برنامه سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره
تاريخ: 93/08/18
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين
يکي ز خيل شهيدان گوشهي چمنش * * * سلام ما برساند به صبح پيرهنش
کسي که بوي هوالعشق ميدهد نفسش * * * کسي که عطر هوالله ميدهد دهنش
کسي که بين من و عشق هيچ حايل نيست * * * کسي که نسبت خوني است بين عشق و منش
به غير زخم کسي در رکاب او ندويد * * * و گريههاي خدا مانده بود و عطر تنش
تمام دشت پر از زخمهاي عطشان بود * * * فرات پيرهنش بود و آسمان کفنش
به زير تيغ تنش تکه تکه قرآن شد * * * مدينه مولد او بود و کربلا وطنش
يکي ز گوشه نشينان زخم روشن او * * * سلام ما برساند به شام پيرهنش
شريعتي: صلي الله عليک يا اباعبدالله، سلام به همهي شما خانمها و آقايان هم وطنان خوب تسليت ميگويم اين ايام را خيلي خوشحاليم که در اين لحظات با سمت خدا مهمان خانههاي شما هستيم و خدمت حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همهي بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم.
شريعتي: بحث ما با حاج آقاي رنجبر روزهاي يک شنبه مزين است به زيارت جامعهي کبيره و دريافتي از فرازهاي زيارت جامعهي کبيره را حاج آقاي رنجبر براي ما خواهند گفت نکات خيلي خوبي را در جلسات گذشته شنيديم ورودي ما به اين بحث چند بيتي از غزليات حافظ خواهد بود که حال و هواي برنامه عوض شده و خيلي از دوستان خوب استقبال کردند
حاج آقا رنجبر:
ما همان غزل در نظر بازي ما بي خبران حيران اند را دنبال ميکنيم
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ * * * عشق بازان چنين مستحق هجران اند
مگرم چشم سياه تو بياموزد کار * * * ورنه مستوري و مستي همه کس نتوانند
بعضي چيزها است که با هم چفت جفت و جور نميشوند به هم نميآيند با هم جمع نميشوند با هم هم اگر هم جمع شوند هم ديگر را ضايع ميکنند، هم ديگر را خنثي ميکنند، شکر – نمک، اگر اينها با هم قاطي شوند ديگر نه آن شکر به درد ميخورد نه آن نمک هر دو را بايد دور ريخت در وادي معنويت هم همين طور است يعني بعضي چيزها با هم جور نيستند عشق و گلايه، اينها با هم نميخوانند نميشود که عاشقي و گلايه مندي با هم جمع شود نميشود عاشق باشد گلايه مند هم باشد نميشود گلايه مند باشد عاشق هم باشد عاشق هميشه در مقام رضا است.
بيا که حافظ ميخانه دوش با من گفت * * * که در مقام رضا باش و از قضا مگريز
بالاخره تو عاشقي ما معشوق هستيم يک مقدارش بايد طبق ميل تو باشد يک مقدار هم بايد طبق ميل ما باشد ديگر همه اش که نميشود مطابق ميل شما رفتار شود.
نصيحتي کنمت بشنو و بهانه مگير * * * هر آن چه ناصح مشفق بگويدت بپذير
چو قسمت ازلي بي حضور ما کردند * * * گر اندکي نه به وفق رضاست خرده مگير
بالاخره يک مقدارش هم مطابق ميل و رضاي شما نيست شما ايراد نگير خرده نگير مطابق رضاي ما است رضاي ما هم بر اساس حکمت است که همان هم سود و نفع و منفعت اش به خود شما برميگردد پس عاشق در مقام رضا است حالا چطور ميشود که در مقام رضا قرار ميگيرد؟ ما هم دوست داريم راضي باشيم.
شريعتي: يعني اگر گلايه ميکنيم هنوز عاشق نيستيم.
حاج آقا رنجبر: بله عاشق راضي است حالا چرا راضي است؟ عاشق به يک باور رسيده است و آن باور هم اين است
آن چه آن خسرو کند شيرين کند * * * چون درخت تين که جمله تين کند
درخت انجير فقط انجير ميدهد انجير هم چه ترش چه خشک اش چه تازهاش چه مانده اش چه سالم اش چه شکسته اش شيرين است در طول تاريخ شما يک درخت انجير پيدا نميکنيد که براي يک بار يک دانه ليمو ترش داده باشد امکان ندارد ميگويد خدا هم همين طور است.
آن چه آن خسرو کند شيرين کند
او هر کاري ميکند شيرين است هر کاري ميکند خوب است دقيقا مثل مادر با طفل در مسئلهي شيردهي، مادر تا دو سال به اين بچه شير ميدهد سر دو سال که شد شير را از او ميگيرد چه آن وقتي که شير ميدهد چه آن وقتي که از شير ميگيرد بي هيچ تفاوتي هر دو به خير و صلاح و سود و صرفهي طفل است، منتها اين طفل است تا وقتي که به او شير ميدهد ديده ايد بعضيها شير خوردن بچهها چه قهقههاي ميزنند چه نشاطي دارند، اما وقتي که او را از شير ميگيرد حالا بيا تماشا کن چه شيوني چه نالهاي تب ميکند چرا؟ چون طفل است نميفهمد که اگر تا امروز شير دادن خوب بود از امروز به بعد شير ندادن خوب است ولي عاشق کسي است که رشد کرده.
خلق اطفال اند جز مرد خدا
عاشق کسي است که رشد کرده بالا آمده به يک عقلانيتي به يک باوري رسيده ميداند که خدا چه وقتي که به انسان يک لطفي ميکند چيزي ميدهد چه وقتي که ميگيرد هيچ فرقي نميکند.
هر چه آن خسرو کند شيرين کند
وجود نازنين سيدالشهدا عليه السلام در مسير کوفه دارد ميرود در بين راه با فرزدق رو به رو ، شاعر برجستهي اهل اسلام است نقش فرزدق در زبان عرب براي زبان عرب گفتن مثل نقش فردوسي در زبان فارسي است ميگويند اگر اشعار فرزدق نبود حداقل ثلثي از زبان عرب از بين ميرفت، اين قدر موثر بوده در عرصهي لغت، در وصف اهل بيت هم اشعار بلندي دارد در مسير اينها به هم ميرسند حضرت به فرزدق ميگويد تو داري از کوفه ميآيي اگر خبر مهمي داري از مردمي که پشت سر گذاشتهاي با ما در ميان بگذار. فرزدق گفت از آدم آگاهي پرسيدي از خوب کسي پرسيدي من نسبت به اين مسئله کاملا مطلعام حسين دلهاي مردم با توست، مردم بين تو و يزيد تو را انتخاب ميکنند به تو عشق ميورزند به تو علاقه مند هستند اما شمشيرهايشان به نفع تو از غلاف بيرون نميآيد بعد هم گفت البته تا ببينيم خدا چه حکمي کند حکم خدا از آسمان ميآيد شايد به نفع تو عمل کند معلوم نيست و خدا هم هر کاري بخواهد ميکند کار به اين شمشيرها و اينها ندارد. امام حسين فرمود راست گفتي همين طور است همه چيز دست خداست هيچ چيز دست هيچ کس نيست خدا هر کار بخواهد ميکند، اين را بدان ببينيم خدا ميخواهد چه کار ميخواهد بکند با ما بعد فرمود فرزدق اگر حکم خدا مطابق آن چه که ما دوست داريم نازل شد به نفع ما بود ما ممنونش هستيم سپاسگزار هستيم اگر حکم بر خلاف آن چيزي بود که ما اميد بستيم يعني به نفع يزيد بود کسي که انگيزه اش فقط خدا باشد و بر اساس تقوا حرکت بکند او ضرر نميکند يعني چه حکم خدا به سود ما باشد چه به زيان ما باشد در هر دو صورت اش خير است و در هر دو صورت اش خوب است چون آن چه آن خسرو کند شيرين کند باور دارد اطمينان دارد يک کسي است آن لحظههاي آخر را سيدالشهدا ميبيند آن تصويري که از سيدالشهدا عليه السلام دارد در يک سطر خلاصه ميکند ميگويد به خدا قسم در تمام عمرم هيچ دل شکستهاي مثل حسين نديدم فرزندش از دست رفته بود کشته شده بود آن هم چه فرزندي نازنيني مثل علي اکبر عليه السلام اينها کاملا انسان بودند يعني تمام مشخصات يک انسان را داشتند دقيقا مثل يک انسان گرسنه ميشوند مثل يک انسان تشنه ميشوند مثل يک انسان عاطفه دارند البته عاطفهي اينها در اوج است در منتها است لذا اينها رنج ميبرند از اتفاقي که براي فرزندشان ميافتد اينها مثل نجاري نيستند که يک چوبي جلويشان قلم قلم شود هيچ احساسي نداشته باشند اگر چنين باشند که صلاحيت مقتدا شدن را ندارند چرا فرشتهها امام و نبي نميشوند چون خصوصيات بشري را ندارند عواطف ندارند کسي که برخوردار از اين عواطف نباشد نميتواند به شما بگويد بچهات را ببر برابر تيغ و شمشير چون احساسي ندارد پس اينها کاملا انسان هستند ولي انسان کامل هستند يعني وقتي امر دائر ميشود بين خدا و عاطفهي پدر فرزندي اين عاطفه ديگر رنگ ميبازد بين خدا و هر چيز رنگ ميبازد آن چيزها دقيقا مثل شب در شب آسمان پر از ستاره است روز که ميشود خورشيد که ميآيد در آسمان تمام اين ستارهها در شعاع خورشيد گم ميشوند نه که ستارهاي نيست هست همان جايي هم است که بود ولي اصلا ديده ميشود وقتي پاي خدا ميآيد هر جا که پاي خدا بيايد هر چه که باشد رنگ خودش را ميبازد لذا ميگويد دل شکستهاي مثل حسين نديدم اما نديدم کسي اين قدر مطمئن باشد و اين قدر استوار اين قدر مقتدر اين قدر پايدار باشد چرا؟ چون راضي است چرا راضي است؟ چون اطمينان دارد چون مطمئن است که آن چه آن خسرو کند شيرين کند لذا هيچ گلايهاي ندارد يکي از همراهان عمر سعد وقايع نگار است علت اين که حادثهي کربلا اين قدر به صورت جزئي در تاريخ آمده سرّ اش اين است که در آن زمان در چنين جنگهاي قابل توجهي يک افرادي به عنوان وقايع نگار شرکت ميکردند الآن هم اين طور است يک درگيري در غزه اتفاق ميافتاد يک عدهاي به عنوان خبرنگار ميروند و کار خودشان را انجام ميدهند اينها وقايع نگار بودند اين از دستهي عمر سعد است آن لحظههاي آخر که ميبيند وجود نازنين سيدالشهدا در داخل قتل گاه است براي ثواب اش يا دلش ميسوزد ميآيد به عمر سعد ميدهد اگر اجازه بدهي يک جرعه آب به اين مرد بدهم لحظههاي آخرش است اين آب تاثيري در ماندن او نخواهد داشت ميگويد اشکال ندارد برو اين ميرود يک ظرف آبي بر دارد ببرد يک وقت ميآيد ميبيند شمر دارد ميآيد و در دستش سر بريدهي سيدالشهدا است اين آدم وقايع نگار ميگويد به خدا قسم اين چهره آن قدر نوراني بود آن قدر خندان و متبسم و شاد بود که اصلا من فراموش کردم فکر کنم دربارهي کشته شدن او که اين اصلا سر بريده شدهي يک انسان نيست چرا؟ چون عاشق است هيچ گلايهاي نه در کلام او حتي در سيماي او ديده نميشود حافظ هم همين را ميگويد
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ
اين دروغ بزرگي است عاشق باشي گلگي هم بکني
عشق بازان چنين مستحق هجران اند
عاشقهاي اين طوري هيچ گاه به وصال نميرسند هميشه در هجران و فراق ميمانند.
شريعتي: چقدر حس خوبي ميدهد اين حس رضايت تمام وجودت آرامش ميشود.
حاج آقا رنجبر: همه چيز را مطابق ميل خودت ميبيني همه چيز را بر وفق مراد خودت ميبيني خودت را در حرکت ميبيني مثل آدمي که در مسير است ميرسد به يک جايي که همه جا روشن است چند دقيقه بعد ميرسد به جايي که همه جا تاريک است اين تاريکي و روشني نشان ميدهد که در حال سير هستي داري نزديک ميشوي
مگر از چشم سياه تو بياموزم راه * * * ورنه مستوري و مستي همه کس نتوانند
اينهايي که اهل شراب و آب انگور هستند وقتي که مست ميکنند نميتوانند مستي خودشان را مستور و پنهان کنند بالاخره از تلوتلوهايي که ميروند از عربدههايي که ميکشند از پرت و پلاهايي که ميگويند نشان ميدهد که اينها مست هستند هر قدر هم بخواهند اين مستي خودشان را مستور کنند نميتوانند مستي با مستوري نميسازد حالا بيا در آن عالمي که حافظ سير ميکند اگر کسي مست خدا باشد يعني معرفت حق را داشته باشد محبت حق را داشته باشد آن هم نميتواند مستوري کند بالاخره هر قدر هم کتمان کند يک جاهايي درز پيدا ميکند لا به لاي رفتارش برخوردش حرف هايش و لو ميرود نمونه اش را من عرض ميکنم خود حر با هزار جنگجو آمد و برابر سيدالشهدا سد کرد و ايستاد بعد هم اجازهي حرکت به حضرت نداد حضرت فرمود الآن که وقت نماز است بياييم نماز را بخوانيم بعد از نماز صحبت ميکنيم به موذن خودش که حجاج بن مسروق بود فرمود وقت اذان است وقتي که اذان گفت حضرت رو کرد به سپاه حر گفت که من با پاي خودم نيامدهام من با دعوت آمدهام دعوت نامهها هم همراه من است الآن هم اگر احساس ميکنيد که مردم کوفه خوش ندارند از حضور و ورود من مسئلهاي نيست من برميگردم همه سکوت کردند اصلا هيچ حرفي براي گفتن نداشتند بعد حضرت به حجاج فرمود حالا اقامه بگو بعد رفت بايستد به نماز رو کرد به حر فرمود ما ميخواهيم نماز بخوانيم ميخواهي تو هم با اصحاب خودت با همراهان خودت نماز بخواني؟ حر گفت نه شما نماز ميخوانيد و ما هم به تو اقتدا ميکنيم.
ور نه مستوري و مستي همه کس نتوانند
اين گوشهي دل اش يک ارادتي به امام حسين دارد يک ارادتي به فاطمهي زهرا دارد برابر سپاهيان خودش است اما نميتواند مستوري کند حضرت نماز را ميخواند اقتدا ميکنند بعد نماز عصر ميشود دوباره حضرت بعد از نماز عصر ميايستد همان حرف را تکرار ميکند ميفرمايد من بي دعوت نيامدهام با نامه آمدهام نه تنها با نامه بلکه فرستادگاني فرستاده ايد آمدند نشستند با من صحبت کردند اين جا بود که حر بلند شد و حرف زد و خيلي قاطع و خيلي محکم که من از اين نامههايي که شما داريد از اين فرستادگاني که شما داريد ميگوييد من هيچ اطلاعي ندارم پس حساب من از حساب اينها جدا است و من آمدهام شما را ببرم پيش عبيدالله بسم الله حرکت ميکنيم حضرت به او اعتنايي نکرد به اصحاب خودش گفت برگرديد سوار شويم برويم راهمان را ادامه دهيم دوباره حر آمد ايستاد گفت من اجازه نميدهم شما بايد با من بياييد برويم پيش عبيدالله حضرت يک جمله فرمود اين معجزهي امام است فرمود مرگ به تو خيلي نزديک تر است از اين که بخواهي بروي قصر عبيدالله يعني پايت به آن جا نخواهد رسيد حضرت دوباره فرمود حرکت ميکنيم دوباره حر ايستادگي کرد حضرت اين جا فرمود مادرت به عزايت بنشيند تو با ما چه کار داري ميکني حر گفت حسين هر کس جز تو از عمد نامي از مادر من بر زبان آورده بود من نام مادر او را ميبردم يعني به او جسارت ميکردم وَ لکِن وَالله مالي إلي ذِکر اُمِّک مِن سَبيل إلّا بِأحسَنِ ما يُقدَرُ عَلَيه ولي به خدا قسم نام مادر تو تا آن جايي که بتوانم به زيبايي تمام بر زبان ميآورم.
ور نه مستوري و مستي همه کس نتوانند
اين جا هم نتوانست و همين جا کارش را تمام کرد حالا حافظ به استاد خودش ميگويد به پير خودش ميگويد تو هميشه به من ميگويي مستيهاي خودت را مستور کن مردم کوچه و بازار ندانند که تو غرق محبت و معرفت حق هستي اين چه راهکاري است به من ميدهي مگر شدني است؟
مگرم چشم تو بياموزد راه
بله چشم تو يک چشمي است که در عين حال اين که غرق تماشاي حق است مست تماشاي حق است واقعا مستور هم است يعني کسي که تو را ميبيند احساس نميکند که تو با خدا سر و سرّي داري ولي اين هنر فقط از تو برميآيد اگر راهي بلد هستي به ما هم ياد بده به اين چشمات بگو به ما هم ياد بده که ما هم مثل خودت مستي و مستوري کنيم
مگرم چشم سياه تو بياموزد راه * * * ور نه مستوري و مستي همه کس نتوانند
نمي شود کسي نسبت به اهل بيت يک عشق و علاقهاي داشته باشد و مستوري کند حالا اين مستي و محبت از کجا به دست ميآيد قطعا از راه معرفت است ما وقتي نسبت به اينها معرفت داشته باشيم به محبت ميرسيم و محبت همان مستي است و اين معرفت هم يک چشمهي زلالي دارد به نام زيارت جامعهي کبيره که ان شاء الله توفيقي باشد بعد از تلاوت فرازي را اشاره بکنيم
شريعتي: خيلي ورود خوبي بود دوستان هم همراه ما باشند در بخش بعدي فرازهايي از زيارت جامعهي کبيره را بگويند. صفحهي 260 قرار امروز سمت خداييها است آيات 34ام تا 42ام سورهي مبارکهي ابراهيم در سمت خداي امروز تلاوت ميشود ثواب اين تلاوت را هديه ميکنيم به روح بلند حضرت سيدالشهدا و اصحاب و ياران شان برميگرديم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّـهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ?34? وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ ?35? رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?36? رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ?37? رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّـهِ مِن شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ ?38? الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ ?39? رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ ?40? رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ ?41? وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّـهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ ?42?
ترجمه:
و از هر چيزي که [به سبب نيازتان به آن] از او خواستيد، به شما عطا کرد. و اگر نعمت هاي خدا را شماره کنيد، هرگز نمي توانيد آنها را به شماره آوريد. مسلماً انسان بسيار ستمکار و ناسپاس است. (??) و [ياد کن] هنگامي را که ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر [مکه] را منطقه اي امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار. (??) پروردگارا! آن [بت] ها بسياري از مردم را گمراه کردند، پس هر کسي از من [که يکتاپرست و حق گرايم] پيروي کند، يقيناً از من است، و هر کس از من نافرماني کند [شايسته شدنش براي آمرزش و رحمت بسته به عنايت توست] زيرا تو بسيار آمرزنده و مهرباني. (??) پروردگارا! من برخي از فرزندانم را در درّه اي بي کشت و زرع نزد خانه محترمت سکونت دادم؛ پروردگارا! براي اينکه نماز را بر پا دارند؛ پس دل هاي گروهي از مردم را به سوي آنان علاقمند و متمايل کن، و آنان را از انواع محصولات و ميوه ها روزي بخش، باشد که سپاس گزاري کنند. (??) پروردگارا! يقيناً تو آنچه را ما پنهان مي داريم و آنچه را آشکار مي کنيم، مي داني و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست. (??) همه ستايش ها ويژه خدايي است که اسماعيل واسحاق را در سنّ پيري به من بخشيد؛ يقيناً پروردگارم شنونده دعاست. (??) پروردگارا! مرا بر پادارنده نماز قرار ده، و نيز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده]. و پروردگارا! دعايم را بپذير. (??) پروردگارا! روزي که حساب برپا مي شود، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بيامرز. (??) و خدا را از آنچه ستمکاران انجام مي دهند، بي خبر مپندار؛ مسلماً [کيفر] آنان را براي روزي که چشم ها در آن خيره مي شود، به تأخير مي اندازد. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: ان شاء الله زندگي همه منور به نور قرآن باشد اشارهي قرآني را حاج آقاي رنجبر بفرمايند و بعد وارد زيارت جامعهي کبيره شويم
حاج آقا رنجبر: گفت تو جهاني ور نه خيالي زين روا نيست
عالم دارد بر پاشنهي متاسفانه خيال ميچرخد آدمها دارند با خيالات شان زندگي ميکنند
از خيالي صلح شان و جنگ شان * * * وز خيالي فخرشان و ننگ شان
صلح شان جنگ شان بر اساس خيال است من خيال ميکنم مثلا تو با من بدي شروع ميکنم برايت نقشه ميکشم خيال ميکنم تو با من خوبي شروع ميکنم مثلا اين طرف و آن طرف ذکر خير تو را ميکنم اصلا با خيال داريم زندگي ميکنيم متاسفانه اين خيال همه جا است دربارهي همه چيز است يکي از ويژگيهاي قرآن کريم نفي خيال است تمام آيات را شما از اين منظر نگاه کنيد ميبينيد دائما نفي خيال است همان آيهي اول بسم الله الرحمن الرحيم ما خيال ميکنيم که فلاني بخشنده است ميگويد خيال نکن الرحمن بخشنده فقط خداست خيال ميکنيم فلاني آدم مهرباني است ميگويد خيال نکن الرحيم مهربان او است اگر هم يک مهرباني دارد خدا در کاسه اش ريخته چرا ميگويد «إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ» (ذاريات/58) خدا روزي رسان است شما فکر ميکنيد روزيمان دست فلاني است برابرش خم و راست ميشويم نفي ميکند اين خيال را ميگويد رزاق فقط اوست به قول حافظ
در در شاهم گدايي نکتهاي در کار کرد * * * گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
فکر نکن حالا ميروي پيش اين پادشاه يک صلهاي به تو ميدهد او داده او نداده خدا به دست اين به تو داده اين يک دست است در همين حد گاهي وقتها قرآن با واژهي خيال نکن اصلا با همين واژه با انسان صحبت ميکند و نفي خيال ميکند مثل همين آيهاي که در آخر اين صفحه است «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (ابراهيم/42) ميگويد خيال نکن اينهايي که ظلم ميکنند مثلا طرف به زن و بچه اش ظلم ميکند به رفيق اش ظلم ميکند به همکارش ظلم ميکند به همسايه اش ظلم ميکند به زير دست اش ظلم ميکند ميگويد خيال نکن حتي خيال اش را هم نکن که خدا غافل است خدا حواسش نيست از دستش در رفته ابدا اين طور نيست، خدا چون مهربان است زود دست به قلم نميشود زود تصميم نميگيرد ميدان ميدهد مهلت ميدهد فرجه ميدهد شايد برگردد شايد توبه کند شايد جبران کند وگرنه او غافل نيست پاسخ ميدهد.
گفت
دور فلکي يک سره بر منهج عدل است * * * خوش دار که ظالم نبرد راه به مظلوم
شريعتي: ممنون وارد زيارت جامعهي کبيره شويم.
حاج آقا رنجبر: باد وقتي ميآيد طوفان وقتي ميآيد يک چيزهايي که نبايد ببرد بالا را ميبرد بالا گرد و خاک و غبار و خش و خاشاک را ميبرد بالا و يک چيزهايي را که نبايد بياورد پايين ميآورد پايين شاخهي درخت تنومند را ميشکند خورد ميکند ميآيد پايين چيزهايي که نبايد بالا ببرد را بالا ميبرد چيزهايي که نبايد پايين بياورد را پايين ميآورد اما باران اين طور نيست باران وقتي که ميبارد اين دانهها اين بذرها را از دل خاک بالا ميکشد اين گلها اين رياحين اين گياهان اين درختان را بالا ميکشد يعني چيزهايي که بايد بيايند بالا بالا ميبرد آن گردها آن غبارها آلودگيها که در آسمان هستند و بي جهت رفتند بالا پايين ميآورد و سر جاي خودشان مينشاند قرآن يک آيه دارد که معنايش اين است خدا باد نيست خدا طوفان نيست خدا باران است يعني خدا نگاه به اهليتها ميکند نگاه به لياقتها ميکند نگاه به شايستگيها ميکند سورهي اسرا اولين آيه اش با چه شروع ميشود با چه تمام ميشود »سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ» (اسراء/1) با سبحان شروع شد با سميع و بصير تمام شد چه ميخواهد بگويد؟ در اين آيه ماجراي سير و حرکت شبانهي پيامبر از مسجد الحرام به سمت مسجد الاقصي است که مقدمهي معراج است و از آن جا معراج ميکند ولي قبل از اين که به ماجرا اشاره بکند ميگويد سبحان خدا منزه است يعني منزه است از اين که بي حساب و کتاب کار کند مثل باد نيست مثل طوفان نيست نگاه به اهليتها و لياقتها ميکند اگر اين مرد شبانه از مسجد الحرام به مسجدالاقصي برديم و از آن جا به آسمان برديم اگر پيش برديم بالا برديم بي حساب و کتاب نبود نگاه کرديم به اهليت اش چه کار کرده بود مگر؟ آخرش ميگويد «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير» ما شنواييم ما بيناييم يعني او حرفهايي زد شنيدني بود او يک کارهايي کرد ديدني بود ما شنيديم ما ديديم و شايستگي خودش را نشان داد اهليت خودش را نشان داد لذا او را بالا برديم همان که حافظ ميگفت
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب * * * مستحق بودم و اينها به زکاتم دادم
چرا تعجب ميکنيد من استحقاق داشتم سزاوار بودم حالا اينها اگر به جايگاهي در عالم رسيدند اهليت داشتند اين اهليت را از همان واژهي اهل بيت فهميده ميشود اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ اشاره و تلميحي دارد به آن اهليت و لياقت درود خدا و تهيت خدا بر شما باد چرا؟ چون اهليت را داريد حالا اين که اهل بيت چه کساني هستند نکتهي قابل توجهي است و يعني چه؟ اهل بيت يعني کساني که اهليت دارند در خانهي پيامبر در کنار هم قرار بگيرند در زمرهي هم باشند در يک حلقه باشند چون چيزها را بر اساس سنخيتي که دارند کنار هم ميچينند شما در گل فروشي ميبينيد گلهاي رز کنار هم هستند گلهاي سرخ کنار هم هستند قاطي نميکنند در عطاريها بهارهاي نارنج کنار هم هستند گل سرخها کنار هم هستند
تبلهها در پيش عطاران ببين * * * جنس را با جنس خود کرده قرين
جنسها با جنسها آميخته * * * زين تجانس زينتي انگيخته
اين که گل سرخها کنار هم باشند قشنگ است قاطي نشوند با بهار نارنج اين يک قانون است يک قاعده است چيزهايي که با هم سنخيت دارند کنار هم قرار ميگيرند در خانهي پيامبر 5 تن هستند که اينها با هم سنخيت دارند مثل همان گلهاي سرخ و رز هستند و آن پنج تن هم وجود نازنين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اميرالمومنين فاطمهي زهرا و امام حسن و امام حسين اينها شايستگي اين را دارند که کنار هم باشند چون همه در يک چيز با هم مشترک اند آن هم در عصمت همه معصوم هستند اين را شيعه قبول دارد سني هم قبول دارد سني ميگويد بله اهل بيت اين پنج تن هستند البته به اضافهي همسران پيامبر و بعضي از افرادي که با خانهي پيامبر رفت و آمد جدي داشتند شيعه ميگويد نه آن چه که اينها را به هم گره زده عصمت و معصوميت است همسران پيامبر و ديگران که عصمت ندارند اگر قرار باشد کساني را کنار اينها قرار دهيم بايد از جنس و سنخ خودشان قرار دهيم آن هم نه امام ديگر است آنها هم در عصمت با اينها مشترک اند و خواستگاه آنها هم همين بيت است پس اهل بيت در نگاه تشيع يعني چهارده نور پاک ما وقتي که ميگوييم السلام عليکم يا اهل بيت النبوه يعني سلام و درود و سلام خداوند بر شما چهارده نور پاک النبوة از ريشه نبوَ است يعني برتري يعني بلندي اهل بيت نبوت يعني خانداني که بر همهي خاندانها کساني که بر همهي کسان برتري دارند برتري شان در چيست؟ يکي در همين عصمتي است که عرض کرديم اينها عصمت دارند از چه عصمت دارند؟ از گناه بالاتر حتي از فکر گناه عصمت دارند که البته اين انسانهاي معمولي هم ميتوانند به اين عصمت دست پيدا کنند يعني بر اساس تقوا به گناه و فکر گناه عصمت پيدا کنند کما اين که آيت الله خوانساري نقل ميشود که ايشان فرموده بود من به عمرم حتي يک گناه هم نکردم ميپرسند فکر گناه چطور ميگويد نه فکر گناه هم نکردم ميپرسند مگر ميشود گفته بود بله شده شما فکر کنيد نجاست را مصرف بکنيد ميگويند نه ميگويد خداوند در ابتداي بلوغ حقيقت گناه که نجاست است را به من نشان داد من فهميدم دروغ گفتن نجاست است پس در اين جا مهم است عصمت از گناه عصمت از فکر گناه عصمت از اشتباه اين ديگر ويژهي معصومين است و اين هم فقط با ارادهي خداوند است و الا شدني نيست عصمت از گناه عصمت از فکر گناه خود انسان را ميتواند به توفيق الهي انجام دهد اما عصمت از اشتباه بايد از خدا باشد اين آيه هم ميگويد «اِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» (احزاب/33) خداوند اراده کرده است عصمت از اشتباه را به آنها بدهد. مثال خيلي مثال سخيفي است اما چارهاي نيست يک بچهاي است خيلي باهوش و زيرک تلاش ميکند زمين بخورد لباسش آلوده نشود درست حرکت ميکند ولي جاهايي که مادر ميداند حواس اش نيست دست اش را ميگيرد اهل بيت تلاش شان اين است که گناه نکنند و فکر گناه نکنند نميکنند هم ولي يک جاهايي که از دست انسان خارج است اسمش اش اشتباه است آنها را خداوند دستگيري ميکند حتي اشتباه هم نميکنند و اين امتيازي است که اينها دارند به همين خاطر هم اسوه هستند چرا يک سرمشق سرمشق ميشود چون عصمت دارد يعني هيچ خطاي خطي در آن نيست هيچ لغزشي در آن صورت نگرفته تمام قواعد و قوانين خط رعايت شده و هيچ قاعدهاي و هيچ قانوني نه به عمد و نه به سهو زير پا نرفته به خاطر همين سرمشق شده است.
شريعتي: خيلي ممنون خيليها دوست دارند زيارت جامعهي کبيره را در حرم معصومين عليهم السلام بخوانند در حرم امام رضا ان شاء الله دوستاني که زيارت جامعهي کبيره ميخوانند آن جا ياد ما هم باشند زيارت جامعهي کبيره را در خانه هم ميشود خواند حتما که نبايد در اماکن زيارتي باشد از راه دور هم ميشود
حاج آقا رنجبر: بله.
شريعتي: حاج آقا دعا بکنند همه آمين بگوييم
حاج آقا رنجبر: ان شاء الله عاقبت همهي ما ختم به خير باشد
شريعتي: الهي آمين فردا هم ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد بهترينها را براي شما آرزو ميکنم گفت از وادي نگه دل ما را خراب کن بر تاک ماندهايم تو ما را شراب کن والحمدلله رب العالمين.