اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

93-12-03-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 93/12/03

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بيا که قصر عمل سخت سست بنياد است * * * بيار باده که بنياد عمر بر باد است

غلام همت آنم که زير چرخ کبود * * * ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب * * * سروش عالم غيبم چه مژده‌ها داده است

که ‌اي بلند نظر شاه باز سدره نشين * * * نشيمن تو نه اين کنج محنت آباد است

تو را ز کنگره‌ي عرش مي‌زنند سفير * * * ندانمت که در اين دام­ گه چه افتاده است

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل * * * بنال بلبل بي دل که جاي فرياد  است

حسد چه مي‌بري اي سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر لطف سخن خدا داد است

شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد

حاج آقا رنجبر: سلام بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم

شريعتي: در بخش ابتدايي برنامه مان با حاج آقاي رنجبر به رسم يک شنبه‌ها شرح ابياتي از غزليات حافظ خواهد بود و در بخش دوم دريافتي خواهيم داشت از فرازهاي بلند زيارت جامعه‌ي کبيره. خدمت شما هستيم.

حاج آقا رنجبر: اين مطرب‌ها هر شبي در خانه‌اي هستند و هر شبي در يک خانه‌اي بساط عيش و سور و سرور را بر چا مي‌کنند شب ديگري همين‌ها در خانه‌ي ديگري همين بساط عيش و پايکوبي را برپا مي‌کنند و آن خانه‌اي که ديشب بودند ديگر سوت و کور است يعني اين‌ها هر شبي در يک خانه‌اي و همه شب در يک خانه نيستند دنيا دقيقا شبيه به همين مطرب‌ها مي‌ماند يعني هر روزي به يکي اقبال مي‌کند در هر دوره‌اي هر مقطعي به يکي رو مي‌کند بعد از يک دوره و مقطعي به ديگري همان تعبير امام علي عليه السلام که فرمود اَلدَّهرُ يَومانِ: يَومٌ لَكَ وَ يَومٌ عَلَيكَ (غرر الحكم و درر الكلم، حديث1917) حالا حافظ به جاي تشبيه دنيا به مطرب تشبيه به عجوز هزار داماد مي‌کند اول به خاطر طنازي‌هايي که دنيا دارد به زن تشبيه مي‌کند به خاطر کهولت و کهن سالي که دارد تشبيه به عجوز مي‌کند مي‌گويد اين دنيا يک عجوزي است که هزار داماد دارد سر خيلي‌ها را خورده هر روزي با يکي بوده و لذا بي وفايي در مرام او موج مي‌زند به همين خاطر درستي عهد يعني يک پيمان درست و درمان با کسي نمي‌بندد و توقع چنين پيماني را از دنيا نبايد داشته باشي دنيا بي اعتبار تر از اين حرف هاست.

مجوي درستي عهد از جهان سست نهاد * * * که اين عجوز عروس هزار داماد است

يک ساختماني که پي و پايه و شالوده ندارد سست نهاد است امروز نريخت فردا مي‌ريزد يعني بي اعتبار است نمي‌شود به آن اعتماد کرد مي‌گويد دنيا شبيه چنين ساختماني است پي و پايه و اساسي ندارد بالاخره فرو مي‌ريزد يعني بي اعتبار است پس به آن تکيه نکن

مجو درستي عهد از جهان سست نهاد * * * که اين عجوز عروس هزار داماد است

در يک جاي ديگري يک تعبير ديگري دارد که جميله‌اي است عروس جهان ولي هشدار که اين مخدره در عقد کس نمي‌ماند

مي گويد بله دنيا قشنگ است زيباست اين پست‌ها مسئوليت‌ها منصب‌ها خيلي زيباست ولي اين مخدره در عقد مدام کسي نمي‌ماند موقت است مي‌آيد و مي‌رود امروز با شماست روز ديگري با ديگري يا در جاي ديگري دارد

عروس جهان گرچه در حد حسن است * * * ز حد مي‌برد شيوه‌ي بي وفايي

درست است اين عروس روزگار عروس دنيا يک حدي از حسن و زيبايي دارد منکر نمي‌شويم دنيا زيباست ولي بي وفايي اش بي حد است بي منتها است يک جاي ديگر مي‌گويد

دنيا وفا ندارد‌اي نور هر دو ديده تو نور چشم من هستي من بايد در حق تو خيرخواهي کنم به اين دنيا دل مبند چون اين دنيا خيلي بي وفاست همان تعبير اميرالمومنين علي عليه السلام که مي‌فرمود اَلدُّنْيا تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ (بحار الانوار ج 70، ص 119) مي‌گويد دنيا اولش فريبت مي‌دهد تو را فريفته‌ي خودش مي‌کند يک باغ سبزي نشان مي‌ده ولي بعدش به تو آسيب و لطمه مي‌زند و در آخر هم مي‌رود پي کارش يعني بي وفاست اصلا بي وفايي در ذات دنيا در سرشت دنيا است.

شريعتي: آن‌هايي که اين ماهيت دنيا را که يکي از ماهيت‌هاي اصلي دنيا همين است اگر به اين پي نبرند دل مي‌بندند و به شدت شکست مي‌خورند.

حاج آقا رنجبر: حافظ همين را مي‌گويد منتها به در مي‌گويد تا به ديوار بشنود به بلبل مي‌گويد تا ما بگيريم پس بي وفايي در ذات و در سرش دنيا عجين و آميخته شده است و نهفته است هر دنيايي هم چنين وصفي دارد چون هر کسي دنيايي دارد خاص خودش شما يک دنيايي داري خاص خودت من هم يک دنيايي دارم خاص خودم نه هر کسي دنيايي دارد هر چيزي دنيايي دارد خاص خودش در نگاه حافظ که نگاه بسيار دقيقي هم است مي‌گويد دنياي هر کسي و دنياي هر چيزي بي وفاست لذا به بلبل مثال مي‌زند مي‌گويد تمام دنياي يک بلبل گل است گل يک روزي بسته و غنچه و گرفته و عبوس و درهم بود بالاخره يک نسيمي از راه رسيد و اين غنچه شکفته و باز شد اين شکفتگي و باز شدن را اهل ذوق تعبير به خنده و تبسم گل مي‌کنند حافظ مي‌گويد.

تبسم گل و تبسم هم نشان از روي خوش نشان دادن است شما وقتي به کسي تبسم مي‌کني يعني روي خوش به او نشان مي‌دهي حالا حافظ به بلبل مي‌گويد که نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل بنال بلبل بي دل که جاي فرياد است.

مي گويد ببين هيچ نشانه‌اي هيچ اثري از عهد و وفاي به عهد در اين تبسم گل در اين روي خوش نشان دادن گل‌اي بلبل وجود ندارد تو برو يک دوري بزن برمي‌گردي مي‌بيني يک بلبلي اين جا نشسته جاي تو را گرفته و ديگر جاي تو نيست اصلا نه چهار روز ديگر مي‌آيي مي‌بيني اثري از اين گل نيست پژمرده شد و خشک شد و مرد و رفت پي کارش گل دائمي نيست.

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل بنال بلبل بي دل

بيا گريه کن اصلا چرا گريه؟ که جاي فرياد است بيا فرياد کن چرا فرياد؟ چون به يک چيزي دل بسته که نبايد مي‌بست همان که سعدي مي‌گفت

آن چه نپايد دلبستگي نشايد

اميرالمومنين يک تعبير خيلي لطيفي دارد مي‌گويد من به هر چيزي که مي‌رسم اولش يک دسته بندي براي خودم مي‌کنم مي‌گويم اين از همان چيزهايي است که مي‌ماند يا نمي‌ماند اگر نمي‌ماند به آن دل نمي‌بندم در اوصاف اهل ايمان هم دارد که چيزهايي که باقي باشد نسبت به آن‌ها راغب و مايل است دل مي‌بندد چيزهايي که فاني باشد از آن‌ها فاصله مي‌گيرد و دل نمي‌بندد و قرآن هم مي‌گويد تنها چيزي که در عالم مي‌ماند «وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (الرحمن/27-26) تنها چهره‌ي ماندگار جالب است قرآن تعبير چهره دارد تنها چهره‌ي ماندگار عالم يکي است حالا شما هر سال به يک عده‌اي جايزه مي‌دهي به عنوان چهره‌ي ماندگار بده ولي تنها چهره‌ي ماندگار اين عالم خداوند متعال است اين همه جايزه داده اند به چهره‌هاي ماندگار شما هم هر سال ديده ايد حالا اگر راست مي‌گويي پنج تايش را به ياد بياور نمي‌ماند تنها چهره‌ي ماندگار عالم خداست

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل * * * بنال بلبل که جاي فرياد است

چقدر اين شعر‌ها لطيف است چقدر ظريف است چقدر زيباست

شريعتي: يعني علاوه بر اين که دنيا را به عجوز هزار داماد تشبيه مي‌کند باز هم به تبسم گل تشبيه مي‌کند.

حاج آقا رنجبر: تخريبش هم نمي‌کند مي‌گويد نه من منکر نيستم زيباست همان کاري که ابراهيم کرد گفتند خورشيد خداي ماست رد نکرد همراهيشان کرد گفت بله نور دارد پر فروغ است همراهي مي‌کند نمي‌گويد دنيا زشت و پست است ابدا اين طوري با شما حرف نمي‌زند تعبير به گل مي‌کند يعني همراهي مي‌کند با آن‌ها حکيمانه است شما يک پيچ هم که مي‌خواهي باز کني بايد اين پيچ گوشتي شما در دل آن پيچ قرار بگيرد تا بتواند آن را به هر سمتي که مي‌خواهد بچرخاند شما اگر مي‌خواهي در يک کسي چرخشي ايجاد بکني به سمتي بايد اول در دلش جا بگيري حافظ اول در دل شما جا مي‌گيرد با شما همراهي مي‌کند قبول دارم زيباست قبول دارم تماشايي است ولي اين را هم از من بپذير که بي دوام است نمي‌ماند حکيمانه حرف مي‌زند در عين اين که لطيف و ظريف است به خاطر همين حافظ در روزگار خودش خيلي محسود مورد حسد قرار مي‌گرفت و گاهي هم از اين حسد‌ها گله مي‌کرد در همين غزل هم در آخرين بيت گله کرد.

شريعتي: قبل از اين که وارد آخرين بيت شويم ما يکي از مشکلاتي که اين روزها درگير آرامش ماست من فکر مي‌کنم چون ماهيت دنيا را نمي‌دانيم اين نا آرامي به سراغ ما مي‌آيد و حافظ مي‌خواهد با اين ابيات اين نا آرامي را از ما دور بکند که دنيا را بشناسيم.

حاج آقا رنجبر: بله اين جا بهشت نيست تمام حرفش اين است اين جا راه رسيدن به بهشت است دل بستي زمين مي‌خوري بايد بروي تا برسي به بهشت اين که قرآن مي‌گويد ‌سيروا‌ حرکت بکنيد راه بيفتد اين جا آن چيزي که شما تصور مي‌کنيد نيست به همين خاطر حافظ مورد حسد قرار مي‌گرفت گاهي هم گله مي‌کرد يکي از گله هايش در پايان اين غزل است

حسد چه مي‌بري سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است

اين از خوبي‌هاي حافظ همين است يکي که خوبي‌ها را از خدا مي‌بيند اين که مي‌گويد هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم شعر نمي‌گويد قرآن مي‌گويد «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ» (نساء/79) هر خوبي داري مال خودت نيست مال خداست حافظ هم مي‌گويد من هر چه دارم خدا داد است اصلا تو چرا به من حسادت مي‌کني من چيزي ندارم که شما به من حسادت مي‌کني چه کساني حسادت مي‌کردند؟ حسادت صنفي است مثلا هميشه پيتزايي‌ها به هم حسادت مي‌کنند شوفر تاکسي‌ها به هم حسادت مي‌کنند راننده اتوبوس‌ها به هم حسادت مي‌کنند مجري‌ها به هم حسادت مي‌کنند روحاني‌ها به هم حسادت مي‌کنند صنفي است لذا صنف حافظ که شعرا بودند به او حسادت مي‌کردند که البته حافظ آن‌ها را شاعر نمي‌داند ناظم مي‌داند مي‌گويد شما شاعر نيستيد شما يک مشت کلمات را کنار هم چيده ايد نظم داده ايد روح ندارد حاکم نيست عمقي ندارد باريک بيني ندارد آن هم سست نظمي است يعني به راحتي مي‌توانم يک واژه بردارم يک واژه‌ي ديگر بگذارم سر جايش قوت هم ندارد استحکام هم ندارد ولي شعر حافظ اين طوري نيست شعر حافظ را نمي‌تواني بگويي من اين کلمه را برمي‌دارم اين کلمه را مي‌گذارم عين نقاشي‌هاي کودکانه هر چه مي‌خواهي بردار يک چيز ديگر بگذار نيست.

حسد چه مي‌بري ‌اي سست نظم بر حافظ قبول خاطر. قبول يعني پسند خاطر يعني دل مي‌گويد اين که شعر من پسند دل‌ها قرار گرفته و دل پسند شده قبول خاطر و لطف سخن لطف يعني نيکويي و زيبايي اگر مي‌بيني شعر من اين قدر زيبا است اين لطف سخن خداداد است او به من داده مال من نيست اگر مي‌خواهيد حسادت بکنيد به او حسادت بکنيد و خدا هم به هيچ کسي بي حساب چيزي نمي‌دهد ولي وقتي هم که به کسي چيزي مي‌دهد بي حساب مي‌دهد به خود حافظ خداوند بي حساب چيزي واقعا نداده خودش مي‌گويد خدا به من لطف کرده

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌هاي تار * * * تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

خيلي حرف است يک زندگي بسيار محقرانه و فقيرانه‌اي دارد حافظ در روزگار خودش خودش هم از اين فقر ياد مي‌کند نمي‌پوشاند حافظ خيلي چيزها را مي‌پوشاند اما فقر را نمي‌پوشاند.

حافظا در کنج فقر يعني يک پادشاه را صيد کند و کيسه‌هاي خودش را پر از زر کند هر گز خودش را آلوده نکرده

حافظا در کنج فقر و گوشه‌ي فقيرانه نشستن و خلوت شب‌هاي تار تا بود وردت دعا مشغول سجاده و دعا دم از قرآن درس مي‌گرفتم کتاب قرآن را دريافت مي‌کردم حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌هاي تار تا بود دعا و درس قرآن غم مخور ما اگر حافظ مي‌خوانيم سرش همين است ما با يک انساني سر و کار داريم که اهل دعا بوده اهل قرآن بوده يک زماني درک‌ها خيلي پايين بود، يک آدم‌هاي متعصب و دگم و آدم‌هايي که نسبت به حقيقت دين واقعا بي بهره بودند خشک بودند خشک مغز بودند قال الباقر از اميرالمومنين بگو چرا از حافظ مي‌گويي بايد از حافظ بگوييم اگر بخواهيم از امام صادق بگوييم بايد از حافظ بگوييم و امثال حافظ به تعبير قرآن شما توجه کنيد «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) يعني به ميزان طهارت شما مي‌توانيد دريافت بکنيد پس اهل بيت هم همين طور آن‌ها حقيقت قرآن اند اميرالمومنين اما صادق خود قرآن اند آن‌ها قرآن مجسم اند پس به آن‌ها هم اگر مي‌خواهيم ارتباطي برقرار کنيم امکان پذير نيست حالا يک انسان‌هايي هستند اين‌ها اهل طهارت و مناجات هستند اهل درس قرآن هستند، طبيعتا اين‌ها دريافت بيشتر و بهتري دارند شما يک آينه‌ي پر غبار زنگار گرفته را بگير برابر اين گل اين گل در آن منعکس نمي‌شود اما اگر اين غبارها رفته باشد و زنگار‌ها زدوده شده باشد به راحتي آن گونه که است منعکس مي‌کند، چون اين‌ها بودند که کلام خدا را کلام اهل بيت را به دليل طهارت و پاکي که داشتند دريافت کردند لذا خداوند به اين‌ها لطف کرد پس خدا بي حساب به حافظ لطف نکرده و اگر هم خدا به کسي لطف بکند بي حساب و بي اندازه لطف مي‌کند.

شريعتي: بستگي دارد اين لطف را چه بگوييم. حافظ زندگي فقيرانه داشته و مي‌گوييد خدا بي حساب توجه کرده

حاج آقا رنجبر: خودش مي‌گويد گله نکن

حافظ از مشرب قسمت گله بي انصافي است طبع چون آب و غزل‌هاي روان ما را بس همين که خدا يک طبعي داده مثل آب مردم وقتي مي‌خورند سيراب مي‌شوند لطف بي حساب را در چيزهاي ديگر مي‌بيند عطش مردم رفع مي‌شود اين غزل‌ها را ببين چقدر روا است به خودش مي‌گويد گلايه نکن خدا به تو کم چيزي نداده خدا حساب شده به تو داده خدا با همين چيزها تو را ماندگار کرده اگر چهار کيسه زر مي‌داد اسمي نامي از تو نبود پس اگر مي‌بينيد که کلام حافظ بي اندازه دل کش و دل نشين است به خاطر همين است که خداوند وقتي به کسي لطفي مي‌کند بي حساب است حالا حافظ را شما با اهل بيت مقايسه مي‌کنيد مثل نم در مقابل يم است قطره‌اي در مقابل درياست خدا به يک حافظي که خاک کف پاي غلام اهل بيت هم نمي‌شود اين همه عنايت کرده حالا به آن‌ها چه عنايتي کرده بايد معرفت پيدا بکنيم

شريعتي: ان شاء الله همه مان اهل معرفت شويم. ان شاء الله بعد از تلاوت آيات دريافت حاج آقاي رنجبر را از زيارت جامعه‌ي کبيره خواهيم شنيد صفحه‌ي 365 قرار اهالي خوب و صميمي سمت خداست آيات 56 ام تا 67 ام سوره‌ي مبارکه‌ي فرقان آيات پاياني اين صفحه ويژگي‌هاي عبادالرحمن را مي‌گويد تلاوت ما ان شاء الله توأم با تدبر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ?56? قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ?57? وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ  وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ?58? الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ?59? وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ?60? تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا ?61? وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا ?62? وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ?63? وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا ?64? وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ?65? إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ?66? وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا ?67?

ترجمه:

تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم. (??) بگو: من از شما [در برابر تبليغ دين هيچ] پاداشي نمي خواهم، جز اينکه هر که بخواهد [مي تواند از برکت هدايت من] راهي به سوي پروردگارش بگيرد. (??) و بر آن زنده اي که هرگز نمي ميرد توکل کن، و او را همراه با ستايش تسبيح گوي، و کافي است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد. (??) همان که آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روز آفريد، آن گاه بر تخت فرمانروايي و تدبير امور آفرينش چيره و مسلط شد، او رحمان است پس [اي انسان! درباره خدا و کيفيت آفرينش جهان هستي] از خبير آگاهي بپرس. (??) و هنگامي که به آنان گويند: براي رحمان سجده کنيد، مي گويند: رحمان چيست؟! آيا براي چيزي که تو فرمان مي دهي، سجده کنيم؟ و [دعوت تو] بر رميدگي و نفرتشان مي افزايد. (??) هميشه سودمند و با برکت است آنکه در آسمان برج هايي قرار داد، و در آن چراغي روشن وماهي تابان پديد آورد. (??) و اوست که براي کسي که بخواهد متذکّر [هوشيار حقايق] شود يا بخواهد سپاس گزاري کند، شب و روز را جانشين يکديگر قرار داد. (??) و بندگان رحمان کساني اند که روي زمين با آرامش و فروتني راه مي روند، و هنگامي که نادانان آنان را طرف خطاب قرار مي دهند [در پاسخشان] سخناني مسالمت آميز مي گويند، (??) و آنان که شب را براي پروردگارشان با سجده و قيام به صبح مي رسانند، (??) و آنان که مي گويند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان که مسلماً عذاب آن پايدار و هميشگي است. (??) قطعاً دوزخ بد قرارگاه و بد اقامت گاهي است. (??) و آنان که وقتي انفاق مي کنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] مي گذرند و نه تنگ مي گيرند، و [انفاقشان] همواره ميان اين دو در حدّ اعتدال است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: حاج آقاي رنجبر اشاره‌ي قرآني امروز را بفرمايد ان شاء الله در ادامه خدمت شما و دوستان خوبمان باشيم

حاج آقا رنجبر: اين بنا‌ها تراز دارند وقتي مي‌خواهند سنگ فرش بکنند به چشم خودشان و به چشم ديگران اعتماد نمي‌کنند ترازي دارند مي‌گذارند آن تراز به آن‌ها مي‌گويد اين سنگ کجايش بالا و پايين است ما هم بنا هستيم آمده ايم زندگي خودمان را بسازيم لذا ما هم نمي‌توانيم بي تراز باشيم و قرآن مجموعه‌ي ترازهاست مي‌گويد مي‌خواهي بندگي کني همين آياتي که امروز تلاوت شد بخشي اش در باب بندگي بود اين تراز بندگي است يک ترازي به دست شما مي‌دهد و شما بر اساس اين آيه مي‌تواني متوجه شوي که بنده هستي يا نيستي يا چه ميزان هستي و چه ميزان نيستي.

«وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ» اول چينش‌ها را نگاه کنيد عباد را کنار رحمن مي‌گذارد اين‌ها خيلي حساب شده است عباد يعني بندگان رحمن يعني خداي بخشنده يعني اين بخشندگي خدا وقتي در حق تو ظهور مي‌کند که تو بنده باشي به ميزاني که بنده باشي او بخشنده است و به همان ميزان دريافت مي‌کني و سرشار مي‌شوي

حافظ مي‌گويد تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد ماند بنده‌ي ما شو بر خور ز همه سيم تنان

مي خواهي برخوردار شوي بايد بنده شوي چون اگر بنده شدي او بخشنده مي‌شود نسبت به شما و شما هم برخوردار مي‌شوي «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا»مي­گويد بندگي روي همه چيز اثر مي‌گذارد حتي روي راه رفتن انسان اثر مي‌گذارد يعني کسي که بنده‌ي خدا باشد يک جور راه مي‌رود همين راه رفتن و قدم زدن کسي هم که بنده نباشد يک جور ديگري راه مي‌رود اصلا افتادگي خشوع و تواضع از شيوه‌ي راه رفتن اين آدم پيداست «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ ‌ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ» هر کجا زمين کوچه باشد بازار باشد مغازه باشد مدرسه باشد دانشگاه باشد هر کجا که باشد دومين ويژگي شان اين است که «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» وقتي آدم‌هاي نادان و سفيه به اين‌ها يک خطابي پرخاشي مي‌کنند يک حرفي مي‌زنند اين‌ها مي‌داني چگونه رفتار مي‌کنند؟ تراز مي‌دهد دست ما رفتار اين‌ها اين است «قَالُوا سَلَامًا» من ابتداي طلبگي به کسي گفتم يعني چه گفت يعني کسي به آن‌ها توهين مي‌کنند اين‌ها مي‌گويند سلام عليکم گفتم يعني چه خيلي بي مزه است چه ربطي دارد؟ ولي اين قالوا سلاما خيلي لطيف است شما يک ظرف چيني مي‌خواهي بخري مي‌خواهي ببيني سالم است يا شکسته يک تلنگر به آن مي‌زني يک صدايي بلند مي‌شود آن صدا گوياي شکستگي يا سلامت اين ظرف است از جنس صدا مي‌فهمي که اين ظرف شکسته است يا سالم است مي‌گويد بندگان خدا يک کساني هستند که اگر يک تلنگري مي‌خورند يک توهين و پرخاشي به اين‌ها مي‌رسد «قَالُوا سَلَامًا» يعني يک رفتاري يک کرداري يک گفتاري از اين‌ها سر مي‌زند که آن رفتار‌ها و کردار‌ها و گفتارها گوياي سلامت آن‌ها است انسان مي‌فهمد که اين آدم سلامت است و گوياي بندگي آن‌ها ست که ريشه در بندگي آن‌ها دارد در احوال يکي از بزرگان مي‌خواندم از کوچه داشت مي‌رفت يک کسي به آن توهين کرد توهين‌هاي خيلي تلخ و تند و خيز او هم خودش را معرفي کرد گفت اسم کوچکم اين است اسم خانوادگي­ام اين است گفت من به شما توهين کردم فحش دادم گفت تو خودت را معرفي کردي من هم خودم را معرفي کردم انسان‌ها با حرف‌ها و گفتار و رفتارشان خود هايشان را معرفي مي‌کنند.

شريعتي: خيلي ممنون بخش قبلي که جهان بيني حافظ در مورد ماهيت دنيا گفتيد من يک روايت ضميمه بکنم و نکته‌ي شما که کلام حافظ تفسير کلام معصومين عليهم السلام است يک روايتي از پيامبر مي‌ديدم که حضرت فرمودند اگر آن چه که من از ماهيت دنيا مي‌دانستم شما هم مي‌دانستيد جان‌هاي شما احساس راحتي و آسايش مي‌کرد و من فکر مي‌کنم حافظ در اين غزلي که خوانديم خواست ماهيت دنيا را به ما نشان بدهد که ما آرامش را ان شاء الله بچشيم.

حاج آقا رنجبر: همين طور است در همه‌ي غزلياتش اين است يک جا مي‌گويد

چو حافظان جهان هم چو بنده جمع نکرد ز حافظان جهان

حافظان يعني کساني که حافظ کل قرآن هستند

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطايف حکمي با نکات قرآني

مي گويد من هر چه مي‌گويم نکته‌هايي است از قرآن منتها يک جايي مي‌گويد هر کسي براي خودش يک زباني دارد يک کلکي دارد يک قلمي دارد زبان من اين است قلم من اين است اين هم به مقتضاي روزگار خودش و در عصر و زمان خودش اين قالب را پسنديده که من بيايم در اين قالب حرف‌هاي عرفاني را بزنم معمولا بزرگان حرف‌هاي جدي شان را در قالب‌هايي مي‌زنند که جدي نگيرند شعر يک قالبي است که کسي جدي نمي‌گيرد وقتي هم که مي‌خواهيم بگوييم کسي جدي صحبت نمي‌کند مي‌گوييم شعر مي‌گويد لذا اين‌ها حرف‌هاي جدي شان را در قالب شعر مي‌گفتند حالا باز در خود آن قالب شعر هم يک قالبي انتخاب مي‌کردند که ابدا خيلي‌ها آن‌ها را جدي نمي‌گرفتند و به همين دليل اين‌ها را سينه به سينه مي‌رساندند به آن‌هايي که بايد برسد.

شريعتي: بسيار خوب خيلي ممنون وارد فضاي زيارت جامعه‌ي کبيره مي‌شويم

حاج آقا رنجبر: ما ان شاء الله مي‌رويم سراغ تعبير لطيف و زيبايي که دارد سَاسَةَ الْعِبَاد،ِ  آب يک خصوصيتي دارد و آن هم اين است که مي‌خواهد يله و رها و آزاد باشد به هر طرفي که دلش خواست برود و مي‌رود و اتفاقا هم هميشه آن طرف‌هاي پست را انتخاب مي‌کند اين جا يک گل رز باشد اين جا يک چاه فاضلاب باشد کافي است يک کم شيب داشته باشد مي‌رود آن جا با شتاب و با سرعت تا قطره‌ي آخرش. انسان يک چنين طبيعتي دارد دقيقا مثل آب است به همين خاطر باغبان‌ها مي‌آيند تدبير مي‌کنند يک جويي يک مسيري را تعبيه مي‌کنند و اين آب را در آن جوي قرار مي‌دهند و هدايتش مي‌کنند و هر کجا يک رخنه‌اي باشد روزنه‌اي باشد درز و شکافي باشد آن جا را مي‌گيرند و به اين وسيله آب را به باغ مي‌رسانند و به بار مي‌نشانند ما هم دقيقا نقش همان آب را داريم مثل آبي که اگر در مجرا قرار نگيرد منجلاب و مرداب مي‌شود و گنداب مي‌شود ما هم دقيقا يک چنين وضيعتي داريم کار اهل بيت باغباني است يعني هدايت اين انسان‌هاي آب صفت است تدبير مي‌کنند که اين در چه مسيري قرار بگيرد تدبير مي‌کنند که به سمت چه کارهايي و مسير‌هايي نبايد برود «بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» (قيامه/5) ‌احسنت مثل آب است مي‌خواهد جلويش باز باشد به همين خاطر اين‌ها شدند هادي آمدند هدايت کردند هر کجا شما مي‌بينيد اهل بيت امر مي‌کنند يعني ببين اين کار براي تو مثل مسير براي آب است که به باغ مي‌رسد هر کجا نهي مي‌کنند مي‌گويند اين کار را نکن يعني ببين اين کار براي تو حکم آن رخنه و روزنه را دارد و تو را هدر مي‌دهد تو را ضايع مي‌کند اين امر و نهي کردن‌ها تدبير کردن‌هاي اين‌ها است عرب‌ها به تدبير مي‌گويند سياست اصلا سياست يعني تدبير کردن کسي که تدبير کننده است مي‌گويند سائس اهل سياست يعني اهل تدبير سياست مدار يعني کسي که تدبير مي‌کند کارش تدبير کردن است جمعش مي‌شود ساسه يعني تدبير کنندگان اين‌ها تدبير کنندگان چه هستند؟ العباد. عباد جمع عبد يعني بنده‌ها تدبير کنندگان بندگان يعني چه؟ يعني امور بندگان را اين‌ها تدبير مي‌کنند که شما از کدام طرف برويد به آن باغ بهشت راه پيدا مي‌کنيد و به بار مي‌نشينيد و مثل آن آب منجلاب نمي‌شويد گنداب نمي‌شويد از کجا بروي رشد مي‌کني و ثمر مي‌شوي و به ثمر مي‌نشيني سياست را قدما دو بخش مي‌کردند يکي سياست منزل يکي سياست مُدُن. سياست منزل يعني تدبير امور خانه و خانواده چه کار کنيم چه اصولي چه قوانيني چه تعاليمي بايد در ميان باشند که در يک خانه در يک خانواده صلاح و سعادت و آرامش اتفاق بيفتد اهل بيت سياست منزل مي‌کردند مي‌گفتند در يک خانه چه اصولي بايد حاکم باشد مثلا مي‌گفتند يک خانم نسبت به همسرش بايد سراپا تمکين و اطاعت باشد تا وقتي که دستورات او در چهارچوب شرع و شريعت باشد اگر تعارضي با شرع و شريعت ندارد هر چه گفت بگو چشم نتيجه اش مي‌داني چه مي‌شود؟ او هم سراپا محبت مي‌شود هر چه اين محبت برود بالا اين اطاعت مي‌رود بالا هر چه اين اطاعت برود بالا محبت مي‌رود بالا و هر چه اين دو بروند بالا آرامش در اين زندگي نازل مي‌شود سکينه و سکون در اين زندگي نازل مي‌شود اين يک اصل است تدبير مي‌کردند که در يک خانه چگونه آرامش حاکم مي‌شود يا تعاليمي مي‌دادند مثلا اين را نمي‌دانم در جلسات خواندم يا نه پيامبر به زن‌ها خطاب مي‌کرد فرمود سعي کنيد مثل درخت صنوبر نباشيد مثل خوشه‌هاي گندم باشيد درخت صنوبر قد کشيده ايستاده و ايستادگي مي‌کند وقتي طوفان مي‌آيد مقابل طوفان مي‌ايستد و چون مي‌ايستد مي‌شکند خورد مي‌شود اما خوشه‌هاي گندم اين طوري نيستند وقتي طوفان مي‌آيد انعطاف دارد سر خم مي‌کند اين طوفان مي‌آيد نه تنها اين را نمي‌شکند حتي گرد و غباري هم بر خوشه‌ي او نشسته بر مي‌دارد با خود مي‌برد جانوري اگر نشسته باشد با خود مي‌برد وقتي طوفان رفت خوشه‌ي گندم به حالت قبلش برمي‌گردد به خانم‌ها مي‌گفت نسبت به همسرانتان خوشه‌هاي گندم باشيد نه درخت صنوبر.

شريعتي: البته آقايان سوء استفاده نکنند و ظلم بکنند.

حاج آقا رنجبر: بله اگر اين‌ها آمدند طوفاني شدند شما کوتاه بياييد آسيب که نمي‌بينيد هيچ اگر گرد و غباري هم بر دل هايتان نشسته باشد آن‌ها برداشته مي‌شود.

شريعتي: يعني اين گونه زندگي تان را تدبير بکنيد.

حاج آقا رنجبر: حالا که اين آقا عقل ندارد گاهي به هم مي‌ريزد قاطي مي‌کند فهم و انصاف هم که ندارد خب تو که داري تو خوشه‌ي گندم باش او اگر عقل داشت که طوفاني نمي‌شد ولي شما اين عقل را به کار ببر پيامبر به زن سفارش مي‌کند به آن مرد سفارش نمي‌کند اين مي‌شود سياست اين يعني تدبير يا اميرالمومنين به امام حسن مجتبي مي‌فرمايد پسرم لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ  (نهج البلاغه) اگر کسي با غلظت و شدت و خشونت با تو رفتار کرد تو با نرمي با او رفتار کن اين کسي يعني همسرت فرزندت همسايه ات نه دشمن دشمن که داستان خودش را دارد در اطرافيان اگر کسي تندي کرد تو تندي نکن تو نرمي کن مي‌داني نتيجه اش چه مي‌شود؟ نتيجه اش اين مي‌شود که او هم مثل خودت نرم مي‌شود او هم کوتاه مي‌آيد من گاهي مثال مي‌زنم مي‌گويم پوست دست شما خشک شده چه مي‌زنيد به اين پوست سمباده که نمي‌کشي سنگ پا که نمي‌کشي با خشونت که برخورد نمي‌کني او خشک است با خشکي که با او تا نمي‌کني کرمي روغني مي‌زني کرم نرم است پوست هم نرم مي‌شود اميرالمومنين همين را مي‌گويد يک فرمول خيلي ساده است اگر ديدي همسرت همکارت کارمندت رفيقت فرزندت با تندي با خشونت با تو رفتار مي‌کند تو بيا با نرمي رفتار بکن البته کار سختي است منتها اين سختي نتيجه اش چه مي‌شود؟ چون اهل بيت هر چه مي‌گويند از قرآن مي‌گويند از خودشان که چيزي ندارند «ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ» (فصلت/34) مي‌گويد اگر يک کسي با تو تلخ برخورد کرد تو شيرين برخورد کن نتيجه اش اين مي‌شود آخرش هم او که الآن دشمن توست مي‌شود دوست گرمابه‌ي جناب عالي حميم دوست گرم به حمام چرا گرمابه مي‌گويند چون گرم است دوست هم دوست گرمي مي‌شود مي‌ارزد که انسان تن به يک تلخي بدهد و يک دشمن را تبديل به دوست بکند يک نجار ساعت‌ها مي‌نشيند چوب نتراشيده و نخراشيده را اره مي‌زند سمباده مي‌زند صداي گوش خراش آن اره‌ي برقي را تحمل مي‌کند ولي آخرش يک شکل شکيلي به دست مي‌دهد و همين مي‌شود يک سرمايه براي او مي‌گويند ديگران هم اگر ديدي چوب نتراشيده و نخراشيده‌اي هستند درست است سخت است روي اين‌ها کار کردن کار کردن همان نرم کردن ولي آخرش همين مي‌شود براي شما يک سرمايه اين سياست منزل است و يک سياستي هم داشتند سياست مدن يعني تدبير کردن براي امور کشور داري چه کار بکنيم که يک کشوري و جامعه‌اي رو به سعادت و خوشبختي برود اميرالمومنين مثلا براي حاکمان يک دستوراتي دارد بسيار طلايي مي‌گويد مثلا اگر مي‌خواهي کسي را به يک مسئوليتي بگماري مثلا فرماندارش کني استاندارش کني مسئولش بکني وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ (نهج البلاغه/ نامه 53) ما معمولا مي‌گوييم يک کسي را انتخاب کن که دو چيز را داشته باشد تخصص و تعهد ولي اميرالمومنين اين را نمي‌گويد مي‌گويد دو چيز داشته باشد يکي تجربه و ديگري حيا يک کسي تخصص دارد مثلا در هوافضا ولي در مربي شدن تيم ملي اين آقا تجربه‌اي ندارد تخصص دارد ولي در اين کار تجربه‌اي ندارد مي‌گويد کساني را انتخاب کن که تجربه‌اي داشته باشند و بعد حيا داشته باشند آدمي که حيا داشته باشد شرم مي‌کند آدمي که اهل شرم باشد دروغ نمي‌گويد وعده‌ي دروغ به مردم نمي‌دهد در احوالات يکي از علما مي‌خواندم مي‌گفت هر جا من را براي کلنگ زني دعوت کنند نمي‌روم فقط براي افتتاح مي‌روم چون شايد ما کلنگ زديم نشد، ما زديم بيمارستان شود بعد پارکينگ شد شرم مي‌کرد اين نهايت شرم است انسان وقتي شرم داشته باشد دقت بالا خواهد شد.

شريعتي: خيلي ممنون از توجه شما دوستان خوب فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد. حاج آقاي رنجبر دعا بکنند همه آمين بگوييم

حاج آقا رنجبر: هم شما هم ما هم همه‌ي بينندگان ان شاء الله عاقبت بخير شويم.

شريعتي: الهي آمين چه دعاي خوبي من هم دعا مي‌کنم همه‌ي دوستان خوبمان اهل آسمان شوند که گفت آسماني شدن از خاک بريدن مي‌خواست بي سبب نيست که فواره فرو ريختني است والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها