اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

94-01-23-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

تاريخ پخش: 94/01/23

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها * * * که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل‌ها

به بوي نافه‌اي کاخر صبا زان طره بگشايد * * * ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم * * * جرس فرياد مي‌دارد که بربنديد محمل‌ها

به مي‌سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد * * * که سالک بي‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل * * * کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامي به بدنامي کشيد آخر * * * نهان کي ماند آن رازي کز او سازند محفل‌ها

حضوري گر همي‌ خواهي از او غايب مشو حافظ * * * متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها

شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما خانم‌ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي‌کنم در هر کجا که هستيد تن تان سالم باشد و خداوند متعال پشت و پناهتان خدا را شکر مي‌کنيم در خدمت شما هستيم. سلام عليکم و رحمة الله حاج آقاي رنجبر خيلي خوش آمديد

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم

شريعتي: در بخش اول گفتگويمان با حاج آقاي رنجبر شرح غزليات حافظ را خواهيم داشت ان شاء الله در بخش دوم فراز‌هاي ناب زيارت جامعه‌ي کبيره را مرور خواهيم کرد در خدمت شما هستيم و اين بيت حافظ را که

به مِي ‌سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد * * * که سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزل ها

حاج آقا رنجبر: خدا ان شاء الله قسمت بکند نجف حرم اميرالمومنين از آن ايوان رفيع و بلند وقتي که شما وارد مي‌شويد چشم شما مي‌افتد به ضريح اگر خوب نگاه کنيد اگر خوب تماشا کنيد مي‌بينيد که آن قسمت‌هاي طلايي ضريح گوشه گوشه اش خوشه‌هاي انگور طراحي شده است حکاکي شده است نزديک تر که مي‌شوي از درون آن مشبک‌ها نگاه مي‌کني آن ترمه‌اي که روي صندوق چه‌ي مزار قرار داده شده دور تا دورش خوشه‌هاي انگور با اين سنگ‌هاي قيمتي طراحي شده طراح هر کسي بوده خيلي خوش ذوق و خوش سليقه بوده خواسته از زبان اميرالمومنين گفته باشد

آزمون کن که نه کمتر ز مِي ‌انگورم

بيا امتحان کن من از آن آب انگور کمتر نيستم اگر آب انگور کسي را مست مي‌کند و از خود بي خود مي‌کند بيا سراغ من تا مستي را بفهمي تا از خود بي خود شدن‌ها را بفهمي آزمون کن که نه کمتر ز مي ‌انگورم سرّ اين که اولياء خدا عرفا شخصيت هايي در گذشته مثل حافظ شخصيت‌هاي معاصر مثل امام اصرار داشتند که اين واژه‌ي مِي ‌واژه‌ي باده و شراب را به کار ببرند يکي همين بود مي‌خواستند بگويند باده‌ي واقعي مي‌ واقعي شراب واقعي پيش ماست آن چيزي که شما در کوچه و برزن و بازار شنيديد ديديد اين‌ها بدل است اين‌ها مجاز است اين‌ها سايه است اين‌ها هيچ حقيقتي ندارد حقيقت اين جاست مي‌ حقيقي پيش ماست مي‌ فقط مال انگور نيست و آب انگور فقط مي‌نيست هر چيزي که مايه‌ي مستي انسان بشود به آن مي‌ گفته مي‌شود يک کسي با آب انگور مست مي‌شود آب انگور براي او مي ‌است يک کسي با قدرت مست مي‌شود يک منصبي يک موقعيتي جايگاهي پيدا مي‌کند شنيده ايد مي‌گويند فلاني از وقتي که به اين قدرت رسيده خيلي بد مستي مي‌کند يعني خيلي مست شده يعني قدرت براي او نقش مي ‌بازي مي‌کند کسي با ثروتش با دارايي اش از خود بي خود مي‌شود و مست مي‌شود يک کسي در کنار يک چهره‌ي زيبا از خود بي خود مي‌شود آن چهره‌ي زيبا آن حسن براي او مي‌شود مي‌ حالا يک کسي است مثل سعدي مي‌گويد

حريفان ز مُل و من ز تأمل مستم

ديگران با آب انگور مست مي‌شوند يعني مي‌شان آب انگور است مي‌ من تأمل و تفکر است انديشه است معرفت است يعني من با معرفت مست مي‌شوم پس مي‌ براي سعدي مي‌شود معرفت معرفت براي او مي‌شود مي ‌حافظ هم مثل سعدي پس حافظ، سعدي و امثال آن‌ها وقتي که مي‌گويند مي ‌منظورشان معرفت است منظورشان تأمل است وقتي مي‌گويد به مي ‌سجاده رنگين کن نمي‌خواهد بگويد آب انگور بياور بريز روي سجاده ام اگر آب انگور بريزد روي سجاده که سجاده رنگين نمي‌شود زينت نمي‌شود ننگين مي‌شود اصلا همين واژه‌ي رنگين دارد آن را معنا مي‌کند مي‌گويد وقتي مي‌بيايد در سجاده آن آراسته مي‌شود سجاده چيست؟ سجاده جا نماز است. جا نماز جايي است که شما وقتي مي‌بينيد به ياد نماز مي‌افتيد لذا در کلمات عرفا و حافظ سجاده نماد عبادت است وقتي مي‌گويد سجاده منظورش عبادت است مي‌گويد تو وقتي مي‌آيي سراغ عبادت با مي ‌بيا با معرفت بيا اگر مي‌آيي سر همين سجاده به نماز مي‌ايستي با معرفت بيا عبادتت اگر معرفت نداشته باشد هيچ ارزش و قيمتي ندارد اميرالمومنين تعبيري دارد خيلي عجيب است درباره‌ي سگ مي‌فرمايد ‌طُوبّي لِمَن عَيشَهُ کَعيشِ الکَلبِ (لئالي الاخبار، جلد 5، صفحه 387)‌ خوشا به حال آن هايي که مثل سگ زندگي مي‌کنند همين سگي که پيش ما سگ است مي‌گويد سگ ده خصلت دارد چقدر خوب است يک مومن اين ده خصلت را داشته باشد. بعضي هايش اين است مثلا مي‌گويد سگ بيشتر شب بيدار است کمي از شب خواب است بعد مي‌گويد اين همان چيزي است که خدا از ما خواسته «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا» (مزمل/2) همين سگ غالبا گرسنه است مي‌گويد گرسنگي خيلي قيمت دارد اين سگ غالبا ساکت است مي‌گويد سکوت خيلي قيمت دارد اين سگ با وفا است وفا خيلي قيمت دارد ولي چرا سگ اين قدر پست است؟ چون همه‌ي اين قيمتي‌ها در کنارش معرفت نيست با معرفت گرسنه نيست با معرفت شب زنده دار نيست يعني پشتوانه ندارد اين ها. عبادتي که پشتش معرفت نباشد همين طوري است شما بيا سر سجاده صبح تا شب نماز بخوان اصلا از زير ناودان کعبه بخوان وقتي معرفت نباشد که قيمتي ندارد اگر نباشد ارزشي ندارد لذا مي‌گويد

به مي ‌سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد

اگر پير مغان بگويد که گفته. آن وقت‌ها شراب را که مي‌خواستند از جايي تهيه بکنند از دو جا تهيه مي‌کردند يکي از مسيحي‌ها يکي هم از مجوسي‌ها و به مجوسي‌ها مُغان مي‌گفتند مُغان يعني مجوسي‌ها و مي‌گفتند شراب مجوسي‌ها شراب مُغان بهترين شراب و ناب ترين و خالص ترينش است لذا خيلي قيمتي بود حالا حافظ مي‌گويد

شراب ناب شراب قيمتي اگر باشد معرفت است پس اولياء خدا را اسمش را مي‌گذارد پير مُغان اگر يک ولي خدايي آمد به تو گفت ببين نمازت را با معرفت بخوان بدان بفهم برابر چه کسي ايستاده‌اي برابر چه کسي داري سر خم مي‌کني مي‌گويد اين را دست کم نگير اين را بپذير اگر به تو گفت دو رکعت نماز با معرفت مساوي است با هزار حج و هر حجي مساوي است با تمام عالم و ما فيهايش از او بپذير. چرا؟

که سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

سالک دو معنا دارد يک کسي که الآن دارد يک راهي را طي مي‌کند راه رو يکي هم يعني کسي که راه رفته است يعني مسير را طي کرده سالک در اين جا يعني کسي که مسير را طي کرده پير مغان اصلا پير اين جاده است مي‌گويد اگر اين آمد به شما گفت با معرفت بيا بپذير چون اين سالک است اين راه را رفته است مي‌داند که بدون معرفت هيچ قيمتي ندارد که سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم * * * جرس فرياد مي‌آرد که بربنديد محمل ها

يک دعاي لطيفي داريم سرّ اين که اهل بيت دعاهايشان را در اختيار ما گذاشتند همين بود مي‌خواستند ما را هدايت بکنند به دعا کردن بگويند ببينيد اگر دعا مي‌کنيد اين طوري دعا کنيد از خدا مي‌خواهيد اين چيزها را بخواهيد وَ اجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي (اصول کافي جلد 2، صفحه 550) يکي از دعاها اين است خدايا به چشم من نور بده چشم من روشن باشد چشم من ببيند ‌أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا (مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه) چشمان ما را روشن بکن به ما چشم بينا بده به قول مولانا مي‌گفت

چشم بينا بهتر از سي صد عصا

آدم يک چشم بينا داشته باشد سي صد چه هزاران عصاي طلا لذا مي‌گفت خدايا اگر مي‌خواهي به من چيزي بدهي از اين به بعد چشم بده تا الآن معرفت نداشتم مي‌گفتم خانه بده امکانات بده ولي از اين به بعد

زين سپس ما ديده مي‌خواهيم و بس

به ما از اين به بعد فقط چشم بده منتها چه چشمي چه ديده اي؟

ديده‌اي خواهم سبب سوراخ کن

يک چشمي مي‌خواهم که از اين اسباب ظاهري عبور بکند يک جور ديگري ببيند يک جور ديگري بفهمد يعني به من معرفت بده انسان در پرتو معرفت يک جور ديگري عالم را مي‌بيند يک جور ديگري خودش را مي‌بيند اتفاقات را يک جور ديگري مي‌بيند و حافظ چون از اين مي‌ معرفت نوشيده لذا خودش را مسافر مي‌بيند برخلاف ما که از آن معرفت برخوردار نيستيم خودمان را مقيم مي‌بينيم حافظ چون معرفت دارد اين عالم را منزل مي‌بيند ولي ما مقصد مي‌بينيم حافظ چون معرفت دارد حوادث را جرس مي‌بيند ما اتفاق مي‌بينيم آن وقت يک قافله‌اي از يک نقطه‌اي مي‌خواست به يک نقطه‌اي حرکت بکند بين راه به شب مي‌خورد شب يک جاهايي فرود مي‌آمدند به آن جا مي‌گفتند منزل يعني محل فرود آمدن شب تا صبح استراحت مي‌کردند انرژي پيدا مي‌کردند صبح که مي‌شد اول طلوع آفتاب شتر‌ها بلند مي‌شدند آماده‌ي حرکت زنگوله‌ها صدا مي‌کرد يک عده خواب بودند با اين صدا بيدار مي‌شدند خواب خوش آن‌ها به هم مي‌خورد و بايد حرکت مي‌کردند حافظ مي‌گويد ما همان مسافر هستيم و اين عالم منزلي است که خداوند طراحي کرده منزل جانان است ولي منزل است يعني هر موقعيتي هر شرايطي که در اختيار ما قرار مي‌گيرد يک منزل است قرار است ما در آن جا يک تجديد قوايي بکنيم يک انرژي پيدا بکنيم و بعد حرکت بکنيم مثلا به شما يک پستي مي‌دهند معاونتي مديريتي به شما مي‌دهند اين منزل است تو قرار است از اين منزل نيرو بگيري با دست گيري با التفاتي که به ديگران مي‌کني با گرهي که از کار فرو دستي ديگران باز مي‌کني يک انرژي بگيري که وقت نماز که وقت سير است وقت حرکت است يک حرکتي داشته باشي تمام اين اتفاقاتي که پيرامونت مي‌افتد اين‌ها جرس است وقتي مي‌بيني يک کسي را از مقامش عزل کردند يک جرس است يعني نوبت تو هم مي‌رسد وقتي مي‌بيني يک تابوتي بر دوشي حرکت مي‌کند اين جرس است يعني اين اتفاق براي تو هم مي‌افتد وقتي مي‌بيني صداي اين آژير اورژانس بلند است يعني يک روزي هم نوبت تو هم خواهد رسيد لذا حافظ مي‌گويد با اين جرس هايي که پيرامون انسان است در منازلي که آدم قرار مي‌گيرد عيش دارد ولي عيشش امن ندارد هر لحظه ممکن است اين عيش از ما گرفته شود.

شريعتي: اين براي آن هايي است که اين بصيرت را داشته باشند که عيششان امن نيست

حاج آقا رنجبر: بله بعضي‌ها که خيالشان راحت است سبکباران ساحل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم * * * جرس فرياد مي‌دارد که بربنديد محمل ها

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل * * * کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها

کسي که اهل معرفت شد راه مي‌افتد کسي که فهميد من مسافر هستم من مقيم که نيستم اين جا منزل است مقصد که نيست کسي که راه افتاد به شب مي‌خورد شب هم تاريک است امواج بلاها او را تهديد مي‌کند گرداب هايي سر راهش خواهد بود اما کسي که معرفت نداشته باشد شب در خانه اش سرش را روي بالش گذاشته خور و پفش هم به آسمان رفته

شريعتي: اين شب تاريک و بيم موج گردابي چنين هايل وصف دنيا را مي‌گويد؟

حاج آقا رنجبر: وصف کسي که اهل معرفت شده و کسي که اهل معرفت شود راه مي‌افتد و کسي که راه بيفتد مثل مسافري است که از اين جا مي‌خواهد برود مشهد به تاريکي مي‌خورد به روشني مي‌خورد مشکلاتي سرمايي گرمايي اين مشکلاتش است

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل *** کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها

همه کارم ز خود کامي به بد نامي کشيد آخر *** نهان کي ماند آن رازي که زو سازم محمل ها

نوبت قبل عرض کردم زبان هر کسي را بايد فهميد گاهي يک واژه در زبان يکي يک معنا دارد در زبان ديگري معناي ديگري دارد يکي بگويد يک معنا دارد يکي ديگر بگويد يک معناي ديگري دارد يک وقت خدا در قرآن مي‌گويد من متکبر ام يک وقت ما مي‌گوييم فلاني متکبر است اين متکبر بار منفي دارد يعني بزرگ مي‌داند خودش را در حالي که بزرگ نيست ولي خدا وقتي مي‌گويد متکبر ام يعني کبرايي و عظمت از آن من است همين طور حافظ مي‌گويد

همه کارم ز خود کامي

يک وقت ما مي‌گوييم فلاني آدم خودکامي است. اين خودکامي با آن خود کامي فرق دارد. خودکامي هايي که ما داريم يعني خود محوري خودخواهي خوب پسندي خود رايي ولي خودکامي که حافظ مي‌گويد خيلي مقدس و متعالي است خود کامي يعني ببين من به کام ديگران زندگي نمي‌کنم من آدم در اين عالم کام ياب شوم دستم به يک جايي بند شود من نيامدم که دينم را به دنياي ديگري بفروشم به هواي ديگري زندگي بکنم. «عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ» (مائده/105) قرآن مي‌گويد هواي خودت را داشته باش دور خودت بگرد چرا دور ديگران مي‌گردي تو خودت کم چيزي نيستي قدر خودت را بدان وقتي قدر خودت را دانستي کام ياب مي‌شوي وقتي قدر خودت را ندانستي کام ياب مي‌شوي مي‌گويد من در اين عالم نيامدم که ناکام از اين دنيا بروم من آمده ام که به کام خودم که خدا برايم مقدر کرده دست پيدا بکنم منتها اين خودکامي پشتش بد کامي است اگر شما قرار شد خودت باشي و در راهي که خدا برايت تعيين کرده قدم برداري و کار به اين رسومات غلط متعارف جامعه نداشته باشي خيلي بدنام مي‌شوي خيلي برچسب مي‌زنند دو رکعت مي‌روي مسجد نماز مي‌خواني اول وقت مي‌گويند سجاده آب مي‌کشد يک کاسه‌اي زير نيم کاسه است قبلا که اين طوري نبود يک چيزي در سر دارد ما را دارد فيلم مي‌کند دارد بازي مي‌کند يک نقشه‌اي در سرش است بدنامي پشتش است مي‌گويد

همه کارم تمام کارهايم ز خودکامي است به خاطر اين که خواستم کامياب بروم به بدنامي کشيد آخر.

نهان کي ماند آن رازي کز او سازند محمل ها

خيلي جلسات مي‌سازند يعني برپا بکنند تا از خود کامي من بگويند معلوم است خودکامي من رازي بود بين من و خدا دارد سر زبان‌ها مي‌افتد دارد فاش مي‌شود

حضوري گر همي خواهي ازو غايب مشو حافظ * * * متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهمل ها

مي گويد بريز دور هر کس هر چه مي‌خواهد بگويد بگويد بدنامي چيست اگر حافظ مي‌خواهي خدا در زندگي ات حضور پيدا بکند از او غايب مشو او را از دست نده گفت «قُلِ اللَّـهُ ثُمَّ ذَرْ‌هُمْ» (انعام/91) بگو خدا همه را رها کن از او غافل نشو مثل زمين خورشيد به او مي‌گويد اگر مي‌خواهي روشن بشوي پشت به من نکن رو به من بکن به هر چه پشت مي‌خواهي بکني بکن ولي به من پشت نکن

حضوري گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ

متي ما تلق من تهوي ملاقات کردي مواجه شدي رو به رو شدي با آن چه که دوست داري و عشقش را در سر داري دع الدنيا و اهمل‌ها تمام دنيا هم مال تو باشد به پايش بريز و آن دنيا را به چشم نياور ناديده بگير سرّ اين که اهل بيت در دستگاه حق اين همه جايگاه و عظمت و شکوه پيدا کرده اند همين اين بيت حافظ است چون خدا در زندگي آن‌ها حضور داشت و به پاي خدا همه‌ي دار و ندارشان را ريختند دنيايشان را ريختند به همين خاطر خدا هم هر چه داشت به پاي اين‌ها ريخت هر چه داشت نثار اين‌ها کرد اصلا مي‌گفت ببين رضايت شما شرط است هر کس مي‌خواهد بيايد سراغ من از کانال شما بايد بيايد سراغ من تا کسي دستش در دست شما نگذارد من دستش را نخواهم گرفت کسي هم که دستش را در دست اين‌ها مي‌گذارد که البته نسبت به ساحت مقدس اين‌ها يک معرفتي داشته باشد خداوند ان شاء الله به برکت زيارت جامعه اين معرفت را به همه‌ي ما کرامت بفرمايد

شريعتي: خيلي خوب خيلي ممنون از توجه دوستان خوب ما. صفحه‌ي 414 قرار امروز دوستان خوب سمت خداست آيات پاياني سوره‌ي مبارکه‌ي لقمان در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود زندگي تان نوراني باشد به صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

أَلَمْ تَرَ‌ أَنَّ اللَّـهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ‌ وَيُولِجُ النَّهَارَ‌ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ‌ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ‌ كُلٌّ يَجْرِ‌ي إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَأَنَّ اللَّـهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ‌ ?29? ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ‌ ?30? أَلَمْ تَرَ‌ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِ‌ي فِي الْبَحْرِ‌ بِنِعْمَتِ اللَّـهِ لِيُرِ‌يَكُم مِّنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ‌ شَكُورٍ‌ ?31? وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّـهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ‌ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ‌ كَفُورٍ‌ ?32? يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَ‌بَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّ‌نَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّ‌نَّكُم بِاللَّـهِ الْغَرُ‌ورُ‌ ?33? إِنَّ اللَّـهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْ‌حَامِ وَمَا تَدْرِ‌ي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِ‌ي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْ‌ضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ‌ ?34?

ترجمه:

آيا ندانسته اي که خدا شب را در روز فرو مي برد و روز را در شب فرو مي برد، و خورشيد و ماه را مسخّر و رام کرده است که هر کدام تا مدتي معين روانند؛ و يقيناً خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است. (??) اين [آفريده هاي شگفت و اين تغييرات و تحولات] دليل بر اين است که خدا فقط حق است و آنچه به جاي او مي پرستند باطل است، و بي ترديد خدا همان والا مرتبه و بزرگ است. (??) آيا ندانسته اي که کشتي ها به سبب نعمت هاي خدا [چون باد، هوا و ديگر عوامل] در دريا روانند تا خدا برخي از نشانه هاي قدرت خود را به شما نشان دهد؛ بي ترديد در اين [واقعيت] براي هر شکيباي سپاس گزاري نشانه هايي [از توحيد، قدرت و ربوبيت خدا] ست. (??) و چون آنان را [در دريا] موجي [به دنبال موجي] مانند ابرهاي سايه انداز فرو پوشد، خدا را در حالي که ايمان و عبادت را براي او [از هرگونه شرکي] خالص مي کنند، مي خوانند، و زماني که آنان را به خشکي مي رساند برخي از آنان به راه ميانه و معتدل [که راه توحيد است] مي روند [و برخي پيمان مي شکنند] و آيات ما را جز هر پيمان شکن خائن و کفر پيشه اي انکار نمي کند. (??) اي مردم! از پروردگارتان پروا کنيد، و بترسيد از روزي که هيچ پدري چيزي [از عذاب دوزخ را] از فرزندش دفع نمي کند، و نه هيچ فرزندي دفع کننده چيزي از [عذاب] پدر خويش است. بي ترديد وعده خدا حق است، پس زندگي دنيا شما را نفريبد، و مبادا شيطان شما را به [کرم و رحمت] خدا مغرور کند. (??) يقيناً خداست که دانش قيامت فقط نزد اوست، و [تنها او] باران را نازل مي کند، و [اوضاع و احوال] آنچه را در رحم هاست مي داند؛ و هيچ کس نمي داند فردا چه چيزي [از خير و شر] به دست مي آورد، و هيچ کس نمي داند در چه سرزميني مي ميرد؛ بي ترديد خدا دانا و آگاه است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: ان شاء الله زندگي تان منور به نور قرآن و منور به نور اهل بيت عليهم السلام باشد اشاره‌ي قرآني امروز را حاج آقا رنجبر بفرمايند و در ادامه خدمت ايشان و شما باشيم.

حاج آقا رنجبر: درخت انار اگر هميشه کنار آب باشد و هميشه آب کنارش باشد ميوه اش ترش مي‌شود ميوه‌ي درخت انار وقتي شيرين مي‌شود که گاهي کنارش آب باشد گاهي هم نباشد. انسان هم دقيقا مثل درخت انار است در نگاه قرآن. وقتي زندگي اش شيرين مي‌شود خودش شيرين مي‌شود که گاهي کنار امکانات باشد گاهي نباشد. اگر هميشه امکانات در کنارش باشد و هميشه در کنارش امکانات باشد اين زندگي شيريني نخواهد داشت به همين خاطر خداوند گاهي وقت‌ها بعضي چيزهايي که شما مي‌خواهيد را به شما مي‌دهد بعضي چيزهايي را که مي‌خواهي به تو نخواهد داد به خاطر اين است که زندگي تو اگر بخواهد شيرين شود راهش اين است که مگر اين که تو را نخواهد و بخواهد زندگي ات را تلخ بکند آن وقت تمام درهاي آسمان به قول قرآن روي شما باز مي‌شود دست به خاکستر مي‌زني طلا مي‌شود وگرنه اگر بخواهد زندگي ات شيرين بشود با داشتن و نداشتن است با دادن و ندادن است به همين خاطر مي‌گويد ببين وقتي ما به تو يک چيزي مي‌دهيم شاکر باش وقتي هم به تو نمي‌دهيم صابر باش صبور باش ما مي‌خواهيم زندگي خودت شيرين شود و اگر در وقت نداشتن‌ها صابر بودي و در وقت داشتن‌ها شاکر بودي مي‌داني ما با تو چه کار مي‌کنيم؟ ما همان چيزي به تو مي‌دهيم که مولوي از ما مي‌خواست

ديده‌اي خواهم سبب سوراخ کن

يک چشم بينا به تو مي‌دهيم همه چيز را آيات ما مي‌بيني «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ‌ شَكُورٍ‌» (لقمان/31) مي‌گويد ببين يک آياتي در اين جا وجود دارد يک آينه هايي وجود دارد که تو به وسيله‌ي آن‌ها مي‌تواني يک چيزهايي ببيني و اين آيات براي کسي است که هر کسي فرقي نمي‌کند دو ويژگي داشته باشد يکي صبار باشد خيلي صبور باشد يکي هم شکور باشد شاکر باشد يعني در وقتي که ما چيزي به او نمي‌دهيم دست از پا خطا نکند صبوري بکند و وقتي هم که چيزي به او مي‌دهيم شکور باشد شاکر باشد

شريعتي: ان شاء الله خدا به همه‌ي ما اين چشم آيه بين را عنايت بکند و اهل صبر و شکر باشيم. فرازهاي زيارت جامعه‌ي کبيره را در بخش دوم گفتگو با حاج آقا رنجبر مرور مي‌کنيم و شرحش را مي‌شنويم رسيديم به اين فراز اَلسَّلامُ عَلي اَئِمَهِ الهُدي وَ مَصابيحِ الدُّجي (زيارت جامعه کبيره) مصابيح دجي فکر مي‌کنم بخشي اش مانده بود

حاج آقا رنجبر: روشني مال چراغ است نه نام چراغ. خود چراغ است اين فضا را روشن کرده است نه نام چراغ. خود فروردين است که گل به باغ و باغچه مي‌آورد نه نام فروردين.

نام فروردين نيارد گل به باغ * * * شب نگردد روشن از نام چراغ

اسم گفتي رو مسمّا را بجوي * * * ماه در بالاست ني در آب جو

هيچ اسمي بي مسمّا ديده‌اي * * * يا ز گاف و لام گل گل چيده اي؟

تا قيامت عارف از مي ‌مِي کند * **  تا نشوند مي‌مستي کي کند

يک کسي شب تا صبح بگويد مي‌مِي مست مي‌شود؟ نام مي‌که مستي نمي‌آورد يک کسي بگويد گل گل گلي به دستش مي‌آيد؟ با حلوا حلوا که دهان شيرين نمي‌شود. چراغ چراغ جايي روشن نمي‌شود اهل بيت وقتي مي‌گويند ما مصابيح هستيم ما چراغ هستيم يعني ببين با اسم ما مشکل تو حل نمي‌شود با حسين حسين گفتن فقط، با کتيبه زدن فقط، مشکلت حل نمي‌شود. من بايد بيايم در زندگي ات مرام من مسلک من روش من منش من شيوه‌ي من بايد بيايد در زندگي تو تا زندگي ات روشن شود ما چراغيم ما اگر بياييم تعاليم ما اگر بيايد در زندگي شما، زندگي شما روشن مي‌شود نه نام ما. يک تعبيري دارد امام صادق عليه السلام خيلي تعبير عجيبي است قَوْمٌ يَزَعَمُونَ اَنّي اِمامُهُمْ (خصال صدوق، جلد 2، صفحه 27) يک عده‌اي فکر مي‌کنم که من امام آن‌ها هستم خيال مي‌کنند وَ اللّهِ ما اَنَالَهُمْ بِاِمامٍ به خدا قسم من امام اين‌ها نيستم لَعَنَهُمُ اللّهُ خدا اين‌ها را لعنت بکند کُلَّما سَتَرتُ سَتْراً هَتَکُوهُ هر چه من پرده پوشي مي‌کنم آن‌ها پرده دري مي‌کنند آن وقت سنگ ما را به سينه مي‌زنند مي‌گويند ما از شيعيان امام صادق هستيم خب من که پرده پوش هستم من وقتي خطايي از کسي مي‌بينم پرده دري نمي‌کنم او را به ديگران منعکس و منتقل نمي‌کنم تو که کوچکترين خطا مي‌شنوي نه که مي‌بيني عالم و آدم را خبردار مي‌کني مي‌گويد خدا لعنت کند اين‌ها را من امام اين‌ها نيستم اِنَّما اَنَا اِمامُ مَن اَطاعَني من امام کسي هستم که پا جاي پاي من بگذارد پشت سر من راه بيفتد نه فقط اسم من را سر زبان داشته باشد چرا؟ چون ما چراغيم اسم چراغ جايي را روشن نمي‌کند خود چراغ بايد بيايد تا روشن شود. خود چراغ که بيايد زندگي روشن مي‌شود همه چيز روشن مي‌شود عالم روشن مي‌شود همين قرآن بدون نور اين‌ها تاريک است اگر نام خودش را نور گذاشته در کنار اين‌ها نور است اگر اين‌ها نباشند همين قرآن گمراه مي‌کند به ادعاي خودش «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرً‌ا» (بقره/26) مي‌گويد خيلي‌ها با همين قرآن گمراه مي‌شوند چرا؟ چون قرآن را از اهل بيت جدا کردند. شما اهل بيت را از قرآن جدا کنيد قرآن بي معنا مي‌شود نمي‌توانيد به حقيقت معناي قرآن راه پيدا بکنيد من نمونه عرض مي‌کنم قرآن مي‌گويد «لَا تُسْرِ‌فُوا» (انعام/141) ‌اسراف نکنيد اين لا تسرفوا را بدون امام صادق اصلا نمي‌شود فهميد امکان ندارد شما بفهميد که لا تسرفوا يعني چه؟ عن إسحاق بنِ عَمّارٍ (بحارالانوار، جلد 79، صفحه 317، حديث 1) يک کسي به نام اسحاق بن عمار خدمت امام صادق عليه السلام بود قَالَ يكونُ للمؤمِنِ عَشرَةُ أقْمِصَةٍ يک آدم مومن مي‌تواند ده دست لباس داشته باشد مثلا ده پيراهن داشته باشد ده کت و شلوار داشته باشد قالَ نَعَم ‌حضرت فرمود چه اشکالي دارد داشته باشد. قَالَ وَ عِشرينَ بيست دست داشته باشد مثلا بنده مي‌خواهم بيست دست کت و شلوار داشته باشم قالَ نَعَم فرمود اشکالي ندارد داشته باشد حضرت فهميد که او اسراف را نفهميده يک لا تسرفوا در قرآن شنيده ولي نفهميده فرمود و ليسَ ذلكَ مِنَ السَّرَفِ اين که کسي ده دست بيست دست لباس داشته باشد اسراف نيست إنّما السَّرَفُ بلکه اسراف مي‌داني چيست؟‌ أن تَجعَلَ ثَوبَ صَونِكَ ثَوبَ بِذْلَتِكَ اسراف اين است که مصرفت بي جا باشد لباس رسمي را در جاي غير رسمي بپوشي مثلا جناب عالي با کت و شلوار بروي سر شاليزار مي‌گويد اسراف اين است آن چيزي که تو شنيدي و فهميدي نيست اگر امام صادق اين اسراف را براي ما معنا نکند يک کسي دو دست لباس ببيند مي‌گويد تو که يک دست داشتي اين اسراف است اسراف را دارد براي شما معنا مي‌کند. قرآن مي‌گويد فَلَا يُسْرِ‌ف فِّي الْقَتْلِ (اسراء/31) در قتل نبايد اسراف بشود يعني چه؟ يعني زياده روي نشود؟ يعني صد نکشيد پنجاه را بکشيد؟ نه مي‌گويد جا به جا نکشيد همان که سعدي مي‌گفت

گنه کرد در بلخ آهنگري * * * به شوشتر زدند گردن مسگري

الآن متاسفانه در کتاب هايي که در دانشگاه‌هاي خود ما هم تدريس مي‌شود در رشته‌هاي علوم انساني در رشته‌ي ارتباطات يک اصلي مطرح مي‌کنند به نام اصل قرباني مي‌گويد اگر در يک جامعه‌اي يک اتفاقي حادثه‌اي رخ داد که آن جامعه ملتهب شد خيلي سريع بايد دست به کار شويم که اين التهاب را از جامعه کم کنيم يک راهش قرباني است يک کسي را بيندازيد وسط بگوييد مقصر اين بود اين که هواپيما سقوط کرد عاملش اين آقا بود اصل قرباني. قرآن مي‌گويد اصل قرباني ممنوع «فَلَا يُسْرِ‌ف» (اسراء/33) نبايد جا به جا بکني. خطاي يک کس ديگري پاي يک کس ديگري پس اسراف يعني جا به جا کردن. روايت داريم اگر کنار دريا باشي يک کف آب برداري بريزي در ساحل مي‌گويد اسراف است چرا اسراف کردي؟ چون جا به جا کردي؟ اين آب بايد در دريا باشد چرا ريختي در ماسه ها. شير آب دارد چکه مي‌کند مي‌گويد اين اسراف است چرا؟ اين آب است تميز است زلال است پاک است بايد تشنه‌اي را سيراب بکند يک ميوه را شستشو بدهد يک ظرفي را پاک بکند چرا داريد مي‌ريزيد فاضلاب. جا به جا مي‌کند. مجاوزه از حد است از حد خودش بيرونش مي‌بري در يک حد ديگري قرارش مي‌دهي. «وَكُلُوا وَاشْرَ‌بُوا» (اعراف/31) ‌بخوريد بياشاميد «وَلَا تُسْرِ‌فُوا» (اعراف/31) اسراف نکنيد يعني جا به جا نکنيد هر چيزي بايد در جاي خودش مصرف شود شيخ بهايي گفته بود من ميوه را قبل از غذا مي‌خورم چون قرآن ميوه را قبل از غذا ياد کرده «وَفَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُ‌ونَ، وَلَحْمِ طَيْرٍ‌ مِّمَّا يَشْتَهُونَ» (واقعه/21-20) مي‌گويد اول ميوه گفت بعد گوشت گفت که قبل از غذا است مي‌گويد چينش‌هاي قرآن بي حساب نيست من ميوه را قبل از غذا مي‌خورم الآن علماي تغذيه مي‌گويند ميوه قبل از غذا موجب هضم غذا است بعد از غذا مايه‌ي تخمير است و اصلا سمي مي‌کند غذا را مي‌گويد «وَلَا تُسْرِ‌فُوا» (اعراف/31) ميوه را بايد ‌بدانيد کجا بخوريد من مي‌گويم بخوريد عيبي ندارد ولي جايش را هم بدان جا به جا نکن بعد از غذا نخوريد «وَكُلُوا وَاشْرَ‌بُوا» (اعراف/31) آب را بنوش ولي در جاي خودش وسط غذا نه. معده وقتي شما داريد غذا مي‌خوريد مثل منقلي است که حبه‌هاي ذغال در آن روشن هستند دارند ايجاد انرژي مي‌کنند ايجاد گرما مي‌خورند حالا شما يک ليوان آب بريز رويش دود مي‌کند دودش چشمت را اذيت مي‌کند اين هايي که متخصص تغذيه هستند اين معده مثل همان منقل است اين لقمه‌ها مثل همان حبه‌هاي گداخته است با يک حرارتي دارد سوخت و ساز مي‌شود تا يک انرژي در شما توليد بکند شما يک ليوان آب وسطش مي‌نوشي اين مثل همان ليوان آبي است که روي حبه‌هاي ذغال روي منقل مي‌ريزيد آن جا دود مي‌کند اين جا گازهايي از خودش متصاعد مي‌کند شما اسمش را مي‌گذاريد نفخ مي‌گوييد من نفخ دارم يکي از عوامل نفخ همين است خب مي‌گويد آب مي‌خوري در جاي خودش جا به جا نکن پس امام صادق عليه السلام اگر نباشد شما اسراف را نمي‌فهميد جور ديگري مي‌فهميد غلط مي‌فهميد

شريعتي: يعني همين معيار بودنشان مفسر بودنشان

حاج آقا رنجبر: مصباح بودنشان چراغ بودنشان. او چراغ انداخته روي اين آيه و اين آيه براي شما روشن شده.

شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله با نور اهل بيت بتوانيم راهمان را پيدا بکنيم و پيش برويم و به سمت خدا برويم خيلي ممنون از توجه شما. حاج آقاي رنجبر دعا بکنند همه آمين بگوييم

حاج آقا رنجبر: ان شاء الله خدا عاقبت همه‌ي ما را ختم به خير بکند

شريعتي: الهي آمين بهترين‌ها را براي همه‌ي شما آرزو مي‌کنم. ان شاء الله در دنيا و آخرت دستمان از دامان اهل بيت کوتاه نشود گفت يک نور واحديد که در چهارده افق تکرار مي‌شويد که حيرانمان کنيد. السلام علي ائمة الهدي.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها