برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش:94/03/31
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت *** وي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت
خوابم بشد از ديده درين فکر جگرسوز *** کآغوش که شد منزل آسايش و خوابت
درويش نميپرسي و ترسم که نباشد *** انديشهي آمرزش و پرواي ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماري *** پيداست از اين شيوه مست است شرابت
اي قصر دل افروز که منزل گه انسي *** يا رب مکناد آفت ايام خرابت
حافظ نه غلامي است که از خواجه گريزد *** صلحي کن و باز آ که خرابم ز عتابت
شريعتي: سلام ميگويم به همهي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز طاعات شما قبول باشد خيلي خوشحاليم در اين روزهاي نوراني ماه رمضان باز هم با سمت خدا مهمان منازل شما هستيم در محضر حاج آقاي رنجبر هستيم سلام عرض ميکنم طاعات قبول باشد.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم در خدمت شما و دوستان هستيم. در بخش ابتدايي گفتگويمان شرح اين غزل حافظ را خواهيم داشت در خدمت شما هستيم.
حاج آقا رنجبر: شما قفس را ديده ايد که گاهي وقتها يک پرندهي بسيار زيبا يک مرغ هوايي در درونش اسير و محبوس و گرفتار باشد در نگاه نافذ حافظ انسان يک چنين تصوير و تمثيلي دارد حافظ انسان را به صورت يک قفسي ميبيند بدن را به صورت يک قفسي ميبيند که درونش يک مرغ زيبا به نام دل به نام روح به نام جان اسير و محبوس است
مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک *** چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم
مي گويد من يک مرغم آن هم مرغ يک باغ آن هم نه باغ عالم مُلک بلکه عالم ملکوت ملکوت صيغهي مبالغه است يعني يک جايي که خيلي خيلي ملک است جدي جدي ملک است الآن اين جا هواي تهران با هواي لب ساحل را در نظر بگيريد اين هوا است آن هم هواست ولي آن خيلي هواست ميگويد عالم ملک با عالم ملکوت يک چنين تفاوتي را دارد لذا ميگويند ملکوت خيلي ملک است مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک من مال اين عالم خاکي نيستم چند روزي بيست سال سي سال خود حافظ هفتاد تا هفتاد و پنج سال ديگران صد سال صد و بيست سال در اين دنيا اين مرغ روحشان در اين قفس تنشان محبوس است چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم اين فقط نگاه حافظ نيست نگاه همهي اهل معرفت است همين است گفت
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي *** ز بامي که برخاست مشکل نشيند
وحشي بافقي هم ميگويد اين روح اين دل همان مرغ است خود مولوي هم در مثنوي مفصل دارد آن جا ميگويد در ديوان شمس هم ميگويد که اين بدن يک قفس است اين روح اين دل يک مرغ است و خدا صاحب اين قفس است مثل صاحبان قفس که گاهي در قفس را باز ميکنند اين کبوتر را هوا ميکنند يک گشتي ميزند دوباره برميگردد ميگويد اين روح و دل و جان ما هم هر شب يک چنين اتفاقي برايش ميافتد سر که روي بالش ميگذاريم روح ما از اين قفس ميآيد بيرون شما اين جايي روحت حرم اميرالمومنين است اين جايي مثلا روحت در کنار ضريح علي بن موسي الرضا است.
مي رهاني هر شبي ارواح را هر شب در اين قفس را باز ميکني ارواح آدميان را هوا ميکني
شب ز زندان بي خبر زندانيان *** شب ز دولت بي خبر سلطانيان
طرف در زندان است در سلول است فردا قرار است اعدام شود روحش از اين قفس بيرون ميآيد ميرود در باغ وسيعي قدم ميزند يا سلطان است پادشاه است حاکم است خليفه است اين روح از اين قفس تنش ميآيد بيرون مثلا سر يک چهارراه دارد گدايي ميکند وقت مرگ هم يک وقتي است که ديگر اين روح براي هميشه از اين قفس بيرون ميرود ديگر برنميگردد گفتاي مرغ عثماني گاه پريدن آمد ميگويد وقت پريدن هميشگي و نهايي است پس اين که تن يک قفس است و اين که دل و روح و جان آدمي يک مرغ است نگاه اهل معرفت است و نگاه حافظ هم دقيقا يک چنين نگاهي است حالا حافظ ميگويد مرغ آب و دان ميخواهد هر آب و داني هم را به هر مرغي نميشود داد آب و نان خاص خودش را داد خطاب ميکند به روح و روان و جان و دل خودشاي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت چه کسي در اين عالم وانفسا ميخواهد به تو آب و دان بدهد چه کسي ميتواند غذاي تو را تامين کند يعني چه کسي ميتواند غذاي روح ما را در اختيار ما قرار بدهداي مرغ بهشتي آن هم مرغ بهشتي بهشتي يعني مرغي که مال عالم ديگري است براي آن جا ساخته شده قرار استب رود آن جا بايد يک سنخيتي با آن جا پيدا بکند بهشتي هم است يعني زيبا است لذا ميگويداي شاهد قدسي يک نوبت عرض کردم که در ادبيات شاهد به چهرههاي زيبا گفته ميشود يک کسي چهرهي زيبايي دارد ميگويند شاهد چرا؟ چون شاهد در لغت يعني گواه ميگويند زيبايي اين آدم گواه بر يک حقيقت زيبايي در عالم است به نام خداوند که ذرهاي به اين رسيده است حالا شما ميگوييد اگر اين طوري باشد هر کسي زشت است بايد به آن هم بگوييم شاهد نه خداوند اگر شد کانون زيبايي ديگر نميتواند کانون زشتي هم باشد يک نقطه اگر سفيد شد ديگر نميتواند سياه هم باشد روشنايي زمين گواه بر يک کانون و منبع نور و چشمهي نور به نام خورشيد است تاريکي زمين هم نياز به چشمه و کانون و منبع دارد؟ نه همين که اين خورشيد بر آن قسمت زمين نتابد آن جا تاريک ميشود حالا خداوند اراده ميکند به يک کسي نظر ميکند چهرهي اين زيبا ميشود به يک کسي چنين ارادهاي نميکند و آن زيبايي هم اتفاق نميافتد آن يک حکمتي دارد حکيم است هر کاري بکند بر اساس حکمت است پس شاهد يعني زيبارو روح انسان روان انسان جان و دل انسان خيلي زيباست خيلي تماشايي است لذا به او ميگويداي شاهد قدسي مال اين عالم هم نيست مال عالم قدس است مال عالم ملکوت است «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» (ص/ 72) روح روح الهي است از يک جايگاه منزه و مقدسي آمدهاي شاهد قدسي که کشد بند نقابت قديمها خانمها پوشيه ميزنند الآن هم در بعضي شهرها ميزنند يک پوشيه است روي صورت است يک بند دارد از پشت ميبندند گره ميزنند کي اين پوشيه برداشته ميشود وقتي آن بند کشيده شو گره باز ميشود چهره نمايان ميشود حافظ ميگويد تو در نقابي به روح خودش به دل و جان خودش ميگويد تو در حجابي چه کسي ميخواهد اين حجاب را کنار بزند چه کسي ميخواهد اين نقاب را کنار بزند چه کسي ميخواهد اين پردهاي که بر چهرهي تو افتاده پس بزنداي مرغ بهشتياي شاهد قدسي که کشد بند نقابت وي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت ماه مبارک رمضان پاسخ به اين پرسشهاي حافظانه است خداوند در اين ماه قرآن را نازل کرد تا اين نقاب را از روي دل و جان آدمها اين حجابها اين پردهها اين غفلتها کنار بزند قرآن را به عنوان يک سفره به عنوان يک غذاي آسماني فرستاد تا آب و داني باشد براي روح و روان آدمها فلسفهي ماه رمضان و فلسفهي نزول قرآن همين است لذا ميگويد هيچ چيز نخور چون ميخواهيم يک چيز ديگر بدهيم ما ميخواهيم آب و دان ديگر بدهيم تا تخليه نباشد آن تجليه صورت نميگيرد
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت *** وي مرغ بهشتي که دهد دانه و آبت
شريعتي: يک سوال جدي هم اين جا مطرح ميشود که واقعا چه کسي به ما آب و دانه ميدهد ولي يک سوالي هم در ضمنش مطرح ميشود ما در دست چه کسي اين آب و دانه را ميگيريم خيلي وقتها داريم نميدانيم از دست چه کسي ميگيريم.
حاج آقا رنجبر: همين طور است مثل غذاي جسم است در بازار پر از مغازه است هر روزي يک مغازهاي باز ميشود با يک رنگ و لعاب خاص همه هم شما را دعوت به غذاي خودشان ميکنند با ويترينهاي پر زرق و برق ولي واقعا آنها ميتوانند جسم آدم را تغذيه بکنند؟ اين همه بيماري اين همه گرفتاري به خاطر همينها است پشت اين زرق و برقها چه گرفتاريهايي نهفته است لذا هر کسي نميتواند غذاي جسم شما را در اختيار شما بگذارد هر کسي اين صلاحيت را ندارد و خيلي غذاها اين جسم شما را از پا در ميآورد غذاي روح که خيلي حساس تر و لطيف تر و پيچيده تر است لذا خداوند از آسمان ميفرستد بايد از آسمان نازل شود اين کار مردم زميني نيست کسي نميتواند شما را تغذيه بکند
خوابم بشد از ديده از اين فکر جگرسوز *** کآغوش که شد منزل آسايش و خوابم
به روح و دل خودش خطاب ميکند ميگويد تو بايد کجا باشي کجا هستي بايد سر سفرهي چه کسي باشي سر سفرهي چه کسي نشستي بايد به چه چيزي تعلق داشته باشي به چه کسي تعلق داري ميگويد اين فکر جگر من را آتش زده و خواب از چشمانم برده تو کجايي گفت نميدونم دلم ديوونهي کيست کجا ميگردد در خونهي کيست کجا رفتي کجا هستي و کجا بايد باشي.
درويش نميپرسي و ترسم که نباشد انديشهي آمرزش و پرواي ثوابت
در زمان حافظ يک عدهاي به حافظ خيلي حسادت ميکردند شاعر بودند ولي شعرهاي آنها هيچ خريداري نداشت مطاع آنها هيچ مشتري نداشت حافظ ميگفت
حديث مدعيان و خيال همکاران *** همان حکايت زر دوز و بوريا باف است
مي گفت حکايت من با شما همکاران شاعر و مدعي حکايت بوريا باف و زر دوز است
شريعتي: خيلي هم حافظ خودش را تحويل ميگرفته
حاج آقا رنجبر: بايد هم ميگرفته چرايش را عرض ميکنم ميگفت شما بوريا ميبافيد بوريا حصير است آخرش ميافتد زير دست و پا چرا؟ چون شما ارتباطي با آيات الهي نداريد اصلا آيات الهي پيش روي شما نيست بر اساس قرآن شما نميبافيد مصالح شما قرآن نيست منم که هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم مشکل من و شما اين است شما بوريا باف هستيد يک مشت افسانه را به نظم ميکشيد معلوم است مشتري نداريد ولي من زر دوز هستم زر دوزي را ديده ايد پردهي کعبه زردوزي شده با نخهاي طلا بافته شده ميگويد فرق من و شما مثل فرق پردهي کعبه است با حصير فرق ما اين است به همين خاطر شما مشتري نداريد من مشتري دارم واقعا همين طور است يعني حافظ هر چه کرده از دولت قرآن کرده نه فقط مفاهيم قرآني اقتباس کرده و در قالب اشعارش به زبان خودش به نظم کشيده بلکه سبک و سياق قرآني را هم اقتباس کرده سورههاي قرآني دو جور است بعضي سورهها هستند که آيات کاملا با هم مرتبط و منسجم اند يک پيوست معنايي با هم دارند مثلا سورهي توحيد را نگاه کنيد آيهي دوم ادامهي آيهي اول است آيهي سوم ادامهي آيهي دوم است ارتباط وثيقي حاکم است بعضي از سورههاي قرآني اين طوري نيستند يعني يک گسستگي دارند در معنا آن پيوند و ارتباط وثيق ندارند مثلا سورهي بقره را ببينيد چهار آيه در بارهي انفاق است بعد در رابطه با طلاق است بعد در رابطه با نماز است مثل يک درخت است شاخه به شاخه است خود درخت بودن هم يک هنر است و زيبايي غزليات حافظ هم دقيقا اين طور است بعضي غزلها است که يک پارچه است پيوست معنايي دارد يعني بيت دوم ادامهي بيت اول است بيت سوم ادامهي بيت دوم است تا آخر بعضي از غزليات که خيلي هم از غزليات اين طوري است پيوست معنايي ندارد و اگر کسي اين را بفهمد حافظ را خوب ميفهمد علت اين که خيليها حافظ را متوجه نميشوند ميگويند بيت دوم چه ارتباطي دارد به بيت اول ميگويد ما نميفهميم چه دارد ميگويد در حالي که ممکن است يک غزل که هفت بيت دارد هفت فضا را هفت مضمون را دارد از هفت زاويه دارد حرف ميزند فقط آن چه که اين ابيات را کنار هم چيده وزن و قافيه و رديف است اگر آن نبود هيچ ارتباطي اينها با هم پيدا نميکردند اين يک نکته است در ديوان حافظ که اگر کسي التفات بکند خيلي در فهم حافظ کمک ميکند يک نکتهي دوم هم اين است که ديوان حافظ سيال است آب سيال است و چون سيال است در هر ظرف و در هر قالبي که قرارش بدهي همان شکل را پيدا ميکند مثلا آب را بريزيد در يک ظرف مدور مدور ميشود ابيات حافظ هم دقيقا همين طور است سيال است يعني در قالبهاي مختلفي ميتوانيد قرار بدهيد همين بيت
درويش نميپرسي و ترسم که نباشد *** انديشهي آمرزش و پرواي ثوابت
بيت اول دربارهي دل بود بيت دوم هم در رابطه با دل بود اين بيت در رابطه با کمک به فقرا و نيازمندان است هيچ ارتباطي ندارد يک عالم ديگر است يک فضاي جديد است سيال هم است يعني چه؟ يعني جورهاي مختلفي ميتوانيد در قالبهاي مختلفي بريزيد مثلا ميتواند اين بيت خطاب باشد به يک انسان دولت مند و دارا ميگويد درويش نميپرسي تو که جيبت پر است تو که دستت پر است چرا حال و هواي درويشها را نميپرسي چرا تفقدي نميکني ترسم که نباشد من ميترسم که نباشد چه؟ انديشهي آمرزش خيال اين که خدا آمرزشش نصيب تو شود ميترسم پرواي ثواب پروا هم به معناي دين است هم به معناي ميل است ميترسم ميل رسيدن به ثوابهاي الهي نداشته باشي اين يک قالب يک معناي ديگر ميتواند خطاب به خداوند باشد که گفت من غني ام شما فقير هستيد درويش نميپرسي حال و هوايي از ما درويشها فقرا که گفتي «أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) نميپرسي حال ما را نميپرسي درويش نميپرسي ترسم که نباشد انديشهي آمرزش ميترسم که خيال آمرزيدن ما را نداشته باشي ما را به حال خودمان واگذار کرده باشي پرواي ثوابت پرواي ثواب دادن به ما را نداري ميل اين که ثوابها و پاداشهاي خود را نصيب ما بکني نداري اين هم يک معنا ميتواند هم خطاب باز به همان دل باشد که اين جا ميگوييم ادامهي آن دو بيت باشد ميگويداي دل من من هر چه دارم از تو دارم تمام سرمايهي من تو هستي کجا رفتي درويش نميپرسي ما فقيريم درويشيم ترسم که نباشد انديشهي آمرزش و پرواي ثوابت ميترسم خيال آمرزش الهي از سرت رفته باشد اصلا به انکار رسيده باشي بگويي آمرزش چيست ثواب چيست پاداش چيست اين قدر آلوده و تر دامن شده باشي پس ابيات حافظ از حيث معنايي سيال اند کسي که اين سلاليت را بفهمد از يک بيت ميتواند معاني بسياري را اقتباس بکند همين طور که آيات قرآني هم همين طور است يک آيه را ببينيد در تفسيرهاي مختلف نگاههاي مختلف به آن ميشود اين مفسر از اين آيه يک برداشت دارد آن مفسر يک برداشت دارد يک مفسر ديگر يک برداشت ديگر دارد اين که ميگويد هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم يعني سبک من و سياق کار من کاملا اقتباس از آيات الهي است.
شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله در بخش بعدي همراه شما خواهيم بود با شرح فرازهاي ناب زيارت جامعهي کبيره طاعات شما قبول باشد خيلي خوشحاليم در اين روزهاي نوراني ماه مبارک رمضان مهمان خانههاي شما هستيم مشرف ميشويم محضر قرآن کريم ان شاء الله برميگرديم خدمت شما هستيم صفحهي 484 قرار امروز دوستان خوب ما است آيات 11 ام تا 15 ام سورهي مبارکهي شورا در سمت خدا تلاوت ميشود برميگرديم همراه شما خواهيم بود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ?11? لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ?12? شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّـهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ?13? وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَى? أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ ?14? فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّـهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّـهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ?15?
ترجمه:
آفريننده آسمان ها و زمين است. از خودتان برايتان جفت هايي قرار داد، و از چهارپايان هم جفت هايي آفريد. شما را با اين [تدبير حکيمانه] زياد مي کند. هيچ چيزي مانند او نيست و او شنوا و بيناست. (??) کليدهاي آسمان ها و زمين فقط در سيطره مالکيّت اوست. رزق و روزي را براي هر کس که بخواهد وسعت مي دهد و يا تنگ مي گيرد. يقيناً او به همه چيز داناست. (??) از دين آنچه را به نوح سفارش کرده بود، براي شما تشريع کرد و آنچه را به تو وحي کرديم؛ و آنچه ابراهيم و موسي و عيسي را به آن توصيه نموديم [اين است] که دين را برپا داريد و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشويد. بر مشرکان ديني که آنان را به آن مي خواني گران است. خدا هر کس را بخواهد به سوي [اين] دين جلب مي کند، و هر کس را که به سوي او بازگردد هدايت مي کند، (??) و [جامعه هاي ديني در طول تاريخ] فرقه فرقه و گروه گروه نشدند، مگر پس از آنکه [نسبت به حقّانيّت دين به وسيله کتاب هاي آسماني] دانش و آگاهي به سويشان آمد، [اين پراکندگي و تفرقه به سبب] حسد و دشمني ميان خودشان بود، و اگر از سوي پروردگارت فرماني [بر مهلت يافتنشان] تا زمان معين پيشي نگرفته بود، بي ترديد ميانشان [به نابودي و هلاکت] حکم شده بود. و يقيناً کساني که پس از آنان کتاب آسماني [قرآن] را به ميراث يافتند، نسبت به آن در ترديدي سخت هستند. (??) پس آنان را [به سوي همان آييني که به تو وحي شده] دعوت کن، و همان گونه که مأموري [بر اين دعوت] استقامت کن، و از هواهاي نفساني آنان پيروي مکن و بگو: به هر کتابي که خدا نازل کرده، ايمان آوردم، و مأمورم که در ميان شما به عدالت رفتار کنم؛ خدا پروردگار ما و شماست؛ اعمال ما براي خود ما و اعمال شما براي خود شماست؛ ديگر ميان ما و شما [پس از روشن شدن حقايق] هيچ حجت و برهاني نيست؛ خدا ما و شما را [در عرصه قيامت] جمع مي کند، و بازگشت [همه] به سوي اوست. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: در بهار قرآن نشستن سر سفرهي پر برکت قرآن کريم يک صفا و حال و هواي ديگري دارد ان شاء الله گواراي وجودتان باشد اشارهي قرآني امروز را حاج آقاي رنجبر بفرمايند در ادامه خدمت شما و ايشان باشيم.
حاج آقا رنجبر: اين بوتههاي برنج با بوتههاي گندم از جهت آبياري خيلي متفاوت اند بايد هم متفاوت باشند يعني آبي که به بوتهي برنج ميدهند هيچ گاه به بوتهي گندم نميدهند اگر آن آب را بدهند به بوتههاي گندم ميپوسند خشک ميشوند آبي هم که به بوتههاي گندم ميدهند نبايد به آن اندازه به بوتههاي برنج بدهند بوتههاي برنج دائم بايد کنارشان آب باشد ولي بوتههاي گندم نبايد دائم کنارش آب باشد يک باغبان آگاه يک باغبان دانا به بوتههاي برنج به اندازهي خودش آب ميدهد به بوتههاي گندم به اندازهي خودش آب ميدهد نميگويد يکسان هر قدر به آن داديم بايد به يک چشم ببينيم به اين هم به آن اندازه. خدا هم باغبان عالم است منتها ما بعضا مثل بوتهي برنج هستيم بعضا مثل بوتهي گندم بعضي هايمان هستيم که بايد دائم کنار امکانات باشيم اگر نباشيم نميرسيم به آن جايي که بايد برسيم ضايع ميشويم بعضيها نه دائم نبايد باشند گاهي بايد باشد گاهي نبايد باشد اين متن قرآن است اگر کسي اين نگاه را به خداوند داشته باشد هيچ گاه گله مند از وضع خودش نيست تلاش ميکند کوشش ميکند زحمتش را ميکشد اما اگر باز هم يک نا به سامانيهايي داشت آن جا تن ميدهد تسليم ميشود ميگويد آن چه که صلاح من است همين است «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ« ميگويد خداست که روزي پارهاي را بسط ميدهد توسعه گسترش ميدهد پول روي پول ملک روي ملک ولي نسبت به بعضيها تنگ ميگيرد چرا؟ چون «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» او نسبت به هر چيزي دانا و آگاه است او ميداند شما بوتهي برنج هستي و اين آقا بوتهي گندم است با شما چطور رفتار بکند با او چطور رفتار بکند رشد شما در اين است به بار نشستن شما در اين است به بار نشستن او هم در اين است البته به ميزان دادهها مسئوليت ميخواهد به ميزاني که به شما نعمت ميدهد موهبت ميدهد به همان اندازه مسئوليت از شما فردا خواهد خواست.
شريعتي: اگر تنگدست بوديم اشکال ندارد که از خدا بخواهيم خدا به ما وسعت رزق بدهد.
حاج آقا رنجبر: خواهد داد اگر مقدر ما باشد اگر ظرفيت داشته باشيم تلاش ميکنيم يکي از تلاشهاي ما هم دعا است کوشش ميکنيم زحمت ميکشيم يا ميرسيم به آن نقطهاي که خودمان در نظر گرفتيم به آن سطح از امکانات و دارايي اگر نرسيم رشد ما در اين است رشد ما را خدا در همين قرار داده.
شريعتي: خيلي ممنون وارد فضاي نوراني زيارت جامعهي کبيره ميشويم که در شأن اهل بيت عليهم السلام است.
حاج آقا رنجبر: ميرسيم به فراز حَفَظَةِ سِرِّ اللَّه عطار يک قصهاي دارد ميگويد يک وقت غلامي يک طبقي روي سرش داشت ميرفت روي اين طبق هم يک سرپوشي قرار داده بود يک کسي به او گفت در آن طبق چيست؟ گفت اگر قرار بود تو بداني سرپوش رويش نميگذاشتم اين که سر پوش گذاشتم خواستم تو نداني خداوند يک اسراري دارد واقعا هم اسرار است ما نميدانيم اگر ميدانستيم که اسرار نبود اين اسرار را هم در اختيار اهل بيت قرار داده حفظه جمع حافظ و نگهبان و امين است ميگويد شما حافظان اسرار الهي هستيد اين اسرار چيست ما نميدانيم نه ما ميدانيم چون اگر بدانيم ديگر سرّ نيست نه اهل بيت به ما ميگويند چون اگر بگويند حافظ نيستند اين که نميگويند از روي خسّت و بخل نيست رخصت نيست اجازه ندارند يک وقتي امام صادق عليه السلام در خصوص وجود نازنين امام و اصحابشان که دوازدهمين ما در پردهي غيبت خواهد بود يک کسي پرسيد چرا؟ سرّش چيست فرمود قَالَ لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي کَشْفِهِ لَکُمْ (علل الشرايع، ج 1، ص 244) به ما اجازه نداده اند که آن را براي شما باز کنيم حافظ هم ميگفت.
به مستوران مگو اسرار مستي *** حديث جان مگو با نقش ديوار
با هر کسي نميشود آن اسرار را در ميان گذاشت چرا اجازه ندارند به ما بگويند چون واقعا ما ظرفيت نداريم.
گفت براي خانهي مور شبنمي طوفان است يک قطره آب بريز در خانهي مور انگار سيلاب آمده اميرالمومنين فرمود بَلِ اِنْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ (نهج البلاغه، خطبه 5) من يک علومي دارم من از پشت صحنهها و پشت پردهها يک خبرهايي دارم که اگر آن خبرها را با شما در ميان بگذارم ميدانيد حکايت شما حکايت چه چيزي خواهد بود؟ حکايت يک ريسمان بسيار بلندي در يک چاه عميقي که آن بالا يک کسي دارد دلو آب را از ته چاه عميق بالا ميکشد همين که دارد بالا ميکشد اين طناب چاه سخت مرتعش است گاهي به اين سمت چاه ميخورد گاهي به آن سمت ميگويد من يک اسراري دارم يک اخباري دارم اگر با شما در ميان بگذارم اتفاقي که براي شما ميافتد مرتعش ميشويد سخت متلاطم ميشويد به هم ميريزيد ديگر نميتوانيد زندگي بکنيد لذا اين اسرار را ما با شما در ميان نميگذاريم چه روح بزرگي آنها دارند لذا همين که گفته ميشود حَفَظَةِ سِرِّ اللَّه اشاره به همان ظرفيت و وسعت روح آنها است کسي از امام صادق عليه السلام يک سوالي پرسيد حضرت ابا کردند جواب ندادند دوباره پرسيد حضرت فرمود که إنّا لَو أعطَيناکُم مَا تُريدُونَ، لَکَانَ شرّاً لَکُم (بحار الانوار، ج 52، ص 110) اين قدر از من درخواست نکن اين اتفاق برايت بيفتد آن اتفاق برايت بيفتد ما اگر هر چيزي شما بخواهيد بخواهيم در اختيارتان بگذاريم به زيان خودتان تمام ميشود شما ضرر ميکنيد اين که شما ميرويد کنار حرم علي بن موسي الرضا ضجه ميزنيد که فلان اتفاق براي خودت و فرزندت بيفتد و نميافتد اين را بايد متوجه باشي با يک کسي طرف هستي که حفظة سر الله اسرار را ميداند پشت پردهها و صحنهها را ميداند او ميداند که اين خواستهي شما به صلاح و مصلحت شما نيست لذا زمين ميروي آسمان ميروي انگار نه انگار نه که او نشنيده اتفاقا شنيده و چون شنيده اجابت نکرده يا مثلا ميروي شما زير قبهي سيدالشهدا که ميگويند آن جا هر دعايي بکني مستجاب است ميروي دعا ميکني مستجاب نميشود نه مستجاب شده منتها آن چيزي که تو ميخواهي يا در گرو زمان است بايد زمان و موعد و موسم خودش برسد الآن وقتش نيست مثل يک خانمي که سر قابلمه را بايد به موقع بردارد اگر بي موقع بردارد آن برنجهايي که در قابلمه است ديگر خام ميماند پخته نميشود وقت دارد برداشتن اين سر اجابت اين دعاي شما هم وقتي دارد وقتش نرسيده يا در گرو تدريج و زمان است يا واقعا آن چه که خواستيد به صلاح و مصلحت شما نبوده من گاهي وقتها واقعا از خداوند اصرار به الحاح مکرر در مکرر حتي اشکها ريخته ام که يک اتفاقي براي من بيفتد و نيفتاد و الآن خدا را شاکرم که نيفتاد بارها وقتي که من به همان خواستهي خودم که مصرانه ميخواستم و اجابت نکرده ميافتم دلم آرام ميشود لذا هر دعايي ميکنم اجابت نميشود ميگويم اين هم شبيه آن است يک سرّي دارد اگر خدا آن روز به حرف من رفته بود من بيچاره ميشدم واقعا بيچاره ميشدم نه يک بار چندين بار اين اتفاق براي شخص خود من افتاده لذا هرگاه دعا ميکنم آرام آرام ام ميخواهد بشود ميخواهد نشود پشت اتوبوسها نوشتند شد شد نشد نشد آن کسي که بالا نشسته ميداند گفت هر داد و گرفتي که ز بالاست لطيف است او اگر ميدهد او اگر ميگيرد لطيف است از روي لطف و التفات است.
شريعتي: شايد به ظاهر حاجت ما را ندهند ولي استجابت است.
حاج آقا رنجبر: قطعا استجابت است اصلا همين که جواب نداده جواب داده چون تو يک چيزي خواستي که اين خواستهي تو براي تو ميمون و مبارک نبود تو اکنون را ميبيني تو الآن را ميبيني آن در يک وسعت وسيعي ميبيند گفته من هم جبار هستم البته چيزي خواستي که در شأنت نبود بالاخره آمدي سراغ ما ضحه زدي گريه کردي ناله کردي من يک چيزي براي تو مقدر ميکنم که فوق آن باشد محال است دست خالي برگردانند من گاهي ميگويم اين سقاخانهي حرم علي بن موسي الرضا شما دستت را که دراز ميکني اين شير چون برقي است شروع ميکند به ريزش نميگويد اين دست کثيف است پاک است کوچک است بزرگ است دير آمدي زود آمدي برايش هيچ تفاوتي نميکند هر کس باشي مثل درهاي اتوماتيک ولو يک مگس رد شود گاهي باز ميشود تا چه برسد يک چنين دستگاهي وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه آدم کور به نور هيچ احتياجي ندارد چه احتياجي دارد؟ يک آدم نا بيناست به اين چراغها احتياج دارد؟ ابدا باشد نباشد يکسان است براي آدم کور بود و نبود نور هيچ فرقي نميکند ولي براي آدم بينا خيلي فرق ميکند هر چه بينا تر باشد قيمت نور و ارزش نور برايش بيشتر است و بهرهاي که از نور ميبرد به مراتب بيشتر است قرآن اسم خودش را نور گذاشته ماه ماه نزول قرآن است « وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا» (نساء/ 154) يک نور است منتها چه کسي از اين نور بهره ميبرد کسي که بينا باشد کور نباشد اين تست خوبي است ما ببينيم به اين قرآن احتياج داريم يا نداريم اگر نداريم يعني کوريم اگر ديديم بدون قرآن نميتوانيم زندگي کنيم روز ما شب نميشود مگر اين که قرآن را باز کنيم اين معلوم است که ما بينا هستيم هر کس ميخواهد همين الآن بفهمد که بيناست يا کور است ببيند چقدر به اين قرآن احساس نياز و احتياج دارد اگر هيچ احساس احتياجي ندارد اين يعني کور است اگر نه اصلا ميگويد من بدون قرآن نميتوانم زندگي بکنم همان طور که آقا فرمود.
جانم بگير و جام مياز دست من مگير ميگويد جان من را بگير ولي اين کتاب را از دست من نگير اگر اين است معلوم است که خيلي بيناست دليل بر بينايي است بدون قرآن همه جا تاريک است اصلا کور است برايش فرقي نميکند قرآني باشد نباشد ماه رمضاني باشد نباشد اصلا نازل شود نازل نشود چه فرقي براي اين ميکند اهل بيت چون بينا ترين هستند لذا برخوردار ترين اند چون گفتيم هر کسي بينا باشد به اندازهي بينايي اش از اين نور ميتواند برخوردار باشد و اهل بيت چون بينا ترين اند برخوردار ترين اند لذا بهرههايي که آنها از قرآن ميبرند هيچ کس نميبرد در اين قرآن يک آياتي است که خود قرآن ميگويد «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا» (رعد/ 31) اگر يک قرآني باشد که «سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ» (همان) به وسيلهي آن قرآن بشود کوهها را جا به جا کرد «أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ» (همان) زمين را بشود تکه تکه کرد يا بعضيها گفته اند بشود قطع کرد يعني طي الارض کرد در آني از نقطهاي به نقطهاي سفر کرد «أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى?» (همان) بشود به وسيلهي آيات آن با مردگان سخن گفت اين همان قرآن است يعني اين قرآن يک آياتي دارد که اگر شما آن آيات را بشناسيد و بدانيد کي بخواني کجا بخواني چطور بخواني چند بار بخواني ميتواني کوه را جا به جا کني مثل يک دينام هزار ولتي است که ما به اندازهي چراغ موشي داريم از آن استفاده ميکنيم ميگويد در قرآن يک آياتي است که شما اگر آن آيات را بخواني زمين را از هم بپاشاني قطع کني طي الارض کني سرّ اين که امام زمان عليه السلام در آن واحد ميتواند هر جا حضور پيدا بکند چطور است؟ چون در اين قرآن يک آياتي است او بر اين آيات اشراف دارد در اين قرآن آياتي است که اگر بلد باشي ميتواني با مردهها صحبت کني يک چنين آياتي دارد حالا بسم الله ما حاملان اين کتاب هستيم يا اهل بيت امام باقر عليه السلام فرمود اِنَّا وُرِثنَا هَذَا القُرآنَ الذي تُسيرُ بِهِ الجِبَال (اصول کافي، ج 1، ص 328) ما وارث اين قرآنيم قرآني که ميشود با آن کوهها را جا به جا کرد ما وارث اين قرآنيم نه قرآني که دست شماست يک مشت اشکال و حروف است و شما هيچ برداشتي از اينها نداريد در اين قرآن يک آياتي است که هر کس بخواند ميتواند نامرئي شود يعني شما اگر بخواني من نميتوانيم شما را ببينم شما ميتوانيد من را ببينيد سرّ اين که امام زمان عليه السلام ما را ميبينند ما نميتوانيم ايشان را ببينيم اشراف به همين دسته آيات است قرآن يک چنين کتابي است هر کس به ميزان بينايي خودش از آن برخوردار ميشود و اهل بيت چون بيناترين اند برخوردار ترين اند به همين خاطر ما در زيارت جامعه به آنها خطاب ميکنيم وَ حَمَلَةِ كِتَابِ اللَّه حملة جمع حامل است حاملان کتاب الهي شما هستيد شما در حقيقت داريد اين کتاب را با خودتان حمل ميکنيد نه ما ما که بهرهاي از اين کتاب نداريم.
شريعتي: ان شاء الله ماه مبارک رمضان فرصتي باشد از معارف قرآن کريم استفاده ببريم حاج آقاي رنجبر دعا بکنند ان شاء الله خداحافظي کنيم.
حاج آقا رنجبر: ماه مبارک رمضان است دعاي ما هم دعاي قرآني باشد گفت «رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ» (آل عمران/ 194) خدايا وعدههاي شيريني از جانب رسولان تو به ما رسيد که تو آمرزگاري تو بخشندهاي به قول حافظ آن مواعيد که کردي مرود از يادت.
شريعتي: خيلي ممنون از چند وقت پيش راه افتاديم و حالا رسيديم به يک کوه که اسمش رمضان مبارک است قرار است با هم قدم به قدم به اوج قلهي اين روزها برسيم که شب قدر است خدا کند تا آن فرصت همه مان آمده و مهيا شويم براي درک عظمت آن شب براي همه هم دعا بکنيم بهترينها را براي همهي شما آرزو ميکنم. والحمدلله رب العالمين و سلام علي المرسلين.