اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-06-15-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زيارت جامعه کبيره

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/06/15

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


صوفي بيا که آينه صافيست جام را *** تا بنگري صفاي مي لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاين حال نيست زاهد عالي مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچين *** کان جا هميشه باد به دست است دام را
در بزم دور يک دو قدح درکش و برو **** يعني طمع مدار وصال دوام را
اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش **** پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند **** آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است **** اي خواجه بازبين به ترحم غلام را
حافظ مريد جام مي است اي صبا برو **** وز بنده بندگي برسان شيخ جام را


شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما اميدواريم هر جا هستيد حالتان خوب باشد به رسم يک شنبه‌ها تفرجي خواهيم داشت در کوچه پس کوچه‌هاي غزليات حافظ با شرحي که حاج آقاي رنجبر خواهند گفت سلام عليکم و رحمة الله
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام حرف مثل ظرف مي‌ماند ظرف چيست؟ به چيزي که چيز ديگري در درونش قرار مي‌گيرد حرف هم چنين وضعيتي دارد شما وقتي حرف مي‌زنيد درون اين حرف‌ها يک معاني نهفته است پس حرف مي‌شود ظرف معاني منتها بعضي حرف‌ها مثل کوزه مي‌مانند کوزه درونش آب است اگر آب شيريني باشد اگر آب زلالي باشد هنرش اين است که عطش شما را مرتفع مي‌کند براي چند ساعتي ولي شما را مست و سرمست و شيدا نمي‌کند شما اقيانوس آرام را هم سر بکشيد ذره‌اي به شما مستي نخواهد داد ولي بعضي حرف‌ها هستند که مثل جام مي‌مانند جام باده ساغر مِي. کم اش هم انسان را مست و شيدا مي‌کند يک حالت از خود بي خود شدگي به انسان خواهد داد حافظ مي‌گويد حرف‌ها اين طوري هستند بعضي‌ها کوزه‌اي هستند که مثل کوزه هم مي‌مانند بعضي کوزه‌ها درونش خالي است پر از گرد و خاک است يا مثلا آب هست ولي شور است تلخ است بعضي کوزه‌ها هم آب شيرين دارند آب چشمه دارند حرف‌ها هم همين طور اند بعضي‌ها تو خالي اند حرف مفت اند چيزي در آن نيست ساعت‌ها طرف حرف مي‌زند آخرش هيچ چيز در آن نبود خالي است لغو و بيهوده است بعضي از حرف‌ها نه مايه‌ي شوربختي و تلخ کامي است مزاجت را حالت را به هم مي‌زند اوقاتت را تلخ مي‌کند بعضي از حرف‌ها هم نه شيرين است طراوتي به انسان و روحيه‌اي به انسان مي‌دهد بعضي حرف‌ها مي‌گويد مثل جام است يعني واقعا انسان وقتي مي‌شنود انگار جام باده‌اي سر کشيده است مثلا يک حالت مستي بهجت ابتهاج و سرور به انسان دست مي‌دهد حافظ مي‌گويد اين جنس حرف‌ها يا قرآن است يا ريشه در قرآن دارد يا زلفش به زلف قرآن گره خورده قرآن را تعبير مي‌کند به جام باده به ساغر مِي. يعني يک معاني درون اين ظرف کلمات هست که مايه سرمستي است اگر انسان درک بکند اگر انسان دريافت بکند اگر به دل انسان بنشيند يعني خدا يک عنايتي بکند تفضلي بکند از سر بيايد در دل آن وقت معجزه خواهد کرد کل اش در سر باشد فايده ندارد يک آيه اش بيايد در دل آدم بنشيند در دل آدم باور انسان پيدا بکند مي‌گويد واقعا انسان مست مي‌شود پس جام باده شد قرآن هر چه جز قرآن باشد کوزه است خيلي هنر بکند کوزه‌ي آب است آن چيزي که شما را مي‌تواند مست بکند قرآن است مي‌گويد اين جام باده‌ي قرآن هم صاف است مثل آينه است آينه وقتي صاف باشد بي غبار باشد و شفاف باشد درونش پيداست مي‌گويد اين جام آيات که همان کلمات باشند همان الفاظ باشند هيچ تيرگي ندارند هيچ ابهامي ندارند صاف صاف اند بي غبار اند روشن اند چطور يک آينه وقتي صاف باشد درونش را مي‌بيني اين کلمات هم اين طوري اند اين کلمات که شيشه‌ي آن معاني جام آن معاني هستند کلمات روشني هستند پيچيده و مغلق و دشوار نيستند قابل فهم اند لذا مي‌گويد «بَيَانٌ لِّلنَّاسِ» (آل عمران/ 138) «بِلِسَانٍ عَرَ‌بِيٍّ مُّبِينٍ» (شعرا/ 195) يک چيز روشني است براي مردم روشن است روشنگر است عربي است عربي نه زبانش عربي است آن که معلوم است زبانش عربي است لازم نيست بگويد عربي است عربي در مقابل عجمي عجم يعني گنگ مبهم چيزي که روشن نباشد پيچيده و دشوار و غير قابل فهم و دور از ذهن باشد مي‌گويد قرآن عربي است يعني روشن است شفاف است اين کلمات وقتي که نگاه مي‌کني معنايي که درونش است کاملا پيداست من دو نمونه مثال مي‌زنم مي‌گويد «فِي السَّمَاءِ رِ‌زْقُكُمْ» (ذاريات/ 22) روزي شما مردم در آسمان است چرا در زمين دنبالش مي‌گرديد؟ يعني سرت را بالا کن اين قدر سرت را برابر اين و آن افکنده نکن اين قدر در مقابل اين و آن سر خم نکن ما براي چه سر خم مي‌کنيم مي‌خواهيم چيزي از جيب آن‌ها بيايد به جيب ما اعتباري دارد ثروت قدرتي دارد مقداري اش به ما برسد مي‌گويد اين طوري نيست رزق که همان آبرو و اعتبار و قدرت و ثروت و علم و هر چيزي که است اين در آسمان رقم مي‌خورد دست هيچ کس هم به آن نمي‌رسد اگر انسان اين را درک بکند خيلي بي باک مي‌شود اصلا عوض مي‌شود من مي‌ترسم شما نان من را آجر کني مي‌گويد نان تو در آسمان است دست اين که به آسمان نمي‌رسد تنها کسي که مي‌تواند نان تو را آجر بکند خودت هستي هيچ کس هم نمي‌تواند روزي شما در آسمان رقم مي‌خورد البته به ميزاني از آسمان فرود مي‌آيد که شما در اين زمين سعي و تلاش بکني مثل دوش حمام است دوش حمام پايين شما شير را مي‌چرخاني از بالا آب مي‌آيد به ميزاني که مي‌چرخاني آب مي‌آيد به يک سمت بچرخاني کم مي‌شود به يک سمت بچرخاني زياد مي‌شود روزي اين طوري است تلاش ما مثل آن چرخاندن شير دوش است روي زمين ولي روزي از بالا مي‌آيد به ميزاني که تلاش مي‌کني و درست هم تلاش بکني گاهي وقت‌ها ممکن است يک طوري تلاش بکني که به صورت باراني نبارد ديگر همان ماء منحمري که گفتيم سيل آسا باشد يک خلافي مي‌کني يک سرمايه‌ي هنگفتي از آن بالا مي‌آيد پايين يک اختلاس چند ميلياردي مي‌آيد پايين اين مثل سيل تو را خواهد برد بايد درست تلاش بکني اين واقعا روشن است وقتي اين کلمات را براي کسي معنا مي‌کني معاني و حقايقي که پشت اين کلمات نشسته کاملا روشن است به هر زباني که ترجمه بکني آن معنايي که منظور اين آيات است براي طرف روشن است بعد هم قسم مي‌خورد يکي از جاهايي است که خدا قسم مي‌خورد «فَوَرَ‌بِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» (ذاريات/ 23) قسم را کجا مي‌خورند؟ فلسفه‌ي قسم چيست؟ يکي از فلسفه‌هاي قسم به خاطر اين است که مخاطب حرف شما را جدي بگيرد هميشه هم اين طوري بوده سوگند مي‌خوردند البته سوگند هم خوردني بوده يک زماني سوگند يک ماده‌اي بود گوگرد مانند که به آن مي‌گويند سوگنداک طرف مي‌خورد بعد وقتي که مي‌خورد نمي‌توانست دروغ بگويد يعني اگر دروغ مي‌گفت از رنگ رخسارش پيدا مي‌شد يک تغييراتي در چهره اش پديد مي‌آمد لذا مي‌گفتند شما سوگنداک بخور ببينم راست مي‌گويي يا نه امروزه مدرنش شده دروغ سنج لذا اين که مي‌گوييم سوگند بخور اين بخور مال سوگنداک است که بعدا آن دارويش شد الفاظ و کلمات مي‌گويد به جان خودم به جان عزيزم به جان شما که خداوند آمد از اين سنت اجتماعي تبعيت کرد حالا که شما با قسم حرف‌ها را جدي مي‌گيريد من هم قسم مي‌خورم منتها افق ديگري در عالم قسم باز کرد گاهي به جان خودش سوگند مي‌خورد گاهي به چيزهاي ديگري. به جان خودم که پروردگار آسمان و زمين هستم اين چيزي که گفتم روزي شما در آسمان است اين حرف مهمل و پوچي نيست شاعرانه و خيال انگيز نيست توهم و افسانه نيست اين حق است اين حقيقت دارد واقعا روزي شما در آسمان است سرت را بالا بگير اين قدر سرافکنده نباش شک در اين نکن جاي شک ندارد بعد مثال مي‌زند مثالش را ببينيد چقدر قشنگ است «مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» مثل وقتي که حرف مي‌زنيد الآن من دارم حرف مي‌زنم شکاک ترين آدم روي زمين شک نمي‌کند که من دارم حرف مي‌زنم بله ممکن است در حرف من شک داشته باشد ولي در حرف زدن من شک ندارد هيچ کس قرآن مي‌گويد اين حرفي که من دارم مي‌زنم مي‌گويم روزي شما در آسمان هاست مثل حرف زدن خود شما ذره‌اي شک بردار نيست چطور آن براي شما ذره‌اي شک بر نمي‌دارد باور کنيد حرف من هم ذره‌اي شک برنمي‌دارد اين حقيقت مسلم است واقعا اين آدم را مست نمي‌کند؟ اين آدم را بي باک نمي‌کند؟ اين آدم را آزاد و آزاده نمي‌کند؟ آدم را آرام مي‌کند خيلي از نا آرامي‌هاي ما اين است فلاني تهديد کرده گفته آبرويت را مي‌برم مي‌گويم «فِي السَّمَاءِ رِ‌زْقُكُمْ» آبرويت آنجاست بله ممکن است ما اجازه بدهيم اين آبرو ريخته شود ولي به خير توست ما اجازه مي‌دهيم گاهي وقت‌ها آبروي کمي از تو مي‌گيريم آبروي بيشتري بدهيم اين ليوان را خالي مي‌کنيم تا آب تازه بدهيم يا گلاب در آن بريزيم دست ماست دست هيچ کس نيست اگر مشکلي است بيا با ما حل بکن اين جام است جام اين معاني است واقعا اگر اين معاني را انسان باور بکند من دارم مي‌گويم شما داريد مي‌شنويد نه من باور دارم نه شما اگر انسان باور بکند خيلي رها مي‌شود خيلي آزاد مي‌شود اگر به آن برسي و بر جانت بنشيند نمونه‌ي ديگري مي‌گويم «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَ‌اهِيمَ الْمُكْرَ‌مِينَ» (ذاريات/ 24) مي‌گويد آيا به تو رسيد يعني شنيدي اطلاع پيدا کردي؟ حديث و ضيف و ماجراي ميهمانان ابراهيم را؟ آن مهمانان ارجمند و گرامي وقتي که داخل خانه اش شدند و بر او سلام کردند گفتند سلام گفت سلام «إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُ‌ونَ» (ذاريات/ 25) گروهي ناشناسيد يعني من شما را نمي‌شناسم اين ناشناسي در همان پاسخش هم پيداست ديده ايد گاهي وقت‌ها شما يک کسي را جايي مي‌بينيد قرار نبوده او را آن جا ببينيد مي‌گوييد سلام مي‌گويد سلام اين سلام اين جا کلي حرف دارد. بعد مي‌گويد «فَرَ‌اغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ» (ذاريات/ 26) پنهاني يواشکي رفت پيش خانواده اش پس آورد يک گوساله‌ي چاقي را قرآن حشو و زوايد ندارد گوساله‌ي چاق بياورند براي مهمان يعني چه؟ يعني رفته کباب کرده آورده ديگر نمي‌گويد کباب کرد بلکه نمايش مي‌دهد در نمايش ما وقتي مي‌روي غذا را مي‌آوري مي‌گويي کباب کردم بفرماييد مرغ بريان است نه ديگر مي‌آورد. «فَرَ‌اغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ» مثل ما که يک جا سفره پهن مي‌کنيم همه چيز را که چيديم مي‌گوييم بفرماييد هيچ لذتي ندارد مثل فست فود يک مرتبه همه چيز را در سفره مي‌بينيد آن وقت‌ها اين طوري نبود سفره را پهن مي‌کردند دانه دانه مي‌چيدند ذائقه‌ها تحريک مي‌شد بزاق‌ها تحريک مي‌شد مي‌گفتند بعدش چه مي‌آيد آن سفره را برد نزديک آن‌ها گوساله‌ي بريان را برد نزديکشان ولي ديد اين‌ها دست دراز نمي‌کنند نمي‌خورند «فَقَرَّ‌بَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ» (ذاريات/ 27) ميل نمي‌کنيد؟ نمي‌خوريد؟ احساس ترس کرد از آن‌ها ترسيد يعني چه اين‌ها غذا نمي‌خورند اين‌ها چه کساني هستند تا آن‌ها ديدند يک احساس ترسي در ابراهيم هست «فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُ‌وهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ» (ذاريات/ 28) گفتند نترس پس به او بشارت دادند به يک فرزند دانا ديگر نمي‌گويد اين‌ها فرشته بودند چون معلوم است کسي مي‌تواند چنين بشارت و مژده‌اي بياورد که فرشته‌ي الهي باشد خدا يک بچه مي‌خواهد به تو بدهد فهميده و دانا و آگاه «فَأَقْبَلَتِ امْرَ‌أَتُهُ فِي صَرَّ‌ةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» (ذاريات/ 29) خانمش که آن دورها بود شنيد جلو آمد در حالي که فرياد مي‌زد از شدت شگفتي و بهت و تعجب دو دستي به صورتش زد کاري که خانم‌ها مي‌کنند «قَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» پيرزني نازا؟ يعني مي‌داني داريد چه مي‌گوييد مي‌گوييد ابراهيم صاحب بچه مي‌شود من همسرش هستم من را نگاه کنيد من پير هستم آن هم نازا هستم من در جواني نازا بودم حالا که پير هم هستم «قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَ‌بُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ» (ذاريات/ 30) گفتند ببين خدا اين طوري گفته خدا به ما گفته چنين خبري را بياوريم تمام اين آيات يک پرده‌ي نمايش بود يک حقايقي را به نمايش گذاشت اولا سخاي ابراهيم را نشان داد که چقدر اين مرد سخي است يک افرادي آمدند که نمي‌شناسد آن هم چه پذيرايي مي‌کند در روايات داريم اين‌ها سه فرشته بودند ولي يک گوساله مي‌آورد چرا؟ چون از بس کريم است مي‌گويد ما بهترين غذايي که بدهيم کباب است کباب که بکنيم بويش محله را برمي‌دارد چرا چهار سيخ بگذاريم گوساله مي‌گذاريم اين‌ها به اندازه‌ي خودشان مصرف مي‌کنند بقيه را به همسايه‌ها مي‌دهيم بعد مي‌گويد يواشکي رفت پيش خانمش به اين‌ها نگفت نپرسيد غذا خورديد مهمان که مي‌آيد مي‌گوييم غذا که خورديد يا نگاهي به ساعت مي‌کنيم مي‌گوييم غذا نخورديد؟ يعني چيزي تا شب نمانده مي‌گويد يواشکي اصلا بدون اين که به اين‌ها بگويد رفت بعد هم مي‌گويد نرفت که دستور بدهد خانم مهمان داريم يک گوساله بار بگذار خودش رفت کمکش کرد همه‌ي اين‌ها را قرآن دارد نشان مي‌دهد کمکش کرد غذا که آماده شد روي طبق گذاشت و آورد بعد هم مي‌گويد نشان مي‌دهد قدرت حق را اين گفت اين کيست اين کيست اين اين چه کسي است که اين قدر فعال است «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ» (آل عمران/ 40) است هر کاري دلش بخواهد مي‌کند يک پيرزن را صاحب فرزند مي‌کند اگر بخواهد آن هم پيرزن عقيم و نازا را اگر بخواهد مي‌خواهد بگويد شما با يک چنين قدرتي رو به رو هستيد همه چيز دست اوست سن و سال را نمي‌شناسد نازا و زاينده را نمي‌شناسد او اگر بخواهد او اگر اراده بکند اين چيزها برايش مهم نيست يعني خانم اين قدر دنبال سحر و جادو و جنبل نرو تا بچه دار شوي اين مزخرفات چيست اگر او بخواهد تو هر که هر چه باشي در هر سن و سالي که باشي برايش فرقي ندارد واقعا اين آيات را اگر انسان درک بکند و باور بکند مست نمي‌شود؟ سرمست نمي‌شود؟ آيا اين آيات روان نيست آسان نيست پيچيده است؟ هيچ پيچيدگي ندارد چرا حرف‌هاي فلاسفه پيچيده است آن‌ها هم جهان بيني مي‌گويند خدا هم جهان بيني مي‌گويد چرا خدا اين قدر راحت مي‌گويد و آن‌ها سخت و دشوار مي‌گويند چون آقاي فيلسوف جزئي از جهان است مي‌خواهد جهان را براي شما اول بفهمد بعد بفهماند ولي خداوند آفريدگار اين هستي و کائنات است اين يک قلم از آفريده‌هاي اوست معلوم است احاطه و اشراف دارد با همين کلمه‌ي گوساله با همين کلمه‌ي عقيم با همين کلمه‌ي عجوز حقايق اين عالم را به نمايش مي‌گذارد قطعا آيات معاني عميق تري دارند لايه لايه اند تو در تو هستند هر کدام براي سطح خودش است ولي براي همه قابل بيان و درک است حافظ همين را مي‌گويد آقاي صوفي ميانه‌ي حافظ با صوفيان ابدا ميانه‌ي خوبي نبوده به شدت از اين‌ها نفرت دارد و اين‌ها را آدم‌هاي ريا کار و متظاهر آدم‌هايي که دنيا را ترک مي‌کنند تا بيشتر درک بکنند تا بيشتر دريافت بکنند در روايات هم است امام صادق به شدت اين‌ها را مورد طعن و لعن قرار مي‌دهد در منابع روايي ما. حافظ هم به هيچ وجه به اين‌ها ارادت ندارد مي‌گويد صوفي بيا آقاي صوفي تشريف بياور صوفي بيا که آينه صافي است جام را اين جام قرآن مثل يک آينه‌ي صاف و شفاف است يعني چطور يک آينه اگر صاف باشد شفاف باشد درونش پيداست اين جام آيات چه خود کلمات باشند مثل آينه اند هيچ ابهامي ندارند درونشان روشن است درونشان پيداست ديده ايد که خوانديم پيدا بود چيز پيچيده و دشواري نيست صوفي بيا که آينه صافي است جام را اين جام مثل آينه‌ي صافي شده و بي غبار شده شفاف شده است تا بنگري صفايي مِي. لعل فام را اگر بيايي آن وقت مي‌بيني صفا زلاليت شفافيت روشني اين معاني که مثل مِي. مايه‌ي مستي هستند و لعل فام اند لعل آن سنگ‌هاي قيمتي را مي‌گويند فام هم يک معنايش گونه است لعل فام يعني لعل گونه يعني آن شرابي که مثل لعل قيمتي است معرفت خيلي قيمت دارد اين معاني قرآن خيلي ارزش دارد لعل فام است خود لعل هم که آن سنگ باشد به رنگ سرخ است فام هم يک معنايش يعني رنگ لعل فام يعني سرخ رنگ شرابي که سرخ است طبيعتا از شرابي که سپيد است خيلي زيبا تر است مي‌خواهد بگويد اين معاني قرآن مثل شراب سرخ است خيلي زيبا است خيلي تماشايي است صوفي بيا که آينه صافي است جام را *** تا بنگري صفاي مِي. لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کين حال نيست زاهد عالي مقام را
شما يک پرده‌اي را تصور کنيد روي اين پرده الآن هم معمول شده عکس منظره است آسماني دارد کوهي دشتي صحرايي دارد سرو و سنبلي دارد و تصور کنيد پشت اين پرده يک منظره‌ي بسيار دل انگيز بسيار دل فريبي باشد حافظ مي‌گويد حکايت اين عالم و عالم ديگر که آخرت باشد حکايت اين پرده و درون پرده است اين پرده و پشت پرده است مي‌گويد شما هر چه اين جا مي‌بيني زيباترش دقيق ترش اصلا خودش آن طرف است در قرآن داريم که وقتي ميوه براي بهشتي‌ها مي‌آورند مي‌گويند «وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا» (بقره/ 25) آن چيزي که به ما مي‌دادند مشابه اين بود انگور واقعي انار واقعي اين است اصلش اين جاست آن‌ها عکسش بود چرا در قرآن مي‌گويد فاکهه ميوه‌هاي بهشتي اين است آن است انار است انار چيست که قرآن ياد مي‌کند مي‌خواهد بگويد اين جا هيچ چيزش هيچ چيز نيست حتي انارش هم انار نيست مي‌گويند انار انار ساوه مي‌گويد انار انار بهشت اين‌هايي که شنيدي هيچ و پوچ است اصلش آن جاست گاهي وقت‌ها توصيف مي‌کند شاخه‌هاي درخت بهشت را خيلي عجيب است مي‌گويد اين شاخه‌ها مي‌دانيد چطوري هستند «ذَوَاتَا أَفْنَانٍ» (الرحمن/ 48) فنن يعني تردي و لطافت مي‌گويد شاخه‌هاي درختان بهشتي لطيف اند يعني چه مي‌خواهد بگويد آن دنيا آن قدر لطيف است که حتي اين لطافت در شاخه‌هاي درختان هم است يک چنين دنيايي پيش روي شماست يا مثلا مي‌گويد «بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَ‌قٍ» (الرحمن/ 54) پشتي‌هايي که بهشتيان مي‌گذارند پشت سر بطائن جمع بطانه يعني آستر هر بالشتي يک آستري يک رويه‌اي دارد معمولا هم رويه‌ها قيمتي اند آسترها چلواري متقالي چيزي است قيمتي ندارد رويه بايد قيمتي باشد و جلوه داشته باشد قرآن بحث رويه نمي‌کند بحث آستر مي‌کند مي‌گويد آسترهاي آن بالش‌ها از استبرق است ابريشم است حالا رويه اش را چيزي نمي‌گويم شما خودتان بدانيد باطن بالش‌ها خوب است تا چه برسد به آدم‌ها يک چنين دنيايي است «لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا» (مريم/ 62) آن جا هيچ کس حرف مفت نمي‌زند هيچ کس ديگري را متهم نمي‌کند نسبت گناه نمي‌دهد تو چنين کردي تو چنان کردي يک چنين جهان امني است يک جا مي‌گويد «فِي سِدْرٍ‌ مَّخْضُودٍ» (واقعه/ 28) بهشتي‌ها زير سايه‌هاي درخت سدر اند بعد مي‌گويد اين صدر مخضود است درختان سدر و کنار در صحراها ديده ايد اين‌ها سايه‌هاي خوبي دارند چون برگ‌هاي فراوان و ريزي دارند منتها پر از تيغ و خار است شايد هر شاخه‌ي کوچکي صد خار داشته باشد خارهاي خيلي تيز مي‌گويد درختان بهشت صدر مخضود است يعني همين درخت آن جا بدون خار است يعني وقتي درخت‌ها بي خار باشند آدم‌ها ديگر چه هستند همه لطافت است مي‌خواهد بگويد يک چنين جهاني پشت اين جهان است پس آن چه که شما مي‌بينيد يک پرده است اين جهان همان پرده است کوه دارد آسمان دارد زمين دارد درخت دارد اين‌ها پرده است لحظه‌ي مرگ پرده مي‌رود کنار شما آن جهان را مي‌بينيد آن وقت مي‌فهميد که آن جا کجاست حالا بعضي‌ها هستند در اين دنيا قبل از اين که مرگ برسد سير و سلوک مي‌کنند حرکت مي‌کنند مي‌روند جلو پرده را مي‌زنند کنار پشت را مي‌بينند اميرالمومنين از اين جنس آدم‌ها بود فرمود لُو کُشِفَ الغِطَاء مَا ازْدَدْتُ َيِقيًنا (بحارالانوار، ج 69، ص 209) اگر پرده‌ي دنيا برود کنار تعبير پرده مي‌کند يعني آن چيزي که مي‌بيني پرده است منتها سه بعدي است مثل پرده‌ي پارچه‌اي نيست ابعادي دارد مي‌گويد اين پرده اگر برود کنار هيچ چيز به يقين من افزوده نمي‌شود يعني اين که من پرده را زدم کنار و پشتش را ديدم حالا حافظ همين را مي‌گويد مي‌گويد راز درون پرده مي‌خواهي بداني آن طرف چه خبر است ز رندان مست پرس بيا از اين‌ها بپرس برو از حضرت علي بپرس آن طرف‌ها چه خبر است تا به شما بگويد از مردان و اوليا خدا بپرس اين را تعبير مي‌کند به رندان مست از تعبيرهاي لطيف و دقيق حافظ است رند يعني زرنگ فلاني خيلي رند است خيلي زرنگ است زرنگ تا زرنگ داريم زرنگ در زبان ما يعني پشت هم انداز و حقه بازي است خوب يک و دو مي‌کند ولي در نگاه حافظ نه يعني خل اند ديوانه اند چون هندسه‌ي عالم را آشنا نيستند اگر مي‌دانستند اين کار را نمي‌کردند زرنگ آن است که مثل آدم برود بيايد مثل بچه‌ي آدم باشد او زرنگ است اين است که مي‌تواند مست شود حقايق قرآني را درک بکند عالم را بشناسد قدر خود را بداند به اين‌ها رندان مست مي‌گويد يک معناي ديگر يعني مردمان لا ابالي به اين معنا اولياي خدا اين معنا را دارند بعضي واژه‌ها هست که نسبت به کساني داده مي‌شود بار منفي پيدا مي‌کند نسبت به کسان ديگر داده مي‌شود بار مثبت پيدا مي‌کند مثل جبار وقتي به من و شما نسبت بدهند ستمگر است ولي اگر به خدا نسبت بدهند معناي لطيف و مثبتي پيدا مي‌کند يعني کسي که جبران کننده است لا ابالي همين طور است يک وقت به اوباش شهر نسبت داده مي‌شوند آدم‌هاي بي باکي هستند هر کاري دلشان خواست مي‌کنند روي کسي حساب باز نمي‌کنند لا ابالي را اگر به اوليا خدا نسبت بدهي يعني اين که هيچ باکي از هيچ ندارند براي هيچ کس هيچ حسابي باز نمي‌کنند فقط روي خدا حساب باز مي‌کنند همه را مرده مي‌بينند و تعجب مي‌کنند ما چطور روي ديگران حساب باز مي‌کنيم دقيقا حکايت اين‌ها اين است که اين‌ها مي‌گويند بچه‌ها را ببينيد دختر بچه يک عروسک مي‌دهي شروع مي‌کند ساعت‌ها با او حرف مي‌زند موهايش را شانه مي‌کند مي‌گويد چرا دير از خواب بيدار شدي با عروسکش شروع مي‌کند به حرف زدن در حالي که عروسک جاني ندارد چيزي ندارد عروسک است آدم‌ها در نگاه اولياء خدا مثل عروسک اند آن کسي که حي است اوست «هُوَ الْحَيُّ» (بقره/ 255) بقيه همه مرده اند چيزي از اين‌ها ساخته نيست فقط براي او حساب باز مي‌کنند لذا به اين‌ها مي‌گويند لا ابالي يعني بي باک راز درون پرده ز رندان مست پرس کين حال نيست اين حال خوش نصيب کسي که زاهد در نگاه مردم است زاهد کسي که ترک دنيا مي‌کند منتها خيلي از اين‌هايي که ترک دنيا مي‌کنند الزاما درک معاني نمي‌کنند اين ليوان وقتي ترک آب کرد معنايش اين نيست که گلاب مي‌ريزند در آن درک گلاب بکند شايد آشغال ته سيگار بريزند بستگي دارد براي چه دارند خالي مي‌کنند بعضي‌ها دنيا را ترک مي‌کنند الزاما معنايش اين نيست معنويت را دريافت کنند هر کس پشت پا زد به دنيا دنبال مقام و موقعيت نبود معنايش اين نيست به عالم معنا ارتباط داشته باشد شايد چيز ديگري در سر داشته باشد مثل کشاورزي که ترک گندم هايش مي‌کند يک گوني گندم مي‌دهد سخاوتمندانه پخش مي‌کند ولي مي‌خواهد گندم بردارد اين‌ها را مي‌گويند زاهد در نگاه حافظ عالي مقام هم هستند مقام اين‌ها جايگاه اين‌ها پيش مردم عالي است مي‌گويند اين آقا از همه‌ي دنيا توجهي ندارد مي‌گويد حالات خوش را خدا به اين‌ها نمي‌دهد به همان رندان مست مي‌دهد
شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم امروز صفحه 561 قرآن آيات پاياني سوره‌ي مبارکه‌ي تحريم تلاوت شد باز مي‌گرديم در بخش بعدي هم همراه ما باشيد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَ‌بُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ‌ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّـهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُ‌هُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَ‌بَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَ‌نَا وَاغْفِرْ‌ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ‌ ?8? يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ‌ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ‌ ?9? ضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُ‌وا امْرَ‌أَتَ نُوحٍ وَامْرَ‌أَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ‌ مَعَ الدَّاخِلِينَ ?10? وَضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَ‌أَتَ فِرْ‌عَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَ‌بِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْ‌عَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ?11? وَمَرْ‌يَمَ ابْنَتَ عِمْرَ‌انَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْ‌جَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّ‌وحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَ‌بِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ?12?
ترجمه:
اي مؤمنان! به پيشگاه خدا توبه کنيد، توبه اي خالص [که شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ اميد است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو کند و شما را به بهشت هايي که از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جاري است، درآورد، در آن روزي که خدا پيامبر و کساني که با او ايمان آورده اند، خوار نمي کند، نورشان پيشاپيش آنان و از سوي راستشان شتابان حرکت مي کند، مي گويند: پروردگارا! نور ما را براي ما کامل کن و ما را بيامرز که تو بر هر کاري توانايي. (?) اي پيامبر! با کافران و منافقان جنگ کن و بر آنان سخت بگير و جايگاهشان دوزخ است و بد بازگشت گاهي است. (?) خدا براي کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستي و زوجيت دو بنده شايسته از بندگان ما بودند، ولي [در امر دين و دين داري] به آن دو [بنده شايسته ما] خيانت ورزيدند، و آن دو [پيامبر] چيزي از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شويد. (??) و خدا براي مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامي که گفت: پروردگارا! براي من نزد خودت خانه اي در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهايي بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده. (??) و [نيز] مريم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتيجه از روح خود در او دميديم و کلمات پروردگارش و کتاب هاي او را تصديق کرد و از اطاعت کنندگان [فرمان هاي خدا] بود. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: وقت در اختيار شماست مي‌شنويم
حاج آقا رنجبر: فرق است بين چوب و چراغ به چوب نار مي‌دهند ولي به چراغ نور مي‌دهند هيچ گاه به چوب نمي‌شود نور داد چوب به درد نار و سوختن مي‌خورد اين چراغ است که قابليت دريافت نور و انعکاس نور را دارد آدم‌ها بعضي هايشان همان که آيه‌اي که خوانديم «كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ» (منافقون/ 4) مثل چوب مي‌مانند خدا به اين‌ها نار و آتش مي‌دهد ولي انسان‌هايي هستند که مثل چراغ مي‌مانند به اين‌ها نور مي‌دهد نور چيست؟ علم است أَلْعِلْمُ نُورٌ (مصباح الشريعة، ص 16) و اهل بيت چون مصابيح هستند چراغ هستند خداوند به اين‌ها نور دانش خودش را کرامت مي‌کند به اين خاطر اين‌ها مي‌شوند عَيْبَةِ عِلْمِهِ (زيارت جامعه کبيره) يعني خزانه يعني گنجينه يعني جايگاه مخزن جايگاه علم الهي هستند يعني خداوند علمش را به اين‌ها کرامت مي‌کند به همين خاطر اميرالمومنين با جرئت مي‌گفت اين حرف خيلي جرئت مي‌خواهد سَلُوني قَبلَ اَن تَفقِدُونِي (نهج البلاغه،خطبه 189) هر چه مي‌خواهيد بپرسيد قبل از اين که من را از دست بدهيد اگر من را از دست داديد هر کس اين جا بنشيند نمي‌تواند پاسخگوي شما باشد واقعا دل سنگ کباب مي‌شود گفت از سنگ ناله خيزد شما ببينيد در عهد خلفا به خصوص خليفه‌ي دوم بخشنامه شد که پرسش ممنوع است پرسش گري ممنوع است کسي حق ندارد از آيات قرآن بپرسد يک روايتي است در منابع بسيار بسيار معتبر اهل سنت نقل شده در اطقان سيوتي در تفسير ابن کسير در سنن دارمي در سيره‌ي ابن جوزيه است در فتح الباري است در فتوحات مکيه در شرح ابن ابي الحديد است که  عَطَا عُمَرِ بنِ خَطَّاب سَبِيق العراقي يک کسي که اسمش سبيق بود اهل عراق بود آمد پيش خليفه‌ي دوم گفت يک کسي پيدا شده از آيات قرآن مي‌پرسد ما نمي‌دانيم چه به او جواب بدهيم خليفه گفت بگوييد بيايد پيش من آمد وقتي آمد سلام کرد ادب کرد بعد گفت قرآن مي‌گويد «وَالذَّارِ‌يَاتِ ذَرْ‌وًا، فَالْحَامِلَاتِ وِقْرً‌ا، فَالْجَارِ‌يَاتِ يُسْرً‌ا، فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرً‌ا» (ذاريات/ 4-1) يعني چه؟ خليفه نگاهي کرد گفت انت هو؟ تو همان کسي هستي که مي‌گويند مي‌پرسي گفت بيا جلو بلند شد شلاقش را برداشت خواباندش شروع کرد شلاق و تازيانه زدن بعد هم تبعيدش کرد به بصره گفت تحت الحفظ مي‌بريد بصره آن جا حق ملاقات با هيچ کسي را ندارد چرا؟ چون پرسيده به جرم پرسيدن اين چيزي است که خودشان نقل مي‌کنند اميرالمومنين بالاي منبر است يک آدمي که معروف است از منافقين است به نام ابن کوا وسط صحبت حضرت دارد يک چيزي مي‌گويد بلند مي‌شود مي‌گويد آيه‌ي وَالذَّارِ‌يَاتِ يعني چه حضرت صحبتش را قطع مي‌کند رو به او مي‌کند چهار کلمه مي‌گويد هِيَ الرِّيَاح وَ السَّحَاب وَ الفُلک وَ المَلَک خدا دارد قسم مي‌خورد وقتي مي‌گويد «وَالذَّارِ‌يَاتِ ذَرْ‌وًا» دارد به بادها قسم مي‌خورد گفتم قسم‌هاي الهي بيشتر به خاطر اين است که افق ديد انسان‌ها را باز بکند انسان را متوجه به اين آيات خودش بکند گفت وقتي خدا قسم مي‌خورد به ذاريات دارد قسم مي‌خورد به باد‌ها چون ذاري يعني پراکنده کننده کار بارها هم پراکندن است گرده‌ها را پراکنده مي‌کند ابرها را عبور مي‌دهد شوخي بازي نيست ميليون‌ها تن اين توده‌هاي حجيم را از دل آسمان از قاره‌اي به قاره‌اي مي‌برد اين انرژي پاک اين منبع انرژي عظيم را دارد به اين بادها قسم مي‌خورد وقتي به «فَالْحَامِلَاتِ وِقْرً‌ا» قسم مي‌خورد دارد به ابرهايي که درونشان پر از آب است قسم مي‌خورد خيلي عجيب است ما نگاه به آسمان مي‌کنيم مي‌گوييم هوا ابري است يعني چه يک دريا بالاي سرت است شوخي بازي نيست خودش آب است ظرفش مظروفش آب است يک نم يک قطره اش پايين نمي‌آيد تا امر الهي نباشد دارد به اين ابر‌ها قسم مي‌خورد وقتي دارد به «فَالْجَارِ‌يَاتِ يُسْرً‌ا» قسم مي‌خورد به کشتي‌ها سوگند مي‌خورد که به آساني روي آب حرکت مي‌کند يک دو ريالي مي‌اندازي تا عمق دريا فرو مي‌رود هزاران تن روي اين آب دارد به رواني حرکت مي‌کند دارد به آيات خودش قسم مي‌خورد به «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرً‌ا» دارد به فرشته‌ها قسم مي‌خورد که هر کدام مسئوليتي دارد چون ظرف دانش الهي دارد احاطه و اشراف دارد مي‌گويد هر چه مي‌خواهيد بپرسيد
شريعتي: خيلي ممنون دعا بکنيد
حاج آقا رنجبر: ان شاء الله خداوند عاقبت همه‌ي ما را ختم به خير بکند ما را هم از معارف نوراني قرآن برخوردار بکند
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون از توجه شما.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها