اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

93-12-24-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 24/12/93

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

المنة لله که در ميکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روي نياز است

خم‌ها همه در جوش و خروش­اند ز مستي * * * وان مي‌که در آن جام حقيقت نه مجاز است

از وي همه مستي و غرور است و تکبر * * * وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است

رازي که در غيب نگفتيم و نگوييم * * * با دوست بگوييم که او محرم راز است

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که اين قصه دراز است

در کعبه‌ي کوي تو هر آن کس که در آيد * * * از قبله‌ي ابروي تو در عين نماز است

اي مجلسيان سوز دل حافظ مسکين * * * از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است

شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما خانم‌ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز در هر کجا که هستيد ايام به کامتان باشد حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم خدمت شما و بينندگان و همکاران خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم.

شريعتي: سلامت باشيد سه بيت پاياني اين غزل مانده که دوستان منتظر هستند بشنوند.

حاج آقا رنجبر: ميوه‌ها را سوا مي‌کنند چون قاطي هستند ميوه‌هاي بد با خوب با خوب تر قاطي هستند کسي که ميوه‌ي خوب را ببيند هيچ گاه ميوه‌ي بد را برنمي‌دارد و کسي که ميوه‌ي خوب تر را ببيند هيچ گاه ميوه‌ي خوب به چشمش نمي‌آيد هر کسي ميوه‌ي بدي برداشت چون ميوه‌ي خوبي نديده است هر کسي ميوه‌ي خوبي برداشت چون ميوه‌ي خوب تري نديده تمام حرف حافظ هم همين است مي‌گويد عالم قاطي است درهم است اگر انسان درک بکند دريافت کند اين حقيقت را که خدا خوبترين است خدا زيباترين است ديگر هيچ چيز به چشم او نمي‌آيد اصلا چشم از همه چيز مي‌دوزد.

بردوخته ام ديده چو باز از همه عالم

آن وقت‌ها باز شکاري را که مي‌خواستند تربيت بکنند يکي از آدابش اين بود که يک مدتي چشمانش را مي‌بستند بعد روي آن چيزي که قرار بود ببيند باز مي‌کردند مثلا به آسمان باز مي‌کردند يک کبوتري در آسمان پرواز مي‌کرد او فقط کبوتر را مي‌ديد فقط به سمت او پرواز مي‌کرد. حافظ هم همين را مي‌گويد مثل باز شکاري که چشمانش را بسته باشند چنين وضعي دارم.

بردوخته ام ديده چو باز، مثل باز از همه عالم از همه‌ي آن چيزي که در عالم است تا ديده‌ي من بر رخ زيباي تو باز است

تا وقتي که چشم من تو را مي‌بيند محال است چيزهاي ديگري را ببيند و به چشمش بيايد

در کعبه‌ي کوي تو هر آن کس که بيايد * * * در قبله‌ي ابروي تو در عين نماز است

مولوي هم مي‌گفت اصطلاحاتي است مر ابدال را نوبت قبل هم عرض کردم اولياي خدا و اهل معرفت يک اصطلاحاتي دارند خاص خودشان يک زبان و منطقي دارند خاص خودشان دقيقا مثل منطق مرغان چطور مرغ‌ها براي خودشان منطق و زباني دارند و يک سليماني بايد باشد تا آن منطق را درک و دريافت بکند اولياء خدا هم دقيقا همين طور هستند يک زبان خاصي دارند و کساني مي‌توانند آن زبان خاص را دريافت بکنند که آن‌ها هم خاص باشند گفتيم که اين که حافظ و امثال او از واژه‌هايي مثل زلف خط خال لب يا در همين جا از ابرو استفاده مي‌کنند دلايلي دارد پاره‌اي اش را اشاره کرديم پاره‌اي اش را هم اين نوبت اشاره مي‌کنم هر کسي که از خانه بيرون مي‌آيد بدون لباس نمي‌شود با جامه مي‌آيد بيرون لباس هم بر اساس سليقه است سليقه‌ي شما اين رنگ و مدل است سليقه‌ي يکي ديگر رنگ و مدل ديگر معاني شبيه همان انسان هستند اين‌ها اگر بخواهند از ذهن و زبان بيرون بيايند بدون لباس نمي‌شود بدون جامه نمي‌شود لباس چيست؟ همين کلمات همين الفاظ که از جنس حروف به دست آمده است اين‌ها را ملا هادي سبزواري دارد که

اَلا عِندَ ثُوبَ خيطَ بِالنَّسَج، تِسعَه وَ تِسعينَ حَرفاً عَن مَعانيه قاصراً

مي‌گويد جامه‌اي که دوخته باشد از حروف بيست و هشت گانه‌ي عربي اين براي آن معاني که در دل آن دارد خيلي کوتاه است مي‌گويد لباسي که دوخته شده باشد از حروف يعني لفظ مثل لباس است دوخته شده از حروفي که حروف الفبا باشد بر اندام معاني بر تن معاني وقتي که حروف شدند لباس پاي سليقه مي‌آيد وسط هر کسي به سليقه‌ي خودش معاني ذهني خودش را بيان مي‌کند براي آن معنا چه لفظي را انتخاب مي‌کنيم يک کسي در ذهنش زيبايي حق را مي‌خواهد بيان بکند از واژه‌ي زيبايي استفاده مي‌کند آن چيزي که در ذهن دارد با واژه‌ي زيبايي حق و جمال محبوب بيان مي‌کند يک کسي مثل حافظ و ديگران مي‌آيند مي‌گويند نه ما از جمال يعني جيم و ميم و الف و لام استفاده مي‌کنيم ما از الف و با و را و واو استفاده مي‌کنيم مي‌گوييم ابرو چون همان طور که ابرو مايه زيبايي است اين صفات هم مايه زيبايي است لذا کسي نمي‌تواند به اين‌ها خرده بگيرد چرا گفتي زلف کسي نمي‌تواند به امام بگويد چرا گفتي من به خال لبت‌اي دوست گرفتار شدم چون امام مي‌گويد من جمال محبوب را با جامه‌ي خال لب بيان مي‌کنم منظور من از خال لب جمال حق است چون خال مايه زيبايي است صفات حق هم مايه زيبايي است من به آن صفات خال لب مي‌گويم وقتي مي‌گويم من به خال لبت‌اي دوست گرفتار شدم يعني من اسير آن گذشت تو هستم اسير تو غفاريت و ستاريت و کرامت و آقايي تو هستم يا مثلا شيخ بهايي را ببيند

دل و دين به يک ديدن باختيم و خرسنديم * * * در قمار عشق‌اي دل کي بود پشيماني

سجده بر بتي دارم، شيخ بهايي مي‌گويد فقيه روزگار خودش است لقب شيخ الاسلام را دارد جامع علوم است مي‌گويد

سجده بر بتي دارم راه مسجدم منما * * * کافر راه عشقم من کجا مسلمانم

شما نمي‌توانيد بگوييد شيخ بهايي بت پرست است چون گفت سجده بر بتي دارم تنها چيزي که مي‌توانيد بگوييد اين است که شيخ بهايي منظورش از بت چيست اگر او بگويد منظور من از بت يعني محبوب سجده بر بتي که دارم يعني سجده بر حق دارم ديگر بت پرست نيست منتها آن معنا را با اين زبان بيان مي‌کند

شريعتي: چرا با اين زبان بيان مي‌کنند اين زباني که هست و همه مي‌فهمند چه اشکالي دارد

حاج آقا رنجبر: پاي سليقه در ميان است اين حروف اين کلمات الفاظ نقش جامه دارند براي معنا وقتي پاي جامه مي‌آيد پاي سليقه در ميان مي‌آيد اين مي‌گويد به نظر من واژه‌ي ابرو محسوس تر است

شريعتي: در مورد بت و بت کده

حاج آقا رنجبر: همين اين واژه محسوس تر و ملموس تر است تاثير گذارتر است خاص تر است من با همه نمي‌خواهم صحبت بکنم که با زبان همه حرف بزنم مخاطبين من خاص اند

سجده بر بتي دارم راه مسجدم منما، به من نگو برو مسجد قرآن هم مي‌گويد بعضي مسجد‌ها هستند ضرار هستند همين قرآن هم مي‌گويد نرو هر مسجدي

کافر راه عشقم راه من راه عاشقي و سر سپردي است اين را کافر هستم يعني مي‌پوشانم اين طور نيست سر دست بگيرم در بازار نشان بدهم من اين را کتمان مي‌کنم من کجا مسلماني کجا من کجا و مسلماني‌هايي که پر از روي و ريا و تظاهر

اصلا براي من اهميتي ندارد. چرا واژه‌ي بت مي‌گويي؟ چون من اسير قضاوت‌ها نيستم من اسير داوري‌ها نيستم من نمي‌خواهم هم رنگ و همراه شوم يا علامه طباطبائي مي‌گويد

همي گويم و گفته ام بارها * * * بود کيش من مهر دلدار ها

پرستش به مستي است در کيش مهر * * * برون اند زين جرگه هشيارها

به ياد خم ابروي گل رخان بکش جام، در بزم مي‌خوارها اين را علامه طباطبايي مي‌گويد حافظ نمي‌گويد

گره را ز راز جهان باز کن بهل گر بگيرند بي کار ها

اصلا ول کن اين آدم‌هايي که خرده مي‌گيرند چرا اين طوري حرف مي‌زدي چرا آن طوري حرف زدي يا در جاي ديگر دارد

که آسان کند باده دشوارها

مي گويد برو سراغ باده چون اين باده تمام سختي‌ها را آسان مي‌کند باده يعني معرفت مي‌گويد وقتي معرفت داشته باشي تمام آن چيزهايي که براي تو غير قابل هضم است قابل هضم مي‌شود مثل بچه‌اي که مادر لباس را از تنش بيرون مي‌آورد لباس تنگ است مي‌خواهد از گردن بيرون بکشد چقدر شيون و فرياد مي‌کند چرا؟ چون نمي‌فهمد که اين مادر مي‌خواهد جامه‌ي تازه تري تميز تري باز تري نو تري به او بدهد چون نمي‌فهمد شيون مي‌کند اگر مي‌فهميد به جاي شيون لبخند مي‌زد

شريعتي: در ادبيات عرفاني ما به تعبير علامه طباطبايي پرستش به مستي است در کيش مهر يعني همه شان همين نگاه را دارند باده و مي‌ در ادبيات عرفاني جا افتاده

حاج آقا رنجبر: مي‌گويد آن چيزي که مي‌تواند اين معنا را خوب برساند باده است چون شما ديده ايد کسي که اهل آب انگور است از خودش بي خود مي‌شود خودش را نمي‌بيند مي‌گويد اگر من بخواهم واژه‌اي براي اين معنا انتخاب بکنم واژه‌ي خيلي خوبي است محسوس تر ملموس تر است يا خود حافظ در همين جا

در کعبه‌ي کوي تو هر آن کس که بيايد * * * در قبله‌ي ابروي تو در عين نماز است

مي گويد در کوي تو که مثل کعبه مقدس است يعني در مسير تو که مثل کعبه قداست دارد هر کسي که بيايد ديگر با آن ابروي تو مواجه مي‌شود يعني با صفات زيباي تو با قابل التوب بودن تو با آن آغوش باز رحمت تو مواجه مي‌شود قبله‌ي او مي‌شود او تمام توجهش مي‌شود او اگر کسي ابروي تو زيبايي‌ها و جمال تو را ببيند در عين نماز است در خود نماز است يعني کسي در نماز است و دائما هم به قول قرآن هم در نماز است که تو را ببيند زيبايي‌هاي تو را تماشا بکند

اي مجلسيان حال دل حافظ مسکين * * * از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است

بيايي حال من حافظ را بفهمي يک شمع روشن کن برابرش بنشين ببين چطور مي‌سوزد آب مي‌شود مي‌گدازد چون يک آتشي در سر دارد مي‌گويد من هم مثل اين شمع هستم يک آتشي از عشق حق در سر دارم به خاطر همين دارم مي‌سوزم به خاطر همين دارم آب مي‌شوم سر اين که ما دنبال شخصيت‌هايي مثل حافظ هستيم و بايد هم باشيم همين است چون اميرالمومنين فرمود اِسْتَصْبِحُوا نور بگيريد مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ از فروغ و نور و روشنايي واعظي که به وعظ خودش پايبند است حافظ شمع است روشني است و تاريخ روزگار حافظ به قول شهيد مطهري بهترين گواه است بر شخصيت حافظ که يک شخصيت کاملا الهي بوده است کاملا عرفاني بوده است چون شهيد مطهري مي‌فرمايد کسي را مي‌خواهي بشناسي اول برو تاريخش را ببين مي‌گويد وقتي ما تاريخ حافظ را مي‌بينيم مواجه مي‌شويم با يک شخصيتي کاملا الهي چرا؟ يک نمونه‌هايي هم ايشان مي‌آورد مي‌گويد يکي از هم شاگردي‌هاي حافظ در شرح حال حافظ نوشته ما با هم سر يک کلاس بوديم سر درس مرحوم سيد ميرشريف علامه گرگاني بوديم مي‌گويد اين طلبه‌ها خيلي هايشان اهل شعر بودند شعر مي‌گفتند مي‌آمدند سر درس مي‌خواندند مي‌گويد علامه گرگاني وقتي مي‌شنيد مي‌فرمود به عوض اين 19.00 به فلسفه و حکمت بپردازيد به جاي اين که به اين چيزهاي پوچ و بي حاصل و بي اساس بپردازيد برويد درس بخوانيد برويد حکمت بخوانيد حکيم شويد فلسفه بخوانيد فيلسوف شويد مي‌گويد وقتي خواجه شمس الدين حافظ مي‌آمد ايشان رو مي‌کرد به او مي‌گفت بر شما چه الهام شده غزل بخوان حافظ هم شروع مي‌کرد غزلش را مي‌خواند طلبه‌ها اعتراض مي‌کردند مي‌گفتند اين چه شيوه‌ي برخورد است تو ما را منع مي‌کني از شعر و سرودن شعر ولي وقتي به حافظ مي‌رسي رحمت نشان مي‌دهي ايشان در جواب گفت اشعار حافظ همه الهامات رباني است همه حديث قدسي است همه لطايف حکمي است همه نکات قرآني است بعد مي‌گويد اساتيد ما به او مي‌گويند نکن اين کار را بيا اين غزليات را جمع کن يک ديوان کن در اختيار بگذار ايشان زير بار نمي‌رفت و تعلل مي‌کرد که شهيد مطهري اين جا گريزي مي‌زند به خاطر اين روحيه‌ي عرفاني که داشت نمي‌خواست نام و نشاني از او باقي بماند بعد از مرگش بعضي از هم شاگردي هايش آن غزليات را جمع مي‌کنند مقدمه‌اي که آن هم شاگردي مي‌زند خيلي زيباست چند سطر است مي‌گويد

ذات ملک صفات

حالا حافظ را مي‌خواهد توصيف بکند

مي گويد آن وجود فرشته خو مولانا الاعظام السعيد المرحوم الشهيد شهيد مطهري اين جا حاشيه مي‌زند مي‌گويد منظورش از شهيد يعني کشته‌ي عشق مفخر العلما استاد النهاريد الادبا مايه افتخار عالمان دين استاد اديبان حاذق معدن اللطائف الروحانيه و مخزن المعارف السبحانيه شمس المله و الدين خواجه شمس الدين محمد الحافظ الشيرازي يک چنين توصيفاتي را از حافظ مي‌کند اين نشان مي‌کند واقعا وقتي مي‌گويد برو به شمع نگاه کن شخصيت خودش را دارد به تصوير مي‌کشد يعني من شمع صفت هستم يک شعله‌اي آتشي در سر دارم خواستم شما هم از اين فروغ برخوردار شويد و ما به اين شعله‌ها احتياج داريم اميرالمومنين فرمود بياييد از اين‌ها نور بگيريد منتها اين‌ها به درد شب مي‌خورند شمع به درد شب مي‌خورد به درد روز نمي‌خورد وقتي پاي شمس آمد به ميان ديگر اين در شعار او دور مي‌شود در يک مقاطعي که ما دستمان به اهل بيت نمي‌رسد حافظ و امثال او کساني هستند که ما را مي‌توانند به صبح برسانند شب ما را به صبح برسانند آن وقت ان شاء الله از اين شمع‌ها نجات پيدا مي‌کنيم و به شموسي که در زيارت‌ها اشاره کرده اند دست پيدا مي‌کنيم

شريعتي: ان شاء الله مشرف مي‌شويم به محضر قرآن صفحه‌ي 386 آيات ششم تا سيزدهم سوره‌ي مبارکه‌ي قصص در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود. تمام لحظات زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ?6? وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ?7? فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ?8? وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ?9? وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ?10? وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ?11? وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ?12? فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ?13?

ترجمه:

و براي آنان در آن سرزمين، زمينه قدرت و حکومت آماده کنيم، و به فرعون و هامان و سپاهشان که از ايشان اند چيزي را که از آن هراسناک و در حذر بودند [و آن پيروزي بني اسرائيل بر آنان بود] نشان دهيم. (?) و به مادر موسي الهام کرديم که او را شير بده، پس هنگامي که [از سوي فرعونيان] بر او بترسي به دريايش انداز، و مترس و غمگين مباش که ما حتماً او را به تو باز مي گردانيم، و او را از پيامبران قرار مي دهيم. (?) [مادرش به الهام خدا او را به دريا انداخت] پس خاندان فرعون او را [از آب] گرفتند تا سرانجام، دشمنشان و مايه اندوهشان شود. مسلماً فرعون و هامان و سپاهيان آن دو خطاکار بودند؛ (?) و همسر فرعون گفت: [اين نوزاد] براي من و تو مايه شادماني و خوشحالي است، او را نکشيد، اميد است ما را سود دهد، يا وي را به فرزندي خود بگيريم. ولي آنان آگاه نبودند [که دشمنشان را به دست خود مي پرورند.] (?) و قلب مادر موسي [از هر چيز جز ياد فرزندش] تهي شد [و در اضطراب و نگراني فرو رفت]. اگر قلبش را [با لطف خود] محکم و استوار نکرده بوديم تا از باورکنندگان وعده ما باشد، به درستي که نزديک بود آن [حادثه پنهاني] را فاش کند، (??) و به خواهر موسي گفت: [اوضاع و احوال] او را پي گيري کن. پس او موسي را از دور [در آغوش فرعونيان] ديد در حالي که خاندان فرعون [پي گيري او را] درک نمي کردند. (??) و ما پيش از آن [خوردن شير] همه زنان شيردهنده را بر او حرام کرديم [تا پستان هيچ زني را نگيرد،] پس [خواهرش پيش آمد و] گفت: آيا مي خواهيد شما را به خانواده اي راهنمايي کنم که سرپرستي او را براي شما به عهده گيرند و خيرخواه او باشند؟ (??) پس او را به مادرش برگردانيم تا خوشحال و شادمان شود و اندوه نخورد و بداند که حتماً وعده خدا حق است، ولي بيشتر مردم [که محروم از بصيرت اند اين حقايق را] نمي دانند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره‌ي قرآني را بفرماييد در خدمت شما باشيم

حاج آقا رنجبر: چک‌هايي که دو امضا دارند اگر هر دو امضا پاي چک باشد آن چک پاس مي‌شود اگر يکي باشد يکي ديگري نباشد امکان ندارد به جاي آن يکي اگر تمام معتمدين بازار هم طومار وار بيايند امضا کنند هيچ خاصيتي ندارد هر اتفاقي در عالم بيفتد چک دو امضائه است يک امضا مال ماست يک امضا مال خدا يعني خواست ما و خواست خدا اگر ما بخواهيم و خدا نخواهد امکان ندارد که اين اتفاق بيفتد ولي اگر او بخواهد مثل همان دو امضا گاهي وقت‌ها در بانک‌ها مي‌گويند اگر يک امضا بود جاي امضا اين است آن اتفاق مي‌افتد اين نکته آن قدر مهم است که به گونه‌هاي مختلفي در لا به لاي آيات به آن اشاره مي‌شود به خصوص در قصه‌هاي قرآني و در همين قصه‌ي موسي و مادر موسي هم به آن اشاره شد. اين فرعون در به در دنبال موسي است که آن را سر به نيست بکند يعني او خواسته و امضا کرده اما خدا نخواسته لذا به مادر موسي مي‌گويد «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» اين نوزاد را در آبي که مثل درياست مواج و متلاطم است بينداز «وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي» نترس و نگران و محزون نباش «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما اين را برمي‌گردانيم به سمت خودت هم برمي‌گردانيم اين يعني چه؟ اين يعني فرعون امضا کرده ولي من امضا نکردم و تا من امضا نکنم تا من نخواهم اصلا امکان ندارد همان که پروين اعتصامي مي‌گفت

ما به دريا حکم طوفان مي‌دهيم * * * ما به سيل و موج فرمان مي‌دهيم

رودها نه از خود طغيان مي‌کنند * * * آن چه مي‌گوييم ما آن مي‌کنند

سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت * * * زآتش ما سوخت هر شمعي که سوخت

هر اتفاقي که در عالم مي‌افتد به امضاي ما مي‌افتد اگر همين را کسي بفهمد آرام مي‌شود هر اتفاقي که مي‌گويد برايت بيفتد ما اجازه داده ايم شايد که چو وا بيني خير تو در اين باشد

شريعتي: ان شاء الله خداوند متعال آن چه که خير است براي همه‌ي ما رقم بزند. فرازهاي زيارت جامعه‌ي کبيره با مضامين بلند عالي در خدمت شما هستيم.

حاج آقا رنجبر: عترة خيرة رب العالمين. اين آهو‌ها البته نه همه شان بعضي در صحرا از هر گياهي تغذيه نمي‌کنند مي‌گردند آن گل‌هاي خوش بو را گل‌هاي خوش رائحه و معطر را پيدا مي‌کنند و از آن‌ها تغذيه مي‌کنند به همين خاطر اين‌ها يک ماده‌اي از خودشان توليد مي‌کنند که بسيار معطر است که به آن مشک گفته مي‌شود مشک قطرات خون است مي‌آيد در يک کيسه‌اي که اسمش نافه است آن جا انباشته مي‌شود ديگر برنمي‌گردد شکارچي وقتي مي‌آيد آهو را شکار مي‌کند اول کاري که مي‌کند مي‌گردد نافه را پيدا مي‌کند بيرون مي‌کشد و آويز مي‌کند يک گوشه‌اي بعد از يک سال مي‌آيد اين نافه را باز مي‌کند به آن مي‌گويند نافه گشايي اين را که باز کرد يک عطر بسيار معطري در فضا منتشر مي‌شود پراکنده مي‌شود اين عطر مال آن مشک است مشک به صورت قطعه قطعه است قطعه‌هاي ريز دارد قطعه‌هاي درشت دارد عرب‌ها به قطعه‌هاي درشت مشک مي‌گويند عترة حالا شما سليقه را تماشا کن اين که گفتم اصطلاحي دارند ابدال و اوليا همين است پيامبر مي‌خواهد خاندانش را در قالب يک واژه بيان بکند چه لفظي را انتخاب بکند؟ مي‌آيد واژه‌ي عترة را برمي‌دارد يعني عترة را براي خاندان خودش به جاي اين که بگويد اهل بيت من مي‌گويد عترة من در اين جا مي‌گويد کتاب الله و عترتي. چرا؟ مي‌خواهد بگويد اين‌ها مثل مشک مي‌مانند اگر پاي اين‌ها در زندگي شما باز بشود اگر اين‌ها در زندگي شما پا گشا شوند زندگي شما بوي خوشي پيدا مي‌کند عطر خوشي پيدا مي‌کند يک کاري بکنيد پاي اين‌ها در زندگي شما باز شود هر کس کنار شما قرار مي‌گيرد يک بوي جوان مردي بوي فتوت بوي انصاف بوي گذشت را از شما احساس مي‌کند با اين‌ها همان طوري که رفتار کنيد که با مشک رفتار مي‌کنيد شما هزينه مي‌کنيد تا به مشک دست پيدا کنيد بياييد هزينه بکنيد تا به تعاليم اين‌ها راه پيدا کنيد هر جا ديديد مجلسي است به نام اين‌ها برويد زانو بزنيد برويد بنشينيد کلمات اين‌ها را بشنويد چطور از مشک استفاده مي‌کني هيچ دور ريزي براي تو ندارد از کلمات اين‌ها در زندگي تان استفاده بکنيد اميرالمومنين مي‌فرمايد اگر رفيقي ديدي شرور و شرير است ناهموار و نامناسب و ناصواب است از آن فاصله بگير بيا از اين جمله استفاده کن وگرنه آلوده مي‌شوي به اين گل اگر يک برگش زرد شد سريع بايد قيچي کني اگر قيچي نکني آن‌هايي که تخصصشان گل و گياه است مي‌گويند برگ‌هاي زرد گازهايي از خودش توليد مي‌کنند که آن گازها اگر برسد به آن برگ‌هاي سبز که مي‌رسد آن‌ها را هم زرد مي‌کند لذا مي‌گويد تا يک گياهي داشتيد برگش زرد شد بچينيد چون برگ سبز نمي‌تواند اين را سبز کند ولي زرد مي‌تواند آن را زرد بکند حافظ مي‌گفت

دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم * * * که کيمياي سعادت رفيق بود و بس

رفيق خيلي اثر دارد نبايد دست کم بگيريد اگر ديديد رفيق ناباب است آن هم اثر دار آثار منفي خودش را دارد قيچي اش کن و الا قيچي ات مي‌کند اين را اگر کسي به همين جمله‌ي اميرالمومنين دقت کند با هر کسي مجالست و نشست و برخاست نکند بوي خوشي از زندگي او به مشام مي‌رسد اما اگر با هر کسي نشست و برخاست کرد به هر راهي کشيده مي‌شود به هر آلودگي آلوده مي‌شود. بعضي‌ها هم توجيهشان اين است که مي‌روم او را به راه بياورم او تو را به بيراهه مي‌کشد گفت رفت غلامي که آب آرد آب آمد غلام را برد آب خيلي تند بود کوزه را انداخت و او را هم با خود برد پس عترة اگر بيايند زندگي عطر آگين مي‌شود اين‌ها مثل مشک هستند براي رسيدن به اين‌ها بايد هزينه بکني بايد از اين‌ها استفاده بکني و يادت باشد وقتي از بوي مشک مي‌تواني بهره ببري که زکام نباشي يک آدم زکام بنشيند کنار يک بوته گل سرخ ذره‌اي از آن را احساس نمي‌کند بعضي چيزها است که مايه زکام شدن انسان مي‌شود چطور از جهت فيزيکي بدني بعضي پوشش‌ها در فصل سرما و پاييز باعث زکام شدن است برخي خورد و خوراک‌ها هم همين طور بعضي نشست و برخاست‌هايي کسي که سرما خورده کنارش مي‌نشينيم آلوده مي‌شويم در عالم معنا و معنويت هم زکام داريم اگر کسي گفت من اين طوري دوست دارم در جامعه ظاهر شوم من اين پوشش را مي‌پسندم دلم مي‌خواهد اين مقدمه‌ي زکام شدن است يا من هر چه دلم خواست حلال و حرام چيست سر هر سفره‌اي نشست هر چيزي را در دخل و جيبش ريخت هر نشست و برخاستي را پذيرفت با هر کسي که دلش خواست نشست تا بگويند روابط عمومي اش قوي است اين زکام شدن است وقتي زکام شد ديگر بويي احساس نمي‌کند به قول مولوي ورنه پشک و مشک پيش اخشمي پيش کسي که زکام است بو را احساس نمي‌کند شما پشک بگذار يا مشک بگذار براي آن‌ها چه تفاوتي مي‌کند لذا به راحتي منکر همه چيز مي‌شوند و همه چيز را ناديده مي‌گيرند. اين‌ها عترة هستند خانداني هستند مثل مشک عترة و خاندان چه کساني هستند؟ عترة خيرة اين جا چند گلدان است شما نگاه مي‌کني مي‌گردي آن کدام که شاداب تر است زنده تر است را انتخاب مي‌کنيد به اين انتخاب شما مي‌گويند خيرة يعني دست چين کردن گلچين کردن برترين را انتخاب کردن و انتخاب برتر مي‌گويد يادت باشد اين‌ها خاندان کسي هستند که خيره خداوند هستند يعني شخصيتي که دستچين شده پيامبر گل چين شده يعني درست است خودشان گل اند اما خواستگاهشان هم خيلي مهم است مي‌خواهد بگويد شاخ گل هر جا برويد هم گل است گل بخواهد در مزرعه باشد در مزلبه باشد گل است ارزش دارد ولي گلي که از دل مزرعه و گلزار بيرون آمده باشد يک امتياز ديگري دارد مي‌گويد درست است اين‌ها گل اند خواستگاه شان هم مهم است خواستگاه اين‌ها يک کسي است که گلچين و دستچين خدا است خدا را هم با کلمه‌ي رب بيان مي‌کند عترة خيرة رب هر بذري اگر بخواهد نهال شود هر نهالي اگر بخواهد درخت شود هر درختي اگر بخواهد ميوه دار شود هر ميوه‌اي اگر بخواهد پخته و شيرين شود بدون خورشيد امکان ندارد اين خورشيد است که بذر را نهال مي‌کند نهال را درخت ميوه را شيرين مي‌کند اين خورشيد است که نقص‌ها را به کمال مي‌رساند ناقص‌ها را کامل مي‌کند در حقيقت تربيت مي‌کند حالا قرآن مي‌گويد «اللَّهُ نُورُ» (نور/35) در عالم ماده اين است در عالم معنا هم همين طور است در عالم معنا هم آفتابي وجود دارد انسان‌هايي که بذر صفت هستند رشد مي‌دهد اين‌ها را نهال مي‌کند درخت مي‌کند که پيامبر مي‌فرمود أَنَا الشَّجَرَةُ من درخت نيستم من بذر و نهال نيستم من بار شدم شجرة النبوه چه کسي اين‌ها را درخت کرده ؟ الله نور آفتاب هستي لذا از جمله نام‌هاي خدا رب است چون تربيت مي‌کند بالا مي‌آورد رشد مي‌دهد و تعالي مي‌بخشد  وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِين ‌(زيارت جامعه کبيره) رب همه است فقط رب پيامبر نيست العالمين شما در تالار آيينه‌ي حرم علي بن موسي الرضا تشريف برده ايد پر از آينه است آينه‌ها ريز دارند درشت دارند کوچک بزرگ دارند کار همه‌ي آن‌ها يک چيز است نشان دادن و انعکاس دادن است اين عالم در نگاه قرآن تالار آيينه است يعني هر چيزي يک آينه‌اي است يک آيه‌اي است که حق را به نمايش گذاشته است حق را به تماشا گذاشته حتي يک قطره‌ي باران اين آينه‌ي شفافي است براي نشان دادن خدا لذا قرآن از اين چيزها استفاده مي‌کند مي‌فرمايد «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا» (نور/43) نمي‌بيني که خداوند اين باد‌ها را مي‌راند «ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ» (نور/43) بعد بين اين‌ها ارتباط برقرار مي‌کند اين‌ها ذرات پراکنده‌ي آب هستند اين‌ها را به هم نزديک مي‌کند «ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا» (نور/43)‌ اين‌ها را متراکم بکند متراکم که شد مي‌بارد «فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ» (نور/43) مي‌بيني که قطره‌ها از دل ابرها فرو مي‌ريزند يعني قطره کار ماست چرا درست نمي‌بيني حالا نبين همه اش قانون است قانون است که باد مي‌آيد درست است کسي منکر نيست قانون است که اين ذرات را متراکم مي‌کند طبق قانون است که وقتي چيزي سنگين شد مي‌آيد پايين چون زمين جاذبه دارد قانون است ولي قانون قانون گذار مي‌خواهد هر قانوني آينه‌اي است براي قانون گذار يعني اين جا قانون گذاري وجود دارد که اين قانون را وضع کرده قانون به خودي خود اتفاق نمي‌افتد چون هر چيزي آينه وار است هر چيزي حق را به تماشا مي‌گذارد و انسان از طريق هر چيزي مي‌تواند به حق آگاهي پيدا بکند لذا قرآن به هر چيزي عالم مي‌گويد به اين ميز مي‌گويد عالم به اين گل و گل دان مي‌گويند عالم عالم ‌ما يَعلَمُ بِهِ هر چيزي که به وسيله‌ي آن آن چيز دانسته مي‌شود چون ما به وسيله‌ي هر چيزي خدا را مي‌دانيم و مي‌فهميم لذا عالم گفته مي‌شود مجموعه‌ي اين‌ها عالمين است و خدا رب همه‌ي عالمين است خدا همه چيز را رشد و تعالي مي‌دهد پس عالمين داريم عالمين ربي دارند مي‌شود رب العالمين اين رب العالمين يک دستچين و خيره‌اي دارد اين خيره يک عترتي دارد که آن عترت بوي خودش را عطر خودش را مي‌دهد.

شريعتي: خيلي ممنون. شش هفت دقيقه تا پايان فرصت داريم. يک بزرگي اين دو بيت شعر را هميشه تکرار مي‌کردند مي‌گفتند چون نور کز آيينه جدا هست و جدا نيست عالم همه مرآت خدا هست و خدا نيست

در آيينه بينيد اگر صورت خود را آن صورت آيينه شما هست و شما نيست. که واقعا همين نکته‌اي که شما گفتيد عالم واقعا آينه‌ي جمال و جلال خداوند متعال است. در خدمت شما هستيم

شريعتي: چون قبلش گفته السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السلام عليکم يا اهل بيت النبوه تا اين جا مي‌رسد و رحمة الله و برکاته مي‌گويد رحمت خدا بر اين‌ها باريدن گرفته است برکات خدا فقط بر اين‌ها باريدن گرفته هر کس دنبال رحمت است هر کس دنبال برکت است فقط بايد به سراغ اين‌ها برود بدون اين‌ها شما از رحمت و برکات حق محروم خواهيد بود نگو مستقيم مي‌روم به سمت خدا عالم عالم وسيله است هيچ چيزي بدون وسيله اتفاق نيفتاده در عالم هيچ چيز يک نمونه شما پيدا نمي‌کنيد شما من را مي‌بينيد با چه وسيله‌اي ؟ با چشم حرف‌هاي من را با گوش مي‌شنوي اين گل به گل نشسته با خاک با کود امکان ندارد در عالم چيز بي وسيله اتفاق بيفتد

شريعتي: حتي معجزات

حاج آقا رنجبر: هيچ چيز آن‌ها هم وسيله و قوانين دارد خاص خودش. در عالم هيچ چيزي بدون وسيله بدون واسطه اتفاق نمي‌افتد لذا قرآن خيلي محکم مي‌گويد «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» (مائده / 35) لذا عالم معنا و معنويت هم همين طور رحمت بدون وسيله اتفاق نمي‌افتد شما آب مي‌خواهي بايد بروي سمت چشمه آب را به چشمه دادند و شما بايد از دست چشمه بگيري مستقيم از کجا مي‌خواهي دريافت بکني؟ امکان ندارد رحمت حق برکات حق هم بي وسيله بي واسطه اصلا امکان ندارد مي‌گويد هر کس رحمت مي‌خواهد بايد بيايد اين جا اين‌ها باب رحمت باب برکت حق هستند امکان ندارد زندگي ات بدون اين‌ها برکت پيدا بکند محال است رحمت خدا برکت خدا بر اين‌ها است يعني سرازير در خانه‌ي اين‌ها است هر کس به دنبال اين‌ها است گم شده اش رحمت و برکت است اين جا است و جاي ديگري اگر برود دستش به جايي بند نمي‌شود برکت هم معناي لطيفي دارد برکت به آن چيزي مي‌گويند به ظاهرش که نگاه مي‌کني چيزي نيست کم است اما آثارش فراوان است ما يک کثير داريم زياد يک کوثر داريم کوثر کم است اما آثار و برکاتش زياد است اين جا چقدر گل است هيچ کدام هيچ بويي ندارد يک گل سرخ شما بياور عطرش اين جا را برمي‌دارد اين کثير است آن کوثر است معني برکت همين است مي‌گويد اگر شما نمازت را اول وقت بخواني فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها فرمود زندگي ات برکت پيدا مي‌کند بعضي‌ها صبح تا شب مي‌دوند دستشان به جايي بند نمي‌شود بعضي‌ها با دو تلفن درآمد چند ماهه‌ي آن را به جيب مي‌زنند عمر چقدر برکت دارد؟ امام در خانه‌اي زندگي مي‌کرد شما برو ابعادش را ببين چه آثار و برکاتي از اين جا بلند مي‌شود يک کسي در ويلاي چند هزار متري است هيچ اثر و برکتي از اين جا بلند نمي‌شود الآن روزگار ما روزگار اينترنت و سرعت و پيشرفت است روزگار علامه مجلسي را هم شما ببين او چقدر عمر کرد و چه آثاري از خودش به جا گذاشت چهل اثر دارد که يکي اش صد و خورده‌اي جلد است بدون دسترسي به اين‌ها حالا شما يک نفر را پيدا بکن با اين همه امکانات اين کار را بکند برکت يعني همين هر کس به دنبال برکت باشد يک راه بيشتر ندارد و آن هم بيايد در خانه‌ي اهل بيت زانو بزند اين همان است که حافظ مي‌گفت رو برو و آستين به خون جگر شوي هر که در اين آستان راه ندارد

هر کس در اين آستانه راهي پيدا نکند به اهل بيت که مظاهر حق هستند ارتباطي نداشته باشد بايد خون دل بکند

شريعتي: خيلي ممنون با توجه به اين که در آستانه‌ي سال نو هستيم و شما هم اهل شعر هستيد توصيه‌ي شما به دوستان سمت خدا در روزهاي پاياني سال و طليعه‌ي سال جديد چيست

حاج آقا رنجبر: گفت نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشي که بسي گل بدمد باز و تو در گِل باشد حافظ مي‌گويد بهار جديد در راه است سال نو در راه است تلاشي در اين سال بکن و آن هم اين باشد که دلت خوش باشد دلت شاد باشد حواست به دلت باشد ببين چه چيز تو را خوش دل مي‌کند تلاش کن به آن دست پيدا کني اهل بيت گفته اند چه چيزي دل انسان را شاد مي‌کند گفتند دلي را شاد کن تا دل تو شاد شود هر کاري بکني همان نتيجه را برمي‌داري

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر * * * که‌ اي نور چشم به جز از کشته ندروي

اين هم کلام حضرت اميرالمومنين است که هر چه بکاري برمي‌داري درو مي‌کني اميرالمومنين هم زارع بود و نخل مي‌کاشت لذا مي‌گويد دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر به امام حسن مجتبي فرمود که‌اي نور چشم به جز از کشته ندروي

اگر دلي شاد کردي دلت را شاد مي‌کنند

شريعتي: خيلي ممنون دعا بکنيد دوستان خوبمان آمين بگويند

حاج آقا رنجبر: ان شاء الله خدا توفيق بدهد ما بتوانيم زيارت جامعه‌ي کبيره که يک دور امام شناسي است به پايان ببريم.

شريعتي: ان شاء الله من باز هم در مورد طرحمان يادآوري مي‌کنم کارگران عزيزي که در مورد کارفرماهايشان راضي هستند و آن‌ها در راستاي اخلاق اسلامي گام برمي‌دارند براي ما آدرس و مشخصاتشان را پيامک بکنند به تعدادي از آن‌ها نهج البلاغه‌ي شريف اهدا خواهد شد که ان شاء الله نهج البلاغه هم از محجوريت در بيايد. بهترين‌ها را براي همه‌ي شما آرزو مي‌کنيم فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما هستيم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.آدم زکا

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها