برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/08/24
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني *** خون خوري گر طلب روزي ننهاده کني
آخرالامر گل کوزه گران خواهي شد *** حاليا فکر سبو کن که پر از باده کني
گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است *** عيش با آدمياي چند پري زاده کني
تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف *** مگر اسباب بزرگي همه آماده کني
اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان *** گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني
خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات *** مگر از نقش پراگنده ورق ساده کني
کار خود گر به کرم بازگذاري حافظ ***اي بسا عيش که با بخت خداداده کني
اي. صبا بندگي خواجه جلال الدين کن *** که جهان پرسمن و سوسن آزاده کني
شريعتي: سلام به همهي شما هم وطنان عزيز خانمها و آقايان خيلي خوشحاليم که در اين لحظات همراه شما هستيم در کنار شما هستيم ان شاء الله هر جا که هستيد تن تان سالم باشد و قلبتان سليم. سلام عليکم حاج آقاي رنجبر.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همهي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب دارم ميلاد بسيار خجسته و مبارک را ميلاد وجود نازنين امام باقر عليه السلام را گرامي ميداريم.
شريعتي: گشت و گذاري داريم در بوستان غزليات حافظ رسيديم به اين بيت که گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است عيش با آدمي چند پريزاده کني.
حاج آقا رنجبر: کسي که ميخواهد آوازش خوب شود هر آوازي نبايد بشنود از هر آوازي نبايد الگو بگيرد سرمشق بگيرد بايد برود پيش استاد آواز از او الگو و سرمشق بگيرد کسي که ميخواهد خطش خوب و زيبا شود هر خطي را نبايد ببيند و ملاک و معيار خودش قرار بدهد بايد از استاد خط سرمشق بگيرد و الگو بگيرد حافظ هم همين را ميگويد ميگويد گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است عيش با آدمي چند پريزاده کند. قرآن دسته بندي دارد دربارهي آدمها ميگويد بعضيها هستند که «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» ( بقره/ 3) هستند اينها باور دارند بهشت خدا را دوزخ را باور دارند بعضيها هستند که «لَا يُؤْمِنُونَ» (بقره/ 6) نه ميگويند ما باور نداريم نه بهشتش نه جهنمش را بعضيها بدتر از اينها هستند «وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ» (بقره/ 8) اصلا اينها ايمان آور نيستند باز آن لايومنون يک پله جلوتر از اينها هستند چون ايمان ندارند ممکن است فردا ايمان پيدا بکنند مثل يک بچهاي که ميگوييم اين بچه درس نميخواند ممکن است بخواند يک استاد خوبي گيرش بيايد يک شرايط خوبي پيشامد بکند ميتواند بخواند يک وقت ميگوييم اين بچه اصلا درس خوان نيست اصلا اينها ايمان آور نيستند بالاتر تکذيب هم ميکنند مکذبين هستند ميگويند بهشت دروغ است جهنم دروغ است همهي اينها داستان و افسانه است در قرآن هم داريم که در قيامت اينها را کنار جهنم ميآورند به آنها گفته ميشود که « هَـذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ» (طور/ 14) اين همان آتشي است که تکذيب ميکرديد ميگفتيد دروغ است. « أَفَسِحْرٌ هَـذَا أَمْ أَنتُمْ لَا تُبْصِرُونَ» (طور/ 15) به پيغمبر ميگفتيد تو ساحر هستيد مردم را سحر ميکني اين يکي از چيزهايي بود که پيغمبر وعده ميداد حالا اين سحر است؟ بعد ميگويد اينها را به آتش بيندازيد پس طبقاتي دارند آدمها دسته بنديهايي دارند در قرآن کريم. حالا حافظ ميگويد گر از آن آدمياني گر از آن دسته آدمهايي هستي که نه ايمان داري باور داري قبول داري و ميخواهي هوس بهشت را داري هواي بهشت را داري سوداي بهشت را در سر داري گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است يک راه بيشتر ندارد عيش با آدمي چند پريزاده کند. عيش يک معنايش يعني زندگي کردن معيشت يعني زندگي ميگويد ببين با هر کسي نبايد زندگي بکني بايد تکليف زندگي خودت را مشخص بکني زندگي چيزي جز معاشرت نيست مثل آن کسي که دنبال اين بود که آوازش خوب شود هر آوازي را نبايد ميشنيد کسي که ميخواست خطش خوب شود هر خطي نباشد ميديد اين جا هم همين است کسي که ميخواهد به بهشت راه پيدا بکند ديگر با هر کسي نميتواند نشست و برخواست بکند بايد با بهشتيها نشست و برخواست بکند چند آدم هستند در اين عالم بيشتر هم نيستند محدود هستند چهارده نفر هستند اينها واقعا آدم هستند به معناي واقعي کلمه آدم هستند سر تا پا آدميت هستند سرتاپا انسانيت هستند بايد با اينها زندگي بکني يعني زندگي ات بايد رنگ و بوي اينها را داشته باشد انسان کامل هستند و کاملا انسان هستند بايد زندگي ات رنگ و بوي زندگي اينها باشد از اينها الگو بگيري از اينها سرمش بگيري از اينها سبک بگيري عيش با آدمي چند پريزاده کند پري در ديوان حافظ نقطه مقابل ديو است ديو نماد انسانهاي پلشت و پليد است طبيعتا پري نماد انسانهاي شريف و اصيل است پريزاد يعني کساني که خودشان پري هستند انسانهاي شريفي هستند و از دامان انسانهاي شريف و اصلاب شامخهاي هم پديد آمده اند گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است عيش با آدمي چند پريزاده بکند فقط اينها هستند که تو را ميتوانند به بهشت برسانند وجود نازنين امام حسين ميفرمايد اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلي وَ تُطيعُوا أَمْري اَهْدِکُمْ سَبيلَ الرَّشادِ (تاريخ طبرى، ج 4، ص 265) مردم اگر حرفهاي من را بشنويد و به کار ببنديد هر چه ميگويم انجام بدهيد من شما را به رشاد ميرسانم رشاد از ريشهي رشد است رشد يعني به هدف رسيدن هدف شما بهشت است جهنم نيست کسي که نميخواهد برود جهنم همه ميخواهند بروند بهشت حتي جهنميان. اگر ميخواهيد من شما را به اين هدف برسانم به بهشت برسانم بايد حرفهاي ما را گوش بکنيد هر چه ما ميگوييم را آويزهي گوشتان بکنيد نه فقط شما را به بهشت ميبرد بلکه دنياي شما را بهشت ميکند دنياي شما بهشت ميشود آرامش پيدا ميکنيد در همين جا آسايش پيدا ميکنيد در همين جا من چند روايت ميخوانم ببينيم با اين کلمات دنياي ما آخرت ما بهشت ميشود يا نه کسي آمد خدمت امام حسين عرض کردعِظني بِحَرفَينِ مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِيَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما يَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما يَحذَرُ (بحار الانوار، ج 3 ، ص 397) دو نصيحت به ما بکن فرمود هر کسي تلاش بکند به يک هدفي برسد منتها از راه گناه از راه معصيت به آن چيزي که دل بسته و اميد بسته نخواهد رسيد بيشتر از آن فاصله ميگيرد و به آن چيزهايي ميرسد که از آن گريز داشت از آن پرهيز داشت از آن ميترسيد يعني آن چه ميخواهد نميشود و آن چه ميشود نميخواهد يعني اگر قرار شد تو به يک جايي برسي به يک هدفي برسي خواستي با دروغ برسي حضرت ميگويد محال است برسي اگر قرار بود برسي ديگر نميرسيدي و ميافتدي در همان دامي که از آن گريز و پرهيز داشتي ممکن است بگوييد من دروغ گفتم و رسيدم حضرت ميگويد به آن چيزي که بايد ميرسيدي نرسيدي اين آن چيزي نبود که ميخواستي برسي اين ثروتي نبود که نجات تو در گرو آن باشد آرامش و آسايش تو در گرو آن باشد لذا طرف خيلي ثروت دارد ولي آرامش ندارد اصلا براي چه رفت دنبال ثروت آرامش ميخواست الآن دارد؟ ميگويد به آن چيزي که ميخواهي نميرسي بايد از راهش وارد ميشدي گاهي وقتها در اين وصلتها و ازدواجها طرف آن گونه که هست نمينمايد خيلي بالاتر از آني که است نشان ميدهد دروغ ميگويد وعدههاي دروغ ميدهد ازدواج به خاطر همين دروغها سر ميگيرد يعني با دروغ به هدفش رسيد زندگي هم سامان گرفت ولي دو سه سال بعد همينها در دادگاه خانواده ميگويند تو به من دروغ گفتي براي هميشه از هم دور ميافتند و جدا ميشوند همين دو سال هم که با هم بودند خوش نبودند با دروغ رسيدي ولي اين آني نبود که تو بايد به آن ميرسيدي اين کفو تو نبود اين کسي نبود که به تو آرامش آسايش بدهد ظاهرا رسيدي ولي نرسيدي خيلي هم دور شدي اگر کسي بخواهد واقعا زندگي اش بهشت شود همين جمله را گوش بدهد ديگر دروغ ميگويد؟ تهمت ميزند غيبت ميکند؟ اگر اهل دروغ و غيبت و تهمت نبودي عوارض اينها تبعات اينها را هم نداري اضطرابها و تلاطمهايي که اينها پديد ميآورند نخواهي داشت گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است عيش با آدمي چند پريزاده بکند بايد با اينها با حرف منطق اينها زندگي بکني حضرت علي فرمود كُنْ كَالنَّحْلَةِ إِذَا أَكَلَتْ أَكَلَتْ طَيِّباً وَ إِذَا وَضَعَتْ وَضَعَتْ طَيِّباً وَ إِذَا وَقَعَتْ عَلَى عُودٍ لَمْ تَكْسِرْهُ (تصنيف غرر الحکم، ص 324) از من به شما نصيحت بيا مثل زنبور عسل باش وقتي ميخواهد يک چيزي بخورد سر هر سفرهاي نمينشيند ميرود سراغ گل گل مصرف ميکند غذايش از گل است چيزي هم که از خودش جا ميگذارد عسل است طيب است پاک است « فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» (نحل/ 69) است وقتي روي شاخهي گلي مينشيند آن را نميشکند خوردش نميکند آسيب نميزند آزار نميرساند آرام مينشيند آرام بلند ميشود بيا مثل زنبور عسل باش دنبال لقمههاي پاک و حلال باش حرف خوب بشنو حرف خوب بزن اينها لقمههاي پاک هستند که براي خود ميگيري آدمي فربه شود از راه گوش. لقمههاي انسان فقط اين نيست که در سفره است حرف هم که ميشنوي لقمه است اگر اين بود آن وقت چيزهاي خوب از خودت به جا ميگذاري حرفهاي خوب ميزني مگر ميشود شما مادهي درجهي سه وارد کارخانه بکني يک جنس درجهي يک خارج بکني امکان ندارد هر چه وارد ميکني صادر ميکني مثل زنبور عسل باش آزارت به کسي نرسد موقعيت کسي را تخريب و ضايع نکن اگر کسي واقعا همين را گوش بدهد آرام نميشود؟ اصلا منطق ات بايد اين منطق باشد وقتي ميگويد مثل زنبور عسل باش مثل زنبور عسل باش يک کسي آمد خدمت امام صادق عرض کرد فلاني در مورد شما حرفي زد حضرت اصلا اجازه نداد ما باشيم ميگوييم چه گفت بعد ميگوييم ديگر چه گفت حضرت اجازه نداد گفت يا راست ميگويي يا دروغ ميگويي اگر راست ميگويي سخن چيني اگر دروغ ميگويي دروغ گو هستي و تهمت زن هستي اگر همين شود منطق ما چقدر ما به خاطر همين حرفها به هم ميريزيم چقدر به هم ريختگي ما به خاطر همين است؟ مثلا طرف ميآيد ميگويد فهميدي فلاني چه ميگفت در مورد شما ما ميگوييم چه ميگفت ما هم چهار تا ميگذاريم به او ميگوييم او ميرود به آن ميگويد بعد ميرويم به خانم بچهها ميگوييم چند خانواده مدتها يا گاهي براي هميشه آشفته ميشوند. عيش با آدمي چند پريزاده بکني يعني بيا عيشت مثل امام صادق باشد زندگي ات مثل او باشد از او الگو و سرمشق بگير اگر يک کسي آمد گفت فلاني پشت سر شما اين حرف را زد شما همين را به او بگو اجازهي حرف زدن به او نده اگر راست ميگويي سخن چين هستي اگر دروغ ميگويي دروغ گويي و تهمت ميزني. يک روايت ديگر داريم وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ فَيَکْذِبُ لِيُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ، وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ (امالي طوسي، ص 537) واي بر حال کسي که حرف ميزند و دروغ ميگويد براي چه دروغ ميگويد؟ تا بقيه بخندند يک داستاني سر هم بندي ميکند که بقيه بخندند يک چند لحظهاي خوش باشند روابط عمومي اش خيلي قوي است فرمود ويل له ويل له ويل له من نميتوانم بگويم خدا با او چه خواهد کرد فقط ميگويم واي به او واي به او واي به او. چهار بار فرموده اول هم فرموده ويل. فقط من ميتوانم بگويم واي به حال چنين کسي که با دروغ ميخواهد خودش را شيرين بکند مردم را بخنداند يک روايت ديگر داريم ميگويد نّا جُلوسا معَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، فقامَ رجُلٌ و نَسِيَ نَعلَيهِ، فأخَذَهُما رجُلٌ فوَضَعهُما تَحتَهُ ، فرَجعَ الرّجُلُ فقالَ: نَعْلَيَّ ، فقالَ القَومُ : ما رأيناهُما ، فقالَ : هُوَ هذَه، فقالَ [رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ]: فكيفَ برَوعَةِ المؤمنِ؟! فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ، إنّما صَنعتُهُ لاعِبا ، فقال : فكيفَ برَوعَةِ المؤمنِ ؟! ـ مَرَّتينِ أو ثلاثا (الترغيب و الترهيب، ج ?، ص ???) اينها را دارم ميگويم که بدانيد واقعا ما ميتوانيم سبک زندگي مان را از اينها بگيريم و چقدر دور هستيم چقدر فاصله داريم و انگار اين حرفها کهنگي ندارد اين حرفها حرفهاي روز است. ميگويد ما جمعي بوديم در محضر پيغمبر نشسته بوديم الآن هم معمول است وارد يک جلسهاي ميشوند طرف کفش هايش را دست ميگيرد ميگذارد کنار خودش کسي هم کفش هايش را دست گرفته بود آورده بود کنار خودش اين آدم بلند شد کار داشت برود يادش رفت کفش هايش را ببرد رفت تا دم در و يادش آمد يک کسي هم در همين حين کفش هايش را برداشت گذاشت زير پايش. برداشت گذاشت زير پايش نشست رويش اين بيچاره هم برگشت گفت کفش هايم کو اين طرف آن طرف را نگاه کرد از اين آن پرسيد گفت ما نميدانيم گفت من همين جا نشسته بودم من با خودم نبردم چند لحظهاي بيچاره پريشان اين طرف را نگاه ميکرد ميپرسيد آن آدم کفش را از زير پايش در آورد گفت بيا بگير پيغمبر اين صحنه را ديد تا ديد فرمود آزار و اذيت يک مومن چه معنايي دارد؟ چرا براي يک چند لحظه اين بيچاره را پريشان کردي گفت من شوخي کردم با او حضرت سه بار فرمود فكيفَ برَوعَةِ المؤمنِ آزار يک مومن چه معنايي دارد؟ چه معنايي دارد چه معنايي دارد حالا ببين ما از اين سر کارگذاشتنها در زندگي مان کم داريم؟ عيش باآدمي چند پريزده کند اين همان است که در دعا ميگوييم اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (زيارت عاشورا) خدايا زندگي ما را زندگي اينها را قرار بده حافظ همين را ميگويد چيز ديگري نميگويد حافظ دارد ميگويد اهل بيت را بگذاريد کنار قرآن مگر تو اهل قرآن نيستي؟ مگر نميگويي قرآن گفته بهشت من هم بهشت را قبول دارم مگر نميخواهي به همان بهشت بروي بدون اهل بيت نميشود. آن چيزي که از اهل بيت ميخوانيم را به کار ببنديم همين چند روايتي که من عرض کردم همين را انسان دستورالعمل زندگي خودش قرار بدهد اين يعني عيش کردن با اهل بيت زندگي کردن سرمشق گرفتن الگو گرفتن از اهل بيت پس بدون اهل بيت امکان ندارد به آن چه که اين قرآن گفت راه پيدا کنيم در حقيقت حافظ همان کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي (کافي، ج 1، ص 294) پيغمبر را دارد به زبان حافظانهي خودش بيان ميکند ميگويد چرا ميگويم بايستي با اينها زندگي بکني؟ سبک زندگي خودت را از اينها بگيير چرا؟ تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگي همه آماده کني. ببين بهشت جاي بزرگان است جايگاه بزرگان است هر انسان حقير و پست و زبوني آن جا راه ندارد قرآن هم تعبير تکيه دارد « مُّتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ» (واقعه/ 16) تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف بدون علت بدون سبب اصلا امکان ندارد کسي تکيه گاه خودش را آن جا قرار بدهد بهشت را به بها ميدهند به بهانه نميدهند بهايش هم همين است بهايش را دارد تعيين ميکند تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگي همه آماده کني. بزرگي اسباب ميخواهد شرايط خودش را دارد لوازم خودش را دارد يک گل پيچک ميخواهد بزرگ شود ميخواهد قد بکشد بايد به يک ريسمان بزرگي تمسک بکند دور يک ريسمان بلندي بايد بتابد برود وگرنه نميرود يک ماهي اگر ميخواهد بزرگ شود در تنگ ليوان و بلور بزرگ نميشود بايد تکيه بر دريا بزند بايد به دريا تمسک بکند به دريا توسل بکند ميگويد تو هم اگر ميخواهي بزرگ شوي راهش همين است اسباب بزرگي را فراهم بکني اسباب بزرگي اسباب بزرگ شدن يک چيز بيشتر نيست عيش با آدمي چند پريزاده کند. به اينها متصل شوي آنها همان ريسمان الهي هستند که قرآن فرمود « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا» (آل عمران/ 103) خودشان هم فرمودند نَحنُ حَبلُ اللهِ (مجمع البيان، ج 2، ص 482) اين حبل و ريسماني که خدا گفته ما هستيم يعني شما گل پيچک هستيد اگر ميخواهيد قد بکشيد بزرگ شويد به وسيلهي ما ما هم هيچ چيز از پيش خودمان نداريم هر چه داريم از قرآن است اهل بيت هر چه ميگويند ريشه در قرآن دارد اصلا قرآن هر چه دارد به زبان اينها بيان ميشود اينها مفسر و شارح قرآن هستند اينها هستند که قرآن را باز ميکنند در حقيقت اسباب بزرگي يعني با قرآن بودن با قرآن زندگي کردن سبک و سياق را از قرآن گرفتن منتها به زبان اهل بيت. « أُحِلَّ لَكُمْ» (بقره/ 187) من از يک جايي ميگويم شايد از آن جا نکتهاي به ذهنت نرسد اما همان جا نکته دارد ميدانيد در ماه رمضان يک مواردي بر انسانها حرام بود نبايد انجام ميدادند ولي بالاخره بعضيها مرتکب ميشدند بعد هم تائب ميشدند نادم ميشدند وجدان درد داشتند که چرا مرتکب شديم خداوند ميگويد گذشتيم حلال کرديم اين دارد به من و شما درس ميدهد ميگويد من خدا را ببين گاهي وقتها از حرفم کوتاه ميآيم گاهي وقتها ميبينم طرف ظرفيت نشان نميدهد من ميآيم پايين من حرام کرده بودم من از حرف درست خودم کوتاه ميآيم تو چرا از حرف غلط خودت کوتاه نميآيي چرا ميگويي حرف مرد يکي است از من خدا مرد تر کيست؟ من کوتاه ميآيم من چيزي که حرام کرده بودم را حلال کردم يعني يک دنده نباش لجوج نباش اين قدر قُد نباش بگو من همين که گفتم در خانه بعضيها ميگويند همين که من ميگويم بعد ميگويد نه من اگر از حرفم برگردم من پدر هستم حرفم ميشکند ديگر از من حساب نميبرند اين حرفهاي کشک چيست من خدا با همهي خدايي ام از حرفم برميگردم يک دنده نباش يک ماشين اگر بخواهد با يک دنده حرکت بکند فرسوده ميشود ضايع ميشود يک دندگي فرسوده ميکند انسان نبايد يک دنده باشد انسان بيايد با اين زندگي بکند ما چقدر ميگوييم نه ما اگر اين کار را بکنيم امضاي ما شکسته ميشود من ميدانم اشتباه کردم اما اگر صلاح نيست جلوي زيرمجموعه کارمند سبکي است اين کار را بکنيم نه خدا ميگويد من کوتاه آمدم تو هم کوتاه بيا. « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ» (بقره/ 189) به پيغمبر ميگويد مردم از تو دربارهي هلالها ميپرسند ميگويند چرا ماه در بعضي وقتها هلال ميشود باريک ميشود کماني ميشود ميگويد به اينها بگو اين هلال شدن وقت شناسي را به شما نشان ميدهد ياد ميدهد به شما ميگويد اول ماه است چندم ماه است آنها از چه پرسيدند؟ گفتند چرا ماه هلال ميشود دليلش چيست فلسفه اش چيست؟ ولي جوابي که به آنها ميگويد فايده اش را بگو اين است از فايده ميگويد آنها از علت ميپرسند اين از فايده جواب ميدهد اين دارد درس ميدهد ميگويد ببين از يک چيزي بپرس که برايت فايدهاي داشته باشد آخر اين چه فايدهاي دارد که تو ميپرسي بعضيها نماز نميخوانند ميگويند اگر کسي در کرهي ماه باشد چطوري نماز بخواند خودش نماز نميخواند يا ميگويد آن جايي که شش ماه شب است چطوري روزه گرفت چطوري نماز خواند يک چيزي بپرس که به دردت بخورد برايت فايده داشته باشد حالا قرآن از پرسيدن ميگويد پرسيدن يک نمونه است يعني چيزي بخوان که برايت فايدهاي داشته باشد چيزي بنويس که برايت فايدهاي داشته باشد چيزي بنويس که برايت فايدهاي داشته باشد مجلسي برو که برايت فايدهاي داشته باشد رفيقي انتخاب بکن که برايت فايدهاي داشته باشد اين دارد درس ميدهد و اين درسها هستند که اهل بيت در اختيار ما ميگذارند آيات قرآن درست است قرآن نور است ولي براي اهل بيت نور است براي آنها روشن است براي ما روشن نيست ما يک سطحي و يک لايهاي از اين قرآن را ميفهميم اين است که آنها کريمانه بزرگوارانه آمدند از اين آيات الهي يک حقايقي را درک کردند دريافت کردند و در اختيار ما گذاشتند ما کوتاهي ميکنيم پس ما اگر ميگوييم اهل بيت منظور ما همين قرآن است.
شريعتي: خيلي ممنون صفحهي 34 را امروز با هم تلاوت ميکنيم آيات 216 تا 219 سورهي مبارکهي بقره
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ?216? يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّـهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ?217? إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أُولَـئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّـهِ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?218? يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ?219?
ترجمه:
جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برايتان ناخوشايند است. و بسا چيزي را خوش نداريد و آن براي شما خير است، وبسا چيزي را دوست داريد و آن براي شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] ميداند و شما نميدانيد. (???) از تو درباره جنگ در ماه حرام ميپرسند. بگو: هر جنگي در آن [گناهي] بزرگ است، ولي هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و کفرورزي به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بيرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ تر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شرک و بت پرستي] از کشتار بزرگ تر است. و مشرکان همواره با شما ميجنگند تا شما را اگر بتوانند از دينتان برگردانند. و از شما کساني که از دينشان برگردند و در حال کفر بميرند، همه اعمال خوبشان در دنيا و آخرت تباه و بي اثر ميشود، و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند. (???) يقيناً کساني که ايمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا اميد دارند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (???) درباره شراب و قمار از تو ميپرسند، بگو: در آن دو، گناهي بزرگ و سودهايي براي مردم است، و گناه هر دو از سودشان بيشتر است. و از تو ميپرسند: چه چيز انفاق کنند؟ بگو: از آنچه افزون بر نياز است. خدا اين گونه آياتش را براي شما بيان ميکند تا بينديشيد. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشارهي قرآني امروز را ميشنويم و وارد فرازهاي نوراني جامعهي کبيره ميشويم.
حاج آقا رنجبر: گفت غمناک نبايد بود از طعن حسود اي. دل شايد که چو وا بيني خير تو در اين باشد. حافظ ميگويد گاهي وقتها يک کسي نسبت به شما حسادت ميکند حسادت خوب نيست مايهي رنج و ملالت و مرارت آدمي ميشود ولي تو چه ميداني شايد اين حسادت به نفع تو باشد به سود تو باشد ظاهرش را ميبيني باطنش ممکن است خير باشد واقعا همين طور است حسود مثل سمباده ميماند شما سمباده را که به يک آهن ميکشيد خودش فرسوده و پوسيده و ضايع ميشود ميرود در سطل زباله اما آن فلز براق ميشود جلا پيدا ميکند درخشنده ميشود آدمهاي حسود مايه درخشش انسان ميشوند لذا ميگويد تو چه ميداني شايد خدا ميخواهد به وسيلهي اين سمبادهاي به تو بکشد تو درخشان شوي برقي بيندازي و براق شوي اين يعني چه يعني گاهي وقتها ظاهر با باطن خيلي فرق ميکند ظاهر خوب نيست اما باطن خيلي خوب است پس از چهل سال شد معلول بر خاقاني اين معني که سلطاني است درويشي و درويشي است سلطاني. خاقاني ميگويد بعد از چهل سال بر من آفتابي شد روشن شد معلوم شد که سلطاني آخرش درويشي است اينهايي که در دنيا دارا و دولت مند هستند و خوش هستند و کيفور هستند و سفرههاي رنگين دارند اينها وقتي از اين عالم ميروند درويش هستند تهي دست هستند اين اولش خوب است سلطاني است ولي آخرش درويشي است و کساني که در دنيا با مشقت زندگي ميکنند با تلخي و محنت زندگي ميکنند با فقر و فاقه و فلاکت و ناداري زندگي ميکنند اگر به قول قرآن اهل تعفف باشند خودشان را حفظ بکنند خودشان را نگه دارند اينها پايانشان سلطاني است اولش درويشي است خوب نيست آخرش سلطاني است ميخواهد بگويد گاهي ابتدا با عاقبت خيلي فرق ميکند يک چيزي ممکن است در ابتدا بد باشد اما در غايت و عاقبت خيلي خوب باشد انسان خردمند باطن را ميبيند مثل حافظ انسان خردمند عاقبت را ميبيند نه ابتدا را مثل خاقاني. ريشهي بسياري از غمها و رنجها و غصهها آن جايي است که ما خردمندانه نگاه نکنيم يعني فقط ظاهر را ببينيم باطن را نبينيم.
شريعتي: اين نوع نگاه چطوري به دست ميآيد.
حاج آقا رنجبر: ادامهي آيه ميگويد قرآن حرفش همين است ميگويد ظاهر را نبين نگاهت را عوض بکن باطن را ببين ابتدا را نبين عاقبت را ببين ميگويي من نميتوانم باطن را ببينم نوع نگاهم را عوض بکنم من فقط ظاهر را ميبينم ميگويد باشد اين را اول بپذير « وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ» يک چيزي است که ظاهرش خوب نيست ابتدايش خوب نيست اما عاقبتش خوب است اما باطنش خوب است و يک چيزي است ظاهرش خوش است خوشايند است براي شما خوب است ولي باطن و عاقبتش خوش نيست خدا ميداند و شما نميدانيد حالا چون نميدانيد ميگوييد چه کار کنيم اين نوع نگاهم عوض شود کسي که نميداند بايد دنبال سر يک آدم دانا راه بيفتد يک آدمي که ميداند ميگويد خودت را به من بسپار به من اعتماد بکن باور بکن اگر تو در مسير من باشي همان که حافظ ميگفت در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست اگر تو در مسير من بودي هر اتفاقي برايت افتاد اگر ناخوش بود بدان خوش خواهد بود و اگر در مسير من نبودي هر اتفاقي پيش آمد خوش بود بدان ناخوش است. از ويژگيهاي اهل بيت ياد ميشد ميرسيم به اين فراز که اَلْمَعْصُومُونَ ويژگي سومي که ياد ميکند اين است که اينها انسانهاي معصومي هستند يک قلم اگر پا به پاي خط کش حرکت بکند ذرهاي انحراف ذرهاي اعوجاج ذرهاي کجي کژي پيدا نميکند اصلا محال است چرا؟ چون پا به پاي خط کش است وحي مثل خط کش ميماند انسانها مثل قلم ميمانند هر کسي پا به پاي وحي حرکت بکند دچار انحراف و لغزش نخواهد شد ما به چنين انساني ميگوييم معصوم اهل بيت کساني هستند که با وحي زندگي ميکردند پا به پاي وحي بودند « وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم/ 4-3) اين فقط براي نطق نيست سمعشان فکرشان ذهنشان هم همين بوده قلمشان هم همين بوده يعني بر اساس وحي حرکت ميکردند و به همين خاطر اينها معصوم بودند لذا عصمت منحصر به چهارده معصوم نيست حضرت اباالفضل هم معصوم است مگر حضرت عباس اهل گناه بوده؟ يا حضرت معصومه معصوم است پس چرا ما ميگوييم چهارده معصوم نه اينها چهارده پيشواي معصوم اند ما امام معصوم داريم ماموم معصوم داريم حضرت عباس امام معصوم نيست ولي ماموم معصوم است عصمت دارد چرا؟ چون پا به پاي وحي حرکت کرده هر کسي پا به پاي وحي حرکت بکند از آن لحظهاي که پا به پاي وحي حرکت ميکند تا آخر او معصوم است عصمت دارد اهل بيت از ابتدا تا انتها پا به پاي وحي رفتند به همين خاطر ميگوييم المعصومون. الْمُكَرَّمُونَ يک ميوه وقتي که بي لک شد بي نقص شد بي عيب شد ارزش پيدا ميکند انسان هم همين طور است وقتي که بي نقص شد بي عيب شد بي خطا و لغزش شد يا به قولي معصوم شد معلوم است ارزش پيدا ميکند به همين خاطر بلافاصله ميگويد المکرمون اين انسانهاي معصوم انسانهاي ارزشمندي هستند مکرم اند گرامي هستند در نزد خداوند همان طور که در نزد ما اين طوري است هر چيزي که بي عيب و نقص باشد مکرم است گرامي است و ارزشمند است.
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.