برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-دروغ مصلحتي چيست؟
88-08-04
سوال- کاربرد دروغ سفيد يا دروغ مصلحتي يا دروغ خوشايند چيست؟
پاسخ- البته دروغ مصلحتي با دروغ سفيد متفاوت است. دروغ مصلحتي يعني براي خير بزرگي که هيچ راه ديگري نداريم جز دروغ، اجازه داريم دروغ بگوييم. براي اينکه مشخص شود و ما اشتباه نکنيم و منفعت مان را جاي مصلحت مان حساب کنيم، دروغ گفتن در موقعي که مي خواهيد دو نفر را آشتي دهيد. مي دانيد که اين دو نفر همديگر را دوست دارند ولي از همديگر دلخورهستند. مثل يک زن و شوهري که بين شان اتفاق تلخي افتاده و از هم دلخوري دارند يا دو تا خواهر يا مادر شوهر و عروس يا دو تا دوست بين شان جنگ و قهر رخ داده، شما اينجا اجازه داريد اگر واقعا راه ديگري وجود ندارد دروغ بگوييد اما نه هر دروغي. دروغي که نشان بدهد که اين دو تا به همديگر علاقه دارند، مي توانيد به ياد آنها بياوريد محبتي را که بين آنها بوده است و بگوييد که همديگر را دوست داشتيد، اين کار کمک خواهد کرد که دو نفر آن محبت اصلي را به ياد بياورند و دوباره به همديگر روي بياورند. قهر و آشتي خودش را به خوبي نشان بدهد. آن قهر به خاطر يک سوء تفاهم و يک اشتباه اما آشتي به خاطر آن محبت حقيقي که وجود دارد و دوباره ميتواند شکوفه بدهد. درمورد آشتي دادن ديگران ما اجازه داريم دروغ بگوييم اما نه دروغهاي شاخدار. حالا نمونه جملات دروغي را که ما مجازهستيم بگوييم. مثلا امکان دارد بين دو تا دوست مشکل پيش بيايد يا دو تا همکار آقا در اداره. آنها با نگاهشان سايه ي همديگر را با تير مي زنند، شما وقتي سراغ اولي مي رويد به او مي گوييد که فلاني گفته من خيلي به همکارم علاقه مند هستم به خاطر اينکه خيلي صادق است و هميشه هم منظم است، او تمام ويژگيهاي خوبي که گاهي اوقات آن همکار ياد مي کرده را به او مي گويد. ممکن است او بگويد: مگر با من قهر نيست ؟ چطور اين حرفها را درمورد من زده است؟ شما هم مي گوييد: بالاخره دوستان حتي وقتي باهم قهر باشند خوبي هاي همديگر را فراموش نمي کنند. بعد سراغ دومي مي رويد و براي دومي هم از خوبيهايي که اولي در خاطر خودش دارد را ياد مي کنيد و مي گوييد: فلاني با اينکه با تو قهر است اما دلش برايت تنگ شده است.شايد بگويد از کجا مي دانيد ؟ شما مي گوييد: نگاه کن به رفتارش و گفتارش، من يک چيزهايي ديدم و شنيدم که حس مي کنم خيلي دوستت دارد. به خاطر اينکه شما به عنوان دوست و همکار هميشه پشت هم بوديد، موفقيتهايتان را مديون همديگر هستيد. درحقيقت آن قهر تلخ را به يک شيريني تبديل مي کنيد. من اين مثال را هميشه براي خانمها مي گويم که خانمهاي ايراني که کدبانوگري هاي خوبي دارند مي توانند از پوست تلخ ليمو ترش، مرباي شيرين و خوشمزه درست کنند چه طور نمي توانند از تلخيهاي زندگي، شيريني درست کنند. بين عروس و مادر شوهر هم همينطور. اينها قطعا لحظات بسيار خوب و ويژگيهاي خيلي خوبي از هم سراغ دارند اما اتفاقي يک مشکلي بينشان بوجود آمده و به قول مردم که مي گويند اگر دو تا کاسه را توي هم بگذاري بالاخره يک صدايي خواهد داد. دو نفر در مجاورت همديگر هم مي توانند از هم دلخور شوند ولي حق ندارند قهر را آنقدر ادامه دهند که موجب فاصله بين آنها شود. به همين دليل به ما گفتند که اگر دو تا مومن سه روز با هم قهر باشند ايمانشان دچار آسيب اساسي مي شود. در اينجا براي حفظ ايمان مي گويند حتي اگر لازم است هر طور شده محبت را در دل آنها بيشتر کنيد حتي با دروغ. يعني براي زياد شدن محبت آنها اجازه داريد دروغ بگوييد. مدل ديگري هم براي دروغ گفتن وجود دارد ؟ مدل ديگر را هفته پيش گفتيم که اگر واقعا آبرو يا جان انسان ديگري در خطر است مي شود دروغ گفت. مثلا سوال کرده بودند اگر در دادگاه شهادت دروغ بدهيم خوب است ؟ اينجا اشاره کنم که شهادت دروغ چه در دادگاه و چه در محکمه ي خانوادگي و دوستانه، قطعا چيزي است که پشت فرد را خواهد شکست چون در شهادت دروغ، من خدا را شاهد مي گيرم و خودم به عنوان شاهد يک صحنه مي گويم که چه اتفاقي افتاده است، قطعا در اين حالت همه ي عالم هستي را عليه خودم کرده ام مگر اينکه من با اين ويژگي که دارم حقيقت را نقل کرده و کمک کنم که آن حقيقت بهتر خودش را نشان بدهد. مثلا اگر قرار است فردي با ويژگي هاي مثبت شخصيتي به خاطر يک اشتباه کوچک مجازات خيلي بزرگي بشود که آن هم معمولا در مدار حق و حقيقت رخ نمي دهد. جايي است که فرد تحت حکومت ظلم و دشمن باشد. در حکومت اسلام و عدالت حتي اگر راستگويي موجب ضرر شود راستي تجويز مي شود. بعضي دوستان مي گويند که ما از راستگويي ضرر کرديم و ترجيح مي دهيم ديگر راست نگوييم. آقايي بودند که در مورد مغازه نانوايي خود صحبت کرده و گفته بودند که بازرس آمد و من حقيقت را گفتم و زندگي ام را از دست دادم و تصميم گرفتم ديگر راست نگويم. در اين مواردنه فقط توصيه ما بلکه فرهنگ اصيل شناخت خويشتن خوديابي و خودباوري مي گويد که مواقعي هست که من بايد در مورد خودم راست بگويم و درجاي ديگر در مورد ديگران. اگر در مورد خودم است قطعا من وظيفه دارم که راست بگويم يعني وقتي از من سوال مي شود که آيا در خميرتان جوش شيرين مي ريزيد ؟ و من بگويم بله. پس مغازه بسته مي شود، يک فرصتي به ما بدهيد ما نمي دانستيم ريختن جوش شيرين در خمير يک جرم است و چرا تا حالا انجام دادم ؟ چون کارگرم حوصله نداشت زودتر بيايد و خمير را آماده کند تا به موقع ور بيايد. اگر مشکل ديگران است، اينجا خيلي وقتها لازم است که ما از روش اهل بيت استفاده کنيم. مي فرمايند: اگر ديديد با گفتن حقيقت ضرر خيلي بزرگي به تو مي رسد، سخن خودت را پنهاني بگو. پنهاني به معني اينکه يک مقدار پوشيده باشد مثل غنچه ي گل، اما حقيقت را به طور کامل ذبح نکن، يعني مثلا وقتي مي پرسند آيا در اينجاجوش شيرين در خمير ريخته مي شود ؟ شما مي گوييد: مي توانيد بررسي کنيد، اگر اينجا جوش شيرين هست شايد استفاده بشود. بدون اينکه شما گفته باشيد که در اين خمير جوش شيرين ريخته مي شود. انکار مطلق موجب مي شود که من دچار انواع آسيبهايي مي شوم که دروغ باعثش مي شود. ان شاء اله به آن هم خواهيم رسيد، انواع ميوه هاي تلخي که دروغگويي براي ما به ميان خواهد آورد. در اين ويژگي، توريه کردن يعني ما سخن را طوري بيان کنيم که اشاره فهم ها بفهمند که يک واقعيتي هست که ما نمي توانيم صريح بگوييم و نياز به جستجوي آنها دارد. ما هم در سيستم نظارت اجتماعي مان و هم در تعاملات خانوادگي مان ما دنبال اين هستيم که يکي را قرباني کنيم. مثلا مي گويند حرف راست را بايد از بچه شنيد. گاهي امکان دارد پدر وارد خانه شود و از بچه سوال کند که امروز چه اتفاقي در خانه افتاده است ؟ بچه هم در نهايت سادگي و ساده دلي همه چيز را مي گويد.
اين نهايت زيبايي است اما شما اين بچه را قرباني کرديد و يادش داديد که هميشه دروغ بگويد زيرا راستگويي کرد و احيانا مشکلي در خانه پيشآمده و او از چشم خواهر و برادرها افتاد يا مادر با او برخورد بدي کند، پس ياد مي گيرد که راستگويي جريمه دارد و همان بهتر که راست نگويد. در اينجا وظيفه ي آن کسي که واقعا اگر مي خواهد سلامت و راستي را زياد کند و مي خواهد هميشه افراد راست بگويند اين است که به جاي اينکه ديگران را قرباني کند خودش خوب جستجو کند، از نشانه ها استفاده کند يعني نگاه کند که مشکلي که در خانه پيش آمده علتش چيست ؟ من جلسه پيش گفتم که گاهي بچه ها دروغ مي گويند چون به خاطر اشتباهاتشان بايد تنبيهات سنگيني را تحمل کنند. وقتي بچه مي گويد که من ظرف را شکستم يا من وسايل خواهرم را خراب کردم، ما آنچنان او را تنبيه مي کنيم که دفعه ي بعد خيال پردازي کرده و مي گويد من در خواب ديدم يکي آمد و خرابش کرد يا فکر کنم دختر خاله ام که آمده بود دست زده است. ما گاهي با تنبيهات سخت مان، ديگران را وادار به دروغ گفتن مي کنيم حتي بين زن و شوهرها هم پيش مي آيد. خانمهايي که مي گويند: همسرم طوري برخورد مي کند که من حس مي کنم مجبورم دروغ بگويم يا آقاياني که مي گويند آنقدر خانمم سوال مي کند که من مجبور مي شوم دروغ بگويم. البته شما مجبور نيستيد مگر اينکه شما باور کنيد که طرف مقابلتان مديريت زندگي را به عهده دارد. شما دو فرد هستيد در يک خانواده و مسئوليت تان مشترک است. خانم با سوال کردن زيادي از همسرش يا فرزندانش موجب مي شود که آنها دروغ بگويند. گاهي ميگويد ما مي فهميم دروغ گفته ولي باز دروغش را ادامه ميدهد، در حقيقت شما موجب مي شويد که دچار ويژگي لجبازي و گستاخي بشود.چطور مي شود جلوي دروغگويي طرف را گرفت يا کمک کرد که آن را ترک کند؟ اگر دفعه اولش است ما بايد خودمان را به تغافل بزنيم. در فرهنگ ديني و تربيتي ما، همان اصطلاحي را که مردم مي گويند: شتر ديدي نديدي. شتر خيلي بزرگ است نمي شود آن را نديد اما گاهي بايد خودت را به نديدن بزني. درمورد کسي که اشتباه کرده، بگو که نديدم، به شرطي که او قدرت داشته باشد که برگردد. در اثر ادبي بينوايان، وقتي ژان والژان به عنوان يک فرد اصلي داستان، قاشق و چنگالهاي نقره را دزديد و برد به خاطر اينکه دزدي جزء سرشتش شده و حس مي کند بايد از اين راه زندگي خود را بگذراند. وقتي پليس او را مي گيرد و به در خانه برميگرداند کاري که آن فرد خدايي مي کند اين است که به جاي مچ گيريخود را به تغافل مي زند. چيزي که به اشتباه در فرهنگ خانوادگي و اجتماعي ما است اينکه مچ گيري مي کنيم حتي وقتي پليس مي خواهد قبض جريمه صادر کند، يک جايي مي ايستد که مردم آنها را نبينند بعد به راحتي قبض جريمه را صادر مي کند. اگر جريمه براي اين است که جلوي جرم گرفته بشود پس بايد طوري باشد که من ببينم. حالا همسري است که مي گويد من مي دانم تا 10 دقيقه پيش کجا بودي، مي خواهي برايت بگويم، پس دروغ نگو. درمورد فرزندش هم همين طور مي گويد. شوهر هم در مورد خانم همين کار را ميکند و اين موجب مي شود يک احساس اسارت جدي رخ بدهد و افراد معمولا پيچيده تر رفتار مي کنند. اگر رفتارشان غلط باشد، آن فرد باخدا چه کاري ميکند؟ جاي اينکه آبروي اين آدم را بريزد، با اينکه ظاهرا يک دزد آبرو ندارد و از زندان هم فرار کرده است اما براي ساختن اين آدم يک روش تربيتي را به کار مي برد و به او مي گويد: دوست من، تو شمعداني ها را جا گذاشتي، اينها را هم ببر. چيزي که ژان والژان اصلا توقعش را نداشت. آيا ما حاضر هستيم که اگر کسي به ما دروغ گفت، به او کمک کنيم؟ او مي داند دروغ گفته، ما هم مي دانيم پس آبرويش را حفظ کنيم، بصورت پنهاني به او بگوييم، مي دانم ولي نمي خواهم آبرويت برود. دوستان گفته بودند ما به روي خودمان نمي آوريم ولي فکر مي کنيم طرفمان در دروغ گفتن جسورتر مي شود. حالا اينجا مرحله ي درمان است. درحقيقت درمرحله ي درمان وقتي دروغ فرد هرروز بيشتر ميشود وظيفه ي ما اين است که پنهاني او را نصيحت کنيم و يادآوري کنيم که اين دروغها باعث چه آثار منفي ميشود. اول اين که دروغ احترام انسان را از بين ميبرد. در فرهنگ تربيتي آدم دروغگو هيبتش را از دست ميدهد. شايد خودش هم متوجه نشود. انواع روشها را هم بکار ببرد تا براي خودش جايگاه ويژه باز کند اما اگر دروغ بگويد اعتبارش را از دست خواهد داد و مردم براي او اعتباري قائل نيستند. پدر خانواده اگر دروغ بگويد بچه ها ديگر برايش تره هم خرد نمي کنند. ديگر اينکه فرد دروغگو دچار فراموشکاري ميشود. در روايت داريم: يکي از راه کارهايي که خدا بر ضد دروغگوها قرار داده فراموشکاري است. براي همين شما راحت مي توانيد ضد و نقيض هاي يک انسان دروغگو را پيدا کنيد و اين جزء آن ويژگي هايي است که ما مي توانيم دروغگوها را از راستگوها تشخيص بدهيم.
سوال – خانمي گفته اند من از ترس همسرم دروغ مي گويم چون اگر راست بگويم ممکن است حتي به درگيري فيزيکي ختم بشود.
پاسخ – ما گفتيم که يکي از ريشه هاي دروغگويي ترس است اما بايد پرسيد ريشه ي ترس چيست ؟ اين خانم چرا از همسرش مي ترسد يا کارش واقعا اشتباه بوده، خوب طبيعي است گاهي اوقات ما دنبال صدق يا کذب حرف مي گرديم مثل قضيه جوش شيرين در نانوايي. اگر در نانوايي جوش شيرين استفاده ميشود طبيعي است که هميشه اين ترس باشد که بازرس بيايد و بفهمد که جوش شيرين استفاده شده است. در زندگي هم اگر خانمي يا آقايي در قبال همسرش روش اشتباهي دارد و مي داند اين روش ايجاد تنش بين آنها مي کند يا بايد آن روش غلط را ترک کند يا بايد براي هميشه اين ترس را بجان بخرد. در حقيقت ما براي از بين بردن دروعگويي بايد علتش را از بين ببريم. اگر من دندان درد دارم بايد علتش را از بين ببرم. امير المومنين مي فرمايند که کسي که دروغ مي گويد بخاطر اين است که دچار خود کم بيني شده است، خودش را کم مي بيند و روش هاي اشتباه را بعنوان روش هاي درست بر مي گزيند. کسي که ميترسد اگر ترسش ترسي است که بايد بابت او از خدا هم بترسد يعني او روش غلطي دارد و خدا هم که بر کار ما ناظر است و از من خواسته اين اشتباه را نکنم.آنجا لازمه اش اين است که من رفتار غلط خودم را ترک کنم آن وقت ديگر از گفتن حرفم نمي ترسم. فردي نزد پيامبر مي آيد و مي گويد: من چهار بيماري بزرگ دارم بخاطر شما حاضرم يکي از آنها را درمان کنم اولي اين است که دچار روابط نامشروع هستم. دومي اينکه عادت به شرابخواري دارم. سومي اينکه دزد هستم و چهارم اينکه دروغ مي گويم. طبيعتا پيامبر طبيب روح انسان ها و گفت که دروغگويي را ترک کن. فرد گفت که بخاطر پيامبر دروغ را ترک مي کنم. او قصد روابط نامشروع را مي کند و مي گويد اگر پيامبر از من پرسيد چه بگويم ؟ قصد دزدي مي کند و مي بيند نه نمي شود قصد شرابخواري مي کند و باز مي بيند که هرکاري انجام بدهد يک قول به پيامبر داده، پس بايد تمام کارهاي زشت خودش را درمان کند. پس اگر مي گوييم درغ را ترک کنيم به اين معنا ست من کاري کنم که فقط از خدا بترسم نه از ديگران. اگر همسرم به خاطر اينکه من کار خوبي انجام دادم من را توبيخ ميکند، اينجا وارد فرمول بعدي مي شويم. شما اگر توبيخ شويد فکر مي کنيد که بايد دروغ بگوييد تا از خودتان دفاع کنيد يعني سوال مي کنم با يک دروغ چه چيزي را مي خواهيد بدست بياوريد ؟ مي گويد: احترام و اينکه پيش طرف مقابل عزيز باشم. سوال ميکنم آيا دروغگويي شما مثل نمک در آب بعد از چند روز و چند ساعت حل نميشود و طرف مقابل تان واکنش شديدتري نسبت به شما نشان نمي دهد ؟ قطعا همين طور است. وارد فرمول بعدي بشويد. مدافع تان را خدا قرار دهيد. اگر اهل ايمان باشيد اهل ايمان کار درست را انجام مي دهد و بعد از درستي راستي مي آيد. من وقتي کارم درست باشد ديگر راست مي گويم، چه در خانواده چه در جامعه. اما اگر من بخاطر کارهاي درست خودم توبيخ بشوم قطعا مي دانم که خدا از من دفاع مي کند. خدا در قرآن مي گويد: آيا خدا براي بنده اش کافي نيست ؟ يعني اگر خداوند را داري و وقتي روش تو درست است از هيچ چيز نترس. در روايات زيادي داريم: کسي که دروغ مي گويد روزي اش کم ميشود و دچار فقر ميشود. امکان دارد بعضي ها بگويند ما انسان هاي دروغگويي را ديده ايم که روزي شان خيلي بهتر از ما است. جواب ما اين است که اول روزي اش خيلي بيشتر از اين بوده است ولي با دروغگويي بخشي از حقيقت عالم را از دست داده و کل سيستم عالم عليه او است. حالا اين سوال پيش مي آيد که آيا کسي که علي الظاهر ثروتمند بنظر مي آيد واقعا رزق او زياد است ؟ برکت رزق چيزي است که همه ي ما ديده ايم. گاهي اوقات ممکن است ما پول خيلي کمي داشته باشيم اما بتوانيم با آن بسياري از نيازهاي اصلي مان را برطرف کنيم و برعکس گاهي درآمدمان خيلي زياد است ولي هنوز کم داريم. برکت مال غير از ميزان مال است. صفرهايي که جلوي عدد يک مي آيد چشم پُرکن است. فکر مي کنيم اگر کسي صفرهاي جلوي عدد حقوقش زياد باشد، رزق او خيلي زياد است. در مهندسي معنوي عالم در روايتي داريم: هيچ مالي در خشکي يا در دريا تلف نميشود مگر اينکه بهره اي از حقوق الهي در آن بوده و ادا نشده باشد. يعني من يک دروغ عملي گفتم و بايد به بستگانم که نيازمند بودند پولي را مي دادم و ندادم. بايد صدقه، زکات و خمس مي دادم که ندادم. کلاه شرعي گذاشتم که آنها را انجام ندهم. بر اساس قانون معنويت تمرين کنيد و ببينيد در اين دو مورد نتيجه اش را سريع مي گيريد. يک در وقت و يکي در مال. وقتي زمان نماز اول وقت است که امام رضا (ع) مي فرمايد: هرگز نماز اول وقت را از دست ندهيد. وقتي نماز اول وقت را نمي خوانم مي گويم در اولين فرصت مي خوانم و بعد هم به تاخير مي افتد. پس موجب ميشود همان زماني را که بايد براي نماز مي گذاشتم چند برابرش را تلف کنم يا منتظر اتوبوس شوم يا خدايي نکرده در راه گناه بگذارم. در مورد مال هم وقتي مال مان در راه حقوق الهي مصرف نشود قطعا زمينه اي پيش مي آيد که بيهوده از بين برود يا خدايي نکرده در راه گناه استفاده کنيم. در ديوار دانشگاهي نوشته: کاري را که به نماز مقدم کنيم آن کار ناقص مي ماند ولي وقتي نماز را مقدم بر کار قرار دهيم، آن کار جنبه الهي پيدا مي کند و خود به خود انجام ميشود. دقيقا من اين را به عنوان تمرين به بچه ها گفتم و دوستان هم در زمينه هاي مختلف نتيجه اش را ديده اند. گفتم که اگر در اتوبوس بوديد و صداي اذان را شنيديد از اتوبوس پياده شويد، نمازتان را بخوانيد و بعد حرکت کنيد. ممکن است در دلتان کلي نق بزنيد و بگوييد دير مي شود. قطعي بدانيد در نظم زمان عالم ملکوتي و عرشي که وجود دارد شما هرگز دير نمي رسيد و هميشه به موقع خواهيد رسيد. يک جمله هم در مورد زناني که از ترس شوهرانشان و يا مرداني که از ترس زنانشان و يا بچه هايي که از ترس والدين شان دروغ مي گويند، اينکه براي ترک دروغ از خدا بترس تا همه چيز در عالم از تو حساب ببرند.اما اگر از خدا نترسيدي، ازهمه چيز خواهي ترسيد. امروز از همسرت، فردا از همکارت، پس فردا از رئيس خودتو همين طور تعداد افرادي که بايد ازآنها بترسيد زياد خواهد شد چون تابع آن کسي که بايد از او مي ترسيدي، آن هم ترسي از سر عشق، نداشتي.
سوال- آقايي که شغل شان رانندگي کاميون است، گفتند کمکراننده اي دارم که دروغ مي گويد اگر اول جاده راستش را بگويد خودم کار را درست مي کنم ولي وسط راه ديگر کاري ازدستم برنمي آيد. من متوجه دروغش مي شوم ولي چون معرفش آشنا است نمي توانم به او چيزي بگويم و رودربايستي مي کنم. حالا چه کاري مي توانم انجام دهم تا ايشان عادت به راستگويي پيدا کنند؟
پاسخ- درحقيقت اين آقاي راننده چون مي داند همراهش يک دروغگواست اولين کارش اين است که به حرفهاي او مطلقا اعتماد نکند و خودش همه چيز را چک کند ولي براي کمک به همراه دروغگويش لازم است به او نشان بدهد راستي هايي که ظاهرا ايجاد مشکل کرده بعدش راه جدي را به او نشان داده است. خانمي منشي يک شرکت بودند. ايشان مي گفتند: گاهي اوقات ما بايد باري را مي داديم تا به مقصد برسد. تماس مي گرفتند که از مقصد ارسال کرديد ؟ کار فرما مي گفت به دروغ بگو ارسال کرديم. من اولين حرفي که به ايشان در بدو استخدام زدم اين بود که من به خاطر شما به جهنم نخواهم رفت. من سعي مي کنم کاري کنم که آنها به شما اعتراض نکنند ولي من دروغ نخواهم گفت. من به مشتريها مي گفتم هنوز نفرستاديم ولي تا نيم ساعت ديگر مي فرستيم و شما نگران نباشيد. شايد در مراحل اول آنها برايشان جا نمي افتاد ولي بعدا ديدند از من جز حرف راست نمي شنوند و حرف هيچ کس را حتي رئيس شرکت را قبول نميکردند و مي گفتند اگر خانم فلاني بگويد قبول مي کنيم.
سوال- فرق صداقت با حماقت چيست؟ من انسان راستگويي هستم ولي فاميل مرا به ساده بودن مي شناسند.
پاسخ- گاهي اوقات ما راست مي گوييم، گاهي اوقات مي خواهيم راست بشنويم. لقب حماقت به کسي داده مي شود که با اينکه مي داند طرف مقابلش به او دروغ مي گويد اما بازهم مي پذيرد و مدام او را تصديق مي کند. احمق واقعي کسي است که دروغ دروغگويان را بعنوان حرف راست باور کند و با دروغ گفتن خودش، راه دروغهاي بعدي را باز کند بعبارت ديگر انسان صادق کسي است که راست مي گويد ولي توقع ندارد هميشه راست بشنود يعني اين احتمال وجود دارد که ديگران به ما دروغ بگويند اما اين دليل نمي شود که ما در مورد همه ي اطرافيان خود احساس کنيم که دروغ مي گويند چون اين کار زمينه ي بدبيني را پيش مي آورد. در حقيقت صداقت و خوش بيني متعادل بين بدبيني افراطي و حماقت قرار گرفته است اما بايد روش متعادل را داشته باشيم. انسان ساده دل انساني است که مي داند طرف مقابلش با دروغگويي او را سر کار گذاشته است. خيلي وقتها ديگران براي اينکه کسي را دست بيندازند به او دروغ مي گويند و با اين دروغ به نوعي او را مضحکه مي کنند. اين صداقت نيست. ما در روايت داريم که انسان مومن انسان حواس جمعي است يعني مومن زيرک است ولي انسان زيرک هميشه لازم نيست به طرف مقابلش بفهماند که ميداند او دروغ مي گويد. در زمان پيامبر عده اي از منافقين خدمت پيامبر حرفهايي مي زنند و حرفهايي نقل مي کردند و پيامبر آنها را تاييد مي کرد بعد که برمي گشتند شروع به خنديدن مي کردند و مي گفتند کهپيامبر را سر کار گذاشتيم. هر چه ما گفتيم ايشان گوش دادند، ايشان چقدر ساده دل هستند يعني آدم ساده دل. در اينجا خدا شروع مي کند به دفاع از پيامبر در آيات قرآن کريم مي فرمايد: اي پيامبر به آنها بگو اينکه من حرف شما را بشنوم و دروغتان را به رختان نکشم براي شما خيلي بهتراست. من هم به عنوان انسان فرهيخته که روانشناسي اجتماعي را خيلي بهتر از شما بلد هستم. من از چهره ي شما دروغ رامي فهمم به علاوه اينکه من به نور ملکوتي وحي، وصل هستم و خداوند به من پيام مي دهد و من مي دانم که شما دروغ مي گوييد اما علت اينکه دروغتان را به روي شما نمي آورم اين است که راه برگشت شما را به خوبي ها باز کنم ولي شما فکر مي کنيد من از روي ساده دلي اين کار را انجام مي دهم. پس حواسمان باشد که ما فقط در يکجا به طور جدي اجازه داريم سکوت کنيم. در مورد دروغ، همبه اين وسيله آبروي دروعگو را مي خريمو همفرصت مي دهيم راه را پيدا کند و اشتباهش را جبران نمايد.
سوال- يکي از خواستگارانم قبل از اينکه خواستگار من بشود به من دروغي گفته حالا نمي دانم آيا دروغي که ايشان آن وقت گفتند را الان برملا کنم يا نه ؟ نکند از همين اول به عنوان دروغگو شناخته بشوند و اثر بدي بگذارد؟
پاسخ- بعضي ها به صورت يک عادت که عادت ثانويه آنها شده و اتومات دروغ مي گويند. بعضي ها سبک سنگين کرده فکر ميکنند اگر اين دروغ را بگويند پيش ديگران عزيزتر مي شوند و مي ترسند از اينکه مچ آنها را بگيرند. اينجا بايد چه کاري انجام دهند ؟ ما مي گوييم از زماني که متوجه شديد اشتباه کرديد آن شعله ي مقدس کهدر قلب شما روشن شده وجدان درد است. اگر احساس کردي اشتباه کردي بلافاصله براي خدا اشتباهت را جبران کن. بگو اشتباه کردم. شايد به نظر کار سختي بيايد. ما هر گناهي که انجام مي دهيم کارت اعتباري شيطان را شارژ مي کنيم. اما هر اشتباهي را که انجام نمي دهيم يکي از اعتبارات او را مي سوزانيم. کسي که اهل نماز است و از نمازش مراقبت کند قطعا از بسياري از زشتي ها دور مي شود. حالا مي خواهي بگويي که من دروغ گفتم. اگر مي خواهي به دروغگويي خودت مسلط شوي و جبرانشان کني، اعتبارت را پيش ديگران نشکن. ديگران مي گويند که پس او دروغگو است پس حرفهايبعدي او را نبايد شنيد. پس زمينه چيني کنيد و قبل از زمينه چيني پيش خودتان بگوييد که من دروغ گفتم و زمين خورده ي شيطان هستم. حالا براي اينکه بلند شوم بايد دو رکعت نماز بخوانم و توبه کنم. خدايا تو از من صدق و راستي خواستي و من دروغ گفتم حالا مي خواهم کارم را جبران کنم ولي اگر تو پشت من نباشي من دوباره زمين مي خورم. بعد که مي خواهم با طرف صحبت کنم و علت دروغ گفتن را توضيح بدهم مي گويم من آن موقع فکر مي کردم که تو در مورد انسان هايي با اين ويژگي ها، فقط ديدگاه مثبت داري و دلم ميخواست در نگاه تو يک فرد مثبت باشم. به همين دليل اشتباه کردم ولي معمولا اصلا روش من در زندگي اين نيست. به همين خاطر من دچار عذاب وجدان هستم. دلم نمي خواهد اين ارتباط با دروغ شروع بشود و حالا آمده ام احترام و آبروي خودم را بشکنم و بگويم که دروغ گفتم ولي بدان من انسان دروغگويي نيستم.