاه معناي ديگري هم دارد به معناي تفرج گاه تفريح گاه به اين معنا هم معنا مي‌دهد مي‌گويد حواله گاه من آن جا است يعني اگر من بخواهم تفرجي داشته باشم سروري داشته باشم حالم خوب باشد ابتهاجي داشته باشم همين جا است که حال من خوب مي‌شود من هر کجا بروم حالم خوب نيست خيلي از اين‌هايي که آمده بودند کربلا تقريبا يک تجربه‌ي عمومي است مي‌گويند وقتي ما مي‌آييم کربلا حال خوشي مثل ايران نداريم اشکي سوزي حالي که در ايران داشتيم فکر مي‌کرديم اگر برويم کربلا چه خواهيم کرد خيلي‌ها مي‌پرسيدند به اين‌ها مي‌گفتم اين بهترين حالي است که انسان مي‌تواند در کربلا داشته باشد خيلي تعجب مي‌کردند مي‌گفتم يک رودي که خروشان است هنوز به دريا نرسيده به اين سنگ مي‌زند به اين ديوار مي‌زند براي خودش خروشي که دارد ولي وقتي به دريا رسيد آرام مي‌شود قرار پيدا مي‌کند علت اين که اين جا شما مسرور هستيد واقعا آن جا زائر محزون مسرور است شما نگاه بکنيد همه لباس ماتم و عزا تنشان است ولي يک سرور و ابتهاجي در چهره‌ها مي‌بينيد آن اشک و انابه‌اي که پيش از اين حتي در مسير داشتند آن جا ندارند سرّش اين است که حواله گاه انسان از آن جا است تفرج گاه است آن جا آستان حق و اولياي حق چنين تصويري دارد.
عدو چو تيز کشد من سپر بيندازم، اهل قرآن است خودش گفته من هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم قرآن هم به او گفته عدو تو چه کسي است « إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» (فاطر/ 6) بعد مي‌گويد اين را جدي جدي دشمن بگيريد « فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» دشمن جدي قسم خورده است لذا مي‌گويد من وقتي پاي شيطان بيايد وسط سپر تقوا خواهي نخواهي خواهم انداخت يعني من نمي‌توانم با اين تقوايي که دارم در مقابل شيطان مقاومت بکنم. عدو تا بيايد ما از پا در بياورد من سپر مي‌اندازم تقوايي که دارم خود به خود خواهم انداخت که تيغ ما به جز از ناله‌اي و آهي نيست تنها راهي که دارم اين است که دست به دعا شوم سِلاحُهُ الْبُکاءُ (دعاي کميل) تنها سلاحي که من دارم گريه و اشک و ناله است مي‌گويد آن چيزي که مي‌تواند شيطان را از سر راه من بشويد و ببرد يک چيز است اشک است تقوا نيست تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافري است، راه رو گر صد هنر دارد توکل بايدش.
چرا ز کوي خرابات روي برتابم کز اين بهم به جهان هيچ رسم و راهي نيست درخت در فصل بهار هر چه دارد به خاطر پاييز است چون پاييز تکيده شد برگ‌هاي زخيم و تيره و دود آلود و غبار آلود را سخاوتمندانه نثار کرد الآن به اين برگ‌هاي لطيف و ترد و چمني رسيده يعني تا خراباتي نشود تا همه‌ي آن چيزهايي که به او چسبيده جدا نشود تا تعلقاتش را دور نريزد بهاري نمي‌شود انسان هم همين طور است تا خراباتي نشود تا پاييزي نشود تا دست از تعلقات خودش نکشد به چيزهاي برتر و بالاتري دست پيدا نمي‌کند اين است که مي‌گويد چرا ز کوي خرابات روي برتابم اين کوي اين مسير حق کوي خرابات است خوديت‌ها نفسانيت‌ها فرو مي‌ريزد تعلقات فرو مي‌ريزد ولي وقتي فرو مي‌ريزد تعلقات بالاتري را به انسان مي‌دهند علقه‌ها و تعلقات بالاتري به انسان مي‌دهند کاز اين بهم به جهان هيچ رسم و راهي نيست چه راهي بهتر از پاييزي شدن براي بهاري شدن راهي بهتر از اين وجود ندارد چرا ز کوي خرابات روي برتابم کز اين بهم به جهان هيچ رسم و راهي نيست يعني تنها راه و راه تنها خراباتي شدن است گفت خراباتي شدن از خود رهايي است خراباتي شدن يعني از خودت بيايي بيرون چرا زيارت عاشورا اين همه فضيلت دارد سرّ فضيلت زيارت عاشورا چيست؟ به خاطر اين که انسان را از خودش بيرون مي‌آورد شما در زيارت عاشورا مي‌گوييد اِني سِلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَكُم نمي‌گوييد لمن سالمني نمي‌گوييد لمن حاربني يعني ملاکت خودت نيستي ما الآن ملاک مان خودمان هستيم يعني هر کسي با ما در صلح و صفا باشد ما هم با او خوب هستيم هر کسي با ما در جنگ و نزاع و دعوا باشد ما با او درگير هستيم ولي در زيارت عاشورا اين خود را برمي‌دارد از اين خود مي‌آيد بيرون مي‌گويد ملاک و معيار من سيدالشهدا است هر کسي در خيمه‌ي سيدالشهدا بود من با او خوب هستم ولو او با من بد باشد هر کسي در اين خيمه نبود من با او بد هستم ولو با من خوب باشد اين خراباتي شدن است يعني بيرون آمدن از خود است. زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهي نيست يک نمونه از اين خراباتي شدن را نشان مي‌دهد مي‌گويد عمري که جاني که پيش همه عزيز ترين چيز است پيش من به اندازه‌ي يک برگ کاه ارزش ندارد يعني از چشم من افتاده يعني خراب شده هيچ فايده و ارزشي من براي اين عمر قائل نيستم و ارزشي براي قائل نيستم نوجوان سيزده ساله است که وقتي سيدالشهدا از او مي‌پرسد مرگ را چطور مي‌بيني مي‌گردد در تمام شيريني‌هاي عالم شيرين ترش که عسل است را انتخاب مي‌کند مي‌گويد اَحلَي مِنَ العَسَل (لهوف، ص 115) اين يعني خراباتي شدن يعني اين عمر اين جان عزيز پيش من به اندازه‌ي يک برگ کاه ارزش ندارد زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر. خرمن يک مجموعه‌اي است که انباشته شده باشد از دانه‌ها و خوشه‌ها عمر هم چون مجموعه‌ي انباشته از ساعت‌ها و روزها و هفته‌ها و ماه‌ها سال‌ها است حافظ تشبيه مي‌کند به خرمن مي‌گويد اگر روزگار آتش بيندازد به خرمن عمر ما يعني اتفاقاتي بيفتد عاشورايي پيش بيايد که جان عزيز ما را از ما بگيرد بگو آتش بگيرد که بر من به برگ کاهي نيست. غلام نرگس جماش آن سهي سروم که از شراب غرورش به کس نگاهي نيست. ما مي‌گوييم فلاني نان بازويش را مي‌خورد اشتباه مي‌کنيم هيچ کس نان بازويش را نمي‌خورد همه نان چشمشان نان نوع نگاهشان را مي‌خورند کساني که خودشان را حقير مي‌دانند تن به انواع حقارت‌ها مي‌دانند کساني که خودشان را عظيم مي‌بينند جز در برابر عظمت‌ها سر فرود نمي‌برند گفت من غلام آنک نفروشد وجود جز بدان سلطان با افضال و جود من غلام آن مس همت پرست کو به غير کيميا نارد شکست حافظ مي‌گويد من غلام اين جنس چشم‌ها و اين جنس نگاه‌ها هستم که در برابر هر کس و نا کسي سر خم نمي‌کند خيره نمي‌شود غلام نرگس جماش نرگس يعني چشم جماش يعني زيبا دل فريب صحيح يعني بلند سرو يعني سرو يعني کساني که مثل سرو بلند هستند يعني بلند همت و عالي طبع اند مناعت طبع بلندي دارند در خودش يک چنين عظمتي کبريايي احساس مي‌کند که آن کبريايي اش آدم را مست مي‌کند مي‌گويد هيهات من الذله من دست در دست يزيد بدهد؟ يک کبريايي و عظمت در خودش مي‌بيند مي‌گويد من براي خودم شأني جايگاهي دارم وقتي معاويه از يزيد صحبت کرد و تعريف کرد و از امام حسين و ديگران مي‌خواست بياييد با اين يزيد بيعت بکنيد حضرت بلند شد گفت داري چه کار مي‌کني داري در روز روشن مي‌گويي زغال سياه سفيد است؟ اين را بايد به کسي بگويي که زغال را نديده باشد يا لا اقل اين را در شب بگو نه در روز يزيد زغال سياه است يعني من خودم را خيلي بالاتر و برتر از اين مي‌دانم که بخواهم با چنين کسي دست بدهم چون دستش در دست خدا است چنان عظمتي دارد چنان مهابتي دارد که هيچ کس را به هيچ چيز حساب نمي‌کند. مي‌گويد اين کبريايي او واقعا مثل شراب است انسان را مست مي‌کند. اصلا به هيچ کس التفات و توجه نمي‌کند.
شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحه‌ي 62 مصحف قرار روزانه‌ي ماست آيات 92 تا 100 سوره‌ي مبارکه‌ي آل عمران.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّـهَ بِهِ عَلِيمٌ ?92? كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ?93? فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ?94? قُلْ صَدَقَ اللَّـهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ?95? إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ ?96? فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّـهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّـهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ?97? قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ?98? قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ?99? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ?100?
ترجمه:
هرگز به [حقيقتِ] نيکي [به طور کامل] نمي‌رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق کنيد؛ و آنچه از هر چيزي انفاق مي‌کنيد [خوب يا بد، کم يا زياد، به اخلاص يا ريا] يقيناً خدا به آن داناست. (??) همه خوراکي‌ها بر بني اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل [يعني حضرت يعقوب] پيش از آنکه تورات نازل شود [به علتي] بر خود حرام کرد؛ [بنابراين آنچه از خوراکي‌ها در توراتْ حرام شده به کيفر گناهان بني اسرائيل است نه آنکه از آيين ابراهيم به جا مانده باشد] بگو: اگر راستگوييد [و حقيقت غير از اين است] تورات را [که از نظرها پنهان کرده ايد] بياوريد و آن را بخوانيد، [و اگر از آوردن تورات و خواندنش خودداري ورزيد، اعتراف کنيد که به تورات دروغ مي‌بنديد.] (??) پس کساني که بعد از اين [دلايل روشن] بر خدا دروغ بندند، [و بگويند: آنچه از خوراکي‌ها در تورات حرام شده از شريعت ابراهيم باقي مانده و نسخ آن محال است،] اينانند که يقيناً ستمکارند. (??) بگو: خدا راست گفت [که خوراکي‌ها در آيين ابراهيم حرام نبوده]. بنابراين از آيين ابراهيم که يکتاپرست و حق گرا بود و از مشرکان نبود، پيروي کنيد. (??) يقيناً نخستين خانه‌اي که براي [نيايش و عبادت] مردم نهاده شد، همان است که در مکه است، که پر برکت و وسيله هدايت براي جهانيان است. (??) در آن نشانه‌هايي روشن [از ربوبيّت، لطف، رحمت خدا و از جمله] مقام ابراهيم است؛ و هر که وارد آن شود در امان است؛ و خدا را حقّي ثابت و لازم بر عهده مردم است که [براي اداي مناسک حج] آهنگ آن خانه کنند، [البته] کساني که [از جهت سلامت جسمي و توانمندي مالي و باز بودن مسير] بتوانند به سوي آن راه يابند، و هر که ناسپاسي ورزد [و از رفتن به آنجا خودداري کند، به خود زيان زده]؛ زيرا خدا از جهانيان بي نياز است. (??) بگو:‌اي اهل کتاب! چرا به آيات خدا کفر مي‌ورزيد؟ در حالي که خدا بر آنچه انجام مي‌دهيد، گواه است. (??) بگو:‌اي اهل کتاب! چرا کساني را که ايمان آورده اند از راه خدا ـ در حالي که خواهان کج نشان دادن آن هستيد ـ بازمي داريد؟ با اينکه شما [به مستقيم بودن و حقّانيّتش] گواهيد، و خدا از آنچه انجام مي‌دهيد بي خبر نيست. (??)‌اي اهل ايمان! اگر از گروهي از کساني که به آنان کتاب داده شده اطاعت کنيد، شما را پس از ايمانتان به کفر بازمي گردانند. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشاره‌ي قرآني را مي‌شنويم.
حاج آقا رنجبر: تمام گل‌ها گياهان رياحين سر تا پا نسبت به آفتاب نسبت به خورشيد نياز هستند اصلا بدون خورشيد هيچ هستند اما به عکس خورشيد نسبت به آن‌ها سر تا پا بي نيازي است خورشيد چه نيازي به گل سرخ يا به گل ياس دارد؟ در نگاه قرآن کريم حکايت انسان و خدا حکايت گل و آفتاب است يک جا مي‌گويد « يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) شما سر تا پا نيازمند خداوند هستيد سر تا پاي وجود شما نياز است در اين جا مي‌گويد « فَإِنَّ اللَّـهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» خداوند سر تا پا نه از شما تمام هستي تمام کائنات شما که عددي نيستي از تمام کائنات سر تا پا بي نياز هست قرآن هم همين طور است ما سرتا پا به قرآن نياز داريم قرآن سر تا پا بي نياز است اهل بيت هم همين طور هستند ما سر تا پا به اهل بيت نيازمند هستيم اين‌ها سر تا پا نسبت به ما بي نياز هستند چه نيازي دارند؟ ما نياز داريم ما اگر از اين‌ها ببريم مثل شاخه‌اي که از درخت بريده شود آرام آرام خشک و پژمرده مي‌شويم و به درد سوختن مي‌خوريم گفت هر که خواهد هم نشيني خدا گو نشين اندر حضور اوليا از حضور اوليا گر بگسلي تو هلاکي زان که جزئي ني کلي تو مثل يک شاخه‌اي نه درخت جزئي نه کل يک شاخه‌اي يک برگي از درخت جدا شود براي درخت تنومند تناور چند هزار ساله چه اتفاقي مي‌افتد؟ اما آن برگ و شاخه خشک مي‌شود.
شريعتي: خيلي ممنون فرازهاي نوراني زيارت جامعه‌ي کبيره را که مرور مي‌کنيم مي‌رسيم به اين فراز که اهل بيت الْمُصْطَفَوْنَ هستند.
حاج آقا رنجبر: اين آيات قرآن فرياد مي‌کند که خدا طوفان نيست خدا صفت باران را دارد فرق طوفان و باران اين است که طوفان وقتي که مي‌آيد چيزهايي که نبايد بالا ببرد را بالا مي‌برد گرد خاک خس خاشاک چيزهايي که نبايد پايين بياورد مي‌آورد درخت تنومند تناور شاخه را مي‌شکند از آن بالا مي‌آورد پايين طوفان بي حساب کتاب کار مي‌کند اما باران اين طوري نيست باران وقتي بيايد گل‌ها و رياحين را بالا مي‌کشد آن غبار را پايين نمي‌کشد سر جاي خودش قرار مي‌دهد خدا صفت باران را دارد لذا در سوره‌ي اسراء اولين آيه اش اين طوري شروع مي‌شود « سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» (اسراء/ 1) ببينيد با چه شروع شد با چه تمام شد خيلي حساب شده است با سبحان شروع مي‌شود با سميع بصير تمام مي‌شود اين پيامي دارد چون ماجراي معراج پيغمبر است شبانه از مسجد الحرام به مسجد الاقصي سير داده شد و از آن جا به معراج ولي قبل از اين که مي‌گويد مي‌گويد سبحان يعني ببين ما اگر او را به آسمان برديم بي حساب کتاب نبوده ما طوفان نيستيم ما باران هستيم ما روي حساب کتاب کار مي‌کنيم خدا منزه است از اين که بي حساب کتاب کار بکند آخرش هم مي‌گويد سميع بصير يعني ما چيزهايي از اين مرد شنيديم و ديديم ديديم ارزشش را دارد ما اين را شبانه ببريم ارزشش را دارد اين را به آسمان‌ها ببريم همين طوري نبوده حساب کتاب دارد حالا زيارت جامعه همين طور است اول مي‌گويد الْمُصْطَفَوْنَ اهل بيت منتخبان حق اند ولي بعد فکر نکني بي حساب و کتاب باشد الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ مي‌داني چرا اين‌ها مصطفون اند فرمول اصطفي و برگزيدگي را مي‌خواهد بگويد اگر اين‌ها اصطفي شدند برگزيده شدند منتخب شدند چون سر تا پا مطيع خدا بودند يعني هر چه خدا مي‌گفت مي‌گفتند چشم قرآن مي‌گفت « لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ» (بقره/ 279) ظلم نکنيد حتي به اندازه‌ي يک ذره ظلم نبايد کرد حضرت علي اطاعت مي‌کرد لذا يک تعبيري دارد معنايش اين است که اگر بزرگ ترين منفعت عالم به من داده شود کوچکترين ستم در عالم نمي‌کند همان روايت معروف که فرمود اگر اقاليم سبع را در اختيار من بگذارند منفعتي از اين بزرگ تر ديگر نيست مغز نه پوسته پوسته‌ي جويي نه گندمي آن هم از دامن موري نه انساني به ستم نمي‌گيرم يعني کوچک ترين مرحله‌ي ظلم مي‌گويد من حاضر نيستم بزرگ ترين منفعت در ازاي کوچکترين ستم اين يعني الْمُطِيعُونَ لِلَّهِ وقتي خدا مي‌گويد « أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم» (بقره/ 254) يعني از آن چه دادم به شما انفاق بکن مال و منال در دست اين‌ها مثل آب در غربال است شما آب را بريز در غربال جز اين که نمي‌رطوبتي براي خودش برمي‌دارد بقيه هر چه دارد سخاوتمندانه فرو مي‌ريزد سيره‌ي اهل بيت را نگاه بکنيد يک وقتي حضرت علي فرمود به فلان پيرزن چهل کيلو خرما بدهيد يک کسي آن جا بود گفت اول که آن پيرزن از شما خرما نخواسته چيزي نخواسته بعد چرا چهل کيلو چهار کيلو بدهيد حضرت فرمود لَا کَثَّر الله فِي المؤمنين ضَرَبک! اَعطي اَنا وَ تَبخل انتَ (فروع کافي، ج 4، ص 22) ان شاء الله مثل تو را در جامعه زياد نکند من مي‌دهم و تو بخل مي‌ورزي تو مي‌خواهي ياد من بدهي مي‌گويي او تقاضا نکرده يک حاکم اسلامي قبل از تقاضا بايد بدهد اگر قبل از تقاضا داد به وظيفه‌ي خودش عمل کرده اگر مردم تقاضا کردند و او داد معامله کرده خيلي حرف زيبايي است مي‌گويد معامله کرده يعني بيچاره آبرويش را داده چند کيلو خرما به او داديد يک داد و ستد کردي به وظيفه‌ي خودت عمل نکردي خيلي لطيف است مي‌گويد حاکم اسلامي قبل از اين که مردم دستشان را دراز بکنند بايد دستشان را پر بکند وگرنه اگر دست دراز کردند دستشان تازه پر هم بکني معامله کردي چون اين بيچاره دستش را دراز کرد آبروي خودش را گذاشت کف دست شما شما چند کيلو خرما به اين دادي اين دنياي سخاوت است چرا؟ چون سر تا پا نسبت به قرآن کريم اطاعت است يک کسي آمد پيش مردم شيرين زباني بکند گفت از کجا مي‌آيي گفت از پيش بخيل ترين مردم گفت چه کسي؟ گفت حضرت علي گفت دروغ مي‌گويي علي اگر کوهي از طلا داشته باشد و کوهي از کاه اول کوه طلا را انفاق مي‌کند بعد آن کوهي از کاه اين مرد رغبتي به دنيا و مال و منال دنيا ندارد واقعا هم همين طور است داريم يک سائلي آمد حضرت فرمود هزار تا بده مسئول خزانه گفت هزار تا نقره بدهم طلا بدهم گفت هر چه مي‌خواهد بده فرقي ندارد پيش من مي‌خواهد طلا باشد نقره باشد ابن زبير داريم آمد يک وقتي به حضرت علي گفت پدرم از پدرت هشتاد هزار درهم طلب داشت حضرت هشتاد هزار درهم به او داد رفت برگشت گفت دروغ گفتم قضيه به عکس بود پدر شما از پدر من هشتاد هزار درهم طلب داشت حضرت فرمود آن هشتاد هزار درهمي که پدرم از پدرت طلب داشت بخشيدم اين هشتاد هزار درهمي هم که به تو دادم مال خودت باشد چرا؟ چون سر تا پا اطاعت اند وقتي خدا مي‌گويد به اين مال منال تعلقي نداشته باش دلبستگي نداشته باش به راحتي دل مي‌کند معلوم مي‌شود حضرت علي چرا حضرت علي مصطفي مي‌شود؟ چون مطيع است چون جزء مطيعان الهي است سر تا پا اطاعت مي‌کند. الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ قوام جمع قائم است قائم يعني ايستاده گفت ايستاده ام چو شمع مترسان ز آتشم اهل بيت قائم اند همه شان يعني ايستاده اند پاي فرمان خدا تا پاي جان نشان هم داده اند که تا پاي جان ايستاده اند لذا به اين‌ها قائم مي‌گويند انسان‌هاي ايستاده قائم ويژگي همه‌ي اهل بيت است البته ويژه‌ي امام زمان اگر است به عنوان اسم خاصي آن هم داستاني دارد داريم در ماجراي عاشورا امام باقر عليه السلام فرمود لَمّا قُتِل جَدّي الحُسين عليه السلام ضَجَّت المَلائِکَة إلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالبُکاءِ وَالنَحيب وَقالوا: إلَهنا وَسَيِّدَنا! أَتَغفلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتکَ وَابْن صَفْوتکَ وَخِيَرتکَ مِنْ خَلْقِکَ؟فَأَوْحي اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِليهم: قَرّوا مَلائِکَتي، فَوَعِزّتي وَجَلالي لأنتقِمَنَّ مِنْهُمْ وَلَوْ بَعد حين.ثُمَّ کَشَفَ اللَّهُ عَزَّ وجَلّ عَن الأَئمَّة مِنْ وُلْدِ الحُسَين عليه السلام لِلمَلائِکَة، فَسَرّت المَلائِکَةِ بِذلِکَ، فَإذا أَحَدهُمْ قائِم يُصَلّي، فَقالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلّ: بِذلِک القائِمُ أَنْتقِمُ مِنْهُمْ. (بحارالانوار، ج51، ص 28) وقتي جد ما امام حسين به شهادت رسيد ضجه الملائکه فرشته‌هاي آسمان شروع کردند به شيون و ناله کردن که محتشم هم اشاره مي‌کند در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است اشاره به همين جا است فرشته‌ها تعبير تندي به کار مي‌برند اين قدر متاثر مي‌شوند از اين ماتم به خداوند مي‌گويند آيا غافل هستي نمي‌بيني که دشمن با او دارد چه کار مي‌کند؟ خداوند به آن‌ها وحي مي‌کند که آرام بگيريد فرشتگان من من يک روزي از اين‌ها انتقام خواهم گرفت بعد مي‌گويد يک وقت حلقه‌ي اهل بيت را در فرشته‌ها به آن‌ها نشان داد که در آن حلقه يک کسي ايستاده دارد نماز مي‌خواند خداوند اشاره کرد به کسي که ايستاده بود فرمود بر همين اساس اسمي شده براي وجود نازنين امام زمان وگرنه همه‌ي اهل بيت قائم اند قائم که نه بالاتر اند قوام اند يعني کساني که کارشان ايستادگي در راه خدا هستند يعني مي‌ايستند الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ از يک طرف مطيع خدا هستند هر چه خدا بگويد مي‌گويند چشم از يک طرف مردماني هستند هر حرفي مي‌زنند خودشان عمل مي‌کنند به کار مي‌بندند اين طوري نيست که فقط حرف بزنند آن هم به انگيزه‌ي الهي عمل مي‌کنند روي هوا و هوش و نفسانيت خودشان رفتار نمي‌کنند گفت کار آن دارد که حق را شد مريد بهر کار او ز هر کاري بريد وقتي امر داير شود بين خود و خدا در هر شرايطي خدا را انتخاب مي‌کنند.
شريعتي: رمز و راز حسيني بودن چيست؟ چگونه مي‌شود در عاشورا ماند؟
حاج آقا رنجبر: همين ويژگي‌هايي که ما از اهل بيت مي‌شماريم اگر همين رنگ‌ها را ما پيدا بکنيم ما ماندگار مي‌شويم شيوه‌اي که اين‌ها رفتند بالاخره يک کسي مي‌خواهد خطش خوب شود يک راه بيشتر ندارد بايد ببيند چه کسي خطش خوب است بر اساس همان تمرين بکند تمام کساني که خطاط خوبي شدند خطاط خوبي ديدند ما هم اگر مي‌خواهيم اهل بيتي شويم بايد اهل بيت را ببينيم شيوه‌ي اين‌ها مرام مسلک اين‌ها را انسان ببيند وقتي مي‌گويد اين‌ها انسان‌هاي مطيعي هستند گوش به فرمان هستند فرمان الهي را بر هر فرماني ترجيح مي‌دهند ما هم همين طور است خيلي وقت‌ها فرمان الهي را درک مي‌کنيم دريافت مي‌کنيم مي‌دانيم خدا اين را مي‌خواهد ولي پا رويش مي‌گذاريم اين‌ها اين کار را نمي‌کردند اين‌ها روي سر مي‌گذاشتند ما هم اگر اين شيوه را داشته باشيم ما هم حسيني مي‌شويم
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها