اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-03-24-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

تاريخ پخش:94/03/24

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتي شکستگانيم اي باد شرطه برخيز *** باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون *** نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل *** هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
اي صاحب کرامت شکرانه سلامت *** روزي تفقدي کن درويش بي‌نوا را
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است *** با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند *** گر تو نمي‌پسندي تغيير کن قضا را
آن تلخ وش که صوفي ام الخبائثش خواند *** اشهي لنا و احلي من قبله العذارا
هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي  *** کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد *** دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آيينه سکندر جام مي است بنگر *** تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند *** ساقي بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي آلود *** اي شيخ پاکدامن معذور دار ما


شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي خانم‌ها و آقايان دوستان گرانقدر خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي‌کنم در هر کجا هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم حاج آقاي رنجبر سلام عليکم.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شريعتي: سلامت باشيد ما خدمت شما هستيم.
حاج آقا رنجبر: گفت بر نوشته هيچ بنويسد کسي شما وقتي بخواهي چيزي بنويسي مي‌گردي يک کاغذي پيدا کني که روي آن چيزي نوشته نشده باشد کاغذ سفيدي باشد يک کشاورز هم وقتي بخواهد يک بذري در يک زميني بکارد مي‌گردد مي‌گردد يک زميني پيدا مي‌کند که در آن جا قبلا چيزي کاشته نشده باشد برنوشته هيچ بنويسد کسي *** يا نهاله کارد اندر مغرسي
تخم کارد موضعي که کشته نيست *** کاغذي جويد که آن بنوشته نيست
اي برادر موضع ناکشته باش *** کاغذ اسپيد نابنوشته باش
مي گويد ببين بيا مثل يک زمين خالي باش اگر مي‌خواهي خدا در تو چيزي بکارد چون خدا کشاورز است در قرآن مي‌گويد «نَحْنُ الزَّارِ‌عُونَ» (واقعه/ 64) ما کشاورز هستيم بيا کاغذ سفيد باش چون خدا نويسنده است «وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ» (انبياء/ 94) ما مي‌نويسيم منتها تو بايد يک برگ سفيدي باشي خالي باش تا پرت کنند سعدي مي‌گويد:
ز دعوي پري تو پر هستي منتها
پر از ادعا پر از غرور نخوت تکبر، ز دعوي پري زان تهي مي‌روي به خاطر همين هم است که خالي هستي از معنا از معنويت از معرفت خدا بذري در وجود تو نمي‌کارد بستر را فراهم نکرديم همان کاغذ نوشته آن هم با نوشته‌هاي غلط باغچه‌ي پر آن هم پر از علف‌هاي هرز چه بکارد کجا بکارد چه بنويسد کجا بنويسد قرآن ببين چه مي‌گويد مي‌گويد ما خانه‌ي خودمان را کجا کاشتيم کجا قرار داديم «بِوَادٍ غَيْرِ‌ ذِي زَرْ‌عٍ» (ابراهيم/ 37) يعني جايي که لم يزرع بود هيچ چيز در آن جا کاشته نشد بود مي‌خواهد بگويد ما در وجود کسي خيمه مي‌زنيم که لم يزرع باشد کسي در آن جا چيزي نکاشته باشد حالا حافظ همين را مي‌گويد که
هنگام تنگ دستي در عيش کوش و مستي *** کين کيمياي هستي قارون کند گدا را
تنگ دستي يا تهي دستي يا دست خالي بودن دو نوع است يک نوع مادي است طرف جيبش سفره اش شکمش خالي است يک چنين کسي جز غم جز غصه جز دل نگراني جز دل مشغولي چيزي نمي‌تواند داشته باشد به يک چنين کسي نمي‌شود گفت برو عيش کن سرمستي پايکوبي کن همين حافظ در يک جايي مي‌گويد
کي شعر تر انگيزد خاطر که غمگين باشد
کسي که دلش تنگ است گرفته محزون است اين کي مي‌تواند يک شعر شادي يک ترانه‌ي شادي را بسرايد امکان ندارد اين يک جور تنگ دستي است يک جور تنگ دستي هم آن تنگ دستي معنوي است يعني انسان خودش را حقيقتا تهي دست بداند تنگ دست بداند بگويد دست من خالي است من کاري نکردم من چيزي ندارم من عملي ندارم من عددي نيستم اين تنگ دستي حافظ مي‌گويد اگر در خودت احساس کردي از من به تو بشارت برو عيش کن کيف کن خوش باش برو پايکوبي بکن چرا؟ چون همين موجب مي‌شود تو را از جهت معنا و معنويت توانگر کنند همين که خودت را گدا مي‌بيني قارونت مي‌کنند. همين که دست خودت را خالي بداني اهل بيت چرا به همه چيز دست پيدا کردند خدا همه چيز را بر اين‌ها نازل کرد چون خودشان را هيچ مي‌ديدند به معناي واقعي کلمه بدون هيچ تعارفي اين کلام امام سجاد است أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا (دعاي عرفه امام سجاد) مي‌گويد من از هر کمتري کمترم من از هر خاري خارترم اصلا من مثل ذره هستم نه پايين تر از ذره هستم اگر تعارف کند که معصوم نيست جدي باورش است که هيچ است چون هيچ است خدا همه چيز به او مي‌دهد سعدي يک تعبيري دارد مي‌گويد.
اقل جبار الارض طور و انه لاعظم عندالله قدرا و منزلا کوه طور از همه‌ي کوه‌ها کوتاه تر و کوچک تر بود اسمش کوه است ولي تپه هم نبود شما مشرف مي‌شويد کوه صفا مروه فکر مي‌کنيد چه عظمت شکوهي از نظر ظاهري داشته باشيد رفتيد سکو مانندي مي‌گويند شما روي کوه هستيد يک بلندي است مي‌گويد در بين همه‌ي کوه‌ها کوچک ترين کوه کوه طور است اما همين کوه طور از جهت عظمت و منزلت از همه‌ي کوه‌ها بلند تر است در يکي از احاديث قدسي داريم قرار شد خداوند با موسي در يک کوهي سخن بگويد کوه‌ها با خبر شدند کوه‌هاي خيلي بلند به خودشان مي‌باليدند اين مي‌گفت موسي مي‌آيد بالاي من قرار مي‌گيرد و خدا با او صحبت مي‌کند ديگري مي‌گفت تنها کوهي که به خيالش هم نمي‌گنجيد و تصورش هم نمي‌کرد کوه طور بود گفت حقير تر از من کجاست خدا به موسي گفت برو بالاي کوه طور هر کس خودش را ناچيز ديد کم ديد حقير ديد طور مي‌شود حالا حافظ مي‌گويد اگر چنين احساس به تو دست داد احساس کردي هيچ هستي عددي نيستي نيازمندي تهي دستي دستت خالي است اگر چنين حالي به تو دست داد هنگام تنگ دستي هنگام چنين احساسي در عيش کوش و مستي برو عيش کن زندگي کن
کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
«إِنَّ قَارُ‌ونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى» (قصص/ 76) قارون از بستگان موسي بود از همين جا معلوم مي‌شود خويشي و خويشاوندي کار انسان را پيش نمي‌برد در دستگاه الهي اگر قرار بود پيش ببرد کار قارون مي‌گرفت مي‌شد از اوليا خدا در حالي که از بستگان موسي بود اما به قعر زمين فرو رفت و هلاک شد خداوند مي‌گويد به همين قارون «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» (همان) ما گنج‌ها داديم گنج‌هاي افسانه‌اي که قرآن اشاره مي‌کند از همين جا معلوم مي‌شود ثروت بد نيست چون اگر بد بود خدا نمي‌داد مي‌گويد ما به او داديم و از همين جا معلوم مي‌شود ثروت فضيلت نيست چون اگر فضيلت بود به قارون نمي‌داد به موسي مي‌داد مردم گفتند قارون «وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّـهُ إِلَيْكَ» (قصص/ 77) حالا که خدا به تو لطف کرده رو کرده تو هم به ديگران لطف کن
چو استاده‌اي دست افتاده گير خدا تو را سر پا کرد تو هم ديگران را سر پا کن
«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» (قصص/ 78) مي‌گفت خدا چيست من آن چه به دست آوردم از رهگذر دانش خودم بود علم خودم بود اين علم را بعضي از مفسرين مي‌گويند همان علم کيميا بود قارون علم کيميا داشت کيميا همان شيمي است اگر انسان با اين دانش آشنا باشد مي‌تواند در اشيا يک تصرفاتي بکند که از جهت ماهيتي آن‌ها را تغيير بدهد و ارتقا بدهد مثلا مس را طلا بکند مي‌گويند قارون اين دانش را داشت به خاطر همين هم قارون شد اصلا قارون شدن قارون از رهگذر کيميا بود حالا حافظ مي‌گويد اگر تو هم مي‌خواهي از جهت معنويت قارون شوي قارون رمز و نماد دارا شدن است بخواهي توان گر شوي بدون کيميا نمي‌شود همان طور که قارون بدون کيميا قارون نشد منتها آن کيميا که در حقيقت کيمياي هستي است و به تو هستي مي‌دهد خودت را ارتقا مي‌دهد اين کيمياي هستي همين احساسي است که پيدا کردي احساس تنگ دستي احساس اين که من هيچ هستم همين احساس اگر به تو دست داد باور داشته باشي که «أَنتُمُ الْفُقَرَ‌اءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) واقعا فقير هستي واقعا نداري آن وقت خدا شما را پر مي‌کند خدا سرشار مي‌کند مثل يک شيشه‌اي که خالي باشد پرش مي‌کند اما يک شيشه ولو يک قطره عطر داشته باشد در آن چيز ديگري نمي‌ريزند يک ذره خودت چيزي بداني به تو چيزي نخواهند داد
هنگام تنگ دستي در عيش کوش و مستي *** کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد *** دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
قارون بودن يعني دولت مند بودن ثروتمند بودن دارا بودن بد نيست سليمان هم قارون بود توانگر بود دارايي که سليمان داشت چه کسي داشت قاروني کردن بد است يعني سرکشي کردن بد است تکيه به ثروت کردن بد است لذا حافظ بلافاصله بعد از اين که مي‌گويد گدا هم باشي قارون مي‌شوي مي‌گويد سرکش مشو اگر قارون شدي قاروني سرکشي نکني سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد اگر سرکشي کردي خدا با تو همان کاري را مي‌کند که آتش با شمع مي‌کند شما يک کبريت که مي‌زني يک شعله که به شمع مي‌دهي روشن مي‌شود مي‌سوزد آب مي‌شود مي‌رود پايين مي‌گويد اگر سرکش شدي سرکشي کي است؟ وقتي که پاي غير بيايد وسط غيرت يعني غير را در ميان ديدن مي‌گويند فلاني غيرتي است يعني اگر پاي غير را ببيند واويلاست خدا خيلي غيرتي است إنَّ اللهَ أغيَر خدا خيلي غيور است پاي غير هر کسي جز خودش باشد غير خودش وسط باشد به خشم مي‌آيد و خشم او با تو همان کاري مي‌کند که آتش با شمع مي‌کند غيرت يعني غير ديدن قارون غيرت داشت يعني غير را ديد غير خدا را ديد دانش خودش را ديد گفت عِلم عِندي خودش را ديد دانش خودش را ديد چون پاي خودش آمد وسط پاي غير خدا آمد وسط غيرت بيچاره اش کرد
سرکش مشو که چون شمع اگر سرکش شدي همان کاري با تو مي‌کند که با شمع مي‌کند
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد از اين غير ديدن از اين دانش خودت ديدن از اين استعداد خودت ديدن تو را مثل شمع مي‌سوزاند چه کسي؟ دلبر محبوب که در کف او در دست او در پيش او موم است سنگ خارا
سنگ خارا سنگ بسيار سياهي است و بسيار هم سخت است به اين راحتي‌ها خورد نمي‌شود و نمي‌شکند لذا نماد سرسختي است مي‌گويد تو که چند کيلو گوشت هستي يک پشه هم مي‌زند مدت‌ها جايش مي‌ماند دلبر در کف او موم است سنگ خارا
سنگ خارا پيش او خمير بازي بچه هاست اين را هم نشان داده در کنار خانه‌ي خودش مي‌گويد آن جا يک آياتي است يکي از آياتش همين است مقام ابراهيم تخته سنگ است سنگ را نگاه کنيد سنگ سياه است سنگ خارا است ولي رد پاي ابراهيم روي او است براي آدم سوال است چطور شده اين خمير بوده که اين سنگ اين قدر فرو رفته مي‌گويد بله خمير بوده ولي پيش او او اراده کرده گفته برو پايين رفته پايين
شريعتي: اين جا مي‌خواهد بگويد سرکشي نکنيد
حاج آقا رنجبر: هر چه باشي هر چه قدرتمند باشي هر چه باشي هر پشتوانه‌اي که داشته باشي پيش او مثل موم مي‌ماند او هر کاري با شما مي‌تواند بکند هر شکلي به شما مي‌تواند بدهد
خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند *** ساقي بشارتي ده پيران پارسا را
قرآن يک آيه دارد «وَمَا أَرْ‌سَلْنَا مِن رَّ‌سُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» (ابراهيم/ 4) مي‌گويد ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اين که آن پيامبر هم زبان بود با قوم و ملت خودش اگر مردم يوناني بودند پيامبري با زبان يوناني فرستاديم و اين خودش نشان مي‌دهد يک موهبت است يک لطف و عنايت است چون انسان مستقيما بدون هيچ واسطه‌اي مي‌تواند دريافت بکند و ارتباط برقرار کند درست مثل تشنه که مستقيم برود کنار چشمه اين گواراتر است دلنشين تر است يا نه آب چشمه را بريزند در بطري بدهند دست شما اين بطري تميز باشد نباشد يک پيامبري بيايد مستقيم با زبان شما با شما حرف بزند يا نه يک کسي ترجمه بکند او بفهمد نفهمد بگيرد نگيرد اغراض خودش را قاطي بکند نکند بعد به شما بگويد لذا اين يک موهبت است که پيامبر به زبان ملت خودش سخن مي‌گويد حالا حافظ مي‌گويد در اين شهر شيراز کساني هستند که خوبان هستند يعني خوب رويان هستند منتها خوب روياني که حافظ مي‌گويد روي معنوي را مي‌گويد نه روي ظاهري برخلاف ما که آن رويمان خيلي زشت است اوليا خدا آن رويشان زيبا است اصل هم همين است مي‌گويد خوبان اوليا پيران پارسايي هستند که اين‌ها پارسي گو هستند به زبان خود ما حرف مي‌زنند مستقيم مي‌تواني از آن‌ها دريافت کني بخشندگان عمرند اصلا کنارشان مي‌نشيني عمر به تو مي‌دهند شما کنار ديگران مي‌نشيني چه مي‌دهد هيچ چيز نمي‌دهد همان را هم که داري مي‌گيرد طرف مي‌گويد رفتم پيش فلاني سبک رفتم سنگين برگشتم اين‌ها عمر مي‌بخشند عمر دو معنا دارد يکي مدت زندگاني سي چهل سال يکي هم خود زندگاني به خود زندگاني هم مي‌گويند عمر مي‌گويد اين خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند يعني حيات به تو مي‌دهند خدا رحمت کند مرحوم شهيد آيت الله مطهري يک ديداري داشت با مرحوم حداد شاگرد مرحوم قاضي وقتي که مرحوم آقاي مطهري از پيش آقاي حداد آمده بود پرسيده بودند او را چطور ديدي فرمود بود اين سيد حيات بخش است زندگي بخش است اين همين است پيران پارسي گو بخشندگان عمرند زندگاني به شما مي‌بخشند زندگاني غير از زنده ماني است ما زندگاني نمي‌کنيم زنده ماني است يک کرم در لجن زار زندگاني که نمي‌کند زنده است اين طرف مي‌رود آن طرف مي‌رود براي خودش هم خوش است ولي زندگاني اين است واقعا در لجن لوليدن شد زندگي؟ مي‌گويد اگر کنار اين‌ها بنشيني اين‌ها به تو زندگاني مي‌دهند اصلا خداوند به پيامبر مي‌گويد به مردم بگو ما مي‌خواهيم به شما حيات طيبه بدهيم زندگي پاک بدهيم اين چه زندگي است شما داريد زندگي کنيد نه که زنده باشيد کرم هم زنده است
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را مي‌گويد خدايا ساقي خطاب به خداوند است او است که مي‌تواند سيراب کند همه‌ي عطش‌ها را از انسان دور کند ساقي واقعي او است مي‌گويد ساقي حالا که اين خوبان پارسي گو به ما عمر دادند ما که چيزي نداريم به اين‌ها بدهيم تو يک بشارتي يک حواله‌اي يک مژده‌اي به اين‌ها بده چون اين‌ها به ما خيلي لطف کردند
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند *** گر تو نمي‌پسندي تغيير کن قضا را
چه فايده انسان نام نيک در جامعه داشته باشد اما خودش نيک نباشد هستند خيلي‌ها هستند در جامعه نامشان سر زبان‌ها است همه تعريفشان مي‌کنند بيرون با يزيد بسطامي اند ولي در خانه با يزيد هستند
آن آدم نيستند چهره‌ي ديگري دارند خلوتشان با جلوتشان زمين تا آسمان فرق دارد حافظ در روزگاري زندگي مي‌کرد که متاسفانه نيک نامان تاخت و تازي براي خودشان داشتند يعني کساني که فقط نام نيک داشتند ولي خودشان نيک نبودند يک جايي مي‌گويد طعنه مي‌زند
حافظ طريق مستي از محتسب بياموز طرف قيافه‌ي ديني متدين خودش را کرده بود محتسب شهر امر به معروف مي‌کرد نهي از منکر مي‌کرد کسي مشروب خورده بود دهانش را بو مي‌کرد مي‌خواباند در جا شلاق مي‌زد اما خودش وقتي مي‌رفت خلوت سر مي‌کشيد نيک نام بود مي‌گفتند آدم متدين و ظاهرالصلاحي است اما پشت صحنه چيز ديگري بود حافظ به خودش مي‌گفت
حافظ طريق مستي از محتسب بياموز مست است و در حق او کس اين گمان ندارد خودش شراب خورد مست کرده کسي تصور نمي‌کند اين قدر اين آدم نيک نام است حالا حافظ مي‌گويد خدا يک لطفي که به من کرده همين است ما را در کوي اين‌ها راه نداده جزء اين دسته نيستيم
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند *** گر تو نمي‌پسندي تو ناراحتي تغيير کن قضا را اين قضاي الهي است اين حکم الهي است اين خواست الهي است خدا به من اين لطف را کرده شکر مي‌کند که الحمدلله با اين‌ها هم رنگ نشدم مي‌گويد بد نامي براي من خوب است همين که من با اين‌ها نيستم هر چه مي‌خواهند بگويند بگويد
حافظ خود نپوشيد اين خرقه‌ي مِي آلود ***‌اي شيخ پاک دامن معذور دار ما را
قرآن تقوا را به لباس تشبيه مي‌کند «وَلِبَاسُ التَّقْوَى» (اعراف/ 26) اين جامه‌ي تقوي که وقتي ارزش دارد که بر اساس معرفت و آگاهي باشد و الا تقليد کورکورانه که فايده‌اي ندارد به همين خاطر حافظ آن جامه‌ي تقواي با معرفت را به خرقه‌ي مِي آلود خرقه همان جامه است مِي آلود هم يعني آميخته با معرفت مي‌گويد اين لباس تقواي با معرفت من خودم اين هنر را نداشتم که به تن خودم بکنم
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه‌ي مِي آلود
اي شيخ پاک دامن‌اي آقايي که خودت را خيلي پاک مي‌داني معذور دار ما را اين قدر به ما گير نده من معذورم چون خودم نپوشيدم اين پوشش از آن خداوند است
شريعتي: فکر مي‌کنم حافظ از ريايي که در زمان خودش رواج داشته گلايه مي‌کند
حاج آقا رنجبر: همين طور است
شريعتي: خيلي ممنون مشرف مي‌شويم محضر قرآن کريم بعد برمي‌گرديم فرازهاي جامعه‌ي کبيره را مرور مي‌کنيم صفحه‌ي 477 قرار امروز دوستان خوب سمت خداست 477 روز از دور جديدي که براي ختم قرآن کريم شروع کرديم گذشته آيات ابتدايي سوره‌ي مبارکه‌ي فصلت در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود زندگي تان مزين به زينت قرآن کريم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَنِ الرَّ‌حِيمِ حم ?1? تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّ‌حْمَـ?نِ الرَّ‌حِيمِ ?2? كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْ‌آنًا عَرَ‌بِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ?3? بَشِيرً‌ا وَنَذِيرً‌ا فَأَعْرَ‌ضَ أَكْثَرُ‌هُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ ?4? وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ‌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ?5? قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ‌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُ‌وهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِ‌كِينَ ?6? الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَ‌ةِ هُمْ كَافِرُ‌ونَ ?7? إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ‌ غَيْرُ‌ مَمْنُونٍ ?8? قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُ‌ونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْ‌ضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَ‌بُّ الْعَالَمِينَ ?9? وَجَعَلَ فِيهَا رَ‌وَاسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَ‌كَ فِيهَا وَقَدَّرَ‌ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْ‌بَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ ?10? ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْ‌ضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْ‌هًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ?11?
ترجمه:
حم (?) اين کتابي است نازل شده از سوي خدا که رحمتش بي اندازه و مهرباني اش هميشگي است. (?) کتابي است که آياتش در نهايت روشني بيان شده است، [به زباني] فصيح و گويا براي مردمي که اهل معرفت و آگاهي اند؛ (?) مژده دهنده و بيم دهنده است. ولي بيشتر آنان [از اين درياي معارف] روي گرداندند و به گوشِ [جان] نمي شنوند. (?) و گفتند: دل هاي ما از [درک] حقايقي که ما را به آن مي خواني در پوشش هاي سختي است، و در گوش هاي ما سنگيني است، و ميان ما و تو پرده اي وجود دارد، بنابراين تو کار خود را انجام بده و ما هم کار خود را انجام مي دهيم. (?) بگو: من بشري مانند شما هستم، [نه از جنسي ديگر که سخنم را نفهميد] به من وحي مي شود که معبود شما فقط معبود يکتاست، پس [با دوري از افراط و تفريط] به سوي او رو کنيد، و از او آمرزش بخواهيد، و واي بر مشرکان؛ (?) همانان که زکات نمي دهند و آخرت را انکار مي کنند. (?) بي ترديد کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، براي آنان پاداشي هميشگي است. (?) بگو: آيا شما به کسي که زمين را در دو روز آفريد، کفر مي ورزيد، و براي او همتاياني قرار مي دهيد؟! [ساحت مقدسش از اين پيرايه ها پاک است] آن [توانمندي که زمين را آفريد] پروردگار جهانيان است. (?) و در روي زمين کوه هاي استواري پديد آورد، و در آن منافع فراواني آفريد و رزق [روزي خوارانش] را در آن به مدت چهار دوره [بهار، تابستان، پاييز و زمستان] تقدير کرد [آن هم] يکسان و به اندازه براي خواهندگان. (??) آن گاه آهنگ آفرينش آسمان کرد، در حالي که به صورت دود بود، پس به آن و به زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانبردار آمديم. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: ان شاء الله جزء اين دسته باشيم «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ‌ غَيْرُ‌ مَمْنُونٍ»
حاج آقا رنجبر: شيشه‌ي عطر در جيب بغل شما باشد چه فايده وقتي فايده دارد که اين را بيرون بياوري به تن به جامه به خودت به ديگران بزني تا هم خودت بهره مند شوي هم ديگران ايمان و اعتقاد فقط در دل باشد نمود و بروز و ظهور ظاهري و بيروني نداشته باشد چه فايده هيچ ارزشي ندارد دلت پاک باشد از جمله چيزهايي است که قرآن خط قرمز رويش مي‌کشد دلت پاک باشد زبانت چشمت دست و پايت هم بايد پاک باشد اعمال و رفتارت هم بايد پاک باشد اين پاکي بايد ظهور داشته باشد لذا معمولا در قرآن ايمان و عمل صالح در کنار هم مي‌آيد «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»  کساني که باور دارند بعد رفتار شايسته‌اي دارند بر اساس آن باور‌ها رفتارهايشان شايسته است «لَهُمْ أَجْرٌ‌ غَيْرُ‌ مَمْنُونٍ» پاداش اين‌ها بي نهايت است
شريعتي: خيلي ممنون وقت در اختيار شما است وارد فضاي زيارت جامعه مي‌شويم
حاج آقا رنجبر: بوي خوش را خداوند در طبيعت در گل‌ها قرار داده در خارها قرار نداده هر چيزي يک شأن و جايگاهي دارد بايد هم در جايگاه خودش قرار بگيرد خودش شما همين طور هستيد گلاب را در گلاب پاش مي‌ريزيد در آفتابه که نمي‌ريزيد هر چيزي جايگاه خودش را دارد برکت مثل آن بوي خوش است برکت مثل آن گلاب است ظرف خاص خودش را مي‌طلبد جايگاه خاص خودش را مي‌طلبد متناسب با خودش مي‌خواهد و آن ظرف وجود نازنين اهل بيت اند مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ مسکن‌ها جايگاه‌هاي برکت خداوند اهل بيت اند برکت چيست؟ برکت يعني قرار يعني ثبات شتر را که مي‌خوابانند اين خوابانيدن شتر و خوابيدن شتر را تعبير به بروک مي‌کنند بروک از همين ريشه است از ريشه‌ي برکت است شتر وقتي زانو زد خوابيد ديگر اين طرف آن طرف نمي‌رود قرار و ثبات پيدا مي‌کند در صحرا در بيابان يک حفره‌ها گودال‌هايي است که در آن آب جمع مي‌شود برکه مي‌گويند از همين ريشه است چون آب در آن جا قرار پيدا مي‌کند راکد است اين طرف آن طرف نمي‌رود يک موفقيتي نصيب شما مي‌شود تبريک مي‌گويند از همين ريشه است يعني ان شاء الله اين موفقيت براي شما بماند از دست شما نرود در اعياد به هم تبريک مي‌گوييم مي‌گوييم ان شاء الله اين سعادت که از رهگذر امروز نصيب شما شده دائمي باشد يک معناي ديگر برکت به معناي رشد و فزوني است وقتي شما خانه خريديد مي‌گويم مبارک باشد يعني ان شاء الله بهتر از اين بالاتر از اين صد متر است دويست متر شود يک معناي ديگر برکت به معناي نعمت و موهبت است «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَ‌ى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَ‌كَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ» (اعراف/ 96) برکات يعني نعمت‌ها اگر مردم اهل ايمان و تقوا شوند ما نعمت‌ها را از آسمان و زمين فرو مي‌باريم پس برکت يعني قرار ثبات يعني رشد و فزوني و يعني نعمت و موهبت حالا اين برکت فقط دست خداست در اختيار اوست  مَنشَأ البَرَکَات مُنزِلَ البَرَکَات جَاعِلَ البَرَکَات او است که نازل مي‌کند ايجاد مي‌کند او است که قرار مي‌دهد کجا قرار مي‌دهد دست خودش است در زيارت جامعه مي‌گويد در وجود ما قرار داده اند يعني شما اگر رشد مي‌خواهي بايد بيايي سراغ ما اگر قرار و آرامش و ثبات مي‌خواهي بايد بيايي سراغ ما اگر نعمت‌ها و موهبت‌هاي معنوي و مادي مي‌خواهي بايد بيايي سراغ ما ما مساکن برکت الله هستيم وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ  گفت مردم اندر حسرت فهم درست حکمت يعني فهم درست حکمت يعني درست فهميدن درست دانستن گفت الحکمةُ هِيَ الِعلم بِحَقَايقِ الاَشياء عَلَي مَا هِيَ حکمت يعني شما حقيقت يک شي را بفهمي هر شئي يک ظاهري دارد يک حقيقت و باطني دارد حکمت يعني باطن را بفهميد عصاي موسا ظاهرش چوب است باطنش اژدها است اين که اين چوب در نگاه تو اژدها ديده شود اين يعني حکمت درست فهميدن درست دانستن را مي‌گويند حکمت اين که زمان ظهور اين قدر تماشايي است همه چيز روي وال خودش است فقط ظهور امام زمان نيست صداقت هم ظهور مي‌کند يعني حقيقت خودش را نشان مي‌دهد کذب هم ظهور مي‌کند حقيقت خودش را نشان مي‌دهد ظاهر اين ليوان آب است اگر باطنا خون باشد و خون بودن را ببيني محال است سربکشي در زمان ظهور حقيقت دروغ نشان داده مي‌شود دروغ الآن براي ما آب خنک و زلال است آن موقع چرک و خون نشان داده مي‌شود لذا مي‌گويد اصلا وقتي امام زمان مي‌آيد ريشه‌ي دروغ کنده مي‌شود چون حقيقت دروغ را مي‌بينند مردم به حکمت مي‌رسند همان تعبيري که اميرالمومنين داشت مردم در زمان ظهور صبح و شما کأُس الحکمة مي‌نوشند چون جام حکمت مي‌نوشند يعني همه چيز برايش شفاف و آفتابي مي‌شود گفت حافظ از چشمه‌ي حکمت به کف آور جامي *** او که از لوح دلت نقش جهالت برود اين بيچاره حافظ هم جام مي‌کند منظورش جام حکمت است که همان کلام اميرالمومنين است که فرموده کَأْسَ الْحِکْمَةِ (نهج البلاغه، خطبه 150) حافظ هم مي‌گويد
حافظ از چشمه‌ي حکمت به کف آور جامي *** او که از لوح دلت نقش جهالت برود
شريعتي: خيلي ممنون از شما خيلي ممنون از توجه دوستان خوب فردا ان شاء الله با حضور حاج آقا فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد حاج آقا دعا بکنند آمين بگوييم
حاج آقا رنجبر: بهترين دعا اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فيما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فيما بَقِىَ مِنْهُ است
شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون از توجه شما و حالا تا آن قرار ما تا شب سرنوشت تا اوج قله‌ي رمضان فقط 22 شب باقي مانده است اين روزها را با هم قدم به قدم و گام به گام آمديم و تا امروز رسيديم قدر اين لحظات را بدانيم که آن شب همه مان دست پر باشيم و نهايت استفاده را ببريم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين تا فردا و سلامي دوباره

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها