اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-03-10-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/03/10

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


دل مي‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتي شکستگانيم‌اي باد شرطه برخيز *** باشد که باز بينيم ديدار آشنا را
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون *** نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
در حلقه‌ي گل و مل خوش خواند دوش بلبل *** هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
اي صاحب کرامت شکرانه‌ي سلامت *** روزي تفقدي کن درويش بي نوا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه‌ي مِي آلود ***‌اي شيخ پاک دامن معذور دار ما را


شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ايام ميلاد با سعادت حضرت علي اکبر عليه السلام پشت سر گذاشتيم در آستانه‌ي عيد بزرگ نيمه‌ي شعبان هستيم بهترين‌ها را براي شما براي شما آرزو مي‌کنم حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب عرض سلام و ادب و احترام دارم پيشاپيش عذرخواهي مي‌کنم به خاطر کسالتي که دارم صداي من خيلي آزار دهنده نباشد.
شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم در بخش اول شرح غزل حافظ را داريم که دل مي‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را.
حاج آقا رنجبر: دنيا درياست يک درياي بسيار ژرف بسيار عميق که بسياري هم در اين دريا فرو شده اند و غرق شده اند اين همان نکته ايست که لقمان حکيم به فرزندش اشاره مي‌کرد که يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ دنيا دريايي ژرف است قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ (كافي، ج 1، ص 16، ح 12) بسياري در اين دريا غرق شده اند و فرو رفته اند چرا؟ چون کشتي نداشتند يا کشتي هايشان شکست کشتي درياي دنيا همان دل‌هاي آدم‌ها است اين دل آدمي است که مي‌تواند آدمي را از اين درياي مواج و خروشان عبور بدهد و به ساحل نجات که خداست برساند به شرط اين که اين کشتي سالم باشد سلامت باشد به تعبير قرآن کريم به شرطي که اين قلب سليم باشد اگر بود سود دارد منفعت دارد اگر نه هيچ فايده‌اي ندارد.
شريعتي: سوار کشتي دل شدن يعني چه؟
حاج آقا رنجبر: تعبيري که حافظ دارد که البته برگرفته از تعاليم همه‌ي انبيا است انسان اگر با عشق با مهر با محبت در اين راه قدم بردارد حرکت بکند مي‌رسد اگر نه نه و دل همان جايي است که عشق و محبت در آن شکل مي‌گيرد منظور از دل همان عاشقانه رفتن است نماز کسي را بالا نمي‌برد عشق به نماز هست که انسان را بالا مي‌برد لذا خيلي‌ها نماز مي‌خوانند و هيچ طرفي نمي‌بندند شب عاشورا سيدالشهدا مهلت خواست نفرمود مي‌خواهم نماز بخوانم فرمود أَنّي كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ من عاشق نماز هستم آن عاشق بودن است که براي انسان فايده دارد و خاصيت دارد همان که حافظ مي‌گفت عشقت رسد به فرياد آن چيزي که به فرياد تو مي‌رسد عشق است مولوي هم مي‌گفت در اين خاک در اين خاک در اين مزرعه‌ي پاک*** به جز عشق به جز مهر دگر هيچ نکاريم منتها اين کشتي گاهي وقت‌ها دچار امواج سهمگين مي‌شود و از دست انسان مي‌رود و در هم شکسته مي‌شود گناه همان امواج سهمگين اند که اگر بيايد اين کشتي دل را از انسان مي‌گيرد اين کشتي دل را مي‌شکند يعني اين عشق را از چنگ انسان مي‌ربايد اينجاست که انسان فرو مي‌رود و وقتي فرو رفت تازه مردم با خبر مي‌شوند که اين آدم چه خطاهايي چه خلاف‌هايي مرتکب شده بود که سر و کارش به اين جا کشيده شد لذا حافظ همين را مي‌گويد دل مي‌رود ز دستم اين دلي که مثل کشتي است در اين درياي دنيا دارد از دستم مي‌رود دارد شکسته مي‌شود به خاطر چه؟ به خاطر امواج گناه و معصيت.
دل مي‌رود زد ستم صاحبدلان خدا را‌اي کساني که شما صاحب قلب سليم هستيد اين دلتان از دست نرفته کشتي نشين هستيد سفينة النجاة هستيد دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را شما را به خدا من را هم دستگيري کنيد
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا‌اي دريغا اگر من در اين دريا فرو شوم آن رازهاي پنهاني من را همه با خبر خواهند شد لذا ديديد کسي که در جامعه يک سقوطي مي‌کند هي کشف مي‌شود قبلش چه کار کرده قبل ترش چه کار کرده با چه کساني چه مراوده‌هايي داشته
دل مي‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را *** دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
حالا ما گفتيم دل کشتي است حافظ در بيت دوم شفاف تر بيان مي‌کند
کشتي شکستگانيم مي‌گويد اين دل از دست رفته يعني شکسته شده اين کشتي ما شکسته شده
کشتي شکستگانيم‌اي باد شرطه برخيز آن جا گفت صاحبدلان حالا صاحبدلان را معنا مي‌کند. شرطه به زبان هندي يعني موافق باد شرطه يعني باد موافق بادي که موافق است با سمتي که کشتي دارد حرکت مي‌کند سرعتش را بيشتر مي‌کند صاحبدلان را اولياء خدا را به باد شرطه تعبير مي‌کند مي‌گويد ما که کشتي شکسته هستيم داريم غرق مي‌شويم يک صاحب دلي بيايد نقش آن باد شرطه را بازي بکند ما را با همين تخته پاره‌ي شکسته‌ي کشتي دل خودمان برساند که جايي که بايد برساند
کشتي شکستگانيم‌اي باد شرطه برخيز *** باشد که باز بينيم ديدار آشنا را
باشد که برگرديم و دوباره ديدار کنيم همان فطرت سالم و پاک خودمان را ديدار آشنا را به آن فطرت خودمان برسيم که به وسيله‌ي آن فطرت پاک است که انسان مي‌تواند به خداوند پاک و منزه پيوند و ربط و ارتباطي پيدا بکند
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون *** نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
اصلا غوغايي کرده در اين بيت چندين آيه را چندين روايت را برداشته و کنار هم چيده و از دل آن‌ها اين بيت را بيرون کشيده است مهر گردون همان چيزي است که در روايت به حب الدنيا تعبير مي‌شود در روايات مي‌گويند حب الدنيا حافظ مي‌گويد مهر گردون محبت روزگار محبت زمانه و اين محبت دنيا و محبت اهل زمانه چند صباحي بيش نيست حالا ما مي‌گوييم دنيا دو روز است حافظ مي‌گويد هشت روز هم من مي‌گويم رويش مي‌شود ده روز ولي يادت باشد ماندگار نيست چه دو روز چه ده روز خيلي کوتاه است آن قدر کوتاه است که قرآن تعبير مي‌کند به يک ساعت از روز «سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ» (يونس/ 45) مي‌گويد عمر دنيا فردا پيش اهل محشر وقتي مي‌گويي چقدر در دنيا زندگي کردي مي‌گويند «سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ» ساعت نه شصت دقيقه يعني يک لحظه يعني دنيا يک لحظه است اين قدر که کوتاه است حافظ کوتاهي اش را نشان مي‌دهد از کجا گرفته؟ از قرآن. ده روز مهر گردون محبت و مهر اهل زمانه افسانه و است و افسون آيه‌ي قرآن است«وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ» (انعام/ 32) حافظ به جاي لعب و لهو مي‌گويد افسانه و افسون لعب يعني چه؟ بازي يعني واقعيت ندارد بازي است دو نفر دارند تئاتر بازي مي‌کنند مي‌گويد بازي است واقعيت که ندارد مي‌گويد دنيا هم بازي است حالا حافظ مي‌گويد افسانه چون افسانه هم واقعيت ندارد آن لهو است سرگرم کننده است اين هم افسون است يعني جادو مي‌کند تو را سحر مي‌کند تو را سرگرم مي‌کند افسانه است حقيقت ندارد افسون است حقيقت مي‌نمايد وقتي شما سحر و جادو مي‌کني چيزي که حقيقت ندارد مي‌نمايي که حقيقت دارد واقعي جلوه مي‌کند در حالي که واقعيتي ندارد افسانه است و افسون است مي‌گويد در اين چند صباحي که افسانه و افسون است يک کاري بکن که نه افسانه باشد و نه افسون آن هم چه است؟ مي‌رود سراغ قرآن. قرآن مي‌گويد «وَّأَحْسَنُوا» (مائده/ 93) مردم بياييد خوبي کنيد نيکي کنيد گرهي باز کنيد مشکلي را حل کنيد دستي بگيريد چو استاده‌اي دست افتاده گير حالا که زبانت در دهانت مي‌چرخد زبان خيري بگذار حالا که امضايت را مي‌خرند يک کاري بکن مشکلي حل کن يک اعتباري داري از اين اعتبارت استفاده بکن بهره ببر اصلا مي‌داني طرح دوستي با خدا همين است بعضي‌ها مي‌گويند چه کار کنيم خدا ما را دوست داشته باشد خدا گفته «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (همان) خدا آدم‌هاي نيکوکار را دوست دارد نگو نه من هر چه نيکي کردم جواب نگرفتم دستم را تا آرنج در عسل کردم گذاشتم دهان فلاني گاز گرفت خدا مي‌گويد قبول دارم او گاز گرفت ما که گاز نمي‌گيريم «إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (توبه/ 120) ما ضايع نمي‌کنيم ديگران بله ضايع مي‌کنند ولي تو براي ديگران کار نکن براي ما کار کن ما حتي پاداش آن چوب زدن را خواهيم داد هم نيکوهايي که مرتکب شدي هم چوب‌هايي که خوردي ملامت‌هايي که شنيدي ما جبران مي‌کنيم ما جبار هستيم جبار يعني کسي که خيلي جبران مي‌کند نيکي به جاي ياران به جاي يعني در مورد درباره‌ي ياران چه کساني هستند؟ آيه‌ي قرآن است «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» (فتح/ 29) آدم‌ها با خودتان مهربان باشيد مسلمان‌ها با خودتان مهربان باشيد نيکي به جاي ياران نه با دشمنان آن که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (همان)با آن‌ها که بايد با شدت برخورد مقابله بکنيم نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا اين فرصت شمار کلام اميرالمومنين است فُاغتُنِمِ الفُرصَة (ديوان منصوب به حضرت علي) بياييد فرصت‌ها را مغتنم بشماريد چندين آيه روايت را برمي‌دارد سرّ ماندگاري حافظ همين است خيلي‌ها در زمان حافظ شعر گفتند خيلي هم شعر گفتند اما نماند از دروازه‌ي شيراز بيرون نرفت و در همان روزگار تمام شد اما اشعار اين مرد مانده است چرا؟ سرّش همين است مثل يک روستايي که اسب و استر و قاطرش را وقتي مي‌خواهد ببندد به يک درخت مي‌بندد به يک درخت تنومند مي‌گويد ثابت است بروم برگردم سر جايش است به يک هيمه هيزم که روي زمين افتاده نمي‌بندد حافظ مي‌گويد من رند هستم رندي اش به همين است يعني خودش را به کلام خدا وصل مي‌کند کلامش را به کلام اهل بيت وصل مي‌کند به همين خاطر هم ثابت شد ماندگار شد چون ترجمه‌ي کلام خدا و ترجمه‌ي کلام اهل بيت است ترجمان رواني است براي اين‌ها به خاطر همين است بسياري از بزرگان اهل معرفت با کلام حافظ انس داشتند شما مي‌دانيد يک وقتي مقام معظم رهبري در کنگره‌ي بزرگداشت حافظ خاطره‌اي نقل کرد از مرحوم ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي که ايشان کم شخصيتي نبود امام وقتي که از نجف آمد رفت سر مزار ايشان ديد مزار ايشان خاکي است عمامه اش را باز کرد سنگ مزار مرحوم ميرزا جواد آقا را با عمامه‌ي خودش پاک کرد کم شخصيتي نبود ايشان در قنوت نماز شبش شعر حافظ مي‌خواند
زان پيشتر که شود عالم فاني خراب *** ما را ز جام باده‌ي گلگون خراب کن
يعني خدايا قبل از اين که اين عالم بالاخره يک روزي تمام مي‌شود اين عالم عالم فاني است باقي که نيست«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ» (تکوير/ 2-1) يک وقتي بساط‌ها جمع مي‌شود
زان پيشتر که عالم فاني شود خراب *** ما را ز جام باده‌ي گلگون خراب کن
بارها گفتيم جام باده باده يعني معرفت خراب کن يعني مست کن گلگون هم است مثل گل زيبا و لطيف است البته به شراب‌هاي معمولي هم چون به رنگ گل است مي‌گويند گلگون ولي اين گلگوني که اين جا مي‌گويد با آن گلگون فرق دارد ممکن است بگوييد شعر حافظ چيست دعاي ابوحمزه بخوان در قنوت مي‌گويد دعاي ابوحمزه هم مي‌خوانم ولي شعر حافظ را هم مي‌خوانم چون شعر حافظ ترجمه‌ي دعاي ابوحمزه است شما در قنوت هم مي‌تواني عربي بخواني هم مي‌تواني فارسي بخواني هم مي‌تواني خود دعا را بخواني هم مي‌تواني ترجمه اش را بخواني هم مي‌تواني قرآن بخواني هم مي‌تواني ترجمه‌ي قرآن بخواني اين که اشکالي ندارد حافظ خواندن يعني ترجمه‌ي قرآن و روايات را خواندن خود مقام معظم رهبري در همان کنگره‌ي بزرگداشت فرموده بود من پدر بزرگي داشتم يک انسان فقيه سالک عارف عابد که يک ديوان حافظي داشت به مادرم رسيده بود از مادرم به من رسيده بود من در همان دوران کودکي با اين ديوان مانوس بودم گاهي وقت‌ها حاشيه‌ي ديوان حافظ مي‌خواندم که پدر بزرگم نوشته بود اين غزل در کشتي ما بين کراچي و نمي‌دانم کجا در سفر مکه مي‌خواندم بعد ايشان مي‌فرمايد يک انسان عالم عابد زاهد سالک وقتي مي‌خواهد يک حال و هواي معنوي پيدا بکند شعر حافظ مي‌خواند بعد مي‌فرمايد راه را بر مردم نبنديد اگر کسي واقعا با اشعار حافظ يک حال و هواي معنوي پيدا مي‌کند چرا شما مانع مي‌شويد اين طوري با معارف مانوس مي‌شود چرا؟ چون ترجمان قرآن و کلام اهل بيت است
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون *** نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
در حلقه‌ي گل و مل خوش خواند دوش بلبل *** حافظ صبوح هبوا يا ايها السکارا
اين عالم دايره وار است حلقه است خورشيد را نگاه مي‌کني حلقه است دايره است ماه دايره است همين زمين دايره است خود ما دايره ايم انسان دايره است انسان چه بوده؟ خاک بعد نطفه بعد جنين بعد نوزاد بعد نوجوان جوان ميانسال پير مرده خاک از خاک به خاک مي‌رويم درخت هم همين طور است گل هم همين طور است همه چيز همين طور است همه چيز از خاک است به خاک هم برمي‌گردد حلقه است هرچيزي را شما ببينيد حلقه وار است در هر حلقه‌اي پاي گل در ميان است حافظ وقتي که بخواهد از خداوند ياد بکند گاهي با واژه‌ي گل ياد مي‌کند چون گل سراپا لطيف است سراپا زيبايي است گل محبوب همه است همه گل را دوست دارند لذا تعبير به گل مي‌کند در جايي هم دارد که قدر مجموعه‌ي گل مرغ سحر داند و بس کتاب يعني مجموعه به کتاب که مي‌گويند کتاب چون مجموعه‌اي از اوراق و برگ‌ها است ميان دو جلد پس مجموعه يعني کتاب و کتاب يعني مجموعه گل هم نماد خداوند است ما مي‌گوييم کتاب خداوند حافظ مي‌گويد مجموعه‌ي گل بعد مي‌گويد مي‌دانيد چه کسي قدر مجموعه‌ي گل مي‌داند؟ چه کسي قدر و ارزش کتاب خدا را مي‌داند؟ «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا، نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا، إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا» (مزمل/ 5-1) اين مرغ همان پيامبر است مرغ سحر است شخصيتي بود که از شب تنها پاسي از شب اندکي از شب را به فرمان الهي استراحت مي‌کرد بقيه را بيدار بود و آن گاه حرف‌هاي سنگين و بلندي در اختيار او از همين قرآن قرار مي‌دادند «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا» طبيعتا همچنين کسي قرآن را قدر مي‌داند و شأن و عظمت قرآن را مي‌فهمد لذا مي‌گويد قدر مجموعه‌ي گل مرغ سحر داند و بس يا در يک جاي ديگري دارد در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود*** کان شاهد بازاري وين پرده نشين باشد حکايت پيامبر و خداوند حکايت گلاب و گل است گلاب هر چه دارد از گل است اگر گل نباشد گلاب يعني چه اگر عطري دارد اگر بويي دارد اگر وجودي دارد به خاطر گل است مي‌گويد پيامبر گلاب است هر چه دارد از اوست خودش مي‌فرمود «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» (شعرا/ 107) من رسول ام فرستاده هستم از ناحيه‌ي او آمدم بدون او معنا ندارم گلابم خداوند هم گل است شما مي‌رويد در بازار در عطر فروش‌ها گلاب مي‌بيني يا گل؟ گلاب را مي‌بيني از گل که خبري نيست گل غائب است در غيب است نهان است ولي آن چيزي که مي‌بيني گلاب است مي‌گويد در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود *** کان شاهد بازاري آن گلاب شاهد است «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا» (فتح/ 8) شما شاهدي همان طور که گلاب شاهد گل است گواهي مي‌دهد بر وجود گل پيامبر هم شاهد وجود خداوند است آن شاهد بازاري بازاري هم است «مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ» (فرقان/ 7) اين چه پيامبري است در بازار‌ها قدم مي‌زند بازاري است يعني ديده مي‌شود آن شاهد بازاري وين پرده نشين باشد اين در عالم غيب است کسي خدا را نمي‌بيند پس گل نماد خداوند است حالا مي‌گويد در حلقه‌ي گل در هر حلقه‌اي اين گل وجود دارد و مل مل هم بارها عرض کرديم مل مِي شراب اين‌ها يعني معرفت به معناي آب انگور نيست يک تعبيري دارد مرحوم شهيد مطهري قبلش اشعاري دارد رهبري يک مصراعش خيلي زيباست که فرمود جانم بگير ولي جام مِي از دست من مگير اين جام مِي چيست؟ يعني آب انگور؟ يعني ظرف آب انگور از دست من مگير؟ نه جامِ مِي يعني قرآن يک جامي است که در آن مِي معرفت وجود دارد و يک جايي دارد که يک چند پشيمان شدم از رندي و مستي *** عمريست پشيمان ز پشيماني خويشم پس مستي و مِي در کلام اهل معرفت به معناي معرفت است خود حافظ به کرات به وضوح به همين حقيقت اشاره مي‌کند گاهي هم اشعارش را خوانديم در حلقه‌ي گل و مل يعني در يک جايي که آن جا گل بود و مل بود چون هر جا که باشد پاي خدا در ميان است و هر کجا که باشي از همان جا مي‌تواني به معرفت خدا راه پيدا کني پس مي‌شود حلقه‌ي گل و مل خدا حفظ کند آقاي پروفسور سميعي مي‌گفت که من وقتي کاسه‌ي سر يک کسي را برمي‌دارم شروع مي‌کنم به جراحي مغز ديگر آن جا خودم خودم نيستم فقط عظمت و شکوه حق را مي‌بينم از کاسه‌ي سر هم حلقه‌ي گل و مل است اين جا هم حلقه‌ي گل و مل است هر کجا بروي حلقه‌ي گل و مل است هر جا پاي خدا در ميان است مي‌شود از همان جا به خداوند معرفت پيدا کرد حالا يکي از آن جاها که حافظ اشاره مي‌کند گلستان است بوستان است مي‌گويد ديشب در حلقه‌ي گل و مل يعني در يک گلستاني در يک باغستاني خوش خواند دوش بلبل يک بلبلي خيلي خوب مي‌خواند چه مي‌خواند؟ هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا صبوح به آن شرابي گفته مي‌شود که صبح گاهان مي‌نوشند شراب صبح گاهي را عرب صبوح مي‌گويد شرابي که شب هنگام مي‌گويند شبانه مي‌نوشند مي‌گويند قبوق يعني شراب شامگاهي شبانگاهي و اين تعبيرات را فقط حافظ به کار نبرده من از همين جا وارد بحث زيارت جامعه‌ي کبيره مي‌شوم استثنائا قبل از قرآن کريم نوبت قبل عرض کرديم از فرازهاي زيارت جامعه است حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اهل بيت حجت‌هاي الهي هستند حجت را معنا کرديم حجت يعني دليل و عرض کرديم يعني تنها اين‌ها هستند اين انوار پاک هستند که خداوند به عنوان دليل و رسميت مي‌شناسد يعني فردا هر کاري کرده باشي بايد دفاع کني از خودت و تنها دفاعي از شما پذيرفته است که مستند به سخن و سيره‌ي اين‌ها باشد چون سخن اين‌ها حجت است و سيره‌ي اين‌ها حجت است اگر سخني گفتيد بگويند به چه دليل اين طوري سخن گفتي بايد بگويي به دليل اين که امام صادق عليه السلام اين سخن را گفت دقيقا مثل پايان نامه‌هايي که معمول است وقتي پايان نامه‌اي را تنظيم مي‌کنيد در آن جا از شما مي‌خواهند مرجع و منبع بدهي منبع و مرجع شما بايد دست اول باشد اين که شنيده ام از شما نمي‌پذيرند مردم اين را مي‌گويند به عنوان منبع از شما نمي‌پذيرند در دستگاه الهي هم همين طور است حجج الله حجت‌هايي دارد خدا حجت هايش بعد از قرآن کريم اين چهارده نور پاک اند پيامبر فرمود اميرالمومنين فرمود يا فاطمه‌ي زهرا فرمود اين‌ها حجت‌هاي الهي اند اين‌ها را به رسميت مي‌شناسند اگر گفتند چرا اين حرف را زديد مي‌گوييم مردم مي‌زدند مي‌گويد در اين ليست ما در اين حجت‌هاي ما مردم وجود ندارد شنيده ام شنيدن جزء حجت‌هاي ما نيست شرايط اقتضاء مي‌کرد اقتضاي شرايط جز حجت‌هاي ما نبوده است رو در بايستي داشتم رو در بايستي حجت نبوده همين حافظ فردا اگر به او بگويند آقا چرا شما در ديوان خودت اين قدر شراب و مِي مل و باده به کار برديد اين حق ندارد بگويد ابن فارض به کار برد من هم به کار بردم محي الدين عربي به کار برد من هم به کار بردم نمي‌پذيرند اگر اهل معنا باشد و اهل معرفت باشد بايد خودش حجت هايش حجت‌هاي الهي باشد که هستند يعني فردا اگر به حافظ بگويند شما چرا از اين جنس واژه‌ها استفاده کردي مي‌گويد چون اميرالمومنين استفاده مي‌کرد شما نهج البلاغه را باز کن ما متاسفانه خيلي هايمان ادعاي شيعه بودن داريم ولي فرسنگ‌ها فاصله داريم شيعه از ريشه‌ي شاع است به معناي شايع کردن است شيعه به کسي مي‌گويند که افکار اهل بيت را منطق اهل بيت را در عالم و در دنياي پيرامون خودشان منتشر بکنند واقعا کسي که يک دور نهج البلاغه را نديده چطور مي‌خواهد شيعه باشد منتشر بکند اين‌ها را ما صدي نود و نه نهج البلاغه را ورق نزديم اگر هم ورق زده باشيم نخوانديم اگر هم خوانده باشيم نفهميديم ولي شخصيت‌هايي مثل حافظ ورق زدند خواندند فهميدند خوب هم فهميدند لذا دريافت کردند و بر همان اساس و شيوه رفتار کردند شما اگر به حافظ بگويي از کجا اين واژه‌ها را به کار مي‌بري مي‌گويد نهج البلاغه را باز کن خطبه‌ي 150 اميرالمومنين وقتي که زمانه‌ي ظهور را تصوير مي‌کند که مردم آن زمانه چه حال و هوايي دارند مي‌فرمايد مردم آن زمانه صبح‌ها جام صبوحي مي‌زنند و شبا هنگام جام قبوقي مي‌زنند صبح که بيدار مي‌شوند شراب صبحگاهي مي‌نوشند شب شراب شامگاهي بعد مي‌فرمايد منظور من از جام شراب جام حکمت است دانايي است معرفت است يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ از ريشه‌ي غبوق يعني شراب شبانگهاي يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ کاس يعني جام شراب در آن مي‌ريزند ظرف شراب است کاس الحکمة جام حکمت وقتي مي‌گويد جام حکمت در جام شراب مي‌ريزند پس حکمت را به چه تشبيه کرده؟ به شراب بيچاره حافظ چه گناهي کرده اين هم مي‌گويد منظور من از شراب مِي مل باده همين حکمت و معرفت است آن هم بعد از صبوح ميگويد بعد از آن که جام صبوحي نوشيدند يعني شب جامي است صبح جامي. اصلا خود تعبيرات قرآن هم همين طور است قرآن هم حجة است «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ، خِتَامُهُ مِسْكٌ» (مطففين/ 26-25) رحيق در لغت عرب نوشته شراب ناب شراب خالص اين بيچاره که همين را مي‌گفت کجاست دير مغان و شراب ناب کجا يا يک جايي مي‌گويد قم فاسقني رحيق بلند شو رحيقي به ما بده «يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ» حافظ هم مي‌گويد قم فاسقني رحيق حجت اش کلمات الهي و قرآني است لذا معلوم است شهيد مطهري در اين مجموعه‌ي تفسيري که دارد آشنايي با قرآن جلد دوازده صفحه‌ي 164 يک نکته‌اي دارد اين نکته هم بد نيست دوستان بدانند.
شريعتي: اين نکته را مي‌گذاريم بعد از تلاوت قرآن. مشرف مي‌شويم محضر قرآن کريم صفحه‌ي 463 قرار دوستان خوب ماست خانه هايمان منور به نور قرآن باشد دوستاني که داوطلب هستند در طرح خانه‌هاي نوراني شرکت بکنند عزيزان زيرنويس کردند حتما به سايت ما مراجعه بکنند جزئيات شرکت در اين طرح در آن جا ذکر شده اين جلسات و محافل خانوادگي قرآن کريم در ايام ماه مبارک رمضان متبرک است به نام خديجه‌ي کبري سلام الله عليها صفحه‌ي 463 آيات 41 ام تا 47 ام سوره‌ي مبارکه‌ي زمر در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود باز مي‌گرديم همراه شما خواهيم بود.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ?41? اللَّـهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْ‌سِلُ الْأُخْرَ‌ى إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُ‌ونَ ?42? أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ شُفَعَاءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ ?43? قُل لِّلَّـهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْ‌جَعُونَ ?44? وَإِذَا ذُكِرَ‌ اللَّـهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَ‌ةِ وَإِذَا ذُكِرَ‌ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُ‌ونَ ?45? قُلِ اللَّـهُمَّ فَاطِرَ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ?46? وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْ‌ضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ?47?
ترجمه:
ما اين کتاب را براي [هدايت] مردم به حقّ و راستي بر تو نازل کرده ايم؛ پس هر که هدايت يافت، به سود خود هدايت يافته و هر که گمراه شد، فقط به زيان خود گمراه مي شود؛ و تو بر آنان نگهبان و کارساز نيستي، (??) و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل مي گيرد، و روحي را که [صاحبش] نمرده است نيز به هنگام خوابش [مي گيرد]، پس روح کسي که مرگ را بر او حکم کرده نگه مي دارد، [و به بدن باز نمي گرداند] و ديگر روح را تا سرآمدي معين باز مي فرستد؛ مسلماً در اين [واقعيت] براي مردمي که مي انديشند، نشانه هايي [بر قدرت خدا] ست. (??) [نه اينکه بي خبران، درباره قدرت خدا نمي انديشند] بلکه به جاي خدا [از بتان] شفيعاني براي خود گرفته اند. بگو: آيا [از آنها شفاعت مي خواهيد] هر چند مالک چيزي [و اختياردار شفاعتي] نباشند و علم و عقلي نداشته باشند [و پرستندگان خود را نشناسند؟] (??) بگو: شفاعت، يکسره ويژه خداست، فرمانروايي آسمان ها و زمين در سيطره اوست، سپس به سوي او بازگردانده مي شويد؛ (??) و هنگامي که خدا به يگانگي ياد مي شود [و نامي از معبودانشان به ميان نمي آيد] دل هاي کساني که به آخرت ايمان ندارند، نفرت پيدا مي کند و چون يادي از معبودان ديگر به ميان مي آيد، ناگاه مسرور و شاد مي شوند!! (??) [وقتي از ايمان آوردنشان نااميد شدي] بگو: خدايا! اي آفريننده آسمان ها و زمين! [اي] داناي نهان و آشکار! تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه [از عقايد و عبادات] اختلاف مي کردند، داوري خواهي کرد؛ (??) و اگر براي کساني که [به آيات خدا] ستم ورزيده اند، همه آنچه در زمين است و مانندش با آن باشد، بي ترديد حاضرند آن را براي رهايي خود از عذاب سخت روز قيامت عوض دهند، و از سوي خدا آنچه را که [از عذاب هاي گوناگون] نمي پنداشتند، آشکار مي شود. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: ان شاء الله خانه هايتان منور به نور قرآن باشد دوستان عزيزي که مي‌خواهند در طرح محافل قرآن خانوادگي شرکت بکنند و خانه هايشان محفل قرآن باشد در ايام ماه مبارک رمضان و جزء خانه‌هاي نوراني باشد برنامه‌ي سمت خدا چهارده جلد قرآن کريم را بر آن‌ها اهدا خواهد کرد دوستاني که داوطلب هستند و تمايل دارند در اين طرح شرکت بکنند مي‌توانند به سايت ما براي ثبت نام مراجعه بکنند و ان شاء الله به آن‌ها خواهند گفت که چگونه عمل بکنند و چه مراحلي بايد طي شود خدمت شما هستيم نکته‌ي شهيد مطهري را بفرماييد
حاج آقا رنجبر: بله در اين مجموعه‌ي تفسيري شهيد مطهري آشنايي با قرآن جلد 12 صفحه‌ي 164 يک مطلبي دارد ايشان که عنوانش اين است آيات قرآن و روايات منشأ اصطلاحات اهل عرفان همين آيات ايشان يک آياتي قبل از اين مطلب اشاره کرده مي‌فرمايد منشأ اصطلاحات اهل عرفان شده همين آيات که معنويت را با مِي و معشوق و جام و امثال اين‌ها تعبير مي‌کنند در کلمات اميرالمومنين کلمات ائمه و دعاها نيز زياد داريم که مقامات معنوي با الفاظ شراب و مشروب و خمر و امثال اين‌ها بيان شده است بعد ايشان مواردي را از کلمات اميرالمومنين هم اشاره مي‌کنند پس اگر حافظ و امثال حافظ يک چنين زباني را اتخاذ کرده اند ريشه در کلام خدا ريشه در کلام اهل بيت دارد که اين‌ها حجت اند حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هستند. حالا حافظ مي‌گويد در حلقه‌ي گل و مل خوش خواند دوش بلبل مي‌دانيد بلبل در آن حلقه‌ي گل و مل در آن بوستان و گلستان ديشب چه مي‌خواند؟ من آن را برايت ترجمه مي‌کنم حافظ صبوح هبوا يا ايها السکارا مي‌گويد آن چيزي که تو مي‌شنوي نيست يک نت است مثل نت موسيقي است فقط اهلش مي‌تواند آن را معنا کند و ترجمه بکند ابوسعيد ابوالخير هم دارد که
هنگام سپيده دم خروس سحري *** داني که چرا همي کند نوحه گري
گفت مي‌داني خروس چرا سحر مي‌خواند؟ معناي خواندنش را مي‌فهمي؟
عني که نمودند در آيينه‌ي صبح * * * کاز عمر گذشت شبي و تو بي خبري
دارد مي‌گويد يک شب گذشت يک شب تمام شد يک شب کم شد از عمرت حالا حافظ مي‌گويد بلبل مي‌داني صبح‌ها مي‌خواند دارد چه مي‌گويد؟ دارد مي‌گويد بلند شو آن مي. صبحگاهي را بياور بنوس مِي صبحگاهي يعني صبح گاه مِي است سحرخيزي شراب است آن چيزي که تو را مست مي‌کند اين زمان است هبوا بيدار شويد يا ايها السکارا‌اي کساني که مست خواب هستيد اسير خواب هستيد
شريعتي: خيلي ممنون اگر نکته‌اي است بفرماييد
حاج آقا رنجبر: گفت سايه‌ي خود از سر من برمدار بي قرارم بي قرارم بي قرار.
شريعتي: فرصت هست تا به نکته‌ي قرآني هم اشاره کنيد
حاج آقا رنجبر: به بوته‌ي گل رسيدگي مي‌کنند هرس مي‌کنند آب مي‌دهند کود مي‌دهند چرا؟ چون گل مي‌دهد و چون گل مي‌دهد پيش از اين که سودش به ديگران برسد به خودش مي‌رسد ولي بوته‌ي خار را قيچي مي‌کنند قطع مي‌کنند ريشه کن مي‌کنند چرا؟ چون خار مي‌دهد و اين خار دادن پيش از اين که زيانش به ديگران برسد به خودش مي‌رسد رشد خودش متوقف مي‌شود قرآن مي‌گويد يادت باشد يا بوته‌ي گل هستي يا بوته‌ي خار هر کاري مي‌کني با خودت داري مي‌کني يکي از تعبيراتش همين بود «فَلِنَفْسِهِ» (زمر/ 41) مي‌گويد هر کسي هر کاري مي‌کند دارد با خودش انجام مي‌دهد يعني سود و زيانش به خودش برمي‌گردد.
شريعتي: خيلي ممنون يک تشکر ويژه هم از آقاي صالح اعلي به خاطر تيتراژ ابتدايي برنامه که در اين هفته‌اي که منور و مزين است به نام حضرت ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها