اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

89-08-01-حجت الاسلام و المسلمين رنجبر-تفسير قران کريم

معرفی برنامه

-برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام و المسلمين رنجبر

-تفسير قران کريم

89-08-01

سوال – درباره ي تفسير قرآن صحبت بفرماييد.
پاسخ- خيز و درکاسه ي زرآب طربناک انداز پيشترزانکه شود کاسه ي سَرخاک انداز حافظ به سر کاسه ي زر مي گويد. اول نمي گويد کاسه سر. مي گويد يک کاسه طلايي است. در ظرف طلايي کسي زباله نمي ريزد، هر چيزي وارد سر خودت نکن، اين يک ظرف طلايي است. يک چيزي در آن بيانداز که مايه ي پاکي و طهارت باشد مثل آب و از طرفي هم مايه ي طرب و نشاط تو باشد. به تو شادي و نشاط بدهد و چه چيزي بهتر از قرآن است. قرآن هم آب است يعني مايه ي حيات است و هم طرب ناک است مايه ي نشاط و شادي است. پيش از اينکه از دنيا بروي، زير خاک بروي و اين خاک ها توي کاسه ي سر تو بروند، اين آب را در سرت بينداز تا حيات و نشاط پيدا بکني. اقبال هم نکته ي لطيفي دارد و مي گويد که وقتي قرآن در سر بيايد، جان و انديشه هاي انسان دگرگون ميشود. انديشه ها که دگر گون شدند، انسان جهان را دگرگون مي بيند.
چون که در جان شد جان ديگر شود جان که ديگر شد جهان ديگر شود
کساني که قرآن را در سر دارند، اين ها دنيا را جور ديگري مي بينند چون در پرتوي نور مي بينند. ما الان دنيا را در تاريکي و خاموشي مي بينيم، در تاريکي همه چيز مسئله و سوال انگيز است. شما وقتي وارد فضاي تاريکي ميشويد و به ستون ميخوريد مي گوييد که چرا ستون اين اينجاست ؟ به ميز مي خوريد مي گوييد که چرا اين اينجاست؟ همه چيز سوال است؟ ولي وقتي نور و چراغ باشد مي بيني که همه چيز سر جاي خودش است. ميز و ستون بايد آنجا باشند. و اين است که انسان عالم را بر اساس حساب و کتاب مي بيند و اعتراض و گلايه هاي را کنار مي گذارد. قرآن هم نور است. خدا مي فرمايد: ما از آسمان براي شما نور فرستاديم يعني اگر نور قرآن در زندگي تان بيايد، گلايه ها و شکايت هاي شما کنار مي رود و مي بيند که همه چيز حکيمانه است و در جاي خودش قرار دارد. ما از هرصفحه يک آيه را گلچين ميکنيم و توضيحات مختصري خواهيم داد.
سوال –صفحه ي اول قرآن را تفسير بفرماييد. بسم الله الرحمن الرحيم يعني چه ؟
پاسخ – همه چيز اسم خداست. اين گل ها اسم خدا هستند. اين نور اسم خداست. خود شما اسم خدا هستيد. هر چيزي در عالم اسم خداست. اسم يعني نشانه. اسم شما را هم که مي گوييم يعني نشانه ي شماست و شما را مي شناسيم و شما را نشان ميدهد. به همين خاطر به آن اسم ميگويند. همه چيز نشانه ي خداست. چشم ما، زبان ما اسم خدا است. وقتي شما خوراک مي خوريد مي گوييد: بسم الله الرحمن الرحيم. يعني با اسم خدا که زبانم است غذا مي خورم اين زبان مال من نيست. وقتي قلم دست مي گيريد و چيزي مي نويسيد مي گوييد: بسم الله يعني با قلم که اسم خداست مي نويسم. اين قلم مال من نيست مال خداست. با دستم که اسم خداست مينويسم. همين که انسان بداند از خودش نيست جور ديگري رفتار مي کند. ما فکر ميکنيم مالک هستيم و هر جوري که دلمان خواست رفتار مي کنيم ولي وقتي مي گويم: بسم الله يعني مال من نيست امانت است. وقتي شد امانت، امانت آداب خودش را دارد. شما سوار يک ماشيني هستي و به شما نمي آيد که سوار آن ماشين باشي، تا رفيقت تو را مي بيند ميگويي که مال خودم نيست، مال فلاني است. بسم الله يعني مال خودم نيست. به انسان مي گويند که اول هر کاري بسم الله بگو. اين بسم الله جهت انسان را تغيير مي دهد. يعني امانت است و بايد رعايت امانت را بکنم. اگر شما با اين نيت بسم الله بگويي حواست جمع ميشود. وقتي ماشين به امانت مي گيري با آن هر جا نمي روي چون بايد برگرداني و خيلي مراقبت مي کني. بسم الله يعني با نشانه ي خدا کار مي کنم. وقتي راه مي روي مي گويي بسم الله يعني با پاهايم که اسم خداست راه مي روم. اين پاها مال من نيست. پس در هر مسيري نبايد اينها را حرکت بدهم. الله هم يک نام است ولي نامي است که کليت دارد. مثل گل که يک نام کلي است. شامل همه ي گل ها ميشود. خدا صفات زيادي دارد. آن صفات را اگر يک جا جمع کني نامش الله ميشود. اگر همه ي گل ها را يک جا جمع کني، اسمش گل ميشود. وقتي ميگويي الله شامل همه ي صفات خدا ميشود. مثل اينکه گفته اي کريم، غفار، ستار و اسم جامعي است. ساعت قطعات زيادي دارد. اگر اين قطعات را يک جا جمع کني و هر کدام را هم در جاي خودش قرار بدهي، به اين مجموع ساعت مي گويند. اگر صفات الهي را هم در جاي خودش در نظر بگيري، رحمت خدا در جاي خودش و انتقام خدا در جاي خودش است و همه را در جاي خودش و در اوج خودش ببيني، اسم مجموعه آنها ميشود الله. پس وقتي شما مي گويي الله مثل اين است که تمام نام هاي خدا را بُرده باشي. شما تمام نامهاي خدا را در يک کفه بگذار و الله را هم در يک کفه بگذاريد، اين ها با هم برابرند. پس الله مثل يک سبد گل مي ماند، يک سبد گل که مقابل شما ميگذارند، چند تا گل روي گلها ديده ميشوند و بقيه زير هستند و ديده نميشوند مگر اينکه بهم بزني. صفات خدا هم همين جور است. آن صفاتي که نمايان و ديده ميشود دو تاست. يکي رحمن است و يکي رحيم است. تا مي گوييم الله دو صفتش خيلي به چشم مي آيد يکي رحمن و يکي رحيم است. رحمن يعني بخشنده. يعني ديگران بخشنده نيستند و فقط خدا بخشنده است. ديگران ستاننده هستند، اسم شان بخشنده است ولي ستاننده هستند. از شما مي گيرند و کسر ميکنند به ظاهر به شما مي دهند. شهريار مي گويد:
طفل بودم دزدکي پير و عليلم ساختند آنچه گردون ميکند با ما نهاني مي کند
بي ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولي چون بهاران مي رسد با من خزاني مي کند
مي گويد اسمش بهار است ولي خزاني ميکند. شما قبل از اينکه بهار بيايد سي سالت است، بهار که آمد ميشود سي و يکسال پس تو را خزاني ميکند و عمر تو را مي گيرد. واقعا بعضي ها اسمشان بخشنده است ولي ستاننده هستند کسي که بخشنده است خود خداست لذا مي گوييم با اسم خدا شروع ميکنم که بخشنده است و هيچ چشم داشتي هم ندارد. معني چشم داشتي ندارد يعني رحيم است. اگر مي بخشد از روي رحمت و رافت و مهرباني است دوست دارد و اگر به من و شما چشم داشتي داشت بخاطر اين چشم، چشم داشتي نداشت. اگر دستي داد نمي خواست با اين دست، دستگيري اش بکني. يک پدر و مادر اين جوري نيست. درست است که پدر و مادر هستند و فرزندانشان را دوست دارند ولي مي گويند که مي خواهيم عصاي دستمان باشد بالاخره ته ذهنشان اين است که اين بچه را بزرگش ميکنيم تا در پيري و کوري دستمان را بگيرد. پس خدا رحيم است.
سوال – تفسير الم را بفرماييد.
پاسخ – يک فردي با تخم شترمرغ شکل هاي خيلي شکيلي درست کرده بود. انواع چراغ خوابها و انواع تصويرها در اين پوسته درآورده بود. داخلش را خيلي زيبا نور پردازي کرده بود و داخلش چراغ بود و وقتي خاموش و روشن مي کرد، از آن روزنه هايي که رويش طراحي شده بود تصويرهاي زيبايي روي ديوار مي انداخت. اين هنر است که انسان با پوست هاي تخم شترمرغ اين همه شکل هاي بديع و نو بوجود بياورد. با کمترين مصالح هنرمندانه ترين کار را بکند. خدا در ابتدا سوره مي گويد که اين قرآني را که شما مي بينيد که مايه ي شفا و رحمت است، نور و روشنايي است و قرآني که آمده حيات بدهد از حروف بي معنا تشکيل شده است مثل الف، مثل ميم. مصالح من اين ها بوده است. من با اين مصالح محدود و کم قرآن ساخته ام. همين مصالح در اختيار شما هم هست، بيشترش هم هست شما فارسي زبانان سي و دو تا حرف و چيني ها خيلي بيشتر حرف دارند، من چي ساختم شما چه مي سازيد ؟ شما به حرفهايتان نگاه بکنيد، به جنس حرفهايتان نگاه کنيد. حرفهاي شما به جاي آنکه به طرف اميد بدهد ياس ميدهد، بجاي اينکه به طرف رشد بدهد مايه ي خسارت ميشود، بجاي اينکه تعالي بدهد انسان را پايين ميکشد، وقت انسانها را تلف ميکنيد. من ساختم شما هم ساختيد. من از خاک انسان ساختم و شما کوزه مي سازيد. پس الم مي خواهد بگويد که اين اعجاز را من با همين کلمات بوجود آوردم. پس شما هم ميتوانيد با همين حروف ساده قرآني حرف بزنيد. جوري حرف بزنيد که بوي قرآن بدهد. حال و هواي قرآن داشته باشد يعني وقتي طرف مي شنود اميدوار بشود. تفاوت کلام خدا با کلام ما مثل ماشين هاي تک سرنشين و اتوبوس است. ماشين هاي تک سرنشين يعني يک ماشين چهار نفره مي رود و يک سرنشين دارد. اتوبوس پر از جمعيت است. کلام ما تک سرنشين است. وقتي يک جمله مي گوييم و اگر خيلي با معنا باشد يک معنا دارد ولي وقتي خدا حرف مي زند معنايي مختلفي دارد. الم يک معنايش اين است ولي دريايي از معاني را با خودش دارد. چون مخاطبين ما عموم مردم هستند سعي مي کنيم به نکته هايي اشاره بشود که قابل فهم باشد.
سوال – صفحه سوم آيه هشتم را توضيح بفرماييد.
انسانها ي ثروتمند که دارايي کلاني دارند، هيچ گاه اعلام موجودي نمي کنند. نميگويند موجودي ما در بانک اين مبلغ است اتفاقا مي گويند که ما چيزي نداريم. اعلام موجود نميکنند، اِعمال موجودي مي کنند ف در عمل و معاملات از دارايي شان استفاده ميکنند. قرآن مي گويد که يادتان باشد که ايمان يک ثروت و سرمايه است. اگر کسي حقيقتا داشته باشد اعلام نمي کند. هيچ کس از اهل ايمان اعلام نمي کند که من ايمان دارم و اهل معرفت هستم مثل بعضي ها که دکان باز مي کنند و دعوي معرفت مي کنند، دعوي عرفان مي کنند، دعوي اينکه با امام زمان (ع) ارتباط دارند. کسي که ارتباط داشته باشد اعمال مي کند، اعلام نمي کند. زندگي او بوي ايمان ميدهد، حرف زدنش بوي ايمان مي دهد، خيلي ملاحظه ميکند، در رفتارش پيداست که ايمان دارد ولي خودش مي گويد ندارم. قرآن مي گويد در بين مردم هستند مي گويند که ما ايمان و معرفت داريم، اين ها ايمان دارند و باور ندارند اگر داشتند در رفتارشان پيدا بود. انسانها بايد با اعمالشان ادعا بکنند. امير المومنين در نهج البلاغه مي فرمايد: از نشانه اي ايمان اين است که طرف مي داند اگر راست بگويد ضرر مي کند ولي راست ميگويد و مي داند اگر دروغ بگويد سود مي کند ولي دروغ نمي گويد. اگر مي خواهيد بدانيد کسي ايمان دارد يا نه، به قولش نگاه نکنيد، به نشانه هايش نگاه کنيد که در عمل پيدا ميشود. کسي که طلا دارد نمي آيد سر چهارراه بگويد من طلا دارم ولي کسي که لبو دارد سر کوچه داد مي زند.
سوال - صفحه ي چهارم آيه 21 را توضيح بدهيد.
پاسخ – شما امتحان کنيد. يک گلدان گل را در آفتاب قرار بدهيد و فردا که بياييد مي بينيد در مقابل خورشيد سر خم کرده است. گياه چون از خورشيد نور گرفته در مقابلش کُرنش مي کند. آيه مي گويد که شما هرچه داريد از خدا داريد بياييد در مقابل او سرخم کنيد، بندگي او را بکنيد. همه بنده هستند، يکي بندگي شهرت مي کند يعني فقط شهرت برايش مهم است. هر چيزي را در پاي شهرت قرباني ميکند. اين شهرت تا آخر با انسان نمي آيد. يک فوتباليست مطرح قبل از انقلاب راننده تاکسي است و مي گفت که الان کسي من را نمي شناسد. شهرت تا آخر نمي ماند تا آخر هم برويد لذتي ندارد. شما زيادي عسل بخوريد دلزده ميشويد. قدرت و ثروت هم همين است. خدا مي گويد: بندگي خدا کنيد که هر چه پيشتر مي رويد لذت بخش تر است. خدا هر چيزي را که مي خواهد به بنده بدهد در ظرف بندگي گذاشته است. حافظ مي گويد:
شاه شمشاد قدم خسروي شيرين دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت ونظربرمن درويش انداخت گفت:کاي چشم و چراغ همه شيرين دهنان
تاکي از سيم و زرت کيسه تهي خواهدماند بنده ما شو و برخور از همه سيم تنان
پشت سر ما بيا و بندگي ما بکن از همه ي زيبايي ها برخوردار ميشوي. خدا همه چيز را در بندگي قرار داده است. عزت را در بندگي قرار داده است. بدون بندگي محال است که شما عزيز بشويد، اگر هم بشويد مقطعي و موقت است ولي بادوام نيست. خدا را بندگي کنيد که شما را آفريد. نگوييد ما را پدر و مادرمان به اين دنيا آورده اند. اگر بندگي کنيد اهل تقوا مي شويد. در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد که آنها در باغ هستند يعني چيزي حالي شان است مي گويند: فلاني تو باغ است يعني خوب مي فهمد. اهل معرفت ميشود. در هر مخمصه اي بيفتيد راحت نجات پيدا ميکنيد اگر اهل تقوا باشيد.
سوال – ترجمه صفحه ي 27 قرآن سوره ي را توضيح دهيد.
پاسخ – انسان وقتي بذري را سبز مي کند که اين هسته مغز داشته باشد. اگر مغز نداشته باشد آب زمرم هم پاي آن بريزي هيچ اتفاقي نمي افتد. قرآن هم مثل آب حيات است. قرآن وقتي مي تواند انسانها را سبز کند و حيات پاک بدهد که مغز داشته باشد. يا اولوالالباب اي صاحبان مغز يعني ما با کساني کار داريم که مغز دارند. اگر شما مغز داشته باشيد مي فهميد که ما در قصاص حيات قرار داديم. حيات امنيت قرارداديم. يعني اگر مي خواهيد در جامعه امنيت زنده بشود، شرطش اين است که قانون قصاص حاکم باشد. با قصاص جامعه به امنيت مي رسد. اگر قصاص را برداريم در جامعه امنيت از بين مي رود. اي کساني که مغز داريد روي حرف ما فکر کنيد. ما روي همه چيز فکر ميکنيم ولي روي حرف خدا فکر نمي کنيم. يک نفر در دعوا حرفي به ما مي زند ساعتها روي آن فکر ميکنيم. چرا روي حرف ما تعقل نميکنيد ؟ ما عقل داديم که روي حرف ما فکر کنيد. کسي چک چند ميلياردي داشت، هر چه گشت آنرا پيدا نکرد و يک وقت ديد بچه اش با آن موشک درست کرده است و با چک چند ميلياردي موشک بازي مي کند. ما هم با عقل مان موشک بازي مي کنيم. اينکه روي حرف ديگران فکر مي کنيم موشک بازي است. خدا به ما عقل داد که روي حرفهاي او تامل کنيم. اين است که خداهميشه گله مي کند افلا تعقلون.
اگر کلام خداست براي مردم است. خدا مي گويد ما قرآن را براي شما نازل کرديم و آنرا در سطح شما پايين آورده ايم. اگر در سطح فهم شما نبود ما را دعوت به تفکرنميکرد. همه مردم مي توانند روي آيات فکر کنند. اما وقتي تشريح ميشود بايد به زبان مردم توضيح داده بشود که بعد که فهميدند خودشان مصداقش را پيدا بکنند.


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها