برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-آثار و عواقب دل شکستن
90-03-25
سوال- لطفاً درخصوص آثار و عواقب دل شکستن توضيح بفرماييد.
پاسخ – پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند: از ظلم پرهيز کنيد که ظلمات روز قيامت شما است. ما وقتي که دل کسي را آگاهانه و از روي اراده مي شکنيم ظلمت آن خيلي بيشتر است. بخاطر اينکه من مي دانم اما مخصوصاً حرفي را مي زنم و يا رفتاري را مي کنم که ديگري را رنج بدهم. نشان دهنده ي اين است که من فردي هستم که در رشد خود آنقدر دچار آسيب هستم که نتوانسته ام راه خود را پيدا کنم. اين ظلمات يعني تاريکي هاي من نسبت به خود شناسي. خود را نشناخته ام و خدا را نيز نشناخته ام و قيامت را باور ندارم. اين سه دلايل اصلي است که ما گرفتار ظلم به ديگران مي شويم. از جمله ي آنها دل شکستن ديگران است. گاهي اوقات امکان دارد ما کارهاي کوچکي را انجام دهيم ولي زمينه ي دل شکستن افراد فراهم شود. مثلاً فردي که وارد يک مجلس مي شود افراد بدون اينکه توجه کنند و جايي براي او باز کنند، مي گويند اشکالي ندارد هرجا که خواست بنشيند. لازم نيست کنار ما بنشيند. يعني جوري برخورد مي کنند که گويي او فرد تحقير شده اي است. امکان دارد از او دلخوش نباشند اما دليلي ندارد اگر ما از کسي دلخوش نيستيم، او را دلخور و دل شکسته بکنيم. وقتي که کسي به خود اجازه مي دهد که به ديگري اين رنجش را هموار کند، قطعاً زمينه ي آسيب ويژه اي که پيامبر فرموده اند در او وارد مي شود. اگر کسي به پيامبر اذيت و آزاري بکند وقلب پيامبر را بکشند، همه ي کساني که پيامبر را دوست دارند، يعني خداوند، ملائکه و همه ي خوبان عالم هستي از رنج پيامبر رنجيده مي شوند. پيامبر مي فرمايند: هر کس مومني را آزار دهد قطعاً بداند که من پيامبر را آزاد داده است. يعني من اگر در حرف زدن عروس خود را مي رنجانم. اگر من عروس مادر شوهر خود را رنج مي دهم. اگر همسايه، همسايه ي خود را با کلام و رفتار خود رنج بدهد. يقيناً قبل از آنکه اين رنجش به قلب آن فرد برسد، قلب پيامبررا آزرده کرده است. همانطور که وقتي ما کار خوبي را انجام مي دهيم قبل از اينکه اثر آن به فرد مقابل برسد، ضريب آن خود را در ملکوت نشان مي دهد. و در کل عالم هستي نورانيت ايجاد مي کند. گاهي اوقات هم امکان دارد که ما شوخي مي کنيم ولي شوخي ما به تمسخر کشيده مي شود. راوي مي گويد ما در کنار پيامبر نشسته بوديم، يکي از افرادي که در اين جمع بود رفت ولي کفش خود را جا گذاشت. وقتي که او رفت يکي از افرادي که در آن جلسه بود کفش او را زير پاي خود پنهان کرد. آن فرد وقتي که ديد کفش نيست بازگشت ولي کفش خود را نديد. پرسيد شما کفش من را نديده ايد ؟ همه گفتند که ما نديده ايم. پيامبر گفتند که شما يک مسلمان را به اين طريق آزار مي دهيد. اين به عنوان يک رفتارساده است که خيلي از اوقات نمک دوستي ها تلقي مي شود. ولي مي تواند ايجاد زخم و ناراحتي روحي و فکري کند. اين آدم فکرمي کند که او را دست انداخته اند و همه به او مي خندند. بخصوص اگر اين جمع يک مقدار غريبه باشد. گاهي اوقات جمع يک مقدار آشنا تر است و روحيه ي افراد يک مقدار شناخته شده تر است. شايد کمتر ايجاد رنجش کند. اما ممکن است ما با شوخي کردن دل ديگران را بشکنيم. اين جزء آن آسيب هايي است که قطعاً ظلمات روز قيامت ما است. گاهي اوقات امکان دارد مادراز يک نفر رنجيده باشد و بعد به فرزند خود بگويد اجازه نداريد به او سلام کنيد. يا اگر آمد حق نداريد به احترام او بلند شويد و براي او چاي بياوريد. يعني شما نيز بايد به نوعي به او بي احترامي کنيد. در روايت شريفي از اميرالمونين علي (ع) داريم که هر کس عليه مسلماني کسي را ياري کند، از اسلام بيرون شده است.
يعني شما اجازه داده ايد که يک مسلمان دچار آسيب شود. امکان دارد به شما بگويند که زنگ بزنيد و هرچه در دل داريد به او بگوييد. يعني با تماس تلفني گرفتن و يا حضوري ديگران را آزردن. گاهي اوقات نيز مسئله مربوط به ده سال پيش است اما فرد به خود اجازه مي دهد که ديگري را با آن رنج بدهد. امکان دارد در خانواده ي شوهر نيز اين مسئله پيش بيايد. يعني مادر شوهر و يا خواهر شوهر بخاطرقواعد ويژه اي که براي خود لحاظ کرده است، مثلاً به نظر آنها در جهاز عروس يک يا دوقلم اثاث کم است. در صورتي که جهاز هديه است و کم و زياد ندارد. هديه قابل شمارش نيست. شما حق نداريد آن را بشماريد و بگوييد که کم است يا زياد. هر چه که هست زياد است. چون جهازيه لطف و فضل است. گاهي اوقات سال ها گذشته است اما يک مادر شوهر، خواهر شوهرو يا اقوامي که اين آقا را دوست دارند ناخودآگاه چون رنجيده شده اند به خود اجازه مي دهند که ديگران را برنجانند. مثلاً مي گويند ما جهازيه ي شما را ديديدم فلان اثاث را نداشت. اين جزء آن مواردي است که خيلي بايد مراقب آن باشيم. من مي خواهم اينجا آدم هايي را که احياناً حس مي کنند در آداب و رسوم زندگي خود چيزي انجام نشده از کنايه پرهيز دهم. مثلاً در آداب فصل تابستان اين است که وقتي ميهمان وارد شد يک شربت گوارايي را براي او بياوريم. اگر يک چند دقيقه اي دير شد، يا اينکه فرد بجاي اينکه شربت بياورد ميوه آورد. اين تبديل به يک دل شکستگي مي شود، که شما اصلاً آداب ميهمان داري را بلد نيستيد. اين فرد رنجيده شده اما حق ندارد ديگري را برنجاند. فردي که دل او مي شکند بايد آنقدر اين هنر را داشته باشد که خود او زمينه ي رنجش ديگران را فراهم نکند. ما چون دل شکسته ايم به خود اجازه مي دهيم که دل ديگران را بکشنيم. قرآن مي گويد خيلي مراقب خود باشيد. رفتار بد ديگران شما را به مرحله اي نکشاند که شما هم بخواهيد ظلم کنيد. مراقب باشيد که راه ميان بر خوشبختي، عدالت و تعادل است. اگر او بدي کرده و دل شما را شکسته قرار نيست که شما هم يک رفتاري کنيد که دل او را بکشنيد. شما را در يک مراسم دعوت نکرده اند، شما هم مي گوييد ديگر من آنها را دعوت نمي کنم. چند ميهماني مهم مي گيرم و مخصوصاً براي اينکه او را خراب کنم دعوتش نمي کنم. اين جزء آن چيزهايي است که رايج مي شود و مابين افراد طبيعي تلقي مي شود. که اين کار قطعاً فرد را از بسياري از برکت ها دور مي کند. رنجاندن ديگري به نوعي ظلم است و ظلم کردن کفران نعمت است.
سوال – من خانمي بيست و پنج ساله هستم که سه سال پيش ازدواج کردم. در خانواده اي متولد شدم که وضع مالي خوبي نداشت. وقتي پدر من به سن کهولت رسيد نتوانست کار کند. من هيجده سال داشتم که به سر کاررفتم و کمک خرج خانه شدم. توانستم از دانشگاه دولتي ليسانس بگيرم. با درآمد خود مخارج عروسي و جهاز را دادم. شوهر من واقعاً مهربان است و در اين سه سال هيچ مشکلي با هم نداشته ايم. ولي خانواده ي او مخصوصاً مادر شوهرمن برخلاف اينکه شديداً اهل کارهاي خوب است. اما اهل دل شکستن هم است. جهاز من زياد کامل نبود به همين خاطر از همان اولين روزهاي زندگي شروع به توهين به من کردند. تنها کاري که بلد هستند دل شکستن است. هرگاه به خانه ي آنها مي رويم شب من با چشم گريان به خواب مي روم. هيچ گاه آنها را نمي بخشم. شوهر من مي گويد ببخش تا بخشيده شوي اما من نمي توانم. منتظر هستم تا عذاب الهي براي آنها نازل شود. آيا به نظر شما من مي توانم آنها را ببخشم؟
پاسخ – ابتدا به اين مادر شوهر خوب و کساني که مانند ايشان توفيق اين را دارند که خيلي از خوبي ها را پيرامون خود منتشرکنند بگويم که قدر خوبي خود را بدانيد. آدم هاي خوب اگر قدر خوبي خود را ندانند راحت در زندگي خود اشتباهات بزرگ مي کنند. چون به خوبي هاي خود مغرور مي شوند. مغرور به کسي مي گويند که فريب خورده است. برخي از افراد به بدي خود فريب مي خورند و بعضي به خوبي خود. غره شدن و فريب خوردن به خوبي ها، اينکه من قدرت اين را دارم که دست ديگران را بگيرم. من از لحاظ موقعيت اجتماعي، علم و تقوي در يک موقعيت خوب هستم پس اين يک گناه را خدا مي بخشد. يا اصلاً اين يکي را گناه حساب نمي کنم. اين دقيقاً آن جايگاهي است که شيطان ما را سر کار گذاشته است. مهارت هاي زندگي توحيدي را اهل بيت به زيباترين شکل براي ما آموزش داده اند. در روايت شريف از امام باقر(ع) داريم که شيطان هميشه در ميان مومنان دشمني مي افکند. کارشيطان اين است که دشمني بيندازد. الان در بين مادر شوهر و عروس دشمني افتاده است. آنقدر که اين خانم پر از کدورت شده است. يعني زخم عفوني و چرکيني را با خود به همه جا مي برد. و منتظر است که آنها آسيب ببينند تا دل او خنک شده و خوشحال شود. شيطان همواره اين کار را مي کند و تا زماني که يکي از آنها از دين خود بازگردد به کار خود ادامه مي دهد. مدام اين کار خود را ادامه مي دهد تا اين فرد به نهايت بد رفتاري برسد. وقتي که اين کار را کرد و اين دو نفر دشمن شدند، در روايتي به اين مضمون داريم که شيطان استراحت مي کند و مي گويد که من ديگر کار خود را کرده ام.
امام باقر(ع) مي فرمايند:خداوند رحمت مي کند کساني را که ميان دو نفر از دوستان ما الفت و صلح قرار دهند. اي جماعت با يکديگر الفت بگيريد و با هم مهربان باشيد. اين کلام امام باقر(ع) به عنوان يک فرمول جامع است که حواس ما باشد اگر بين من و يک انساني که او هم در مدار خوبي و پاکي است دشمني افتاده، آن کسي که دشمني را شروع کرده قطعاً آسيب بيشتري دارد. ولي من هم که اجازه مي دهم اين دشمني ادامه پيدا کند مقصر هستم. مادرشوهر خوبي که يک چنين توانمندي هايي را دارد بخاطر خوبي هاي او شيطان او را فريب داده است. آدم هاي خوب را شيطان خيلي جدي فريب مي دهد يعني منتظر است که سرمايه ي آنها به غارت ببرد. کسي که سرمايه هاي معنوي زيادي دارد خيلي بايد مراقب خود باشد. به قول قرآن: مراقب خود و خانواده ي خود باشيد که گرفتار آتش دوزخ نشويد. که هيزم آتش دوزخ انسان ها هستند. انسان ها هستند که زمينه ي روشن شدن آتش دوزخ هستند، انسان هايي که به اين ظلمت گرفتار شده اند. پس مغرور شدن به خوبي ها راه زير و رو شدن قلب را باز مي کند. ويژگي قلب اين است که منقلب مي شود. گناهاني که ما به خود مي بخشيم، از جمله گناهاني که حق الناس هستند. چون حق الناس جزء آن گناهاني است که خيلي سخت بخشيده مي شود. در اين صورت علاوه بر اينکه من بايد از خداوند عذرخواهي کنم و تصميم جدي بگيرم و توبه کنم که آنها را تکرار نکنم، بايد آن فرد را نيز راضي کنم. گاهي اوقات اصلاً فرد مقابل به اين راحتي ها راضي نمي شود. آنقدر زخم او کهنه شده که درمان آن فوق العاده سخت است. يک گناهي در بين گناهان براي من خيلي عادي شده است. مي گويم اشکالي ندارد من يک حرفي زدم، من هم مادر شوهر هستم و حقي دارم. اين حق دروغين و کاذبي که براي خود ايجاد کرده ام زمينه ي اين را فراهم کرد که اگر من به اين گناه گرفتار شوم شايد بي ايمان از دنيا بروم. بترسيم از اينکه در لحظه ي مرگ نتوانيم شهادتين را بگوييم. چيزي که در زندگي بارها به خود و همه ي عالم يادآوري کرده ايم که شهادت مي دهيم خدا يگانه است. حضرت محمد (ص) خاتم انبياء است. اميرمومنان جانشين به حق پيامبر است. اين را بارها با تمام وجود گفته ايم اما چون گناهي را به خود بخشيده ايم در لحظات آخر اصلاً نمي توانيم همين کلمات ساده را هم بگوييم. چاره ي اصلي اين است که راه بازگشت را ببينيم و اين دل شکستن را گناه حساب کنيم. ما دل شکستن ها را گناه حساب نمي کنيم به همين خاطر به خود اجازه مي دهيم که دل ديگران را بشکنيم. ياد ما باشد که قرار است روز قيامت به اندازه ي ذرات کوچکي که هنگام عبور آفتاب در آسمان مي بينيم، از ما حساب بگيرد. آيا توان داريم که جواب بدهيم ؟ رنجي را که به اين فرد هموار کرده ايم و احساس حقارتي که موجب شد بعدها در کار، ارتباط معنوي و در ارتباط با بچه و همسر خود پيدا کند، جبران کنيم. گاهي اوقات ما فقط کار خود را مي بينيم ولي عوارض آن را نمي بينيم که چقدر طولاني ايجاد مشکل کرده است. افرادي که به خود اجازه مي دهند دل ديگران را بشکنند بايد به ياد قيامت بيفتند. آنها از ياد برده اند که بايد روز قيامت پاسخگوي همه ي کارهاي خود باشند. اگر کسي به خود اين اجازه را داده است بي ايمان از دنيا خواهد رفت. در روايت داريم که وقتي کسي گناه مي کند روح ايمان از او خارج مي شود. مبادا شما زماني از دنيا برويد که بي ايمان و گرفتار گناه هستيد. دل من مي خواهد که دل ديگران را بشکنم و يا از اين کار به خود آفرين مي گويم. اين کار زمينه ي حقارت دروني من است. من به همه ي خوباني که به گناه دل شکستن ديگران گرفتار شده اند مي گويم: وقتي که شما دل ديگران را مي شکنيد دچار يک آسيب و عفونت دروني شده ايد. اگر هر عضوي از اعضاء بدن شما عفونت بکند سريع براي درمان آن اقدام مي کنيد. هم بو و هم درد آن شما را آزار مي دهد. اما اگر بوي تعفن دل شکستني را که از طريق ما انجام مي شود نبينيم، مي توانيم اين ظلمت را در درون خود انباشته کنيم. ما دل ديگران را مي شکنيم به اين خاطر که فکر مي کنيم بالاتر از ديگران هستيم. هر موقع من احساس تکبر کنم به خود اجازه مي دهم که ديگران را تحقير کنم.
درروايتي از پيامبراکرم (ص) در کتاب شريفه ي بحار جلد هفتاد و دو داريم که هرکس مرد يا زن مومني را به سبب تهي دستي يا کم بضاعتي حقير بشمارد، خداي متعال در روز قيامت او را انگشت نما مي کند و سپس او را رسوا مي سازد. پيامبر به ما خبر واقعي مي دهد. يعني ملکوت عمل من در اين دنيا همين است. من پيش همه ي خوبان عالم رسوا هستم چون اجازه داده ام دل يک مومني را بکشنم به اين خاطر که موقعيت مالي او کم بوده است. امکان دارد کسي وارد خانه اي شود و حس کند که اثاثيه ي آن خانه خيلي فاخر نيست. او فکر کرده که هميشه در اين دنيا است و در پي اين است که خانه و زندگي خود را به شکلي تزئين کند که به آن تفاخر کند. امير المومنين در خصوص فردي که همه ي زندگي و ايمان خود را فدا کرده بود که يک عمارت بلندي را بسازد فرمودند: گل را بالا برد ولي دين خود را زمين گذاشت. اما اين خواهر که رنجيده شده است دقيقاً دچار آن بيماري شده که بوي بهشت را نمي شنود. درست است که زخم خورده ايد و آسيب ديده ايد. اين آسيب ديدگي يک واقعيت است. من درخصوص آسيب ديدگي هاي روحي به دوستان هميشه اين را مي گويم که وقتي زن و شوهر و يا خواهر و برادري و.. . از يکديگر رنجيده شده اند، در درجه ي اول من کاري ندارم که حق با کداميک از شما است، رنجشي که رخ داده يک واقعيت است. يک واقعيتي در درون شما رخ داده که آن هم اين است که بلور دل شما شکسته است. وقتي که دل مي شکند مانند اين است که دست شما با يک شيشه اي خيلي عميق ببرد. اگر دست خود را زير آب سرد بگيريد و يک مدت آن را رها کنيد عفونت مي کند. دل ايشان شکسته و رنجيده شده است. اما خود او بلد نبوده که دل خود را پانسمان کند. طرف مقابل نيز يا بلد نبوده و يا نخواسته اين کار را بکند. اين زخم چرکين شده و حالا اين فرد کينه اي شده است. در نتيجه شما به يک بيماري جديد به نام کينه مبتلا شده ايد. شما مي خواهيد اين آدم بدترين سختي ها را بکشد تا احساس راحتي بکنيد. اين رنجش شما را بيمار و مريض کرده و دچار بدخواهي ديگران شده ايد. براي اينکه بتوانيد از اين بد خواهي بيرون بياييد، فرد مقابل باشد يا نباشد شما بايد خود را درمان کنيد. وقتي که مادر شوهر اين خانم فکر مي کرده که بايد جهازيه خيلي بهتر باشد و به خود اجازه داده که اين خانم را تحقير و سرزنش کرده و دل ايشان را بکشند. ابتدا در مقابل دل شکستن، اين عروس خانم بايد ارتباط خود را با خدا محکم مي کرد. بخاطر اينکه وقتي که من تنها هستم مانند يک قطره آب هستم. اگر نجاستي مانند تحقير کردن به من برخورد کند فوراً روح من آلوده و ناپاک مي شود. براي همين بايد به آب کر ملکوت وصل شوم. وقتي که من با خدا ارتباط داشته باشم بايد بدانم که خدا براي من کافي است. حتي اگر مادر شوهر من چند حرف نامربوط هم زده باشد، او نيز انسان است و دچار اشتباه مي شود. وقتي که من مي خواهم او را ببخشم بايد به عنوان انساني که جايزالخطا است او را ببينم. من نيز شايد دل افرادي را شکسته باشم. پس اول ارتباط خود را با خدا خيلي محکم کنم. باور داشته باشم که خدا مي بينيد و مي داند، نه ظلم هاي اين آدم را بلکه اشتباهات خود من را. همان چيزي که همسر اين خانم گفته من مي خواهم آن را کامل کنم که بگذار و بگذر. از اين آدم انتقام نگيريد، حتي نخواهيد که خدا هم انتقام بگيرد. چون برخي از افراد مي گويند ما که گذشتيم ولي او را به خدا واگذار کرديم. اين خيلي بدتر است. چون اگر خدا بخواهد او را مجازات کند خيلي سخت انتقام مي گيرد. البته به شرطي که خود تو ظالم نشوي. شما که بي توجهي و بي اعتنايي مي کنيد، شما نيز ظلم کرده ايد. او در يک مرحله به شما ظلم کرده بود، در مرحله ي بعد شما نيز ظالم شده ايد. خدا به هيچکدام از دو ظالم کاري ندارد. مي گويد شما به ظلم هم گرفتار هستيد. براي همين هم گاهي درخانواده، محيط کار، محيط درسي و محيط اجتماعي شما مي بينيد يک نفر ظلم مي کند. طرف مقابل نيز چون ارتباط خود را با خدا قوي نکرده و مهارت ياد نگرفته، او نيز به ظلم گرفتار شده است. اينها ساليان سال ادامه پيدا مي کند. نقطه ي پاياني گذاشته نمي شود به اين خاطر که هيچکدام به خدا پناه نبرده اند. پس وقتي من در بي پناهي قرار مي گيرم و کسي به خود اجازه مي دهد که دل من را بشکند، بهترين مکاني است که من به خدا پناه ببرم. خدايا به تو پناه مي برم از اينکه ظلم او من را وادار کند که اخلاق من شبيه اخلاق دشمنان تو شود. اين دقيقاً همان چيزي است که در زيارت نامه ها از ما خواسته اند، آنجايي در جاي استجابت دعا از خدا بخواهيد. خدايا من را جداي از اخلاق دشمنان خود قرار بده. کينه اخلاق دشمنان خدا است و قرار نيست که من کينه اي باشم. من براي اينکه زخم خود را در دل شکسته شدن پانسمان کنم ابتدا بايد ارتباط خود را با خدا قوي کنم. اين خانم بايد در اولين فرصت وضو بگيرد و دو رکعت نماز بخواند. آن را به حضرت صديقه ي طاهره فاطمه ي زهرا (س) هديه کند. بعد بگويد: خانم مادر شوهرمن دل من را شکسته است اما من از اين آدم خوبي هايي سراغ دارم. بخاطر خوبي هايي که دارد او را کمک کند که اشتباه خود را جبران کند. و به من کمک کن به اين خاطر که من بي پناه هستم و بجز خدا و آيينه هاي تمام نماي او که اهل بيت هستند کسي را ندارم. من دست به دامن شما شدم که به من کمک کنيد تا بدي هاي اين آدم را بکشم.
پس مرحله ي اول ارتباط ويژه با خداوند و توکل است. دوم: توسل است. سوم: تلاشي از روي محبت. اگر مادر شوهر مي گويد اين چه ليواني است که خريده ايد که ارزان قيمت است، اينجا جايگاهي است که من با محبت با او صحبت کنم. زبان عذرخواهي و تواضع جزء آن چيزهايي است که خيلي کار را راحت مي کند. در مقابل يک چنين کلام زشت بي ادبانه اي که خدا و هيچ آدم عاقل و دانايي اين حرف را نمي پسندد، من قرار است اين فرد را راهنمايي کنم. به او بگويم که شايسته بود من بهترين ظرف ها را براي شما بياورم، ببخشيد توانايي ما همين اندازه بود. البته شايستگي و ارزش شما پيش ما خيلي بيشتر از اين حرف ها است. شما دعا کنيد نه تنها اين ظرف ها بلکه زندگي جان ما بهتر شود وگرنه اين ظرف ها را بايد بگذاريم و برويم. با اين زبان عذرخواهي و بدون رنجش، نعمتي را ارائه کنم که اين فرد نتواند به آن حتي حسودي کند. تواضع تنها نعمتي است در عالم که حسود ندارد.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ي حجر، آيات اول تا پانزدهم توضيح بفرماييد.
پاسخ – ابتدا اين آيات شريف را به روح مطهر حضرت امير المومنين حضرت علي (ع) هديه کنيم. که امشب شب ميلاد خجسته ي ايشان است. بابت اين هديه از آن حضرت بخواهيم که دست به دعا بردارند براي اينکه مسلمانان در اقصي نقاط دنيا که گرفتار ظلم هستند از آن رهايي پيدا کنند. آيه ي يازدهم از سوره ي مبارک حجر مي فرمايد: هيچ پيامبري نيامد که حرف من را به شما بزند مگر اينکه او را مسخره کرديد. مسخره کردن جزء همان چيزهايي است که دل را مي شکند. واي به حال کساني که دل اهل بيت را مي شکنند. کساني که ظاهراً متدين واهل توحيد و ديانت هستند اما به خود اجازه مي دهند که گناه کنند. و در گناه کردن هرگز شرمنده نشده اند. آن کسي که گناه مي کند و جرأت به گناه دارد و در اين کار راه توبه را به سمت خود باز نمي کند. جزء آن کساني است که دل اهل بيت را شکسته اند و جبران اين دل شکستن خيلي سخت است. آسان است به اين خاطر که مي توان دست از گناهان کشيد و توبه ي واقعي کرد. اين ايام، ايام توبه است. ذکر ويژه ي ماه رجب توبه و بازگشت به سمت خداوند است. روايتي است در خصوص افرادي که اهل تمسخر هستند به اين عنوان که مسخره کنندگان مردم در روز قيامت دري از بهشت براي آنها باز مي شود. به آنها مي گويند مي گويند به اين سمت بياييد. وقتي که اينها با سختي و رنج به در بهشت مي رسند، آن در را مي بندند. در ديگري را باز مي کنند و مي گويند اينجا بياييد. وقتي به سمت آن در مي روند آن را نيز مي بندند. مدام اين کار تکرار مي شود. به آنها مي گويند شما همان کساني بويديد که ديگران را مسخره مي کرديد، امروز روز تجسم و تجلي اعمال شما است. امروز شما جزء مسخره شوندگان هستيد. مراقب باشيد که دين را به مسخره نگيريد و دل اهل بيت را نشکنيد.
سوال - در خصوص سوالي که قبل از خواندن قرآن پاسخ مي داديد آنچه که گفتيد در مورد عروس خانم بود آيا مادر شوهر اين خانم بايد به کار خود ادامه دهد ؟
پاسخ – آن مادر شوهر در واقع دچار ظلمت ويژه و غرور شده است. دو گروه از افراد دل ديگران را مي شکنند. يک گروه افرادي که با خدا و پيغمبر ارتباطي ندارند. اهل کارهاي خوب نيستند و زشتي ها را ترويج مي کنند. اين فرد در ميان اين همه بدي يک بدي ديگر هم دارد اينکه دل ديگران را مي شکند. به اسم اينکه آدم رک و صريحي است و حرف خود را راحت مي زند. اين فرد به هزار و يک بيماري مبتلا است که يکي از آنها دل شکستن است. درمان اين آدم يک مقدار سخت تر است اما آن کساني که اهل خوبي و پاکي هستند و به خود اجازه مي دهند که دل ديگران خصوصاً نزديکان خود را بکشنند. اين افراد خيلي جدي تر بيچاره هستند. چون يک عمر با پاکي زندگي کرده اند اما همين مي تواند موجب شود که بي دين و ايمان از دنيا برند. و اين ظلمت به آنها غلبه پيدا کند. به اين خاطر هم تأکيد کرديم آن کساني که خوب هستند بترسند از اينکه بي دين از دنيا بروند. اين آدم بايد بداند که شايد روزي همه ي خوبي هاي او به واسطه ي اين زشتي ها از بين برود. گاهي اوقات در اطراف ما افرادي هستند که زود رنج هستند. يا شرايط آنها اين گونه است. مثلاً کسي که در دوره ي بيماري است يا کسي که براي او مصيبتي وارد شده و ايام سختي را مي گذراند. يا کسي که دست او از جهت مالي تنگ است. زودرنجي جزء ويژگي هاي طبيعي او است. گاهي اوقات در پشت ماشين هايي که بزرگ است نوشته شده که فاصله ي ايمني را رعايت کنيد. اين ماشين مي داند خيلي بزرگ است اما وقتي بخواهد از کنار يک دوچرخه سوار عبور کند بگويد به من چه ربطي دارد مي خواست از خيابان عبور نکند. البته جاي دوچرخه سوار درلاين خود است اما اين اتوبوس نيز حق ندارد با سرعت بالايي حرکت کند به گونه اي که دوچرخه سوار زمين بخورد. برخي از افراد دوچرخه سوار زندگي هستند و زود رنج هستند. شرايط روحي، جسمي و اجتماعي آنها براي آنها زمينه هايي را ايجاد کرده است. من حق ندارم دل آنها را بشکنم. دل شکستن آنها يعني از دست دادن بسياري از توفيقات معنوي.
سوال - من جواني بيست و شش ساله هستم که در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. با وجوديکه چند سالي است نياز مبرم به ازدواج در خود احساس مي کنم ولي به اين خاطر که درس مي خواندم و کار و سرمايه اي نداشتم با کسي اين موضوع را درميان نمي گذاشتم. الان دوسال است که هم کار مي کنم و هم سرمايه ي کوچکي جمع کرده ام. من با کمک پدر و مادر خود مي توانم ازدواج کنم. به والدينم اين موضوع را گفتم ولي آنها هر بار با بهانه هاي واهي مانند اينکه براي تو زود است. يا اينکه الان نمي تواني و درحال درس خواندن هستي و غيره از اقدام به اين کار خودداري مي کنند. حتي من به آنها گفتم که ممکن است به گناه بيفتم، آنها گفتند که عاقل باش و گناه نکن. هم زمان با درس خواندن کار هم مي کنم تا بهانه اي نباشد. نمي دانم چکار بايد بکنم. والدين من بسيار اهل تدين هستند حتي افراد ديگر را به ازدواج تشويق مي کنند و واسطه هم مي شوند اما براي پسر خود اين کار را نمي کنند. مي خواستم اين موضوع را با شما درميان بگذارم چون والدين من بيننده ي برنامه ي شما هستند.
پاسخ – اين برادر خوب جزء لب تشنه هاي لب دريا است. يعني پدر و مادر او به ديگران خير مي رسانند اما فرزندان خود را فراموش کرده اند. به خاطر همين هم قرآن مي فرمايد: اي انسان ها که ديگران را به خوبي دعوت مي کنيد واي به حال شما که خود را فراموش کرده ايد. يعني من مي بينم که فرزندم در فضايي قرار گرفته که بايد امکان يک زندگي خوب را براي او فراهم کنم. اما به اين دليل که او را دوست دارم و دل من مي خواهد يک ازدواج موفق بکند. يا به اين دليل که دل من مي خواهد از لحاظ تحصيلات و علمي خيلي پيشرفت کند مانع از آن شده که او موفق شود. به اين پدر و مادر هاي خوب مي گويم اگر سلامتي دين فرزند خود را مي خواهيد به اين روايت پيامبر عمل کنيد که اگر جواني در آغاز جواني ازدواج کند، شيطان فرياد مي زند که واي برمن دين خود را از دست من حفظ کرد. جواني که در آغاز جواني ازدواج کند دو سوم دين او حفظ شده است. در صورتي که اگر در زمان هاي ديگر ازدواج کند فقط نصف دين او حفظ شده است. اما ضمانت ديني براي جواني است که در آغاز جواني و يا حتي خيلي زودتر از سن اين جوان خوب يعني همان زمان هايي که احساس نياز مي کرده ازدواج کند. در حقيقت ما در حال فاصله گرفتن از روش پيامبر هستيم. در گذشته روي کارت هاي عروسي يک روايت زيبا از پيامبر را مي زدند ک ازدواج روش من پيامبر که خانم انبياء و گل سرسبد آنها هستم مي باشد. کسي که به ازدواج بي ميل باشد جزء امت من نيست چون به سنت من عمل نکرده است. واي بر پدر و مادري که بي ميل به ازدواج فرزند خود باشند.