سوال - مدتي است به دختر خانمي علاقمند شده ام و مدام به او فکر مي کنم، نمي دانم او نيز از علاقه من به خودش خبردارد يا خير چگونه بفهمم که من عاشق او شده ام يا دچار يک هوسي شده ام که بزودي از سر من خواهد رفت؟
پاسخ - اين دوست ما سه سؤال را هم زمان کرده اند. آقا پسر يا دختر خانمي که در محيط کار، در محيط زندگي، در دانشگاه و يا در جاهاي مختلف گرايش خاصي به جنس مخالف خود پيدا مي کند، اين يک گرايش دروني از قلب انسان است که خيلي وقت ها مي تواند رفتارهاي انسان را تحت تأثير خود قراردهد و معمولاً بعنوان ويژگي دوران جواني محسوب مي شود که قلب، رفتار و گفتار انسان را تحت الشعاء قرار دهد. اين درواقع احساس تمايل ويژه به يک فرد خاص است. دوست خوب ما در حقيقت يک شاخص را ارائه کرده بودند وگفته بودند که نمي دانند اين يک عشق است يا يک هوس زودگذر؟ زود گذر بعنوان يکي از همان معيارها است اگر ما به خودمان اين تهمت را بزنيم و بگوييم ما عاشق هستيم بعد ببينيم که امروز عاشق يک نفر هستيم و روز ديگر عاشق يک فرد ديگر. اين روز ديگر مي تواند ماه ديگر باشد، مي تواند سال ديگر باشد، مي تواند چند سال ديگر باشد. آدم هايي که زود عاشق مي شوند و زود فارغ آدم هايي هستند که عشق را نچشيده اند و کالاي تقلبي هوس را بجاي عشق گرفته اند. در حقيقت مقطع زماني کوتاه که براي هر کسي زمان آن متفاوت است يکي از معيارهايي است که مابين عشق و هوس تفاوت ايجاد مي کند. اما تفاوت اصلي عشق و هوس زمان آن نيست بلکه اين است که بپرسيم من چرا به اين فرد خاص تمايل پيدا کرده ام ؟ و اين تمايل من با کداميک از ويژگي هاي شخصيتي من ارتباط برقرار مي کند ؟ بعضي از افراد بخاطر نقص ها، نيازها و خلاء هاي خود به کسي تمايل پيدا مي کنند که اين خلاء ها را براي ايشان پوشش مي دهد و جبران مي کند. در حقيقت به دنبال کسي هستند که جبران کننده نيازهاي ايشان باشد و چون به راحتي و بي دريغ اين فرد داراي اين ويژگي ها است به او گرايش خاص پيدا مي کنند. مثلاً کسي که در موقعيت درسي، شغلي يا خانوادگي احياناً آدم کم حرفي است و اين ويژگي باعث شده که ديگران حق او را بخورند و يا موجب شده که در جمع هاي دوستانه خيلي جدي گرفته نشود، معمولاً به کسي تمايل پيدا مي کند که خيلي پرسرو زبان و خيلي محل توجه ديگران است و اگر آن آدم خاص توجه ويژه اي نيز به اين فرد داشته باشد فکر مي کند که عاشق او شده است. چرا ؟ به دليل همان تضاد و نيازي که دارد. او يک کسي را مي خواهد به عنوان تکمله ي وجود خود که بتواند اين خلاء را در او جبران کند. حالا بگذاريد ببينم اين حالت عشق است يا هوس تا بتوانيم تکليف خود را براي ازدواج روشن کنيم. عشق به اين نياز دارد که ما از خودخواهي هاي خود بيرون بياييم، درحقيقت آدم عاشق آدمي است که همه چيز را براي فردي که خيلي دوست دارد مي خواهد. معمولاً تفاوت عمومي که بين عشق و محبت قائل مي شوند اين است که محبت زمينه ي دوستي را ايجاد مي کند اما عشق زمينه ي يک محبت بسيار شديد را ايجاد مي کند. اجازه بدهيد روي اين موضوع بحث نکنيم و بعنوان يک تعريف مشهور اين مسئله را همينجا نگاه داريم. وقتي که يک نفر حس مي کند عاشق ديگري است بايد بتواند از خواسته هاي خود بخاطر خواسته هاي معقول و منطقي طرف مقابل بدون اينکه بخواهد حساب و کتاب کند بگذرد. آدم عاشق بايد اين ويژگي ها را داشته باشد اما ديده شده بسياري از افرادي که به خود تهمت عاشقي مي زنند مي گويند ما اين فرد را دوست داريم مشروط بر اينکه او از آنِ ما باشد و فقط به خواسته هاي ما توجه کند، خواسته هايي که منطقي و غير منطقي آن نيز خيلي مهم نيست. در حقيقت اين يک خودخواهي چند برابر است بخاطر همين هم ما انواع آسيب ها را مي بينيم. احياناً در صفحات روزنامه ها و نشريات ديده مي شود که آقا پسر و دختر خانمي که به خود تهمت عاشقي زده بوده رفتار خشن و آسيب رساني نسبت به طرف مقابل خود انجام داده است. اين در واقع عاشقي نيست، يعني حاضر است که طرف مقابل آسيب هاي جدي ببيند و حتي بميرد اما متعلق به او باشد چرا که فکر مي کند اين آدم سهم او است. مثل اينکه شخصي خانه اي، ماشيني و يا فردي را براي خود اختيار کرده باشد و اجازه ندهد کس ديگري از آن استفاده کند. البته در بحث ازدواج ما حريم هاي خصوصي داريم اما اينجا فقط در ارتباط با محبت قلبي اين فرد صحبت مي کنيم که ببينيم اين محبت قلبي است يا خير؟ ويژگي ديگر که فرق بين عشق و هوس را مشخص مي کند اين است که عشق نيازمند يافتن حسن هاي مختلف در طرف مقابل نيست بلکه نگاه ويژه آن فرد عاشق است که کمالات را در اين آدم پيدا مي کند و از همينجا نيز ايراد اصلي عاشقي نمايان مي شود. آدمي که عاشق است عيب معشوق خود را نمي بيند، انسان وقتي دچار عارضه محبت شود کور و کر مي شود و هرچه قدر که معايب را به او بگويند نيز نمي تواند بپذيرد. به همين خاطر حاضر است خود را آب و آتش ها بزند و حرکت کند. در بستر چنين عشقي که زمينه ساز عشق هاي غلط است هوس بطور جدي جلوه گري مي کند. ويژگي هوس اين است که وقتي انسانA فردي را با ويژگي هاي ظاهري خاصي پسنديد اما کس ديگري را با قابليت هاي بهتري ديد ترجيح مي دهد که سراغ فرد بعدي برود. يعني عشق به ويژگي هاي دروني وابسته است اما هوس بستگي به ويژگي هاي ظاهري دارد. ازقيافه، ژست، پز، خانه و ثروت شروع مي شود و اگر اينها يک مقدار دچار اختلال شود خيلي راحت مي تواند از طرف مقابل بگذرد و احياناً تبديل به نفرت شود. اصطلاحي که بين عرفا و ادبا معروف است عشق و نفرت به يکديگر نزديک هستند در واقع برادر خوانده يکديگر هستند. افرادي که ادعاي عاشقي مي کردند خيلي راحت نيز مي توانند از يکديگر متنفر بشوند و خداي ناکرده به خون يکديگر تشنه شوند. پس ما بايد معيارهاي مختلفي داشته باشيم براي اينکه بتوانيم عشق را از هوس جدا کنيم. همينجا بايد يک سؤال جدي کرد اينکه آيا بايد همه عشق ها را با يک چوب راندA يا نه با يکديگر فرق مي کند؟ احتمالاً عزيزان شنيده اند در يک تقسيم بندي اوليه عشق دو مدل اصلي دارد عشق حقيقي و عشق مجازي. معمولاً عشق حقيقي به کسي ايجاد مي شود که خود همه ويژگي هاي مثبت دارد و از کسي عاريه نگرفته است بخاطر همين مي توان براي هميشه عاشق او بود. اما عشق مجازي به کسي يا چيزي است که زيبايي هاي او ظاهري است مانند عشق به گل که ظاهري و کوتاه مدت است و از بين مي رود چرا که گل آب و رنگ دارد و آن را از خورشيد و از آبي که جذب کرده گرفته است و بعد از يک مدت که عمر آن تمام شد زيبايي هاي ظاهري او نيز از بين مي رود. عشق هايي که بين دو جنس مخالف رخ مي دهد خيلي وقت ها تنها بخاطر ظاهر است اعم از ويژگي هاي ظاهري رفتاري و ويژگي هاي ظاهري جسماني. قد و بالا و چشم و ابرو و نوع گفتگو و مجلس داري و همه اينها موجب مي شود که احياناً فرد حس کند که يک گرايش ويژه دارد و اين وقتي که باضافه شود با يک توجه خاص به طرف مقابل، افراد خيلي راحت به خود تهمت عاشقي مي زنند. ما يک عشق مُجاز داريم و يک عشق غير مُجاز، عشق مُجاز عشقي است که در درون کانون خانواده و در مسيرهاي اصلي که مسيرهاي ايمن زندگي کردن است رخ مي دهد. من اينجا به سؤال سوم دوستمان برسم که پرسيده بودند آيا عشق براي ازدواج کافي است يا نه و اينکه فرد بايد قبل از ازدواج عاشق باشد يا خير؟ درA حقيقت در بين جوان ها اين غلط مشهور شده که اول بايد عاشق شويم و بعد ازدواج کنيم و اين زمينه بسياري از خلاف ها است. بسياري از افرادي که ظاهراً نسبت به يکديگر عشق آتشين داشته اند اما عشق آنها عشق حقيقي نبوده و يا در حقيقت براساس فرمول ها و دستورهاي حقيقي روح و روان و سلامت نفس نبوده به راحتي نيز به انواع دشمني ها و کينه ها دربين آنان تبديل شده است. با تمام عاشقي به تعداد سال هاي عمر طرف مقابل مهريه گذاشته است اما بعد با انواع آسيب هاي روحي و رواني فرد را به جايي رسانده که بگويد مهرمن حلال و جان من آزاد. براي زندگي مشترک ما نياز داريم که عاقلانه تصميم بگيريم اتفاقاً توصيه ي همه ي مشاورين توانمند و صاحب تجربه اين است که اگر دختر و پسري قبل از ازدواج فکر مي کنند که عاشق هستند خيلي احتياط کنند چه بسا که اشتباه کرده باشند و بخاطر علاقه اي که به يکديگر پيدا کرده اند ديگر عيوب هم را نبينند.
آقا پسري براي مشاوره نزد من آمده بودند و مي گفتند من به دختر خانمي علاقه داشتم و قرار بود ازدواج کنيم اما شرايط به نحوي عوض شد که ايشان با شخص ديگري ازدواج کرده است البته ايشان از ازدواج خود راضي نيست من حالا بايد چه کنم ؟ من جمله اي که به اين آقا گفتم اين بود که حواس شما باشد ايشان الان ديگر خانمي است که همسر دارد و با قبل فرق مي کند. آيا اگر شما ازدواج مي کرديد تمايل داشتيد که کسي به همسر شما احساس علاقه ويژه اي بکند ؟ يعني آن غيرت حقيقي که از صفات الهي است و بيشترين تجلي آن در مرد است را در او زنده کردم در نتيجه خجالت کشيد و گفت از سؤالي که کردم عذرخواهي مي کنم. نوع نگاهي که وجود دارد اين است که شما ظاهراً مي گوييد احساس تملک از بين رفته چون طرف مقابل ازدواج کرده است اما اگر از اين آقا سؤال کنيد يعني چه که به اين خانم علاقه داريد مي گويد دل من مي خواهد که يک روزي اين خانم با من ازدواج کند. حالا آن يک روز مي تواند خداي ناکرده با جدايي اين خانم از همسر خود رخ دهد يا با هر علت ديگري اما اين احساس تملک بعنوان يک احساس حقيقي باقي مانده است. اما اگر فرد بگويد چون اين خانم دختر خوبي است و زندگي خوبي الان ندارد من نگران او هستم خيلي خوب است. اين نکته فاز دومي بود که من با همان آقايي که براي مشاوره نزد من آمده بود جلو رفتيم و ايشان مي گفت من احساس نگراني مي کنم وبخاطر محبتي که به ايشان داشته ام ناراحت هستم که زندگي نابساماني دارد. من گفتم اگر شما بخواهيد وارد اين زندگي شويد جز لطمه به احساس و آبرو و آينده ايشان هيچ اثر ديگري نخواهيد داشت. اگر واقعاً دلسوز او هستيد از طريق محارم خود کمک کنيد براي اينکه او بتواند بهتر زندگي کند و راه صحيحي را داشته باشد اما نه براي اينکه علقه دوباره اي را به شما پيدا کند. چون خيلي وقت ها خداي ناکرده امکان دارد اين رابطه بصورت پيام تلفني يا پيامک و يا شيوه هاي مختلف ادامه پيدا کند و اين تنها زمينه اي است براي که اين خانم محبت هاي همسر خود را نبيند حتي اگر اين محبت ها خيلي کم باشد اما چون از طرف همسري است که نپسنديده و احياناً به دلايلي مجبور شده که با او ازدواج کند آن را ديگر نمي بيند. چرا کهA محبت ديگري وجود دارد که بي دريغ به او عرضه مي شود. شايد بعضي از دوستان به ما اعتراض کنند و بگويند عشق مجازي ديگر مُجاز و غير مُجاز ندارد يا بايد بگوييد عشق مجازي خوب است و يا بگوييد بد است. همانطور که بعضي از انديشمندان و عرفا گفته اند: مجاز راهي است براي اينکه به حقيقت برسيم. آدم هايي که عشق زميني و مجازي را تجربه مي کنند راهي باز مي کنند براي اينکه عاشق خدا بشوند و بعد مي گويند که خيلي هم خوب است عاشق شويد تا بتوانيد عاشق خدا شويد. اينجا مي گوييم ايست، توقف و اخطار، بخاطر اينکه اصلاً عشق قابل توصيه نيست، عشق مجازي در بسياري از اوقات زمينه انواع آسيب ها را براي شما ايجاد مي کند چرا؟ چون شما با همان نگاهي که بدي ها و خطرات را نديديد مانند راننده اي که ترمز ندارد در جاده پرفراز نشيبي حرکت مي کنيد که اگر بين دو جنس مخالف باشد طبيعتاً غريزه جنسي نيز در اين ميان ميدان داري مي کند. بعد نفساني و حيواني فرد باضافه بعد روحاني او همه با هم بازيگر هستند و اگر يک مقدار فرد غفلت کند نفس يا همان بعد حيواني کارگردان اين عاشقي مي شود.
حالا اينجا است که ما تفاوت بين هوس و عشق را متوجه مي شويم در حقيقت تفاوت بين عشق و هوس در اين است که آيا ما طرف مقابل را با آن ويژگي هايي که دارد صرفاً بخاطر جسمانيت او مي خواهيم؟ يا نه در صورتي که مانع حقيقي براي اين وصال وجود نداشته باشد حاضر هستيم براي رسيدن به او و يک زندگي سالم مشترک درمدار بسته الهي حرکت کنيم. اگر ما در عشق ترمز ببريم زمينه اصلي است براي اينکه عشق کاذبي که ما فکر مي کرديم عشق است چهره اصلي خود را نشان دهد و به يک هوس حقيقي تبديل شود و هوس رابطه ويژه با شهوت و غريزه جنسي دارد.
سوال – اگر فردي تمام عيوب ظاهري و باطني شخص مقابل را ببيند و در عين حال او را دوست داشته باشد چطور؟
پاسخ - از اين آدم بايد پرسيد به چه چيز فرد مقابل دل بسته ايد و اگر بگويد درنگاه اول عاشق او شده ام اين قطعاً هوس است اگر ما هيچ معيار حقيقي نداشته باشيم هوس است. اما گاهي نيز يک حسني را در شخصيت فرد مقابل به شما ارائه مي کند، چون همانطور که گفتيم عشق در خود عاشق متولد مي شود ولي نيازمند حسن بيروني است. به عبارت ديگر مي توان گفت تناسبي ميان اين دو فرد وجود داردA اين تناسب مي تواند در محاسن يا در معايب باشد. اين تناسب ايجاد جاذبه کرده است و اين جاذبه باعث شده که تمايل رخ بدهد. در بسياري از قصه هاي شرق و غرب عالم، قصه هاي شهرزاد و انواعA رمان ها، عشق هاي ظاهري که ما به آن عشق هاي مجازي مي گوييم که خارج از مدار الهي حرکت مي کند خيلي ديده شده است و گفته اند که به يک نگاه يک دل نه صد دل عاشق شد اين عاشقي نيست بلکه تهمت عاشقي است. و اما به دل نشستن اين است که طرف مقابل مي گويد به دل من نشسته است اما شروع مي کند دل خود را براي شما توصيف مي کند، يعني ويژگي هاي مثبتي که انعکاس محاسن اين آدم در قلب او است به شما ارائه مي کند. دختر خانمي بود که به آقا پسري دل بسته بود اين آقا پسر ويژگي هاي مثبتي داشت اما ويژگي هاي منفي جدي نيز داشت و مانند بسياري از اين مدل هاي هوس، هميشه وعده مي داد که يک روزي بالاخره به خواستگاري تو خواهم آمد و اين روز معمولاً نمي رسيد. در پيگيري هاي زيادي که دو خانواده خصوصاً خانواده دختر کرده بودند نهايتاً آقا پسر اقرار کرده بود که بله من معتاد هستم و نمي توانم اعتياد خود را کنار بگذارم ولي اين دختر خانم را خيلي دوست دارم. خانواده دختر خيلي خوشحال شده بودند و گفته بودند ما اين عيب را به اين دختر خانم مي گوييم و او که طرف مقابل خود را سراپا حسن مي بينيد با شنيدن آن طبيعتاً منصرف خواهد شد. اما وقتي به آن دختر خانم گفتند که اين آقا پسر معتاد است فکر مي کنيد چه جواب داد ؟ گفته بود که پس معلوم مي شود که او واقعاً عاشق است حالا که عيب خودA را گفته و آبروي خود را پيش شما برده است من حتماٌ با او ازدواج مي کنم. اين در حقيقت آن چيزي است که ما به آن تهمت عاشقي مي گوييم، اين دونفر با هم گفتگو ها و ارتباطات زيادي را داشتند که ازعادت و انس به يک ارتباط عاطفي رسيده بودند يعني يک سرمايه گذاري عاطفي غلط در آنها رخ داده بود و اين سرمايه گذاري باعث شده بود که وقتي اين دختر خانم فرد ديگري را مي بيند که شايسته تر است و ويژگي هاي مثبت اين آدم را دارد باز هم مي گويد نه من فلاني را مي خواهمA يا آن آقا پسر همين را اعلام مي کند.A متأسفانه امروز در جامعه ما اين مسئله زياد شده است چون عاشق شدن به يک مد تبديل شده است. اجازه دهيد همين جا يک انتقادي به بعضي از فيلم ها و سريال هاي تلويزيون خودمان بکنم در حقيقت در سيماي جمهوري اسلامي علي رغم همه زحماتي که دوستان مي کشند و جنبه هاي مثبتي که دارند اما باز گاهي اوقات خيلي اوت مي زنند. مثلاً در يک سريال بيست قسمتي در هيجده قسمت آن نشان مي دهد يک آقا پسري که نامزد دارد به يک دختر خانم ديگري علاقه پيدا کرده است بعد در اين هيجده قسمت نشان مي دهد که اينها مدام با يکديگرهستند و از لحاظ عاطفي با يکديگر نگاه ردوبدل مي کنند و ابراز محبت مي کنند بعد در دو قسمت آخرنشان مي دهد که کارآنها اشتباه بوده و مي خواهند اشتباه خود را جبران کنند. به نظر شما بيننده ي جوان و نوجواني که مقابل تلويزيون نشسته است آن هيجده قسمت را باور مي کند يا اين دو قسمت را ؟ با آن هيجده قسمت انس مي گيرد و باور مي کند که حتماً بايد عاشق شد. در همين چندين هزار پيامکي که دوستان براي ما زده اند من ديده ام خيلي راحت مانند کسي که وارد محدوده طرح ترافيک مي شود بعد کارت طرح ترافيک خود را به افسر نشان مي دهد و مي گويد من را جريمه نکن وقتي که سؤال مي کنيم مي گويد من به او علاقه دارم و عاشق هستم. يعني عاشق بودن را مانند کارت طرح ترافيک مجوز عبور مي داند، چون مدام ديده و به شکل هاي مختلف براي او ترويج شده است. اشکال اصلي ما اين است که فکر مي کنيمA صرف گفتن، مشکل حل مي شود. نه قطعاً تلويزيون بايد کياست بيشتري را داشته باشد. ما گاهي اوقات مدل هاي غلط ازدواج را ترويج مي کنيم مانند برنامه هاي طنز که گاهي اوقات مي خواهيم بگوييم اين کلمات غلط است اما بسيار زيبا ادا مي کنيم درست مانند بچه اي که حرف زشتي را زيبا بيان مي کند و همه او را تشويق مي کنند و مي گويند يک بار ديگر اين حرف را بزن و آن برنامه طنز مقدار زيادي حرف غلط را بين مردم رايج مي کند و اينها چيزهايي است که ما بايد عيناً ببينيم. نمي توان در برنامه سمت خدا گفت اينها غلط است و شب احياناً همان ها را ترويج کرد. کدام يک از اينها براي ازدواج مناسب است و کداميک مناسب نيست: اختلاف سني زياد و غير قابل جبران ؟ ما در اين رابطه پيامک زياد داشته ايم تحت اين عنوان که پسر يا خانواده او سؤال کرده بودند ما دختر خانمي را براي ازدواج پيش بيني کرده ايم و اين دختر خانم چهار سال، شش سال، هشت سال و بيشتر يا کمتر از ما بزرگتر است آيا براي ازدواج مناسب است يا خير؟ من يک مدل اصلي ارائه مي کنم تا دوستان بتوانند خودشان تصميم بگيرند و يک خود ارزيابي کنند. در رابطه با دختر خانم ها معيار اصلي اين است هرموقع ديديد سن دختر خانمي زياد است يا از آقا پسر بيشتر است ياA احياناً بطور متعارف رِنج عمومي سن ازدواج نيست، به اين دليل روي ازدواج خط قرمز نکشيد. بلکه به سن نشاط و شادابي آن دختر خانم نگاه کنيد، يعني اگر يک دختر خانمي است که سن بالايي دارد اما از لحاظ نشاط ده سال از سن خود پايين تر است ( نشاط به معناي شادابي و سلامت روحي، خوش خلقي و خوش رفتاري است ) اين فرد توانايي آن را دارد که يک زندگي خوب و موفق را داشتهA A باشد. در اينجا سن ديگر تعريفي ندارد يعني شما نمي توانيد بگوييد تا چند سال بلکه بايد خود نگاه کرده و سنجش کنيد. من يک مثال پزشکي بزنم مي گويند در سنين بالا افراد دچار فشار خون مي شوند اما در چه سني مشخص نيست، مثلاً امکان دارد شما يک فرد هشتاد يا نود ساله پيدا کنيد که اصلاً فشار خون ندارد پس نمي توانيد محکوم کنيد و بگوييد بالاي شصت سال عموماً سن فشار خون است. پس سن نشاط را نگاه کنيد اگر سن نشاط آن دختر خانم با سن تقويمي اين آقا پسر هماهنگي دارد مثلاً سن اين دختر خانم در حال حاضر براي ازدواج سي و پنج سال است و سن اينA آقا پسر بيست و هفت سال است اما سن نشاط اين دختر خانم بيست وپنج يا بيست و هفت سال است اين يکي از معيارهايي است که مي تواند به آنها کمک کند که روي اين مورد فکر کنند و زمينه هاي ديگر را نيز بررسي کنند. يعني سن را به عنوان عاملي برايA حذف اين دختر خانم در نظر نگيرند. و گاهي نيز امکان دارد بعضي از دختر خانم ها در سنين پايين تري ازدواج کنند، اگر ديديد دختر خانمي سن او حدود هفده و هيجده سال يا احياناً کمتر از اين است نگوييد که اين بچه است و عقل او به زندگي نمي رسد و معلوم نيست بتواند زندگي را اداره کند، افراد در سنين بالاتر ازدواج مي کنند مشکل دارند واي به حال اينها. اين نيز اشتباه است نگاه کنيد به سن عقل اين دختر خانمي که سن او پايين است. اگر يک دختر خانم در سن هفده سالگي است اما عقل و تدبيرو درايت او به يک آدم بيست و دو سه ساله مي خورد بدانيد اين فرد آمادگي دارد و در مورد سن او مانعي نيست و بايد بقيه عوامل را بررسي و جستجو کنيم.
سوال – عوامل ديگري که کفويت را در دختر و پسر به هم مي زند مثلاً اختلاف زياد تحصيلات در خصوص تحصيلات بالاي دختر خانم و اختلاف زياد آن با آقا پسر نظر شما چيست؟
پاسخ - بطور طبيعي اين اتفاق در کشور ما زياد خواهد افتاد و از اين به بعد نيز زياد تر مي شود چون بيش از شصت درصد دختر خانم ها به دانشگاه مي روند و به دلايل مختلف آقا پسرها وارد دانشگاه نمي شوند. پس اين درصد دخترخانم ها که تحصيلات عاليه ي از ليسانس به بالا دارند يا بايد ازدواج نکنند يا بايد با آقا پسرهايي که از جهت تحصيلات از ايشان پايين تر هستند ازدواج کنند. تحصيلات يکي از زمينه هاي کفويت است اما لزوماً مانع ايجاد نمي کند به شرطي که آن آقا پسر نسبت به درس خواندن در خود احساس کمبود ويژه نکند يعني مثلاً نگويد اگر من مجبور نبودم سرکار بروم از تو جلو مي زدم. يک اشتباه بزرگ که امروزه متأسفانه در زوج هاي جوان رخ مي دهد حس رقابت بين آنها است، زن و شوهرها فکر مي کنند يک مسابقه دو است و بايد از يکديگر جلو بزنند يعني بجاي رفاقت در شغل، در تحصيلات، در موقعيت اجتماعي و در مسائل مختلف رقابت ها بوجود آمده است، آنها مي خواهند از يکديگر امتياز بگيرند و اين خطرناک است. اگر آن دخترخانم ظرفيت مدرک تحصيلي بالاي خود را نداشته باشد و اگر همسر مدرک تحصيلي پاييني داشته باشد اين خانم مدام بخاطر حرف دوستان و آشنايان يا با نظر خود تا يک مشکل پيش مي آيد مي گويد اگر تو هم دانشگاه رفته بودي مي فهميدي من چه مي گويم. امکان دارد حتي اين خانم يک بار در عمر خود اين حرف را بزند اما همان يک بار براي هميشه بس است. ميوه سواد مدرک است بله خانم مدرک شما بالاتر است اما ثمره ي علم تواضع است و يکي از آن جاهايي که خيلي زيبا مي توان تواضع را نشان داد زندگي مشترک است. گاهي اوقات اين مسئله ازجانب آقايان نيز رخ مي دهد و بلايي نيست که فقط خانم ها به آن دچار شوند. بيماري دنياي مدرن اين است که به شما يک ورقA پاره مي دهد و مي گويد خيلي درجه علمي بالايي داريد اما لزوماً معرفت به شما نداده است بعد با آن درجه علمي مي خواهيد به پدر و مادر، به دوست و آشنا، به همسايه و به همسر وفرزندان خود فخر بفروشيد و به اين صورت دچار يک کبر عميق دروني مي شويد. آقا مي گويد خانم من خجالت مي کشم همسر همه ي همکاران من از لحاظ علمي خيلي از تو بالاتر هستند و من فکر مي کنم که ما از اول مناسب يکديگر نبوديم و مسائل بعدي پيش مي آيد. پس تفاوت زمينه علمي مابين خانم و آقا از طرف هرکدام که باشد خصوصاً اگر از جانب خانم ها، چون معمولاً براي آقايان اين احساس پيش مي آيد که اگر تحصيلات همسر من بالاتر باشد شايد من نتوانم در زندگي او را مديريت کنم، پس در اين صورت بايد مرد توانمندي هاي ديگري را از جهت اخلاقي، رفتاري و فکري داشته باشد چون فکر جداي از تحصيلات است. چه بسا آدم هايي که تحصيلات عاليه دارند ولي از لحاظ فکري شايد خيلي رشد نکرده باشند. همينجا از همه عزيزان که تحصيلات عاليه دارند عذر خواهي مي کنم اما همه دوستان نيز معترف هستند که نظام آموزشي کشور ما شايد اهتمام خيلي کمي براي رشد فکري و اخلاقي ما داشته باشد.
سوال – اگر کفويت در فرهنگ خانواده يا در ملاک هاي زيبايي وجود نداشته باشد چه کنيم؟
پاسخ - در اختلافات فرهنگي قطعاً ما بايد آداب و رسوم خانواده و شهر طرف مقابل را کاملاً بشناسيم و بتوانيم به آن آداب و رسوم احترام بگذاريم. البته اين آداب و رسوم بايد منطقي و معقول باشد و ياد ما باشد گاهي اوقات امکان دارد بعضي آداب و رسومA با دستورات خدا تقاطع پيدا کند اين نوع آداب و رسوم را با نرمي و مدارا بايد حذف کنيم. اما اگر آداب و رسومي وجود دارد که با حرف خداوند منافاتي ندارد بايد بتوانيم قلباً به آن احترام بگذاريم وگرنه انواع کينه هاي عجيب و غريب رخ مي دهد کهA حتي تا نوه دار شدن اين خانواده خداي ناکرده ممکن است ادامه پيدا کند. مثلاً اگر يک تهراني با يک تبريزي ازدواج کند اگر اين خانواده تبريزي مربوط به آقا پسر باشد و آنها يک جعبه شيريني براي خانواده دختر بياورند اين خانواده براي تشکر کنار ظرف شيريني خود يک ظرف نيز از شيريني که خانواده پسر آورده اند مي گذارد تبريزي ها اين قضيه را خيلي کار زشتي مي دانند. يعني اگر تهراني ها به تبريز بروند و براي خانواده داماد يک جعبه شيريني ببرند خيلي بد مي دانند که جلوي ميهمان آن چيزي را بياورند که خود او آورده است و آن را به اين معنا مي دانند که درحقيقت ما چيزي نداشته ايم که جلوي ميهمان بياوريم. اين قضيه مربوط به نوع نگاه است و هيچ ربطي لزوماً به دستورات ديني ندارد پس من بايد از قبل اين فرهنگ را بشناسم وگرنه قبل از اينکه آشنا شوم کلي اشتباه کرده ام، چه از جانب خانواده داماد و چه از جانب خانواده عروس. مثلاً در بعضي از فرهنگ ها شب حنابندان داماد نيز بايد حنا ببندد بعد اگر از منطقه اي باشد که اين کار را براي داماد زشت بداند ممکن است بر سر همين قضيه کلي اختلاف پيش بيايد. اگر مي خواهيم با خانواده اي ازدواج کنيم که از شهر ما نيست و از منطقه ي ديگري است سعي کنيم قبلاً از آداب و رسوم مردم آن شهر بدانيم و در خود باور احترام به اين آداب و رسوم را بوجود بياوريم. براي من بعنوان يک مشاور احترام خيلي مهم تر است و بايد تأکيد کنم که احترام گذاشتن به اين آداب و رسوم بايد باشد و ما تمسخر نکنيم تا موجب دل زدگي طرف مقابل نشويم. اما در خصوص ظاهر اعم از قد و قيافه و چيزهاي ديگر که معمولاً قضاوت مردم را بر مي انگيزد و مثلاً مي گويند عروس از داماد سر تر است يا داماد از عروس سر تراست بايد همينجا به بحث عشق و هوس بازگرديم. اگر يکي از اين دو نفر از لحاظ زيبايي، قد و قامت و موقعيت خانوادگي يا اقتصادي و اجتماعي با طرف مقابل متفاوت باشد اما از لحاظ شخصيتي داراي ويژگي هاي خاصي باشد ديگر دهان بين نخواهد بود. يعني منتظر قضاوت هاي عمومي مردم نمي شود تا شروع کنند به انتقاد از ويژگي که در آن تفاوت فاحشي وجود دارد. با لبخند از آن عبور مي کند و از محاسن خوب طرف مقابل خود مي گويد و دفاع مي کند. اگر اين قضيه را باور کرده باشد و عاشق باشد روي او تأثيري نخواهد داشت اما اگر باور نداشته باشد دير يا زود امکان دارد يک سري آسيب هاي گفتاري و رفتاري رخ بدهد.
سوال – دختري نوزده ساله هستم که با پسري آشنا شده ام و بسيار در اين مدت به او وابسته شده ام البته امکان ازدواج وجود ندارد زيرا ما با هم کفويت نداريم. اما اصلاً دوست ندارم از او جدا شوم من را راهنمايي کنيد؟
پاسخ - ما از جدايي چيزي نمي گوييم اما سعي مي کنيم صورت مسئله را کمي باز تر کنيم تا شما واقعيات را بهتر ببينيد چون پاسخ در سوال خود شما نهفته بود. بگذاريد ببنيم اين خانم چرا در اين تله احساسي افتاده است ظاهراً ايشان احساس خلاء هاي جدي در زندگي خود کرده است و نياز به يک همدردي و هم دلي داشته است. کسي از جنس مخالف پيدا شده که به هر دليلي با ايشان احساس همدردي و هم دلي کرده است، بخاطر نفس اينکه ايشان از جنس مخالف است و طبق همان قانون آهن رباها که دو قطب غير هم نام يکديگر را مي ربايند بنابراين يک جاذبه طبيعي بين آنها بوجود آمده است. براي گريز از همين مسائل است که ما عفاف و حجاب را در گفتار و رفتار در آئين خوشبختي ديني خود جدي مي گيريم. بهتر است از ابتدا وارد اين عرصه نشويم چرا که دلبستگي ها مي تواند انسان را دچار بيماري هاي روحي و رواني کند. اين دختر خانم خود را در معرض اين هم دلي و هم دردي قرار داده و حالا معتاد آن شده است. يعني به اينکه اين آقا زنگ بزند، پيامک بزند و با او صحبت کند معتاد شده است و در اين حالت او احساس آرامش مي کند مانند کسي که به يک دارو يا مواد مخدر معتاد شده است البته رقيق تر. ايشان مانند هر معتاد ديگري بايد اين مسئله را ترک کند وگرنه آن آقا ايشان را ترک خواهد کرد چرا؟ بخاطر اينکه اين رابطه به گفته خود ايشان يک رابطه حقيقي نيست و فقط باهم ارتباط دارند.A يا خداي ناکرده زمينه هوس آنقدر جدي مي شود که از چراغ قرمز خدا عبور کند و عذاب دنيا و آخرت را براي خود بخرد و کاملاً دچار يک روان پريشي دروني و يک وجدان درد جدي شود. و اگر ايشان فکر مي کند که اين رابطه به همين صورت ادامه پيدا خواهد کرد امکان پذير نيست. اين رابطه مي تواند در يک مقطعي کاملاً قطع شود کافي است اين آقا ازدواج کند يا حتي ازدواج نکند ولي زمينه اي در خانواده شما و يا ايشان پيش بيايد که نخواهند اين رابطه ادامه پيدا کند چرا که اين رابطه به هيچ چيزي بند نيست نه به خدا، نه به قانون و نه حتي به دل شما. اين قضيه به نفس شما وابسته است و لازم است آن مشکلاتي که مدام شما را رنج مي دهد و پيامک ها و تماس هاي اين آقا بعنوان قرص مسکني براي آن شده را حل کنيد که اگر اين مشکلات را حل کنيد احساس نياز کاذبي که رخ داده برطرف خواهد شد. ما صحبت اين دوست خود را قبول مي کنم که مي گويد من احساس نياز به حضور ايشان مي کنم يک فردي که به سيگار معتاد است نياز دارد و يا يک فردي که به مواد مخدر معتاد است احساس نياز مي کند و تمام بدن او زماني که مواد استفاده نمي کند درد مي گيرد اما او اين نياز را به خود تحميل کرده است و اين يک نياز دروغين است چرا که هر نيازي نياز حقيقي نيست.
سوال – با پسري آشنا شده ام که او صراحتاً گفته من را فقط براي دوستي مي خواهد به من بگوييد من دقيقاً ارتباط دوستي قبل از ازدواج چه ضرري خواهم کرد؟
پاسخ - ضرر اين مسئله اين است زماني که شما بخواهيد ازدواج کنيد و تمام عشق و علاقه خود را نثار همسر و بعداً فرزندان خود بکنيد از خود شرمنده مي شويد که مرد ديگري در زندگي شما بوده و شما با تمام وجود و قلب خود به او علاقه داشته ايد. اما آسيب دوم اين است که اگر به اين فرد علاقه داريد و او اعلام مي کند که من براي ازدواج با شما ارتباط برقرار نکرده ام اين در حقيقت از همان دوستي هاي معلق و پا در هوا است که به هيچ جايي وصل نيست و شما به کسي علاقه پيدا کرده ايد که او نه در قبال دل شما، نه در قبال آبروي شما و نه در قبال زندگي شما هيچ تعهدي احساس نمي کند. پس به چه چيزي وصل هستيد، يک بار ديگر چشمهاي خود را بشوييد و خود و دنياي پيرامون را نگاه کنيد دنبال چه چيزي در اين زندگي مي گرديد که در يک زندگي حقيقي و درست آن را پيدا نمي کنيد ؟
سوال – تصميم گرفته ام عشق خود را به پاي دختري بريزم که بخاطر من به حجاب و نماز روي آورده است و تا حدودي نيز معتقد شده است آيا فکر مي کنيد انجام چنين کاري بيهوده است ؟
پاسخ - من امتحان تلخي را پيشنهاد مي کنم و از پيشنهاد اين امتحان نيز عذرخواهي مي کنم. اين آقا پسر در يک موقعيت مناسب و نه بحراني به اين دختر خانم بگويد من نمي خواهم با شما ازدواج کنم و ببيند آيا در يک فاصله زمانيA آن ارتباط معنوي که با خدا بدست آورده را کنار مي گذارد و مي گويد حالا که تو در زندگي من نيستي هيچکدام از اينها را نيز نمي خواهم يا خير. اگر اينگونه بود معلوم است که اين فرد دروغ مي گويد چون اينها را براي بدست آوردن شما خواسته و حقيقتي ندارد. اما اگر شما توانسته ايد در او نهال خدا باوري را بکاريد بايد حتي بدون شما هم بتواند ادامه دهد و اگر از اين امتحان سرفراز بيرون آمد بله بخش قابل توجهي از موفقيت را بدست آورده ايد به سراغ بقيهA A ارزيابي ها برويد.
سوال – نوزده ساله هستم دو سال است که نامزد کرده ام نامزدم را دوست دارم اما گاهي اوقات از او متنفر مي شوم چون دوست داشتم نامزد من خيلي زيبا باشد و خانواده اي مانند خودم داشته باشد.
پاسخ - يک بخش زيبايي ظاهري است و يک بخش آن باطني است چه بسيار آدم هاي نازيبايي که اخلاق خوبي دارند. وقتي شما ياد بگيريد که زيبايي هاي دروني آنان را ببينيد و مي توانيد به ايشان تمايل داشته باشيد. براي اينکهA خوب ياد بگيريد ديوان ليلي و مجنون نظامي را يک بار ديگر نگاه کنيد که ليلي اززيبايي بهره اي نداشت اما مجنون عاشق او بود.