برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
- انصاف
90-02-21
سوال – لطفاً درخصوص بي انصافي توضيح بفرماييد.
پاسخ – گفتيم که انصاف يک معيار واقعي دارد و قلب ها به سمت انصاف حرکت مي کند. همه، آدم هاي منصف را دوست دارند. اما چگونه متوجه شويم که نمره ي انصاف ما چند است. و اگر خواستيم انسان منصف تري شويم چه کاري بايد انجام دهيم. يک فرمول و معيار دقيقي است که اگر به آن خوب دقت کنيم قطعاً توانمندي هاي ما بيشتر مي شود. آن فرمول اين است که هرچه را براي خود مي پسندي براي ديگران هم بپسند. و هرچه را براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند. کلام ارزشمند اهل بيت (ع) است اما گاهي اوقات ممکن است بعضي از افراد در فهم آن اشتباه مصداقي بکنند. مثلاً کسي يک غذايي را خيلي دوست دارد حالا فکر مي کند چون بايد انصاف داشته باشد پس حتماً بايد آن را به بقيه نيز بدهد. اين به آن معنا نيست که هرچيزي را که سليقه و احساس شما به آن امتياز مثبت مي دهد، آن را براي ديگران بخواهد. منظور اين است که شما معيار را براي شناخت حقيقت به گونه اي قرار بدهيد که، چگونه دوست داريد مردم با شما رفتار کنند ؟ دوست داريد چگونه در مورد شما حرف بزنند و دوست داريد زماني که اشتباه مي کنيد چگونه در مورد شما قضاوت کنند ؟ در مورد ديگران هم به همان شيوه عمل کنيد. اگر کسي اين روحيه را در خود ايجاد کند، يعني ديگران را مانند خود نگاه کند، اين روحيه موجب مي شود که اين فرد به راه گناه نرود. چگونه ؟ وقتي ما در دست کسي خيلي ناراحت مي شويم و نتوانيم به او بگوييم، به غيبت کشيده مي شويم. اما چرا فکر مي کنيم که در حضور او نمي توانيم به اين شکل در مورد او صحبت کنيم ؟ به اين خاطر که فکر مي کنيم ناراحت مي شود و براي ما مشکل پيش مي آيد. اين حيايي که ما از اين کار مي کنيم خوب است اما در مکان بدي آن را خرج مي کنيم. يعني اشتباهي که مي کنيم اين است که انصاف را فراموش کرده ايم.
اگر پشت کسي به گونه اي حرف بزنم که در حضور او صحبت مي کنم، انسان منصفي هستم. اگر بگوييد که ما آدم هاي صريحي هستيم و در حضور او نيز هرچه بخواهيم به او مي گوييم. نه اين درحقيقت يک بي انصافي ديگر است. آيا شما دوست داريد که عيب شما را خيلي صريح و واضح به شما بگويند ؟ يا دوست داريد که به شما کمک کنند که عيب خود را بشناسيد و آن را اصلاح کنيد. چرا مردم از انتقاد فرار مي کنند ؟ چون انتقاد خيلي اوقات گزنده رک، صريح و يک کمي هم غليظ تر مي شود و با نيش و کنايه همراه است. پس در فرمول انصاف به اين مسئله دقت کنيم. انصاف در حالتي است که من ديگران را مانند خود ببينم. وقتي ديگران را مثل خود ببينم حتي اگر کسي در مورد من بي انصافي کند، من ديگر نمي توانم در حق او بي انصافي کنم. اين مهمترين فرمولي است که به آن مي رسيم. بخاطر همين اهل بيت به ما ياد داده اند: بالاترين درجه ي انصاف اين است که بتوانيد در خصوص کسي که در مورد شما بي انصافي کرده، انصاف داشته باشيد. اگر من در مورد فردي که رابطه ي خوبي با او دارم انصاف را رعايت کنم کار سختي نکرده ام. اين طبيعي است چون او را دوست دارم سعي مي کنم در حق او انصاف داشته باشم. اما اگر از او دلخور باشم و حق من را خورده باشد آيا در اين صورت هم مي توانم انصاف داشته باشم. اينجا انصاف به معناي بخشيدن نيست، به اين معنا است که قبل از بخشيدن او را بفهمم. همه را بخشيدن، همه را فهميدن است. اگر من بتوانم احساس، فکر و مشکل او را بفهمم، هم مي توانم به حل مسئله ي او و هم مسئله ي خود کمک کنم. درصورتي که ما هميشه خود را در مدار قضاوت نسبت به ديگران قرار مي دهيم و هميشه ديگران را محروم مي کنيم. اصطلاحاً مي گويند يک تنه به قاضي رفتن، انسان را راضي بر مي گرداند. يعني وقتي که من فقط خود را محق ببينم و حق ديگري را نبينم طبيعي است که قاعده ي انصاف در زندگي من گم شود. وقتي که يک آقايي درخصوص خانم خود دچار کم انصافي شود امکان دارد چه رفتاري داشته باشد ؟ امکان دارد زحمات او را ناديده بگيرد و احياناً در مقابل کم کاري و ضعف هايي که در خانم او وجود دارد، شروع کند بجاي اينکه خوبي هاي او را ببيند، بدي ها و اشکالات او را ببيند. نمي گوييم اشکالات نيست، وجود دارد. ولي اگر فقط اين اشکالات را ببيند و مطرح کند دچار کم انصافي شده است. گاهي اوقات آنقدر کم انصافي مي شود که به ظلم قطعي تبديل مي شود. به همين ترتيب يک خانم در مقابل همسر خود. وقتي که فقط بدي ها و اشکالات او را مي بيند دچار بي انصافي و کم انصافي مي شود. انساني که مي تواند در ديگران به ازاء بدي هاي آنها، خوبي هاي آنها را ببيند و کمک کند که در مقابل خوبي هاي خود به بدي ها پيروز شوند، توانسته روحيه ي انصاف را در خود پرورش دهد. اين مثبت انديشي توحيدي و الهي و آسماني است که اهل بيت به ما ياد داده اند. که شما بتوانيد اولاً نقاط قوت ديگران را هم ببينيد و فقط نقاط ضعف آنها را نبينيد. دوم اينکه نقاط ضعف خود را نيز ببينيم. اين دومعيار خيلي به ما کمک مي کند که ما در مدار انصاف حرکت کنيم. اما اگر احساس کنيم که کسي از انصاف ما سوء استفاده مي کند.
امير المومنين (ع) مي فرمايند: با عموم مردم انصاف داشته باشيد، يعني به دين او و اينکه انسان خوب يا بدي است کاري نداشته باشيد. يک انسان است که خداوند لباس انسانيت به تن او پوشانده است. با او انصاف داشته باشيد. يعني اگر هم او به تو ظلم کرده زياده روي نکن. اما با مومنين ايثار کن. يعني اگر اهل ايمان است اگر مي تواني از حق خود بگذر. اما سوء استفاده، يک پله بعد از اين است. يعني در واقع آسيب شناسي ايثار است که شايد در برنامه هاي بعد به آن برسيم. زياده روي در محبت مي تواند چه مشکلاتي را ايجاد کند که اين مسئله جزء آسيب هاي اخلاقي خانواده است. اگر من به کسي زياد محبت کنم مانند اين است که به يک گلداني زياد آب بدهم. آيا به آن گلدان کمک کرده ام ؟ خير. فقط ريشه هاي آن پوسيد و خراب شد. همانطور که گاهي اوقات ما در مورد فرزندان خود و کساني که آنها را دوست داريم آنقدر زياد محبت مي کنيم که ممکن است آنها را دچار نابساماني کنيم. يک دسته از مشکلات در کودکان ونوجوانان ما و در روابط عاطفي نزديک همين افراط در محبت است. وقتي من در محبت افراط کرده باشم علائم و نشانه هايي دارد که يکي از آنها اين است: طرف مقابل روحيه ي طلبکاري پيدا مي کند. يعني مي گويد تا حالا کرده اي پس وظيفه ي تو بوده است. در اين صورت محبت تبديل به وظيفه مي شود و ديگر قدردان نيست. در اين حالت مشخص مي شود که من فرمول ها و هنر مهر ورزيدن را بلد نبوده ام. نه اينکه من ايثار کرده ام، چون ايثار در جايگاهي است که فرد مقابل نياز داشته باشد. وقتي که اين گلدان به آب نياز نداشت، شما در جايي خرج کرده ايد که احتياجي نبوده است و شما زياده روي کرده ايد. همانطور که خدا در مقابل کم گذاشتن خيلي جدي مي ايستد و مي فرمايد: اي انسان ها حواس شما باشد که کم فروشي نکنيد. کم فروشي در محبت نکنيد. کم فروشي در نقش والديني خود نسبت به بچه ها نکنيد. کم فروشي در اينکه نسبت به پدر و مادر و معلم و هر کسي احترام داشته باشيد نکنيد. از آن طرف هم خدا مي گويد حواس شما باشد که زياده روي نکنيد. زياده روي کردن هم موجب مي شود شما را دچار عدم تعادل کند. بارها گفته ايم که انسان مومن انساني است که در مسير تعادل حرکت کند. پس آدم منصف کسي است که دل او مي خواهد با ديگران چگونه رفتار شود، بايد به دل خود رجوع کند. دوست داريد با شما چگونه برخورد شود ؟ دوست داريد که عزيز و محترم باشيد. دوست داريد اگر اشتباهي داشتيد مورد بخشش واقع شويد. دوست داريد اگر اشتباهي کرديد به شما کمک کنند که اشتباه خود را جبران کنيد. دوست داريد که اگر اشتباه کرديد مدام به رخ شما نکشند. دقيقاً همين رفتارها را در مقابل ديگران داشته باشيد. خوب ما اين کارها را کرديم چه اثري دارد ؟ يک اثري که خيلي تضمين شده اين است که فردي که داراي انصاف باشد ديگران داوري هاي او را مي پذيرند. انسان هاي منصف در مقابل ديگران صاحب نفوذ هستند. کسي که در مورد خود انصاف داشته باشد. چون ما سه مدل انصاف داريم. انصاف در مورد خود، يعني اينکه در زمان اشتباه، شجاعت عذرخواهي کردن را داشته باشيم. گاهي اوقات ديده شده که اين روحيه در خانواده ها ضعيف است. بخصوص اگر کسي فکر کند که در صورتي عذرخواهي کردن شأن او از بين مي رود. پدر، يا مادر. بچه ها وقتي که در سنين جواني هستند فکر مي کنند که اگر عذرخواهي کنند بعد از آن همه مي خواهند آنها را تنبيه و يا توبيخ کنند و يا منتظر اين باشند که مدام از آنها بهانه بگيرند. فرهنگ عذرخواهي متأسفانه در بين ما ضعيف است و يکي از دلايل آن اين است که روحيه ي انصاف نسبت به خودمان ضعيف است. شجاعت اخلاقي ما در عذرخواهي کردن کم است. فکر مي کنيم که اگر عذرخواهي بکنيم، همه را از خودمان طلبکار کرده ايم. اين يکي از اشتباهات بزرگ است. به همين خاطر نيز شما مي بينيد که افراد گاهي اوقات در روابط عاطفي نزديک دچار مشکل مي شوند. دو نفر که ساليان سال با هم دوست بوده اند بخاطر بي انصافي که در حق هم مي کنند رابطه ي آنها گسيخته مي شود. ما چيزي را از ديگران توقع داريم که خودمان آن را انجام نمي دهيم. اين همان بي انصافي و يا کم انصافي است. در روايت داريم کسي که اهل انصاف باشد، دوستان زيادي پيدا مي کند. کسي که اهل انصاف باشد دومين اثري که در زندگي او مي آيد اين است که روز به روز عزيزتر مي شود. اين روايت را از اميرالمومنين (ع) بخوانم، چرا که خيلي از افراد حواسشان پرت مي شود و اين تابلو را اميرالمومنين براي آنها واضح مي کند که بعداً نگويند ما نمي دانستيم. آگاه و هوشيار باشيد و در روزمرگي هاي زندگي خوابتان نبرد، کسي که انصاف با مردم را پيشه بگيرد، يک کاسب کار و يا فردي که در اداره کار مي کند، يک مراجعه کننده، فرقي نمي کند هرکسي در هر موقعيتي که است. انصاف داشته باش و خود را به جاي طرف مقابل بگذار و ببين که اگر تو بودي به خود حق مي دادي که اين کار را انجام دهي. البته در مدار حق الهي.
امير المومنين مي فرمايد: فرد هيچ انصافي را به خرج نمي دهد مگر اينکه خداوند عزت او را اضافه مي کند. بين مردم عزيز و خواستني مي شود. افرادي که اهل انصاف هستند در دل مردم جا باز مي کنند. اگر پدر و مادرها مي خواهند در دل فرزندان خود جا باز کنند. اگر مادرشوهر ها و مادر زن ها مي خواهند در دل عروس و داماد هاي خود جا باز کنند. اگر عروس ها و داماد ها مي خواهند در دل خانواده ي همسر خود جا باز گنند. اگر کارمندها مي خواهند در دل مراجعه کننده و رئيس و مسئولين جا باز کنند. اگر هر کسي در هر جايي که است مي خواهد عزيز شود، اميرالمومنين اين فرمول را به او ياد مي دهد و مي گويد که انصاف داشته باش. همانطور که به خود حق مي دهي به ديگران هم حق بده، در چيزي که خداوند حق داده است نه بيشتر از آن. چون گاهي اوقات ما حقي را به ديگران مي دهيم که خداوند آن حق را نداده است. مثلاً حق گناه کردن مي دهيم. حق اين را بدهيم که ديگري اشتباه کرده باشد و بعداً اشتباه خود را جبران کند اما حق گناه کردن نه. بعضي ها مي گويند اشکالي ندارد همانطور که من خودم دلم مي خواهد گناه کنم بگذار زن من نيز گناه کند. بگذار فرزند و شوهر من نيز گناه کنند. منظور ما اين حق نيست بلکه حقي است که خداوند اجازه داده است. اميرالمومنين (ع) در نامه اي که به مالک اشتر دارند مي فرمايند که ياد تو باشد که انصاف را نسبت به مردم و نسبت به خدا رعايت کني. پس قرار بود که انصاف را من نسبت به خود داشته باشم يعني خيلي جدي با خودم بي رودربايستي باشم. انصاف در حق خود يعني اينکه خود را نقد کنم بدون اينکه دچار وسواس و بدبيني شوم. اگر اشتباهي دارم واقعاً به خودم بگويم که من اين اشتباه را دارم و نخواهم از آن چشم پوشي بکنم. انصاف در حق خداوند چيست ؟ يعني آنکه آن چيزي را که خداوند حلال کرده است حلال بدانيم و آن چيزي را که حرام کرده است حرام بدانيم. جلو تر از چراغ قرمز خدا حرکت نکنيم. دل تو بيشتر از خدا براي خود و ديگران نسوزد. انصاف در حق مردم يعني اينکه آن چيزي که حق مردم است و تو مي تواني آن را ادا کني، انجام بده. ولي گاهي اوقات امکان دارد که بي انصافي من نسبت به برخي افراد به اصطلاح گل بکند. مثلاً در خانواده ها بي انصافي نسبت به مادران رايج تر است تا نسبت به پدرها. چرا؟ چون مادر عموماً اهل محبت کردن است. به طور، طبيعي، فطري، غريزي و ارادي محبت بيشتري مي کند. براي همين امکان دارد پدر و فرزندان ممکن است يادشان برود که اين مادر حق اين را دارد که در محدوده ي الهي به حقوق خود بپردازد. به رشد فکري، رشد اجتماعي وسلامت خود بپردازد. گاهي اوقات ممکن است شاگردان نسبت به معلم خود بي انصاف شوند. چون عموماً معلم اهل گذشت است. معلم که مي گوييم منظور از آموزگار دبستان است تا اساتيد محترم دانشگاه. چون حس مي کند قرار است معلم جواب او را بدهد حتي به او اجازه نمي دهند که يک چاي نيز بخورد. مي گويد من کجا شما را پيدا کنم بايد سوال هاي خود را از شما بکنم. اين قضيه کم انصافي است. قرار شد هميشه من خود را جاي طرف مقابل بگذارم. فقط جاي خودم نباشم، هم زمان هم جاي خود باشم و هم جاي طرف مقابل. يک مادر شوهر موفق مادر شوهري است که خود را جاي عروس خود بگذارد. ببيند آيا دوست دارد که افراد در زندگي او اينقدر وارد جزئيات شوند. اگر دوست ندارد پس اين کار را نکند. اينها فرمول هايي است که ما بايد نسبت به آن دقت کنيم. طبيعي به معناي درست نيست به معناي غلط رايج است. غلط رايج است که کسي که قدرت دارد در مقابل افرادي که زيردست او هستند، خيلي لازم نباشد که انصاف را رعايت کند. مي گويد من رئيس اين شرکت هستم. من مديرعامل اين مجموعه هستم. هرتصميمي که من بگيرم بايد اجرا شود. اين درست است اما آيا واقعاً به انصاف عمل کرده است.
سوال – ما در بحث بي انصافي گاهي از بچه هايي شکايت داشتيم که مي گفتند پدر و مادر مابين ما فرق مي گذارند نظر شما چيست ؟
پاسخ – دل من مي خواهد بچه ها يک بار خود را جاي خود بگذارند و يک بار جاي پدر و مادر خود. از آن بچه هايي که مي گويند خواهر يا برادر من از من عزيز تر است مي پرسم، ببينيد آيا ويژگي مثبتي در برادر و يا خواهر شما وجود دارد که به آن دليل پدر و مادر او را بيشتر دوست داشته باشند ؟ اگر هست انصاف داشته باش و آن خوبي را در خود گسترش بده. مثلاً پدر و مادر ها معمولاً بچه ي حرف گوش کن تر و مطيع تر را بيشتر دوست دارند. درس خوان تر، مودب تر، سربه راه تر را بيشتر دوست دارند. البته لزوماً اين نيست يعني امکان دارد مثلاً من چون دوست داشتم دختر دار شوم و حالا بچه هاي من پسر است به صرف اينکه اين يکي دختر شده او را بيشتر دوست دارم. اين يک نگاهي است که من هنوز خود را پيدا نکرده ام و فکر کردم که جنسيت حرف اول را مي زند. اين نگاه بي انصافي است. البته اين الگوي رايج نيست اما امکان دارد که وجود داشته باشد. پسري در خانواده مي گويد که پدريا مادر من به خواهر من بيشتر مي رسد. ببينيد آيا خواهر شما واقعاً نياز بيشتري دارد. شرايط سني و جسمي و يا اقتضاعات ويژه باعث شده که بيشتر به او برسند. يا اينکه نه به صرف اينکه خواهر شما است. آن ويژگي هاي هويتي او چيست که او را عزيز کرده است. آن هويت را در خود ايجاد کنيد. حواس شما باشد که به عنوان يک انسان، انساني که مي خواهد در مدار تعادل حرکت کند اگر مي خواهيد بي انصافي را از بين ببريد، بي انصافي خود نسبت به ديگران را از بين ببريد. يعني قاعده ي اِن اَحسنتم اَحسنتم لِاَنفُسِکُم اگر مي خواهيد به شما خوبي شود شما به ديگران خوبي کنيد. در اين خوبي کردن، منت نگذاريد و سرزنش نکنيد قطعاً نتيجه خواهيد گرفت. من مي خواهم سومين اثر مثبت انصاف را بگويم: اگر انصاف داشته باشيم چه فايده اي دارد ؟ سومين فايده ي آن اين است که ما به خداوند بيش از پيش نزديک مي شويم. اين با تضمين الهي است که اهل بيت (ع) مي فرمايند. حضرت علي (ع) مي فرمايند که اگر از خود انصاف نشان دادي و از خود دادخواهي کردي، يعني بدون اينکه کسي تو را رسوا کند، بگويي که خدايي من اشتباه کردم، من در حق اين شاگرد خود اشتباه کردم. من در حق فرزند و همسر خود اشتباه کردم. من در حق همسايه ي خود زياده روي کردم. وقتي که بدون اينکه کسي مچ شما را بگيرد آمديد و داد ديگران را از خود گرفتيد، خداوند به صورت ويژه شما را به خود نزديک مي کند. يعني يک جايگاه ويژه پيدا مي کنيد و قدرت شما براي اطاعت خدا خيلي بيش از پيش مي شود. همه ي آن عوالم منفي از شما فاصله مي گيرد. چرا؟ چون شما اين شجاعت را پيدا کرده ايد. اهل بيت به ما ياد داده اند که هر کس در زندگي شخصي خود انصاف داشته باشد مانند اميري است که در يک حکومتي قرار گرفته و به عدالت حکومت مي کند. تو در عمارت و مملکت وجود خود توانسته اي عدالت را اجرا کني. توانستي انصاف داشته باشي. خيلي از افراد نمي توانند از ما گله کنند، خجالت مي کشند يا دستشان نمي رسد. اما آيا تو اين انصاف را داري که خود انصاف داشته باشي و حق ديگران را بدهي ؟ اين مسئله را در خود پرورش دهيم. چگونه ما انسان هاي منصفي شويم ؟ در نامه ي اميرالمومنين به مالک اشتر است که اگر مي خواهي روحيه ي انصاف در تو تقويت شود، حلال و حرام خدا را جدي بگير. يعني در مقابل آنچه که خدا مي گويد حرام است به خود آسان نگير. نگو که اشکالي ندارد اين گناه کوچک است، گناه هاي کوچک انسان را بي انصاف مي کند. غفلت ها موجب مي شود انسان بي انصاف شود. من همچنان مي خواهم به اين نکته تأکيد کنم که ما به واسطه ي اينکه با افراد بزرگواري مواجه مي شويم باعث نشود که بزرگواري آنها ما را به بي انصافي بکشاند. اصطلاحاً خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بيداد کني شرط مروت نبود. اگر تو زياده خواهي مي کني و واقعاً اين فرد نمي تواند تو بي انصافي مي کني. در صورتيکه ما عملاً ديگران را متهم به بي انصافي مي کنيم. اين نکات را به اين خاطر گفتم که ما مراقب باشيم، انصاف ذکات قدرت است. اگر شما در موقعيتي قرار گرفتيد که به اندازه ي خود موقعيتي داريد، بدون اينکه ديگران به دنبال حق خود بيايند و تو بتواني حق آنها را بدهي، در خوب حرف زدن در خصوص آنها، خوبي هاي آنها را ديدن. با آنها خوب معاشرت کردن و خوب رفتار کردن. تو اين قدرت را پيدا مي کني که به آن تعادل و آرامش روحي و اخلاقي برسي. اما سه گروه هستند که اصلاٌ توقع انصاف نداشته باشند. جرم اين افراد خوب بودن آنها است. اين نوع نگاه، نگاهي است که به ما کمک مي کند. چون بعضي اوقات افراد خوب از خوب بودن خود پشيمان مي شوند. مي گويند ما تا الان خوب بوديم اما ديگر نمي خواهيم خوب باشيم.
در روايت از حضرت امير (ع) داريم که مي فرمايند: سه گروه هستند که انصاف در مورد آنها رعايت نمي شود. اما اگر با يک تيپ هاي خاص شخصيت هاي اجتماعي روبرو شوند. گروه اول کساني هستند که عاقل هستند. آدم هاي عاقل وقتي با افراد نادان مواجه مي شوند توقع نداشته باشند که افراد نادان در حق آنها انصاف را رعايت کنند. ويژگي تو عقل تو است. طرف مقابل در اين دانايي و عقل سبک تر تو است و وزن او کم تر است. توقع نداشته باش کسي که نادان است در حق تو انصاف داشته باشد. پس بي خود حرص نخور و ناراحت نباش. او را بخاطر ناداني او ببخش. وقتي با فردي روبرو مي شويد که در جهل و ناآگاهي است با صبر و سلام از کنار او عبور کنيد. بخاطر همين هم مي گويند مراقب باش که انسان هاي نادان تو را به مشاجره نکشانند. حواس آدم هاي نيکوکار باشد که از آدم هايي که اهل فجور وگناه هستند و آدم هايي که اهل هتک کردن حريم هاي الهي هستند، انتظار انصاف نداشته باشند. و سومين گروه کساني هستند که افراد بزرگواري هستند. آدم هاي بزرگوار در مقابل افرادي که روحيه ي پستي دارند و هنوز به يک رشد هويتي نرسيده اند، اصطلاحاً آدم هاي کريم از آدم هاي لعين توقع انصاف نداشته باشند. اگر در طرف مقابل شما ويژگي از ناداني و عدم رشد يافتگي و اهل گناه بودن ديديد خيلي توقع نداشته باشيد که با شما انصاف داشته باشد.
سوال – درخصوص سوره ي هود آيات 46 تا 53 توضيح بفرماييد.
پاسخ – در آيه ي پنجاه و دو از سوره ي مبارکه هود مي فرمايد که شما به سمت خدا بازگرديد خداوند به سمت شما باز خواهد گشت. اي مردم استغفار کنيد. هر کس به دنبال گناه هايي که در زندگي خود است بگردد. يک فهرست از چيزهايي که در زندگي او وجود دارد، اما خدا نمي پسندد تهيه کند. از آنها دست بردارد و از خدا صميمانه عذرخواهي کند. خداوند مي فرمايد اگر اين کار را بکنيد من رزق شما را از آسمان فراوان خواهم فرستاد. هم رزق هاي مادي و هم رزق هاي معنوي. اين کليدي است براي کساني که فکر مي کنند در زندگي خود به بن بست رسيده اند. هرگاه به بن بست رسيديد به دنبال اشتباهي بگرديد که خدا نمي پسندد برگرديد به سمت خدا تا خداوند در رحمت خود را به سوي شما باز کند.
سوال – لطفاً در خصوص موضوع بي انصافي از يک بام و دو هوا نيز بگوييد. داماد هاي مادر شوهر من عبد و ذليل دختر هاي او هستند اما ما عروس ها بايد مطيع محض پسر هاي او باشيم. و حتي جرأت هيچ اظهار نظري نداريم. آيا اين بي انصافي نيست ؟
پاسخ – پيامبر مي فرمايند که ايمان مومن با سه چيز کامل مي شود. يکي از آنها انصاف به ضرر خود است. بله متأسفانه گاهي اوقات اين الگو براي ما رخ مي دهد. يعني ما هرچيزي که به نفع خودمان باشد مي پذيريم. اگر به ضرر ما باشد نمي پذيريم. امکان دارد در مورد يک مادر شوهر رخ بدهد، امکان دارد در مورد يک مادر زن هم رخ بدهد. اين که من توقع داشته باشم که روابط عاطفي بچه هاي من با ديگران به گونه اي باشد که آنها مسلط باشند چه دختر و چه پسر، نوعي بي انصافي است. قطعاً اثر منفي آن اين خواهد بود که من در زندگي خود بي انصافي هاي خاصي را خواهم چشيد. من به اين مادر شوهر بزگوار عرض مي کنم که اگر مي خواهيد به سمت کمال حرکت کنيد، پيامبر مي فرمايند که يکي از اين سه صفت را در خود ايجاد کنيد که با اين صفات است که به کمال مي رسيد. آن هم انصاف به ضرر خود است. هرکسي اين نوع انصاف را تجربه کند آنوقت مي بيند، جايي که همه بر عليه او هستند خداوند به صورت ويژه از او دفاع خواهد کرد.