برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 94/01/30
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
صلاح کار کجا و من خراب کجا *** ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس *** کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را *** سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روي دوست دل دشمنان چه دريابد *** چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بينش ما خاک آستان شماست *** کجا رويم بفرما از اين جناب کجا
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است *** کجا هميروياي دل بدين شتاب کجا
بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال *** خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مداراي دوست *** قرار چيست صبوري کدام و خواب کجا
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم سلام ميگويم به همهي شما خانمها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو ميکنم در هر کجا هستيد ايام به کامتان باشد دل و جانتان بهاري باشد. حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم خدمت شما و همهي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم خدمت شما و دوستان خوب هستيم. صلاح کار کجا و من خراب کجا
حاج آقا رنجبر: ما نه با حافظ هم زبان هستيم و نه هم زمان. زبان ما با زبان او زمان ما با زمان او متفاوت است حالا زمان دست ما نيست بالاخره آن در يک قرني آمده ما در يک قرن ديگري اما زبان دست ما است ما ميتوانيم با حافظ هم زبان شويم و تا هم زبان نشديم حق هيچ گونه قضاوتي دربارهي او نداريم. و هر قضاوتي دربارهي او داشته باشيم صحيح و صواب نيست. يک آيهاي دارد قرآن کريم که اگر فقط همين يک آيه داشت يعني تمام قرآن همين يک آيه بود جوامع بشري اصلاح ميشد و آن آيه هم اين است «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) ميگويد دنبال نکن چيزي را که نسبت به آن چيز سررشته نداري احاطه و اشراف و آگاهي کامل نداري و فردا بر اساس همين آيه مواخذه خواهيم کرد داريم که «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» (صافات/24) مردم دارند در صحراي محشر حرکت ميکنند دستور ميآيد که آنها را متوقف بکنيد نگهشان بداريد انم مسئولون ما از اينها سوال داريم بايد پاسخ بدهند ميگويند شما چرا مکانيک شدي تو که نسبت به مکانيکي سررشتهاي نداشتي چرا دست به آچار شدي دل و رودهي ماشين مردم را ريختي پايين و بعد هم سر هم بندي کردي بعد هم رفت در جاده آتش گرفت مگر ما به تو نگفته بوديم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) چيزي که به آن اشراف نداري آگاهي کامل نداري نبايد دنبال بکني چرا دنبال کردي اينهايي که دفتر مشاوره ميزنند که الآن هم باب شده مشاورهي خانواده بعضي هايشان انصافا متخصص اند تخصص دارند آگاهي دارند سابقه دارند تجربه دارند ولي بسياري از اينها نه سابقه دارند نه تجربه دارند نه تحصيلاتي دارند فقط ميبينند يک شغل پر در آمدي است يک شغل در آمد زايي است لذا دفتري ميزنند و نسخهاي مينويسند و بسياري از اين خانوادهها را گرفتار ميکنند. فردا بايد پاسخ بدهد مگر ما به تو نگفتيم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اينهايي که معلم ديني ميشوند در مدارس فردا بايد پاسخگو باشند خيلي هايشان فردا بايد پاسخگو باشند شما که با دين هيچ ارتباطي نداشتي اصلا آشنايي اشرافي نداشتي خودت را درياي شبهات و سوالات بودي به چه مجوزي دختر بچههاي مردم را پذيرفتي تا به آنها آموزش دين بدهي تو بايد در آن کلاس شبهات را پيشاپيش از ذهن اينها بيرون ميکردي که وقتي وارد کوچه برزن بازار ميشوند تحت تاثير قرار نگيرند به چه مجوي تو اين کرسي را قبول کردي مگر ما نگفته بوديم که «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» اگر همين آيه بيايد هر کسي سر جاي خودش مينشيند. الآن هر کسي کنار هر کسي مينشيند ميگويد شنيدي او هم ميگويد شنيدي اين وايبرش را باز ميکند او واتساپش را باز ميکند سرمايهي آدمها شنيدن هايشان است و شنيدنها صدي نود با واقع خيلي فاصله دارد اگر کسي اين آيه را مد نظر داشته باشد ديگر هر چيزي برايش آمد به ديگران پيامک ارسال نميکند آدمها به مقام سکوت ميرسند واقعا اين طوري است آن وقت هر کس به سکوت رسيد به حکمت ميرسد
چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد *** گوهر شه بال جاي حرفش آيد بر زبان
صدف يک مدتي دندان روي دندان ميگذارد دهانش را ميبندد بعد از مدتي که دهان باز ميکند مرواريد ميدهد گوهر ميدهد. آدمها واقعا حکايت صدف پيدا ميکنند اگر اهل سکوت شوند کار بسيار سختي است ولي آن حکمتها که ميآيد کار را آسان و شيرين ميکند. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» همين آيه اگر بيايد در زندگي، زندگي چهرهي ديگري پيدا ميکند هر کسي هر چه دارد نميگويد هر چه شنيده منتقل نميکند همين طور در باب حافظ هم همين طور است فردا مواخذه ميکنند تو به چه مجوزي در بارهي اين مرد قضاوت کردي مگر ما نگفته بوديم «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» تو کتاب اين مرد را خواندي از اول تا آخر خواندي که قضاوت کردي يک قاضي بايد تمام پرونده را سطر به سطر بخواند و تمام پرونده را بايد بفهمد تا قضاوت بکند اگر يک سطرش را نخواند يک سطرش را نفهمد حق قضاوت ندارد شما وقتي ميتواني دربارهي يک شخصيتي حافظ يا هر کسي قضاوتي داشته باشي تمام حافظ را از ابتدا تا انتها رفته باشي زبانش را فهميده باشي اگر نفهميده باشي قضاوت تو درست از آب در نميآيد. همين جا
صلاح کار کجا و من خراب کجا
اگر شما با حافظ هم زبان نباشي تا گفت من خراب. ميگويي خراب که يعني فاسد ما ميگوييم فلاني خراب است يعني فاسد است اين هم که بيچاره به زبان خودش ميگويد من خراب و اعتراف ميکند اصلا دو بيت بعد ميگويد دلم ز صومعه بگرفت. صومعه کجاست؟ معبد است عبادت گاه است. عبادت گاه چه کساني؟ مسيحيها اگر حافظ اهل صومعه بوده پس مسيحي است ميگويد دلم ز صومعه بگرفت اگر مسلمان بود ميگفت دلم ز مسجد گرفت نميشود قضاوت کرد بايد بفهمي وقتي او ميگويد صومعه منظورش چيست وقتي ميگويد خراب منظورش چه بوده آن هم با بيان خودش.
هر کس آمد به جهان نقش خرابي دارد *** در خرابات بپرسيد که هوشيار کجاست
خراب را مقابل چه چيز قرار داد؟ هوشيار. ما خراب را نقطه مقابل آباد ميگيريم. اين خراب را نقطه مقابل هوشيار ميگيرد. پس خراب يعني مست. از خود بي خود شده. وقتي ميگويد من خراب يعني مني که مست هستم. حالا اين مستي هم بارها گفتيم انواعي دارد حافظ مست معرفت است من خراب آن وقت کسي که مست حقيت شد مست معرفت شد مست خدا شد عاشق و شيداي حق شد ديگر صلاح و مصلحت را نميفهمد همان طور که مستان آب انگور هم همين طور اند يا هر مستي که در هر کجا که باشد اين خاصيت را دارد صلاح انديشي و مصلحت بيني را کنار ميگذارد. صلاح انديشي مال آدمهاي هوشيار است مصلحت انديشي مال آدمهاي هوشيار است اگر کسي عاشق دختر همسايه اش باشد هر چه پدر مادر خانواده بستگان ميگويند اين وصلهي ناجور است ميگويند نکن صلاح ما نيست مصلحت نيست مردم دارند اين را ميگويند ميگويد مردم چه کساني هستند مردم چه کاره هستند به مردم چه ربطي دارد هر کس هر چه ميخواهد بگويد صلاح و مصلحت اين آدم نميفهمد مسير معنوي هم همين طور است اگر کسي مست خدا باشد جز خدا هيچ چيز را به رسميت نميشناسد نميبيند نميفهمد يک وقتي به مجنون گفتند علي يا معاويه حق با کدامشان بود؟ گفت حق با ليلي بود. چرا؟ چون اين در عالم فقط يک چيز ميفهمد آن هم ليلي است اين يعني اين که عاشق فقط همان چيزي ميبيند همان چيزي ميفهمد که به آن عشق ميورزد ديگر نسبت به هر چيز و هر کس حواسش پرت است آدم هوشيار حواسش جمع است به همه چيز حواسش است اين طوري بپوشم اين طوري حرف بزنم پرستيژم اين طوري حفظ ميشود اين طوري حفظ نميشود اين عطر را بزنم اگر وارد شوم چه جملاتي را بگويم هوشيار است ولي آدم مست حواسش از همه چيز پرت است به هيچ چيزي توجه ندارد جز به خدا. اميرالمومنين است با آن پهلوان عرب در افتاده به زمينش زده
او خدو انداخت بر روي علي مولانا ميگويد آب دهان انداخت بر چهرهي اميرالمومنين
افتخار هر نبي و هر علي
مي دانيد آب دهانش بر صورت چه کسي انداخته؟ به کسي که هر پيامبري به او افتخار ميکند هر ولي خدايي به او افتخار ميکند
آن خدو زد بر رخ رويي که ماه * * * سجده آرد پيش او در سجده گاه
آب دهان به صورت کسي انداخت که ماه در برابر او سجده ميکند ولي همين اميرالمومنين تا اين آدم آب دهانش را انداخت بلند شد شمشيرش را هم انداخت نگفت صلاح نيست مصلحت نيست الآن همه ميگويند ترسيد چه شد چه نشد هر کس هر چه ميخواهد بگويد بگويد گفت اين لحظه اگر من بزنم شايد اين آب دهان دخيل باشد در خشم و غضب من.
گفت شمشير از پي حق ميزنم
بايد فقط حق محض باشد فقط پاي او در ميان باشد حساب شخصي و تسويه نبايد باشد خراب خداست مست خداست عاشق خداست شيداي خداست هيچ چيز را نميبيند صلاح کار کجا و من خراب کجا اصلا گفتني نيست قابل اندازه گيري نيست فقط ميتواني تماشا بکني من چه بگويم به تو که چقدر بين اين دو فاصله است
ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
بين خراب و صلاح بين مستي و هوشياري، بين مست و هوشيار بين عشق و عقل عاشق و عاقل خيلي فاصله است. اصلا قابل اندازه گيري نيست
چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را *** سماع وعظ کجا نغمهي رباب کجا
کتابها نوشتند مقالهها نوشتند در باب رندي حافظ که رندي در زبان حافظ يعني چه حافظ وقتي ميگويد من رند هستم يعني چه در حالي که ساده ترين و پيش پا افتاده ترين واژه در ديوان حافظ همين است يعني ما واژهاي از اين ساده تر نداريم. و رندي اتفاقا همان معنايي داشته که امروز دارد ميگوييم فلان رند است يعني زرنگ است رندي يعني زرنگي يک جور زيرکي منتها زرنگي در نگاه حافظ که اهل معرفت است با زرنگي در نگاه ما که اهل معرفت نيستيم زمين تا آسمان فرق دارد زرنگي در نگاه حافظ اين است که شما زرنگي نکنيد حافظ به کسي ميگويد زيرک زرنگ که زرنگي نکند ميگويد هر کسي در اين عالم زرنگي بکند از خودش ساده تر خودش است چون هندسهي عالم را نميفهمد من يک مثال بزنم زرنگي نکردن زرنگي است اگر زرنگي نکردي آدم زرنگ و زيرکي هستي. مولوي يک قصهاي دارد ميگويد کسي گِل خوار بود هر کجا گلي به دستش ميرسيد برميداشت ميخورد گل برايش مثل نقل و نبات بود رفته بود مغازهي قند فروشي قند بخرد از قضا وزنهي ترازو کلوخ بود از گل ساخته شده بود گفت چقدر ميخواهي گفت يک کيلو. کلوخ يک کيلويي را گذاشت روي ترازو رفت ته مغازه سر گوني را باز بکند قند را بياورد اين چشم او را دور ديد شروع کرد تکه تکه از اين گل کردن و خوردن در چشمش هم ميگذاشت او هم نيم نگاهي انداخت ديد دارد اين کار را ميکند کشش دارد طولش داد او هم ميکند و ميخورد وقتي برگشت گفت يک کيلو ميخواستي گفت اينم که وزنهي يک کيلويي است قند را گذاشت در کفه هي تکه تکه از آن جدا کرد تا اندازه شود در واقع چه اتفاقي افتاد؟ در واقع اين آدمي که ميخواست زرنگي بکند قند را گِل کرد. سهراب ميگويد آب را گل نکنيم او قند را گل کرد به اندازهاي که گِل خورده بود به همان اندازه از قندش کم شد. اين در نگاه خودش زرنگ است ولي آيا زرنگ است؟ گِل را قند کردن هنر و زرنگي است نه قند را گِل کردن. اميرالمومنين سوار مرکبش بود رسيد به جايي ميخواست وارد آن جا شود از مرکبش پياده شد يک نفر آن جا ايستاده بود ميگفت اين جا هستي مواظب مرکب من هم باش من ميروم برميگردم حضرت رفت ديد افسار خوبي دارد مرکب افسار را باز کرد رفت پي کارش حضرت وقتي آمد ديد طرف نيست مرکب هست آمد سوار شود ديد افسارش نيست همان طور که داشت ميرفت ديد يک نفر ميآيد افسار به دست نگاه کرد ديد خودش است گفت کجا بوده گفت خريدم فرمود چند گفت دو درهم حضرت فرمود اتفاقا من ميخواستم وقتي آمدم بيرن به خاطر اين که مراقبت از مرکبم کرده بود دو درهم به اين آدم بدهم چه کار کرد؟ همان حلال را حرامش کرد. زرنگي اين است که حرام را حلال بکني نه حلال را حرام بکني بچهها از سينهي مادر شير ميکنند خوب که شيرش خورد گاز ميگيرد گاز که گرفت خون ميآيد اين خون را ميخورد در حالي که اين خون قرار بود در سينهي مادر تبديل به شير شود
گفت مهلتي بايست تا خون شير شد. خون ميآيد در سينهي مادر تبديل به شير ميشود اين قرار بود اين خون شير شود شير را بخورد شير را خون کرد. اين زرنگي است اين هنر است اين رندي است حافظ ميگويد تمام زرنگيهاي ما در عالم رنديهاي ما در عالم از اين دست است اين عين سادگي است رندي و زرنگي نيست زيرکي نيست
شريعتي: زيرکي يعني چه؟
حاج آقا رنجبر: يعني اين که انسان هندسهي عالم را بفهمد که «وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقره/29) خدا به هر چيزي آگاه است نمونهي آگاهي هايش را ميبيند «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ» (غافر/19) حتي خيانت چشمها را هم ميبيند خيانت چشمها يعني اين که من دارم به شما نگاه کنم ولي حواسم به بغل دستي شما است ميگويد خداوند حتي اين را ميفهمد که شما چشم به يک نفر دوختي اما حواست به بغل دستي اش است «وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر/19) بعد ميگويد همين خدا يادت باشد «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) هر چيزي پنهان کرده باشيد برملا آشکار خواهد کرد کسي اين را بفهمد ميآيد از آن دست زرنگيها ميکند از آن بازيها و اداها در ميآورد؟ کلاه سر اين و آن ميگذارد؟ پس او خيلي ساده است. فهم اين که خداوند حقيقتا ناظر است زرنگي است اگر نام خودش را ناظر گذاشته حقيقتا ناظر است گاهي وقتها در مدرسه دو نفر دارند به سر و کلهي هم ميزنند آن ناظم هم پشت پنجره تماشا ميکند يکي شان است دست از پا خطا نميکند چون ميبيند ناظم دارد ميبيند يکي بيچاره بالا پايين اين طرف آن طرف هرچه دستش ميآيد خطا ميکند کدام زرنگ است؟ اين زرنگ است که هواي ناظر را دارد يا آن که حواسش از همه جا پرت است.
چه نسبت است به رندي
پس رندي زرنگي در نگاه حافظ اين شد که خودمان باشيم همان که قرآن گفت «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (مائده/105) خودتان باشيد بازي نکنيد ادا در نياوريد هميني باش که هستي و بايد باشي چه نسبت است چه تناسبي است چه ارتباطي است رندي کردن زرنگي کردن به معناي حافظي اش يعني زرنگي نکردن
چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را
اينهايي که ميبينند الآن بازار صلاح و تقوا گرم است يک ظاهر ظاهر الصلاحي را به خودش درست ميکند يک جور ريا تظاهر صلاح و تقوايي که ريشه در تظاهر دارد اين را زرنگي ميداند در حالي که «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) يک روزي فاش ميکند اين قدر فيلم بازي نکن يک روزي آشکار برملا ميشوي دستت رو ميشود خودش ميگويد ما دست شما را رو ميکنيم مخرج ما کنتم تکتمون هرچه در پنهانت باشد ما آشکار خواهيم کرد يک روزي همه خواهند ديد همه خواهند فهميد
شريعتي: در يوم تبلي السرائر
حاج آقا رنجبر: نه همين جا. قيامت از همين جا شروع ميشود آن جا ادامه اش است چهرهي ديگرش است از همين جا قيامت شروع ميشود بهشت هر کسي از همين جا شروع ميشود جهنم هر کس از همين جا شروع ميشود همين جا رو خواهد شد «وَاللَّـهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) هر چه پنهان بکنيد زمين در فصل پاييز که کاشتيد بهار بيرونش ميکشد هر چه کاشته باشيد همين جا بيرون ميکشد نه در قيامت. در قيامت چهرهي ديگري پيدا خواهد کرد
چه نسبت است به رندي
چه ارتباطي است بين رندي يعني زرنگي نکردن با صلاح و تقوا يعني زرنگي کردن ادا و اصول در آوردن اگر ميخواهي بفهمي که اينها چه قدر فاصله دارند از هم يک مثال برايت ميزنم سماع وعظ کجا و نغمهي رباب کجا يک آقايي رفته بالاي منبر دارد موعظه ميکنند ديگران دارند سماع و استماع ميکنند آن نصايح را آن طرف تر يک مجلسي است يک آقايي تار و تنبور دستش است ميزند افراد دارند ميشنوند نغمهي ساز را. اينها ميشنوند و آنها هم ميشنوند بين اين شنيدن تا آن شنيدن چقدر راه است آيا آن کسي که اين موعظهها را ميشنود اين صداها را ميشنود؟ نه کسي که آنها گوش ميدهد اينها را گوش ميدهد؟ نه قابل جمع هستند؟ نه ميگويد بين رندي و صلاح و تقوا هم همين طور است کسي که واقعا رند شد زرنگ شد به معناي واقعي کلمه يعني زرنگي نکرد با کسي که ادا و اصول در آورد خيلي با هم فاصله دارند اين آدم هيچ گاه ادا و اصول در نميآورد آدمي هم که ادا و اصول در ميآورد هيچ گاه رند و زرنگ نيست هيچ گاه زيرک نيست
چه نسبت است به رندي صلاح و تقوا را * * * سماع وعظ کجا نغمهي رباب کجا
شنيدن موعظه نصيحت کجا شنيدن نغمهي آواز کجا. رباب يکي از آلات موسيقي است براي اين که وزن شعرش درست در بيايد از رباب استفاده کرده هر سازي ميتوانيد جايش بگذاريد
شريعتي: خيلي ممنون. در بخش دوم فرازهاي نابي را از زيارت جامعهي کبيره با حاج آقاي رنجبر عزيز مرور خواهيم کرد. پيشاپيش تبريکي را ميگوييم به مناسبت هلول ماه رجب. ان شاء الله ماه رجب امسال ما پر بار تر از سالهاي قبل باشد و آن آمادگي لازم را کسب کنيم براي درک ماه مبارک رمضان و شبهاي قدر. صفحهي 421 قرار دوستان خوب سمت خداست آيات 23 ام تا 30 ام سورهي مبارکهي احزاب در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ?23? لِّيَجْزِيَ اللَّـهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ?24? وَرَدَّ اللَّـهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّـهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّـهُ قَوِيًّا عَزِيزًا ?25? وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا ?26? وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا ?27? يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ?28? وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّـهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا ?29? يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا ?30?
ترجمه:
از مؤمنان مرداني هستند که به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخي از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نايل شدند] و برخي از آنان [شهادت را] انتظار ميبرند و هيچ تغيير و تبديلي [در پيمانشان] نداده اند، (??) تا سرانجام خدا صادقان را به سبب صدقشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند يا [اگر توبه کنند] توبه آنان را بپذيرد؛ زيرا خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است. (??) و خدا کافران [شرکت کننده در جنگ خندق] را در حالي که به پيروزي و غنيمت دست نيافتند با خشم و اندوهشان برگرداند، و خدا [سختي و مشقت] جنگ را از مؤمنان برداشت؛ و خدا همواره نيرومند و تواناي شکست ناپذير است. (??) و [خدا] کساني را از اهل کتاب که گروههاي دشمن را پشتيباني کردند از قلعههاي محکم و استوارشان پايين کشيد و در دل هايشان ترس و بيم افکند، گروهي را ميکشتيد و گروهي را اسير ميکرديد، (??) و سرزمينشان و ديار و اموالشان و سرزميني که به آن قدم نگذاشته بوديد به شما ميراث داد؛ و خدا بر هر کاري تواناست. (??)اي پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگي دنيا و زيور و زينتش را ميخواهيد بياييد تا برخوردارتان نمايم و با روشي پسنديده رهايتان کنم، (??) و اگر خدا و پيامبر او و سراي آخرت را ميخواهيد، پس خدا يقيناً براي نيکوکاران شما پاداشي بزرگ آماده کرده است. (??)اي همسران پيامبر! هرکس از شما کار بسيار زشت آشکاري مرتکب شود [قطعاً پيوند همسري با پيامبر به او مصونيّت نميدهد، بلکه] عذاب براي او دو چندان خواهد شد، و اين [کار] بر خدا آسان است. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشارهي قرآني را حاج آقا رنجبر بفرمايند بعد خدمت شما و ايشان باشيم
حاج آقا رنجبر: اين قلابهاي ماهيگيري صاف نيستند کشيده نيستند اگر صاف و کشيده بودند هيچ صيدي نميتوانستند از دريا داشته باشند بلکه کج اند گردنشان کج است در مقابل دريا گردن کجي ميکنند نه گردن کشي. گردن را نميکشند صاف نيستند به همين خاطر ميتوانند صيادي بکنند ميتوانند صيدي را از دريا داشته باشند خدا هم درياست درياي رحمت است درياي مغفرت و آمرزش و لطف است به شرطي که ما مثل قلاب گردن کجي کنيم در مقابلش. نه گردن کشي. يک بچه هست خلافي مرتکب شده عين خيالش هم نيست انگار نه انگار خيلي هم قلدرانه حرف ميزند حرکت ميکند مادر با اين چطور برخورد ميکند؟ يک پس گردني ميزند از اتاق بيرونش ميکند از حياط بيرونش مياندازد. اما اگر بچهاي که خطا ميکند گردن کج ميکند گردن را پايين مياندازد عذرخواهي ميکند معذرت خواهي ميکند اين جا مادر چه برخوردي ميکند؟ نوازش ميکند خيلي محبت ميکند ميبرد سر يخچالي شربتي شکلاتي ميوهاي ميدهد يعني هم ميپذيرد هم پذيرايي ميکند اين جنس برخوردها را خداوند با آدمها دارد. کساني که واقعا نادم باشند پشيمان باشند سرشان را پايين بيندازند اينها وقتي ميآيند و از خداوند طلب مغفرت و آمرزش ميکنند قرآن ميگويد«إِنَّ اللَّـهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا» (احزاب/24) است يعني ميپذيرد رحيم است يعني از آنها پذيرايي ميکند الطاف ويژهي خودش را نثار و نصيب اينها ميکند. بر خلاف ما. ما وقتي کسي را ميبخشيم ميگوييم بخشيدم برو اين جا نايست ولي خدا ميگويد نه بخشيدم بيا و بعد هم با الطاف ويژهي خودش از او پذيرايي ميکند
شريعتي: خيلي ممنون يک وقتهايي پنجرهاي رو به دل باز ميشود نسيم روح بخشي ميزود خوش به حال همهي آنهايي که خودشان را در معرض اين نسيم قرار ميدهند و جان و دلشان را تازه ميکنند يکي از آن نفحات خوب الهي که در پيش داريم ماه رجب است براي پر نور تر شدن ماه رجب قطعا خيليها برنامه ريزيهايي دارند با ايام نوراني اعتکاف وليکن براي پر نور تر شدنش از حاج آقاي رنجبر ميشنويم
حاج آقا رنجبر: اين سفره را وقتي تزئين ميکنند رغبت انسان تمايل انسان ميل انسان اشتهاي انسان بيشتر ميشود آن غذاها بيشتر به دل و جان انسان مينشيند سرّ اين که ورود به هر ماه به خصوص مثلا ماه رجب در شب اول تشريفاتي دارد همين است اين تشريفات نقش آن تزئين سفره را دارد اگر کسي امشب آدابي که در کتب ما آمده است در مفاتيح آمده است اينها را با دقت با توجه انجام بدهد اين مثل اين است که سفره را تزئين کرده باشد سفرهي ماه رجب خودش را از ماه رجب يک حظ ديگري ميبرد يک بهرهي ديگري ميبرد شما تجربه بکنيد در اول هر ماه آن آدابي که آن ماه دارد که تشريفات ورود به آن ماه است براي يک بار هم که شده تجربه بکند انجام بدهد ببيند حال و هوايش از فردا يک حال و هواي ديگري است يا نه. گفت
موسيا آداب دانان ديگرند
اصلا کساني که آداب را رعايت ميکنند اينها يک جور ديگري با آنها برخورد ميشود يک نصيب ديگري خواهند برد که ان شاء الله خداوند به همهي ما اين توفيق را کرامت بکند.
شريعتي: ان شاء الله. کتاب المراقبات آ ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي را که خيلي کتاب خوبي است با توجه به نکاتي که حاج آقا رنجبر گفتند براي رعايت آداب ماه رجب شعبان ماه رمضان و همهي ماهها کتاب خوبي است دوستاني که اهل مطالعه هستند و دنبال آداب ميگردند حتما تهيه بکنند. امروز به کدام فراز زيارت جامعهي کبيره خواهيم رسيد؟
حاج آقا رنجبر: يک فراز بلندي دارد که در حقيقت حقيقت اهل بيت را به تصوير ميکشد أَعْلَامِ التُّقَى (زيارت جامعهي کبيره) بدون نشاني و بدون نشانه هيچ کس به هيچ مقصدي راه پيدا نميکند شما ميخواهيد برويد مشهد اول نياز به نشاني داريد کدام سمت بروم شمال است جنوب است غرب است شرق است نشاني باشد داشته باشيد بعد از نشاني وارد مسير شمال شديد نشانهها مهم است بيراهه الي ما شاء الله اگر نشانهها نباشند تابلوها نباشند محال است شما به مشهد برسيد مقصد ما هدف نهايي ما منتهاي سير ما در اين عالم خداست «وَأَنَّ إِلَى? رَبِّكَ الْمُنتَهَى?» (نجم/42) قرآن ميگويد قطعا منتهاي مقصد شما خداوند است مقصد شما آن جاست گفت ما ز فلک بوده ايم يار ملک بوده ايم باز همان جا رويم جمله که آن شهر ماست. ما ز فلک برترين وز ملک افزون تريم زين دو چرا نگذريم منزل ما کبرياست
منزل ما آستان کبريايي حق است قرار است ما آن جا فرود بياييم مقصد و ماواي ما آن جا است اين هم دو چيز ميخواهد نشاني ميخواهد و نشانه. نشاني اش قرآن کريم است قرآن کريم آدرس راه خداست نشاني به خدا رسيدن است و هدايت ميکند کار آدرس هدايت کردن است نشاني است ولي نشاني بدون نشانه نميشود اهل بيت آن نشانهها هستند چطور نشانه را اگر از نشاني بگيريد محال است به مشهد برسيد تابلوها را از مسير بردار محال است برسي اهل بيت را هم اگر از قرآن بگيري همين است قرآن هدايتش را نميتواند انجام بدهد يعني نشاني بودن خودش را نميتواند انجام بدهد به همين خاطر پيامبر فرمود اين دو نميتوانند از هم جدا باشند نشانه هستند به همين خاطر در زيارت جامعه ميخوانيم اعلام جمع علم است علم يعني نشانه به پرچم هم ميگويند علم چون نشانهي يک خاک و يک سرزمين است اهل بيت ميگويند ما اعلام هستيم ما نشانهها هستيم شما وقتي مشرف ميشويد مدينه متاسفانه مواجه ميشويد با وهابيها به خصوص حوالي قبور ائمهي بقيع اينها دائم با پرخاش به شما ميگويند حرکت کن اين جا نايست فقط خدا. اينها شرک است اين نميفهمد چه ميگويد اگر ميفهميد نميگفت مگر اهل بيت جز اين گفتند؟ اين ائمهاي که در آن جا آرميده اند تمام حرفشان همين بود ميگفتند فقط خدا سراغ هيچ کس نبايد رفت اين خدا که ميخواهي بروي اين راه را که ميخواهي طي کني کنار هر راهي بيراهههايي است ما نشانه ايم ما تابلو هستيم ما ميگوييم از کدام طرف بروي به آن خدا ميرسي اينها هيچ کس را به سمت خودشان دعوت نکردند امام سجاد ميگويد اَقَلُّ الاَقَلّينْ (صحيفه سّجاديه/ دعاي47) من از هر کمتري کمتر هستم کي ميآيم ديگران را به کمترينها دعوت کنم؟ محال است با عقل جور در نميآيد اينا کارشان اين است در همين زيارت جامعه ميخوانيم الدّاعينَ اِلَي الله (زيارت جامعهي کبيره) فقط به خدا دعوت ميکنند اينها ميگويند فقط خدا اينها ميگويند در عالم هيچ کس کارهاي نيست اگر گره گشايي است فقط اوست هيچ کس نميتواند گره از کار فرو بستهي شما باز کند اين شما اين هم صحيفهي سجاديه ماه دعا هم است يکي از دعاهاي خيلي زيباي صحيفه هم دعاي هفتمش است که داريم هر گاه امام سجاد عليه السلام مشکلي در زندگي اش پيش آمد ميکرد اين دعا را ميخواند هر کس مشکلي دارد اين دعا را بخواند خيلي دعاي لطيفي است خيلي دعاي خوش مضموني است مثل همهي دعاها اين طوري شروع ميشود يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ (صحيفه سجاديه، دعاي هفتم) اي کسي که چقدر زيباست مشکلات مايه ناخوشي اند وقتي يک مشکلي برايت پيش آمد ميکند نا خوش ميشوي لذا امام سجاد عليه السلام به مشکلات ميگويد مکاره ناخوشيها انسان وقتي مشکلي برايش پيش آمد ميکند ناخوش ميشود دستش به کار نميرود پايش به کار نميرود ميگويد حوصله ندارم انگار دست و پايش را گره زده باشند بسته باشند لذا ميگويد عُقَدُ الْمَكَارِهِ گرههاي ناخوشي ها اي کسي که تُحَلُّ گشوده ميشود بِهِ به وسيلهي او نه بِنا به وسيلهي ما تحل به عقد المکاره گرههاي ناخوشيها باز ميشود دارد توجه شما را ميدهد به خدا نميگويد من گره گشايي ميکنم همهي دعاها. اين نمونه است. وَ يَا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ شدائد يعني شدتها سختيها اين سختيها وقتي ميآيند گاهي اميد انسان را قطع ميکنند برنده اند لذا ميگويد حد الشدائد آن برندگي و تيزي سختي هااي کسي که يُفْثَأُ کاهش داده ميشود بِهِ به وسيلهي او تيزي سختيها يعني وقتي سختيها ميآيد کنار آن ديگر اميد ما را قطع نميکند اگر پاي او بيايد وسط شما در کنار هر سختي که قرار بگيري اميدت قطع نميشود ميگويد به وسيلهي او اين اتفاق ميافتد ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ خدايا در جنب قدرت تو سختيها آسان ميشوند اگر پاي تو بيايد وسط نه پاي ما پاي تو بيايد وسط صعوبتها دشواريها ناهمواريها ملايم ميشوند وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ ميدانم خدايا عالم عالم اسباب است ولي تو اينها را اسباب کردي ميتواني از اسباب بودن هم بيندازي لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ خدايا دري که تو ببندي چه کسي ميتواند باز کند دري که تو باز کني چه کسي ميتواند ببند يعني من نميتوانم ببندم نميتوانم باز کنم همه کاره تو هستي. ببينيد اين دارد چه را نشان ميدهد اين فقط دارد خدا را نشان ميدهد پس نگو فقط خدا شرک است اينها هم همين حرف را ميزنند تمام حرف اينها همين است فقط خدا. منتها خدا يک راهي دارد براي رسيدن به آن هر راهي هم عقل ميگويد کنارش صدها بيراهه است ما تابلو هستيم ما ميگوييم از اين طرف ميخواهي بروي مشهد بايد از اين طرف بروي از آن طرف نرو نگو آن طرف سرسبز تر است اتوبان است خرما ست آن طرف کنار دريا دارد نه از اين طرف برو کوير است عيبي ندارد و به مشهد ميرسي. ما نشانهها هستيم. به شما نشان ميدهيم راههاي درست را ببينيد يک تعبيري مولوي دارد در باب اميرالمومنين که چرا اميرالمومنين تلاش ميکرد خليفهي مسلمين باشد من از اين زيباتر سخني نديدم ميگويد
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم
به خاطر اين تلاش ميکرد که به يک جاه و حکومتي راه پيدا بکند
تا اميران را نمايد راه و حکم
تا حاکمان عالم را راه و رسم حکومت داري بياموزد
تا اميران را نمايد يعني نشان دهد نشانه است راه و حکم.
تا اميري را دهد جاني دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. اميرالمومنين ميخواست نخل خلافت به ثمر بنشيند ميگفت اگر من باشم شما از خلافت بَرِ شيرين ميچشي ميگويد اگر اميرالمومنين نباشد هر کسي باشد فرقي نميکند کام هيچ کسي شيرين نخواهد شد تنها کسي که ميتواند نخل خلافت را به ثمر بنشاند اميرالمومنين است ميگويد اين کارش اين بود ميخواست راه و رسم نشان بدهد يعني اعلام و تابلو
شريعتي: خيلي ممنون فردا ان شاء الله اگر توفيقي بود با حضور حاج آقا فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد حاج آقا دعا بکنند آمين بگوييم
حاج آقا رنجبر: جامي ميگويد الهي غنچهي اميد بگشاي خدايا غنچهي اميد هر کسي را تو گل کن تو باز کن هر کسي هر خواست خوب و مشروعي که دارد ان شاء الله به يمن و عظمت خودش در اين ماه گشوده شود
شريعتي: ان شاء الله يا رب نکند به زخمم آگاه کني اين گم شده را دوباره گمراه کني يا رب نکند دستم را از دامن اهل بيت کوتاه کني السلام علي ائمة الهدي.