برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-حسادت چيست؟
88-08-25
سوال- تعريف حسادت چيست و چه تفاوتي با غبطه دارد؟
پاسخ- حسادت يعني بد ديگران را خواستن و تا نعمت براي فرد مورد حسد وجود داشته باشد فرد حسود رنج مي برد. انسان حسود زبان نعمت را براي خودش يک ارزش مثبت مي داند. چنين کسي قطعا بايد يک ويژگيهاي شخصيتي پيدا کرده باشد تا به اين بيماري مبتلا شود. انسان حسود خودش را هم رتبه ي طرف مورد حسدش مي داند. شرايط انسان حسود اين است که احساس رقابت داشته و حس مي کند مي توانست در جايگاه طرف مقابل باشد و ديگر اينکهفرد حسود فکر مي کند به حق خود نرسيده و ديگران چيزهايي دارند که او ندارد. ديگر اينکهفکر مي کند که اگر ديگران داشته هايي داشته باشند او از داشته هاي خود نمي تواند لذت ببرد. به همين دليل انسان حسود دچار عوارض ومشکلات زيادي مي شود. او کسي است که در جسم، روح، روان، دين، دنيا و آخرتش آسيبهاي اساسي مي بيند. در حديث آمده که حسد ايمان را مي خورد آنچنان که آتش هيزم را. درحقيقت حسودي موجب مي شود فرد حسود دچار بيماريهاي جسمي بشود. به همين دليل در روايات گفته مي شود که تعجب مي کنيم از انسان حسود که به فکر سلامتي خود نيست. او سلامتي جسمي خود را در معرض خطر قرارميدهد حتي در نگاهي ديگر اين است که کسي که بيماريهاي جسمي کمي دارد حسود نيست. حسد آنقدر مي تواند موثر باشد که جسم فرد را کاملا دچار آسيب بکند. انسان حسود دينش را به خاطر دشمني با خدا از بين مي برد. در روايتي داريم که فردي که حسادت مي کند در حقيقت به دنبال جنگ با خداست. از خدا خشمگين است که چرا آن نعمت را به او نداده و چنين کسي خودش را از سايه ي رحمت خدا دور کرده است.
خداوند در سوره نساء درمورد حسود مي فرمايد:آيا حسادت مي کنند مردم به چيزهايي که خداوند از فضلش عطا کرده است ؟ يعني حسودان به آن نعمتهايي که خداوند به مردم داده است حسادت ميکنند. صاحب نعمت، نعماتش را از کجا آورده است ؟ ولي نعمت او خداوند است. پس انسان حسود با خداوند دچار مشکل شده به همين دليل دين او دچارآسيب مي شود. انسان حسود چون هميشه براي خود موجب رنج مي شود دچار بيماريهاي رواني شده، دل مردگي، افسردگي و افسوس به سراغ او مي آيد. انسان حسود با چنين رنج دائمي هم در دنيا دچار بدبختي مي شود و هم در آخرت. اگر ابليس از درگاه خداوند رانده شد به خاطر حسادتش به حضرت آدم بود. انسان حسود دو کار انجام مي دهد. يکي اينکه هر چه بدبختي وجود دارد به سمت خود مي کشاند و ديگر اينکه هر چه خوش بختي است براي انسان مورد حسد قرار گرفته باقي مي ماند. شيطان هم باعث شد حضرت آدم به درجه ي بالاتري برسد ولي درجه ي خودش پايين آمد و از بهشت رانده شد. درحقيقت فرد حسود به دنبال ايجاد لذت برا ي خود است ولي دائما براي خود توليد رنج و بيماري مي کند و دقيقا براي طرف مقابل موجب پيشرفت مي شود. در حقيقت صاحب نعمت هميشه مورد حسد قرارميگيرد.
درروايات داريم که هر وقت شما نعمت داشته باشيد کسي هست که از نعمتهاي شما ناراحت باشد ودلش بخواهد ضربه خوردن تو را ببيند و وقتي شما خود را در مدار منفي او قرار ندهي و بتواني سلامت خودت را با برقرار کردن ارتباط بيشتر با خدا حفظ کني، قطعا درجات شما بالاتر خواهد رفت. زماني که ابليس به آدم حسادت کرد، آدم با پناه بردن به خدا درجاتش بالاتر رفته و برگزيده مي شود ولي چون ابليس از حسد خود برنگشت از درگاه خدا رانده شد. به همين دليل حسد ريشه ي کفر مي شود يعني فرد همه هويت خود را از دستمي دهد. براي انسانهاي حسود چهار ويژگي گفته شده است. اول اينکه پشت سر غيبت کرده و به دنبال عيب مي گردند. دوم اينکه دشمني خود را پشت سر فرد ابراز مي کنند ولي جلوي او تملق و چاپلوسي مي کنند. سوم اينکه وقتي شما دچار مشکلي مي شويد خوشحال مي شوند. چهارم اينکه وقتي شما خوشحال باشيد و موفقيتي نصيب شما شود او دچار غم و اندوه مي شود. اين چهار نشانه از نشانه هاي پاتولوژيک اين بيماري است. البته حسادت هم مي تواند مانند رذايل اخلاقي به عنوان يک حالت و صفت باشد. حالت يعني اينکه فردي در طول عمرش آدم حسودي نبوده است و از اين بابت بسيار خوشحال است ولي ماجرايي پيش مي آيد و او حس مي کند نسبت به دوست يا همکار يا يکي از اعضاي خانواده اش ناراحتي و رنج دارد. چرا که آنها به موفقيت رسيده اند و در اينجا زمينه ي يک حسادت را در خودش مي بيند که مثل يک سرماخوردگي شديد است. حسادت صفتي است که بطور ناگهاني شروع مي شود و فرد دچار دل مردگي و گوشه گيري شده و بدخواه طرف مقابل مي شود. در اينجا بايد خودش را درمان کند اما گاهي اوقات بعضي افراد دچار حسادت مزمن هستند يعني به خير و برکتهاي زندگي مردم حسادت دارند و دلشان نمي خواهد ديگران آنها را داشته باشند. سه علت به عنوان منشاء حسادت وجود دارد. يکي اينکه حسود خودش را هم طراز طرف مقابل مي داند. يکي ديگر اينکه فکر مي کند حقي داشته که از آن محروم شده است. ديگري اينکه بدبيني نسبت به خدا دارد. درحقيقت تلقي ميکند که خدا به طرف مقابل داده و به او نداده است. نعوذا بالله خدا را ناتوان مي بيند از اينکه آن نعمت را به او بدهد و در روايات به طور جدي داريم که انسان حسود با خدا دچار مشکل مي شود نه با صاحب نعمت و چون همه موجودات عالم همه چيز را از خدا دارند پس انسان حسود به چه چيزي حسودي مي کند؟ چون ممکن است نعمتهاي هر کسي، روزي با کوچکترين حادثه از بين بروند. پس انسان حسود برايش مهم است که ديگران نداشته باشند تا او از نداشته هاي ديگران لذت ببرد. اينها به خاطر اين است که انسان حسود ارتباط معنوي قوي ندارد و خودش را دست کم مي گيرد و نعمتهايي را که خداوند به او داده نمي تواند ببيند. دائم به دنبال داشته هاي ديگران است. انسانهاي عيب جو به دنبال عيب ديگران هستند و انسانهاي حسود به دنبال خوشي ديگران مي گردد تا غصه بخورد زيرا خوشي ها، آسايش و نعمتهايي که خدا به او داده را نمي بيند. به زبان ديگر انسان حسود، انسان ناشکر و ناسپاسي است که با رحمت خداوند نتوانسته رابطه برقرار کند چون رحمت خداوند عام و براي همه ي موجودات عالم است. با رحمت خاص هم قطعا نتوانسته ارتباط برقرارکند چون در رحمتهاي خاص مي توانست بهترين نعمتها را از خداوند دريافت کند و فاصله ي بين خود، خدا و مردم را از بين ببرد. انسان حسود معمولا تنها بوده و دوستان جدي ندارد يعني دوستانش از او فاصله مي گيرند و با آن انرژي منفي که او از خود ساطع مي کند فضاي کاملا منفي ايجاد کرده و ديگران معمولا از ناچاري با او ارتباط برقرار مي کنند. آنها چون از درون بزرگ نيستند انسانهاي کوچک و کم ظرفيتي بوده که خوشي ها رنجشان مي دهدو به سروري و آقايي نمي رسند. انسانهاي حسود با ناخشنود بودنشان غضب الهي را از درگاه خداوند براي خود حلال مي کنند. انسان حسود معمولا وارد فاز دوم مي شود که آن حيطه ي تجاوزگري است يعني مي خواهد هر طور شده نعمتها را از بين ببرد. اگر بتواند تخريب شخصيت کند و دائما مانعي براي ديگران مي شود. در قرآن کريم مي فرمايد: پناه ببريد به خداوند از شر حسود اما چه موقع؟زماني که اين بيماري از قلب به رفتار و گفتار مي رسد و شروع به آسيب رساندن مي کند مانند يک سيلاب عجيب و غريب که مي خواهد همه ي خوبيها را از بين ببرد. آيا انسان حسود حاضر است براي خاموش کردن آتش درونش هر کاري انجام دهد؟ انسان حسود حاضراست تا چند برابر به خود آسيب برساند ولي طرف مقابلش را داراي نعمت و آسايش نبيند. در داستاني خواندم که مردي خيلي به همسايه ي خود حسادت مي کرد. روزي به غلام خود گفت: سرمن را ببر و روي پشت بام همسايه بگذار که وقتي صبح همسايه ها بيدار شدند فکر کنند اين همسايه قاتل است و او را مجازات کنند. غلام هم پول را گرفت و اين کار را انجام داد و از آنجايي که همسايه انسان خوب و بي گناه بود غلام به همه چيز اعتراف کرد و در اين داستان چيزي که براي مرد حسود باقي ماند اين بود که زندگي خود را از دست داد و براي همسايه جز نيکنامي چيزي به همراه نداشت. در واقع براي اينکه طرف مقابلش رنج ببرد چون خودش رنج مي برد، دنيا و آخرتش را از دست داد. انسان حسود رنج خود را همه جا با خود دارد. جايي که همه خوشحال هستند او ناراحت است.
حضرت علي (ع) مي فرمايند: آفرين بر حسادت. چقدر حسادت عدالت پيشه است چون اولين کسي که مي کشد صاحب خود يعني حسود را مي کشد. در روايات گفته شده است که حسادت زندان روح است و اين انسان است که زنداني خودش است. زنداني تنگ نظريهاي خودش است و نيز دچار بيماري بزرگي شده که فقط با استمداد از خداوند مي تواند اين بيماري را از بين ببرد. راه کارهاي مقابله با حسادت چيست؟ حسادت بيماري است که از قلب شروع مي شود. ما از دو شيوه ي بينش درماني و رفتار درماني بايد استفاده کنيم. بينش درماني يعني کسي که دچار حسادت شده بايد دنبال علت حسادتش بگردد. مثلا خانمي از اينکه ديگران در دانشگاه قبول شده اند يا خانه خريده اند يا موقعيت خاصي پيدا کرده اند، احساس رنج و دلخوري مي کند. اگر انسان دقيقي باشد بلافاصله از خودش مي پرسد چرا از خوشي اعضاي خانواده ام بايد ناراحت باشم؟ اين انسان دقيق وقتي از خودش مراقبت کند بايد علت ناشادي خود را بررسي کند. ببيند از اينکه او به اين درجه رسيده ناراحت است يا از اينکه خودش آن ويژگيها را ندارد يا اينکه او با داشتن آن ويژگيهاي مثبت باعث جلب توجه ديگران شده؟ خانمي تعريف مي کردند که ايشان تصميم گرفته بودند بعد از اتمام تحصيلات و پيدا کردن شغل بچه دار شوند ولي خواهر کوچکتري دارم که او زودتر بچه دار شد. ناگهان از چنين اتفاقي خيلي ناراحت شدم زيرا من و همسرم براي بچه دارشدن يک برنامه ريزي دقيق و مدبرانه طرح ريزي کرده بوديم. بعد از مدتي متوجه شدم ديگران به خاطر موقعيت ويژه اي که برايخواهرم پيش آمده است نسبت به او توجه و محبت بيشتري دارند و به همين دليل من غصه داربودم که چرا اين محبتها به سمت من نيست.گاهي اوقات ممکن است موضوع لزوما نعمت نباشد ولي آثار و نتايج آن چيز باعث حسادت فرد شود. مثلا اگرآقايي خانه دار يا بچه دار شد يا آقايي در زندگي احساس کرد که همکارش ارتقاء شغلي گرفته يا باجناقش را بيشتر از او در خانواده تحويل مي گيرند و احيانا همين دلايل مثلا باعث حسادت وي به باجناقش شده و او باجناقش را تحويل نمي گيرد، سعي مي کند با او زياد مواجه نشود چون آن نعمت را ندارد. وقتي علت ناراحتي خود را پيدا کرد، وارد مرحله دوم مي شويم. درمرحله دوم به افرادي که داراي اعتماد به نفس خوبي هستند پيشنهاد مي شود به صورت عملي با حسادتشان مقابله کنند يعني شروع کنند به هم صحبتي با کسي که نسبت به او حسادت دارند. البته اين کار براي انسانهايي که دچار بيماري مزمن حسادت هستند بسيار سخت است ولي اين کار براي کساني که بطور ناگهاني به يک مورد خاص حسادت پيدا مي کنند راحت تر است چون دچار بيماري زمين گيري نيستند. در نتيجه ي اين هم صحبتي سه فرايند پيش مي آيد. اول اينکه من اجازه ندارم آسيبهاي آن بيماري حسادت که در قلب من ايجاد شده است را به رفتار و گفتارم انتقال دهم در حقيقت بيماري خودم را کنترل مي کنم و اين اولين موفقيت من در از بين بردن اين بيماري است. چون فرد حسود با کوچکترين رفتار و گفتار خود حسادتش را هر چه بيشتر خواهد کرد مثل بنزيني که روي آتش ريخته شود. دوم اينکه محبت آن کسي که مورد حسادت قرارگرفته نسبت به اين فرد بيشتر خواهد شد چون انسان حسود به طور ناخود آگاه انرژي منفي ساطع مي کند و ديگران در نگاه و رفتار او متوجه ناراحتي او از خوشي هاي آنها مي شوند لذا وقتي فرد حسود شروع به صحبت مي کند آن فضاي منفي و سرد را شکسته و محبت ديگران را به دست مي آورد. سومين و مهمترين نتيجه اين است که وقتي انساني توانست با محبت و صحبت حسادت خود را بشکند در واقع لطف و محبت خدا را بدست آورده است. در روايات داريم از کسي که زير سايه ي عرش در روز قيامت است سوال مي شود که اين فرد چه ويژگيهايي داشته و خطاب مي رسد که او در دنيا به کسي حسد نورزيده و به همين دليل او زير سايه ي رحمت عرش الهي قرارگرفته است. خوش به حال آن کساني که دائما مراقب خود بوده و تلاش مي کنند تا آتش حسادت را در وجود خود خاموش سازند. در اين مرحله او بايد بتواند براي کسي که صاحب نعمت است دقيقا برعکس شيطان که القا مي کند که من فقط آنها را داشته باشم و نه ديگران، دعا کند و برايش خير بخواهد. ممکن است کار دراين مرحله سخت تر از کار درمرحله ي دوم باشد، سخت تر هست ولي آسانتر هم هست. سخت تر است چون فردي که حسود است وقتي مي خواهد نعمت از بين برود چطور مي خواهد که نعمت بيشتر شود. دراينجا او مستقيما از خدا کمک مي گيرد و خودش را در وسيع ترين و عظيم ترين دايره ي نوراني عالم هستي قرار مي دهد.
الله نورالسموات و الارض. و وارد نور الهي مي شود و از آسيبهاي دروني خود به خدا پناه مي برد. پس خداوند مستقيما او را هدايت خواهد کرد و قلب او را در اختيار خود مي گيرد البته قلب همه ي ما در اختيار خداوند است. خداوند مي فرمايند: من بين همه ي شما با قلبهايتان قرار گرفتم يعني قبل از اينکه چيزي در قلب شما قرار گيرد من مي دانم و اختيار آن هم در دست من است. پس کسي که خودش را به خدا مي سپارد و به خدا مي گويد: خدايا من به فلان انسان حسد ورزيدم و وقتي به دلم رجوع مي کنم دلم نمي خواهد که او اين نعمت را داشته باشد ولي وقتي به تو نگاه مي کنم مي بينم که تو اين نعمت را ممکن است به خاطرپاداش خوبي ها و يا امتحان او به وي داده باشي و دلم مي خواهد بيشتر از او اين نعمت را داشته باشم. براي همين است که براي خودم دعا نمي کنم و براي او دعا مي کنم که خدا نعمت بيشتر و توفيق سپاسگزاري بابت اين نعمت را به او بدهد و قطعا مي دانم چون در غياب او دعا مي کنم دعايم در حق او مستجاب است و چون او خبر ندارد تو دعاها را بيشتر در حق خودم مستجاب مي کني. پس وقتي با خدا معامله ميکني چون در عالم هستي جز خداوند موثر نيست قطعا خودم را با آن انگيزه ي الهي درمان مي کنم. يادمان باشد که ما معمولا نمي توانيم مستقيما بيماريهاي اخلاقي و روحي خود را جراحي کنيم چون آنقدر برايمان دردناک است که ترجيح مي دهيم سکوت کرده و رنجش را برخودمان تحمل کنيم اما براي موفقيت در اين مسير دو فرمول طلايي توکل و توسل بسيار مهم است. توسل کردن به اولياي الهي يعني طلب کمک با يک استغاثه ي دروني، استغاثه يعني بگويد بيچاره ام، به دادم برسيد. انسان حسود بيچاره است چون خلاف خلقت خود حرکت مي کند. قانون خداوند اين است که اگر به ديگران محبت کني و نعمت ديگران را هم بخواهي، من آن نعمت را اول به تو مي دهم. ترحم يعني ديگران را مورد رحمت خودت قرار بده تا من تو را مورد رحمت خود قرار دهم اما حسود از اين فرايند کاملا خارج شده و وقتي به بيچارگي خودش اعتراف کند ما به آنها توصيه مي کنيم نماز استغاثه به امام زمان (عج)که در مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي آمده است را بخوانند اين استغاثه کمک ميکند تا فردحسود خود را در جايگاه خيلي بالاتري قرار دهد. درحقيقت چون انسان حسود خودش را هم طراز ديگران و سعي مي کند خودش را بالاتر ببيند دراينجا وقتي در مدار قرار بگيرد خودش را بالاترخواهد ديد. درواقع فرياد خواهي از امام زمان (عج) به فرد کمک ميکند که با اعتماد به نفس معنوي و نوراني حرکت کرده و با اين ويژگي وقتي با آتش دلي مواجه مي شود که با شادي هاي ديگران بوجود آمده، با خداي دلش معامله ميکند و از اهل بيت کمک بگيرد تا مشکلاتش را حل کنند. ما خيلي وقتها زورمان به خودمان نمي رسد و بايد از او يعني آن وجودهاي نوراني کمک بگيريم تا بتوانيم خيلي از بديها را در وجود خود مهار کنيم و بعد از توسل نوبت به توکل مي رسد و من يتوکل علي الله فهو حسبه يعني هر کسي دل به خدا بسپارد خدا برايش کافي است و قطعا همهامور او را به بهترين شکل مديريت خواهد کرد.
سوال- دلم مي خواهد زيبا و ثروتمند باشم. آيا اينها حسادت است يا آرزو؟
پاسخ – چون خود را با فرد ديگري مقايسه نمي کند آرزوست. اما در آرزوها هم مي توانيم دچار حسادت بشويم. وقتي براي رسيدن به آرزوهاي خود تلاش واقعي نکنيم و در واقع به جاي بلند همتي، بلند پروازي کنيم قطعا دچار حسادت خواهيم شد زيرا انسانبلندهمت براي رسيدن به آرزوهاي خود تلاش مي کند ولي انسان بلند پرواز فقط در خيال و رويا به سر مي برد.
سوال – ما زندگي خوب و موفقي داشتيم که زبان زد فاميل بود ولي حسادت ديگران نگذاشت همانطور باقي بماند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ- اجازه دهيد تا اين جمله دوستمان که گفته حسادت ديگران نگذاشت را نپذيريم زيرا اگر اين زوج خوب ما بدانند که يک ازدواج خوب و موفق مانند يک گلدان، گل تازه است که بايد دائما از آن مراقبت کرد نه مانند يک گلدان مصنوعي که اگر کسي برگ و گلش را جدا کرد بگوييم ديگر نمي توانيم آن را درست کنيم.