برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/09/01
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني *** خون خوري گر طلب روزي ننهاده کني
آخرالامر گل کوزه گران خواهي شد *** حاليا فکر سبو کن که پر از باده کني
گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است *** عيش با آدمياي چند پري زاده کني
تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف *** مگر اسباب بزرگي همه آماده کني
اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان *** گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني
خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات *** مگر از نقش پراگنده ورق ساده کني
کار خود گر به کرم بازگذاري حافظ ***اي بسا عيش که با بخت خداداده کني
اي. صبا بندگي خواجه جلال الدين کن *** که جهان پرسمن و سوسن آزاده کني
شريعتي: سلام به همهي شما هم وطنان عزيز خانمها و آقايان خيلي خوشحاليم که در اين لحظات همراه شما هستيم در کنار شما هستيم ان شاء الله هر جا که هستيد تن تان سالم باشد و قلبتان سليم. سلام عليکم حاج آقاي رنجبر.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همهي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب دارم.
شريعتي: رسيديم به اين بيت اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان *** گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني
حاج آقا رنجبر: يک کاسب اگر دخلش بالا باشد و خرجش پايين باشد کار و بارش ميگيرد دولت مند است دارا است بي نياز است احساس غنا ميکند ولي اگر به عکس شد يعني دخلش آمد پايين و خرجش رفت بالا ورشکست ميشود بيچاره ميشود در نگاه قرآن کريم همهي ما کاسب هستيم اتفاقا تعبير کسب هم به کار ميبرد « فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شوري/ 30) طبيعتا ما هم يک دخلي داريم يک خرجي داريم دخل ما گوش ما است خرج ما زبان ما است اگر دخل ما پايين باشد خرج ما بالا باشد کم بشنويم زياد حرف بزنيم خيلي خطرناک است اکثر گرفتاريهاي ما از همين جا است يک حديث قدسي داريم ميگويد ميداني چرا مريض هستي ميداني چرا مالت را بردند ميداني چرا محزوني گاهي ريشهي همهي اينها و خيلي گرفتاريهاي ديگر به خاطر زبان است يک حرفهايي زدي که نبايد ميزدي يک چيزهايي گفتي که نبايد ميگفتي بعضيها اين طوري هستند کم ميشنوند زياد حرف ميزنند مثل چرخهاي خياطي دائم صدا ميکنند اما بعضيها نه دخلشان بالا است خيلي ميشنوند خرجشان هم پايين است اهل صمت و سکوت اند بعضيها بر پيغمبر خرده ميگرفتند ميگفتند او اُذُن است « وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» (توبه/ 61) همه اش ميشنود قرآن ميگويد گوش بودن خوب است بد نيست خوب است آدم گوش باشد آن چه بد است زبان بودن است که انسان همه اش بخواهد زبان باشد همه اش بخواهد حرف بزند البته اينهايي که دخلشان بالاست بايد بيارزد آن چيزي که در ذهن و ضمير اينها داخل ميشود بايد ارزش داشته باشد بعضيها دخلشان بالاست ولي هر چيزي را ميشنوند هر چيز بي ارزشي را ميشنوند فايده ندارد کم باشد ولي ارزش داشته باشد قيمتي باشد شما يک خمره داشته باشيد هزاران دو ريالي در آن باشد يک قلک طلا هم داشته باشيد يک سکهي بهار آزادي در آن باشد کدام دخلش بيشتر است؟ آن خمره کدام ارزشش بيشتر است؟ آن قلک قرآ ميگويد قلک طلا باشيد نه خمرهي دو ريالي روايات هم تاکيد ميکند اين که تاکيد ميشود روي اذن بودن و روي سمت و سکوت يعني همين يعني هم دخلت بالا باشد و هم آن چيزهايي که دخل و دريافت ميکني ارزشش را داشته باشد اين که اهل بيت اين همه حرف در اختيار ما گذاشتند به خاطر همين بود ميگويند ميخواهيد چيزي دخل بکنيد بسم الله اگر دنبال حرف ميگرديد تشنهي حرف هستيد دنبال حرفهاي حسابي باشيد حرفهاي حسابي اينها است طلا است زندگي و شخصيت شما را طلايي ميکند فَلَا تَکُن کَالمِصبَاح يُضِي ءُ لِلنَّاسِ وَ يُحْرِقُ نَفْسَهُ (نهج الفصاحه، ح 220) ميگويد مثل چراغ نباش فانوس خودش ميسوزد خودش آتش ميگيرد اما پيرامونش را روشن ميکند ميگويد اين طوري نباش خودت هم بهره ببر خودت هم نفع و انتفاعي پيدا بکن دينت را به خاطر دنياي ديگران نده در روايت داريم يا در يک روايت ديگر داريم يابن ادم ان الحلال لَيسَ يَاتِيکَ اِلَّا قطرة قطرة و الحَرَام يَاتيک کَالسَّيل فَمَن صَفِيَ عَيشه صَفِيَ دِينَه (چهل و شش حديث قدسي، ح 45) چقدر زيباست طلا است انسان را طلايي ميکند ميگويد مال حلال خاصيتش اين است قطره قطره ميآيد کم کم ميآيد و همان است که سبز و خرم و با نشاطت ميکند مال حرام سيل آسا ميآيد يک سيل که ميآيد گاهي درخت را با ريشه ميبرد آسيب ميزند ميگويد مال حرام سيل آسا ميآيد مال حلال قطره قطره ميآيد مثل اين سيستم قطرهاي که مد شده پاي درختها لوله گذاشتند قطره قطره ميچکد چقدر سرسبز و با نشاط است بار ميدهد فرض کنيد سيلي بيايد پاي درخت ريشه هايش را آشکار ميکند بعد خشک ميکند سيل هيچ جايي را سبز نميکند مال حلال کم کم ميآيد مثل قطره قطرهاي که پاي درخت ميريزد درخت را سبز ميکند اما مال حرام سيل آسا ميآيد در يک روايت دارد که يابن آدم يَا ابْنَ آدَمَ لَوْ سَمِعْتَ وَصْفَكَ مِنْ غَيْرِكَ وَأَنْتَ لا تَعْلَمُ مَنِ الْمَوْصُوفُ لَسَارَعْتَ إِلَى مَقْتِهِ (بحارالانوار، ج 3، ص 365) ميگويد اگر يک کسي صحبت ميکرد دربارهي خودت و اوصاف خودت ولي نميگفت دارم دربارهي تو صحبت ميکنم به خشم ميآمدي ميگويد اين چه آدم پست و رذلي است ميگويد از خودت غافل هستي نميداني چه هستي اين زندگي را طلايي ميکند انسان حواسش به خودش باشد يَا ابْنَ آدَمَ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ وَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ (بحارالانوار، ج 85، ص 319) هرچه ميگويم بگو چشم به من ياد نده چه به صلاحت است تو هر چه من ميگويم بگو چشم ديگر نگو خدايا اين کار را برايم بکن آن کار را بکن من خودم ميفهمم تو نميخواهد خير و صلاح را به من ياد بدهي من ميدانم چه کار ميکنم تو قدم بردار تو آن گونه که من ميگويم پيش برو آن وقت من ميدانم چه به سود تو است چه به صلاح تو نيست اين روايات همه اش طلا است ميگويد اگر ميخواهيد دخل و دريافتي داشته باشيد از اين حرفها دخل داشته باشيد اوليا خدا و مردان خدا هم همين طور هستند واقعا مثل قلک طلا ميمانند حرف هايشان خيلي طلايي و قيمتي است آثار مرحوم دولابي را ببينيد واقعا قلک طلا است خيلي حرفهاي طلايي و ارزشمندي دارد ميگفت که اگر خودت را ول بکني ميگيرند تو را اگر خودت را بگيري ولت ميکنند اين قدر خودت را نگير اين قدر کبر نورز ببين در بهار خاک سبز ميشود اما سنگ سبز نميشود در بهاران کي شود سر سبز سنگ خاک شو تا گل برويي رنگ رنگ. سنگ خودش را گرفته گوشش بدهکار هيچ چيز نيست هيچ چيز در آن نفوذ نميکند اما خاک خودش را ول کرده زير پاي شما هم است ولي گلزار است مزرعه است ميگفت پياده شوي سوارت ميکنند سواره باشي پياده ات ميکنند پياده شو روز عاشورا سيدالشهدا به اصحابش فرمود بياييد پياده شويم همين جا پياده شويم پياده شدند که خدا سوارشان کرد الآن راهپيمايي اربعين است دارند پياده روي ميکنند اينها ميخواهند به امام حسين بگويند ما پياده هستيم اينها را امام حسين سوار خواهد کرد اينها سوار کشتي او خواهند شد چون پياده اند ما خودمان را سوار ميدانيم ما را پياده خواهند کرد گفت بسا پياده که آن جا سوار ميآيد بسا سواره که آن جا پياده خواهد شد سعدي ميگويد. حافظ هم همين طور است مثل قلک طلا ميماند واقعا حرف هايش طلا است هر بيتش يک سکه است حافظ با سکههاي طلا جمع شده حافظ در زمان خودش اشعار خودش را که جمع نکرد چون تعلق و دل بستگي نداشت هيچ ميگفت و ديگران هم يادداشت ميکردند در زمان خودش تنها شاعري است که ديوان خودش را خودش جمع نکرد جمع نکني برايت جمع ميکنند بعد که از دنيا رفت يک حاکمي آمد از اشعار حافظ خيلي خوشش آمد گفت هر کسي هر بيتي از حافظ بياورد من در ازاي هر بيت حافظ يک سکه ميدهم هر کس هر چه شنيده بود آورد اين که ميبينيد نسخهها متفاوت است چون يکي گفته من اين طوري شنيدم يکي گفته اين طوري شنيدم در يک غزلي يک بيت است در يک نسخهي ديگر همان بيت در آن غزل نيست اين سرّش اين است با طلا جمع شده و واقعا هم طلا است يکي از آن سکههاي طلايش همين است اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني. شيرين دهنان يعني کساني که حرف شيرين ميزنند شما از اينها حرف تلخ نميشنويد اهل بيت شيرين دهنان اند شما از اينها شيرين دهن تر در عالم نداريد هيچ کس در طول تاريخ از اينها حرف تلخي نشنيده البته اينها از ديگران حرف تلخ زياد شنيده اند يک روايتي داريم خيلي جانسوز است ميگويد قال بينما ابن عباس يحدث الناس إذ قام إليه نافع بن الأزرق فقال يا ابن عباس تفتي في النملة و القملة صف لنا إلهک الذي تعبده فأطرق ابن عباس إعظاما لله عز و جل و کان الحسين بن علي ع جالسا ناحية فقال إلي يا ابن الأزرق فقال لست إياک أسأل (التوحيد، باب التوحيد و نفي التشبيه) يک وقتي ابن عباس داشت در جمعي با مردم صحبت ميکرد يک نفر به نام نافع بن ارزق بلند شد سوالي پرسيد ابن عباس جوابش را نداد سرش را انداخت پايين امام حسين هم گوشهاي در مجلس نشسته بود گفت بيا پيش خودم در خود اين يک عالم محبت خوابيده من جوابت ميدهم او گفت من از تو نپرسيدم خيلي تلخ است بعد ابن عباس خيلي ناراحت شد گفت ميداني با چه کسي حرف ميزني ميداني او کيست؟ حرفهاي تلخ اينها زياد شنيده اند اما هيچ کس از اينها حرف تلخ نشنيد اين است که حافظ حق دارد به اينها بگويد شيرين دهنان يک معناي ديگري هم دارد يعني زيبا رويان که فقط روي ظاهري نيست مهم تر از آن روي باطن انسان است آنها رويشان زيبا است ولي آن رويشان خيلي زيباتر است قُسِمَ الْحُسْن نِصْفَيْنِ فَأُعْطِيَ يُوسُف وَأُمّه سَارَّة نِصْف الْحُسْن وَالنِّصْف الْآخَر بَيْن سَائِر الْخَلْق (تفسير ابن کثير، يوسف، 31) خداوند زيبايي را دو بخش کرد نيمي را داد يوسف نيمي را داد به تمام زيبايان عالم حالا ببينيد يوسف چقدر زيبا بوده زيبايي يوسف يک طرف زيبايي زيبارويان يک طرف بعد ميگويد جماله في نفسه اعلي من جماله في بدنه، و جماله النفساني اعظم من جماله الجسماني، و کل نبي او وصي نبي جماله الروحاني اعظم من جمال الجسماني آن زيبايي روح و باطنش به مراتب بالاتر است از اين زيبايي ظاهرش بعد در روايت ميگويد روح امام به مراتب زيباتر است از آن چهرهي زيباي يوسف به همين خاطر حافظ حق دارد به اينها بگويد شيرين دهنان ميگويد اينها انسانهاي شيرين دهني هستند اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان يک حقايقي است در عالم که آن حقايق را وقتي ميخواهند به زبان ما آدمهاي زميني و سطح پاييني تنزل بدهند و معنايش بکنند ناگزير هستند از يک نمادهايي استفاده بکنند که ما آن نمادها را حس کرده ايم يا ميتوانيم حس بکنيم مثلا وقتي ميخواهند عشق معنوي و عشق الهي را به تصوير بکشند پاي خسرو و شيرين و فرهاد پيش ميکشند پاي اين عاشقها و معشوقهاي مجازي را پيش ميکشند تا براي ما ملموس و محسوس شود اين هم شيوهي قرآن است همان طور که قرآن وقتي ميخواهد تصويري از بهشت به من و شما بدهد از دار و درخت و نهر و انهار استفاده ميکند در حالي که بهشت اينها نيست در روايت داريم بهشت چيزي است که نه گوشي شنيده نه چشمي ديده پس اين آيات که ما شنيديم چه ميشود ميگويد اين براي تنزل دادن است و الا حقيقت بهشت اينها نيست براي اين است که تصويري داشته باشيم لذا اينها براي اين که تصويري از عشق معنوي داشته باشيم از اين نمادهاي عشق زميني استفاده ميکنند ميگويد اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان وقتي اهل بيت شدند شيرين دهنان پيغمبر ميشود خسرو آنها پادشاه آنها اگر آنها خوبان و خوب رويان هستند پيغمبر بايد بشود خسرو و پادشاه آنها او پادشاه خوبان است در قصهي خسرو و شيرين خسرو عاشق شيرين بود و پادشاه هم بود به همين خاطر شيرين با او بود از آن طرف فرهاد بيچاره بي سر و پا بود کس و کاري نداشت کار و باري نداشت فرهاد يک سنگ تراش بود يک کوه کن بود ميگويد اجرها باشدت پيغمبر دنبال اجر بود کاري بدون اجر نميکرد منتها ميگفت « وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ» (شوري/ 101) از شما اجر نميخواهم اجر من با خداست « لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً » (انسان/ 9) نميگفت لا نريد جزائا ما پاداش نميخواهيم نه ميگفتند ما از شما پاداش نميخواهيم چون شما چه ميخواهيد به ما بدهيد؟ و خدا چه ميخواهد بدهيد شما بدهيد ديگر ما از آن محروم ميشويم شما شب زير آسمان هستيد در کوير يزد آسمان غرق ستاره است چقدر زيبا و تماشايي است حالا يک نفر بيايد يک شمع بگذارد کف دست شما اصلا نميبيني تحت الشعاع ميشود آسمان ديگر اين جمال را ندارد لذا وقتي ميخواهند ستارههاي آسمان يزد را ببينند ميروند در بيابان نوري نباشد ميگفتند شما وقتي چيزي به ما ميدهيد مثل اين که زير آسمان پر ستاره به ما شمعي داده باشيد ما محروم ميشويم لذا ميگفتند ما از شما اجر نميخواهيم ولي از خدا ميخواستند لذا ميگويد اجرها باشدت تو که دنبال اجر هستي خدا هم به تو به جاي يک اجر اجرها خواهد داد. اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهناناي پادشاه خوبان گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني اگر گوشهي چشمي به من فرهاد که بي سر و پا هستم بکني اگر تو به من نگاه بکني شيرين دهنان هم به من نگاه خواهند کرد چون شيرين دهنان دلبسته و وابستهي تو هستند ميخواهد بگويد اگر ميخواهي توجه سيدالشهدا را به خودت جلب بکني برو در خانهي پيغمبر او « رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (انبيا/ 107) است او وقتي به تو نگاه بکند سيدالشهدا به تو نگاه خواهد کرد چون تمام توجه اينها به پيغمبر است حضرت فاطمهي زهرا ميفرمود از دنياي شما چند چيز دوست دارم يکي و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه ِ (نهج الحياة، ح 164) نگاه کردن به وجه پدرم به صورت پدرم يعني اينها تمام نظر و توجهشان به پيغمبر است وقتي پيغمبر به کسي نگاه بکند آنها هم نگاه ميکنند در مجلسي شما نشستيد جمعي دارند به شما نگاه ميکنند شما به هر سمتي نگاه بکنيد جمعيت هم به آن سمت نگاه ميکنند اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني يعني فرهادي که دلش افتاده در دام عشق. خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات مگر از نقش پراکنده ورق ساده کني. به خودش ميآيد ميگويد که گيريم او توجه بکند آيا تو هم ظرفش را داري؟ ظرفيتش را داري؟ آنها بخواهند بيايند در دل تو اصلا جايي براي آنها گذاشتي؟ بخواهند نقشي و رد پايي و تاثيري روي تو داشته باشند اما تو آن شرايط را داري؟ نداري تو هم بايد زمينه اش را فراهم بکني گفت جاروب کن خانه و پس مهمان طلب کن ذهن و ضمير تو خيلي شلوغ و مشغول است هر کسي از راه رسيده در آن جا خيمه و خرگاهي زده اول تخليه بعد تجليه اول اينها را بايد بيرون کني خدا رحمت بکند مرحوم شيخ رجب علي خياط را ميگويند يک وقتي کسي آمده بود پيشش از او پرسيده بود چه کارهاي گفته بود من نجار هستم گفته بود نجاري ميکني؟ گفته بود بله گفته بود در هم بلدي بسازي گفته بود بله خوب ميسازي؟ گفته بود بله در خانهي فلاني را نديدي من ساختم گفته بود ميتواني يک طوري بسازي که هيچ کس نتواند وارد شود؟ گفته بود بله کارم اين است گفته بود بيا جلو او هم يک قدم آمده بود جلو تر گفته بود بيا جلو تر نترس آمده بود جلوتر گفته بود ميشود دري براي دل من بسازي؟ اين دل من بي در و دروازه است هر کس و ناکسي ميآيد در اين دل شده مخروبه شده خرابه کارهايش را ميکند ميرود پي کارش ميخواهم دري براي دل من بسازي بتوانم درباني بکنم حضرت علي وقتي به او گفتند از کجا به اين جايگاه دست پيدا کردي دست گذاشت روي اين نکته فرمود إنّي کنتُ بوابّاً لقلبي من دربان دلم بودم دل من بي در نبود دل خراب است که نابسامانيها است افکاري ميآيد در اين دل متناسب اين افکار شما نگاه ميکني متناسب آن افکار حرف ميزني متناسب آن افکار رفتار و برخورد ميکني مثل يک منبعي که اگر در آن آب شور باشد از آن آب شور ميآيد آب شيرين که بيرون نميآيد آب شيرين بريزي شيرين ميآيد چشم روزنهي کوزهي وجود آدمي است ما مثل کوزه ميمانيم دل ما محتوا اين چشم يک روزنه است دست يک روزنه است همهي اينها روزنه است تا در اين دل چه باشد متناسب همان بيرون ميزند اين است که حافظ ميگويد خاطرت يعني ضميرت يعني ذهنت يعني دلت کي رقم صيد رقم يعني اثر يعني نشانه فيض نقطهي مقابل غيظ است آب وقتي ميجوشد فيض ميگويند وقتي فرو ميآيد ميگويند غيظ ميگويد خاطر تو کي اثر فيض الهي ميپذيرد يعني اينها فيض خدا هستند اينها موهبتهاي الهي هستند آن شکوفايي و شکفتني که توسط اينها اتفاق ميافتد خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات خيلي دور است خيلي بعيد است مگر از نقش پراکنده مگر از اين نقوش پرت و پلايي که در ذهنت است خيالات و اوهامي که روي لوح دلت نشسته چون در نگذاشتي مگر از نقش پراکنده ورق ساده کني يعني صفحهي دلت را پاک کني ساده کردن يعني پاک کردن منتها ساده کردن که کار سادهاي نيست مگر شوخي است که بگوييم لوح دلت را پاک بکن مگر تخته سياه است اسفنج برداري بکشي پاک شود بعد شروع کني هر چه دلت خواست بنويسي اين است که بلافاصله ميگويد کار خود گر ز کرم باز گذاري حافظ کار خودت نيست کار او است و او هم کريم است آقايي ميکند و اين کار را ميکند يعني فقط کار خداست کار خودت نيست بايد از او بخواهي ملتمسانه عاجزانه از او بخواهي از اين طرف اجازه ندهي افکاري وارد شود از آن طرف هم مصر از او بخواهي مولانا هم ميگفت با کريمان کارها دشوار نيست اگر به او واگذار بکني او درستش ميکند ولي حافظ نميگويد کريم ميگويد کرم کار خود گر به کرم باز کني چون ميگويد خدا سرتا پا کرامت است سرتاپا آقايي است اي. بسا عيش که با بخت خود آزاده کني آن وقت است که تازه عيش و نوشت شروع ميشود تازه حيات و زندگي ات شروع ميشود آن هم عيش و بخت و اقبالي که خداوند به شما کرامت کرده است.
شريعتي: خيلي ممنون نسخهي ديوان حافظ من تفاوت داشت با نسخهي آقاي رنجبر در مصرع گر کار خود گر به خدا باز گذاري حافظ که در پاورقي بيتي که شما خوانديد را اشاره کردند. خيلي ممنون امروز صفحهي 41 آيات 249 تا 252 سورهي مبارکهي بقره را تلاوت ميکنيم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّـهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ?249? وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ?250? فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّـهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَـكِنَّ اللَّـهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ?251? تِلْكَ آيَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ?252?
ترجمه:
پس زماني که طالوت با سپاهيان [براي جنگ با دشمن از شهر] بيرون رفت، گفت: بي ترديد خدا شما را به وسيله نهر آبي آزمايش ميکند؛ پس هر که [به هنگام تشنگي] از آن [سير] بنوشد، از من نيست و هر که از آن نخورد، از من است، مگر کسي که با دستش کفي آب برگيرد [که او نه از من است و نه مردود از سپاه]. پس جز اندکي از آنان همگي از آن نوشيدند. و زماني که او و کساني که با او ايمان آورده بودند از نهر گذشتند، [گروهي از آنان] گفتند: ما را امروز قدرت مقابله با جالوت و سپاهيانش نيست. ولي کساني که يقين داشتند که ديدارکننده خدايند، گفتند: چه بسا گروه اندکي که به توفيق خدا بر گروه بسياري پيروز شدند، و خدا باشکيبايان است. (???) و چون [طالوت و اهل ايمان] براي جنگ با جالوت و سپاهيانش ظاهر شدند، گفتند: پروردگارا! بر ما صبر و شکيبايي فرو ريز، و گام هايمان را استوار ساز، و ما را بر گروه کافران پيروز گردان. (???) پس آنان را به توفيق خدا شکست دادند. و داود [جوان مؤمن نيرومندي که در سپاه طالوت بود] جالوت را کشت، و خدا او را فرمانروايي و حکمت داد، و از آنچه ميخواست به او آموخت. و اگر خدا [تجاوز و ستم] برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نميکرد، قطعاً زمين را فساد فرا ميگرفت؛ ولي خدا نسبت به جهانيان داراي فضل و احسان است. (???) اين [داستانها و حادثههاي واقعي] نشانههاي [توحيد، ربوبيّت و قدرت] خداست که به حقّ و راستي بر تو ميخوانيم و يقيناً تو از فرستادگاني. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشارهي قرآني و شرحي از فرازهاي زيارت جامعهي کبيره را مرور ميکنيم.
حاج آقا رنجبر: اگر چند قطره گلاب خالص بريزند در يک پارچي که هزاران قطره آب است همهي آنها را تحت تاثير خودش قرار ميدهد عطرش طعمش آنها را متاثر ميکند درست است که چند قطره است آنها هزاران هستند اما به همه سرايت ميکند قرآن ميگويد بعضيها مثل گلاب خالص ميمانند و خيلي از آدمها مثل قطرات آب هستند هيچ عطر و طعمي ندارند اين جنس جماعت چون عطر و بوي خدا را دارند ميتوانند همهي آن جماعت را تحت تاثير خودشان قرار بدهند « كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً» واقعا هم همين طور است الآن شما ببينيد هفتاد و دو تن بودند الآن تمام عالم را تحت تاثير خودشان قرار دادند الآن بيست ميليون بيشتر در مسير هستند به سمت يک هدف خيلي عجيب است خيلي هايشان زبان هم را نميفهمند خيلي هايشان از نژادهاي مختلف از سرزمينهاي مختلف هستند اما همه به سوي يک هدف واحد دارند حرکت ميکنند اين بيست ميليون است حالا ميليونها انسان هم تمام نگاه و توجهش به آن جا است دلشان آن جا است ان شاء الله آنهايي که آرزويش را دارند مشرف شوند ما هم اگر توفيقي باشد ان شاء الله مشرف ميشويم هفتهي آينده در خدمت دوستان نيستيم اگر صلاح دانستيد فرمايشات حضرت آقاي مهندسي را پخش بکنيد فکر ميکنم خيلي مناسب باشد.
شريعتي: خيلي ممنون يک نکتهاي را هم من عرض بکنم با توجه به ايام اربعين خيليها التماس دعاي ويژه گفتند هم براي تشرف به زيارت هم خيليها گفتند ما مريض داريم گرفتار داريم حتما بگوييد دعا کنم يک پسربچهي دو ساله ديشب والدينشان مراجعه کردند گفتند امروز جراحي تومور مغزي دارد نگاه ما به دعاي خير بينندهها است حتما دوستان دعا بکنند
حاج آقا رنجبر: رسيديم به اَلْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ، اَلْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ، اَلصّادِقُونَ عرض کردم که يک ميوه وقتي که بي لک باشد بي عيب باشد بي نقص باشد ارزش دارد و چون ارزش دارد شما بر ميداريد به خود نزديک ميکنيد دور که نميکنيد پرتش که نميکنيد حفظش هم ميکنيد نميگذاريد زير دست و پا بيفتد از آن استفاده ميکنيد انسان هم همين طور است وقتي بي عيب و بي نقص شد بي خطيئه و خطا شد هيچ لغزشي نداشت هيچ سهوي نداشت که ما اسمش را ميگذاريم معصوم که عرض هم کرديم اين عصمت ويژهي اهل بيت نيست ويژگي اهل بيت است هر کسي ميتواند معصوم باشد به همين خاطر خداوند از ما خواسته که هر چه ميتوانيد از گناه پرهيز بکنيد در هيچ نقطه زمان مکاني به هيچ گناهي آلوده نشويد آلوده نشدن لازمه اش عصمت پيدا کردن است پس از ما عصمت خواسته شده پس معلوم است که ما ميتوانيم معصوم باشيم و به اين نقطه برسيم منتها يک عدهاي تلاش ميکنند ميرسند يک عدهاي نه وجود نازنين حضرت معصومه سلام الله عليها وجود نازنين حضرت عباس حضرت علي اکبر معصوم هستند عصمت دارند و اگر ما ميگوييم چهارده معصوم منظور ما چهارده پيشواي معصوم است چون براي اينها عصمت شرط است يعني شرط دريافت منصب امامت عصمت است يک امام بايد معصوم باشد چون اگر معصوم نباشد هم به خودش آسيب ميزند هم به ديگران ولي اگر مأموم معصوم نباشد به خودش آسيب خواهد زد لذا شرط امامت عصمت است به همين خاطر ميگوييم چهارده معصوم و معصوم يعني کسي که هيچ عيب و خطا و اشتباه و نقص و اشکال و اشتباهي ندارد به همين دليل چون اهل بيت اين ويژگي را دارند ارجمند هستند ارزشمند هستند در دستگاه الهي همان طور که آن ميوهي بي لک براي ما ارزش و قيمت دارد به همين دليل اينها مقربان درگاه الهي هستند نزديک شدههاي به خدا هستند همان طور که آن ميوه به ما نزديک ميشود ما از خودمان دور نميکنيم نزديک ميکنيم خداوند هم همين طور است اينها ميوههاي باغ عالم وجود هستند اصلا عالم آمده به خاطر اينها درخت را به خاطر ميوه اش ميکارند. اينها کساني هستند که نگه داشته شده هستند حفظ شده هستند پارسايان هستند خودشان خودشان را حفظ ميکنند خدا آنها را حفظ ميکند خودشان ارادهي طهارت دارد خدا هم ارادهي طهارت آنها را دارد همان طور که خدا در رابطه با ما هم ارادهي طهارت دارد منتها خود ما نداريم همين تعبيري که خداوند در قرآن دارد که خدا اراده کرده اهل بيت پاک باشيد در مورد همهي انسانها اين تعبير را دارد منتها يک طرفه است آنها سر ميتابند ما نميتابيم اَلصّادِقُونَ يک سيب رنگش رنگ سيب است طعمش شکلش شکل و طعم سيب است خاصيتش خاصيت سيب است اگر ميگويد سيب هستم واقعا سيب است همه چيزش سيب است اين را ميگوييم صدق يعني اين که همه چيزت با هم بخواند و مطابق حقيقت و واقع هم باشد حالا شما در عالم يک نفر ميتواني صادق پيدا بکني؟ امکان ندارد محال است به همين خاطر قرآن نميگويد کونوا صادقين ميگويد وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (توبه/ 119) اصلا شما نميتوانيد صادق باشي لذا ميگويد بيا با صادقين باش بعد به اهل بيت ميگويند صادق هستند آن صادقهايي که قرآن ميگفت هستند چرا ما نميتوانيم صادق باشيم؟ چون صدق فقط ويژگي سخن نيست شما خيلي هنر بکني حرف راست ميزني ولي آيا صدق در انديشه و پندار هم داري؟ يعني آن چه ميانديشي واقعا مطابق حقيقت است؟ فخر رازي ميگفت سي سال پيرامون يک موضوعي فکر ميکردم و فکر ميکردم که درست فکر ميکنم تازه ميفهمم که اشتباه فکر ميکردم بعد از سي سال. قرنها علماي علم هيئت نسبت به آسمان قضاوتي داشتند ولي بعد همه باطل شد هيچ کس نميتواند ادعا بکند من صدق در انديشه يا تمام انديشه ام دارم امکان ندارد يک وقتي شما ميگوييد من اشتباه کردم يعني چه؟ يعني من صدق فکري نداشتم اشتباه کردم اهل بيت تنها کساني هستند که صادقين اند يعني صدق در انديشه دارند يعني هر چه که ميگويند همان است که است مثل يک آينه که شما وقتي پاک و بي غبار بکنيد دريافت ميکند درست دريافت ميکند درست هم انعکاس ميدهد اينها چون غبارها زنگارها که قرآن ميگويد « رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم» (مطففين/ 14) شما آينهي دل هايتان زنگار گرفته و غبار گرفته است به همين خاطر نميتوانيد دريافت و انعکاسي داشته باشيد اينها بي غبار هستند چون آينههاي بي غبار هستند حقايق عالم را آن گونه که بايد دريافت ميکنند و سخاوتمندانه هم انعکاس ميدهند تمام رواياتي که شما ميشنويد حاصل انديشهي اينها است هيچ گاه خطا در آن راه پيدا نميکند همان است که اينها گفتند بشر يک روزي به اين نقطه ميرسد که همان که آنها ميگفتند درست بود اينها هستند که مردمان صادقي هستند.
شريعتي: خيلي ممنون حتما نائب الزيارهي ما و دوستان خوب باشيد التماس دعا خدانگهدار