سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
-حرص و طمع
88-07-04
درباره بيت "حريص و جهانسوز و سرکش مباش/ که زخاک آفريدت، آتش مباش" توضيح دهيد.
حريص و طماع نباش و اين طور نباش که بخواهي هر چيزي را به سمت خودت بکشي اين حرص تو را از بين مي برد و تو را مي شکند. هرچيزي حرص دارد. شما يک حبه قند را در آب ببريد و مي بيند با چه کششي آب آنرا بطرف خودش مي کشد. نتيجه آن متلاشي شدن قند است. اين قدر دنبال اين نباش که هر چه امتياز است به سمت خودت بکشي. مثلا مغازه دار اين جوري نباشد که هرچه مشتري از در بازار وارد مي شود بطرف مغازه خودش بکشد. اين قدر حريص نباش. البته حريص بودن در جاي خودش خوب است. پيامبر هم حريص بود. پيامبر مي فرمود: من مشتاقانه، حريصم که شما رشد کنيد و سبز شويد. چون مي دانست که اگر آدمها سبز بشوند، خودش سبز ميشود.
هواي تهران آلوده و غبار آلود است. اگر مي خواهد هوا خوب بشود بايد هواي عراق خوب بشود. خيلي ها حاضرند در عراق همه کارها را بکنند تا هوا در اينجا تميز بشود. گاهي اوقات زندگي ما غبار آلود مي شود. منبع و منشأ آن ديگران است. اگر ما گره از کار ديگران بگشاييم، گره کارخودمان باز مي شود. شما وقتي يکي را رشد ميدهي، خودت را رشد مي دهي. دراينجا حريص باشي خوب است. ولي شما دنيا را آتش ميزني تا ساز خودت کوک باشد. شما حاضر هستيد که همه خراب بشوند و تو آباد بشوي. بعضي از سنگ ها زيرش حفره است. آب مي جوشد و به اين سنگ ميخورد و نمي تواند بيرون بيايد. اين آبها در رگ ها مخفي ميشوند و در زمستان يخ مي زنند و حجمشان زياد مي شود. اين حجم به جداره هاي سنگ فشار مي آورد و سنگ را مي شکند و بالا مي آيد. يعني براي اينکه خودش بالا بيايد، آنکه بالاي خودش است را مي شکند.
بعضي آدمها هم همينطور هستند، يعني ديگران را بشکنند و خودشان بالا بيايند. مي گويد سرکشي نکن. خدا به سرکشي حساس است و به تکبر حساس است و زود حساسيت نشان مي دهد. شما شمع را کي آتش مي زني؟ وقتي که ايستاده است. وقتي روي زمين افتاده است به آن کاري نداري. وقتي ايستاده و سرکشي مي کند، وقت آتش زدن است. بعضي در مقابل مردم سرکشي مي کنند و بعضي در مقابل خدا. البته اين دو مقدمه هم هستند و هر کاري کم کم شروع مي شود. هر آتش بزرگي از جرقه اي کوچک است. هرکسي تکبر کند، خدا او را از پا در مي آورد. خدا توو را از خاک آفريده است. آتش نباش. چرا با حرفهايت دل ديگران را آتش مي زني؟ مگر تو از جنس آتش هستي؟ قرآن مي گويد: ما انسان را از خاک آفريديم و شيطان را از خاک آفريديم. مگر تو شيطان هستي که آتش افروزي مي کني؟ تو بايد مثل خاک افتاده باشي. خاشع و خاضع باشي. چرا ما نماز مي خوانيم و فلسفه نماز چيست؟ حضرت فاطمه در خطبه فدکيه در چند خط بيان مي کند. حضرت علي (ع) فرمودند: اينکه خدا نماز را بر شما واجب کرد براي اين بود که از تکبر دوري کني و افتاده باشي. ما ايستاده ايم و بعد رکوع و بعد سجده مي کنيم و سر بر مهر مي گذاريم. زيرا پيامبر هم سر بر مهر مي گذاشتند. پيامبر مي فرمودند: دقيقا مثل من نماز بگذاريد. پيامبر گاهي هم بر حصير و سنگ هم سجده مي کردند و لي بيشتر بر خاک سجده مي کردند. روايتي در کتاب حنبل از يکي از اصحاب پيامبر نقل است که پيامبر وقتي به سجده مي رفت، پيشاني و بيني اش را روي خاک مي گذاشت. در کتاب کنزالامال که براي اهل سنت است در آنجا داريم: يکي از ياران پيامبر از خاک خوشش نمي آمد و مي خواست سجده بکند و پيامبر به او گفت: پيشاني ات را به خاک بگذار. پيامبر ديد شخصي مي خواهد سجده کند و عمامه داشت واين عمامه نمي گذاشت پيشاني روي خاک قرا رگيرد، پيامبر گفت: عمامه ات را بالاتر بگذار و پيشاني را بر خاک بگذار. الان در مسجدهاي ما خاکي نيست. ما خاک را با آب مخلوط مي کنيم و قالب گيري مي کنيم و به آن سجده مي کنيم. اگر ما سر به مهر مي گذاريم، بخاطر خاکساري و افتادگي است. اوج بندگي است و هرچه هم هست در اين افتادگي است. يعني خدا بخواهد به هرکس چيزي بدهد نگاه به افتادگي طرف مي کند. مثل باران که وقتي مي آيد مي بيند کدام چاله عميق تر است، به آن بيشتر مي رود. هرکس افتادگي و فروتني کمتري داشته باشد، کمتر بهره مي برد.
راهي را نشان دهيد که ما بتوانيم از آتش حسادت خودمان را دور کنيم.
شومينه خودش آتش مي گيرد و گداخته ميشود و دود آلود ميشود ولي فضاي اتاق را گرم مي کند. حرارت و گرما مي دهد. حسود دقيقا مثل شومينه است. خودش آتش مي گيرد و گداخته ميشود. خودش از دود گناه، سياه و آلوده ميشود اما ديگري که مورد حسادت قرا مي گيرد، انرژي و گرما و حرارت پيدا مي کند. اگر آدمهاي حسود اول اين را بفهمند و لمس کنند، هيچگاه حسادت به خرج نمي دهند. اينکه حسادت به سراغ انسان مي آيد بخاطر جهل به همين حقيقت است. امام صادق (ع) مي فرمايد: حسود خودش به خودش آسيب مي رساند. حسادت يک درمان موقت و يک درمان دائم دارد. يعني يک مسکن دارد و يک معالجه دارد. مسکنش اين است که من وقتي نسبت به شما حسادت دارم هر جا مي نشينم در جلوي روي شما يا پشت سر شما، صادقانه تمجيد کنم. اين يک آب سردي بر روي آتش حسادت شماست. اين را تجربه کنيد. خيلي به شما کمک مي کند. نسبت به هرکسي که حسادت داريد، هر جا سخن او به ميان مي آيد، شما صادقانه از او تعريف کنيد. اين تاثيرش را زود نشان مي دهد. مثل قرص هاي مسکن است. اين معالجه موقت است. معالجه دائمش آن است که مولوي مي گويد: دنبال کمال برو و امتيازي بدست بياور. اگر تو هم صاحب هنر و امتياز بشوي، هيچ گاه نسبت به ديگران حسادت نميکني. چرا من نسبت به شما حسادت ميکنم؟ زيرا شما يک کمالي داريد و من آن کمال را ندارم. يک امتيازي دارد و من ندارم. اگر اين امتياز در زندگي من بيايد، هيچ گاه نسبت به شما حسودي نميکنم. حافظ نسبت به سعدي حسادت نميکند زيرا همان هنري که سعدي دارد، حافظ هم دارد. مي گويند: اگر ميخواهيد در زمستان ليواني که آب جوش در آن مي ريزيد نشکند، يک قاشق در ليوان بگذاريد، ليوان ديگر نمي شکند. انسان هم مثل ليوان است. اگر اين قاشق در زندگيش بيايد يعني همان کمال. اگر خبر داغ داغ هم بشنود نمي شکند و راحت مي تواند آنرا بپذيرد. نکته مهم اين است که هر امتيازي، امتياز نيست. فکر ميکنيم امتياز است. شما مي بينيد کسي شهرت دارد، مردم او را اکرام مي کنند، معلوم نيست اين نعمت و موهبت باشد. چه بسا عذاب است چون ما نمي دانيم. در دعا ابوحمزه داريم: اي کسي که با نعمت انسانها را عذاب ميکني. شايد اين نعمت عذاب الهي باشد. روايت داريم: هيچ گاه جايگاه کسي را آرزو نکنيد. قرآن داستان قارون را مي گويد: خيلي ها آرزو ميکردند جاي قارون مي بودند. ولي وقتي آن اتفاق برايش افتاد، خودشان از حرف خودشان پشيمان شدند. پس اينطور نيست که اگر کسي در جامعه جايگاهي داشت در پيش خدا هم جايگاهي داشته باشد. برعکس آن هم هست. کسي پيش خدا آبرو دارد ولي در جامعه اين طور نباشد. حافظ در زمان خودش منفور بود. خيلي پشت سر او حرف مي زدند. مي گفتند: به ظاهرش نگاه نکنيد، در خلوتش اهل ميگساري است. خودش هم ميگويد: دي عزيزي گفت حافظ مي خورد پنهان شراب، اي عزيز من نه عيب آن به که پنهاني بود. شنيده ام که عزيزي گفته من پنهاني شراب مي خورم. شراب خوري عيب است ولي همينکه من اين عيب را پنهان مي کنم، باز اين خوب است و حُسن است. اينکه تو در پيش مردم آبروي مرا مي بري عيب است. اين عيب بدتر از آن عيب است. اگر قرار است عيبي نباشد هردو عيب نبايد باشد.