برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-ويژه برنامه حضرت فاطمه
90-01-27
سوال – وقتي براي معصومين ما مصبتي پيش مي آمد، آيا آنها دردي احساس مي کردند و صبر براي آنها راحت بود ؟ آيا ما مي توانيم مثل آنها صبر پيشه کنيم ؟
پاسخ – صبر يکي از آن قدرتهايي است که براي انسانهاي متعادل و متعالي است. افرادي که قصد دارند خودشان را پيدا کنند و نقشه ي بهشت را بازخواني کنند، صبر براي آنها مثل نقطه ي مرکزي دايره است. بخاطر همين اهل بيت به ما آموخته اند که براي يک انسان سر در بدنش عضو مهمي است. امکان دارد بعضي از اعضاي بدن را نداشته باشد و دچار نقصان بشود ولي زنده بماند. تنها عضوي که اگر از پيکر جدا بشود، ديگر حيات برايش غيرممکن است سر است. صبر براي انسان مومن در حکم سر در بدن اوست. يعني ايمان بدون صبر هيچي از آن باقي نمي ماند. اينکه من بتوانم به يک خداباوري حقيقي برسم و بتوانم در يک سلامت معنوي و رواني خوب زندگي بکنم، اگر صبر خلاق نداشته باشم، قطعا همان چيزهايي را هم که دارم ازدست خواهم داد.
مهمترين معيار براي بدست آوردن، حفظ سرمايه هاي معنوي صبر و خلاقيت است. من به کلمه ي خلاق بودن و فعال بودن صبر تاکيد دارم. زيرا وقتي ما مي گوييم: صبر، تحمل هايي که از سرناچاري و ناکارآمدي داريم، اسم آن را صبر مي گذاريم و بعد خودمان عليه آن صبر قيام مي کنيم و دچار آسيب مي شويم. انسانهاي صبور انسانهايي هستند که در درجه ي اول خودآگاه هستند و مي دانند که چرا بايد صبر بکنند. آنها دليل ارزشمندي دارند علي رغم اينکه مي توانند بي تابي کنند. مدام شکوه و گلايه کنند و به هرکس که رسيدند از مشکلات شان بگويند اما با يک آگاهي که قرار است من بتوانم مشکل خودم را از حالت مشکل بودن در بياورم. مهمترين مهارت صبر خلاق اين است که من بصورت ارادي تصميم مي گيرم که آگاهانه در مقابل اين سختي، استعدادهاي خودم را بيرون بريزم. مثل معدني از الماس که در مقابل ضرب آهنگ ضربات تيشه صبوري مي کند تا الماس هايش بيروم بيايد. بخاطر همين است که خدا مي فرمايد: من انسانها را در رنج آفريدم. قرار است که همه شما سختي بکشيد. اگر کسي جزع و فزع بکند دو تا مشکل دارد. يکي مشکلي که برايش بوجود آمده است و ديگري بيقراري و بي ساماني وجود خودش است. يعني به جاي اينکه مسئله اش حل بشود مشکلش دو تا شد. اما انسان صبور انساني است يک فرايندي را در درون خودش ايجاد مي کند و آن اين است که مشکل خوش را تبديل به مسئله مي کند. وقتي ما مشکلي داشته باشيم طبيعي است که گله و شکايت بکنيم، طبيعي است که بي قرار باشيم و اضطراب و استرس مان بالا برود، طبيعي است که دچار افسردگي و انواع آسيب هاي روحي و رواني بشويم حتي بيماري هاي روان تني. انواع دردهايي که در اين قرن رايج است. بيماري هاي جسمي که ريشه ي جسمي ندارد. و علتش نابساماني هاي رواني است. در نگاه ديني حضرت زهرا بعنوان يکي از آن تابلوهاي راهنمايي که در راهنمايي کردن ما به سمت بهشت به بهترين شکل صبر را مجسم مي کنند. فاطمه ي زهرا صبر مجسم مي شوند. ايشان يک فرايندي را طي مي کنند تا به همه ي ما صبر را نشان بدهند.
گاهي اوقات ما به حال کساني که در زندگي به موفقيت رسيده اند حسرت مي خوريم که معمولا هم بين جوانان و نوجوانان هم رايج تر است. مثلا مي بينند که يک فوتباليست يا يک ورزشکار در يک موقعيت خوب قرار گرفته است. مي گويند که نگاه کن چه شانسي داشت. آنهايي که وارد فضاي جدي تر مي شوند، به زندگي کساني که در مسائل علمي و انديشه اي جلو رفته اند نگاه مي کنند. مي بينند که کسي به اختراع يا اکتشافي رسيده، مي گويند که خوش بحال او، ببين چقدر خوشبخت بوده و خانواده اش چقدر هواي او را داشته اند و بعد دنبال دليل مي گردد که چرا او به آنجا نرسيده است. يعني فقط بالا رفتن کوه نورد را نگاه نمي کنند، فقط اينکه بالاي قله قرار گرفته و پرچم فتح را زده نگاه مي کنند. به تناسب اين، وقتي ما به خوبان عالم و اولياء الله و معصومين در بالاترين حد خودش و حضرت فاطمه نگاه مي کنيم مي گوييم خوش به حال آن حضرت، ببين چه جايگاه ويژه اي داشته اند. نمي گوييم که اين جايگاه را چطوري بدست آورده اند. هر کس در زندگي اش تلاش صحيح و ويژه اي انجام بدهد به اين جايگاه مي رسد. خدا بخاطر حضرت زهرا بودن اين جايگاه را به حضرت زهرا نداده است، بخاطر حضرت زهرا شدن اين جايگاه را به ايشان داده است. يعني حضرت مسيري را طي کرده اند و تلاش کرده اند و در درون خودشان و زندگي شان تغييراتي ايجاد کرده اند که به اين مقام رسيده اند. اين مي تواند براي ما فرمول عملي زندگي مان باشد.
سوال – آيا همه در زندگي داراي سرمايه معنوي هستند ؟
پاسخ – همه ي ما با سرمايه ي معنوي بدنيا مي آييم. براي اينکه فرايند طي بشود سرمايه ي اوليه معنوي لازم است. در زيارت همه ي اهل بيت مي خوانيم که شهادت مي دهيم که شما از پدران و مادران پاک متولد شده ايد، اين سرمايه اول است. اين براي همه ي انسانهاست. هرکسي که از پدر و مادر حقيقي خودش بدنيا بيايد يعني فرزندي باشد که با حکم الهي، شيوه ي متداول دين، آيين و فرهنگ متولد شده باشد، اولين سرمايه ي معنوي را دارد. اصطلاحي که استفاده مي کنند فرزند مشروع يا حلال زاده. همان کسي که هستي وجودي او در يک فرايند بسيار سالم شکل گرفته است، چنين کسي تمام نرم افزارهايي الهي روي سي دي او رايت شده است. يعني نفخت فيه من روحي يعني برنامه ي نرم افزاري روح الله. همه ي ما به دم الهي زنده هستيم. واين دم الهي بزرگترين سرمايه اي است که خداوند مي دهد. گاهي اوقات افرادي با پاکي هاي ويژه يعني نسل هاي پشت سر هم نورها منتقل شده است، همه ي پدرها و مادرهايي که بسيار پاک هستند و از حريم خودشان مراقبت کردند، مديريت خويشتن را مي دانستند و براي آموختن آن زحمت کشيده اند، اين سرمايه هاي معنوي را بالا مي برد. امروز کتابهايي چاپ مي شود که چگونه فرزندهاي باهوش تر داشته باشيم. يا قبل از بدنيا آمدن فرزند جنسيت فرزند را انتخاب کنيد. قبل از جنسيت و هوش تحصيلي ما هوش معنوي فرد را مدنظر قرار مي دهيم. براي همين است که در فرايند بوجود آمدن يک فرزند خدا دستورات ويژه اي را مي دهد که بچه اين سرمايه هاي معنوي را داشته باشد. اهل بيت اين سرمايه ي معنوي را بطور کامل دارند. پس کسي که فرزند پاکي باشد اين سرمايه ها را دارد. اگر بخواهيم تفاوت اين دو را بدانيم مثلا وقتي در هنگام ظهر خورشيد در وسط آسمان است. خورشيد در نهايت پاکي و نورانيت است. اهل بيت مثل خورشيد هستند و دست کسي به آنها نمي رسد. اما خانه ي هر کسي که پنجره اي رو به سمت آسمان داشته باشد، زماني از روز نور خورشيد وارد خانه اش مي شود. در حقيقت مي گويد که آفتاب به خانه ي من آمده است. آيا آفتاب در آسمان است يا در خانه ي شخص است ؟ اين آفتاب در خانه ي اين شخص هم هست. اگر شما دست خود را در مقال اين نور قرار بدهي گرم مي شود. پس آفتاب وجود دارد. کسي که سرمايه ي معنوي پاکي را از پدر و مادر بدست مي آورد، عظيم ترين سرمايه را مثل اين ذرات نوراني درون يک خانه از خورشيد عالم گرفته است. پاکي نسل پاکي همان ذرات است. او با آن حقيقت نسبتي دارد بخاطر همين هم داريم که در اين مسير مراقبت کنيد. اولين نعمتي که خدا به شما عطا کرده اين است که پاکي نسل را داريد. ما اين سرمايه ي معنوي را بدست مي آوريم و حالا بايد آنرا اضافه کنيم. اين سرمايه ي معنوي بايد در بازار بورس الهي سرمايه گذاري بشود تا سود بدست بياوريم. من بايد بتوانم با اين تجارت کنم. حالا اين را به چه کسي بفروشم ؟ به خدا. نه به مردم و نه به لذت هاي نفس خودم و نه به دنياي زود گذري که خدا خيلي زود سوت پايان مسابقه را مي کشد. صد سال هزار سال، هر چقدر باشد در مقابل زندگي ابدي که ما داريم زود است. ما اين نوع نگاه را داريم. پس اين قابليت را داريم که گنج صبر را در وجود خودمان ايجاد کنيم. اما صبر با ويژگي که در فرهنگ اهل بيت و تربيت ديني ما وجود دارد يعني اينکه جايي سخت است ولي بايد تحمل بکني و تحمل تو براي يک هدف با ارزش است. نه از سر نتوانستن و ناچاري. فرق بين صبر فعال و صبر منفعل همين است. صبر منفعل يعني اينکه انساني که از سر ناچاري يا ندانستن مي گويد نمي توانستم يا نمي دانستم و صبر کردم. اين انسان صبرش خوب است ولي صبري است که خارش از گلش خيلي بيشتر است. اين صبر گلهاي خيلي کوچکي مي دهد ولي خارهايش خيلي بيشتر است. خارش اين است که بيماري هاي روان تني مي گيرد و معمولا اهل شکايت و شکوه است با اينکه صبر کرده است ولي هر جا وقت بکند شروع به درد و دل مي کند و باب تهمت و غيبت برايش پيش مي آيد. خارش خيلي زيادي است. به ميزاني که نخ بانک مرکزي خدا در آن باشد مثل يک اسکناس. اسکناس اعمال خوب ما اين است که قربت الي الله باشد. خدايا فقط بخاطر تو. خدايا تو دوست داري که من رنج بکشم تا انسان بشوم و کنج وجودي خودم را در اين ويرانه پيدا کنم. به ميزاني که من آگاه به اين موضوع باشم قدرت مهندسي وجود من را پيدا مي کند. بخاطر همين خدا اجر مي دهد و اولين اجر اين است که من شروع به ساخته شدن مي کنم. من هويت جديد خودم را بعنوان يک انسان و خليفه ي خدا مي سازم. صبر سه مدل اصلي دارد. صبر در مصيبت، صبر در طاعت و صبر در معصيت. صبردر مصيبت براي همه ي مردم شناخته تر است. يعني ما فرد عزيزي را داريم که از دست ما گرفته مي شود به هر دليل و ما مجبوريم با نداشتن او بسازيم. اگر اين نداشتن را با خدا قسمت کنيم و يادمان باشد که اين مسير مسيري است براي همه ي انسانها. اين صبر خلاق فوق العاده کمک مي کند به اينکه من يادم باشد که اينجا غفلتکده و پيک نيک عالم هستي نيست اينجا سرايي است براي پيدا کردن خودم.
سوال – فرض کنيد فردي عزيزي را از دست مي دهد. در اينجا فرد کاري جز صبرکردن نمي تواند بکند. آيا در چنين موقعيتي خدا به او پاداش صبر را مي دهد ؟
پاسخ – چرا مي تواند راحت جزع و فزع بکند. اين فرد مي تواند از زندگي بيزار بشود، افسرده بشود، مي تواند دور خودش يک پيله بتند و منزوي بشود، مي تواند همه ي لذت هاي حلال دنيا را برخودش حرام بکند و مي تواند باهمه عالم قهر بکند. داريم افرادي را که رشد هويتي شان هنوز کامل نشده، وقتي در زندگي به يک خلا بزرگ مي رسند مثل يک قماربازي که همه چيزش را باخته، همه چيزش را مي بازد. اين انسان براي هميشه مي ميرد. و ديگر نمي تواند رو بيايد. بعضي ها با از دست دادن يک عزير با زندگي خداحافظي مي کنند. ميشود که انسان دچار روند منفي هم بشود. انسان موجود عجيبي است بين دو بينهايت است. ممکن است که کفرش دربيايد. وقتي کسي يا چيز عزيزي را از دست مي دهد، به ميزاني که آنچيز برايش عزيز بوده حالا بايد بين خودش، خدا و آن چيزي که خدا از او گرفته يک رابطه ي خوبي برقرار کند. داريم که مراقب لحظه اي باشيد که خدا مي خواهد جانتان را بگيرد. لحظه ي جدا شدن جان از جسم لحظه ي سختي است. که هرکسي فقط خودش مي تواند درک بکنند. منتها اين را براي ما توضيح داده اند که دقيقه طلائي آخر زندگي مان را درک بکنيم. بعضي افراد درهمين دقيقه ي آخر کافر مي شوند. يعني به خدا مي گويد که چرا مي خواهي همه ي لذت ها را از من بگيري. من اين هم زحمت کشيده ام که کاخ و ويلا ماشين و هزار جور وسايل راحتي براي خودم و خانواده ام راهم کرده ام، آن وقت تو مي خواهي همه را از من بگيري ؟ پس با خدا دشمن مي شود. خدايا من اين همه زحمت کشيده ام که جسمم زيبا باشد، خوشحال و شاد باشم و فکر مي کردم که زندگي همين دنياست چرا مي خواهي من را از شادي هايم جدا مي کني ؟ من دروغ و راست گفتم که پولهايم روي هم جمع بشود، من هزار جور کار درست و غلط کرده ام براي اينکه خودم مطرح بشوم و به يک جايگاهي برسم. حالا داري همه ي اينها را از من مي گيري ؟ داريم کسي که آزمون صبر را در زندگي اش خوب نداده، دقيقا در اين زمان همه آنچه را که داده وارونه مي شود و همه چيز را از دست مي دهد. حتي نمي تواند بگويد خدايا تو يکتا هستي و من به يکتايي تو شهادت مي دهم و به پيامبري محمد شهادت ميدهم و به ولايت امير المومنين. با همه ي اينها سر و کار داشت ولي با آنها آب بازي مي کرد. و با آنها کار جدي نداشت و ترجيح مي داد که بگويد من حضرت زهرا را دوست دارم. حضرت زهرا خيلي خوب هستند ولي من نمي توانم به ايشان شبيه بشوم. شبيه شدن ما به حضرت زهرا يعني اينکه ما ببينيم ايشان چه پروسه و فرايندي را طي کرده اند. من با چنين نگاهي مي خواهم صبر بر مصيبت را داشته باشم. پس صبر بر مصيبت اين است که ما با زيبايي هاي زندگي خداحافظي کنيم. حالت دوم اين است که با اينها خداحافظي نمي کنيم بلکه ترجيح مي دهيم يک انسان پر از سختي و نيش و کنايه باشيم. انسانهاي زود رنج وقتي يک مصيبت سختي برايشان ايجاد ميشود، زودرنجي شان طغيان مي کند و يک چيز عجيب و غريبي مي شود. به هر چيزي که مي رسند مثل کاسه ي شکسته هستند فوري صدا مي دهند. ديگر تحمل کوچکترين رنجي را ندارند. بخاطر همين هم پيله ي فردي خودشان را بيشتر مي پسندند.
حالت سوم کساني هستند که نه جزع و فزع مي کنند نه با زندگي خداحافظي مي کنند و به زندگي ادامه مي دهند همان جور که بعد از رفتن از اين دنيا زندگي ادامه دارد. يادم مي آيد ک وقتي خدا عزيزي را از من گرفته، يک ضرب آهنگ است که يادت باشد قرار است که تو هم بيايي. فردي به امير المومنين برخورد مي کند که کسي را ازدست داده بود. حضرت امير به ام مي فرمايد: چيزي که مي تواند غم را بر تو آسان کند اين است که بداني او به تو ملحق نمي شود ولي تو به او ملحق مي شوي. صبر بر معصيت جزء سخت ترين صبرهاي دنياي مدرنيته است. چون امروزه گناه کردن هزينه اي ندارد. براحتي بولوتوث ها و پيامک هاي غلط در دسترس هستند و فرد براحتي مي تواند چيزهاي آلوده را با هزينه اي اندک از اينترنت دان لود بکند. امروزه گناه کردن خيلي آسان است. يعني اطاعت خدا گاهي اوقات خيلي سخت است. چون بايت آن مجبور هستي که جريمه پرداخت بکني. کسي که نماز مي خواهند و مراقبت مي کند که رضايت خدا را در زندگي خودش قرار بدهد گاهي حتي مورد تمسخر ديگران واقع مي شود. در اين جامعه سخت ترين کارها صبر بر معصيت است. داريم که ارزش هرکس به ميزان صبري است که براي او سخت است يعني هر کاري برايت سخت تر است آنکار ارزشمندتر است.
يک مربي ورزش به کسي که تازه آمده تمرين هاي سخت تري مي دهد چون مي گويد اينها موجب مي شود که تو ساخته بشوي. تمرين براي اينکه ما صبوري بکنيم که وقتي زمينه ي گناه پيش مي آيد و گناه بدون هزينه و با حداقل سرزنش است، فرد بتواند فاصله بگيرد. حالا چطور مي شود اينها را در زندگي حضرت فاطمه ديد. اين دقيقا ضرب آهنگي است که ما به آن احتياج داريم. همسر حضرت فاطمه حضرت امير بودند، داماد پيامبر، فرزند خوانده ي پيامبر، وصي پيامبر و اولين مردي که به پيامبر ايمان آورد، جايگاه علي در اين هستي با هيچ کس قابل مقايسه نيست. خيلي ها مي گويند که وقتي همسر انسان حضرت علي (ع) باشد ديگر سختي ندارد. در صورتي که فکر نمي کنند سختي هاي حضرت زهرا ويژه بود. اگر قدري از اين سختي ها براي ما قرار داده مي شد مي گفتيم که حاضريم به سختي هاي زندگي خودمان صبر کنيم ولي به آن سختي ها صبر نکنيم. حضرت امير بعنوان يک مجاهد في سبيل الله هميشه در رکاب حضرت پيامبر است، از همان دوره ينوجواني که به خانه ي پيامبر مي آيند تا زماني که پيامبر پيروز مي شود، ايشان دست پيامبر هستند در همه ي جنگ ها که قرار است راه خدا باز بشود تا کلام خدا به آنها برسد. خيلي از وقتها حضرت امير اصلا خانه نيستند. اصلا در مکه و مدينه نيستند. و حضرت زهرا با چند تا بچه ي کوچک تنها بودند. چند تا بچه ي کوچکي که گاهي رسيدگي به امور آنها سخت مي شود. حضرت زهرا در موقعيتي قرار مي گيرند که رسيدگي به امور جاري خانه و فرزندان و رسيدگي به اموري که پيامبر به حضرت زهرا رجوع مي دهند، اين قدر زياد است که حضرت در يک شرايط بسيار سخت قرار مي گيرند. ما داريم که حضرت زهرا آنقدر سنگ آسياب را حرکت داده بودند که دستشان زخم مي شده، بقدري مشک آب را بلند کرده بودند که جاي بند آن روي شانه حضرت باقي مانده بود. يعني اين جوري نبوده که ايشان با سختي مواجه نبوده و همه ي کارهايشان راحت بوده است. حضرت علي (ع) گاهي اوقات با دل رحمي مي گفتند که من مي توانم براي تو کاري انجام بدهم زيرا در خانه نيستم و کمکي از من بر نمي آيد. کاش مي شد پيش پدرتان برويم و از ايشان بخواهيم که کنيزي براي کمک به شما قرار بدهد. آنها در اين موقعيت قرار گرفتند ولي دست پيامبر باز نبود و نمي توانستند چنين کاري برايشان انجام بدهد. پيامبر هنر صبر خلاق را در يکي از بهترين چهره هايش نشان داد که امروز امانتي در دست ماست. براي سختي هايي که يک خانم که بچه ي کوچک دارد و کارهاي خانه اي که اکثر اوقات مرد آن خانه نيست و مردمي که انواع توقعات، سوالات و کارها را دارند پيامبر مي فرمايد: فاطمه جان شبها که مي خواهي بخوابي 34 بار الله اکبر، 33 با رالحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو تا خداوند در کارها به تو کمک کند. مي دانيم که عزيزترين فرد خانه ي پيامبر حضرت زهرا هستند و اگر پيامبر گنجي بزرگتر از اين داشت به فاطمه هديه مي کرد. اين يعني مهارت هاي معنوي، يعني مهندسي وجود بر اساس قوانين معنوي. کسي که صبر خلاق دارد مدام به امکانات عادي خودش نگاه نمي کند و در اين صبر خلاق از اين امکانات حداقل کمک مي گيرد اما مراقبت بر اين مي کند که من در اين عالم تنها نيستم. من خدايي دارم که از همه ي انسانها به من مهربانتر است. مهم اين است که من خودم را در جهت الهي قرار بدهم و خدا به من کمک خواهد کرد. و اين کمک کردن خيلي اوقات قدرت روحي فرد است. اينکه ما مي گوييم يک انسان موفق و خوشبخت کسي است که قدرت روحي بالا داشته باشد نه لزوما قدرت جسمي بالا يا اينکه خانواده ي خيلي ويژه اي داشته باشد يا يک موقعيت اجتماعي بالا. عموما کساني که در موقعيت هاي سخت بوده اند انسانهاي خوشبخت و طراز اول مي شوند. مثلا علماي بزرگ و دانشمندان بزرگ هميشه از خانواده هايي کم درآمد و پرجمعيت و سخت بوجود آمده اند. در خانواده هاي مرفه خيلي کم افراد موفق بوجود مي آمده است.
سوال – سوره قدر را توضيح دهيد.
پاسخ – شب قدر در ماه مبارک رمضان پنهان است. معمولا سه يا چهار شب از ايام ماه رمضان را احتمال مي دهند که شب قدر باشد. حضرت زهرا هم قبرشان پنهان است و با همين ويژگي اين قدر عظمت جايگاه ايشان زياد است که آن پنهان بودن به ما کمک مي کند که ما به دنبال اين حقيقت بگرديم و پيدا بکنيم و قدر ايشان را در کمالات ويژه ي ائمه ي اطهار پيدا بکنيم، اينکه شب قدر از هزار ماه برتر است و مطلع الفجر و سلام است يعني مادر پاکي که پاکي هاي خودش را صيانت بکند به عالمي مي ارزد و اين ويژگي را در حضرت زهرا در نهايت زيبايي و کمال مي بينيم.
سوال – من انساني صبور هستم ولي بعضي وقتها فکر مي کنم خداوند جواب انسانهاي عجول و آنهايي را مي دهد که زودتر لب به گله و شکايت باز مي کنند. من پدر و مادر را از دست داده ام ولي باز هم صبور هستم ولي گاهي اوقات احساس مي کنم به بن بست رسيده ام. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اينجا باز فرق بين صبر منفعل و صبر خلاق است. انسان وقتي در موقعيت هايي قرار مي گيرد که کاري از دستش برنمي آيد بجاي صبر منفعل کردن مي تواند صبر خلاق دشاته باشد يعني حواسش باشد که خداوند طرفش است. ان الله اشتري علي المومنين. خداوند مشتري است و پاي کار من ايستاده و به بالاترين قيمت هم مي خرد. اينکه ما بتوانيم درموقعيت هاي سخت حواسمان باشد که وقتي خدا نعمتي را از ما مي گيرد براي اين است که در ما يک ظرفيتي را ايجاد بشود. اشکال ما اين است که فکر مي کنيم که انسانها مثل لامپ هستند. مثلا لامپي که در يخچال است با لامپ پر مصرف فرق مي کند و اگر اضافه تر از به آن ولتاژ برسد مي سوزد واز بين مي رود. ولي ما اين جوري نيستيم و ظرفيتهاي قابل گسترش داريم. دقيقا فرايند صبر با همين ويژگي است. اينکه دوست مان فکر کرده خدا جواب انسانهاي عجول مي دهد اين طور نيست. انسانهاي عجول در حقيقت با انسانهايي که در سرعت گرفتن در کار شديد هستند امکان دارد که اشتباه بشوند. انسانهاي عجول انسانهايي هستند که مي خواهند کاري را با شتابزدگي انجام بدهند بدون اينکه برايش تدبير و برنامه ريزي داشته باشند، اينها معمولا مجبور هستند که يک کار را چند بار انجام بدهند. مثلا کسي که مي خواهد به سرعت به جايي برسد معمولا چيزي را جا مي گذارد و اشتباه مي کند و بايد آنرا چند بار تکرار کند، به اين انسان، انسان عجول مي گوييم اما انساني که سرعت مي گيرد خدا مي فرمايد: سرعت بگيريد از همديگر در کار خير. اين ها انسانهايي هستند که برنامه ريزي مي کنند و نمي گويند که خدا الرحم الراحمين است و يک جوري مي شود، خدا همان جوري که بخواهد مي شود و تلاش ها و مستوليت هاي خودشان را که انجام نمي دهند پاي خدا مي گذارند. خدا مي فرمايد که به من توکل بکن، توسل به اهل بيت را داشته باش، تلاش تان بي نهايت باشد و در جاهايي که کاري از دست تو بر نمي آيد خدا براي تو نقشه اي دارد که با توانمندي هاي تو تطبيق پيدا مي کند و آن استعدادها و توانمنديها بايد در تو شکوفا بشود. و اين مشکلي را که داري راه حل هاي جديد پيدا کني.
اگر نداشتن پدر و مادر بزرگترين غم عالم بود البته بزرگ است ولي بزرگترين نيست، خداوند آنرا براي پيامبرش که عزيزترين فرد عالم است قرار نمي داد. خداوند پيامبر خاتم را يتيم قرار مي دهد تا آن استعدادهاي ويژه در حد نهايت خودش بوجود بيايد. اگر صرف بودن پدر و مادر بالاي سر حضرت موجب مي شد که ايشان توانمندي هاي ويژه داشته باشد، خدا براي پيامبر اين را قرار مي داد. پس اين يک موقعيت ويژه است. پس در اين موقعيت خودت را پيدا بکن بدان که خيلي از توانمنديهاي تو در نداشتن آن تکيه گاهها قابليت رشد پيدا مي کند اما اگر به داد خودت نرسي، اين اتفاق نمي افتد. کلي دل خوري، ناراحتي و فرافکني خواهي داشت که ديگران را مقصر مي داني بخاطر اينکه خودت مشکل داري.
سوال – در فاميل ما به کساني که در مصيبت صبر مي کنند، مي گويند که شما محبت تان نسبت به اطرافيان کم است. چگونه رفتار کنيم که هم صبر پيشه کنيم و هم مورد اين اتهام واقع نشويم ؟
پاسخ – ايشان درست مي گويند، اين اتهام رايجي است. اگر کسي عزيزي را از دست بدهد و مثل بقيه بي تابي هاي شديد نکند و لب به کفر باز نکند مي گويند که طرف متوفي را خيلي دوست نداشته است. و علاقه ي ويژهاي به متوي نداشته است. اين نگاه انسانهاي عوام است. اگر ما مدام بخواهيم خودمان را برا اساس فکر مردم عوام سانت بزنيم که آنها چگونه فکر مي کنند ماجراي آن پدر و پسري است که مي خواستند مرکب خودشان را بفروشند و هر روشي را پياده مي کردند ايراد مي گرفتند. پس خودتان را با حرف مردم عوام تطبيق ندهيد. ظرفيت هاي اضافي که در شما ايجاد شده را به مردم نشان بدهيد و بگذاريد که آنها ياد بگيرند. بجاي اينکه شما مدام بنشينيد و گريه و زاري بکنيد و از کارهاي عادي خودت دست بکشي، شما در ارتباط با اين انسان که از دنيا رفته و بيشترين نياز را به شما دارد زيرا دستش از دنيا کوتاه شده است و حتي نمي تواند يک ذکر بگويد و شما هستيد که با اعمال خير و قرآن خواندن مي تواني به او کمک بکني، جلسه ي شکايت و گريه کردن را به ذکر اهل بيت و ذکر قرآن تبديل کنيد. و مصيبت خودت را با مصيبت اهل بيت شريک بشويد تا غم شما را به ذلت نکشاند بلکه غم شما با غم اهل بيت گره بخورد و روح شما به يک عزت برسد. و بتواند توانمند بشود.
سوال – من معلم کودکان استثنايي هستم. بيشتر مادران آنها مي پرسند چرا خدا اين امتحان يعني دادن بچه ي معلول را براي ما قرار داده است و ما چطور از اين امتحان سرافراز بيرون بياييم ؟ انتظار خدا از ما به جزء صبر کردن چيست ؟
پاسخ – آيا بچه هاي استثنايي جزء مخلوقات محبوب خدا هستند يا خير ؟ قطعا هستند. زيرا آنها معصوميتي دارند که خيلي از بزرگترها بايد تلاش کنند تا به آن برسند. بچه هايي که يکسري نواقصي درجسم و روان شان دارند اينها ظرفيتي براي گناه و اشتباه ندارند و هميشه در دنياي پاک و معصومانه ي خودشان مي مانند اما با نيازمنديهاي اضافي. يعني به اندازه ي يک کودک نياز دارند که به آنها رسيدگي بشود. اين مخلوقات دوست داشتني، خداوند در زندگي شما سهميه اي قرار داده است يعني اين قدر شايستگي داشته اي که خدمت بکني به چنين موجودي که تا پايان عمرش معصوم است. گاهي بايد مثل يک نوزاد به اين فرد رسيدگي بکنيد. و تا پايان عمر نياز به محبت شما دارد. محبتي که شما هيچ وقت توقع نداري که آن را جبران بکند. پس شما براي نزديک تر شدن به خدا راهت فوق العاده آسان شده است. به کسي محبت مي کني که جز خدا کسي نمي تواند محبت تو را جبران کند. ما به هرکس محبت مي کنيم دلمان مي خواهد که از ما تشکر بکند يا با نگاهش قدرداني کند واين بچه حتي شايد تا اين حد نتواند قدرداني بکند. بخاطر همين اين صبر يک گنج عظيم است. کسي که درگير يک فرزند معلول يا فردي که نواقصي در زندگي او ايجاد شده و اين نقشه ي الهي هم براي خود فرد است تا در اين نقشه بتواندتا ميزان صبر بکند وهم براي کساني که اطراف او هستند يعني خداوند براي هريک از آنها نقشه ي ويژه اي گذاشته تا قدرت امتياز آنها را بالا ببرد. عظيم ترين کاري که شما مي کنيد صبر است تا او را به توانمندي اندکي برسانيد. ممکن است کاري که بچه ها در يک ماه ياد مي گيرند يک کودک استثنايي در سه سال ياد بگيرد.
روايت داريم که کساني که قرآن را سخت حفظ مي کنند و به تعداد دفعاتي که حفظ مي کنند و يادشان مي رود و دوباره تکرار مي کنند خدا براي هر مرتبه آنها درجه و قربي قرار مي دهد. کساني که با فرد معلول صبوري مي کنند خداوند به اندازه اي که شما رنج مي کشيد که او آسوده زندگي بکند خدا براي تو قدرت رشد هويتي قرار مي دهد. يعني دردرون تو ظرفيت هاي اضافه اي پيدا مي شود اما اگر با خدا معامله نکني بدان که قدرتش را نداري. يعني روزي مي رسد که مي خواهي از اينها فرار کني و مي گويي من براي چه بايد خودم را قرباني کنم ؟ چون فکر مي کند که قرباني شده است. چون کسي نيست که 24 ساعت اين انسان را بخرد ولي خدا بينهايت است و به بي نهايت و گرانترين قيمت مي خرد. قانون مثلث طلايي: من و تو قبل از اينکه با هم ارتباطي برقرار کنيم خدايي هست که فرمول هاي زييايي را ارئه مي کند و مي گويد که من پاي تمام محبتها، دغذغه هاي و زحمت هاي تو ايستاده ام و تمام بيداريهاي تو را به بهترين شکل مي خرم و آن بهشت رصايت من است.
سوال – جواني 26 ساله هستم و مذهبي هستم وخيلي تحت فشار غرايزم هستم اما والدين مناين رادرک نمي کنند. حدود يک سال است که درسم را تمام کرده ام. بارها گفته ام که مي خواهم ازدواج کنم. درمغازه اي هم کار مي کنم. مادرم مي گويد که همسر تو بايد کارمند باشد و در غير اين صورت بايد صبر کني. من ديگر نمي توانم صبر کنم وغرايز امان من را بريده است و در تکاليف ديني هم ديگر آن شور و شوق سابق را ندارم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما بايد اول با پدر و مادرهاي اين جوان صحبت بکنيم. يادمان باشد که ما در قبال بچه هاي مان بعنوان يکي از بزرگترين نعمتهاي زندگي مان نگاه کنيم. اينکه شما زحمت کشيديد و بچه تان را به عرصه رسانديد والان موقعيتي است که وجود او بايد در يک آرامش و در يک قدرت و قابليت هاي ويژه قرار بگيرد. شما بخاطر نوع نگاه شخصي خودت که مثلا اگر کارمند باشد و بيمه بشود ديگر زندگي او تامين شده است در صورتي که چنين چيزي نيست. چيزي که کمک مي کند اين است که يادم باشد که اگر فرزند من بتواند نجابت و پاکي خودش را حفظ بکند او خوشبخت است و اگر نتواند حفظ کند من هم در گناه او شريک هستم بدون اينکه از گناه او کم بشوديعني اين مجوزي برا گناه کردن او نيست. ولي پدر و مادر آسيب هايش را خواهند ديد و دودش در چشم خودشان مي رود زيرا هر مشکلي که براي او پيش بيايد من هستم که از صميم قلب دچار آسيب و مشکل مي شوم. به اين جوان مي گويم که صبر بر معصيت يکي از سخت ترين صبرهاست. اينکه شما فکر مي کنيد صرفا يا بايد راه گناه را پيش بگيريد يا اينکه حرف پدر ومادرتان را گوش بدهيد خير، راه خدا راهي است که در زندگي مراقبت کن همان قدر که خدا به تو قدرت غرايز را داده همان قدر هم به تو قدرت مديريت را داده است. جايي که براي تو گناه رايج است فرار کن و راه ديگري را انتخاب کن. لازم است مسيري را انتخاب بکني که بتواني زندگي شخصي خودت را در يک پاکي داشته باشي و اين امکان پذير نيست مگر اينکه باور کني خدا تو را دوست دارد، حامي توست و در راه اطاعت او قدم برداري.