اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

93-09-02-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-شرح زيارت جامعه کبيره

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 93/09/02

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


حتي به خنده‌اي شده مهمان‌مان کنيد * * * زلفي نشانمان دهيد و پريشانمان کنيد

از ما مسافران قدم دور خود زدن * * * سلمان شدن گذشت مسلمان‌مان کنيد

يک نور واحديد که در چهارده افق * * * تکرار مي‌شويد که حيران‌مان کنيد


شريعتي: سلام مي‌گويم به شما خانم‌ها و آقايان دوستان خوب برنامه سمت خدا خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و بينندگان عرض سلام و ادب دارم.

شريعتي: سلامت باشيد قبل از قرار روزانه‌ي سمت خدايي‌ها غزلي از حافظ را حاج آقاي رنجبر شرح مي‌دهند و بعد دريافتي از زيارت جامعه‌ي کبيره. يک غزل بسيار زيبا را چند هفته‌اي است صحبت مي‌کنيم.

حاج آقا رنجبر: زاهد ار رندي حافظ نکند فهم چه شد * * * ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند

اين کارگاه‌هاي قالي بافي را ديده­ايد چندين دار قالي را علم کرده­اند و هر کسي هم برابر يک دار قالي نشسته يک مقدار پشم رشته شده‌ي رنگي در اختيارش است يک نقشه هم برابر اش است که از پيش طراحي شده صاحب کارگاه مي‌گويد با اين پشم‌هايي که در اختيار شما گذاشتم بر اساس اين نقشه مي‌بافيد اگر بافتيد اين بافته‌ي شما زيبا مي‌شود نفيس مي‌شود خود من هم مشتري و خريدار هستم وگرنه مال خودتان روي دست شما مي‌ماند اين تصوير و تمثيلي است از اين عالم اين عالم يک کارگاهي است و همه‌ي  ما نقل همان بافنده‌ها را داريم خداوند لحظه لحظه‌هاي عمر که همان رشته رشته‌هاي پشم باشد در اختيار ما قرار داده و گفته بر اساس اين نقشه که قرآن است زندگي کنيد اگر بر اساس اين نقشه بافتيد اين زندگي خيلي زيبا مي‌شود خيلي تماشايي مي‌شود خود من هم مشتري هستم‌ «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى» (توبه/111) وگرنه من مشتري نيستم من هم نباشم هيچ کس مشتري نخواهد بود روي دست خودتان مي‌ماند.

زندگي بافتن يک قالي است

نه همان نقش و نگاري که خودت مي‌خواهي

نقشه از پيش مشخص شده است

تو در اين بين فقط مي‌بافي

نقشه را خوب ببين خوب بباف

نکند آخر کار

قالي بافته­ ات را نخرند

قيامت مثل اين بازار قالي فروش‌ها است‌ «وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکوير/10)‌ اين قالي‌ها يک روزي باز مي‌شوند هر کسي هر چه بافته باز مي‌شود يک نقشه‌ي قرآن مي‌دهند دستش مي‌گويند خودت قضاوت کن اصلا ما حرفي نمي‌زنيم ببين آن چه بافتي مطابق اين نقشه است يا نه ما گفتيم «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) با مردم زيبا صحبت کن تو با مردم زيبا صحبت کردي؟ ما گفتيم «وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا» (نساء/5) حرف‌هاي خوب بزنيد اين‌ها حرف‌هاي خوبي بود؟ خودت بگو «كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» (اسراء/14) خودت خودت را حساب رسي کن اين جا است که قرآن مي‌گويد «وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ» (فرقان/27) آن روز روزي است که آدم‌هايي که به خودشان ظلم کرده اند و مطابق اين نقشه رفتار نکردند دستان خودشان را مي‌گزند‌ «يَوْمَئِذٍ يَتَذَکَّرُ اْلإِنْسانُ وَ أَنّي لَهُ الذِّکْري» (فجر/24) آن روز است که آدم‌ها تازه مي‌فهمند چه مي‌توانستند ببافند و چه بافتند ولي‌ چه فايده مي‌توانستند طبق نقشه‌ي قرآن پيش بروند و اگر مي‌رفتند چقدر قيمت مي‌گرفتند. مراقبه‌اي که اوليا مي‌گويند مطابقت با قرآن است هر کاري مي‌کني ببين مطابق اين نقشه است يا نه زندگي بدون نقشه نمي‌شود بچه‌ها مي‌خواهند در کوچه گل کوچک بازي کنند اول کاري که مي‌کنند با يک ذغالي و گچي نقشه‌ي  زمين فوتبال را مي‌کشند اين نقشه بازي را محدود مي‌کند اما جذاب مي‌کند قانون مند و زيبا مي‌کند جلوي کشاکش‌ها و درگيري‌ها و نزاع‌ها را مي‌گيرد اگر نقشه نباشد اين يله است رها است هيچ جذابيتي هم ندارد قرآن هم همين طور است نقشه‌ي زندگي است با قرآن واقعا زندگي ما محدود مي‌شود خود ما محدود مي‌شويم ديگر هر حرفي را شما نمي‌توانيد بزنيد هر حرفي را شما نمي‌توانيد بشنويد اين‌ها محدوديت است هر جايي نمي‌تواني بروي هر جوري نمي‌تواني قلم بزني ولي اين محدوديت به زندگي زيبايي مي‌دهد جذابيت مي‌دهد آرامش مي‌دهد هدايت‌هاي قرآن به همين محدوديت‌ها است اگر تن به اين محدوديت‌ها بدهيد زندگي‌تان زيبا مي‌شود، مي‌کند مردم را آن چيزي که ما اسمش را مي‌گذاريم محدوديت واقعا هم محدوديت است و زندگي را جذاب مي‌کند مي‌گويد در اين زندگي کم‌ها را دست کم نگير يکي از هدايت‌هاي قرآن اين است که کم‌ها را دست کم نگير يک قطعه‌اي خواندم نمي‌دانم مال چه کسي است.

ميخي افتاد، به خاطر ميخي نعلي افتاد، به خاطر نعلي اسبي افتاد، به خاطر اسبي سرداري افتاد، به خاطر سرداري جنگي شکست خورد، به خاطر شکستي مملکتي نابود شد و اين‌ها همه به خاطر اين بود که آن مرد نعل بند ميخ خود را خوب نکوبيده بود. کوبيدن يک ميخ کاري نيست کار خيلي کوچکي است کار کمي است ولي دست کم گرفت اگر آن نعل بند آن ميخ را محکم مي‌کوبيد اين نعل نمي‌افتاد اسب نمي‌افتاد سردار نمي‌افتاد جنگ شکست نمي‌خورد مملکت هم نابود نمي‌شد يعني گاهي وقت‌ها يک مملکتي نابود مي‌شود به خاطر يک ميخ زندگي هم همين طور است بعضي‌ها مي‌گويند مگر ما چه کار کرديم اين قدر زندگي ما پيچ مي‌خورد اين قدر گره در کار ما مي‌افتد اين‌ها فکر مي‌کنند بايد يک جنايات سنگيني کرده باشند تا يک اتفاقات ناگوار سنگيني در زندگي شان پيش بيايد در حالي که اهل بيت به ما گفته اند الدنيا مزرعه است اين‌ها نخواسته اند شاعرانه‌ حرف بزنند اين‌ها حقيقتا خواستند تصوير دنيا را پيش چشم باز کنند که اين دنيا کشتزار است شما يک سر برو کشتزار‌ها سر بزن يک دانه‌ي کوچک که اگر از دست شما بيفتد خودت به زحمت از روي زمين پيدا مي‌کني اين وقتي کاشته مي‌شود يک درخت تنومندي است که بالا مي‌آيد مي‌گويد دنيا مزرعه است فکر نکنيد اين ريز بود اين که چيزي نبود همين که مي‌گوييد اين که چيزي نبود گاهي وقت‌ها تمام زندگي ات را تحت تاثير شعاع خودش قرار مي‌دهد گاهي وقت‌ها يک بي مهري به پدر يک نگاه بي مهري به مادر مثل آن بذري است که کاشته مي‌شود چطور گاهي وقت‌ها بذري در حياط کاشته مي‌شود بعد از سال‌ها تمام حياط را مي‌گيرد نمي‌گذارد به اين خانه آفتاب بتابد آن فضا را تاريک مي‌کند مي‌گويد يک روزي اتفاق مي‌افتد که همين کار کوچک ممکن است زندگي تو تار و تيره مي‌کند. يک دلي مي‌شکنيم مي‌گوييم به جاي بر نخورد اين همان است که گفت

چون که بد کردي بترس ايمن نباش * * * زان که تخم است و بروياند خداش

نگو چيزي نبود تو يک بذري کاشتي حالا ببين اگر از دلش بر نيامد؟ بذر را بيرون نيندازي بيچاره خواهي شد خود خدا مي‌گويد «نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/64) ما بيرون مي‌کشيم تو مي‌کاري ولي ما بيرون مي‌کشيم يک کشاورز بذر را مي‌دهد به خاک ولي خودش از خاک نمي‌کشد بالا مي‌گويد نحن زارعون ما بيرون مي‌کشيم مي‌گويد کاري که شما کردي همين است ما روزي بيرون مي‌کشيم لذا قرآن دست روي همين کم‌ها مي‌گذارد مي‌گويد «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ» (اسراء/23) به پدر مادرت حتي اف نگو اف يک کلمه‌ي دو حرفي است اين را هم نگو چرا؟ چون يک روزي همين مثل آن ميخ تمام زندگي ات را از هم مي‌پاشد اين‌ها هدايت‌هاي قرآن است که اگر کسي با اين هدايت‌ها زندگي کند زندگي اش مثل تابلو نفيس مي‌شود قرآن يک هدايت‌هايي دارد که اگر ما التفات نکنيم زندگي‌مان به هم مي‌ريزد و اگر التفات بکنيم تمام اين به هم ريختگي‌ها سامان پيدا مي‌کند من يک آيه را مي‌خوانم عجيب است سوره‌ي نساء و همين آيه کافي است که ما را مراقب کند «مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً» (نساء/85) خيلي آيه‌ي عجيبي است مي‌گويد اگر کسي واسطه‌ي يک کار خوب شود مثلا من دست شما را مي‌گيرم مي‌برم هيئت امام حسين عليه السلام از لحظه‌اي که شما قدم برمي‌داريد‌ و وارد هيئت مي‌شويد پاي شما مي‌نويسند اما قبل از اين که پاي شما بنويسند پاي من مي‌نويسند چون من دست شما را برداشتم بردم من نصيب و بهره دارم شما مي‌رويد در اين مجلس شرکت مي‌کنيد يک سخني مي‌شنويد اين سخن زندگي شما را تحت تاثير قرار مي‌دهد راه غلط مي‌رفتي ديگر راه درست مي‌روي از آن لحظه‌اي که راه درست مي‌روي تا آخر به حساب شما پاداش مي‌نويسند ولي قبل از آن به حساب من مي‌نويسند اين حرفي که در مجلس شنيدي مي‌روي منتشر مي‌کنيد الآن هم که ديگر روزگار انتشار است ده نفر صد نفر تحت تاثير اين حرف قرار مي‌گيرند زندگي آن‌ها هم اصلاح مي‌شود از لحظه‌اي که زندگي شان اصلاح مي‌شود پاداش مي‌گيرند ولي قبل از اين که آن‌ها بگيرند من که دست شما را گرفتم خواهم گرفت آن طرفش هم همين طور است اگر کسي واسطه‌ي گناه شود من دست شما را مي‌گيرم مي‌برم مجلس گناهي از آن لحظه پاي شما معصيت نوشته مي‌شود قبل از آن پاي من نوشته مي‌شود وارد شديم بر اساس حرف‌ها و گفته‌هايي که در آن جلسه اتفاق مي‌افتد زندگي شما آغشته به گناه و آلودگي مي‌شود از آن لحظه پاي شما معصيت مي‌نويسند قبل از اين که پاي شما بنويسند پاي من مي‌نويسند شما چيزي که در اين مجلس ديدي منتشر مي‌کني با پيامک يا تصويري به دست هر کسي رسيد آلوده مي‌شود و هر کس که آلوده شد دچار معصيت مي‌شود قبل از اين که به پاي او بنويسند به پاي من خواهند نوشت. الآن که من دارم با شما صحبت مي‌کنم گاهي وقت‌ها تلويزيون نموداري نشان مي‌دهد مردم دارند تماس مي‌گيرند بله يا خير اين دو ستون دارد تصاعدي بالا مي‌رود الآن دو ستون است که تصاعدي براي من بالا شما مي‌رود ثواب‌ها و گناهان جاهايي که واسطه خير و خوبي شديم جاهايي که واسطه شر و شرارت شديم اين‌ها بالا مي‌رود حالا تا کدام غلبه بکند «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» (قارعه/6) تا کدام کفه سنگين تر شود يک وقت مي‌بيني کفه‌ي گناهان سنگين مي‌شود يک وقت کفه خوبي‌ها من گاهي وقت‌ها دلم براي نصاب‌هاي ماهواره خيلي مي‌سوزد مي‌گويم بيچاره با يک موتور قراضه مي‌آيد يک آنتن مي‌رود بالاي سقفي آويز مي‌کند بيست تومن سي تومن مي‌دهند مي‌رود پي کارش ولي از آن لحظه‌اي که در اين خانه با اين ابزار گناهي اتفاق مي‌افتد به پاي اين بيچاره نوشته مي‌شود گاهي وقت‌ها شما يک پيامکي به شوخي يک تصويري را براي يک کسي مي‌فرستيد از آن لحظه که اين بيچاره آغشته و آلوده مي‌شود معصيتي مي‌کند به پاي شما هم نوشته خواهد شد اين هدايت‌هاي قرآن است.

شريعتي: راه جبرانش چيست؟

حاج آقا رنجبر: راه جبرانش اين است که در روايات داريم دائم استغفار کنيم اين استغفار جلوي آن حرکت تصاعدي را مي‌گيرد جلوي وساطت‌هايي که ما کرديم و ديگران را آلوده کرديم را همان جا متوقف مي‌کند و اگر اين آيه را مد نظر داشته باشيم زندگي ما يک شکل ديگري پيدا مي‌کند خيلي مراقب مي‌شويم هر حرفي نمي‌زنيم دست هر کسي را نمي‌گيريم به هر کجايي نمي‌بريم هر پيامکي نمي‌زنيم هيچ چيز را دست کم نمي‌گيريم در اين عالم. مي‌گويد در اين عالم هيچ چيز کم نيست لذا شما دست کم نگيريد اين که به قرآن گفته مي‌شود نور به خاطر همين است چون حقيقت‌ها را دارد براي ما روشن مي‌کند ما تا قبل از اين که اين آيه را مي‌خوانديم حقيقت براي ما روشن نبود مي‌گفتيم چيزي نيست ولي قرآن مي‌گويد چيزي نيست را از زندگي خودت منها کن حالا حافظ حرفش همين است مي‌گويد کار من اين است که فقط قرآن مي‌خوانم چون اين نور است و هدايت مي‌کند

زاهد ار رندي حافظ نکند فهم چه سود

البته رندانه مي‌خواند. رندي خودش تفسير خودش را دارد ما مي‌گوييم فلاني رند است وقتي توضيح مي‌دهد مثلا کلاه بردار خوبي است زيرآب زن خوبي است حافظ مي‌گويد برو رندي ياد بگير اين که رندي نيست رندي را بايد بروي بياموزي همان طور که خودش آموخته چه است رندي؟ کرم کن دست گرفتن زيرآب نزدن رندي است خراب نکردن رندي است زرنگي اين است که زرنگي‌‌ کني اين را بايد ياد بگيري برو ياد بگير که زرنگي نکني اگر ياد گرفتي زرنگي.

رندي آموز کرم کن که نه چندان هنر است * * * حيواني که ننوشد مي ‌انسان نشود

نمي­خواهد بگويد هر کس شراب نخورد حيوان است آب انگور نخورد حيوان است مگر اين‌هايي که آب انگور خوردند انسان شدند چه ربطي به انسانيت دارد؟ مي‌ در کلام حافظ يعني معرفت يعني تا آدم با معرفت نشود آدم نمي‌شود آن وقتي انسان شد انسانيت سر مي‌زند انسانيت کرم کردن است دستگيري کردن است اين حقايق قرآني را رندانه مطرح مي‌کند. زمان حافظ يک کساني بودند خودشان را زاهد مي‌دانستند اهل تقوا و فضيلت ولي با احساسات مردم بازي مي‌کردند مي‌گويد اين آدم‌ها به من خورده مي‌گيرند مي‌گويد مي‌مطرب خب بگويم مگر چطور مي‌شود من دارم رندانه قرآن مي‌خوانم حالا او نمي‌فهمد نفهمد

زاهد ار رندي حافظ نکند فهم چه شد

اصلا چطور مي‌شود چه در دست اين‌ها است مگر روزي من دست اين‌ها است اين همان حرفي است که اول زد

من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند

در آخر هم دارد همين را مي‌زند مي‌گويد حرف اول و آخر من همين است من اسير قضاوت‌ها و داوري‌هاي ديگران نيستم مولانا هم مي‌گفت

من غلام آن گل مينا که باشد فارغوا * * * کان فلانم خار خواند وان فلانم ياس مينو

مي گويد فداي آن گل که برايش مهم نيست يکي بگويد خار يکي بگويد گل. به شرطي که حقيقتا گل باشد

شريعتي: يک وقت‌هايي ما همين جاها درگير توهمات خودمان مي‌شويم احساس مي‌کنيم مسيرمان درست است در حالي که نادرست است.

حاج آقا رنجبر: در کنار هدايت‌هاي قرآن انسان مي‌تواند متوجه شود که مسيرش درست است يا نه چون قرآن نور است روشن مي‌کند که اين مسيري که مي‌روي تاريک است يا نور. آدم‌ها در تاريکي‌ها است که نمي‌توانند تشخيص بدهند درست مي‌روند يا نه ولي وقتي نور باشد شما راه را تشخيص مي‌دهد

ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند

مي گويد اين آدم‌هاي ديو صفت هميشه پاي قرآن که مي‌آيد فرار مي‌کنند چطور تا نور بيايد از تاريکي هم خبري نيست مي‌گويد علت اين که اين جنس آدم‌ها از من فاصله مي‌گيرند اين است که اهل قرآنم سر اين که روز عاشورا آن سيل جمعيت از امام حسين فاصله گرفتند همين است ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خواند او قرآن مي‌خواند نه که قرآن مي‌خواند خود قرآن بود جايي مولوي دارد.

سي پاره من هستم

اشاره به ماجراي اميرالمومنين در جنگ صفين دارند که قرآن‌ها را سر نيزه کردند

مي گويد سي پاره منم سي پاره به کف در چله شدي

قرآن را دست گرفتي رفتي چله نشيني مي‌کني

سي پاره منم ترک چله کن

قرآن منم اين ادا و اصول‌ها را بريز ببين اين که اهل بيت خود قرآن هستند از تعليمات جامعه‌ي کبيره است که از چنين تعليماتي زياد دارد که ان شاء الله در فرصت ديگري اشاره مي‌کنيم.

شريعتي: خيلي خوب. به قرار روزانه‌ي امروز مي‌رسيم صفحه‌ي 274 قرار امروز سمت خدايي‌ها است آيات 65 ام تا 72 ام سوره‌ي مبارکه‌ي نحل به برکت اين آيات نوراني زندگي همه منور به نور اهل بيت و مزين به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل و سلم علي الرسول و آل النبي العظيم

وَاللَّـهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ?65? وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِّلشَّارِبِينَ ?66? وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ?67? وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ?68? ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ?69? وَاللَّـهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ ?70? وَاللَّـهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّـهِ يَجْحَدُونَ ?71? وَاللَّـهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّـهِ هُمْ يَكْفُرُونَ ?72?

ترجمه:

و خدا از آسمان آبي نازل کرد، و زمين را به وسيله آن پس از مردگي اش زنده ساخت، يقيناً در اين [فعل و انفعالات] نشانه اي [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] ست براي قومي که شنواي [حقايق] اند. (??) و بي ترديد براي شما در دام ها عبرتي است، [عبرت در اينکه] از درون شکم آنان از ميان علف هاي هضم شده وخون، شيري خالص و گوارا به شما مي نوشانيم که براي نوشندگان گواراست. (??) و از محصولات درختان خرما و انگور [گاهي بر خلاف خواسته خدا] نوشابه اي مست کننده و [زماني ديگر] رزقي پاکيزه و نيکو مي گيريد؛ در اين [حقيقت] نشانه اي [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] ست براي گروهي که تعقّل مي کنند. (??) و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از دار بست هايي] که [مردم] بر مي افرازند، براي خود خانه هايي برگير. (??) آن گاه از همه محصولات و ميوه ها بخور، پس در راه هاي پروردگارت که براي تو هموار شده [به سوي کندو] برو؛ از شکم آنها [شهدي] نوشيدني با رنگ هاي گوناگون بيرون مي آيد که در آن درماني براي مردم است. قطعاً در اين [حقيقت] نشانه اي [بر قدرت، لطف و رحمت خدا] ست براي مردمي که مي انديشند. (??) و خدا شما را آفريد، آن گاه شما را مي ميراند، برخي از شما به سوي پست ترين مرحله عمر [که سالخوردگي و فرتوتي است] برگردانده مي شود، تا پس از دانش اندکي که داشت چيزي را نداند؛ يقيناً خدا دانا و تواناست. (??) خدا برخي از شما را در رزق و روزي بر برخي فزوني داده است؛ پس آنانکه فزوني يافته اند، حاضر نيستند از روزي خود [به صورتي قابل توجه و به اندازه لازم] به بردگان خود بپردازند که در بهرهوري از رزق و روزي باهم برابر باشند؛ پس آيا [با اين تبعيض ظالمانه اي که به بردگان و زيردستان خود روا مي دارند] نعمت خدا را [که عطاي اوست و خود اختيار و استقلالي در تأمينش ندارند] منکرند؟! (??) و خدا براي شما همسراني از جنس خودتان قرار داد و از همسرانتان، فرزندان و نوادگاني پديد آورد، و از نعمت هاي پاکيزه و دلپذير به شما روزي داد، [با اين همه لطف و رحمت] آيا به باطل ايمان مي آورند و نعمت هاي خدا را ناسپاسي مي کنند؟! (??)

اللهم صل و سلم علي الرسول و آل نبي العظيم

شريعتي: آيات نوراني صفحه را با صداي آقاي دباغ شنيديد اشاره‌ي قرآني را حاج آقاي رنجبر بفرمايند.

حاج آقا رنجبر: آب هم مي‌تواند گلاب شود يعني يک عطر و بويي پيدا بکند قدر و قيمتي پيدا بکند به گونه‌اي که همه آن را به سر و صورت جامه بزنند هم مي‌تواند فاضلاب باشد سراپا نجاست و آلودگي و ناقل ميکروب‌ها و بيماري‌ها باشد کي آب گلاب مي‌شود؟ وقتي که گذارش به گل‌ها بيفتد فقط همين يک راه را دارد کي فاضلاب مي‌شود؟ وقتي که گذارش به آلودگي‌ها بيفتد تا دلت هم بخواهد آلودگي است هزاران راه براي آلودگي است ولي يک راه براي گلاب شدن است حکايت انسان چنين حکايتي است انسان مثل آب مي‌ماند هم مي‌تواند گلاب شود يعني يک عطر و بويي پيدا بکند انسانيتي آدميتي پيدا بکند و هم مي‌تواند تنزل بکند آن قدر تنزل بکند که سراپا آلودگي و تر دامني باشد اگر انسان بخواهد گلاب شود يک راه بيشتر ندارد بخواهد عطر و بوي آدميت پيدا بکند و آن هم اين است که با گل‌هاي عالم که اهل بيت هستند يک انس و ارتباطي برقرار کند تنها راهش همين است. اين را من نمي‌گويم قرآن مي‌گويد رندانه هم مي‌گويد حالا من گفتم آب بحث من آبکي است ولي قرآن مي‌گويد خرما شيرين صحبت مي‌کند مي‌گويد نگاه به اين خرما کن محصول نخل است اين خرما هم مي‌تواند ماده‌ي مستي آور شود سراپا نجاست شود هم مي‌تواند، يک رزق زيبايي شود يک وقت اين خرما مي‌افتد دست يک آدم خماري و مي‌شود شراب يک وقت همين خرما مي‌افتد دست ميثم تماري که آلوده نمي‌شود يک رزق حسن مي‌شود مي‌خواهد بگويد ببين مهم است خرما دست چه کسي بيفتد تو هم مثل يک خرمايي هستي تو هم ميوه‌ي باغ آفرينش هستي ببين به چه کسي دست مي‌دهي و خودت را دست چه کسي مي‌سپاري؟ از ميوه‌هاي درخت خرما، انگور هم همين طور است تا دست چه کسي بيفتد‌ «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً» (نحل/67) خود شما از آن شراب مي‌گيريد مايه مستي مي‌گيريد «وَ رِزْقاً حَسَناً» (نحل/67) و روزي زيبا مي‌گيريد تا اين جا را خودمان هم مي‌دانستيم نيازي به وحي نداشت قرآن هم نمي‌آمد ما اين کار را مي‌کرديم اصلا مي‌گويد تتخذون شما داريد اين کار را مي‌کنيد بعد مي‌گويد «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (نحل/67) من دارم رندانه حرف مي‌زنم اين آيه است نشانه است فکر کن من دارم يک چيز ديگري مي‌گويم من مي‌گويم خرما منظورم خرما نيست منظورم تو هستي ببين به دست چه کسي خودت را مي‌سپاري و به دنبال چه کسي مي‌روي

شريعتي: خيلي ممنون نکته‌ي لطيفي بود وارد زيارت جامعه‌ي کبيره شويم زيارتي که سراسر معرفت است و بخشي از شئون اهل بيت در اين زيارت است يادگار ارزشمند امام هادي عليه السلام. السلام عليکم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله.

حاج آقا رنجبر: غنچه عطر و بويي ندارد کي عطر و بو پيدا مي‌کند؟ وقتي که گل شود و شکفته شود خود به خود هم شکفته نمي‌شود بايد يک نسيمي بيايد تا آن را بشکافتد حافظ هم مي‌گفت

غنچه کو تنگ دل از کار فرو بسته نباش * * * کز‌ دم صبح مدد يابي انفاس نسيم

اگر بخواهيم به زبان زيارت جامعه صحبت کنيم رسالت و ماموريت شکفتن غنچه‌ها بر دوش نسيم است پس نسيم مي‌شود موضع الرساله اين رسالت را خدا در طبيعت بر دوش اين نسيم قرار داده شکوفه‌ها کي ارزش پيدا مي‌کنند؟ وقتي ميوه شوند کي ميوه مي‌شوند؟ خود به خود؟ بايد بادي بيايد تلقيح و گرد افشاني صورت بگيرد خود به خود صورت نمي‌گيرد بايد يک بادي بيايد پس خداوند رسالت به ثمر نشاندن شکوفه‌ها را بر دوش بادها قرار داده اين ابرها ارزشي ندارند اصلا مانع تابش آفتاب هم مي‌شوند کي ارزش پيدا مي‌کنند؟ وقتي ببارند کي مي‌بارند؟ وقتي که بارور شوند خود به خود بارور نمي‌شوند بادها هستند که آن‌ها را بارور مي‌کنند «وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ» (حجر/22) اين از معجزات قرآن است امروز يک چيز پيش و پا افتاده است که بادها ابرها را بارور مي‌کنند امروز دانشمندان مي‌گويند ذراتي در هوا پراکنده است خواستگاه شان آتش فشان‌ها است اين ذرات اگر به ابرها بخورند ابرها شروع به بارش مي‌کنند اما خود به خود به ابرها نمي‌رسند بايد يک بادي بيايد اين‌ها را حمل کند برود به سمت ابرها ولي آن روز قرآن گفته «وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ» (حجر/22) اين بادها باد نيستند فقط که بيايند و بروند اين‌ها کاري مي‌کنند ابرها را بارور مي‌کنند پس خداوند رسالت بارور ساختن ابرها را بر دوش باد‌ها قرار داده حالا بحث اين است اگر غنچه بايد بشکفد تا عطر و بويي پيدا کند آيا غنچه‌ي وجود انسان نبايد شکفته شود؟ اگر بايد شکفته شود رسالت اين شکفتن بر دوش چه کسي است؟ آيا شکوفه‌ي وجود انسان نبايد به ثمر بنشيند اگر بايد بنشيند خود به خود که نمي‌شود رسالت به ثمر نشاندن شکوفه‌ي وجود آدمي بر دوش چه کسي است؟ آيا ابر وجود انسان نبايد ببارد؟ اگر بايد داشته باشد اين رسالت به دوش چه کسي است؟ اين زيارت جامعه تمام حرفش اين است، جاي کار چنين رسالتي ما هستيم يعني خداوند رسالت شکفتن انسان‌ها را بر دوش ما قرار داده يعني ما آدم‌ها بدون اهل بيت غنچه‌اي هستيم که گل نمي‌شود بدون آن‌ها شکوفه‌اي هستيم که به ثمر نمي‌نشيند بدون آن‌ها ابر هستيم اما نمي‌باريم تيغ هستيم نمي‌بريم هيچ خاصيتي نداريم اين همان است که حافظ مي‌گفت

ما بدان منزل عالي نتوانيم رسيد

ما نمي‌توانيم از غنچگي به گل شدم از شکوفگي به ثمر شدن از ابر بودن به باران شدن برسيم

ما بدان منزل عالي نتوانيم رسيد * * * هم مگر لطف شما پيش نهد گامي چند

مگر پاي شما نسيم وجود شما همان نسيمي که باباطاهر مي‌گفت

نسيمي کز بن آن کاکل آيد

اگر آن بيايد البته ما هم شکفته‌ و باز مي‌شويم پس اين که گفته شود ما چه حاجتي به اهل بيت داريم دقيقا مثل اين است که يک غنچه بگويد من چه حاجتي به نسيم دارم اگر نسيم نباشد شکفته نمي‌شود عطر و بويي پيدا نمي‌کند قبرستان‌ها پر‌ است از آدم‌هايي که غنچه آمدند و غنچه رفتند هيچ عطر و بويي از خودشان به جاي نگذاشتند اگر کسي بگويد من چه احتياجي به اهل بيت دارم مثل يک شکوفه‌اي است که بگويد من چه احتياجي به باد و گرد افشاني دارم اين مثل آن ابري است که بگويد من چه احتياج به باد دارم من خودم مي‌بارم من خودم باران مي‌شوم

شريعتي: نمي‌توانند همين جا مي‌مانند و به پوچي مي‌رسند.

حاج آقا رنجبر: بله مثل ابري است که مي‌آيد و مي‌رود خيلي بادها هستند که سراغ ابرها مي‌آيند اما بادها چيزي با خودشان ندارند لذا نمي‌توانند اين‌ها را هم بارور بکنند

شريعتي: خيلي خوب. مي‌شود اين باد باشد و اين رسالت باشد و ما که غنچه ايم قبل از شکفتن‌مان اگر شکوفه ايم قبل از به ثمر نشستن خودمان را در معرض اين بادها قرار ندهيم و فرار بکنيم

حاج آقا رنجبر: امکان ندارد که خودمان را در معرض قرار ندهيم و فرار بکنيم و‌ به جايي نرسيم لذا گفته اند نفحاتي هميشه در عالم مي‌وزد نفحات اين‌ها هستند محرمي مي‌آيد نام امام حسين سر زبان‌ها مي‌افتد يک فاطمه‌اي مي‌افتد نام فاطمه زهرا سر زبان‌ها قرار مي‌دهد کساني که در معرض قرار مي‌دهند شکفته مي‌شوند شما غنچه را در فضاي بسته بياور که هيچ نسيمي نيست قرار دهيد از يک مسيري که در معرض باد و نسيم نيست هيچ گاه شکفته نمي‌شود بله با دست مي‌شود بکشافي و بازش کني ولي چهره‌ي زيبايي پيدا نمي‌کند آدم‌ها بدون اهل بيت مي‌شود يک شکفتگي پيدا بکنند ولي هيچ جلوه‌اي ندارد اصلا همان شکفتگي آن‌ها را از جلوه مي‌اندازد.

شريعتي: خيلي ممنون در خدمت هستيم.

حاج آقا رنجبر: اين که حالا ما گفتيم اهل بيت مي‌توانند غنچه‌ي وجود آدمي را واقعا گل کنند يک کلي گويي و حرف شاعرانه‌اي است اين را باز مي‌کنيم ببينيم چگونه. قرآن در خصوص طبيعت انسان يک سخني دارد مي‌گويد‌ «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا. إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» (معراج/21-20) اين آدم وقتي يک ثروتي سرمايه‌اي به دست مي‌آورد همه اش را مال خودش مي‌داند دريغ مي‌کند و ديگران را محروم مي‌کند اين خاصيت انسان است طبيعتي است که ما در وجود انسان قرار داديم ممکن است شما بگوييد خدا که کار بدي نمي‌کند اگر اين طبيعت را واقعا او در وجود ما قرار داده گفته خلق الانسان خلقت انسان بر اين پايه است پس چرا مذمت مي‌شود؟ خداوند براي اين که انسان را به کمال را برساند چنين خلقتي داد. در بازي فوتبال من توپ را پاس مي‌دهم به شما پاس دادم به شما که شما توپ را دو دستي بگيريد اين خطاي هند است دادم که شوت کني حساب شده هم شوت کني از خودت دورش کني خداوند اين خصلت را به من و شما داد که ما از خودمان دور کنيم و درست هم دور کنيم آن وقت است که گل مي‌شود و ما امتياز مي‌گيريم مي‌گويد من خصلت را مثل بوکسري که کيسه بوکس مي‌دهند که چه کار‌ کند؟ در آغوش بگيرد؟ نه مي‌گويند بزن تا مي‌تواني بزن اين همان است که مي‌تواند تو را قوي کند همين مي‌تواند مشت تو را نيرومند بکند خداوند هم دقيقا همين طور است يعني يک ويژگي‌هايي به ما داده ويژگي جهل ويژگي بخل ويژگي من اين‌ها را داده که ما اين‌ها را از خودمان دور کنيم و وقتي دور کرديم رشد مي‌کنيم وقتي انسان ذاتا منوع است ديگران را منع مي‌کند چنين آدمي نم از دستش نمي‌چکد يک چنين آدمي البته غنچه خواهد بود و البته بوي انسانيت نخواهد داد اهل بيت تعاليمي مي‌دهند به اين انسان که اگر خودش را در معرض قرار بدهد و تن دهد به آن تعاليم از اين حالت غنچگي در مي‌آيد و شکفته مي‌شود يک روايت از نهج الفصاحه مي‌کنم مي‌گويد کسي که قبل از شما زندگي مي‌کرد از دنيا رفت به حساب کشيده شد در کارنامه اش هيچ عمل خيري وجود نداشت جز اين که اين آدم يک آدم دولتمند و ثروتمند و دارايي بود و با مردم هم قاطي بود داد و ستد مي‌کرد داد و دهش مي‌کرد به غلامانش به زير دستانش به کارمندانش هميشه يک چيز مي‌گفت اگر به کسي وام داديد از ثروت من قرضي داديد از ثروت من موعدش رسيد نداشت ازش بگذريد گذشت کنيد مي‌گويد در کارنامه‌ي اين آدم فقط يک چنين اتفاقاتي افتاده بود تمام دار و ندار او در آن عالم که به دردش مي‌خورد همين بود هواي ديگران را داشت امروز موعد چک است نداري چک ات را اجرا نمي‌گذارد مهلت مي‌دهد نداري مي‌بخشد يک چنين آدمي بود خداوند به فرشتگان خودش فرمود ما از اين آدم نسبت به اين کارها سزاوارتريم از او بگذريد چرا او از ديگران گذشت ما نگذريم چرا او بخشيد ما نبخشيم اين روايت را عزيزان بشنوند باور هم بکنند از حالت غنچگي در نمي‌آيند؟ يعني همين امروز شنيد و امروز هم اتفاقا قرار است کسي بيايد و مبلغي را که طلب دارد برگرداند مي‌گويد ندارم آيا گوشي را برنمي دارد بگويد بخشيدم يا حداقل مهلت مي‌دهم اگر کسي اين کار را بکند بوي انسانيت نمي‌دهد؟ بوي مروت نمي‌دهد؟ اگر بوي انسانيت و مروت بدهد آيا شکفته نشده؟ من سعي ام اين است چون مخاطبين اين برنامه مختلف اند سعي مي‌کنم اين‌ها را به ساده ترين شکل بيان کنم.

شريعتي: خيلي ممنون خيلي قابل استفاده بود وقت ما تمام شد بايد خداحافظي کنيم دعا بفرماييد و دوستان آمين بگويند.

حاج آقا رنجبر: آرزو مي‌کنم خداوند ان شاء الله شر تکفيري‌ها را از سر عالم و مسلمين ريشه کن بکنند و ان شاء الله اتفاقي هم که در قم خواهد افتاد اتفاق بسيار بسيار مبارکي است و با اين اتفاق اين‌ها غبار روبي مي‌کنند از ضريح اسلام.

شريعتي: خيلي ممنون فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها