برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
-توسل و شفاعت
88-05-31
اميد است از آنان که طاعت کنند/ که بي طاعتان را شفاعت کنند
دستگاه خدا يک دستگاه باز است. ولي يک شرط دارد و آن اين است که دست به دامان پاکان بشويم، چون آنان به دليل پاکي و طهارتي که دارند، پيش خدا آبروي ويژه اي دارند. راحت مي توانند وساطتت و شفاعت بکنند. چون يک عمر حرفهاي خدا را گوش کرده اند و خدا هم، حرفهاي آنها را گوش مي کند. اگر انسان دستش را در دست آنها بگذارد، خيلي راحت به اين دستگاه ورود مي کند. در باب شفاعت، در روايات ما تاکيد زيادي شده است. از کتاب سيد بخاري روايتي ميخوانم که ايشان سني هستند و روايات ايشان بسيارمعتبر است. مردي پيش رسول خدا آمد. گفت باران نيامده و گوسفندانمان دارند مي ميرند. تو که پيش خدا آبرو داري، دعا کن. پيامبر هيچي نگفت. و فقط دعا کرد. بعد يک هفته پيوست باران آمد. باز آن مرد آمد و گفت: اي رسول خدا، از بس که باران آمد، خانه ها خراب شدند و جاده ها بهم ريختند. شترها و گوسفندهاي مان در آب غرق شدند. دعا کن باران بند بيايد. پيامبر خنديد و دعا کرد. روايت ديگر اين است که ابوسفيان پيش پيامبر آمد و گفت: مردم دارند از تشنگي هلاک مي شوند و قوم تو دارند از بين مي روند، بيا دعا کن. پيامبر هم دعا کرد و نگفت: اين شرک است. اين مرد به پيامبر متوسل شد.
همي يادم آيد زعهد صغر که عيدي برون آمدم با پدر، به بازيچه مشغول مردم شدم در آشوب خلق از پدر گم شدم، برآوردم از بي قراري خروش پدرناگهانم بماليد گوش، کاي شوخ چشم آخر چند بار بگفتم که دستم زدامن مدار، به تنها نداند شدن طفل خرد، که مشکل بود راه ناديده بُرد
عالم يک مکتب خانه است. هرچيز براي آدم حکم کتاب دارد. همه چيز پيام دارد ولي مشکل ما اين است که پيام گير نيستيم. حتي يک درخت گيلاس، وقتي شما به درخت تنه مي زنيد، او روي سر شما شکوفه مي ريزد. درخت با شما حرف مي زند و ميگويد: من درخت هستم. تو به من تنه زدي، من به تو شکوفه دادم. پس از چوب کمتر نباش. کسي به طعنه و آسيب زد، تو با خوبي و لطف و احسان رفتار کن. ممکن است او پُر رو بشود اما ما پُر نيرو مي شويم. وقتي به کيسه بوکس مشت مي زنيم عقب مي رود ولي دوباره جلو مي آيد. ولي شما نيرومند ميشوي. همه چيز به انسان درس مي دهد. درخت انگور وقتي تکيه مي کند، رشد بيشتري مي کند. درخت انگور به ما مي گويد: اگر مي خواهي رشد بيشتري بکني، تکيه گاه خوبي پيدا کن. چه تکيه گاهي محکمتر از خدا مي تواني پيدا کني؟ چنگي که نوازنده ها مي زنند با ما حرف مي زند. مي گويد: اگر من نواي خوشي دارم چون کوک هستم. سيم هاي تار وقتي شُل مي شوند، آن را مي کشند تا سفت شود و صداي خوشي از آن بيرون بيايد. چنگ مي گويد: تو هم گاهي سستي هايي مي کني و خدا گوشمالي هايي مي دهد يعني مصيبت مي دهد. بگذار خدا تو را کوک کند. اين قدر بي تابي نکن. اگر من نواي خوشي دارم، دردست نوازنده خوبي هستم. تو هم خودت را به دست خدا بده و به او توسل پيدا کن. سعدي از يکي از همين اتفاقات درس بزرگي به ما مي دهد. در زمان کودکي با پدرم به بازار رفتم و گم شدم و ناله و فرياد کردم و پدرم مرا پيدا کرد. گوشم را گرفت و گفت: چند بارگفتم بازار شلوغ است و دستت را از دست من جدا نکن. يک بچه به تنهايي نمي تواند را ه را پيدا کند. کسي که راه را بلد نيست براحتي نمي تواند راه را پيدا کند. اين يک اتفاق زندگي است که در همه زندگي ما رخ داده است. حالا ببينيد مي خواهد چه نتيجه اي بگيرد.
تو هم طفل راهي به سعي اي فقير/ برو دامن راه دانان بگير
دنيا مثل بازار مکاره است. پس دستت را در دست بزرگان قرار بده و اگر دستت را جدا بکني گمراه مي شوي. پيامبر فرمودند: من و علي پدران اين امت هستيم. سعدي اشاره به همين نکته دارد. در اين بازار دنيا، دستت در دست اين پدران باشد. از اين ها جدا نشو. اين ها را جلودار خودت بکن. دنبال اين ها راه بيفت. به اين ها اقتدا کن. چرا حضرت علي (ع) مي گفت: بگذاريد من جانشين پيامبر باشم. زيرا مي گفت: من چراغ هستم. بايد جلو باشم. البته براي چراغ فرقي نمي کند که بالا باشد يا پايين ولي براي من و شما فرق مي کند. زيرا اگر جلوي ما باشد، ما راه را پيدا ميکنيم و جلويمان روشن است. اگر بالا نباشد، شعاع آن کمتر خواهد بود. خدا او را چراغ کرده بود. اگر همه کره زمين به شما راي بدهند که شما چراغ باشيد، آيا شما چراغ ميشويد؟ آيا پلاستيک چراغ ميشود؟ بله مي شود آن را روشن کرد ولي دودش از نورش بيشتر است. زيانش از سودش بيشتر است. علي چلچراغ است و ساخته شده تا بالا نصب شود. ميشود او را پايين گذاشت؟ شيعه معتقد است امامت انتصابي است. امامت تعيين خداست. امامت يعني چراغ راه بودن و خدا مي تواند به کسي نورانيت بدهد و او را چراغ کند.
حتي پيامبر نمي تواند امام بشود. من يک نقل تاريخي برايتان مي گويم. ابن کثير دمشقي يک عالم سُني و وهابي است و خيلي مُلا است و خيلي هم کتاب دارد و نگين انگشتري اهل سنت است. البته ضد شيعه هم هست. کتاب معتبري بنام البدايه والنهايه دارد. در جلدسوم، صفحه صد وهفتاد و يک ماجرايي را نقل مي کند. قريش، پيامبر و يارانش را اذيت مي کرد. پيامبر به سراغ قبيله بني عامربن سعسعه که بسيار توانمند و پرنيرو بودند رفت. آنها مسيحي بودند و در انجيل شرح محمد را خوانده بودند. پيامبر آنها را به اسلام دعوت کرد. اگر آنها دين اسلام را مي پذيرفتند، کار قريش تمام بود. آنها گفتند: ما اسلام را مي پذيريم به اين شرط که بعد از تو ما جانشين تو را تعيين کنيم. پيامبر فرمودند: اينکار دست من نيست. دست خدا است. او است که تعيين مي کند و پيامبر ابلاغ مي کند. چراغ را با راي و شورا نمي توان تعيين کرد. براي اينکه شما بتوانيد امامي براي جامعه بشري تعيين کنيد، شرطش اين است که به نيازهاي تمام انسانها، تمام عصرها و نسل ها احاطه داشته باشيد. بخاطر همين است که ما ميگوييم امامت را خدا تعيين ميکند. يک کسي وقتي مي تواند کسي را اعتبار دهد که خودش معتبر باشد. خدا جلودارعالم است و او مي تواند بگويد چه کسي بايد جلودار عالم بايد باشد. سعدي مي گويد: بيا تلاش کن و برو دامن کساني را بگير که چراغ هستند و حقيقتا راه دان هستند و به آنها توسل پيدا کنيد.