برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش:94/06/29
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
صوفي بيا که آينه صافيست جام را *** تا بنگري صفاي مِي لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچين *** کان جا هميشه باد به دست است دام را
در بزم دور يک دو قدح درکش و برو **** يعني طمع مدار وصال دوام را
اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش **** پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند **** آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است ****اي خواجه بازبين به ترحم غلام را
حافظ مريد جام مِي است اي صبا برو **** وز بنده بندگي برسان شيخ جام را
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما دوستان خوب و حاج آقاي رنجبر.
حاج آقا رنجبر: من هم خدمت شما و همهي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و ارادت دارم.
شريعتي: سلامت باشيد گشت و گذاري داريم در بوستان غزليات حافظ در خدمت شما هستيم.
حاج آقا رنجبر: صدف جانوري است که معمولا در عمق درياها زيست ميکند يک تور بسيار ظريف و نازکي اطراف دهانش قرار دارد حالا خوراکيهايي که ميپسندد اجازه ميدهد از آن تور عبور بکنند و وارد دهانش شوند در حقيقت يک صافي محسوب ميشود براي صدف ولي گاهي وقتها يک شن ريزههايي سنگ ريزههايي از روزنههاي اين تور عبور ميکند و وارد دهان صدف ميشود صدف بلافاصله شروع به تشرح ميکند يک ماده و مايع لزج و چسبانکي از خودش ترشح ميکند دور تا دور و گرداگرد آن شن ريزه را احاطه ميکند بيشتر و بيشتر ميشود بعد هم سفت و سخت ميشود يک مادهي سفيد رنگي هم است وقتي که سفت و سخت شد ديگر به آن ميگويند مرواريد حالا اگر درشت باشد به آن ميگويند لولو اگر خيلي درشت نباشد ريز باشد ميگويند مرجان پس لولو مرجان در حقيقت يک شن ريزه است يک سنگريزه است که از آن طور و صافي صدف گذشته و ترشحات صدف به آن رسيده و تبديل شده به لولو و مرجان اين صدف هم در درياهاي شيرين است هم در درياهاي تلخ و شور يعني منحصر به درياهاي شيرين نيست همه جا هست و سنگريزه و شن ريزه در هر دريايي که باشد چه درياي شور چه شيرين اگر خودش را به دامان صدف برساند ميتواند لولو و مرجان باشد اين يک نکتهاي است که قرآن به آن اشاره دارد در سورهي الرحمن «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ» (الرحمن/ 19) ميگويد دو دريا هستند که ميگويند درياي شور و شيرين با هم تلاقي ميکنند ولي هيچ کدام به حريم ديگري تجاوز نميکنند «بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ» (الرحمن/ 20) بعد ميگويد «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ» (الرحمن/ 22) از هر دو اينها لولو و مرجان بيرون ميآيد البته مرجان يک معناي ديگري هم دارد که همان گياهان خاص و ويژهي دريايي هستند که يک دنياي شگفت انگيزي هم آنها دارند ولي يک معنايش مرواريد ريز است ميگويد لولو و مرجان فقط منحصر به درياهاي شيرين نيست از درياهاي شور هم بيرون ميآيد يک تعبيري دارد امام صادق عليه السلام ميفرمايد قرآن يک کتابي است از إِيَّاکِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ (بحارالانوار، ج 92، ص381) منظورم تو هستي اما به ديوار ميگويم تو گوش بکن همان چيزي که معادلش را ما در فارسي داريم به در ميگويم تا ديوار بشنود ميگويد قرآن دنياي ادب است و از ادبهاي قرآن يکي اش همين است که مستقيم با شما معمولا صحبت نميکند ميگويد درياي شور درياي شيرين صدف لولو مرجان ولي منظورش اينها نيست منظورش از دريا دنيا است دنياي من و شما که ممکن است دنياي يکي شيرين باشد دنياي يکي شور و تلخ باشد يکي در رفاه و راحتي باشد يکي در سختي و محنت و بلا باشد ميگويد مهم نيست چه دنيايي داشته باشي آن چه مهم است اين است که چه در دنياي تو که شيرين است و چه در دنياي ديگري که تلخ است ميتواند اين انساني که مثل شن ريزه است ارزشي ندارد قيمتي ندارد بهايي ندارد تبديل شود به لولو تبديل شود به مرجان نميتواني بگويي که فلاني نفسش از جاي گرمي بلند ميشود همه چيزش فراهم است در رفاه کامل است معلوم است که او ميتواند يک رشدي داشته باشد ولي من نه قرآن اين را نفي ميکند ميگويد چه دنياي شيرين او چه دنياي تلخ تو هيچ فرقي نميکند هر دو ميتوانيد لولو شويد بسته به اين که از اين موقعيت چگونه استفاده بکنيد هر دو ميتوانيد مرجان شويد اتفاقا آن کسي که دنياي شيريني دارد لولو و مرجان شدنش خيلي دشوار تر است چون دلبستگيها و تعلقاتش افزون تر است تو که در يک دنياي تلخ و شور بختانهاي داري زندگي ميکني تو اتفاقا راحت ميتواني لولو و مرجان شوي دلبستگي هايت و علقه هايت کمتر است ميتواني برسي مهم نيست در چه شرايطي و در چه فضايي قرار داشته باشي ميتوانيد لولو باشيد مرجان شويد به شرطي که خودتان را به دامن صدف برسانيد خداوند اين قرآن را فرستاد يک عالم صدف با خودش دارد هر آيهاي يک صدف است هر کسي بتواند خودش را در اين حريمها در اين حدودها در اين فضاهاي آيات وارد بکند آيات تاثيرات خودشان را روي اين آدم خواهند داشت و آرام آرام اين آدمي که مثل شن ريزه ميماند تبديلش ميکند به لولو و مرجان من يک نمونه عرض ميکنم ببينيم واقعا همين است يا نه يکي از اين صدفها اين آيه است که در سورهي مجادله آيهي هفت است خيلي آيهي عجيبي است ميگويد دو دو تا نيست سه تا است سه تا سه تا نيست چهار تا است چهار تا چهار تا نيست پنج تا است يعني چه؟ يعني اگر ديدي دو نفر آن جا هستند دو نفر نيستند سه نفر هستند دو نفر که خودشان هستند سومي اش من هستم من خدا اگر ديدي سه نفر هستند سه نفر نيستند چهار نفر هستند چهارمي اش من هستم اگر کسي واقعا اين باور را داشته باشد که دو نفر که نشستند کنار هم سومي هم است آن سوم خداست خدايي که سميع است بصير است شاهد است قاضي است خدايي که رحمن است منتقم است به نظر شما حال و هواي انسان تغيير نميکند؟ هر حرفي ميزند؟ هر کاري هر برخوردي ميکند؟ امکان ندارد يک پزشکي است و يک بيماري اين دو نيستند سومي من هستم من دارم نگاه ميکنم به اين پزشک که با بيمارش چطور برخورد ميکند من کسي هستم جز رحم و مروت و رحمت هيچ چيزي را نميشناسم نگاه ميکنم ببينم چه طور به اين ترحم ميکند راننده است مسافر است سومي اش من هستم دارم نگاه ميکنم که اين آقاي راننده چطور با مسافرش رفتار ميکند اين مسيري که ميرود چقدر مبلغ ميگيرد رحم ميکند يا نميکند انصاف به خرج ميدهد يا نه معلم مالک مستاجر فروشنده خريدار است مالک و مستاجر را شما اشاره داشتيد که مالک بيايد به مستاجر رحم بکند ميگويد وقتي داري قرارداد سال 94 را با مستاجر ميبندي من نشستم دارم ميبينم چقدر انصاف رحم مروت از تو ديده ميشود بر همان اساس با تو رفتار ميکنم اگر بي رحمي کردي گذار پوست به دباغ خانه ميافتد يک روزي گره به کارت ميافتد دست به آسمان بلند ميکني آن روز ما دست تو را پس ميزنيم ما تو را جواب نميدهيم بعضيها ميگويند مگر قرآن نميگويد «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (غافر/ 60) ما که خيلي دعا ميکنيم چرا اجابت نميکند در يک جايي ميگويد «وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (شوري/ 26) بله ما استجابت ميکنيم دعاهاي شما را ولي دعاي چه کساني؟ کساني که اول به ما باور داشته باشند نه به پول تو به پول باور داري تو اين قدر که به اين پول باور داري به ما باور نداري به همين خاطر بالا ميبري و دل بستي تو اگر به ما اعتقاد داشتي زور نميگفتي فشار نميآوردي يکي هم «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کار درست انجام بده انصاف مروتي گذشتي دستگيري اگر اين باشد البته ما اجابت ميکنيم اگر نباشد امکان ندارد واقعا اين آيات اگر در فضاي زندگي ما قرار بگيرد يا ما در فضاي اين آيات قرار بگيريم آيا تاثيري روي رفتار و کردار و گفتار ما ندارد؟ قطعا دارد و قطعا ما ميشويم مرواريد و لولو و مرجان «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (حج/ 70) آيا تو نميداني که خداوند ميداند آن چه در آسمان هاست و آن چه در زمين است «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا» (مجادله/ 7) دو نفر با هم پچ پچ ميکنند نه که بلند صحبت بکنند در گوشي با هم صحبت بکنند پيدا نميشود مگر اين که او چهارمي اش باشد پنج تايي نيست مگر اين که ششمي اش خداي بزرگ باشد نه کمتر از سه نه بيشتر از شش ما گفتيم سه تو بگو دو تو بگو يک ما گفتيم شش تو بگو هفت هشت هزار «وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا» مگر اين که خدا با آن هاست هر کجا که باشند فرداي قيامت آنها را آگاه ميکند ميگويد ببين آن روز رحم نکردي گذشت نکردي من حضور داشتم من شاهد بودم همين کسي که امروز قاضي است آن روز شاهد بود پس دنياي ما چه شور باشد چه شيرين آيات همان صدفها هستند ما همان شن ريزهها سنگ ريزههاي بي ارزش هستيم اگر بخواهيم ميتوانيم لولو شويم اگر بخواهيم ميتوانيم مرجان شويم.
شريعتي: يک بنده خدايي که ميگفت از وقتي من به اين آيه رسيدم «وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» (انعام/ 59) دارم تمام حرکاتم را با اين آيه تنظيم ميکنيم خيلي از ما در مواجهه با اين آيات اتفاق نميافتد براي ما.
حاج آقا رنجبر: در فضاي اين آيه نيستيم و زندگي نميکنيم يعني به سمت آن آيه و فهم و درک و باور آن آيه قدم برنميداريم هر چه ميخواهد به گوش شما بخورد خيلي مهم نيست کسي ممکن است حافظ کل قرآن باشد اما در فضاي قرآن نباشد نسبت به فضاي قرآن بيگانه باشد مثل آبي است که ميرسد به برگ گل اين برگ هيچ وقت طراوت پيدا نميکند وقتي در برگ جاري شد روي برگ فايده ندارد داخل برگ آب بايد برود داخل تا اين شاداب شود قرآن هم همين طور است روي سر فايده ندارد بايد بيايد توي سر اگر انسان به اين باور دست پيدا کرد در فضاي آن آيه قرار گرفت آيه کار خودش را خواهد کرد تاثيراتش را خواهد گذاشت پس هر کس در فضاي اين آيات قرار بگيرد اين تاثيرات را خواهد گرفت مرواريد خواهد شد جاي مرواريد شدن هم همين جاست همين جا همين حالا همين اکنون همين امروز حافظ هم همين را ميگويد ميگويد در عيش نقد کوش عيش يعني زندگي نقد يعني حاضر و آماده و دم دست در دسترش چيزي که نسيه نيست نسيه يعني فردا ميگويد همين امروز دست به کار شو فردا فردا نکن هين مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلي نگذرد ايام کشت چقدر زيبا ميگويد مولوي ميگويد اين قدر فردا فردا نکن فرداهايي آمدند رفتند چقدر گفتي فردا خوب ميشوم از فردا از ماه رمضان از شب قدر چقدر شبهاي قدر آمد و رفت هين مگو فردا که فرداها گذشت تا به کلي نگذرد ايام کشت ميگويد اين دنيا مزرعه است مزرعهي آخرت است امروز روز کاشت است فردا روز برداشت است يک کاري بکن يک تخمي بکار هين و هيناي راهرو بيگاه شو آفتاب عمر سوي چاه شو سنت ديگر بالا رفته اصلا خيلي نمانده تا سوت پايان بازي را بدمند اين دو روزک را که زورت هست زود بذر افشاني بکن از راه جود اين دو سه روزي از عمرت باقي مانده شايد کمتر شايد بيشتر بذري بکار تخمي بکار هر قدر تخمي که ماندستت بباز تا برويد زين دو دم عمر دراز هر قدر فرصت داري نميدانم چقدر داري در اين مسير خرج کن نثار کن بعد عمر جاودانهاي در پيش داري که سر همين سفره خواهي نشست تا نمردست اين چراغ با گهر هين فتيلش ساز و روغن زودتر تا اين شمع وجودت تا اين چراغ وجودت خاموش نشده تا نمردي از اين جا نرفتي اين فتيله ات را اصلاح بکن فتيلهي چراغ وقتي که خيلي بسوزد بد ميسوزد ميآيند با قيچي و مقراض ميچينند اصلاح ميکنند تا خوب بسوزد يا اگر روغنش خالص نباشد بد ميسوزد جرقه ميزند اگر روغن درست و حسابي بدهي درست ميشود يک عمري بد سوختي بيا چند صباحي خوب بسوز خودت را اصلاح بکن يک عمري آب و روغن قاطي کردي حلال و حرام قاطي کردي يک مدتي بيا حلال زندگي بکن از اين فرصتها استفاده بکن پند من بشنو که تن بند قوي است بيا از من يک نصيحت گوش کن اين تن مثل يک بند است که دور تا دور روح و روان تو پيچيده همه اش دنبال تيپ و قيافه و ژستت هستي اسير اين تيپ و شکلت هستي مثل يک بند تو را بسته اسير تن هستي بيا اين طناب را باز کن اين بند را باز کن اين مرغ روحت را آزاد کن پند من بشنو که تن بند قوي است کهنه بيرون کن گرت ميل نوي است اگر ميخواهي نو شوي افکار کهنه و پوسيده و فرسوده از خودت دور کن تا افکار نو و تازه خداوند به تو کرامت و نثار بکند ترک شهوتها و لذتها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخواست اين سخا شاخي است از سرو بهشت واي او کز کف چنين شاخي بهشت عروة الوثقي است اين ترک هوا بر کشد اين شاخ جان را تا سما ميگويد عروة الوثقايي که در قرآن شنيديد ريسمان محکم و مستحکم همين ترک کردن هوا و هوسهاي نفساني است اگر ترک بکني خيلي چيزها را درک ميکني و خيلي چيزها را دريافت ميکني اين زبان مولوي است حالا حافظ به جاي اين چند بيت يک جمله ميگويد ميگويد در عيش نقد کوش الآن يک زندگي حياتي داري نقد هم است نسيه نيست در اختيارت است پس بيا کوشش کن که مرواريد شوي که لولو مرجان شوي وگرنه يک روزي اين فرصت را از دست ميدهي و بايد بروي در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند کنار رود کنار نهر و چشمه يک قسمتهايي است که شما به راحتي به آب دسترسي پيدا ميکني آن قسمت و سهم و روزي خودت را ميتواني از آب برداري يک فرصتي است که هر چه ميخواهي آب برداري و استفاده بکني به اين قسمتها ميگويند آب خور يعني محل آب خوردن محل دسترسي به آب حافظ به همين دليل قسمت و نصيب و روزي و فرصت را تعبير به آب خور ميکند آب خور نماندن يعني فرصت را از دست دادن آب خور ماندن يعني فرصت داشتن ميگويد در عيش نقد کوش الآن نقد است تلاش کن کوشش بکن وگرنه چون آب خور نماند وقتي فرصت تمام شد سهم و نصيب تو از دنيا تمام شد بايد از اين جا بروي همان رفتاري که با پدرت آدم کردند آدم فرصتش در بهشت تمام شد از دست داد آدم بهشت روضهي دارالسلام را يعني گذاشت اين جا که دنياست روضهي دارالسلام هم باشد بيرونت ميکنند يعني يک فرصتي داري از اين فرصتت استفاده بکن بهره ببر در بزم دور يک دو قدح درکش و برو يعني طمع مدار وصال دوام را اين ميز اگر لرزان باشد اگر مرتعش باشد هر چه هم رويش قرار بگيرد لرزان ميشود شما کنار يک حوض قرار ميگيري آب حوض مواج است موج دارد تصوير شما که در آب ميافتد لرزش پيدا ميکند در ماشين نشستي داري مينويسي چون ماشين لرزش دارد نوشتهي شما لرزش پيدا ميکند طبيعي است اين ميگويد دنيا مثل اين ميز مثل حوض و ماشين ميماند لرزش دارد لرزان است بي ثبات و بي قرار است بي دوام است ناپايدار است طبيعي است هر چه در آن بايد بي دوام باشد اگر خوشي است دوام ندارد وصال است دوام اصلا معنا ندارد شما به خوشي ميرسي نه که نميرسي فکر نکن وصالت دوام داشته باشد خلود و جاودانگي مال اين جا نيست اين جا ظرفيت اين را ندارد آخرت است که دارالخلود است قرآن همه اش روي خلود خالد بودن مخلد بودن و جاودانه بودن در آن عالم تکيه دارد از ويژگيهاي بهشت است اوصاف بهشتيها را که بيان ميکند اين است «مُّتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ» (واقعه/ 16)يکي از لذتهايي که اهل بهشت دارند ميآيند گاه گاهي مينشينند تکيه ميکنند بر جايگاههايي که دارند رو به روي هم ديگر گفتگو ميکنند يکي از لذاتي است که انسان ميتواند داشته باشد ميگويد «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ» (واقعه/ 17) دور تا دور اينها کساني هستند که کمر خدمت بسته اند خادم اينها هستند مثل حرم امام رضا که خدام دارد بهشتيها هم در آخرت همه شان خدام دارند خدام اينها چه کساني اند ولدان جمع وليد است يعني نوجوان ميگويد نوجوانهايي هستند که هميشه نوجوان ميمانند آن جا همه چيزش هميشگي است اگر نوجوان است براي هميشه نوجوان است يعني هيچ گاه اين زيبايي و طراوت از آنها کاسته نميشود از شکل و ژست و قيافهاي که دارند نميافتند مخلدون اند «إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا» (انسان/ 19) اين قدر اينها زيبا هستند تماشايي هستند سپيد اندام هستند که وقتي آنها را ميبيني فکر ميکني اصلا يک عالم مرواريد پخش و پلاست اطراف شما مخلدون اند هميشه اينها اين طوري اند يا وقتي که در باب ميوههاي بهشتي بيان ميکند ميگويد «لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ» (واقعه/ 33) ميوههاي دنيا مقطوعه است يک فصلي قطع ميشود سيب يک فصلي دارد انار يک فصلي دارد ولي آن جا فصلي نيست هميشگي است در دنيا ميوه هايش ممنوعه است مثلا ميگويند شما سرما خوردي انگور نخور آن جا ممنوع وجود ندارد پس هر چه آن جا است خالد و مخلد و جاودانه است نقطهي مقابلش که دنياست ديگر جاودانگي را ندارد لذا ميگويد در بزم دور يک دو قدح درکش و برو آن وقتها باده خوارها يک محفلهايي گعدههايي تشکيل ميدادند ميرفتند پيالهاي قدحي از شراب ميخريدند دنگي ميخريدند نفر اول ميخورد همه نگاه ميکردند خيلي نخورد يکي دو جرعه بخورد بعد دومي سومي به اين محافل ميگفتند بزم دور بزم يعني محفل و مجلس دور هم يعني اين که جام شراب در محفل دور ميزند ميچرخد اين جا هم همه اش در دست شما نميماند و همه اش مال شما نيست و همه اش را نميتواني سر بکشي هر کسي سهم خودش حافظ اين دنيا را تشبيه ميکند به بزم دور يعني لذتها و خوشي و عيش و عشرت و مستي و سرمستيها را هر کسي يک سهمي و حصهاي دارد اين طوري نيست خم خانهي مستيها را به شما بدهند هميشه شاد و سرمست باشي اصلا از اين خبرها نيست هر کسي ميخواهي باش هر چه ميخواهي باش الآن طرف را ميبيني شاد است يک ساعت ديگر ميبيني گرفته است با يک تلفن شاد ميشود با يک تلفن گرفته امروز لباس سفيد دامادي تنش است فردا لباس سياه عزا دنيا اين طوري است خاصيت دنيا اين است در بزم دور يک دو قدح درکش و برو يک دو قدح يعني يک مقدار اندک يک اندک خوشي به تو ميدهند خدا را شکر کم سر بکش بنوش بعد برو پي کارت اين که گفتم کنايه بود بگذار صريح تر بگويم منظورم چيست يعني طمع مدار وصال دوام را منظورم اين است که طمع نکن به هر چيزي که رسيدي دوامش را نخواه نگو من الآن به خوشي رسيدم هميشه بايد خوش باشم امکان ندارد چون اصلا دنيا خودش دوام ندارد وقتي خودش دوام ندارد چطور ميشود آن چه که در آن است دوام داشته باشد وقتي ميز لرزان است چطور ميشود ليواني که رويش است لرزان نباشد.
شريعتي: خيلي ممنون استفاده کرديم هم با نصايح حافظ آشنا شديم هم با جهان بيني صفحهي 575 مصحف شريف را تلاوت ميکنيم آيات پاياني سورهي مبارکهي مزمل و آيات ابتدايي سورهي مدثر لحظه لحظهي زندگي مان منور به نور اهل بيت و قرآن کريم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّـهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّـهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?20?
سورة مدثر
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ?1? قُمْ فَأَنذِرْ ?2? وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ?3? وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ?4? وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ?5? وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ?6? وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ?7? فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ ?8? فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ ?9? عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ ?10? ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا ?11? وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا ?12? وَبَنِينَ شُهُودًا ?13? وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ?14? ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ?15? كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا ?16? سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا ?17?
ترجمه:
پروردگارت آگاه است که تو و گروهي از کساني که با تواند، نزديک به دو سوم شب و گاهي نيمي از آن و زماني يک سومش را [براي عبادت و خواندن قرآن] برمي خيزد، و خدا شب و روز را [دقيق و منظم] اندازه گيري مي کند، و براي او مشخص است که شما هرگز نمي توانيد [به علت کوتاهي و بلندي شب در طول سال، دو سوم و نصف و يک سوم را دقيقاً] اندازه گيري کنيد، پس [اندازه گيري دقيق را] بر شما بخشيد؛ بنابراين آنچه را از قرآن براي شما ميسر است بخوانيد. او مي داند که به زودي برخي از شما بيمار مي شوند، و گروهي براي به دست آوردن رزق و روزي خدا در زمين سفر مي کنند، و بعضي در راه خدا مي جنگند؛ پس آنچه را از آن ميسر است بخوانيد و نماز را برپا داريد و زکات بپردازيد و وام نيکو به خدا بدهيد؛ و آنچه را از عمل خير براي خود پيش مي فرستيد، آن را نزد خدا به بهترين صورت و بزرگ ترين پاداش خواهيد يافت؛ و از خدا آمرزش بخواهيد که خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (??)
سورة المدثر
بسم الله الرحمن الرحيم
اي جامه برخود پوشيده! (?) برخيز و بيم ده، (?) و پروردگارت را بزرگ دار، (?) و جامه ات را پاک کن، (?) و از پليدي دور شو (?) و [احسانت را بر ديگران] در حالي که [آن را] بزرگ و فراوان بيني، منت مگذار، (?) و [بر آزار دشمنان] براي پروردگارت شکيبايي ورز. (?) پس زماني که در صور دميده شود، (?) آن روز، روز بسيار سختي است، (?) بر کافران آسان نيست، (??) مرا با کسي که او را به تنهايي آفريدم واگذار، (??) و برايش ثروت گسترده و فراوان قرار دادم، (??) و فرزنداني که نزدش حاضرند (??) و نعمت ها [ي مادي و وسايل زندگي] را به طور کامل براي او فراهم آوردم، (??) باز هم طمع دارد که بيفزايم. (??) اين چنين نيست؛ زيرا او همواره به آيات ما دشمني مي ورزد، (??) به زودي او را به بالا رفتن از گردنه عذابي بسيار سخت مجبور مي کنم. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: از لطف و محبت شما دوستان سپاسگزاريم حاج آقا رنجبر اشارهي قرآني را بفرمايند.
حاج آقا رنجبر: پوست ليمو ارزشي ندارد به همين خاطر ميريزند در نايلون ميگذارند دم در خانه ببرند زود ميگندد جايش هم در سطل زباله است همين پوست ليمو بيفتد دست يک کد بانو يک مرباي بسيار شيرين و خوش طعم و خوش رنگي از دلش بيرون ميآيد حکايت انسان حکايت همان پوستهي ليمو است ميتواند بشود زباله برود در زباله دان تاريخ ميتواند هم بشود مربا شيرين خوش طعم خوش رنگ عالم را با وجود خودش شيرين بکند به شرطي که بيفتد دست رب خدا اسم خودش را رب گذاشته يعني تربيت کننده يعني من از پوست ليمو مربا ميسازم من ميتوانم تو را قيمتي و شيرين بکنم به شرطي که تو هم صبور باشي پوستهي ليمو که مربا ميشود صبوري ميکند ميرود در ديگ آب جوش خالي ميکنند پر ميکنند تا تلخيها را از او بگيرند تو اگر مثل او صبور و شکيبا باشي من هم تو را شيرين ميکنم «وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ« پس بيا به خاطر ربت به خاطر تربيت هم که شده صبوري کن و بسپار.
شريعتي: ممنون وقت در اختيار شماست از فرازهاي ناب جامعهي کبيره خواهيم شنيد.
حاج آقا رنجبر: ترازو را ميشود دستکاري کرد يعني ميشود يک جوري دستکاري کرد که کم را زياد نشان بدهد زياد را کم به همين خاطر قرآن کريم نهيب ميزند ميگويد «أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ» (الرحمن/ 8) دستکاري نکنيد طغيان نکنيد يعني حد و حريمها را رعايت بکنيد وقتي تو طغيان بکني مثل دريا که طغيان ميکند خودش ضايع ميشود خودش از دريا دور ميافتد طغيان نکنيد از حدود خودتان تجاوز نکنيد از حقوق خودتان تجاوز نکنيد شما حد و حقوقي دارد همان را راضي باشيد دست کاري نکنيد ترازو را ميشود دست کاري کرد ولي آينه را نميشود دستکاري کرد يک آينه ميبينيد به شما ميگويد زيبايي هيچ کاري نميشود کرد که شما را زشت نشان بدهد امکان ندارد به يک کسي نشان ميدهد ميگويد زشت است امکان ندارد يک کاري بکند که زشت را زيبا نشان بدهد همهي آينهها همين طور هستند هميشه و با همه کس اين طوري هستند شاه وزير گدا هر چه ميخواهي باشي آينهها عصمت دارند معصوم اند خطا نميگويند هر چه هستي ميگويند و نشان ميدهند به همين خاطر آينهها حجت اند دليل اند اگر همهي عالم بگويد زيبايي اگر آينه بگويد زشتي ميگويي آينه درست ميگويد آينه حجت است چون عصمت دارد معصوم است تعبيري که در زيارت جامعه در باب اهل بيت است همين است وَ حُجَّتِهِ اينها حجت اند دليل اند حجتهاي الهي اند يعني هر چه بگويند همان است دربارهي هر چيزي اينها قضاوت بکنند آن چيز همان است که اينها ميگويند اگر حضرت علي دربارهي دنيا قضاوتي دارد دنيا همان است نه فقط حضرت علي امام صادق هم همان را ميگويد امام باقر هم همان را ميگويد همه آينه هستند يک جا قبلا داشتيم حُجَجُ الله حجج جمع حجت است اين جا ميگويد حجت اند يعني همه شان يکي هستند هيچ فرقي با هم ندارند اينها دليل اند هر چه بگويند همان است وَ صِرَاطِهِ صراط يعني راه هر مقصدي يک راهي دارد و براي رسيدن به هر مقصدي بايد از راهش حرکت بکنيم اگر رفتيم به آن مقصد راه پيدا ميکنيم نسبت به راه هم بايستي سر تا پا تسليم باشيم هر چه راه گفت يعني اختيار خودمان را بايد کامل در اختيار راه بگذاريم در اختيار جاده بگذاريم تا جاده و راه هم مقصد را به تمامه در اختيار ما بگذارند شما هرگز حق نداري با راه چون و چرا بکني در جادهي چالوس راه افتادي ميگويي تا نفهمم اين جاده چرا ميرود بالا نميروم تا نفهمم چرا اين جا پيچيد نميروم بزني کنار ميخوري بايد بروي تابع راه بايد باشي تابع جاده اگر پيچ خورده بالا رفته حکمت دارد چه تو بداني چه نداني بايد اعتماد بکني يک وقت از زير کوه يک وقت از روي کوه ميرود بايد تابع محض باشي هر کجا به اختيار خودت بروي باختي ولو يک کيلومتر مانده به مقصد اگر تبعيت نکني يک بار باختي ولو ساعتها در اين مسير بودي و تابع و تسليم بودي اهل بيت ميگويند ما نسبت به خداوند نقش صراط و راه و جاده را داريم با ما چون و چرا نکن هر چه گفتيم بگو چشم اختيارت را به ما بسپار زمام امورت را به دست ما بده به ما اعتماد بکن اطمينان بکن چون و چرا نکن همان طور که با جادهي چالوس چون و چرا نميکني ما هر چه ميگوييم بر اساس حکمتهاي الهي است راهها دو گونه اند بعضي راهها باريک و کم عرض اند بعضي راهها پر پهنا هستند عرب به راههاي باريک و فرعي ميگويد سبيل به راههاي عريض و پر پهنا و جادههاي وسيع ميگويد صراط همين جادههايي که ميگوييم بزرگ راه هر بزرگ راهي هم هر شاه راهي را هم اگر بخواهي واردش بشوي بايد از راههاي فرعي وارد شوي يعني اگر بخواهي بيايي در صراط بايد از سبيل بگذري وگرنه امکان ندارد شما يک جادهاي است اتوبان است آن جا روستاست آن جا هم روستا هر روستايي بايد بيايد به اين شاهراه بايد از راه فرعي طي بکند بيايد در شاهراه يعني از سبيل بايد بيايد صراط اهل بيت ميگويند ما صراط هستيم و شاه راه شما وقتي ميتواني به ما برسي که از سبيلها عبور بکني سبيل اخلاقيات است اخلاقيات سبيلي هستند که ما را به صراط ميرسانند هر کس ميخواهد با حضرت علي گره بخورد راهي جز اين ندارد که اخلاق و ادب و حرمتها را رعايت بکند اين جاست که شما ميتواني با آنها گره بخوري و پيوند بخوري هر کسي اخلاقي تر باشد اميد پيوستن و پيوستگي او به اين خاندان بيشتر است هر کسي اخلاقيات را از خودش بيشتر دور بکند از اين صراط و از اين شاه راه هم دور تر خواهد شد.
شريعتي: خيلي ممنون حاج آقا دعا بکنند.
حاج آقا رنجبر: ان شاء الله اين عيش نقد فرصتهاي آمادهاي که در اختيار ما است را بتوانيم نهايت استفاده را بکنيم
شريعتي: ان شاء الله فردا حواسي ساعت چهارده و سي دقيقه خدمت شما خواهيم رسيد التماس دعا خدانگهدار.