برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-پرسش و پاسخ(سکوت)
88-07-13
سوال - من به خاطر خدا از بي احترامي هاي خانواده ي شوهرم مي گذرم و در مقابل ايشان سکوت مي کنم ولي آنها فکر مي کنند اين از سادگي من است. آيا کار من درست است يا خير؟
پاسخ - به اين خواهر عزيز که توانسته سکوت کند تبريک مي گويم اما اجازه دهيد فرمول هفته ي قبل را کامل کنم، اين که سکوت به موقع نيازمند سخن به موقع هم است. در حقيقت اين قانون وقتي خود را نشان مي دهد که ما به موقع سکوت کنيم و به جاي خود نيز حرف بزنيم. در حقيقت بحث اين است سکوت زماني احترام مضاعف ايجاد مي کند که ما نمي توانيم هيجان خود را مديريت کنيم يا طرف مقابل ما در يک هيجان و برافروختگي خاص است که اگر با هم حرف بزنيم صداي هم را نخواهيم شنيد و نه حرفهاي يکديگر را، يا وقتي حرمت ها شکسته مي شود. پس در حقيقت سه کليدي که در سوال اين عزيز بود اينها است: سکوت، بي احترامي، لقب ساده بودن. لقب ساده بودن اگر به خاطر سکوت صحيح است بايد از کنار آن عبورکنيم. بارها شده که به خوبان اين سادگي و ساده لوحي را لقب داده اند، ولي اگر فکر مي کنيم و مطمئن هستيم که کار ما درست است بايد از ادامه دهيم تا وقتي که آنها روش درست را بياموزند. اما اجازه دهيد من روي کلمه ي بي احترامي که گفته اند تأکيد کنم، گاهي بي احترامي طرف مقابل به دليل زمينه اي است که ما ايجاد کرديم که او به خود اجازه دهد تا به ما بي احترامي کند. اصطلاحاً مي گويند احترام هرکسي دست خود او است، غير از افرادي که هتاک و جسور هستند، کس ديگري اين ويژگي را ندارد که بتواند به راحتي به ديگران بي احترامي کند. در حقيقت ما براي خود حريم خصوصي مي سازيم. اين در مديريت استراتژيک در دنيا مطرح است که هر کس براي خود حريم خصوصي دارد. مهم نيست مرد يا زن، مسلمان يا غير مسلمان، مثالي که مي زنند مي گويند اگر شما به يک اداره اي مي رويد، اگر فاصله ي کسي که مشغول صحبت با شما است کمتر از 50 سانت شود شما ناخود آگاه خود را عقب مي کشيد چرا که او وارد حريم خصوصي شما شده است. هرکس در دور تا دور خود 50 سانت حريم خصوصي دارد، در گفتگوها و رفتارها نيز همين طور است. ما حريم معنوي خصوصي هم داريم. اگر ديگران به خود اجازه مي دهند به ما بي احترامي کنند شايد ما به موقع سخن نگفته ايم و ما رفتاري انجام داده ايم که آنها براي اين کار بهانه پيدا کرده اند، ما بايد اين زمينه ها را از بين ببريم.
سوال - مادر شوهري دارم که دائماً گله و شکايت مي کند. هرچه قدر با او مهرباني مي کنم، صبوري و تحمل مي کنم و مي خواهم رضايت خاطر او را جلب کنم نمي شود. چکار کنم ؟
پاسخ - مي خواهم بگويم عنوان مادر شوهر بودن يک عنوان بد نيست چون همان مادر شوهر، مادر هم است، مي تواند مادر زن هم باشد اما چون عنوان مادر شوهر برچسب نامناسبي تلقي مي شود هر کلامي او بگويد قطعاً آزاد دهنده است. اما در مورد اينکه کسي امکان دارد تيپ شخصيتي او به گونه اي باشد که روحيه ي گِله کردن در او قوي باشد و فرد گله کننده اي باشد و مداوم دنبال بهانه باشد که به ديگران گِله گي کند يا احياناً نيش و کنايه بزند. چرا در مادر شوهر اين خصوصيت بيشتر به چشم مي آيد ؟ به خاطر اينکه مادر شوهر نگران پسر خود است، من بارها در مشاوره ها ديده ام عروس خانم مي گويد که از دست مادر شوهرم خيلي ناراحت هستم. اگر شوهر من يک ذره لاغر شود فوري با من دعوا مي کند. اگر سرما بخورد مي گويد که تقصير تو است يعني تا اين اندازه. الان بخصوص روش هاي تربيتي ما روش هايي است که خيلي غلط ديکته در آن وجود دارد، گاهي ما آنقدر بچه ها را ناز پرورده بار مي آوريم که نگران کوچکترين امور آنها هستيم، مبادا پتو از روي آنها عقب برود. يک مشاوره اي داشتم با خانمي که مي گفت: مجاور مادر شوهرم بوديم. مداوم نگران بود، مي آمد دم در که مشکلي نداريد؟ پتو از روي بچه ام کنار نرفته ؟ کسي که روحيه ي گله کردن داشته باشد، انساني که با حرف و رفتار نيش و کنايه مي زند، سعي کنيد که در او زيبايي هايي را پيدا کنيد. اين آدم فوق العاده آدم ريز بيني است که نتوانسته توانمندي خود را در ديدن خوبي ها نشان دهد و تبديل به يک سم شده، سم او به اين شکل است که انتقادهاي مخرب مي کند. يک نکته ي ويژه اي را اضافه کنم اينکه مادر شوهرهاي امروز عموماً در سنين ميان سالي يا کهنسالي هستند. در حقيقت فرد را در دوره ي سالمندي قرار مي دهد، سالمند مانند بچه است، آن روحيه ي گله کردن که در بچه ها مي تواند باشد، در سالمندان هم وجود دارد، پس لزوماً به خاطر مادر شوهر بودن نيست. ما کلاً با آدم هاي گله کننده چطور برخورد کنيم ؟ مي توانيم از قانون 1+6 استفاده کنيم. بارها من در مشاوره ها وقتي به دوستان تمريني مي دهم و جلسات بعد تمرين را تحويل مي گيرم مي بينم نمک و فلفل آن را تغيير داده اند و ادويه را چيز ديگري کرده اند. بعد نتيجه کاملاً متفاوت شده است.
سوال - قانون 6+1 را توضيح دهيد.
پاسخ - ببنيد قانون 1+6 مي گويد که 6A بار خوبي هاي طرف مقابل را پيش چشم خودت بياور و به او بگو يعني اين سه مرحله را داشته باش، بعد يکي از اشکالاتي که در او است و تو را آزار مي دهد به او بگو که رفتار يا گفتار او را تغيير دهد. شايد دوستان بپرسند اين قانون را از کجا آورده ايد؟ اين عدد 6 از کجا مي آيد و اصلاً چه ارتباطي بين يک چنين تقديري با گفتن عيوب است ؟
حافظ مي گويد: زان يار دلنوازم شکري است با شکايت گر نکته دان عشقي بشنو اين حکات
شُکر و شکايت کنار هم که بيايد زيبا است، يعني شش بار شکر مي کني بابت خوبي هاي طرف مقابل و يک بار هم شکايت مي کني، اما شکايتي که زهر آن گرفته شده است. اين 1+6 همان هفت است، هفت بار طواف، هفت بار سنگ زدن به شيطان، همان هفتي که در اديان توحيدي مقدس است، اين از همان روش گرفته شده است. البته مي تواند اعداد ديگري هم بيايد اما هفت به عنوان يک عدد تک رقمي مبناي بسياري از اعداد مقدس است. قطعاً اگر اين روش را ما در روابط خود استفاده کنيم خيلي از مشکلات مي تواند کم رنگ شود. اگر صبوري کنيم و به روش خود ادامه دهيم قطعاً با يک يا دو بار مشکل حل نمي شود. فرض کنيد مادر شوهر پنجاه ساله اي که اين روحيه را دارد و مداوم از فرزندان خود نيز گله مي کند، ديگر من که عروس هستم چه توقعي مي توانم داشته باشم که از من گله نکند. اگر مي خواهم او را تغيير دهم ابتدا بايد خودم را تغيير دهم. ياد بگيرم که سني از او گذشته است و توقعات متفاوتي دارد. بايد بتوانم توقعات به حق او را پاسخ دهم و توقعاتي که درست نيست را با ملاطفت و مهرباني از کنار آن عبور کنيم، همانند زماني که فرزند ما يک توقع غلط دارد چه طور از کنار آن عبور مي کنيم و او را آرام نگاه مي داريم و به او محبت مي کنيم، سالمند نيز به محبت و احترام نياز دارد. گاهي اوقات ما آنقدر از گلهگي ها خسته مي شويم که آن خوشي ها از بين مي رود و حرمت ها شکسته مي شود.
سوال - در ارتباط با هوش معنوي پرسيده اند که اين در کنار عدالت خداوند چگونه بايد قضاوت شود ؟ و اينکه فرزندي که مشروع نيست آيا گناه از او است و آيا او بايد گناه پدر و مادر را به دوش بکشد؟
پاسخ - قطعاً گناه از او نيست، بخاطر همين هم بابت اين موضوع مؤاخذه نخواهد شد اما اينکه سرمايه ي معنوي کمتري دارد شايد جاي سوال باشد که چطور ديگران اشتباه کرده اند اما او بايد جريمه ي آن را پس دهد ؟ ببينيد در عالم ماده زماني که شما در جاده اي حرکت مي کنيد به خوبي جلو مي رويد اما شايد راننده اي که از مقابل مي آيد با شما تصادف کند و خداي ناکرده افراد اين ماشين دچار آسيب شوند و بعضي از آسيب ها براي هميشه با آنها بماند. آيا مي توانيم بگوييم اين چه ربطي به عدالت خداوند دارد ؟ چرا خداي عادل کاري کرد که دست و يا پاي من تا آخر عمر دچار اختلال شد؟ قانون عالم است، ما همگي سوار يک کشتي هستيم، اگر آن را کسي سوراخ کرد قطعاً اين آب به ديگران هم آسيب مي رساند. مثال ديگر بچه اي که در شرايط نامناسب جسمي يا رواني متولد مي شود، بخاطر عدم مراقبت هاي بهداشتي پدر و مادر بچه اي ناقص الخلقه است، آيا اينجا هم همان سؤال مطرح نمي شود ؟ قطعاً همينطور است. مواد و مصالح اوليه را پدر و مادر مي دهند به همين دليل پدر و مادر نقش کليدي در زندگي بچه ي خود دارند. هر زن و شوهري نمي توانند و نبايد پدر و مادر شوند، بايد بدانند و با آگاهي مصالح مادي و معنوي را تحويل دستگاه خلقت بدهند تا فرزندي سالم و صالح تحويل جامعه دهند.
سوال - شما مي گوييد سکوت من آن قدر سکوت کردم که افسردگي گرفته ام آيا باز هم توصيه مي کنيد سکوت خود را ادامه دهم؟
پاسخ - من يک مثال مي زنم. در آشپزي وقتي شما مواد ديرپز را داخل زودپز ريخته و روي آن آب مي ريزيد و در آن را محکم مي بنديد، اين زودپز سوپاپ هاي اطمينان دارد اگر اين سوپاپ ها دچار گرفتگي شود آيا يک خطر بزرگ در خانه وجود دارد يا خير ؟ اين خطر، خطر انفجار است، انفجار در اثر اينکه زود پز نتوانسته اين فشار دروني را تحمل کند. وجود همه ي ما براي پختن مسير زندگي نياز دارد که ظرفيت هايي را در خود ايجاد کنيم. اما اگر اين سوپاپ ها را در خود تعبيه نکنيم براي اينکه بتوانيم در حالت تعادل قرار گيريم قطعاً دچار مشکل خواهيم شد. اين خانمي که گفته اند در اثر سکوت افسرده شده اند به اين دليل است که سکوت ايشان منفعل بوده و همراه با سخن گفتن نبوده است. خانمي مي گويد: من با همسرم قرار داشتم که شب يلدا به خانه ي پدرم بروم، همه ي خواهرها، برادرها، دامادها و عروس ها آنجا بودند، ايشان هم مي دانست و ساعت 8 قرار بود برويم. من از ساعت 8 تا ساعت 11 با اضطراب شديد، از يک طرف با تلفن هاي مکرري که از طرف خانواده به من مي شد که چرا نمي آييد ؟ و نگران خلف وعده بودم و از طرف ديگر نگران همسرم بودم صبرکردم، همان زود پزي که فوق العاده تحت فشار است، ساعت 11 همسر من با بي خيالي وارد خانه مي شود، سلام مي کند و مي گويد: شام چي داريم ؟ اصلاً فراموشAA کرده که چه قراري داشته ايم. اينجا سخن گفتن اين خانم چه حالتي دارد ؟ شبيه همان حالت انفجاراست، چون به قدري فشار را تحمل کرده که قطعاً بين آنها تنش و درگيري ايجاد خواهد شد. بسياري از مواردي که منجر به طلاق مي شود از همين سخن گفتن هاي بي موقع است. توصيه ي من اين است که اگر اين قدر به خود مسلط بوديد و توانستيد خود را کنترل کنيد از او بپرسيد که قرار هشت شب ياد شما بود يا نه ؟ اگر يادش بود و خود را به بي خيالي زده بود، طبيعي است که شما خيلي آتشي تر شويد. آن موقع بهترين حالت اين است که اگر مي توانيد غذا يا چاي جلوي او بگذاريد و برويد داخل اتاق خواب و در را قفل کنيد تا موقعي که به خود مسلط شويد. يعني من الان يک شعله ي جدي هستم که مي توانم خود و زندگي و همسرم را در خود بسوزاند، حالا وقت سکوت است چون من نمي توانم عصبانيت خود را کنترل کنم، هر کلام و هر رفتاري از من سر زند قطعاً تنش ها را بيشتر خواهد کرد. حالا فرصت آن ميهماني از دست رفته را چطور بايد جبران کرد؟ آيا از دست رفتن آن ميهماني مهم تر است يا از دست رفتن اين زندگي ؟ خيلي وقت ها ما خانم ها ممکن است بخاطر اين موقعيت هاي خانوادگي اصل خانواده ي خود را دچار مشکل کنيم يعني بگوييم آبروي ما پيش خواهر و برادر ها رفته، از آن موقع تا به حال به تمام بيمارستان ها زنگ زده ام، به پليس 110 زنگ زدم و بسيار مضطرب و نگران بودم، حالا امکان دارد شارژ گوشي اين آقا تمام شده و اصلاً اين قرار را نيز فراموش کرده است. آيا شما بايد هميشه سکوت کنيد ؟ خير در اولين فرصت که به خشم خود غلبه کرديد و توانستيد حرف بزنيد، بدون تنش و نيش و کنايه، در فضاي مناسب که رابطه ي عاطفي مثبتي داريد، دلخوري خود را به او بگوييد و آنجا راحت خود را تخليه کنيد. شما وقتي زود پز را از روي گاز بر مي داريد آيا مي توانيد بلافاصله در آن را باز کنيد ؟ اول بايد چند دقيقه روي زمين بگذاريد، سوپاپهاي آن را بالا نگاه داريد تا بخار تخليه شود، بعد اجازه داريد در آن را باز کنيد. من وقتي مي توانم در قلب خود را باز کنم که بتوانم به هيجانات خود مسلط شوم، شکستن ظرف ها و بد و بيراه گفتن که مي تواند مداوم رخ دهد و تنش ايجاد کند. اين فراموش کاري ها احياناً به خاطر مشغله ي زياد است. حالا چه طورخانم مي تواند در آن خلوتي که گفتم خشم خود را کنترل کند ؟ اينجا مهارت بعدي را ياد مي دهيم. هر موقع شما از کسي که رابطه ي عاطفي نزديکي با او داريد مانند همسر، فرزندان، پدر، مادر و دوستان نزديک به قدري عصباني هستيد که هر موقع ياد آن مي افتيد خون شما به جوش مي آيد، بهترين حالت اين است که قطعاً شما در آن موقعيت نياز به تخليه داريد اما تخليه ي شما چيزي نيست که بخواهد در مقابل طرف مقابل شما رخ دهد. من يک مثال ديگر بزنم شما وقتي دچار مسموميت غذايي مي شويد قطعاً بايد اين مواد را از معده ي خود خارج کنيد اما به مکاني مي رويد که کسي شما را نبيند و نشنود تا بتوانيد به راحتي آن مواد را خارج کنيد تا حالت تهوع شما بر طرف شود. آدمي که عصباني است به همين صورت است. سيستم عصبي، روحي و رواني اين فرد دچار التهاب شده است حتي او مي تواند اخلاق و ادب را به راحتي کنار بگذارد. در اين حالت او در اتاق تنها مي تواند همه چيز را بنويسد. من مي گويم حتي شما هر حرف بدي را که اگر مقابل طرف مقابل بوديد به او مي گفتيد حالا بنويسيد، خود سانسوري نکنيد، اينجا شما هستيد و آن کاغذ، بنويسد اگر مي بينيد که تخليه نمي شويد صداي خود را ضبط کنيد و کاملاً فکر کنيد که طرف مقابل روبروي شما است. وقتي که کامل تخليه شديد، کمي استراحت کنيد تا آن همه تنشي که مي توانست به اسپاسم عضلاني، پرش چشم و يا ناراحتي معده تبديل شود آرام بگيرد. يکي از مشکلات خانم هاي ما بيماري هاي روان تني است چون سکوت ايشان سکوت منفعل است، بعد از يک مدت که نزد هر دکتري که مي روند تشخيص داده نمي شود و آخر مي گويند بايد دکتر مغز و اعصاب برويد و وقتي علت را جستجو مي کنند مي گويند که بيماري شما نتيجه ي پيام هاي شديدي است که به مرکز عصبي شما وارد شده است. شما به آنها پاسخ نداديد، همه ي آنها سرريز کرده در جسم شما، حالا پا درد داريد، معده درد داريد. معده درد از آن بيماري هاي رايج است، اين ها معده دردهاي عصبي است که دليل آن هم اين است که چون نتوانسته ايد حرف هاي خود را بزنيد آنها را فروخورده ايد و درون شما دچار آسيب شده است، يا قلب درد و انواع دردهايي که در دست ها و پاهاي شما ايجاد شده است.
سوال - معناي کلمه ي صَمت يا سکوت خلاق چيست ؟
پاسخ - من امروز براي دوستان کتاب ميزان الحکم را آورده ام. اين کتاب از جمله دايرة المعارف احاديث است که توسط آقاي محمدي ري شهري جمع آوري شده است، با ترجمه ي فارسي آن که يک دوره ي 15 جلدي است. خوب است هر خانواده اي يک دوره ي اين کتاب را داشته باشد، بابي در اين کتاب است از امير المومنين تحت عنوان صَمت به معناي سکوت خلاق که ايشان مي فرمايند: تنها کسي سزاوار نام صمت است که به جواب گفتن توانا باشد و اگر نه اطلاق درماندگي به او سزاوارتر است. پس صمت، سکوت خلاق است. من مي توانم جواب دهم، بلد هم هستم، خيلي وقت ها من مي خواهم طرف مقابل را سر جاي خود بنشانم و جواب او را بدهم اما با سکوت او را سر جاي خود مي نشانم، همان چيزي که در عرف رايج است که جواب ابلهان خاموشي است يا به قول قرآن هر موقع با امر بيهوده و بدي روبرو شديد با بزرگواري از کنار آن عبور کنيد. او مي خواهد مداوم مانند خار به شما بچسبد شما از کنار او رد شويد و او را جدي نگيريد. اين روايت که خواندم روايت شماره ي 1829 از کتاب صمت ممدوح است که در کتاب غرر الحکم از کلمات امير المؤمنين جمع شده است. از امام رضا (ع) داريم که چه نيکو است آن خاموشي که از روي درماندگي در سخن گفتن نباشد، من از سر ناچاري سکوت نکرده باشم و حواس من باشد که پرگو را لغزشها است.
سوال - شما يک مقدار ايده آلي فکر مي کنيد. شايد آن چيزي که مي گوييد در دنياي واقعي بين زن و شوهر، عروس و مادر شوهر نتواند پياده شود. نظر شما چيست؟
پاسخ - من قبول دارم که ايده آلي است. ببينيد يک انسان مسلمان يقين دارد که خداوند کليد بهشت را از دنيا مي زند، ايده آلي است چون قرار است که من بهشت را به زندگي خود بياورم، ايده آلي است چون قرار است من در زندگي خود عطر محمدي داشته باشم، بايد بوي پيامبر از همه ي ما استشمام شود. اين ايده آل است چون پيامبر فرمود: اني بعثت الاتمم المکارم الاخلاق. ولي اين ايده آل واقعي است و دست يافتني چون بارها کردن و شده است. عرض من هميشه اين است که ما دوره هايي بنام مهندسي ذهن براساس قانون معنويت داريم، يعني بياييم فرمول هاي معنوي را در زندگي خود ايجاد کنيم و نتايج ملموس آن را ارزيابي کنيم. کاملاً آنها را بررسي کنيم و اگر اين تمرين را انجام داديم قابليت اين را داريم که در مورد آن صحبت کنيم. اما اگر بنشنيم و از دور نگاه کنيم و قضاوت کنيم و بگوييم خوب يا بد است هيچ کدام نمي تواند مفيد باشد. وقتي ارزشمند است که بتوانيم به اين تمرين ها عمل کنيم و بعد ببينيم تا چه اندازه موفق مي شويم.
سوال - محبت نامشروط و بدون شرط، آيا در خانواده تمام محبتي که به هم مي کنيم محبت نامشروط و بدون شرط است ؟ هر لحظه که محبت مي کنيم کار درستي انجام مي دهيم يا زماني مي رسد که محبت نکردن چاره ي درد است ؟
پاسخ - ببينيد اگر محبت کردن مانند آب دادن به گل باشد قطعاً اگر زياد آب بدهيم ريشه هاي اين گل مي پوسد چون خاک آن به لجن تبديل مي شود. بعضي ها ديگران را از محبت خفه مي کنند. چيزي که امروز در بحث فرزند پروري ما وجود دارد. حتي گاهي در روابط دو دوست صميمي و گاهي بين زن و شوهر ها اينگونه است، فرد آنقدر محبت مي کند که طرف مقابل مي خواهد از آن فرار کند. نه قطعاً محبت يک حدي دارد، محبت بايد مانند آب خوردن باشد، ما وقتي آب مي خوريم که حداقلي از تشنگي را داشته باشيم. اما محبت مشروط نيز در زندگي جنبه ي ديگري از اشتباه در ابراز محبت است. من از بچه ها مثال مي زنم. وقتي يک بچه ي 3 ساله سر سفره مي نشنيد و غذا جلوي او مي گذاريم مي گويد: نمي خورم. ما مي گوييم اگر من را دوست داري بخور يا اگر غذا بخوري، من تو را دوست دارم. مادر، پدر و مربي معمولاً از بچه انواع رفتارهاي خوب را انتظار دارند، به او مي گويند که در ميهماني شلوغ نکني، اگر بکني تو را دوست ندارم. اگر کاربدي کني من اصلاً دوست ندارم، بدترين آسيب تربيتي به بچه ها زماني مي خورد که ما به آنها محبت مشروط بدهيم و بگوييم دوست دارم اگر... اين قضيه در روابط زن و شوهر نيز خود را نشان مي دهد. زن نسبت به شوهر پيام هاي مستقيم و غير مستقيم مي دهد، تو را دوست دارم اگر فلان وسيله را بخري يا فلان مسافرت را ببري، اين اگرها، اگرهاي حقيقي نيست، بهانه اي است براي اينکه باور کنيم طرف مقابل من را دوست دارد، به همين دليل گاهي مي بينيم در بعضي خانواده ها جنبه هاي ظاهري ابراز محبت زياد است اما از محبت واقعي تهي هستند. به عبارت ديگر محبت يک هجي دارد و بايد آن را هجي کرد، هجي کردن عشق يعني وقت گذاشتن براي طرف مقابل و صميمانه او را فهميدن و باور کردن. ما معمولاً اين مسئله را جدي نمي گيريم. 15 سال پيش خانمي بودند که سه فرزند داشتند. يک فرزند دو قلو هم خدا به آنها داده بود و شده بودند 5 بچه ي کوچک و پر سر و صدا. ايشان هم در شهري دور از تهران و دور از خانواده ي خود زندگي مي کردند، ايشان فوق العاده آدم اکتيو، سرحال و جدي بودند اما در ارتباط با بچه ها مشکل داشتند، بچه ها هم همينطور. آمد پيش من يک برنامه به او دادم و گفتم برنامه ي شما اين باشد براي تک تک بچه ها وقت اختصاصي بگذار و گرنه بچه ها همديگر را رقيب هم مي دانند و مي گويند: مامان کاش وقت ما را داشتي. چون بچه هاي کوچک دوست دارند توجه مادر مداوم به آنها باشد. گفتم مثلاً شنبه را براي پسر کوچکت بگذار و بگو امروز يک ساعت وقت براي تو، حق نداري در خانه باشي، او را بردار و بيرون برو، نه به قصد خريد، چون گاهي مادر به بچه مي گويد که بيا باهم بيرون برويم ولي به بازار روز مي رود. نه آن روز هيچ خريدي نمي کني به بچه خود مي گويي حتي چون مي خواهم با تو باشم تلفن همراه خود را نيز خاموش مي کنم يا خانه مي گذارم، اگر همسر شما يا کسي است که امکان دارد نگران شود قبلاً به او اطلاع دهيد که امکان دارد من يک ساعت پاسخگو نباشم. به او گفتم برويد و با هم صحبت کنيد اجازه دهيد او از دغدغه ها، ترس و نيازهاي کودکانه اش راحت حرف بزند. باهم به پارک برويد، قدم بزنيد، بازي کنيد، با او از کودکي خود صحبت کنيد. فردا اعلام کنيد روز يک شنبه نوبت آن يکي خواهر است، هرکدام تا آخر هفته و يک روز هم اختصاص به خود و همسرتان بدهيد. امروز که 15 سال از آن روز و آن فرمول مي گذرد، اين خانم با موفقيت اين طرح را ادامه داده است و الان از دختران خود نوه دارد و يک آرامش ويژه اي من در اين خانواده مي بينم. بارها شده دخترخانم ها با من صحبت کرده و گفته اند ما لذت زيبايي را هنوز از آن روزها احساس مي کنيم، وقتي فکرمي کنيم که روز شنبه متعلق به من بود، آن روز و آن ساعت مامان تعلق به من داشت، احساس عزت نفس و محبت نامشروط در من زنده شده است و الان که بزرگ شده اند مي توانند آن را بيان کنند. بچه ها بايد محبت را نامشروط بچشند تا بتوانند بعداً بدون شرط به ديگران محبت بکنند. ما دقيقاً بايد در خواستگاري رفتن براي پسر خود به فرمول ها و ويژگي هايي دقت کنيم از جمله اينکه آيا به اين دختر خانم در خانواده محبت شده يا نه، او نازپرورده نباشد ولي عزيز باشد، اين مسئله چه فايده اي دارد ؟ فايده ي آن اين است که چون مثل گلي که به موقع آب خورده باشد ديگر نيازي نيست که با تشريفات و با خريد و سروصداي اضافي بخواهد آن کمبودها را جبران کند. او يک وجودي است که اشباع شده است يک اشباع صحيح. زماني که ما وقت مي گذاريم براي کسي که او را دوست داريم و در آن زمان خود را از دغدغه ها خالي مي کنيم به يک نتيجه ي مثبت مي رسيم. ببينيد چرا خانم ها معمولاً از همسر خود عصباني مي شوند ؟ همسر ايشان وقتي که از در مي آيد خسته است و حوصله ندارد که حرفهاي او را بشنود، بايد از موقع ورود همسر تا نيم ساعت از اتفاقات محيط کار يا خانه يا بچه ها و يا حتي از موفقيت ها صحبت نکنند. اجازه دهند اين گل و لاي اين رودخانه که آمده ته نشين شود و به يک آرامش برسد. آن زمان حالت صيميمت، آرامش و نياز به گفتگو رخ دهد و بعد از آن وارد صحبت بشوند. خانم ها چرا دچار مشکل مي شوند ؟ آقا آمده روزنامه را باز کرده جلوي صورت خود و مداوم پشت آن قايم شده اما خانم در حال حرف زدن است. خانم حرف مي زند و آقا مي گويد که بگو گوش مي دهم. جلوي تلويزيون است و به آن نگاه مي کند و مي گويد: بگو گوش مي دهم. بچه ها چون صادق هستند راحت مي گويند: ديگران را نگاه نکن به من نگاه کن. زماني که شما با خواهرتان صحبت مي کنيد مي آيد وسط و مي گويد به من نگاه کن يا بهانه مي گيرد که مامان دندان من درد مي کند، مامان کفش من کجا است ؟ و چيزهايي مي گويد که اصلاً معنا ندارد چون مي خواهد بگويد به من توجه کن. محبت نامشروط يعني اينکه من آن قدر محبت دريافت کرده باشم که بتوانم بي دريغ آن را نثار ديگران کنم. اما زندگي هيچکدام از ما کامل نيست، همه ي ما در زندگي دنيوي پر از خلاء هاي متفاوت هستيم. خوب چکار کنيم ؟ کار حقيقي اين است که همگي به سمت خدا برويم، قرار شد در آن مثلث طلايي من گيرنده ي حقيقي محبت خدا باشم و دهنده ي حقيقي آن به خدا باشم. شما که با من ارتباط داريد پشت سر خدا هستيد و جلوي او نيستيد، در ارتباط من و شما هاله اي از نور هست و آن خداست، خدا واسطه ي محبت ما است. خيلي از افراد مي گويند که ما در زندگي خود محبتي نديده ايم که محبت کنيم حتي امکان دارد گاهي محبت هايي را که ديده اند را نيز انکار کنند. ما مي گوييم درست است ولي يک آب کر ملکوتي وجود دارد که اين نوع ظرفيت محبت آن بي نهايت است. اگر مي شود دست هاي خود را مانند قنوت بالا بياوريد، سر انگشت هاي شما چه نوشته شده است ؟ حرف خدا چيست ؟ خدا نوشته که من تو را بي اندازه دوست دارم، تو براي من منحصر به فرد هستي، مانند تو ندارم و نمي خواهم داشته باشم، از اول که انسان را خلق کرده ام از آدم تا قيام قيامت تو براي من يکي هستي. مگر نه اينکه در هر عشق و محبتي ما به دنبال اين هستيم که طرف مقابل ما را بي اندازه و منحصر به فرد بخواهد، خدا اين را به همه ي ما گفته و در يک سند مخملي کف دست همه ي ما گذاشته است، ساخت خدا همين چند خط مدور است که اگر دقت کنيم عجيب ترين معجزه ي او است که در کف دست ما وجود دارد و اين نشانه ي خدا است، آيه ي خدا و آدرس و نشاني او است که سر انگشت ما نوشته شده است. خدا مي گويد: من تو را بي اندازه مي خواهم، تو را با تمام بدي ها و با تمام نقص ها و کمبودهايت مي خواهم. من ثابت کردم تو را بي اندازه دوست دارم، جلو بيا تا بي اندازه محبتم را به تو ابراز کنم. وقتي ما مي توانيم به ديگران محبت کنيم که بي اندازه و بي دريغ محبت را دريافت کرده باشيم. هر چقدر رابطه ي من با خدا هموارتر و حقيقي تر باشد محبت من به ديگران نامشروط تر خواهد بود.
سوال - شما فرموديد سکوت محيط را آرام مي کند، خشم را فرو مي نشاند ولي من وقتي عصباني هستم و همسرم در مقابل من سکوت مي کند من بيشتر عصباني مي شوم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ - در حقيقت بايد اينجا از اين خانم پرسيد که وقتي شوهر شما در مقابل عصبانيت شما سکوتA مي کند بعد از آن چه مي کند ؟ اگر همان موقعي که شما عصباني هستيد شروع کند به حرف زدن، آيا حاضر هستيد حرف هاي او را بشنويد ؟ عصبانيت مانند شعله ي آتش به دنبال طعمه مي گردد، هر فرد جديد و هر حرف جديدي شعله ي آن را بيشتر خواهد کرد. شما زماني که مي خواهيد آتش فشاني کنيد نمي توانيد آتش نشاني کنيد، براي خاموش کردن آتش قطعاً بايد سکوت باشد. ولي اين خانم چرا احساس مي کند که زجر آور است ؟ شايد به اين خاطر که بعداً آن آقا بلد نيست صحبت کند، تمرين نکرده و ترجيح داده که هميشه سکوت کند. ايشان نيمه ي راه را رفته اما يک قدم مانده به پيروزي شکسته است. قطعاً سکوت خلاق تشکيل شده از دو جزء است: 1- سکوت به موقع 2- سخن گفتن به موقع. اين دوست عزيز ما در مورد آن سخن به موقع صحبتي نکرده اند و ياد نگرفته اند خود يا همسرشان وقتي آرام شدند تازه آن زمان با هم صحبت کنند.
سوال – در باره ي تمرين کردن سکوت خلاق راهنمايي بفرماييد.
پاسخ - قرار شد ما در هر جلسه تمرين بدهيم و در ضمن آنها را انجام داده و موفقيت يا عدم موفقيت يا سوال هاي خود را از طريق پيامک به ما منتقل کنند، تمرين هفته ي قبل ما بحث صمت يا سکوت خلاق بود. اين جلسه بحث خود را کامل کرديم و در مورد سکوت به موقع زماني که نمي توانيم هيجانات خود را کنترل کنيم يا زماني که طرف مقابل ما در يک هيجان و برافروختگي زياد است صحبت کرديم، در اين زمان قطعاً وظيفه ي ما سکوت است و وقتي که توانستيم بر هيجانات خود پيروز شويم وظيفه ي ما سخن گفتن است. تمرين اول اين هفته سکوت به موقع و سخن گفتن به موقع است و تمرين دوم پيداکردن رابطه هاي پنهان و نجواهاي خدا با من است به عنوان کسي که محبت او به من نامشروط ترين محبت هاي عالم است. چه طور اين رابطه را پيدا کنيم ؟ با خواندن قرآن، با خواندن صحيفه و دعاهايي که با آن مأنوس هستيم، يک بار با اين چشم نگاه کنيم تا رد پاي محبت او را پيدا کنيم.