برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش:94/08/17
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما بينندگان عزيز و حاج آقاي رنجبر خيلي خوش آمديد
حاج آقا رنجبر: سلام عليکم و رحمة الله سالروز شهادت امام سجاد عليه السلام را تسليت عرض ميکنم
شريعتي: سلامت بايد ان شاء الله زيارت بقيع نصيب شما شود
بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني *** خون خوري گر طلب روزي ننهاده کني
آخرالامر گل کوزه گران خواهي شد *** حاليا فکر سبو کن که پر از باده کني
گر از آن آدمياني که بهشتت هوس است *** عيش با آدمياي چند پري زاده کني
تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف *** مگر اسباب بزرگي همه آماده کني
اجرها باشدتاي خسرو شيرين دهنان *** گر نگاهي سوي فرهاد دل افتاده کني
خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات *** مگر از نقش پراگنده ورق ساده کني
کار خود گر به کرم بازگذاري حافظ ***اي بسا عيش که با بخت خداداده کني
اي صبا بندگي خواجه جلال الدين کن *** که جهان پرسمن و سوسن آزاده کني
حاج آقا رنجبر: خياط اول اندازه ميگيرد بعد ميبرد بعد ميدوزد برش دوخت بدون اندازه گيري معنا ندارد اصلا پارچه ضايع ميشود سعدي هم ميگفت نشايد بريدن نينداخته درست نيست تا خياط متر را روي اندام مشتري نينداخته نگذاشته قيچي بردارد و شروع کند پارچهي او را برش بدهد هر طور ببرد هر طور بدوزد ديگر به قامت او نميآيد ناساز است ناموزون است خداوند نسبت به انسان حکايت خياطي را دارد که اندازهها را گرفته و اندازهها را خوب ميداند و خوب ميداند که چه اندازه قدرت براي من براي شما ببرد و بدوزد تا اندازهي ما باشد خوب ميداند که چه اندازه سر وقت چه اندازه شهرت ببرد و بدوزد تا به اندام ما بيايد يعني اندازه گيريها را خوب ميداند نشان هم داده که خوب ميداند گاهي ما را متوجه دنياي پيرامون خودمان ميکند ميگويد نگاه کنيد به اين خورشيد اين خورشيد بالاخره اجاق زمين است زمين به وسيلهي اين خورشيد گرم ميشود خورشيد فانوس زمين است به وسيلهي اين خورشيد است که زمين روشن ميشود الآن اين فضا يک ابعادي دارد اگر کسي توانست يک چراغي بگذارد که اين ابعاد را روشن بکند يک اجاقي بگذارد که اين ابعاد را گرم بکند چنين کسي اندازهها را خوب فهميده فهميده اين اندازه فضا چه اندازه نور چه اندازه انرژي ميطلبد خداوند ميگويد ببين ما اندازهي زمين را ميدانستيم و ميدانستيم که اين زمين اگر قرار است گرم شود اگر قرار است روشن شود بايد اندازهي خورشيد چقدر باشد لذا وقتي داستان خورشيد را مطرح ميکند در پايان ميگويد « وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» (يس/ 38) اين اندازه گيري آن کسي است که قدرتمند است و دانا است يعني ميداند بايد اندازهي خورشيد چقدر باشد بايد اندازهي فاصلهي خورشيد با زمين چقدر باشد نزديک تر باشد اين جا ميشود آتش کده اگر دور تر باشد ميشود يخچال ميداند اندازهي ماه بايد چقدر باشد و اندازهي فاصلهي ماه و خورشيد چقدر و هر دو با زمين چقدر اينها را خوب ميداند و نشان داده ميداند اين زمين چقدر بايد خشکي باشد چقدر آب باشد اندازه گيري کرده گفته خشکي بايد کمتر از آب باشد ميداند اين هوايي که من و شما استشمام ميکنيم چه گازي باشد و آن گاز بايد چه اندازه باشد چه ترکيباتي داشته باشد و هر يک از آن اجزاء ترکيبي چه اندازه باشد اين اندازهها را خوب ميداند در يک جايي دارد ميگويد « إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ » (قمر/ 49) ما نه فقط ماه و خورشيد را همه چيز را به اندازه آفريديم يعني اندازه گيري کرديم روي حساب است روي کتاب است از عظيم ترين کهکشانها تا ريز ترين اجزاء اتم روي حساب است روي اندازه است نمونه اش وجود خود ما است شما برابر آينه بايست نگاه به خودت بکن اندازه گيري کرده در حجم سر شما چه حجمي بايد باشد چه اندازه باشد چشم شما چه اندازه باشد بيني شما گوش شما چه اندازهاي باشد اگر اين دو چشم را بردارند بگذارند روي چهرهي ديگر کاريکاتور ميشود اندازهها را خوب ميداند و خوب ميداند که اينها بايد کجا قرار بگيرند اندازه گيري در وضع در موقعيت چشم را کف پا نگذاشته مغز را در سينه نگذاشته معده را در سر نگذاشته اينها اندازه گيري است از روي حساب و کتاب است اندازه گيري در عمل است چشم کارش ديدن است ولي تا چه حدي ببيند چه چيزهايي را ببيند گوش کارش شنيدن است تا چه اندازه بشنود چه چيزهايي را بشنود يک صداهايي است در عالم اگر ما بشويم حيات ما تهديد ميشود نميتوانيم زندگي بکنيم خدا اندازه گيري کرده پس خداوند آن خداوندي است که اندازهها را ميفهمد اندازه گيري ميکند تقدير ميکند البته ما يک تقدير داريم و يک قدر. قدر يعني اندازه تقدير يعني اندازه گيري کردن ليلة القدر يعني شب اندازه است و عظمت اين شب هم به خاطر همين است که شب اندازه است يعني شبي است که آدمي ميتواند اندازهي خودش را کم و زياد بکند ميتواند يک سر و گردن قد بکشد بزرگ شود آن وقت وقتي اندازهي خودش را تغيير داد اندازه گيري خدا هم تغيير ميکند يعني ما ميتوانيم تقديرات الهي را تغيير بدهيم به شرطي که قدر خودمان را تغيير بدهيم اندازهي خودمان را تغيير بدهيم اگر شب قدر درک و معرفتي به ما رسيد خداوند هم اندازه گيري اش را تغيير ميدهد لذا اصلا پاي جبر در ميان نيست که شب قدر چيزي به نام شما بنويسند تمام شود ميگويد يک شب به تو مهلت ميدهم اندازه ات را بزرگ بکن خيلي کوچک هستي البته فقط ويژهي شب قدر نيست در طول سال اين طور است شب قدر تمام شد نبايد بي خيال شوي منتها شب قدر فرصت مجالي است شما راحت تر با سهولت بيشتري ميتواني خودت را بزرگ بکني مثل بوتهي خيار است در فصل خودش يک مشت بذر کشاورز ميپاشد روي زمين آفتاب باران ميخورد سبز ميشود ولي در غير فصل خودش بايد گلخانه بگذاري حرارت نور گرما ميخواهد هزينههاي خودش را دارد ولي در فصل خودش اين هزينهها را ندارد شب قدر چنين شبي است شب رشد است ولي رشدي که خيلي راحت اتفاق ميافتد فصل رشد است گل خانهاي نيست طبيعي است لذا ما ميتوانيم در تقديرات الهي تغيير بدهيم اگر قدر خود را تغيير دهيم شما وقتي صله رحم ميکني خودت را بزرگ تر کردي در نتيجه در روايات داريم قرار بود سي سال عمر بکند يعني در اندازه گيري خداوند سي سال بود اما خداوند به خاطر اين صله رحم چهل سال ميکند تغيير ميدهد يا صدقهاي ميدهد تغيير ميکند تقديرات الهي تقديرات الهي قابل تغيير اند بسياري از آنها و تغييرش هم به دست خود ما است يک اندازهاي داشته خود ما در اندازه گيري خداوند يک تغييرات ايجاد ميکنيم ظرف را بزرگ تر ميکنيم لذا شما توقع تغيير تقديرات الهي را نبايد داشته باشيد که خدا اندازه گيري اش را تغيير بدهي ابدا مگر خودت اندازهي خودت را تغيير بدهي حالا حافظ همين را ميگويد که اگر اندازه ات را تغيير ندهي توقع داشته باشي او اندازه گيري اش را تغيير بدهد خون دل خون جگر خواهي خورد رنج خواهي برد اصلا از اين خبرها نيست. بشنو اين نکته. نکته يعني آن حرفي که بسيار دقيق است و ظريف است و باريک بينانه است بشنو اين نکته اين حرف دقيقي که به تو ميزنم را آويزهي گوشت بکن و اگر بشنوي و باورش بکني از تمام غمها از تمام غصهها نجات پيدا ميکني ريشهي غمها همين جا است بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کني رها ميشوي خلاص ميشوي خون خوري گر طلب روزي ننهاده کني. روزيهاي الهي رزقهاي الهي بعضي هايش براي جناب عالي ننهاده است نانهاده است يعني مقدر نشده است مقرر نشده است قرار داده نشده است نانوشته است و اما تو ميخواهي مثلا او براي تو ده درصد قدرت نوشته تو بيست درصد ميخواهي دست و پا ميزني ده شود بيست ميگويد محال است شود اين تغيير نميکند مگر اين که خودت تغيير بکني. فقط خون دل ميخوري الکي دست و پا نزن اندازه ات همين است بيش از اين اگر به تو بدهد زمين ميخوري مثل بچهاي که چادرش بايد به اندازهي خودش باشد ده سانت بزرگ تر بکني با همان چادر زمين ميخورد ميگويد من اگر به تو بدهم زمين ميخوري مگر چرا خدا گاهي وقتها ميخواهد طرف را عذاب بکند اگر بخواهد عذاب بکند تقديراتش را طور ديگري تنظيم ميکند يعني اگر ده درصد قدرت ميخواهد پنجاه درصد قدرت ميدهد تا با همان قدرت به زمين بخورد تغيير ميدهد مثل گلي که شما ميخواهي خشک بکني به جاي اين که يک ليوان آب بدهي ده پارچ آب بدهي ميپوسد تمام ميشود وگرنه نه اگر خدا شما را بخواهد هر چه ميخواهي به سر خودت بزني هيچ فايدهاي ندارد. ممکن است بگوييد من از کجا بفهمم واقعا تقدير من چقدر است ميگويد تلاش بکن درست هم تلاش بکن اگر تلاش کردي درست هم تلاش کردي آن وقت به هر چيزي که رسيدي همان تقدير توست همان اندازهي توست حالا اگر خيلي زحمت کشيدي تغيير نميدهد ولي پاداش تلاش شما را خواهد داد تلاش کردي زحمت کشيدي مثلا قدرتي که ده درصد بوده را بکني بيست درصد آن هم واقعا ده درصد براي شما تقدير کرده بيست درصد به درد شما نميخورد بله زحمت کشيدي ميگويد من پاداش تلاش شما را خواهم داد « وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى » (نجم/ 39) سعي کردي به قدرت بيشتر برسي ولي مني که عليم حکيم هستم ميگويم همين اندازه قدرت براي تو بس است با همين اندازه قدرت و شهرت و ثروت سر کن آخر الامر گل کوزه گران خواهي شد حاليا فکر سبو کن که پر از باده بکني. سعدي ميگفت وقتي به آسمان نگاه ميکنيد غبار ميبينيد غبار نيست اگر خوب نگاه کنيد اينها چشم هستند ابرو هستند خال و خط هستند لب و گونه هستند دست و پا هستند يعني چه؟ ميگفت کساني بودند عاشق بودند معشوق بودند اينها آمدند در دنيا چند صباحي زندگي کردند مردند وقتي مردند پوسيدند خاک شدند بادي آمد طوفاني آمد اين خاکها را هوا کرد شدند غبار دير و زود اين شکل و شخص نازنين خاک خواهد گشتن و خاکش غبار. ميگويد اين غبار همان چشم و ابروهاست. حافظ ميگويد اين کوزهها را ميبيني اينها کوزه نيستند اينها يک روزي زلف پريشان بودند طره بودند گيسوان طلايي چشم و خال و خط و ابرو بودند اينها مردند خاک شدند کوزه گر هم سوار الاغش شد رفت صحرا خاک پيدا کند رسيد به مزار اينها گفت عجب چيزي است براي کوزه بيل زد خاک را ريخت در خورجين الاغ رفت مغازه خاک را ريخت آب قاطي کرد گل کرد لگد کرد و شکل داد شد کوزه اين کوزه چشم و ابروست که الآن داري آب ميريزي داخلش و ميخوري آخر الامر آخر پايان امر کار يعني پايان کار گل کوزه گران خواهي شد يعني ميميري خاک ميشوي ممکن است گزار کوزه گري بيفتد از اين خاک گل بسازد بعد کوزه بسازد خواهي شد ميخورد به بدن شما اين بدن شما است روح که داستان ديگري دارد دقيقا مثل فصل گل که طرف صد دويست گلدان ميآورد در پارک کنار باغچهاي شروع ميکند يکي يکي بوتهها را از گلدان در ميآورد در فضاي سبز ميکارد گلدان را پرت ميکند ميشکند حکايت انسان حکايت گلدان و بوته است لحظهي مرگ لحظهاي است که روح آدمي از اين گلدان وجودش وارد فضاي ديگري کاشته ميشود ولي اين بدن که همان گلدان است پرت ميشود گوشهاي خاک ميشود از بين خواهد رفت شکسته ميشود اين را هم خداوند به همه نشان داده که شما فقط بدن نيستيد روح هم هستيد اتفاقا همه کاره هم روح است و اين روح از اين بدن هم جدا ميشود اين بدن ميشود يک جايي باشد روح يک جاي ديگر در فلسفهي خواب ديدن داريم در عهد يکي از پيامبران بود که مردم تا آن زمان خواب نميديدند پيغمبر مردم را به اطاعت خدا دعوت کرد گفتند اگر اطاعت کنيم چه ميشود اگر عصيان کنيم چه ميشود گفت اگر اطاعت کنيد ميرويد بهشت و توصيف کرد اگر عصيان ميکنيد ميرويد جهنم و توصيف کرد گفتند فَقَالُوا مَتَى نَصِيرُ إِلَى ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا مِتُّمْ (کافي، ج 8، ص 90) کي ميرويم بهشت کي جهنم گفت وقتي مرديد تا گفت وقتي مرديد بلند شدند گفتند مردهها را در قبرستان ميبينيم استخوان شدند خاک شده بهشت چه جهنم چه مسخره کردند رفتند در روايت داريم همان شب همهي آنها خواب ديدند اولين باري که انسان خواب ديد آن جا بود بعضيها ديدند در گلزار هستند بعضيها ديدند در گلخن هستند صبح که بلند شدند همه حيران بودند وقتي رفتند پيش پيغمبر ماجرا را گفتند فرمود مرگي که ديروز گفتم همين بود خداوند خواست مرگ را به شما نشان بدهد اَلنَّوم اَخُ المَوتِ خواب برادر مرگ است منتها برادر کوچک است موقت است کوتاه است روح ميرود ولي برميگردد ولي در مرگ روح براي هميشه ميرود ديدهاي در روي پر قو خوابيده بودي روحت در گلخن بودي روي حصير خوابيده بودي روحت در گلشن بود پس روح آدمي حکايت ديگري دارد اين که ميگويد گل کوزه گران خواهي شد اين بدن شما است خاک است روزي هم خاک خواهد شد به خاک بودن خودش برميگردد. حاليا يعني همين الآن و اکنون فکر سبو کن که پر از باده کني. بارها گفتيم شراب ظرف خاص خودش را دارد شراب را ميريزند در جام در ساغر در پياله در سبو و بارها گفتيم حافظ معرفت را به شراب تشبيه ميکند به خاطر ويژگيهاي مشترکي که دارند چون معرفت باعث سرمستي و از خود بي خود شدگي ميشود وقتي معرفت به شراب تشبيه ميشود ظرف معرفت که همان دل است را بايد به جام و پياله و ظرف و سبو تشبيه بکنيم حافظ وقتي يکي از اينها را نام ميبرد منظورش دل آدمي است. حالا که هستي چند صباحي فرصت داري فکر سبو کن فکر اين دلت باش که پر از باده بکني همه اش فکر جيبت فکر تنت نباش. حاليا فکر سبو بکن اين سبو است اين جام است نگذار خالي باشد پر کن سر بکش اين است که به درد ميخورد گوهر معرفت آموز که با خود ببري اين را ميتواني با خود ببري چيز ديگري را نميتواني با خود ببري. ميخواهد بگويد ديگران که بعدا از تو استفاده ميکنند ميشوي کوزه آبي ميريزند داخلش سر ميکشند عطشي را رفع ميکند لا اقل خودت هم از خودت بهرهاي ببر خودت هم از اين دل خودت نفعي ببر نباشي مثل چشم ابريشم که ديگران از ابريشمش استفاده بکنند ولي خودش هيچ بهرهاي نبرد نباشي مثل سوزن که براي همه جامه ميدوزد اما خودش برهنه است نباشي مثل شمعي که اطراف خودش را روشن ميکند اما پايهي خودش تاريک است.
شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحهي 27 را تلاوت ميکنيم آيات 177 تا 181 سورهي مبارکهي بقره.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَـئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ?177? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَى بِالْأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?178? وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ?179? كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ?180? فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّـهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?181?
ترجمه:
نيکي اين نيست که روي خود را به سوي مشرق و مغرب کنيد، بلکه نيکي [واقعي و کامل، که شايسته است در همه امور شما ملاک و ميزان قرار گيرد، منش و رفتار و حرکات] کساني است که به خدا و روز قيامت و فرشتگان و کتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده اند، و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خويشان و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادي] بردگان ميدهند، و نماز را [با همه شرايطش] برپاي ميدارند، و زکات ميپردازند، و چون پيمان بندند وفاداران به پيمان خويشند، و در تنگدستي و تهيدستي و رنج و بيماري و هنگام جنگ شکيبايند؛ اينانند که [در دين داري و پيروي از حق] راست گفتند، و اينانند که پرهيزکارند. (???)اي اهل ايمان! در مورد کشته شدگان بر شما قصاص مقرّر و لازم شده: آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، زن در برابر زن. پس کسي که [مرتکب قتل شده چنانچه] از سوي برادر [ديني] اش [که وليِّ مقتول است] مورد چيزي از عفو قرار گرفت [که به جاي قصاص، ديه و خون بها پرداخت شود] پس پيروي از روش شايسته و پسنديده [نسبت به وضع مادي قاتل بر عهده عفو کننده است]، و پرداخت ديه و خون بها با نيکويي و خوش رويي [بر عهده قاتل است]. اين [حکم] تخفيف و رحمتي است از سوي پروردگارتان؛ پس هر که بعد از عفو، تجاوز کند [و به قصاص قاتل برخيزد] براي او عذابي دردناک است. (???)اي صاحبان خرد! براي شما در قصاص مايه زندگي است، باشد که [از ريختن خون مردم بدون دليل شرعي] بپرهيزيد. (???) بر شما مقرّر و لازم شده چون يکي از شما را مرگ در رسد، اگر مالي از خود به جا گذاشته است، براي پدر و مادر و خويشان به طور شايسته و پسنديده وصيت کند. اين حقّي است بر عهده پرهيزکاران. (???) پس کساني که بعد از شنيدن وصيت، آن را تغيير دهند، گناهش فقط بر عهده آناني است که تغييرش ميدهند؛ يقيناً خدا شنوا و داناست. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: در خدمت شما هستيم.
حاج آقا رنجبر: يک بذر اگر بخواهد نهال شود و يک نهال اگر بخواهد درخت شود و يک درخت اگر بخواهد به ثمر بنشيند خيلي عوامل بايد دست به دست هم بدهند مهم ترينش آن سکون و سکينهي زمين است در آن فضايي که کاشته شدند نبايد مرتعش و لرزان باشد وگرنه امکان ندارد شما يک بذري را در يک مشت خاک قرار بدهيد ولي آن مشت خاک را روي دستگاهي باشد که در حال ارتعاش باشد محال است ريشه بزند آدمها مثل بذر ميمانند در نگاه قرآن کريم يعني اينها اگر بخواهند قد بکشند و رشد و تعالي داشته باشند خيلي عوامل بايد دست به دست هم بدهد يکي اش هم اين است که آن فضا بايد فضاي امني باشد به همين خاطر خداوند دستورات احکامي دارد که فضاي زندگي آدمي را امن ميکند و امنيت ميبخشد از جمله دستوراتش حکم قصاص است ميگويد اگر اين قصاص حاکم شود مايهي حيات است حيات چه؟ حيات امنيت است يعني امنيت شما زنده ميشود جان ميگيرد اگر قصاص نباشد امنيت از بين خواهد رفت امنيت از يک جامعه رخت برميبندد « وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» اين حکم قصاصي که ما داديم گفتيم اگر کسي کسي را کشت ميشود او را کشت اگر کسي دندان کسي را شکست دندانش را بشکنيد اگر کسي چشم کسي را کور کرد چشمش را کور کنيد اين فرماني که ما داديم در اين حيات است حيات امنيت است ما ميخواهيم امنيت در جامعه زنده شود البته اين را همه کس نميفهمد يعني يک مقدار خرد ميخواهد خرد ورزي ميخواهد تامل تعقل ميخواهد اگر خوب به اين موضوع توجه شود شما درک ميکنيد و دريافت ميکنيد که حيات امنيت انسان به قصاص است.
شريعتي: خيلي ممنون در مرور فرازهاي نوراني زيارت جامعهي کبيره رسيديم به آن جايي که ما شهادت ميداديم.
حاج آقا رنجبر: اعضاي آدمي دست پا اينها براي خودشان يک ائمهاي دارند يک اماماني دارند يک پيشواياني دارند و اتفاقا هم خوب تبعيت ميکنند از ائمهي خودشان خوب اطاعت ميکنند ائمهي اعضا حواس آدمي است حس چشايي حس بويايي حس بينايي حس شنوايي اينها ائمهي اعضا هستند حضرت علي فرمود وَالْحَواسُّ اَئِمَّةُ الأعْضاءِ يک خانم نشسته دارد تلويزيون تماشا ميکند يک مرتبهاي يک بو ميکشد ميگويد غذايم سوخت مثل فنر ميپرد ميدود به سمت آشپزخانه چه چيزي اين اعضا دست و پا را به حرکت در آورد حس بويايي است آن امامت کرد پيشوايي کرد فرمان داد او هم اطاعت کرد طرف لباسش را در ايوان آويزان کرده يک وقت ديد بادي وزيد سريع از پلهها ميرود بالا که مبادا لباس هايش را باد ببرد حس بينايي اين حرکت را در او ايجاد کرد در خانه نشستي صداي دعوا ميشنوي صدا هم آشنا است سريع ميدوي چه باعث دويدن و به حرکت در آمدن اعضا شد آن حس شنوايي حضرت علي فرمود حواس ائمهي اعضا است همين حواس هم فرمود اينها ائمهاي دارند امامان پيشواياني دارند امام اول دومي دارند اينها بدون امام نيستند اينها هم اطاعت ميکنند ائمهي حواس قلبها هستند دلها هستند وَالْقُلُوبُ اَئِمَّةُ الْحَواسِّ دلها يعني ميلها تمايلات شما چون ميل به بوي خوش داريد تا بوي خوشي به وجود ميآيد توسط نسيم به مشام ميرسد نفس عميقي ميکشي چه شد حس بويايي شما تحريک شد و فعال شد آن تمايل به بوي خوش است حالا خود اين دلها تمايلات اميال ائمهاي دارند ائمهي اينها افکار است وَ الأفْكارُ اَئِمَّةُ الْقُلُوبِ شما فکر ميکنيد که به يک چيزي ميل و تمايل پيدا ميکنيد بايد فکر کرد خوب که فکر کرد به بچه اش گفت که يا بُنَي کراماتُ الدّنيا زائله و النّاسُ من الدنيا راحِلَهٌ روز عاشورا گفت ببين پسرم من فکر کردم اين خوشيهاي دنيا تمام ميشود و همه يک روزي از اين جا ميروند چه بهتر که خوب بروند بيا برويم به سپاه حسين بپيونديم فکر کرد که تمايل پيدا کرد همين افکار هم براي خودشان ائمه دارند اَلْعُقُولُ اَئِمَّةُ الأَفْكارِ ائمهي افکار عقلها است انسان تعقل ميکند که فکري به سرش ميزند افکار بعد از تعقل ميآيند لذا اين روايت بلند را فرمود. اَلْعُقُولُ اَئِمَّةُ الأَفْكارِ، وَ الأفْكارُ اَئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَالْقُلُوبُ اَئِمَّةُ الْحَواسِّ وَالْحَواسُّ اَئِمَّةُ الأعْضاءِ (بحارالانوار، ج 1، ص 96) چه ميخواهد با اين روايت بگويد ميگويد ببين انگشت تو خان تو پوست دست تو امام ميخواهد حواس تو امام ميخواهد اميال تو امام ميخواهد افکار تو امام ميخواهد آيا عقول تو امام نميخواهد و ميخواهد بگويد ما امامان چه چيزي هستيم وقتي در زيارت جامعه ميگويد اَشهَدُ اَنَّکُم اَئِمَة خب ائمهي چه چيزي هستيد ائمهي اعضا؟ اعضاي ما که ائمه دارند حواس است حواس و قلوب و افکار ائمه دارند اما ائمهي عقول چه؟ ميگويند ما عقول شما را امامت ميکنيم ما انديشههاي شما را هدايت ميکنيم ما ميگوييم روي چه تعقل بکن روي چه تعقل نکن حضرت علي از پيغمبر پرسيد مَالحِيلَة (مستدرک الوسائل، ج 19، ص 291) چاره انديشي چيست فرمود تَرکُ الحِيلَةُ اين که انسان دنبال چاره انديشيها حيله و مکر و فريب نباشد خوراک عقل را دارد به انسان ميدهد عقل انسان را هدايت ميکند ميگويد در چه حوزهاي بينديش پس اينها ائمهي عقول آدمي هستند عقلهاي آدمي را هدايت ميکنند همان طور که دست و پا نياز به امامت دارند عقلها هم احتياج به امامت دارند چرا اينها ائمهي عقول هستند به خاطر ويژگيهايي که دارند يکي به خاطر اين که اينها راشدون هستند راشد از ريشهي رشد است يعني به هدف رسيدن راشد يعني کسي که به هدف رسيده است و اهل بيت چون راشد هستند چون به هدف رسيدند ميتوانند مرشد باشند ديگران را به هدف برسانند وقتي ميگوييم اينها راشد هستند يعني اينها هستند که ميتوانند مرشد باشند چرا اينها راشد هستند چرا به هدف رسيدند چون مهديون هستند هدايت يافته راه يافته هستند کسي که راه بلد باشد به هدف ميرسد کسي که هدايت شده باشد به هدف ميرسد و چون مهدي هستند ميتوانند هادي باشند کسي که خودش راه را بلد باشد ميتواند ديگران را هم به راه بياورد هدايت هم فقط هدايتهاي اخروي نيست هدايتهاي دنيوي هم است يعني فقط مربوط به مسائل آخرتي نيست معنوي نيست دنيوي اش هم است فقط روحاني نيست جسماني اش هم است يعني جسم ما هم نياز به هدايت دارد حتي غذايي که ميخوريم آبي که مينوشيم هم نياز به هدايت دارد لذا صدها روايت پيغمبر در مورد نوع غذا خوردن دارد کي غذا بخور چگونه غذا بخور دارد هدايت ميکند اين يعني اين که حتي يک غذا خوردن هم بدون هدايت نميشود ميفرمود اگر اين هدايتهاي ما را شما گوش بدهيد هيچ گاه بيماريهايي که الآن پيدا ميکنيد را نميکرديد بسياري از اين بيماريها ريشه در معده دارد يعني چه؟ يعني تو نميداني چه وارد معده بکني يعني حتي اين اندازه هم انسان هدايت نياز دارد اتفاقا فرمولهاي خيلي سادهاي هم دارد ميگويد اگر شما اينها را رعايت بکنيد بيمار نميشويد ميگويد روزي دو وعده غذا بخور صبح و شام نهار نخور. وقتي ميخواهي غذا بخوري قبلش خوب دستت را بشوي بعدش هم خوب بشوي اگر اين کار را بکني گشايشي در زندگي تو ايجاد ميشود حالا چه ربطي به گشايش دارد ما نميدانم ميگويد قبل و بعد از غذا نمک بخور ميگويد اگر اين کار را بکني 72 بلا بيماري از تو دور خواهد شد سر سفره سبزي بگذار لقمهها را کوچک بگير خوب بجو گرسنه بنشين گرسنه برخيز غذا را فوت نکن بگذار غذا خودش سرد شود سر سفره انواع نوشيدني نگذار دارد در آخر الزمان سَيَكُونُ رِجَالٌ مِنْ أُمَّتِي يَأْكُلُونَ أَلْوَانَ الطَّعَامِ , وَيَشْرَبُونَ أَلْوَانَ الشَّرَابِ (كنز العمال، ج3، ص561) سر سفره انواع نوشيدني است دوغ است نوشابه است دلستر است انواع غذاها است کلم پلو خورشت بادمجان ميگويد اينها با اين کاري که ميکنند بيچاره ميکنند بعدش ميگويد خلال بکن بعد نخواب قدمي بزن خم و راست بشو نمازي بخوان ميگويد من تضمين ميکنم اگر اين چند فرمول ساده را رعايت بکني اين بيماريهايي که رايج است را نميگيري اين يعني چه؟ يعني غذا خوردن هم هدايت دارد تا چه رسد به اين که مسائل معنوي و روحي.
شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.