اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

93-11-26-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 93/11/26


بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بيا که قصر عمل سخت سست بنياد است * * * بيار باده که بنياد عمر بر باد است

غلام همت آنم که زير چرخ کبود * * * ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب * * * سروش عالم غيبم چه مژده‌ها داده است

که ‌اي بلند نظر شاه باز سدره نشين * * * نشيمن تو نه اين کنج محنت آباد است

تو را ز کنگره‌ي عرش مي‌زنند سفير * * * ندانمت که در اين دام­ گه چه افتاده است

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل * * * بنال بلبل بي دل که جاي فرياد  است

حسد چه مي‌بري اي سست نظم بر حافظ * * * قبول خاطر لطف سخن خدا داد است

شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت شما خانم‌ها و آقايان خيلي خوش آمديد آرزو مي‌کنم در هر کجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد افتخار اين را داريم که برنامه‌‌ي امروز را از تهران پايتخت کشور عشق و ايمان تقديم نگاه دريايي شما بکنيم. حاج آقا رنجبر سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم خدمت شما و همه‌‌ي بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم

شريعتي: سلامت باشيد در بخش ابتدايي گفتگويمان با حاج آقا رنجبر به رسم يکشنبه‌ها شرحي بر غزليات حافظ و ابياتي که قرائت مي‌شود داريم و ان شاء الله در ادامه شرح زيارت ناب جامعه‌‌ي کبيره را خواهيم داشت. اين بيت حافظ که نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر که اين حديث ز پير طريقتم ...

حاج آقا رنجبر: شما تشنه باشيد و ظهر تابستان هم باشد برابر شما يک کسي يک پارچ آب يخ در اين دست يک ليوان بلوري هم در اين دست آب از پارچ بريزد در آن ليوان تکه‌هاي يخ هم به هم بخورد يک صداي خوشي هم ايجاد بکند اين جاست که آن عطش شما تشنگي شما شدت بيشتري پيدا مي‌کند بر همين اساس مي‌گويند عوامل بيروني احساسات دروني را تقويت مي‌کند عامل بيروني چيست؟ پارچ آب يخ که دارد در ليوان ريخته مي‌شود احساس دروني چيست؟ آن احساس عطش و تشنگي شديد است يا شما گرسنه ايد از برابر يک کبابي مي‌گذري يا گرسنه‌اي از توي کوچه داري عبور مي‌کني خانمي دارد در آشپزخانه ماهي سرخ مي‌کند گرسنگي شما شدت بيشتري پيدا مي‌کند عوامل بيروني احساسات دروني را تقويت مي‌کند عامل بيروني آن کباب آن ماهي سرخ کرده است احساس دروني هم آن گرسنگي است بر اساس همين اصل قرآن خطاب مي‌کند به پيامبر «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»  (نور/30) به اهل ايمان بگو من در درون شما يک حسي قرار داده ام حس زيبايي دوستي وقتي مي‌آييد در کوچه و بازار اگر چهره‌هاي زيبا و خوش خط و خال ابرويي ديديد چشمانتان را فرو ببنديد وگرنه اگر نگاه کنيد اين عوامل بروني آن احساسات دروني را تقويت مي‌کند و شما را گرفتار مي‌کند «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» عکسش به خانم‌ها هم است به خانم‌ها هم مي‌گويد چشمانتان را فرو ببنديد به خاطر همين حس دروني. بر همين اساس مي‌گويد «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» (عصر/3) ‌هم ديگر را توصيه کنيد سفارش کنيد به حق نصيحت کنيد به حق. نگو من از نصيحت بدم مي‌آيد خيلي عجيب است الآن ديگر معمول است طرف مي‌گويد من را نصحيت نکن من از نصيحت خوشم نمي‌آيد يا مي‌گويد من نمي‌خواهم شما را نصيحت کنم. چرا نمي‌خواهي نصحيت بشنوي؟ اصلا نصيحت يعني چه که تو نمي‌خواهي بشنوي؟ نصيحت يعني خيرخواهي. يعني چه من نمي‌خواهم نسبت به شما خيرخواهي کنم مي‌خواهي بدخواهي بکني؟ نمي‌خواهم به من نصيحت کني؟ يعني چه يعني نمي‌خواهم شما نسبت به من خيرخواهي کني هر کس به هر کجا رسيد از رهگذر نصيحت رسيد نصيحت پذير نيستيم مي‌گوييم نصيحتم نکن حافظ اگر حافظ شد با نصيحت حافظ شد خودش مي‌گويد من يک نصيحت‌هاي خوشي شنيدم همان نصيحت‌ها را هم به تو مي‌گويم چون من از همان جا رسيدم نصيحتي کنمت يک نصيحت مي‌کنم ياد گير اولا به خاطر بسپار در و دروازه نباشد بعد هم در عمل آر واقعا به کار ببند چون نصيحت مثل عطر است من يک شيشه عطر مي‌دهم به شما نبايد شما فقط بگذاريد در جيبت بايد بياوري بيرون استعمال کني استفاده بکني مصرف کني.

شريعتي: آن روايت امام جواد که مومن به اين سه خصلت نياز دارد توفيقي از جانب خداوند متعال وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ و قَبولٍ مِمَّن يَنصَحُهُ (بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح  3)

حاج آقا رنجبر: احسنت بله همين است قبول کن هر کس به هر کجا که رسيد با اين قبولش رسيد اگر اين زمين سبز شد چون اين دانه‌ها را اين بذر‌ها را قبول کرد سنگ قبول نمي‌کند هيچ دانه و بذري را قبول نمي‌کند يک قطره آب قبول نمي‌کند در فصل بهار يک سنگ هم سبز نمي‌شود.

در بهاران کي شود سر سبز سنگ * * * خاک شو تا گل برويي رنگ رنگ

خاک پذيرش دارد چرا در قيامت اهل جهنم مي‌گويند «يا لَيتَني کُنتُ تراباً» (نبأ/40) کاش ما خاک بوديم خاک پذيرش داشت دانه را پذيرفت بذر را پذيرفت سبز شد سبزه زار شد اما ما نپذيرفتيم نصيحتي کنمت ياد گير در عمل آر به کار ببند متاسفانه گاهي وقت‌ها شيطان مي‌آيد اين وسط مي‌گويد مگر اين آقايي که نصيحت مي‌کند خودش عمل مي‌کند؟ امام جواد عليه السلام فرمود خُذُوا الکلِمَةَ اطَّيبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم يعمَل بِها (تحف العقول، ص391) حرف خوب نصيحت خوب از هر کسي شنيدي آن را بگير و استفاده کن و عمل کن ولو خودش عمل نکند شما مي‌رويد در مغازه‌‌ي قند فروشي خودش از قند مصرف نمي‌کند شما واقعا از او قند نمي‌گيري و مصرف نمي‌کني به اين دليل که خودش مصرف نمي‌کند؟ او خودش مرض قند دارد يا مي‌روي در مغازه‌‌ي عطاري خودش از عطر‌هاي خودش استفاده نمي‌کند خب نکند شما که مي‌گيري استفاده مي‌کني نصيحت مثل قند است مثل شکر و نبات است اصلا اهميتي ندارد خودش عمل بکند خودش عمل نکند نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر که اين حديث

حديث يعني سخن و سخني که تازه باشد کهنگي بر ندارد به همين خاطر هم به روايات گفته مي‌شود احاديث چرا؟ چون هميشه تازه اند هيچ گاه کهنگي بر نمي‌دارند اين کلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آيا کهنگي بر مي‌دارد؟ تصور کهنگي پيرامون او مي‌شود کرد؟ فرمود الخَبَرُ الصَّالِحُ يَجِي‏ءُ بِهِ الرَّجُلُ الصَّالِحُ. وَالخَبَرُ السُّوْءُ يَجِي‏ءُ بِهِ الرَّجُلُ السُّوْءُ (نهج الفصاحه/ ح 1539) دارد ملاک مي‌دهد مي‌گويد آدم‌هاي خوب خبرهاي خوب مي‌آورند آدم‌هاي بد خبرهاي بد مي‌آورند مي‌خواهي آدم‌ها را بشناسي به خبرهايشان نگاه کن اگر يک کسي آمد گفت آن وامي که قرار بود شما بگيري به هم خورد خبر بدي است يا مثلا فلاني ورشکست شد خبر بدي است فلاني خانه اش خراب شد دختر فلاني طلاق گرفت مي‌گويد اين خبرها نشان مي‌دهد که اين آدم آدم خوبي نيست آدم‌هاي خوب خبرهاي خوب مي‌آورند آدم‌هاي بد خبر‌هاي بد

شريعتي: ناگزيرند بگويد

حاج آقا رنجبر: ناگزيري استثنائش است يک قاعده نيست حضرت دارد قاعده مي‌دهد قاعده هم استثنائي دارد به صورت کلي بعضي‌ها بد خبر هستند لذت مي‌برند هر خبر و اتفاق ناگواري که مي‌افتد آن‌ها بيايند آن خبر را بياورند به بعضي‌ها مي‌گويي مي‌گويد من اين خبر را نمي‌برم هر کاري بکنند اين خبر را بده مي‌گويد نه اين خبر خوبي نيست من اين خبر را نمي‌برم ولي بعضي‌ها سر و دست مي‌شکنند براي اين خبر‌ها

شريعتي: يعني اگر ده خبر خوب باشد يک خبر بد آن خبر بد را مي‌دهند

حاج آقا رنجبر: بله مي‌گردد در اين سايت‌ها شبکه‌ها ببيند در رابطه با چه کسي چه چيزي گفته اند فردا که مي‌رود اداره نقل مجلسش شود که اين حديث ز پير طريقتم ياد رفت بعضي‌ها مي‌گويند فلاني پير جاده است يعني عمرش را در جاده گذاشته جواني اش را در جاده گذاشته در عالم معنويت و سير و سلوک هم همين طور است بعضي‌ها پير طريقت اند يعني پير جاده اند اصلا جواني اش را در اين مسير گذاشته مي‌گويد اين حرفي که دارم مي‌زنم اين نصيحتي که مي‌گويم از خودم نيست از يک پير است يک آدم پخته است يک آدم کهنه کار است يک آدمي که جواني اش و عمرش را در اين مسير حق سپري کرده پس از کنار اين نصيحت ساده و سر سري نگذر

شريعتي: حافظ هم نمي‌گويد من بي نياز از پير طريقت ام

حاج آقا رنجبر: بله مي‌خواهد برساند اگر من به جايي رسيدم در دست چنين کسي بودم نصيحت‌هاي آن‌ها را پذيرفتم نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر که اين حديث ز پير طريقتم بيامد حالا آن حديث آن سخن تازه چيست؟

غم جهان مخور و پند من مبر از ياد او به من دو حرف زد يکي اين که به من گفت هيچ گاه غصه‌‌ي روزگار را نخور با اين غم خوردن‌ها دنيا کم و زياد نمي‌شود خودت کم و زياد مي‌شوي يک جايي حافظ مي‌گويد پس زانو منشين و غم بيهوده مخور که ز غم خوردن تو رزق نگردد کم و بيش اين غم و غصه‌ها روزي آور نيست روزي آور فقط خداست وقتي خدا در قرآن مي‌گويد «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ» (ذاريات/58) يعني من روزي رسان ام غم و غصه روزي نمي‌رساند پس غم و غصه نخور غم جهان مخور و پند من مبر از ياد او گفت من يک پندي به تو مي‌دهم اين را آويزه‌‌ي گوشت کن که اين لطيفه‌‌ي عشقم ز رهروي ياد است مي‌گفت اين حرفي هم که مي‌خواهم به تو بزنم يک لطيفه است لطيفه در زبان ما يعني جک و فکاهي ولي لطيفه معناي دقيقش به عربي يعني نکته‌هاي نغز و نازک و ظريف و معناي واقعي کلمه لطيف. منتها اين نکته هم در وادي عشق و عاشقي معنا دارد نه در هر وادي. در وادي عقل و عقل‌هاي کاسب کارانه‌اي که ما داريم لطيفه نيست لطيفه‌‌ي عشق و نکته‌‌ي نغزي که مربوط به وادي عشق است که اين لطيفه‌‌ي عشقم ز رهروي. رهروي يعني روزگاري که منم مثل تو رهرو بودم راهرو و سالک بودم حالا بعضي‌ها هم رَهروي خوانده اند اشکال نداره ولي دقيق ترش اين است مي‌گويد حرفي که مي‌خواهم بزنم تجربه است که مربوط به روزگار رهروي خودم است آن زمان که من هم مثل تو سالک بودم يک تجربه دارم از آن روزگار اين تجربه را تو به کار ببند

شريعتي: يعني حافظ مي‌خواهد بگويد من به پختگي رسيدم

حاج آقا رنجبر: نه پير طريقت مي‌گويد. مي‌گويد ببين من يک نکته‌اي دارم مال روزگار عاشقي خودم. پير طريقت از دوران رهروي خودش به حافظ مي‌گويد غم جهان مخور و پند من مبر از ياد که اين لطيفه‌‌ي عشقم ز رهروي ياد است

حالا آن چيز چيست؟ آن تجربه که از دوران رهروي خودش دارد و آن هم اين است مي‌گويد يک کار کن

رضا به داده بده راضي باش به داده‌ها و قسمت‌هاي حق. هر چه خدا براي تو مقدر کرد راضي باش. علامت مقدر کردن هم اين است نهايت تلاش و کوشش خودت را مي‌کني بعد از نهايت تلاش و کوشش هر چه داري اين همان چيزي است که او مقدر کرده است رضا به داده بده چرا راضي باش؟ معلوم است چون اسم خودش را طبيب گذاشته است اسم‌هاي خدا گفتيم بي مسما نيست واقعا وقتي من طبيب ام طبيب است يعني شما مريض هستي پيامبر فرمود ‌اَنتُم کَالمَرضي وَ رَبَّ العالَمين کَالطَّبيب يک طبيب ظهر مي‌آيد در بيمارستان يک پرستار هم همراهش است کاغذ قلم دستش است مي‌گويد به اين آقا چلوکباب بده به اين آقا نهار فقط سوپ بده به اين آقا فقط ميوه بده اين آقا فقط آب مي‌خورد آب هم بايد ولرم باشد اين آقا هم اصلا غذا نخورد بعد هم خداحافظي مي‌کند تک تک اين‌ها از اين آقاي طبيب تشکر مي‌کنند اين آقاي طبيب هم نسبت به همه‌‌ي آن‌ها يک نظر دارد يک نگاه دارد آن هم سلامت و بهبودي منتها سلامت آن در اين است که آن غذا را بخورد سلامت اين در اين است که اين ميوه را بخورد مي‌گويد خدا طبيب است وقتي خدا به يک کسي چيزي مي‌دهد به يک کسي چيز بيشتري مي‌دهد به يک کسي چيز کمتري مي‌دهد اين داده‌ها روي حساب است روي کتاب است حالا که روي حساب و کتاب است تو هم رضا به داده بده راضي باش هر چه که او مقدر کرده پيامبر فرمود رأسُ الطاعةِ الرضى ( غرر الحكم 182) اگر اين طاعت را به يک اندام تصور کنيم و آن اندام مي‌خواهد يک سري داشته باشد آن سر دو بخش دارد يکي اش صبر است يکي راضي بودن از خداست.

شريعتي: چقدر آدم احساس آسايش و آرامش مي‌کند

حاج آقا رنجبر: بله اين چيزي که پيش آمده خير من است به قول حافظ شايد که چو وا بيني خير تو در اين باشد داريم در روايت که لَم يَكُن رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يقولُ لِشَيءٍ قد مَضى لَو كانَ غَيرَهُ  اتفاق نيفتاد در روزگار زندگي پيامبر که پيامبر نسبت به گذشته‌‌ي خودش مي‌گويد‌اي کاش اين طوري شده بود يک بار اين مرد کلمه ي‌اي کاش بر زبان نياورد يعني راضي بود رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي از جبين گره گشودن يک ترکيب است يک ساختار است به معناي اخم نکردن اخم نکن اخم هايت را باز کن خشنود باش اين قدر رو ترش نکن به قول نظامي بعضي‌ها صد شيشه سرکه است اندر جبينشان اصلا نگاهشان مي‌کني مي‌شود صد‌ها شيشه‌‌ي سرکه را از چهره شان گرفت از بس اين‌ها ترش اند و رضا به داده بده و از جبين گره بگذار که بر من و تو در اختيار نگشوده است.

خيلي‌ها متاسفانه به استناد اين بيت حافظ و ابياتي شبيه اين بيت حافظ را سني مي‌دانند مي‌گويند ببين مي‌گويد من و تو اختيار نداريم اختيار نداريم يعني چه؟ يعني مجبوريم يعني من حافظ جبري ام جبري‌ها اشعري اند و اشعري‌ها هم سني اند پس حافظ سني است استنادشان به تسنن حافظ به همين بيت و ابياتي شبيه اين است در حالي که اختيار و جبر در علم کلام و اعتقادات آن معنا را دارد ولي اين جبر و اختيار در هر جايي غير از علم کلام استفاده شود ديگر آن معنا را ندارد شما يک کارمند اداري هستيد من به شما مي‌گويم اين کار را براي من بکن شما مي‌گوييد من اختيار ندارم پس من بگويم آقاي شريعتي سني است؟ گفت من اختيار ندارم پس يعني جبري ام يعني اشعري ام و اشعري هم که سني است پس ايشان هم سني است فرض کنيم اين جبر و اختيار همان جبر و اختيار کلامي باشد پس با اشعار ديگر حافظ چه کار مي‌کنيد؟ در يک جايي مي‌گويد چرخ بر هم زنم ار خير مرادم گردد من نه آنم که زبوني چشم از چرخ فلک

مي گويد اگر اين روزگار بخواهد بر خلاف اراده‌‌ي من رفتار بکند من آن را در هم مي‌کوبم ديگر اختياري بالاتر از اين؟ خب بسم الله بعضي‌ها بر اساس همين بيت ممکن است بيايند استناد بکنند حافظ اختياري است قائل به اختيار است چه کساني قائل به اختيار اند؟ معتزلي‌ها و معتزلي‌ها سني‌ها هستند چون سني‌ها دو دسته اند يک عده اشعري اند قائل به جبر اند يک عده هم معتزلي اند قائل به اختيار اند حافظ معتزلي است آيا مي‌شود يک نفر سني هم اشعري باشد هم معتزلي باشد؟ امکان ندارد يک نفر نمي‌تواند بگويد من هم اشعري ام و هم معتزلي اتفاقا اگر بخواهيم به اين ابيات استناد بکنيم حافظ مي‌شود شيعه چرا؟ چون شيعه است که هم قائل به اختيار است هم قائل به جبر است يعني مي‌گويد نه فقط جبر يعني اختيار هم است و نه اختيار فقط يعني جبر هم است کلام امام صادق عليه السلام ‌ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن (بحار ج4 ص 197) واقعا همين طور است عقل هم همين را مي‌گويد عقل مي‌گويد ما هم جبر داريم هم اختيار شما چه اختياري داشتي که در اين قرن به دنيا بيايي؟ چه اختياري داشتي در اين سرزمين به دنيا بيايي؟ چه اختياري داشتي در اين شهر به دنيا بيايي؟ چه اختياري داشتي از اين پدر مادر باشي چه اختياري داشتي بروي فلان مدرسه چه اختياري داشتي در انتخاب درس‌هاي خودت همه‌‌ي اين‌ها جبر بود از آن طرف مي‌بينيم شما از شهر خودت مهاجرت کردي آمدي اين جا پس اختيار هم داري طرف از اين دين برمي گردد مي‌رود به سراغ دين ديگري مسيحي بوده مسلمان مي‌شود پس معلوم است اختيار هم دارد پس هم اختيار است و هم جبر است اين است که حافظ مي‌گويد اختيار گاهي هم مي‌گويد جبر اگر بخواهيم استدلال به اين بيت‌ها بکنيم حافظ مي‌شود شيعه ولي من مي‌گويم اصلا نبايد به اين‌ها استدلال بکنيم جبر و اختيار فضاي کلامي نيست در اين جا بلکه مربوط به عالم سلوک است عالم سير و سلوک يک عالم اختيار نيست لذا مي‌گويد بر من و تو در اختيار نگشودند يعني ديگران اختيار دارند من و تو که مي‌خواهيم آدم شويم مي‌خواهيم سير و سلوک کنيم اختيار نداريم در وادي عشق و عاشقي عاشقان را بر سر خود حکم نيست آن چه فرمان تو باشد آن کنند

حکم آن چه تو فرمايي

ذات عشق در درونش تسليم و سر سپردگي نهفته است لذا مي‌گويد بر من و تو دارد من و شما آمديم اين جا برنامه داريم شما حق نداري بروي يک کيلو تخمه‌‌ي آفتابگردان بگيري بياوري برابر دوربين بشکني که بر من و تو در اختيار نگشودند از اين جا مي‌خواهي بروي بيرون هر کاري مي‌خواهي بکني بکن اما اين جا که نشسته‌اي ديگران اختيار دارند آن آقايي هم که پشت دوربين نشسته اختيار دارد ولي من و شما چنين اختياري نداريم

شريعتي: شايد هم اشاره‌اي به مقام رضا و تسليم داشته باشد

حاج آقا رنجبر: بله وادي وادي عشق است هر چه او بگويد. ما هيچ اختياري نداريم بله اين جا جبر محض است ما بايد تسليم محض باشيم شما مي‌تواني نماز نخواني ولي اگر وارد نماز شدي نماز آداب خودش را دارد يک جا بايد رکوع کني يک جا بايد سجود کني اصلا آن جا اختيار نداريد

شريعتي: يک کلامي از اميرالمومنين ديدم خيلي راه گشاست در مقام رضا و تسليم حضرت مي‌فرمايند آن چه را که خواستي نشد آن چه را که شد بخواه

حاج آقا رنجبر: بله همين طور است إذا لَم يَكُنْ ما تُرِيدُ فَأرِدْ ما يَكونُ  (غرر الحكم: 4058) يادم نيست جمله اش هم قشنگ است.

شريعتي: در اين که جبر نيست اين همان تسليم بودن در برابر خواسته‌‌ي خداوند متعال است.

حاج آقا رنجبر: بله همين طور است مي‌گويد اگر آن چه مي‌خواهي نمي‌شود آن چه مي‌شود بخواه در غرر الحکم است بنابراين اهل بيت اگر بخواهيم در اين جا بحث مان را تمام بکنيم بخواهيم بگوييم اوج اين سرسپردگي اوج اين تسليم چه کساني هستند؟ خود اهل بيت هستند که براي خودشان هيچ اختياري در دستگاه الهي قائل نبودند. چرا؟ چون راضي بودند چرا؟ چون عاشق بودند چرا عاشق بودند؟ چون اهل معرفت بودند که همان معرفت هم اگر نصيب ما شود ما هم در اين مسير قرار مي‌گيريم.

شريعتي: ان شاء الله فکر مي‌کنم رسيدن به اين مقام کار دشوار و پيچيده‌اي باشد که خودش باز فرمول‌هاي خاص خودش را دارد که ان شاء الله بتوانيم برسيم با دستگيري اهل بيت عليهم السلام. خيلي ممنون امروز صفحه‌‌ي 358 قرآن کريم قرار روزانه‌‌ي اهالي خوب سمت خداست آيات 59 ام تا 61 ام سوره‌‌ي مبارکه‌‌ي نور تمام لحظات زندگي تان منور به نور نبي اکرم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ?59? وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?60? لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ?61?

ترجمه:

و هنگامي که کودکان شما به مرز بلوغ رسيدند، بايد [براي ورود به خلوت خانه شخصي شما] اجازه بگيرند، همان گونه که کساني که پيش از آنان [به مرز بلوغ رسيده بودند] اجازه مي گرفتند. خدا اين گونه آياتش را براي شما بيان مي کند؛ و خدا دانا و حکيم است. (??) و بر زنان از کار افتاده اي که اميد ازدواجي ندارند، گناهي نيست که حجاب و روپوش خود را کنار بگذارند، در صورتي که با زيور و آرايش خويش قصد خودآرايي نداشته باشند. و پاکدامني براي آنان بهتر است؛ و خدا شنوا و داناست. (??) بر نابينا و لنگ و بيمار و خود شما گناهي نيست که [بدون هيچ اجازه اي از خانه هايي که ذکر مي شود، غذا] بخوريد: از خانه هاي خودتان، يا خانه هاي پدرانتان، يا خانه هاي مادرانتان يا خانه هاي برادرانتان، يا خانه هاي خواهرانتان، يا خانه هاي عموهايتان، يا خانه هاي عمّه هايتان، يا خانه هاي دايي هايتان، يا خانه هاي خاله هايتان، يا خانه هايي که کليدهايشان در اختيار شماست، يا خانه هاي دوستانتان؛ بر شما گناهي نيست که [با ديگر اعضاي خانواده خود] دسته جمعي يا جدا جدا غذا بخوريد. پس هرگاه به خانه هايي [که ذکر شد] وارد شديد، بر خودتان سلام کنيد که درودي است از سوي خدا [درودي] پربرکت و پاکيزه، خدا اين گونه آيات را براي شما بيان مي کند تا بينديشيد. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: ان شاء الله زندگي تان منور به نور قرآن باشد.

حاج آقا رنجبر: اين عالم در نگاه قرآن عالم عمودي است ولي در نگاه ما افقي است متاسفانه. افقي يعني اين که اگر من اين ليوان را بپاشم به سمت جلو قطره‌اي از آن به سمت من بر نمي‌گردد اما اگر همين را به سمت بالا بپاشم تمامش به خودم برمي گردد قرآن مي‌گويد عالم بر خلاف نگاه شما افقي نيست عمودي است در موارد بسياري اين عمودي بودن را بيان مي‌کند مثلا در يک جايي دارد که «تَلْمِزُواأَنفُسَكُمْ» (حجرات/11) از خودتان عيب جويي نکنيد چه کسي از خودش عيب جويي مي‌کند؟ آدم‌ها از ديگران عيب جويي مي‌کنند اتفاقا عيب‌هاي خودشان را مي‌پوشانند ولي مي‌گويد انفسکم از خودتان عيب جويي نکنيد يعني تو وقتي از ديگري عيب جويي مي‌کني به خودت برمي گردد در حقيقت انگار داري عيب‌هاي خودت را جويا مي‌شوي چون همين اتفاق براي خودت خواهد افتاد در همين آيه بخش پاياني اش آمده است «فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ» وقتي وارد خانه‌ها مي‌شويد به خودتان سلام کنيد کسي که به خودش سلام نمي‌کند به اهل خانه سلام مي‌کند مي‌خواهد بگويد وقتي تو به ديگران سلام مي‌کني اين سلام به خودت برمي گردد عالم عالم عمودي است در پايان هم مي‌گويد «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ما آيات خودمان را اين طوري بيان مي‌کنيم اين سبک ماست باشد که تعقل کنيد.

شريعتي: ان شاء الله هفته‌‌ي گذشته اين فراز ناب زيارت جامعه‌‌ي کبيره را مرور کرديم که اهل بيت عليهم السلام اولياء النعم هستند و ببينيم که در اين جلسه حاج آقاي رنجبر کدام فراز را براي ما شرح خواهند داد

حاج آقا رنجبر: يک خط اگر بخواهد خوب شود بدون سر مشق امکان ندارد يعني سرمشق براي خوب شدن براي زيبا شدن يک خط يک اصل است يک عامل اساسي است يک عنصر مهم است حالا خود انسان هم همين طور است خود انسان اگر بخواهد خوب شود آن هم نيازمند يک عناصري است يعني سرمشق‌هايي بايد باشند که انسان بر اساس آن‌ها خودش را تنظيم بکند و مثل آن‌ها خوب شود و آن عناصر اهل بيت هستند به همين خاطر در زيارت جامعه مي‌خوانيم عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ عناصر جمع عنصر است عنصر يعني اصل و اساس و عامل و بنياد عناصر يعني اصول يعني عوامل ابرار هم آمده که ابرار آن کساني هستند که کاردرست اند و به وظايف خودشان واقف اند چه وظايفي که در برابر خدا چه در برابر پدر و مادر و چه در برابر ديگر مردم دارند که تمام اين وظايف هم در قرآن آمده قرآن شرح وظايف ما است و در حقيقت نقشه‌‌ي زندگي ما است نقشه هم نقشه خوان مي‌خواند هر نقشه‌اي نقشه خوان مي‌خواهد قرآن هم که نقشه‌‌ي زندگي است نقشه خوان مي‌خواهد نقشه خوان اش اهل بيت اند يعني بدون اهل بيت امکان ندارد شما به شرح وظايف خودت فقط از طريق قرآن آشنا شويد پس براي آشنا شدن به آن‌ها احتياج داري پس آن‌ها مي‌شوند عناصر. عناصر الابرار اين‌ها کساني هستند که اگر انسان رو به اين‌ها بکند و توجه به اين‌ها داشته باشد جزء ابرار مي‌شود يعني سراپا خير سراپا خوبي سراپا آداب­دان وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ يک ساختمان اگر بخواهد بالا برود و بخواهد بالا بماند بدون ستون نمي‌شود حالا هر چه اين ساختمان وسعتش بيشتر باشد احتياجش و نيازش هم به ستون‌ها بيشتر مي‌شود شخصيت انسان هم همين طور است اگر انسان بخواهد شخصيتش بالا برود و اوج بگيرد اين هم بدون ستون بدون تکيه گاه نمي‌شود اهل بيت مي‌گويند آن ستون‌ها آن تکيه گاه‌ها ما هستيم دعائم الاخيار دعائم جمع دعامه است دعامه يعني ستون يعني تکيه گاه اخيار هم جمع خير است خير يعني بهترين خوب ترين. مي‌گويد اگر شما مي‌خواهي بهتر از ايني که هستي باشي هيچ راهي نداري جز اين که به ما تکيه بکني يعني چه؟ يعني ببيني ما چطور زندگي مي‌کنيم شما هم همان طوري زندگي بکن ما چه طوري رفتار مي‌کنيم شما همان طور رفتار کن ما وقتي مي‌خواهيم به يک منافعي دست پيدا کنيم به هر قيمتي دست پيدا نمي‌کنيم اين طوري نيست که صداقت را زير پا بگذاريم تا به آن منافع دست پيدا کنيم مثل کودکي که مي‌خواهد يک پروانه بگيرد تمام گل‌هاي شمعداني باغچه را زير پا له مي‌کند ابدا اين طوري نيست ما براي رسيدن به منافع صداقت را مثلا اخلاق را مثلا زير پا نمي‌گذاريم بعد از خليفه‌‌ي دوم اميرالمومنين در شورايي حضور داشت به ايشان گفتند که اگر شما سه شرط را بپذيري اول اين که مطابق کتاب خدا رفتار کني دوم اين که مطابق سنت پيامبر خدا سوم اين که به سبک و سياق دو خليفه‌‌ي گذشته و در گذشته رفتار کني حضرت فرمود کتاب خدا چشم سنت رسول خدا را هم مي‌پذيرم اما بر سبک و سياق هيچ کس ديگري حکومت نخواهم کرد گفتند پس شما خليفه نمي‌شوي گفت باشد و رفت چاه کني کرد نخل مي‌کاشت مي‌خواست روي انسان‌ها کار بکند نگذاشتند رفت روي هسته‌ها کار کرد از هسته‌ها درخت نخل ساخت اين يعني تکيه کردن به اهل بيت مي‌گويد من خلافت را به من مي‌دادند به شرطي که يک جا صداقت را زير پا بگذارم و نگذاشتم شما هم بيا به ما تکيه کن شما هم براي رسيدن به منافع هيچ گاه صداقت را زير پا نگذار اين يعني دعائم الاخيار اگر به ما تکيه کنيد تو هم جز اخيار و خوبان و خوب ترين‌هاي عالم مي‌شوي دعائم الاخيار يعني غرر الحکم من اميرالمومنين را بردار شبي دو سه روايت را بکن فردا با آن روايات زندگي بکن همان روايتي که شما اشاره فرموديد واقعا انسان با آن زندگي بکند اگر آن چه مي‌خواهي نمي‌شود آن چه مي‌شود بخواه. الآن خيلي از زندگي‌ها از هم مي‌پاشد به خاطر اين که اين آقا فرزند مي‌خواهد گيرش نمي‌آيد چقدر در اين خانه دعواست چقدر داد و فرياد است چقدر اختلاف و نزاع و درگيري است و چقدر ظلم مي‌شود يا مثلا پسر دارد دختر مي‌خواهد دختر دارد پسر مي‌خواهد نمي‌شود چقدر اين زن بيچاره در اين فاميل در اين خانواده سرکوفت مي‌خورد اگر اين روايت اميرالمومنين بيايد دامن اين اختلافات برچيده نمي‌شود؟

مي فرمايد إذا لَم يَكُنْ ما تُرِيدُ فَأرِدْ ما يَكونُ تو تلاش خودت را کردي درمان هم کردي دکتر هم رفتي نشد وقتي آن چه مي‌خواهي نمي‌شود آن چه مي‌شود بخواه همان رضا به داده بده همان که حافظ مي‌گويد خير تو در اين است دعائم الاخيار بياييد به ما تکيه کنيد يعني اين

شريعتي: جزء اين اخياري مي‌شويد که ما ستونش هستيم

حاج آقا رنجبر: بله به ما تکيه کنيد ما هميشه تکيه مي‌کنيم چه کسي است که تکيه نکند يک کسي را پيدا کن که تکيه نکند يک کسي به جيبش يکي به شهرتش تکيه مي‌کند همه تکيه گاه داريم اهل بيت مي‌گويند تمام اين تکيه گاه‌ها سست است زمين مي‌خوري تمام اين تکيه گاه‌ها کوتاه است خيلي رشد نمي‌کني ما تکيه گاه‌هايي هستيم که اگر به ما تکيه کني خيلي رشد مي‌کني ما مثل درخت انگور هستيم درخت انگور در صحرا يک متر بالا مي‌آيد بيشتر دو متر بيشتر از اين نه اما همين درخت انگور در خانه‌هاي قديمي که حياط داشت وارد مي‌شدي طاقي مي‌زدند درخت انگور مي‌رفت بالا تمام سقف را پوشش مي‌داد حتي من يک جايي ديدم درخت انگور رفته بود از طبقه‌‌ي دوم پشت بام و در پشت بام سقف زده بودند سالي چقدر اين انگور مي‌داد تکيه گاه رفيع و محکم و بلند اهل بيت مي‌گويند شما مثل درخت انگور هستيد اگر تکيه نکنيد رشد مي‌کنيد اما نه چندان. بار مي‌دهيد نه چندان. اگر به ما تکيه کنيد هم رشد شما خيلي وسيع تر مي‌شود هم بارتان بيشتر مي‌شود نتيجه‌اي که از زندگي مي‌بريد.

شريعتي: اين تکيه کردن يعني چه؟ همين عمل کردن به دستورات يا توسل را هم شامل مي‌شود؟

حاج آقا رنجبر: قطعا آن‌ها هم مي‌شود ولي آن چيزي که توسل‌ها را معنا مي‌بخشد گوش دادن به کلمات اين‌ها است وقتي که شما گوش دادي مي‌تواني توسل هم داشته باشي چه فايده‌اي دارد شما هر گاه به مشکلي بر مي‌خوريد دست به دامن ضريح امام رضا مي‌شوي اين که مشکلي را حل نمي‌کند ممکن است اين گره باز شود ولي گره وجود خودت که باز نشده گاهي طرف مي‌گويد من دروغ گفتم مشکلم حل شد مي‌گويم مشکلت حل شد خودت که حل نشدي خودت منحل شدي و ضايع شدي. خودت باز نشدي خودت غنچه‌اي شکوفا نشدي توسلات وقتي جواب مي‌دهد که انسان به اين‌ها تکيه بکند شما به اين‌ها تکيه بکنيد اصلا خيلي هم گرفتار نمي‌شوي و گرفتاري هايت ديگر اين‌ها نيست دعائم الاخيار دقيقا مثل يک استاد خط که به دانشجويش مي‌گويد نگاه کن ببين من چطور قلم دست مي‌گيرم ببين از کجا شروع مي‌کنم ببين چطور شروع مي‌کنم ببين چطور ادامه مي‌دهم نگاه تو هم فقط به دست من به حرکات دست من باشد نگاهت به هيچ کس نباشد ممکن است شما بگوييد هيچ کس اين طوري که شما مي‌نويسي نمي‌نويسد مي‌گويد ننويسد به همين دليل هم خطش خوانا و زيبا نيست به همين دليل هم خطش تابلو و قيمتي نمي‌شود تو اگر مي‌خواهي خط ات زيبا شود و قيمتي شود بايد نگاه بکني ببيني چطور نگاه مي‌کنند به اين عالم وقتي من مي‌گويم ‌اَلدُّنيا مَزرَعَه‌ يعني واقعا دنيا را يک کشتزار مي‌بينم من شاعرانه حرف نمي‌زنم دنيا مزرعه است يعني چه؟ يعني چطور در مزرعه هر چه بکاري همان را برمي داري دنيا هم مزرعه است چون که بد کردي بترس ايمن مباش زان که تخم است و بروياند خداش مزرعه است خوبي کردي خوبي بدي کردي بدي مثل مزرعه گاهي وقت‌ها يک چيزي که مي‌کاري همان چيزي که کاشتي را برداشت مي‌کني يک وقت هم آن چيزي که مي‌کاري قلمه‌‌ي گل را مي‌کاري گل را برمي داري عطر و گلاب را برمي داري دنيا مزرعه است گاهي آبرو مي‌بري آبرويت ريخته مي‌شود گاهي آبرو مي‌بري تصادف مي‌کني.

شريعتي: خيلي خوب خيلي ممنون بهترين‌ها را مثل هميشه براي همه‌‌ي شما آرزو مي‌کنم حاج آقاي رنجبر دعا بکنند آمين بگوييم

حاج آقا رنجبر: خدا ان شاء الله توفيق بدهد يک بار ديگر اين دعا را کردم باز هم تکرار مي‌کنم توفيق داشته باشيم زيارت جامعه را تا آخر پيش ببريم.

شريعتي: ان شاء الله گفت رو نوشت روزها را روي هم سنجاق کردم شنبه‌هاي بي پناهي جمعه‌هاي بي قراري ان شاء الله ظهورش نزديک و نزديک تر شود والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها