برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-دل ديگران را نشکنيم
90-03-18
سوال- لطفاً در اين خصوص اينکه چکار کنيم تا دل ديگران را نشکنيم توضيح بفرماييد.
پاسخ – دل شکستن يکي از آن چيزهايي است که معمولاً ما آن را خيلي جدي در نظر نمي گيريم. وقتي که کاري مي کنيم، حرفي مي زنيم و به گونه اي نگاه مي کنيم که دل ديگري مي شکند احياناً خيلي راحت از کنار آن مي گذريم. مقوله ي دل شکستن يکي از آن چيزهايي است که بايد در روابط عاطفي درون خانواده خيلي جدي به آن بپردازيم. نوع نگاه ما، نگاه اعتدال هويتي و روحي است. قرآن اين فرمول را براي ما مي گذارد: تعادل هويتي براي خود ايجاد کنيد که راه ميانبر خوشبختي است. چون تقوي راه رسيدن به بهشت ملکوتي در دنيا و آخرت است. در نگاه و انديشه ي اهل بيت (ع) که اسرار خوشبختي را به ما آموزش مي دهند اين است که مراقب باشيد مبادا رفتار شما دل ديگران را بشکند و آنها را دچار غم و اندوه کند. براي اينکه ما بتوانيم از اين رفتار دور شويم، آسيب هاي جدي که در اثر اين نوع رفتار ما را گرفتار مي کند به ما يادآوري مي کنند. از پيامبر داريم که هر کس مومني را غمگين کند و با نگاه و رفتار خود به گونه اي طرف مقابل را تحقير کند، بخاطر غمي که در دل مومني ايجاد کرده آنقدر آسيب به سمت او مي آيد و آنقدر ظلمت هاي دروني و بيروني او را احاطه مي کند که ويژگي اصلي او اين خواهد بود. اين آدم اگر همه ي دنيا را به فردي که او را غمگين کرده ببخشد، فرض کنيم که مالک همه ي دنيا باشد و همه ي آنچه را دارد به او ببخشد، کفاره ي کار او نيست. و خداوند در قبال اين بخشش براي او پاداشي قرار نخواهد داد. اين روايت از حضرت رسول (ص) در کتاب شريفه ي بحار نقل مي شود. اين نشان دهنده ي عظمت خطر بزرگي است که همه ي ما را تهديد مي کند، در صورتي که نسبت به نوع رفتار خود مراقبت نکنيم. مثلاً کسي به خواستگاري مي رود، در نوع برخورد و تعامل خود به گونه اي رفتار مي کند که دل خانواده ي مقابل را مي شکند. نوع نگاه او به سرويس، پرده، فرش و مبل آن خانه طوري است که همراه با تحقير است. به گونه اي که مثلاً اينها چيست و چقدر ارزش دارد ؟ يا در حرف زدن ممکن است طوري شروع کند به تعريف از دارايي هاي مادي و معنوي خود که باعث تحقير ديگري شود. مثلاً همه ي فرزندان من درس خوانده هستند، فلان موقعيت علمي و اجتماعي را دارند. حالا اينها خانواده اي هستند که خيلي ويژگي هاي منحصر به فردي ندارند و يا دارند ولي اين آدم احساس مي کند که بايد خود را به رخ آنها بکشد. به رخ کشيدن يکي از آن زمينه هاي آسيب دل شکستن است. همان زمينه ي تفاخري که گفتيم. يا اينکه در همين بحث خواستگاري چندين بار زنگ مي زنند تا به خواستگاري دختر خانم بروند و تعداد زيادي سوال از پشت تلفن مي پرسند. به گونه اي که اين فرد احساس آسيب مي کند و مي گويد آيا من فقط اين مقدار ارزش داشتم ؟ اين دل شکستن متأسفانه خيلي جدي در مسائل خواستگاري رخ مي دهد. از آن سوال هاي عجيب و غريب و از آن نگاه هاي سرزنش گر و هم از اينکه احياناً اين جلسه ي خواستگاري به نتيجه اي نرسيده و خانواده ي رفته اند و ديگر نيز خبري از آنها نمي شود. تماس نگرفتن مجدد يکي از آن مواردي است که خيلي جدي به خانواده ي دختر و خود او آسيب روحي مي زند. در اينجا بايد آن روايت پيامبر را به خاطر بياوريم و حواس ما باشد که دچار يک نوع شکست روحي و عاطفي مي شويم وقتي که دل ديگران را مي شکنيم. چون در انديشه ي اهل بيت است که خارترين و ذليل ترين آدم کسي است که به ديگران اهانت کند. امکان دارد برخي از دوستان بگويند که نظر ما منفي بوده نيست به اين دختر، مگر نمي دانيد وقتي نظر خانواده ي داماد منفي باشد دو يا سه روز که بگذرد و زنگ نزنند خانواده ي دختر متوجه مي شود که نظر آنها منفي بوده است. اين عرف است اما عرف غلطي است. ما بايد در مقابل رفتارهايي که عادي شده اما غلط مشهود است ايستادگي کرده و آنها را اصلاح کنيم. وقتي که اين خانواده به نتيجه ي مثبت رسيد خيلي طبيعي است که زنگ بزند تشکر کند و فرصت بعدي را بگيرد و ماجرا را ادامه دهند. اما اگر به نتيجه نرسيدند، چون از بين چندين خواستگاري که رخ مي دهد قطعاً يکي از آنها به نتيجه مي رسد. اما درخصوص مابقي ممکن است شما يک تعداد زيادي آسيب با خود بياوريد. چکار کنيد که اين آسيب ها از بين برود. وقتي که اين دختر خانم و خانواده ي او به هر دليلي در ارزيابي شما به نتيجه ي مثبت نرسيدند، شرعاً واز نظر اخلاقي لازم است که تماس بگيرند. بابت زحمتي که ايجاد کردند وبابت گفتگويي که داشتند، يک تشکر و عذرخواهي کنند و براي آن دختر آرزوي خوشبختي کنند. اين حداقل کاري است که مي توان انجام داد و اين حداقل ها در روز قيامت حداکثر است. اين خيلي مسئله ي جدي است. مثل اين است که گاهي اوقات خانواده ي پسر به چند خانه براي خواستگاري مي رود، هنوز با اولي به نتيجه نرسيده به خانه ي دومي و سومي مي رود که اين کار از نظر اخلاقي غلط است و از نظر شرعي نيز اشکال دارد.
يعني هنوز يک خواستگاري به نتيجه نرسيده، دو يا سه دختر ديگر نيز به او معرفي مي کنند. اين کار باعث مي شود که خانواده ي داماد و خود او دچار يک نوع تنوع طلبي شود. در اين نوع تعامل بايد دقت کنند که با خود بار گناه و بار رنجش ديگران را حمل نکنند. ما گاهي اوقات از خود سوال مي کنيم که چرا فلاني با اينکه آدم خوبي است اما در زندگي دچار مشکل است ؟ ما بايد به پشت سر خود نگاه کنيم برخي از خوبي ها را در جاي ديگري گذاشته ايم اما در جاهاي ديگري به دنبال آن مي گرديم. ببينيم آيا ما ادب ديني و اخلاقي را در آداب خواستگاري رفتن رعايت مي کنيم يا خير؟ مي گويند اگر ما زنگ بزنيم ناراحت مي شوند و غصه مي خورند و به اين طريق بيشتر اذيت مي شوند. ما بلد نيستم که چه چيزي به آنها بگوييم که ناراحت نشوند. ما خيلي آدم هاي صريح و رکي هستيم، مثلاً اگر به آنها بگوييم که قد دختر شما کوتاه و يا بلند بود. يا اينکه مثلاً برخورد شما به گونه اي بود که با خانواده ي ما هماهنگي ندارد و ما از جهت موقعيت اجتماعي به شما نمي خورد. اينها بيشتر ناراحت مي شوند، همان بهتر که چيزي نگوييم خود آنها مي فهمند. ما نيازي نداريم که بهانه گيري منفي کنيم. شما مي توانيد بهانه گيري مثبت کنيد، اين همان فرمولي است که ما هميشه به دوستان گفته ايم. شما مي توانيد از ليواني که نيمه پر و نيمه خالي است، نيمه ي پر آن را ببينيد. خوبي هاي طرف مقابل را بگوييد، ولي بگوييد در جمع بندي نهايي ما به اين نتيجه رسيده ايم که اينها نمي توانند با يکديگر زوج خوشبختي باشند. تصميم ما نيز جدي است، از اين نظر از شما تشکر مي کنيم ولي براي دختر شما آرزوي خوشبختي مي کنيم. من فکر مي کنم خيلي وقت سايه ي آسيب هاي رنجش ها خيلي از توفيقات را از ما مي گيرد. در نگاه اهل بيت است که خيلي اوقات ما توفيق برخي از عبادات و توفيق بعضي از لذت ها را در زندگي خود مي بازيم به اين علت که جاي ديگري انبان زندگي ما از رعايت حال و دل ديگران خالي شده است. خداوند در خصوص پيامبر مي فرمايد: اي پيامبر اگر تو خيلي آدم سفت و محکم و سختي بودي، آنقدر که نتوان با تو گفتگو و تعامل زيبا و دلنشيني کرد، مردم از اطراف تو پراکنده مي شدند. آدم هايي که دل ديگران را مي شکنند معمولاً ويژگي آنها اين است که ديگران از اطراف آنها پراکنده مي شوند. حتي اگر يک پدر بزرگ و مادر بزرگي باشد که زبان او کمي تيز باشد. آنقدر انتقادات را رک و صريح بگويد و يا اينکه يک چيز کوچکي را خيلي بزرگ کند. مثلاً اين چه طور غذا پختني است ؟ شما ميهمان دعوت کرده ايد چرا غذاي شما شور است ؟ چرا خانه ي شما مرتب نيست؟ نوع انتقادي که مي کند آنقدر صريح است که دل طرف مقابل را مي شکند. من مي خواهم دقت کنيم بر روي مصاديقي که دل شکستن است اما از کنار آن عبور مي کنيم. با خود نيز مي گوييم ما چون آدم هاي صادق و صريحي هستيم نمي خواهيم پشت سر افراد حرف بزنيم بهتر است جلوي روي آنها بگوييم. اينجا اهل بيت مي گويند: کسي که در روبروي مومن به او طعنه بزند، بسياري از خير ها وبرکت ها را در زندگي خود مي بازد. به اسم اينکه من آدم صريح و صادقي هستم حق ندارم دل ديگران را بشکنم. مثلاً امکان دارد کسي خيلي آداب دان و اهل مراعات هاي ويژه باشد، در نوع برخورد، مسافرت و پذيرايي از ميهمان يک نوع دقت هايي را بکند. اگر خود او ميهمان شود و يا کسي که به او نزديک است ميهماني بدهد فوراً شروع به ايراد گرفتن مي کند. به گونه اي نيز مي گويد که باعث مي شود يک نفر در آشپزخانه گريه کند و ديگري نيز در اتاق ديگر غصه بخورد. زمينه ي قهر و دوري و آسيب پيدا مي شود به چه علت ؟ به اين خاطر که خيلي راحت به خود اجازه داده که هر حرفي را بزند و هرطور که دل او مي خواهد بگويد. نوع گفتن و رفتار ما مهم است. مثلاً گاهي اوقات يکي از دوستان شما از شما يک جزوه ي درسي يا کتابي را مي خواهد، شما به هر دليلي نمي خواهيد اين کتاب را به او بدهيد. يا بدسابقه است کتابي را گرفته و بموقع تحويل نداده است. يا آن را گرفته و آسيبي به آن زده و يا اينکه دقيقاً شب امتحان که خود شما نيز به آن احتياج داريد مي خواهد آن کتاب را بگيرد. بالاخره يک دليل منطقي پشت آن وجود دارد. اتفاقاً اين يکي از آن چيزهايي است که به ما سفارش شده که مبادا کسي به شما احتياج داشته باشد و بتوانيد نياز او را برطرف کنيد اما در عيني که توانمند هستيد اهميت ندهيد. اينجا خداوند شما را محتاج خواهد کرد. يعني کسي که به رفع نياز مومن توجه نکند. يک موقع است که من خودم مي توانم مشکل او را حل کنم و يک موقع است که مي توانم زمينه اي را فراهم کنم که ديگران مشکل او را حل کنند. اما در يک چنين حالتي که شما دليل منطقي براي ندادن داريد اما طرف مقابل آدم غير منطقي است و نمي تواند استدلال شما را بذيرد. شما نه حق داريد که دروغ بگوييد و نه حق داريد که دل او را بکشنيد. و نه حق داريد کاري را بکنيد که با رضايت خدا هماهنگي ندارد. در اين صورت شما بايد زمينه اي را فراهم کنيد که نياز او برطرف شود بدون اينکه به خود شما آسيبي برسد. امکان دارد کسي بگويد من به او مي گويم. چون تو هر بار کتاب را گرفته اي و به آن آسيب زده اي، دل من نمي خواهد که به تو کتاب بدهم. شايد بگوييد اين دل شکستن نيست. اما چرا اين دل شکستن است زماني که او خيلي نياز دارد. چون ما گاهي اوقات نياز طرف مقابل را در نظر نمي گيريم. نياز و اضطراري که پيدا کرده او را به سمت شما آورده است. اما شما خيلي راحت بر روي قله نشسته ايد و مي گوييد الان من خودم نياز دارم و نمي توانم آن را به شما بدهم. اينکه چگونه شما به اين فرد بگوييد که اين کار براي من امکان پذير نيست مهم است. اينکه بگوييد من الان خودم به اين جزوه نياز دارم و در صورتي که همراه تو بيايم و تو آن را کپي بگيري امکان پذير است ولي الان نيز متأسفانه وقت اين کار را ندارم. بعضي از اوقات در شهرستان ها ودر جاهاي مختلف بعد از جلسات به من مي گويند که اگر امکان دارد شما شماره ي تلفن خود را براي مشاوره به ما بدهيد. اگر بگويم نه دل آنها مي شکند چون فکر مي کنند چون يک برنامه ي تلويزيوني است ما گران فروشي مي کنيم و مي گوييم نه و مي خواهيم براي خود يک جايگاه ويژه قائل شويم. من واقعيت را به آنها مي گويم اما سعي مي کنم به گونه اي بگويم که آنها دچار آزردگي نشوند. با اين عبارت مي گويم که من شرمنده هستم از اينکه بخواهم شماره تلفن را به شما بدهم، براي من امکان پذير نيست. دليل آن هم اين است که اگر شما تماس بگيريد من نمي توانم جواب بدهم و شرمنده مي شوم. وقتي که اين را با نهايت صداقت مي گويم که واقعاً براي من امکان پذير نيست، بيش از نود و هشت درصد افراد در عين اينکه ممکن است دلخور شوند، اما دلشکسته نمي شوند. يعني فکر نمي کنند که اين آدم نمي تواند بفهمد که مشکل من چيست و چقدر مشکل من جدي است. من مي خواهم بگويم که در نوع برخوردها و رفتار خود دقت کنيم. گاهي اوقات کسي براي شما هديه اي مي آورد، مشهد يا کربلا رفته و يا به مکه مشرف شده و يا به هرکشوري ديگري رفته و براي شما هديه اي آورده است، چطور امکان دارد شما اين هديه را دريافت کنيد که دل او بشکند ؟ در صورتي که پسنديدن خود را به او نشان دهيد و يا اينکه از قيمت آن بپرسيد و بگوييد که اينقدر ارزان است. من که خيلي بهتر از آن را دارم. بعد برويد و آن چيزي را که داريد بياوريد و به او نشان دهيد. يا اينکه بدون اينکه قدرداني جدي بکنيد آن را کناري بگذاريد. حتي اينکه از آن استفاده نکنيد. استفاده نکردن از آن يک نوع دل شکستن است. امکا ن دارد اين حالت در هديه دادن هم رخ دهد. اما رضا (ع) مي فرمايند که هديه دادن کينه را از بين مي برد. تأکيد شده به ما که هديه بدهيد اما حواس شما باشد که براي رضاي خدا باشد نه براي اينکه بخواهيد سهم بيشتري پيدا کنيد. در روايتي از امام صادق (ع) داريم که اگر من بدانيم مومني به چيزي احتياج دارد براي من شيرين تر است که به او هديه بدهم تا اينکه به او صدقه بدهم. چون هديه دادن کرامت فرد را حفظ مي کند. وقتي که کسي هديه اي را بياورد که شأن و شعونات طرف مقابل را رعايت نکند و يا اينکه تبعيض قائل شود دل طرف مقابل را مي شکند.
اين تبعيض متأسفانه بابي است که باز است. مثلاً يک عروس خانم و آقا دامادي بعد از چندين سال به مسافرت مي روند، عروس خانم براي مادر خود يک هديه ي خوب و جدي مي گيرد اما براي مادر شوهر مثلاً يک وسيله ي آشپزخانه مي گيرد. در حالي که براي مادر خود يک هديه ي کاملاً شخصي گرفته است. اين حالت در روز مادر و يا روز پدر نيز امکان دارد رخ دهد. امکان دارد اين کار را مادر شوهر نيز بکند مثلاً براي اين عروس يک هديه ي خوب و جدي تهيه مي کند اما براي عروس ديگر يک هديه ي کاملاً کوچک مي گيرد. اين تبعيض هايي که گذاشته مي شود. گاهي اوقات پدر و مادر نيز براي فرزندان خود اين کار را مي کنند. مثلاً پدر و مادري مي بينند که يکي از فرزندان آنها خيلي حرف گوش کن است و همانطور که آنها مي خواهند به دل آنها راه مي رود، او را همه جور حمايت مادي و معنوي مي کنند. از او مراقبت مي کنند و نسبت به او کم توقع هستند. اما نسبت به بچه هاي ديگر خود اينگونه نيستند. اينها جزءآن مواردي است که دود آن هم به چشم کسي که دل شکسته شده مي رود و هم به چشم فردي که دل ديگران را شکسته مي رود. آن کسي که دل او شکسته زمينه ي يک نوع بيماري در او ايجاد شده است که اهل بيت به ما مي گويند مراقب باشيد اين بيماري از نوع بدي است يعني کينه است. کسي که دل او شکسته مانند دستي است که خيلي عميق ببرد. اگر از اين دست مراقبت نکند عفوني مي شود. کينه عفونت روح و سرطان اخلاقي است. فردي که مدام در معرض کم توجهي، بي اعتنايي و عدم رعايت قرار مي گيرد، مانند يک عروسي که به خانه ي مادر شوهر مي رود و يا مادر شوهري که به خانه ي عروس مي رود و آن طور که بايد از او پذيرايي نمي شود و به صدر نمي نشيند، بعد از يک مدت دل او چرکين مي شود. اين اصطلاحي است که مردم از آن استفاده مي کنند، اين همان کينه است. يعني در دل خود احساس آزردگي دارد. بعدها حتي ممکن است اگر اسم فرد مقابل را نيز بشنود آزرده شود. مثلاً شما مي بينيد که رابطه ي يک عروس و مادر شوهر به هر دليلي با هم خوب نيست، عروس خانم حتي اجازه نمي دهد که نوه ها را پدر بزرگ و مادر بزرگ ببينند. اين دل شکستني است که زمينه ي قطعي آن خيلي زود خود را نشان مي دهد. همين بچه هايي که شما آنها را از پدر بزرگ و مادر بزرگ جدا کرده ايد. و اين زمينه را فراهم کرده ايد که دو نفر که بايد با يکديگر ارتباط عاطفي برقرار کنند و در اين ارتباط به يک تعادل عاطفي برسند بين آنها فاصله بيفتد، خداوند قطعاً بين تو و کساني که دوست داري فاصله خواهد انداخت. اصلاً روي اين مسئله شک نکنيد چون قانون عالم، قانون کنش و واکنش است. خوبي خوبي است و زماني که بدي مي کنيد اول به خود شما باز مي گردد. من پدر بزرگ و مادر بزرگ هايي را ديده ام که مي گويند ما حسرت اين را داريم که نوه ي خود را ببينيم اما چون عروس ما از ما خوشش نمي آيد نه خود او مي آيد و نه اجازه مي دهد که بچه ها را بياورند. برعکس اين مسئله نيز امکان دارد رخ دهد. يعني اينکه پدر و مادر آقاي داماد خيلي دوست نداشته باشند که عروس خانم را ببينند. يعني نوع برخورد آنها به گونه اي است که به پسر خود مي گويند تو اگر مي خواهي به خانه ي ما بيا اما خانم خود را نياور. اينها جزء آن دل شکستن هاي عميق است که اثر نزديک و صريح آن اين است که روابط عاطفي بين اين افراد را دچار شکنندگي مي کند. معمولاً بر سر هر موضوعي با يکديگر دچار چالش و اصطکاک مي شوند. در زندگي اينها يک برشکستگي عاطفي وجود دارد. و وقتي اين برشکستگي عاطفي خيلي زياد شود فرد خود را باخته و ضريب اعتماد به نفس او خيلي پايين مي آيد. وقتي که فرد نتواند در ارتباط معنوي خود با خداوند و با روابط سالم عاطفي با ديگران نتواند خود را تأمين کند امکان اينکه نفس او را به زمينه هاي غلط بيندازد وجود دارد. و نتيجه ي بلند مدت آن اين است که در دنيا اين فرد دوستان صادق خود را از دست خواهد داد. يعني از کساني در زندگي خود آسيب مي بيند که اتفاقاً خيلي به آنها خدمت کرده بوده. بعد مي پرسد که چرا من اينگونه شدم ؟ بايد ببيند کجا عميقاً دل ديگران را شکسته و آنها را دچار آسيب کرده است. اين زمينه موجب شده که او خيلي از توفيقات مادي و معنوي خود را از دست بدهد. اين دل شکستن گاه اوقات در قيامت همه ي اعمال ما را از بين مي برد و چيزي براي ما باقي نمي گذارد.
سوال – لطفاً در خصوص آيه ي آخر سوره ي رعد و آيه ي ابتدايي سوره ي ابراهيم توضيح بفرماييد.
پاسخ – وارد سوره ي حضرت ابراهيم (ع) شديم که بهترين بت شکن تاريخ است. بايد به ويژگي هاي خاصي در اين آيات مبارک دقت شود تا اينکه همه ي ما بتوانيم بت نفس خود را بشکنيم. خداوند مي فرمايد: مراقب باشيد، مبادا دنيا را انتخاب کنيد و آخرت را رها کنيد. آن کساني که دنيا را انتخاب کرده اند و از آخرت غافل شده اند راه را گم کرده اند. اما بد تراز آنها کساني هستند که علاوه بر اينکه اين اشتباه را کرده اند به اشتباه ديگري نيز دچار شده اند. کساني که آخرت را انتخاب کرده اند مسخره مي کنند و مانع از اين مي شوند که آنها راه حق را پيدا کنند. هميشه به دنبال بدي و کجي مي گردند. اصلاً هر چيز درستي را هم به آنها نشان دهيم سعي مي کنند که آن چيز درست را هم مسخره کنند و احساس مي کنند که خودشان کار درست را انجام مي دهند. خداوند مي فرمايد حواس شما باشد اينها خيلي راه را گم کرده اند، مبادا شما هم راه را گم کنيد. تأکيد ويژه اي که در همين صفحه ي شريف بود، تأکيد به ايام الله بود. يک بار ديگر همينجا بگوييم که فردا روز پنجشنبه ي اول ماه رجب است و فردا شب، شب آرزوها است. تأکيد ويژه بر روزه گرفتن در اين روز شده و نماز ويژه اي که در اين شب قرائت مي شود. و توفيقات ويژه اي است که در اين شب براي دعا کردن وجود دارد. يکديگر را دعا کنيم وهمينطور مسلماناني که در اقصي نقاط عالم گرفتار هستند و ثواب قرائت اين آيات شريف را به همه ي مردم خوب مسلمان دنيا که گرفتار هستند، هديه کنيم.
در خصوص دل شکستن دو نکته را مي گويم: شايد برخي از دوستان که الان بحث ما را شنيده اند به دنبال اين هستند که چه افرادي دل آنها را شکسته اند. بعد مي خواهند حساب خود را با آنها صاف کنند. بايد مراقب باشيم که وقتي که ما يک عيبي را قرار است بررسي کنيم در آينه ي اين عيب بايد عيب خود را پيدا کنيم. يعني من بايد ببينم که خودم دل چه کساني را شکسته ام. اين يک توصيه ي اخلاقي است که انسان دانا کسي است که عيوب خودش، او را از پرداختن به عيوب ديگران باز بدارد. اهل بيت گفته اند: خوشا به حال اين فرد، يعني اين آدم يک موقعيتي را دارد که مي توان به آن غبطه خورد. خوش به حال ما اگر اين روحيه و رويه را در خود ايجاد کنيم. هرکسي که بحث امروز ما را شنيده در جستجوي اين باشد که دل چه کساني را شکسته است و در پي اين باشد که دل آنها را به دست بياورد. نکته ي دوم: بسياري از دل شکستن ها در بين همسران رخ مي دهد، چون بيشترين و عميق ترين رابطه ي عاطفي در بين زوجين است. من خيلي درخصوص آن توضيح ندادم اما فقط اين نکته را تأکيد مي کنم که همان اندازه که آقايان مي توانند با کم توجهي و کم حوصلگي دل همسران خود را بشکنند. همسران نيز اين امکان وجود دارد که با کم توجهي به روحيات مردانه موجبات دل شکستن شوهران خود را فراهم کنند.
سوال – پدر من با اينکه فرد مومني است اما مي گويد نوه ي دختري نوه ي انسان به حساب نمي آيد. ما به او مي گوييم که اين حرف دوران جاهليت است اما قبول نمي کند. ما را راهنمايي کنيد که چطور ثابت کنيم که اين حرف اشتباه است ؟
پاسخ – اين دقيقاً جزء همان موارد دل شکستن است. يعني اينکه گاهي اوقات پدر بزرگ و مادر بزرگ ها بين نوه هاي خود تبعيض قائل مي شوند. احياناً نوه ي پسري را به نوه ي دختري ترجيح مي دهند. اين دقيقاً عقيده ي جاهلي است. يعني در دوران جاهليت پسران را فرزندان خود مي دانستند. هم در بحث ارث و هم در بحث فاميلي که باقي مي ماند. ولي نوه هاي دختري را فراموش مي کردند اما براي اينکه اثبات کنيد دو کار انجام دهيد: يکي اينکه کاري کنيد نوه هاي اين پدر بزرگ به او بيشتر احترام گذاشته و محبت کنند. يعني جاي خود را به صورت صحيح باز کنند. بجاي اينکه ما بخواهيم با امر و دستور اين کار را بکنيم. دوم اينکه اين نگاه اهل بيت را در خود تقويت کنيم و گاهي اوقات بگوييم وشکر کنيم که خدارا شکر که نسل حضرت محمد (ص) را که نگين عالم هستي است و عزيزترين موجود عالم است را از طريق نوه هاي دختري او قرار داده است. خدا را شاکر هستيم و به اين موضوع افتخار مي کنيم.
سوال – من نوجواني هفده سال و نيمه هستم و با توجه به کتاب اسلام و تعليم و تربيت در صفحه ي سيصد و هفتاد و يک با عنوان نقش ازدواج بموقع در تربيت جنسي که اين وقت در دوره ي دبيرستان و دانشگاه تعيين شده است و با توجه به اينکه نبايد فاصله ي بلوغ و ازدواج به تأخير بيفتد. من قصد ازدواج با دختر دايي خود را دارم و اين خواسته ي ما دو طرفه است. حال سوال من اين است که چرا به خاطر عرف جامعه بايد از اين نعمت هر دو دور بمانيم ؟
پاسخ – اين خيلي خوب است که ما سعي کنيم اسلام را آنگونه که است بفهميم و در مورد آن فکر کنيم. اما اول به اين دوست خوب يک نکته بگويم آن هم اينکه وقتي که شما مي گوييد به دختر دايي خود علاقه داريد، اين علاقه باعث خواست شما براي ازدواج شده است يا علت آن دستور اسلام است ؟ گاهي اوقات چون خواسته ي دل من با اسلام هماهنگ است من مي گويم آفرين اسلام ! ولي وقتي که خواسته ي خدا و دين با خواسته ي من همخواني نداشته باشد مي گويم نه اين يکي را قبول ندارم. به قول امام رضا (ع) الاسلامُ هُوَ التَسليم. اسلام يعني اينکه خدايا دربست هرچه را که تو بگويي من قبول مي کنم. حالا شما گفتيد که خداوند از ما خواسته که در آغازين دوره ي جواني ازدواج کنيم. اين را شنيده اند که کسي که ازدواج کند نصف دين او حفظ مي شود و به دنبال نصفه ي ديگر دين خود برود. يعني اينقدر جايگاه جدي در تربيت ديني و هويت يابي دارد. اما در روايت داريم که جواني که در آغاز جواني خود ازدواج کند دو سوم از دين او حفظ مي شود. يعني نمره ي او خيلي بالاتر است.
اينها همه درست است اما آيا خانواده ي شما اين آمادگي را دارد ؟ يعني بايد نسبت به اين مسئله نيز دقيق باشيد. ما قرار نيست در خلاء زندگي کنيم بلکه ما بايد در اين جامعه زندگي کنيم. پس بايد شرايط را نيز ببينيم. آيا شما که هفده سال و نيم داريد مي توانيد تدبير اقتصادي يک خانواده را به عهده بگيريد ؟ اگر مي توانيد بسم الله. آيا به بلوغ عاطفي رسيده ايد ؟ آيا وابستگي عاطفي به پدر، مادر، دوست، بازي کامپيوتري و به چيز خاصي داريد که اگر آن را از شما بگيرند دنيا براي شما زيرو رو شود؟ اگر شما هنوز به بلوغ عاطفي نرسيده ايد يعني به بلوغ زوجيت نرسيده ايد. چون ما يک بلوغ جنسي داريم و يک بلوغ زوجيت. بلوغ جنسي يکي از اجزاء بلوغ زوجيت است. براي اينکه ازدواج کنيد شما بايد به رسيدگي و پختگي برسيد. بخاطر همين هم در بحث بلوغ جنسي، تأکيد اسلام اين است که مديريت بلوغ جنسي را ياد بگيريد. ازدواج يکي از مهارت هاي آن است اما معناي آن اين نيست که وقتي شما به بلوغ جنسي رسيديد حتماً بايد ازدواج کنيد. مابقي بلوغ را نيز بايد به دست بياوريد. بلوغ اقتصادي، عقلي، عاطفي و اجتماعي را نيز بايد بدست بياوريد. ميزان مسئوليت پذيري شما چقدر است ؟ چقدر حاضر هستيد که مسئوليت کارهاي خود را پذيريد و اگر اشتباه کرديد شجاعت اعتراف را داشته باشيد ؟ اگر به اين بلوغ ها نزديک شده ايد، ما نمي خواهيم که به اندازه ي يک مرد چهل ساله اين قدرت را داشته باشيد. اما شما که هفده سال و نيم داريد اگر به اندازه ي يک مرد بيست و پنج ساله عقل اقتصادي و عقل اجتماعي و خانوادگي را داريد ازدواج حق شما است. و هر کس که جلوي اين ازدواج را بگيرد اشتباه کرده و در حق شما ظلم کرده است. نکته ي دوم: شما و دختردايي شما که به هم علاقه داريد بايد از همان شيوه اي که هميشه گفته ايم استفاده کنيد. يک واسطه ي عاقل خداترس و دلسوز از اقوام و بستگان نزديک خود پيدا کنيد. ترجيحاً اين کار را بايد شما انجام دهيد، چون شما خواستگار هستيد. شما با ايشان صحبت کنيد و بگوييد که نظر دختر دايي شما نيز مثبت است. و از او بخواهيد که پدر و مادر شما و پدر و مادر ايشان را راضي کند. ولي شما بايد از خود يک قدرت و قوتي را نشان دهيد که ديگران هم بتوانند به شما اعتماد کنند. شايد شما دو يا سه سال عقد کرده بمانيد بعداً وارد يک زندگي مشترک کامل شويد. ولي اين امکان وجود دارد.
يک نکته نيز اينجا به پدر و مادر ها بگوييم: همه ي پدرها و مادرهاي خوبي که برنامه ي سمت خدا را مي بينند قطعاً زندگي خود را سمت خدا تنظيم کرده اند. اما گاهي اوقات ما دوست داريم صورت مسئله را پاک کنيم تا اينطور جواب ها را نشنويم. باور کنيد پدر و مادر هاي خوب که سن بلوغ جنسي در بچه هاي شما سه سال پايين تر آمده است. و بلوغ جنسي بچه ها خيلي زودتر رخ مي دهد. شما ترجيح مي دهيد دل و چشم خود را نسبت به اين مسئله که بچه ي شما نسبت به جنس مخالف انگيزه و تمايل شديدي پيدا کرده ببنديد. اينکه بچه ي شما احياناً در فضاهاي غلط ارتباط عاطفي برقرار مي کند و ترجيح مي دهيد که اين بيماري ها و آسيب هايي را که رايج و شايع شده را جزء حالت عادي جواني ببينيد. مثل سرما خوردگي در فصل زمستان است که همه فکر مي کنند لابد همه بايد در فصل زمستان سرما بخورند. نه اينگونه نيست. سرماخوردگي يعني اينکه مقاومت بدن پايين است و من در مقابل اين آسيب سرمايي که وجود دارد نتوانسته ام از خود مراقبت کنم. سرماخوردگي خوب مي شود اما برخي از مشکلات اخلاقي هرگز خوب نمي شود. و تا آخر عمر حتي اگر فرد توبه کند خيلي از آسيب ها باقي مي ماند. پس دقت کنيم که ما بايد در روز قيامت جواب بدهيم که در قبال امانت خدا که بچه هاي ما هستند چگونه تدبير کرده ايم. اگر بچه ي من به اين موقعيت رسيده که مي تواند حداقل هايي را براي زندگي داشته باشد، من بايد از او حمايت کنم و زمينه ي ازدواج او را فراهم کنم. وگرنه هر گناهي که او بکند در پرونده ي او ثبت مي شود و عيناً در پرونده ي پدر و مادر کپي مي شود. و آن کساني که امکان دارد عمو، عمه، خاله و يا دايي باشد که حرف، کلام و رفتار آنها موثر است اما مي گويند به ما چه ربطي دارد خودشان مي دانند. ما نمي گوييم مداخله کنند بلکه مي گوييم دلسوزي کنند. من معتقد هستم که متأسفانه در خانواده ها دلسوزي ها نسبت به ازدواج کم شده است. همه مي گويند ما چکار داريم خودشان مي دانند. اين بدترين حالت است و يک جور بي تفاوتي و بي غيرتي ديني است به همين خاطر متأسفانه گناهان در جامعه سکه ي رايج شده و اين خطري است که مي تواند دامنگير همه ي ما باشد.
سوال – دختري بيست و سه ساله هستم که حدود سه سال پيش با عنايت خداوند به دين گرايش پيدا کرده ام. راه حل تمام مشکلات بخصوص مشکلات زندگي خود را در آن ديدم. اکنون مي خواهم يک زندگي جديد براساس دين بسازم. دين را بيشتر بفهمم، بشناسم و عمل کنم تا در آينده فرزندان من مانند من دين گريز نشوند. معماري خوانده ام اما علاقه مند به تحصيل حوزه و ازدواج با يک روحاني واقعي هستم. کسي که دغدغه ي خدا جويي داشته باشد. پدر من نه حوزه را قبول دارد، نه روحانيت و نه چيزهاي ديگر را. آرزوي او تحصيلات درخشان من و خواهر من است که تنها فرزندان او هستيم. او مي خواهد که عاقبت ما با تحصيلات عاليه باشد. جلوي من را نمي گيرد اما با رفتن من به حوزه همواره غصه خواهد خورد. صحبت با او بي نتيجه است و تفکرات من را به هيچ وجه قبول ندارد. مرجع او صداي آمريکا و بي بي سي است. من چکار کنم ؟ يا بايد دل پدرخود را بشکنم يا راه او را بروم که مي دانم من تازه راه يافته را سست مي کند. مي دانم ملاک حوزه نيست اما من براي استوار شدن پايه هاي ايمان خود به آن نياز دارم. هم به علم و هم به محيط آن نياز دارم. لطفاً من را راهنمايي کنيد.
پاسخ – سلام خدا به اين خواهر خوب که راه خود را از بين ظلمت هاي متراکم به سمت خدا پيدا کرده است. و سلام خدا به همه ي کساني که اين مسير را با تمام سختي هاي آن طي مي کنند. اما ايشان چکار کند که هم دل را نشکند و هم راه درست را پيدا کند ؟ بهترين راه حل، راه حلي است که امام صادق (ع) در اين موارد نشان داده اند. هر موقع والدين شما با راه خدا مخالفت کردند يک فرمول ساده دارد، احترام و محبت را چند برابر کنيد. نه بخاطر اينکه حرف شما را گوش بدهند بلکه فقط به خاطر خداوند قربة الي الله. فقط بخاطر رضاي خداوند چون بيشترين ويژگي که خداوند بعد از عبادت خود از بندگان خواسته است احسان، محبت و احترام به پدر و مادر است. نظر عنايت خداوند و کل ملکوت به سمت کسي است که مراقب باشد دل پدر و مادر خود را نشکند. اما وقتي که اينها به تقاطع خداوند رسيده اند و مي گويند از چراغ قرمز خدا عبور کن. بي ديني را جزء زندگي خود قرار بده و او نمي تواند اين کار را بکند اينجا بايد احترام را چند برابر کند. چون خدا با اين ويژگي به شما عزت بيشتري مي دهد. حق نداريد در مقابل پدر و مادر خود صداي خود را بلند کنيد و به آنها بي احترامي کنيد حتي بخاطر خدا. ولي حق داريد که با تمام وجود راه خدا را برويد. بخاطر همين احترام را بيشتر کنيد ولي راه خدا را برويد. يعني اگر بدانيد که ضروري و لازم است و راهي جز اين نداريد که با معارف ديني عميقاً آشنا شويد و بايد به حوزه برويد، اين کار را بکنيد. اصلاً روي آن شک نکنيد. به خدا توکل کنيد و جلو برويد ولي در قبال اين هر يک روزي که بيشتر به حوزه مي رويد به پدر خود بيشتر احترام بگذاريد. اگر تا قبل از اين فقط به پدر خود سلام مي کرديد حالا بعد از آن يک ابراز محبت جدي داشته باشيد. اگر ابراز محبت مي کرديد حالا دست او را نيز ببوسيد. اگر دست او را مي بوسيديد حالا مراقب باشيد جايي که مي نشيند مبادا سختي و ناراحتي داشته باشد. آنقدر مراقبت هاي شما بيشتر شود که خداوند اين مکانيزمي که در عالم هستي است که وقتي که شما با خدا مرتبط شويد و بخاطر خدا رابطه ي خود را با پدر درست کرده ايد، خداوند مي فرمايد هر کسي که رابطه ي خود با من را اصلاح کند من رابطه ي ميان او و همه ي خلق را اصلاح مي کنم. شما رابطه ي خود را با خدا اصلاح کنيد، خداوند شما را عزيز ترين فرزند اين خانواده خواهد کرد. گرچه اوايل کلمات بدي خواهيد شنيد. قهر مي کنند و خيلي از حقوق عادي را از شما مي گيرند. ولي در قبال هر بدرفتار و بد گفتاري در شما چيزي اضافه نشود الا محبت و احترام. کار سختي است ولي فوق العاده قدرت را بالا مي برد. ماجراي آن پسر مسيحي که مادر او نيز مسيحي است اما او مسلمان شده و به ديدار امام صادق (ع) مي رسد. از حضرت سوال مي کند که مادرم در دين من نيست چکار بايد بکنم ؟ حضرت مي فرمايند به او احترام و محبت بکن. وقتي که باز مي گردد بيشتر محبت مي کند. مادر تعجب مي کند و مي گويد تو که تا به حال چون من در دين ديگري بودم خيلي با من مهربان نبودي. مي گويد به اين خاطر که رهبر دين من گفته است. مي گويد رهبر تو يا بايد پيغمبر باشد و يا پيغمبر زاده. مي گويد او امام است و پيامبر نيست. مادر مي گويد من مي خواهم به دين تو در بيايم. رفتار خود را روز به روز بهتر و خدايي تر کنيد که قطعاً خداوند در دنيا و آخرت به شما عزت خواهد داد.
ما بايد دقت کنيم که گاهي اوقات دل شکستن ها به اين خاطر است که ما بعضي چيزها را براي خود عادي کرده ايم. گاهي اوقات نيز به اين خاطر است که ما طرف مقابل را نمي شناسيم. همان اصطلاحي که به غلط براي خيلي از افراد رايج است مي گويند: ما با يکديگر تفاهم نداريم. من مي خواهم بگويم که اصلاً شما تلاش کرده ايد که يکديگر را بفهميد ؟ من وقتي مي خواهم به ديگري محبت کنم به صورتي اين کار را مي کنم که طرف مقابل را تخريب کنم. مثلاً يک آدمي که خيلي پول دار است بدون اينکه بخواهد پول خود را به رخ ديگران بکشد اما آنقدر هديه هاي گران براي ديگران مي گيرد که افراد توان آن را ندارند که به همان اندازه براي او جبران کنند. در نتيجه از همين طريق آنها را تحقير کرده است. شما به اندازه اي که او نياز دارد و مي تواند و براي او لذت بخش است اين امکان را فراهم کنيد. در قاعده ي دل نشکستن مهمترين چيزي که مي تواند به ما کمک کند اين است که ما مدام مراعات دل طرف مقابل را بکنيم. چه زماني امکان پذير است ؟ فرمول ساده اي دارد خود را به جاي طرف مقابل قرار دهيد. وقتي که خود را در جايگاه او قرار دهيد مي توانيد حال او را بفهميد. همه را فهميدن همه را بخشيدن است.