اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

88-05-24-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-شرح اشعار سعدي

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

شرح اشعار سعدي

88-05-24

درمورد اميد در شعر سعدي توضيح دهيد:

مپندار از آن درکه هرگز نبست/ که نوميد گردد برآورد دست
درگاه خدا به روي هيچ کس بسته نيست. شما فکر مي کنيد که بسته است. خودت را دور مي بيني که فکر مي کني بسته است. شما نزديک شو، در باز ميشود. درهاي برقي را از دور که مي بيني بسته است ولي وقتي نزديک بشوي، باز ميشود. خدا هم همين جور است. برايش مهم نيست که شما کي هستيد، همينکه نزديک مي شوي، در را باز مي کند. مي گويد: تصور نکن که آن در هيچ وقت بسته باشد، کسي که دستش را بالامي برد، محال است که نااميد برگردد. دست خالي برنمي گردد. از کجا بفهمي که خدا نزديک است ؟
شما تا لباس را نپوشي، نمي تواني بفهمي که اندازه ات هست يا نه ؟ پس ما بايد در دستگاه خدا وارد شويم و تجربه کنيم، آن وقت براي ما ملموس ميشود که خدا واقعاً نزديک است يا دور. بايد قدم برداريم. خدا مي گويد: تو بندگي بکن، آن وقت يقين مي کني که درگاه من، محل پذيرش است. من هرکسي بيايد، مي پذيرم. تو جلو بيا آنوقت معلوم ميشود که ما نزديک هستيم يا نه.

ريشه نا اميدي کجاست ؟
حاج اسماعيل دولابي مي گفت: خدا يک تار، يک تور و يک تير دارد. با تار، تير و تور خودش، آدمها را جذب مي کند. مجذوب خودش مي کند. تار خدا، قرآن است. نغمه هاي آسماني است. خيلي ها را از طريق قرآن جذب خودش مي کند. خيلي ها را با تور خودش جذب ميکند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر. تير خدا همان بارهاي مشکلات است. غالب آدمها را از اين طريق مجذوب خودش مي کند. اولياء خدا براي اين مشکلات لحظه شماري مي کردند. شيخ بهايي ميگويد: شد دلم آسوده چون تيرم زدي، اي سرت گردم چرا ديرم زدي. از وقتي بلا و مصيبت به زندگي ام آمد، فهميدم من ارزش دارم. ولي گلايه دارم که چرا من را زودتر گرفتار نکردي. سعدي هم مي گويد: بزن سيلي و رويم را قفا کن. خدايا من را بزن چون زدن هاي تو ارزش دارد. پنبه را وقتي مي زنند، باز ميشود و سفيد ميشود و ارزش پيدا مي کند. اگر کسي به گرفتاري ها چنين نگاهي داشته باشد، ديگر جاي نااميدي برايش باقي نمي ماند. اين گرفتاري ها بايد زمينه اميد ما را فراهم بکند. زمينه نشاط ما را فراهم کند ولي چون ما با شيوه تربيتي خدا آشنا نيستيم، تا مصيبتي مي رسد، ناراحت مي شويم. اين شيوه خداست. آهنگرها يک گيره دارند و وقتي مي خواهند روي يک تکه کار کنند، آنرا در گيره ميگذارد. خدا هم همينطور است. اگر بخواهد روي کسي کار بکند، او را در گيره مشکلات مي گذارد و بعد روي او کار مي کند. گرفتاري ها، نشانه عشق خداوند است. شما اگر کسي را دوست نداشته باشي، با او شُل دست مي دهي و اگر او را دوست داشته باشي، دستش را فشار مي دهي و اين فشار، علامت علاقه است. خدا هم اگر به کسي علاقه مند باشد او را تحت فشار قرار مي دهد. لذا تمام انبياء تحت فشار بوده اند. دليل نا اميدي ما آشنا نبودن با شيوه تربيتي خدا است و دليل ديگر که مهم است اين است که ما خود خدا را نمي فهميم. خود خدا را درک نمي کنيم. ميزان توانايي خدا را متوجه نمي شويم. چقدر مقتدر است. حافظ اگر کسي را مي ديد که زيبا چهره بود ف مي گفت: تو اول نطفه بودي و خدا تو را به اين صورت درآورد، پس اين خدا مي تواند به من آرامش دهد. جواني به من گفت: من خيلي نا اميد هستم. گفتم قرآن خيلي مفيد است. گفت يکبار قرآن را باز کردم و اين آيه آمد: ما تو را از نطفه آفريديم. گفتم اين دواي درد تو است. خدا ميگويد: من روي يک نطفه، چنين نقش زيباي آدمي را درست کردم. پس خودت را بدست من بده. اميدوار باش. به من ايمان بياور. تو هرقدر پَست و گرفتار شده باشي، من به هر کاري توانا هستم. مولانا مي گويد: آن را که منم خرقه عريان نشود هرگز، آن را که منم چاره بيچاره نخواهد شد، آن کس که منم منصب معذور کجا گردد. اگر من به کسي منصبي بدهم، هيچ کس نميتواند او را عزل کند. ممکن است او را هُل بدهند و بيفتد ولي آسيب نمي بيند. چتربازها با هلکوپتر بالا مي روند، هرچه بالاتر مي روند، بيشتر لذت مي برند و لحظه شماري مي کنند که سقوط کنند. زيرا دلشان به چتر گرم است. انسان اگر پشت گرمي اش به خدا باشد، اگر بالا برود، لذت مي برد. اگر هُلش بدهند، لذت مي برد. کسي هم که عشقي به خدا ندارد، باز اين مشکلات براي او مثل سرعت گير است و مي گويد: کمي آرامتر. موسي مي گفت: خدايا تو به من نعمت و آبرو و.. .دادي پس من هيچ وقت خودم را به پشت گرمي دشمنانت قرار نمي دهم. يک جوري رفتار نمي کنم که دشمنان تو، دلشان گرم بشود. در مملکت بيانيه اي نمي دهم که رضا پهلوي به من تبريک بگويد. تو به من عزت و آبرو دادي و من آنرا زير پا نمي گذارم. يک جوان بگويد: خدايا تو به من خانواده و عزت دادي، پس من تيپي نمي زنم که وقتي مجرمين من را مي بينند، دلشان گرم بشود. پوشش مهم است. وقتي من اين مسائل را رعايت نمي کنم و پشت گرمي دشمنان خدا مي شوم و آن وقت پشت گرمي را از خدا مي خواهم. خدا مي گويد: ابراي همان که کار مي کني، برو از همان هم مزد بگير. چون من به پوشش تو هم حساس هستم. در مکه اولين کار که مي کنيم، لباس را عوض مي کنيم. شما شيشه اتوميبل را از بيرون پاک نکن و فقط از داخل پاک کن. خوب اين نميشود. حالا يک جوان پوشش خود را طوري تنظيم بکند که باعث دلگرمي دشمنان خدا نشود. اين جوان هيچ گاه مأيوس نمي شود. خدا او را رها نمي کند. ولي وقتي من يک کاري ميکنم که دشمنان خدا لذت ببرند، خدا هيچ گاه به من نشاط واميد نمي دهد.

مکن سعديا ديده بر دست کس، بخشنده پروردگار است و بس (اميد)
بچه که بوديم با ما مشت بازي مي کردند. آن مشتي که پوچ بود، بزرگتر مي گرفتند و آنکه پُر بود، کوچکتر مي گرفتند. حالا آنهايي که اهل فکر و تعفل بودند گاهي به مشت نگاه مي کردند و به بزرگتر نگاه ميکردند و بعد يک جمع بندي ميکردند و تشخيص مي دادند که کدام پُر است. ولي بعضي ها خيلي سريع همان مشتي که بنظرشان بزرگتر بود، انتخاب مي کردند و وقتي آنرا باز مي کردند مي ديدند هيچي تويش نيست. آيات قرآني مي گويند: دو تا مشت در برابر شما هست. يکي مشت خداست و يکي مشت خلق خداست. يادتان باشد مشت خدا پر است. مشت ديگران خالي است. در دعا ميخوانيم: خدايا هر خيري است در دست توست. اگر هم ديديد بعضي ها چيزي دارند و به ما مي دهند، اينها مال خودشان نيست. مثل جوي است که آب به مزرعه مي دهد. مال خودش نيست، مال چشمه است. به طفيل مزرعه اين را به جوي ميدهند و او لب تر ميکند. همه کس در عالم، نسبت جوي به ما را دارد و ما حکم مزرعه را داريم. خدا حکم چشمه را دارد. اگر به ما لبخندي مي زند، مال خودش نيست. از جاي ديگر است و سفارشي است. اگر کسي به ما خدمتي مي کند از خودش نيست. پروين اعتصامي مي گويد: سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت، زآتش ما سوخت هرشمعي که سوخت، ما به دريا حکم طوفان مي دهيم، ما به سيل و موج فرمان مي دهيم. شما آب نماهاي سفالي که بصورت کاسه هستتند را ديده ايد. در ظاهر، کاسه ها از هم آب مي گيرند ولي مال خودشان نيست. مال خزائن است. ما درعالم شبيه کاسه ها هستيم. خدا در قرآن مي فرمايد: هر چه هست از خزانه ماست و از عالم غيب است. شما از دست ما چيزي مي گيري، از دست کسي نمي گيري. سعدي هم همين را مي گويد. همه چيز را خدا به ما مي دهد. خدا محسن است يعني نيکي او به ما يکطرفه است. خدا مي گويد: به پدر و مادراحسان کنيد. اگر خدمتي نمي کنند شما لطف کنيد. آنها قبلا لطف هايشان را کرده اند. اگر لطف دو طرفه باشد عدل است. اگر يکطرفه باشد احسان است. فقط اميد به خدا داشته باشيد.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها