-برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام و المسلمين رنجبر
- سوره بقره
89-08-08
سوال – صفحه ي پنجم قرآن آيه 27 سوره ي بقره را توضيح بفرماييد.
پاسخ – اگر شما بذر را در خاک بکاريد سبز ميشود ولي اگر در خاکستر بکاريد سبز نميشود. بعضي از اعمال براي بذر وجود ما شبيه خاکستر است يعني اگر آن اعمال را انجام بدهيم نه تنها سبز نمي شويم بلکه از سبز شدن هم مي افتيم. مثل دانه اي که اگر در خاکستر بکاري نه تنها سبز نميشود بلکه آن ماده ي نباتي خودش را هم از دست مي دهد و استعداد سبز شدن را براي هميشه از دست مي دهد. بعضي از اعمال اين طوري هستند. در اين آيه به چند تاي آن اشاره ميشود. مي گويد که اگر اين اعمال را انجام بدهيد سبز نميشويد بلکه دچار خُسر ميشويد که مقابل رشد است. يعني مايه را زکف دادن. کساني که به خدا قول مي دهند و زير قولشان مي دهند. مثلا شب قدر حال خوشي داري و به خدا قول مي دهيد که ديگر کارهايي را نکنيد ولي چند روز بعد زيرش مي زنند، باز سر جاي اولش مي آيد. در برف داري مي رويد و مي بينيد که دو تا ماشين در دره سقوط کرده است و جاده خطرناک است، نذر و نياز ميکنيد ولي بعدش انجام نمي دهيد. شب کنکور است و به خدا وعده مي دهي که اگر قبول بشوم چنين و چنان ميکنم ولي نمي کنيد. کسانيکه اين جوري برخورد مي کنند دچار خسر مي شوند. سود که نمي کنند، مايه را هم از دست مي دهد و بي مايه هم که فتير است. کسي که وعده هاي الهي را زير پا مي گذارد براحتي وعده هاي مردم را هم زير پا خواهد گذاشت. چون نسبت ما با خدا و نسبت ما با مردم همسان است. اگر شما از خدا فاصله گرفتيد به همان اندازه هم از مردم فاصله مي گيري و اگر به خدا نزديک بشوي همان اندازه به خدا نزديک مي شوي. اگر شما يک کله ي قند را در نظر بگيريد که از هم فاصله دارند، هر چه به طرف راس که مي روند بهم نزديک ميشوند. هر چه به راس عالم که خداست نزديک بشوند به يکديگر هم نزديک ميشوند. اگر کسي کاري با خدا کرد همانکار را هم با مردم خواهد کرد. يعني کسي که با خدا بي وفايي مي کند براحتي هم با مردم بي وفايي ميکند. داريم که اگر به يک کودک وعده ميدهيد بايد به آن وفا کنيد. اگر شما به يک کافر وعده داديد چکي به او دادي و گفتي که چند روز ديگر پاس ميشود بايد به قولت عمل کني و نگويي که او کافر است. وفاي به عهد اسلام و غير اسلام ندارد، مرز ندارد. بعضي چيز ها مرز بردار نيست مثل احترام به پدر و مادر، وفاي بعهد هم از همين دسته است.
وقتي بادام را مي کاريد تبديل به نهال مي شود ولي آن نهال به بار نمي نشيند مگر اينکه به درخت ديگري پيوند بزنيد. آن درخت هم مشخص است. مثلا درخت سياه گز يا سياه درخت. اگر به يک درخت هاي مشخصي پيوند بخورد به بار مي نشيند. اگر شما درخت بادام را به درخت ليمو پيوند بزنيد هيچ وقت نمي گيرد و بار نمي دهد. ما مثل نهال بادام هستيم درصورتي سبز مي شويم که پيوند بخوريم و خدا دستور داده که به اين ها وصل بشويد و پيوند بخوريد. گفته که به عقلانيت پيوند بخوريد و عاقلانه رفتار بکنيد و زندگي بکنيد. اهل حساب و کتاب باشيد به عالمان پيوند بخوريد آنهايي که درکي دارند و دريافتي دارند، از شما جلوتر هستند، افق ديد شان وسيع تر است، با اين ها همنشين بشويد. با نماز و مسجد پيوند بخوريد، با اقوام و فاميل خودتان پيوند داشته باشيد. ميگويد کساني که اين پيوند هايي را که خدا دستور داده قطع ميکنند، در آخرت از زيانکاران خواهند بود.
سوم کساني که اهل مفسده هستند. در اداره است، رشوه مي گيرد، در بازار است ربا مي خورد، احتکار مي کند. اين هايي که اهل فساد و مفسده هستند اين ها در آخر خسارت مي بينند و دچار خسر مي شوند و هيچ گاه رشد نمي کنند و رشد خودشان را از دست مي دهند.
سوال - آيه 34 سوره بقره را توضيح بدهيد.
پاسخ – شما در برابر گل سرخم مي کنيد و آن را مي بوييد، در برابر خار که سرخم نميکنيد. آدم گل سرسبد بود و بخاطر همين خدا به فرشته ها گفت که در برابر آدم سجده کنيد. سجده تعابير مختلفي دارد. يک معنايش همين سرخم کردن است. عربها وقتي شتر سرش را پايين مي آورد مي گويند که شتر سجده کرد يعني سرخم کرد. يک معني سجده هم اين است که در برابرش کرنش کنيد. يک معني سجده هم سر در خاک ساييدن است. اين به دو دليل ميتواند اتفاق بيفتد، يک وقت به خاطر بندگي است مثل سجده هايي که ما در نماز داريم. اين بر غير خدا ولو حضرت آدم حرام است. يک سجده هم داريم که نشان تکريم است، تجليل و احترام است. همين کاري که زائران امام رضا (ع) در برابر او مي کنند. علامه طباطبايي مي گفتند که اگر ملاحظاتي نبود من به طرف صحن امام رضا (ع) سجده کنان مي رفتم. خوب است که انسان ملاحظاتي داشته باشد چون بعضي ها از اين سجده ها برداشت غلطي مي کنند. اين سجده اي که در اين آيه است سجده ي تکريم و احترام است. همه ي فرشته ها هم اطاعت کردند مگر ابليس که گفت: من در برابر آدم سجده نميکنم و همين موجب کفر او شد. هرکس تکبر کند خدا او را زمين ميزند، فرشته ها تواضع کردند و خدا آنها را بالا برد. ابليس مادر شياطين است و شيطان فرزند ابليس است. مثل آدم و انسان که فرزندان آدم را انسان مي گويند، فرزندان ابليس را هم شيطان مي گويند. جن يعني پوشيده و فرشته ها هم چون پوشيده هستند از جن هستند. عده اي ميگويند که خدا به فرشته ها گفت که سجده کن به ابليس نگفت. اگر اين امر بر او نبود مي توانست بگويد که من فرشته نيستم ولي ابليس اين را نگفت و خودش ميدانست که اين امرمتوجه او هم بوده است. گفت که او را از خاک آفريدي و ما را از آتش آفريدي. ما برتر هستيم و چطور بر انسان سجده کنيم ؟ اين معلوم ميشود که خودش هم مي فهميد و بايد سجده مي کرد. از طرفي شيطان چه فرشته بود و چه نبود بايد سجده مي کرد. اگر فرشته نبود بايد ادب مي کرد او معلم فرشته ها بود. او بايد از شاگردان خودش متواضع تر بود.
سوال – صفحه ي هفتم آيه 45 سوره بقره را توضيح دهيد.
پاسخ – صبر آرد آرزو را ني شتا. چيزي که باعث ميشود انسان به آرزوهايش برسد صبر و حوصله است. چرا کشاورز دست به محصول پيدا مي کند؟ زيرا حوصله مي کند. اگر امروز گندم مي کارد فردا خاک ها را کنار نمي زند که ببيند ريشه زده يا نه و مي داند که بايد حوصله کند و خودش بايد بيرون بيايد. قرآن مي گويد اگرمي خواهي به محصولي دست پيدا بکني بايد از صبر کمک بگيري. يکي از جاهايي که صبر مطرح است، حرف مردم است. خدا مي گويد که بر حرف مردم صبر کن و از کوره در نرو. خدا به پيامبرش گفت که صبوري کن، ما تو را مي بينيم هرکس هر چه مي خواهد بگويد بگويد و بعد مي گويد از نماز کمک بگير. نماز همان اندازه به ما کمک ميکند که ما کمک مي کنيم. ما نماز را ميسازيم و نماز هم ما را مي سازد. نماز مثل خيمه است. يک وقت شما در زمستان بالاي قله ي هيماليا مي روي، چادر مي زني و راحت هم هستي، اين خيمه غير از خيمه اي است که در شبها در پارک مي زني. اگر اين را به قله ببري اصلا نميتواني آنرا نصب کني. نماز مثل خيمه است. کمکي مي تواني از نماز بگيري که نمازت آن قدر ارزش داشته باشد. يک وقت نماز مثل خيمه ي خياباني است، اين نماز کمک ميکند ولي نه خيلي مثل همين نمازهايي که ما ميخوانيم. خيلي ها مي گويند که اين نماز چه اثري دارد و نسبت به آن سهل انگار هستند. ما قبل از نماز و بعد از نماز چه فرقي براي ما مي کند؟ بستگي دارد که آداب نماز رعايت بشود يا نه، اينکه مي گويد از نماز کمک بگيريد اين بستگي دارد که ما چه نمازي ساخته باشيم، به همان اندازه به ما کمک ميکند. تا چه خيمه اي ساخته باشيم و چه نمازي خوانده باشيم. پس نماز مي تواند کمک بکند بشرطي که نماز واقعي باشد. اين نماز براي ما که رشد نکرده ايم بزرگ است. حالا چرا بزرگ است ؟ چون جزء ما نشده است. شما اگر يک ليوان دستت بگيري بعد از يک مدت خسته مي شوي ولي آيا از دست خودت خسته مي شوي؟ چرا؟ چون ليوان جزء دست شما نيست ولي دست جزء بدن شما است. کسي نمي گويد از دستم خسته شده ام. نماز هم اگر جزء وجودي انسان بشود ديگر انسان از آن احساس رنج نمي کند. وقتي کسي در مجلسي شرکت مي کند که قصيده مي خوانند اگر آن قصيده را حفظ باشد با دقت گوش ميکند و مرور مي کند ولي شما که يک بيت از اين قصيده را حفظ نيستي رنج مي بري. چون در وجود شما نيست. وقتي نماز در وجود انسان آمد و گفتي راه مستقيم يعني در بيرون نماز هم همان راه را مي روي. وقتي در نماز مي گويي از تو کمک مي طلبم واقعا در بيرون از نماز هم از او کمک بخواهي و با رشوه و پارتي کارت را راه نيندازي. براي اين فرد نماز بزرگ و کبير نيست و از آن لذت مي برد. مرحوم بهلول يک شب چهار ساعت نماز خواند. واقعا چهار ساعت نماز شوخي نيست و با نشاط بود و جزء وجودش شده بود و اگر نماز جزء وجودي انسان نشود انسان احساس خستگي مي کند مگر خاشعين. در آيه اي قرآن خاشعين را لطيف معنا ميکند. مي فرمايد: در بيابان گياهي وجود ندارد و خالي است وقتي باران مي آيد گياهان رشد ميکنند و بالا مي آيند پس زمين خاشع هيچي ندارد. انسان هم اگر واقعا به اينجا برسد که بفهمد چيزي ندارد و تهيدست است، آن وقت باران نماز آنرا سبز مي کند. ديگر احساس سنگيني ندارد و راحت نماز را در خودش راه مي دهد. باران وقتي در خاک مي بارد فرو مي رود ولي در آسفالت فرو نمي رود و آسفالت آن را پس مي زند.
سوال – سوره بقره آيات 223 – 224 سوره بقره را توضيح بدهيد.
پاسخ – شما فرفره ها را ديده ايد که داخل آن چراغ رنگي است. فرفره تا نچرخد چراغ آن روشن نميشود و وقتي هم که از حرکت ميايستد خاموش ميشود. در قديم چرخ هاي چراغ داشت و وقتي مي چرخيد روشن ميشود. ما انسانها اگر به حرکت دربياييم، اهل سير و سلوک باشيم، نورانيت پيدا مي کنيم دل و چشممان روشن ميشود و عقل مان روشنايي پيدا مي کند. قرآن اين را به هجرت تعبير مي کند. هجرت نه اين است که فقط از مکه به مدينه بيايي و مهاجر بشوي، هجرت يعني حرکت. يکي از شغلي به شغل ديگر هجرت مي کند و مي گويد که در اين شغل آلوده مي شوم پس شغل خودم را عوض مي کنم. يا از يک محيط اداري به محيط ديگري هجرت مي کند يا از رفيقي هجرت مي کند. مي گويد اگر کسي هجرت کند و بخاطر خدا باشد، بعد از آن تلاش هم باشد و با کبر و غرور و ريا کارش را خراب نکند، اگر کسي اين چنين هجرتي داشته باشد قبلش ايمان بعدش هم مجاهدت، اين ها مي توانند اميدوار رحمت الهي باشند و خدا نسبت به اين ها غفور است.
سوال – سوره بقره آيه 51 را توضيح دهيد.
پاسخ – حافظ مي گويد: گل از خلوت ببار آورد مَسندها. مي گويد اين گل که الان به تخت نشسته است، از اول اين تخت و بارگاه را نداشته است، يک خلوتي داشت و هرچه دارد از خلوتش دارد. يعني وقتي بذر بود و زير خاک بود تنها بود، آنجا بود که ريشه زد، جوانه زد، هرچه دارد از آن خلوت دارد. خيلي از بذرها در انبار رفتند و زير خاک نرفتند و اهل خلوت نشدند و ببار نيامدند. اين درخت ها اگر درخت هستند اول زير خاک تنها بوده اند، يک خوشه ي گندم وقتي بذر بود تنهايي و خلوت داشت و بعد به اينجا رسيد. خلوت معنايش انزوا نيست، ميشود انسان جايي باشد و خلوت هم داشته باشد. انبياء هرچه دارند از اين خلوت دارند. موسي اگر موسي شد بخاطر خلوتش بود. قرآن مي فرمايد: ما با موسي چهل شب قرار گذاشتيم و او آمد تا رشد بيشتري داشته باشد ولي مردم در غيبت او دچار خسران شدند. سامري طلاهاي مردم را جمع کرد و يک گوساله اي درست کرد و آنرا جوري ساخت که وقتي باد مي آمد صداي خاصي از آن مي آمد و گفت که اين خداي موسي است و موسي مي خواهد آخرش اين را به شما بگويد. درون ها تيره شد باشد که از غيب چراغي برکند خلوت نشيني. کاش آن خلوت نشين بيايد و با چراغ وجودش مردم را از اين گمراهي نجات بدهد. و به همين راحتي مردم دچار ارتداد شدند و از خدا برگشتند. يکي از عوامل ارتداد رها کردن خداست و يکي ديگر اين است که انسان منکر معاد بشود. حافظ گفته بود: گر مسلماني از اين است که حافظ دارد، واي اگر از پس امروز بود فردايي. کساني که نسبت به او کينه داشتند و مي خواستند مچ او را بگيرند در شهر پر کردند که او منکر معاد شده است و کافر شده است و بايد در شهر اعدام بشود. يکي از دوستانش گفت که شنيده اي براي تو حرف در آورده اند. حافظ ناراحت شد و پيش بزرگ شهر رفت و گفت که تو که از اعتقادات من با خبر هستي، من که منکر قيامت نيستم، برداشت آنها غلط است. او گفت: تو که حافظ هستي و بلد هستي رندانه صحبت بکني پس قبل از اين بيتي بگذار تا معلوم بشود که اين بيت نقل قول بوده است و حرف تو نيست. حافظ گفت: آن حديثم چه خوش آمد که سحرگه مي گفت بر در ميکده اي باده و مي ترسايي. و اين بيت را قبل از بيت بالا گفت. خلاصه آنها گول سامري را خوردند و گوساله را پرستيدند. خدا مي فرمايد که وقتي ما با موسي قرار داشتيم، شما گوساله پرست شديد. ما يک اخذ داريم و يک اتخاذ داريم. شما يک چيزي را مي گيريد ممکن است با فکر باشد يا همين جوري باشد. در اتخاذ دقت مي کني و تامل مي کني و يک معرفتي پشت آن است. مي گويد که شما گوساله را اتخاذ کرديد يعني فکر کرديد و گوساله را پرستش کرديد. مي خواهد بگويد که وقتي انبياء بالاي سر ما نباشند، سطح دقت ها پايين مي آيد و چه زود منحرف ميشويم، انبياء آمده اند که ما منحرف نشويم. شما با اين کار به خودتان ظلم کرديد.