اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-06-08-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زيارت جامعه کبيره

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/06/08

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


ساقيا برخيز و درده جام را*** خاک بر سر کن غم ايام را
ساغر مي‌بر کفم نه تا ز بر*** برکشم اين دلق ازرق فام را
گر چه بدناميست نزد عاقلان***ما نمي‌خواهيم ننگ و نام را
باده درده چند از اين باد غرور***خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سينه? نالان من***سوخت اين افسردگان خام را
محرم راز دل شيداي خود***کس نمي‌بينم ز خاص و عام را
با دلارامي مرا خاطر خوش است*** کز دلم يک باره برد آرام را
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن*** هر که ديد آن سرو سيم اندام را
صبر کن حافظ به سختي روز و شب*** عاقبت روزي بيابي کام را


شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما خانه هايتان نوراني باشد در محضر حاج آقاي رنجبر هستيم سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم
شريعتي: سلامت باشيد امروز مي‌خواهيم سياحتي داشته باشيم در کوچه پس کوچه‌هاي غزليات ناب حافظ رسيديم به اين بيت
دود آه سينه‌ي نالان من *** سوخت اين افسردگان خام را
حاج آقا رنجبر: سعدي يک حکايتي دارد خيلي لطيف است مي‌گويد يک کسي خانه اش از ني بود يک کلبه‌اي داشت ديوارش از ني سقفش از ني زير پايش هم حصير اين آتش بازي مي‌کرد از قضا آتش از دستش افتاد اين ني‌ها هم که خشک بودند آماده بودند خيلي سريع گر گرفت و شعله ور شد سعدي مي‌گويد تو را که خانه‌اي نيين است بازي نه اين است کسي که خانه اش از ني باشد بازي اش ديگر نبايد آتش باشد اگر در يک خانه‌اي که از ني باشد انسان آتش بازي بکند آن آتش دامن خودش را هم خواهد گرفت در نگاه قرآن کريم اين عالم نييين است يعني چه؟ يعني هر کاري کني دامن خودت را خواهد گرفت اگر دلي را به آتش بکشي دلت را به آتش مي‌کشد دلي را بسوزاني دلت را نمي‌شود نسوزانند اين قانون مسلم کائنات است چون خانه‌ي نئين است در عالم يک قوانين حاکم است که قرآن آمده آن قوانين را ترجمه کرده اين آيات قرآن ترجمه‌ي قوانين حاکم بر هستي است ترجمه‌ي بسيار ساده و بسيار کامل و دقيقي هم است منتها اين‌ها را در قالب قصه در قالب گاهي دعا در قالب نفرين بيان مي‌کند ظاهر دعاست ظاهر نفرين است ظاهر قصه است اما باطن يک مجموعه قوانيني است که دارد عنوان مي‌کند «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ، مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ، سَيَصْلَى نَارً‌ا ذَاتَ لَهَبٍ، وَامْرَ‌أَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» (سوره مسد) از اول تا آخر قانون است دارد يک مجموعه قوانيني را بيان مي‌کند ظاهرش نفرين است ولي باطنش مجموعه قوانين مسلم است بريده باد دستان ابي لهب او يک شخصيتي است شخصيتي که اتفاقا اسمش به او مي‌آيد اسمش ابي لهب است يعني پدر آتش واقعا هم پدر آتش است يعني هر آتشي از دود اين بلند مي‌شود قرآن مي‌گويد بريده باد دستان ابي لهب بعد هم مي‌گويد و بريده شد يک قانوني را مي‌گويد يعني ما هر چه بخواهيم مي‌شود بگوييم «كُن فَيَكُونُ» (بقره/ 117) شما هر چه بخواهيد نمي‌شود ولي ما هرچه بگوييم بخواهيم مي‌شود پس اگر چيزي مي‌خواهي از ما بخواه چون همه چيز در مشت ماست تحت اراده‌ي ماست اين بريده باد هم به معناي بريده شدن نيست ابي لهب در آخر در يکي از جنگ‌ها به درک واصل شد چند روزي هم جسدش زير تابش آفتاب بود او را به خاک سپردند تا لحظه‌اي هم که به خاک سپردند دستانش سر جاي خودش بود قطع نشده بود اين بريده باد بريدن قطع معناي کنايي دارد مثلا مي‌گوييد دست فلاني را قطع کردم يعني دستش را کوتاه کردم دستش به جايي بند نيست کاري از دستش ساخته نيست تاريخ نمي‌خواهد بگويد کتاب تاريخي نيست قصه نمي‌گويد کتاب قصه نيست شخصيت را مي‌گويد که هر کس ابي لهب شد هر کس آتش افروز شد فرقي نمي‌کند حکايت او قصه‌ي او قصه‌ي ابي لهب است حالا اين ابي لهب ممکن است کسي ابي لهب شهر باشد مثل خود ابي لهب شهر مکه يک کسي ممکن است ابي لهب محله باشد يک کسي ممکن است ابي لهب خانه و خانواده و فاميل باشد فرقي نمي‌کند ابي لهب چنين سرنوشتي دارد دستش کوتاه است نتيجه نمي‌گيرد تلاشش به بار نمي‌نشيند «سَيَصْلَى نَارً‌ا ذَاتَ لَهَبٍ» (مسد/ 3) زود باشد که خودش در آن آتش شعله ور در آيد يعني عالم خانه‌ي نئين است آتش بزني آتشت مي‌زند فکر نکني حرفي زدي يک نفر را چزاندي دلت خنک نشد يک حرفي يک روزي خواهي شنيد مثل آن همان اتفاق برايت خواهد افتاد هيچ چيز هم مانع اين نخواهد شد «مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ» (مسد/ 2) نه ثروتش نه اعتباراتش هيچ کدام مانع از اين اتفاق نشد وقتي مقام معظم رهبري در خصوص ماجراي يمن و عربستان فرمودند در اين ماجرا قطعا عربستان بازنده است و يمن پيروز خواهد شد از کجا مي‌گويد؟ از همين جا مي‌گويد اين قانون است عربستان الآن ابي لهب شده پس «سَيَصْلَى نَارً‌ا ذَاتَ لَهَبٍ» ترديدي وجود ندارد «وَامْرَ‌أَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/ 4) اين هم يک قانون است خود شما مي‌گوييد خدا در و تخته را با هم خوب جور مي‌کند قانون است يعني اگر کسي ابي لهب شد همسرش هم حمالة الحطب مي‌شود کسي آتش افروز شد او هيزم بيار معرکه مي‌شود قانون است البته هر قانوني استثنائي دارد شما داستان فرعون و آسيه را نگوييد يا به عکس داستان نوح و همسرش را نگوييد استثنائات است سفره که جمع مي‌کني بشقاب‌هاي تميز را مي‌گذاري کنار بشقاب‌هاي تميز بشقاب‌هاي کثيف را مي‌گذاري کنار بشقاب کثيف حالا در شلوغي بشقاب کثيف را مي‌گذاري کنار بشقاب تميز اين استثناء است ولي قاعده اين است آدمي که آتش افروز است هر آتشي يک کسي آتش حرص به جانش آمده همسرش او را حريص تر مي‌کند مي‌گويد فلاني دو خانه دارد تو چي داري فلاني دو ماشين دارد تو چه داري «فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ» (مسد/ 6) هماني که دنبال آني دنبال هر چه باشي همان است شخصيتت ارزشت قيمتت هر چيز که در جستن آني آني اين زن دنبال هيزم است که هيزم بياورد خودش هم هيزم است در صحرا وقتي هيزم جمع مي‌کنند دورش يک ريسماني مي‌پيچند مي‌آورند يک جايي باز مي‌کنند هيزم‌ها را مي‌اندازند در آتش مي‌گويد چون اين هم هيزم است دورش ريسمان است هيزم شده است چون دنبال هيزم است پس اين‌ها يک مجموعه قوانين مسلم است که قرآن اين قوانين را ترجمه کرده است حالا اين قانوني که در اين جا مد نظر من بود همين بود قانون کنش و واکنشي که مطرح مي‌کنند هر کاري بکني بازتابش و بازخوردش به خود شما برمي‌گردد حالا حافظ دارد به همين اشاره مي‌کند در روزگار حافظ يک کساني بودند که اين‌ها به قول حافظ افسردگان خام بودند افسرده يعني فسرده يعني يخ زده يعني بخ بسته و منجمد اين‌ها آدم‌هايي بودند که واقعا منجمد بودند يخ بودند سرد بودند چه مي‌شود اين آب يخ مي‌شود سرد مي‌شود از حرارت از گرما از آتش از آفتاب دور مي‌افتد آدم‌هايي که از آتش عشق دور بودند آتش عشق به جان اين‌ها نيفتاده بود اين‌ها افسرده بودند سرد بودند حالا ببين حافظ سر تا پا شور و شيدايي عشق اين‌ها سرتا پا سردي و يخ زدگي از آن طرف هم خام بودند چه مي‌شود يک چيزي خام باشد ميوه کي خام است وقتي خوب آفتاب نخورد آفتاب به او نرسيد اين‌ها از آفتاب دور بودند خام بودند و اين خامي‌ها و سردي‌ها آتش مي‌زند حرفي که مي‌زند آتش است به جان آن دلي که سر تا پا شور و شيدايي است و شعله ور است تلخ ترين روزگار را دارد حافظ لذا مي‌گويد ببين اين‌ها با من اين کار را کردند دود آه سينه‌ي نالان من با آن خامي‌هايي که داشتند حرف‌هايي زدند رفتاري کردند آتش گرفت جان ما انداختند دل ما را سوزاندند دل ما را نالان کردند نتيجه مي‌داني چه شد يک آهي از نهاد من برخواست مثل آتش و مثل آتش دود داشت و مثل دود چه کار مي‌کند؟ هر جا بنشيند سياه مي‌کند مي‌گويد دودي از نهاد من برخواست روزگار اين‌ها را سياه کرد اين‌ها را به آتش کشيد چون اين‌ها ما را سوزاندند هندسه‌ي عالم اين است و عالم پر است از اين افسردگان خام به همين خاطر رنج اولياء خدا خيلي بالاست در اين عالم لذا دنيا براي اين‌ها زندان است زندان بودنش به خاطر همين است که اين افسردگان خام اکثريت جماعت قوم را تشکيل مي‌دهند يک کسي نيست که محرم راز اين‌ها باشد محرم راز دل شيداي من شيدا يعني مجنون يعني ديوانه مي‌گويد کسي پيدا نمي‌کنم که محرم باشد بتوانم رازهايي که در دل دارم دلي که ديوانه‌ي حق است شيداي حق است با او در ميان بگذارم محرم راز دل شيداي من *** کس نمي‌بينم ز خاص و عام را عوام که جاي خودش خواصش هم مثل عوام فکر مي‌کنند همين ناله‌اي بود که اميرالمومنين داشت دست به سينه مي‌گذاشت آه مي‌کشيد يک رازهايي اين جا است ولي کسي نيست که با او من در ميان بگذارم ولي اين غربت مي‌گويد يک جايي جبران مي‌شود قابل تحمل مي‌شود با دل آرامي مرا خاطر خوش است *** کز دلم يک باره برد آرام را بچه‌ها وقتي بغلي مي‌شوند فقط بغل مادر را مي‌شناسند آغوش مادر را مي‌شناسند اگر آغوش گرم و پر مهر مادر را احساس کرد ديگر با هيچ چيز نمي‌شود سرگرمش کند هر اسباب بازي مي‌گذاري چند لحظه‌اي مشغول مي‌شود باز هم مي‌گويد من مادر را مي‌خواهم هوايي مي‌شود برايش آواز مي‌خواني ادا در مي‌آوري چند لحظه‌اي آرام مي‌شود ولي باز مي‌گويد مادرم را مي‌خواهم به جايي مي‌رسد که هر چه به او بدهي ديگر نمي‌بيند بيتابي مي‌کند بي قراري مي‌کند حافظ همين را مي‌گويد وقتي انسان آغوش پر مهر خدا را حس کرد احساس کرد ديگر آن قرار و آرام از او گرفته مي‌شود به يک باره گرفته مي‌شود تنها کسي مي‌تواند قرار و آرام را به او برگرداند که او باشد هيچ کس نمي‌تواند دل آرامش او است اين دل آرام را هم از قرآن برداشته «أَلَا بِذِكْرِ‌ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) دل‌ها با نام و ياد خدا و با خدا آرام مي‌شود پس خدا مي‌شود دل آرام مي‌گويد با دل آرامي مرا خاطر خوش است خاطر من ذهن من ياد من فکر من با او آرام بخش دلي آرام مي‌شود و خوش است کز دلم يکباره برد آرام را همان که يک باره وقتي او را فهميدم چشيدم درک کردم من را بي قرار خودش کرد من را نا آرام خودش کرد کز دلم يک باره برد آرام را ديگر به سر بندد چمن هر که ديدم سرو سيمن دام را مي‌گويد کسي که عاشق است عاشق و دل بسته‌ي يک کسي است اين را شما ببر در باغ ارم شيراز سرو‌هاي سر به فلک کشيده را نشان بده شما چه لذتي مي‌بري وقتي مي‌بيني به او مي‌گويي نگاه بکن نگاه مي‌کند مي‌گويد‌اي خوب است دل او پيش سرو ديگري است سرو‌ها به چشمش نمي‌آيد لذت و بهجت و سرور و ابتهاجي که شما پيدا مي‌کنيد پيدا نمي‌کند لذا مي‌گويد کي مي‌رويم جذاب نيست حافظ مي‌گويد اگر کسي سرو سيمن دام را سيم يا سيمين يعني سپيد سيمن دام يعني اندام سپيد وقتي حافظ اين‌ها را در باب خداوند به کار گرفته منظورش جمال الهي است آن جايي که همه اش سپيدي و نور است ذره‌اي ظلمت و تاريکي نيست و سرو صفت هم است راستي و درستي است ننگرد ديگر به سرو اندر چمن چمن يعني مرغزار يعني باغ گل و گياه بوستان جايي که دار و درخت باشد ننگرد ديگر به سرو اندر چمن *** هر که ديد آن سرو سيمن دام را کنايه مي‌زند مي‌گويد بعضي‌ها هستند مثل سرو زيبا هستند قامت رعنا و تماشايي دارند اگر کسي آن سرو سيمن دام را درک کرده باشد ديگر اين‌ها دلش نمي‌خواهد سرو‌هايي که در خيابان روان و فراوان اند ديگر دل و دين اين‌ها را به تاراج نخواهند برد. يک وقتي کسي عاشق شاهزاده‌اي شد خيلي هم در وصف او شعر گفته بود آرزوي وصال او را داشت شاه زاده هم ديد او را رها نمي‌کند پذيرفت وقتي آمد پيشش گفت آن جا يک نردباني است از پله‌هاي اين نردبان برو بالا آن بالا يک سرايي است سراپرده‌اي است يک کسي بر تخت نشسته او خواهر من است من چقدر زيبا هستم او از من خيلي زيبا تر است من چقدر رعنا هستم او از من خيلي رعنا تر است اين هم صورتش را برگرداند به آن نردبان نگاه کرد تا به نردبان نگاه کرد شاهزاده بلند شد از او دور شد معلوم است من در دل تو ننشستم ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر که ديد آن سرو سيمن دام را تو سرو سيمن دام وجود من را نديدي همين که پرت شد معلوم است تو دنبال چيز ديگري هستي اين چيز را هر جا پيدا کني مي‌روي آن جا امروز در ما ديدي فردا در خيابان چشمت به يکي ديگر افتاد مي‌روي سراغ او صبر کن حافظ به سختي روز و شب *** عاقبت روزي بيابي کام را گفت الصَّبْرُ مِفْتَاحُ الْفَرَجِ اين زخم‌ها با صبوري و شکيبايي التيام پيدا مي‌کند انگشتت زخم برمي‌دارد با عجله و شتاب خوب نمي‌شود يک برهه‌اي دارد مقطعي دارد بايد سپري شود هر چه مي‌خواهي بي تابي کن نا شکيبايي کن زمان بايد طي شود حافظ هم همين را مي‌گويد سختي‌ها مي‌دانم سخت است تلخي‌ها مي‌دانم تلخ است ولي يک راه بيشتر ندارد آن هم صبوري و شکيبايي است خود اين صبوري هم سخت است ولي تحمل کن اگر تحمل کني عاقبت روزي بيابي کام را يک روزي کامياب مي‌شوي يک روزي به آن سرو سيمن دام راه پيدا مي‌کني.
شريعتي: خيلي خوب خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم در قالب ابيات خوب و زيباي حافظ مشرف مي‌شويم محضر قرآن کريم صفحه‌ي 554 قرار امروز دوستان خوب ماست آيات پاياني سوره‌ي مبارکه‌ي جمعه و آيات ابتدايي سوره‌ي منافقون
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ‌ اللَّـهِ وَذَرُ‌وا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ?9? فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُ‌وا فِي الْأَرْ‌ضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَاذْكُرُ‌وا اللَّـهَ كَثِيرً‌ا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ?10? وَإِذَا رَ‌أَوْا تِجَارَ‌ةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَ‌كُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَيْرٌ‌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَ‌ةِ وَاللَّـهُ خَيْرُ‌ الرَّ‌ازِقِينَ ?11?
سورة المنافقون
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـنِ الرَّ‌حِيمِ
إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَ‌سُولُ اللَّـهِ وَاللَّـهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَ‌سُولُهُ وَاللَّـهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ?1? اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّـهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ?2? ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُ‌وا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ?3? وَإِذَا رَ‌أَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْ‌هُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ?4?
ترجمه:
اي مؤمنان! چون براي نماز روز جمعه ندا دهند، به سوي ذکر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها کنيد. که اين [اقامه نماز جمعه و ترک خريد و فروش] براي شما بهتر است اگر [به پاداشش] معرفت و آگاهي داشتيد. (?) و چون نماز پايان گيرد، در زمين پراکنده شويد و از فضل و رزق خدا جويا شويد و خدا را بسيار ياد کنيد تا رستگار شويد. (??) و [برخي از مردم] چون تجارت يا مايه سرگرمي ببينند [از صف يک پارچه نماز] به سوي آن پراکنده شوند و تو را در حالي که [بر خطبه نماز] ايستاده اي، رها کنند. بگو: پاداش و ثوابي که نزد خداست از سرگرمي و تجارت بهتر است، و خدا بهترين روزي دهندگان است. (??)
سورة منافقون
بسم الله الرحمن الرحيم
چون منافقان نزد تو آيند، مي گويند: گواهي مي دهيم که تو بي ترديد فرستاده خدايي. و خدا مي داند که تو بي ترديد فرستاده اويي، و خدا گواهي مي دهد که يقيناً منافقان دروغگويند. (?) سوگندهايشان را [براي شناخته نشدن نفاقشان] سپر گرفته در نتيجه [مردم را] از راه خدا بازداشته اند. چه بد است آنچه را اينان همواره انجام مي دهند! (?) اين [صفت زشت نفاق و بدي اعمال] به سبب آن است که آنان [نخست] ايمان آوردند، سپس کافر شدند در نتيجه بر دل هايشان مهر [تيره بختي] زده شد، به اين علّت [حقايق را] نمي فهمند. (?) چون آنان را ببيني جسم و ظاهرشان [از آراستگي و وقار] تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گويند [به علت شيريني و جذابيّت کلام] به سخنانشان گوش فرا مي دهي [اما از پوچي باطن، سبک مغزي و دورويي] گويي چوب هاي خشکي هستند که به ديواري تکيه دارند [و در حقيقت اجسادي بي روح اند که در هيچ برنامه اي اطميناني به آنان نيست، از شدت بزدلي] هر فريادي را به زيان خود مي پندارند. اينان دشمن واقعي اند؛ از آنان بپرهيز؛ خدا آنان را بکشد؛ چگونه [با ديدن اين همه دلايل روشن، از حق به باطل] منحرف مي شوند. (?)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: مباحث برنامه را مي‌توانيد در سايت ما دنبال بکنيد به تفکيک روزها و کارشناسان samtekhoda3.ir از بخش‌هاي مختلف سايت هم بازديد بکنيد اشاره‌ي قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقا رنجبر: درخت تا درخت است حيات دارد زنده است سبز است هم به حال خودش سودمند است هم به حال ديگران مفيد است روي پاي خودش هم ايستاده ده‌ها شاخه صد‌ها ميوه هزاران برگ روي دوش خودش قرار داده اما همين درخت وقتي که بريده مي‌شود ديگر چوب مي‌شود چوب که شد هر اتفاقي ممکن است برايش بيفتد و هر اتفاقي هم که بيفتد سود و نفعي به حال خودش ندارد منفعتش را ديگران مي‌برند ابزار دست ديگران مي‌شود آلت دست ديگران مي‌شود از آن دسته‌ي چاقو مي‌سازند دسته‌ي داس مي‌سازند دسته‌ي بيل و کلنگ و تبر مي‌سازند نردبان مي‌سازند پا مي‌گذارند رويش مي‌روند بالا به حال ديگران مفيد است اما به حال خودش نه هيچ رشد و تعالي هم ندارد روز به روز هم فرسوده تر و پوسيده تر مي‌شود خوب هم که استفاده کردند پرت مي‌کنند يا آتشش مي‌زنند هيزم مي‌شود در نگاه قرآن کريم همه‌ي ما درخت هستيم پيامبر هم مي‌فرمود اَنَا وَ عَليٌ مِن شَجَرهٍ واحدَهٍ وَ سايِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شَتّي من درخت هستم فرمود اميرالمومنين هم درخت است ما هر دو از يک جنس هستيم و همه درخت هستند درخت‌هاي متفاوت هستند اين عالم باغ است باغ انساني قرآن مي‌گويد همين درختاني که سبز هستند يک روزي ارتباطشان را با ما قطع مي‌کنند مي‌برند وقتي بريده مي‌شوند مثل چوب مي‌شوند هيچ سود و منفعتي به حال خودشان ندارند ديگران از اين‌ها بهره و انتفاع مي‌برند مستعمره‌ي ديگران مي‌شوند آن‌هايي که از ما جدا مي‌شوند از مسير بندگي مي‌برند اين‌ها انگار يک چوب هستند «كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ» يک چوبي را فرض کنيد به ديوار تکيه داده باشيد هيچ رشدي تکاني ندارد همان چوبي که يک روزي روي پاي خودش بود اين همه شاخه ميوه داشت الآن روي پاي خودش نيست که هيچ شاخ و برگ که ندارد هيچ حيات و سبزي ندارد بار ندارد هيچ خودش هم يک بار است روي دوش ديگران
شريعتي: ان شاء الله حيات طيبه داشته باشيم وارد فرازهاي زيارت جامعه‌ي کبيره مي‌شويم به اين فراز مي‌رسيم که اهل بيت عليهم السلام بقية الله هستند
حاج آقا رنجبر: شما از پارچ که آب مي‌ريزيد در ليوان هم زمان که اين آب ريخته مي‌شود يک کف‌هايي هم روي آب پديد مي‌آيد ولي خيلي طول نمي‌کشد که آب مي‌ماند اما کف‌ها مي‌روند و آن چيزي هم که به درد مي‌خورد همين آب است کف‌ها که به درد نمي‌خورد قرآن مي‌گويد هر چيزي که مثل آب باشد مفيد باشد به درد بخور باشد در اين عالم مي‌ماند  «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْ‌ضِ» (رعد/ 17) هر چيزي که سودمند باشد نافع باشد به حال مردم اين مي‌ماند اما هر چيزي که نافع نباشد سودمند نباشد نمي‌ماند خواهد رفت امروز نرود فردا خواهد رفت آن چيزي که يک چيز را باقي مي‌کند و پايدار و برپا مي‌کند نفع است سود است به حال ديگران يک باغبان وارد يک باغ مي‌شود به بعضي درخت‌ها آب مي‌دهد چون سودمند مفيد است سبز است ثمر مي‌دهد ولي پاي بعضي درخت‌ها آب نمي‌گذارد اره مي‌گذارد چون خشک هستند ثمر نمي‌دهد هر چيزي که نافع باشد مي‌ماند در باغ هر درختي که نافع باشد مال حلال قرآن تعبير مي‌کند به ماندني‌ها مي‌گويد مال حلال مثل آب است مي‌ماند لذا به مال حلال مي‌گويد بقية الله اين «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (هود/ 86) که در قرآن آمده اين درباره‌ي مال حلال است شعيب به مردم مدين مي‌گفت که در مکيال‌ها پيمانه هايتان در ميزان‌ها ترازوهايتان دستکاري نکنيد کم فروشي نکنيد يک روزي دچار عذاب عظيم خواهيد شد گرفتار مي‌شويد همين اتفاقي که متاسفانه در جامعه‌ي ما بديهي و طبيعي و پيش پا افتاده است يک بطري نوشابه مي‌بينيد به ظاهر شيک کرده حالت داده ولي وقتي وزن مي‌کنيد از وزنش کم کرده اين پيمانه است يک ليتر بوده کمتر دارد به شما مي‌دهد منتها اين بطري را طوري شکل داده ذهنت به آن جا خطور نمي‌کند زمان شعيب همين کار را مي‌کردند ترازو‌ها را دستکاري مي‌کردند هشتصد گرم را به جاي هزار گرم مي‌دادند مي‌گفت اين کار را نکنيد گرفتار مي‌شويد «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ» (شعرا/ 183) روي سر چيزهاي مردم نزنيد مي‌گويد چيزها مشخص هم نمي‌کند هر چيزي ماشين مي‌خواهي بخري مي‌گردد مي‌گردد ريز ترين ايراد را پيدا مي‌کند همان را برجسته مي‌کند بزرگ مي‌کند اگر مال خودش بود مي‌خواست بفروشد همان را ناچيز مي‌کرد مي‌گويد روي سر چيزهاي مردم نزنيد يک کسي معلوليتي دارد ولي تايپيست خوبي است از او استفاده مي‌کند با کمترين حقوق و مزايا مي‌گويد يک کسي به تو کار نمي‌دهد متاسفانه کم هم نيستند اين کار را نکنيد گرفتار مي‌شويد يک روز گرفتار عذاب عظيم مي‌شويد عذابي که محيط است تمام وجود شما را احاطه خواهد کرد همان آتش است زندگي تان را احاطه مي‌کند مي‌فرمود طبق قوانين الهي معاملات را انجام بدهيد هر چه که در دخل شما ماند «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ‌ لَّكُمْ» اين همان چيزي است که خدا براي شما باقي گذاشته اين خير و برکت است بقيه اش هر چه باشد شرّ و آتش است پس به مال حلال مي‌گويد بقية الله چون مال حلال مي‌ماند مال حرام نمي‌ماند باد آورده را باد مي‌برد حالا هر چيزي که خير باشد چون ماندني است به آن بقية الله گفته مي‌شود ما به امام زمان عليه السلام مي‌گوييم بقية الله چون سر تا پا خير است سر تا پا خوبي است براي انسان‌ها براي بشريت اين بقية الله براي وجود نازنين امام زمان نيست براي همه ائمه است همه‌ي آن‌ها سر تا پا خير و سود و صلاح و مصلحت و منفعت بودند براي بشر لذا به همه‌ي آن‌ها در زيارت جامعه‌ي کبيره بقية الله خطاب مي‌شود به خاطر همين است که خداوند به اين‌ها عشق مي‌ورزد چون سر تا پا خير بودند اين‌ها عشق خداوند اند طرف مي‌گويد فلاني عشق من است خدا هم عشقي دارد عشق‌هاي خدا هستند ائمه حافظ هم مي‌گويد عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو باقي همه فاني دانست مي‌گويد فقط عشق توست يعني آن‌هايي که عشق تو هستند تو به آن‌ها عشق مي‌ورزي باقي هستند بقية الله هستند غير از آن‌ها هر کس باشد هر چه باشد فاني است نمي‌ماند پايدار نيست اين عالم عشق خدا نيست چون سود و منفعتي ندارد بسياري از اين دنيا نفع و بهره‌اي نمي‌برند اين عالم بي ارزش است دنيا است پست است بستر پستي هاست اين جا آورد که آدم‌ها را بالا بکشد يعني يک سکو بود براي پرتاب شدن «وَالْآخِرَ‌ةُ خَيْرٌ‌ وَأَبْقَى» (اعلي/ 17) آن جا پايدار است اين عالم هم نمي‌ماند «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَ‌تْ، وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَ‌تْ» (تکوير/ 2-1) خدا يک روزي همه‌ي اين‌ها را از هم مي‌پاشاند باقي نيست بقية الله نيست بقية الله فقط اهل بيت و کساني که به اين‌ها وصل شوند است «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ،وَيَبْقَى وَجْهُ رَ‌بِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَ‌امِ» (الرحمن/ 27-26) چه کسي باقي مي‌ماند کساني که وجه خدا باشند يعني پيش خدا يک وجهي وجاهتي داشته باشند يک آبرويي داشته باشند وجيها عند الله باشند فقط وجه خدا مي‌ماند هيچ کس ديگر نمي‌ماند هر کسي يک وجه و وجاهتي داشته باشد اين از درم‌ها نام شاهان برکنند نام احمد تا ابد بر او زنند روي درم‌ها دينار‌ها روي سکه‌ها اسکناس‌ها هر مقطعي هر برهه‌اي دوره‌اي تصوير يک خليفه است نام يک سلطان است او مي‌گذرد بعدي مي‌آيد آن اسم و تصوير را برمي‌دارند جز نام پيغمبر که خداوند سکه‌اي به نام او زده که تا قيام قيامت خواهد ماند او بقية الله است سکه‌ي شاهان همي گردد دگر سکه‌هايي که به نام شاهان است تغيير مي‌کند سکه‌ي احمد ببين تا مستقر ولي سکه‌ي او تا قيام قيامت رايج است و قيمت و ارزش دارد پس پيغمبر و اهل بيت بَقِيةِ اللّه هستند امام زمان بقية الله است مثل آب است آب هر جا باشد آبادي آباداني است تمدن است لذا مي‌گوييم وقتي امام زمان مي‌آيد عالم آباد مي‌شود آب است ديگران کف هستند نمي‌توانند عالم را آباد کنند خرم بکنند او است که آب است او است که مي‌تواند عالم را سبز بکند انتظار امام زمان انتظار آب است انتظار آبادي است انتظار آباداني است بعضي‌ها فکر مي‌کنند امام زمان وقتي بيايد شمشير دو دمي دارد از دَم تا دُم ما را درو مي‌کند خدا اگر مي‌خواست اين کار را بکند صاعقه شهاب آسماني سنگ آسماني مي‌فرستاد نيازي نبود به امام زمان زود تر از اين‌ها اين کار را مي‌کرد نه او مي‌آيد او آب است البته براي عده‌اي هم اره است مثل باغبان که وارد باغ مي‌شود به يک درخت‌هايي آب مي‌دهد يک درخت‌هايي که سرتا پا خشک و بي روح اند آن‌ها را اره خواهند کرد قطع خواهند کرد غالب بشريت سبز اند پژمرده اند خشک کم اند خشک‌ها را از بين مي‌رود قطع مي‌کند مي‌سوزاند بقيه پژمرده اند افسردگان خام اند اين‌ها را پخته مي‌کند وَ وَ خِيرَتِهِ، اهل بيت خيره‌ي خداوند هستند اين کسي که خير بود خوب بود ماندني بود معلوم است منتخب مي‌شود دستچين مي‌شود گلچين برگزيده مي‌شود طبيعي است دو چيز است مي‌خواهيد انتخاب کنيد يکي خوب است يکي خوب نيست خوب را انتخاب مي‌کنيد بر همين اساس اهل بيت خيره‌ي خداوند اند منتخب خداوند هستند نگو چرا خداوند اين قدر به اين‌ها نظر ويژه داده چون خوب اند سر تا پا خوب هستند هر کس خوب باشد خير باشد خيره مي‌شود شما هم که مي‌رويد مغازه ميوه فروشي نگاه مي‌کنيد هر کدام آب دار تر بي لک تر باشد سالم تر باشد همان را سوا مي‌کنيد پول بيشتري هم پرداخت مي‌کنيد اهل بيت سوا شده‌ها خيره‌ي خداوند اند فرق خدا با ما اين است که ما وقتي سوا مي‌کنيم خرج خودمان مي‌کنيم ولي خدا وقتي يک چيزي سوا مي‌کند خرج خودش مي‌کند او را رشد مي‌دهد مثل زمين يک وقت دانه‌اي را انتخاب مي‌کند براي سبز کردن چيزي از او نمي‌گيرد بلکه به او مي‌دهد ريشه ساقه تنه شاخه برگ مي‌دهد و ميوه مي‌دهد و او را بالا مي‌برد وَ حِزْبِهِ مي‌گويد اين‌ها حزب خدا هستند دار و دسته‌ي خدا هستند دور و بري‌هاي خدا هستند هر کس هم مي‌گويند مي‌خواهيد بشناسيد از دور و بري هايش بشناسيد علي بن موسي الرضا چقدر رئوف است خدا از او رئوف تر است اميرالمومنين چقدر کريم است خدا از او کريم تر است اين‌ها حزب خدا هستند دار و دسته‌ي خدا هستند اطرافيان خدا هستند به خاطر همين هر ويژگي که خدا دارد آن‌ها پيدا مي‌کنند خدا غالب است آن‌ها هم غالب اند «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (مائده/ 56) چون يکي از نام‌هاي خدا غالب است مولوي مي‌گفت يار غالب شد تا غالب شوي يار مغلوبان نشو هين ‌اي قوي اگر مي‌خواهي يار کسي باشي طرف کسي باشي طرف آن کسي باش که غالب است تو هم غالب و پيروز مي‌شوي اما اگر رفتي سراغ آدم ورشکسته و مغلوب تو هم مغلوب مي‌شوي
شريعتي: خيلي ممنون از توجه دوستان خوب روز خوبي بود حاج آقا دعا بکنند
حاج آقا رنجبر: خدا ان شاء الله آستانه‌ي تحمل همه‌ي ما را کنار سختي‌ها بالا ببرد و روزي ما هم کامياب شويم همان آرزويي که حافظ داشت
شريعتي: ان شاء الله اسامي برگزيدگان طرح تکريم نام حضرت خديجه در سايت ما است مي‌توانيد مراجعه بکنيد بهترين‌ها را براي فرد فرد شما آرزو مي‌کنم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها