اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

90-01-24-خانم نيلچي زاده-آسيب هاي تفاخر و چشم و هم چشمي

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

-خانم نيلچي زاده

-آسيب هاي تفاخر و چشم و هم چشمي

90-01-24
سوال – در مورد يکي از آسيب هاي اخلاقي در خانواده يعي تفاخر و چشم هم چشمي صحبت بفرماييد.
پاسخ – خانواده هاي خوب ما نيازمند اين هستند که يک نگاه زيبا به خودشان داشته باشند تا ضعف ها و قدرتهاي روابط درون خانواده را يک بار ديگر ببينند. اينکه ما بتوانيم آسيب هاي اخلاقي که در خانواده ها و روابط فاميلي و همسايگي هست، غلط ديکته هاي خودمان را پيدا و اصلاح کنيم. اين در نوع نگرش ما به خودمان کمک مي کند و زمينه ي رشد ما را بيشتر مي کند يعني انسانهايي که سعي مي کنند مدام خودشان را اصلاح بکنند بدون اينکه دچار خود سرزنش گري بشوند يا ديگران را سرزنش کنند. پس دنبال اين باشند که اشتباهات خودشان را پيدا کنند، اصلاح کنند و راه کمال را بدست بياورند.
انسانهايي اطراف ما هستند يا گاهي خود ما بدون اينکه بخواهيم دچار چنين بيماري و آسيبي مي شويم يعني دلمان مي خواهد بگوييم که ببينيد من از همه بالاتر هستم، من از بقيه بهتر هستم. واصطلاحا خودمان را به رخ ديگران بکشيم. اين به رخ کشيدن بيماري همه گيري است که در افراد مختلف نشانه هاي مختلفي پيدا مي کند. مثلا در نوروز که افراد به ديد و بازديد مي روند، خيلي جدي مي خواهند اين حالت تفاخر را نشان بدهند. نگاه کنيد که مبلمان ما بهتر از مبلمان شماست يا نوع پذيرايي يا وسايل پذيرايي يا نوع غذايي شان. از جزئي ترين رفتارها شروع مي شود. لباسهاي نو که در بچه هاي کوچک شما خيلي جدي مي بينيد که مدام کفشش را در کنار کفش بچه ي ديگر مي گذارد و مي گويد که ببين کفش من قشنگ تر است، ببين مامان من يا باباي من بهتر است. اين رفتارهاي کودکانه بدون معصوميتش هم در بزرگترها هم ايجاد مي شود. خانواده ي آقا پسري براي خواستگاري به خانه ي دختر خانم مي روند و شروع مي کنند به تفاخر نسبت به خواستگاريهايي که مي رفتند يا تفاخر نسبت به دارايي هاي خانوادگي شان. ما تفاخر را نسبت به دارايي هايي که فکر مي کنيم دارايي هاي ماست، براي مان ايجاد مي شود. بعضي ها دارئي هاي شان چيزهاي خوبي است که به آن افتخار مي کنند، بعضي ها دارائي هايش انچيزهاي بدي است ولي باز به آن افتخار مي کنند. هر دوي اينها دچار بيماري شده اند. چيزهاي خوب واقعا خوب است ولي نيازي نيست که شما به رخ ديگران بکشيد. اصطلاحا خوب باش ولي خوب بودن خودت را به رخ ديگران نکش. کسي اززشمند است که درنهايت خوبي بتواند بي ادعا باشد. وقتي ادعاي خوب بودن را کردن يعني توقف رشد هويتي شماست و زمينه ي انواع بيماري هاست. مثل يک آبي که از کوه بلند درنهايت زيبايي جاري مي شود، وقتي خودش را نگاه مي کند مرداب مي شود که ايستاده وهرگز به دريا نمي ريزد. افرادي که اهل تفاخر هستند دچار اين روحيه مي شوند. رشد و پويايي شخصيت شان دچار رکود مي شود. اما تفاخر به چيزهاي خوب، بعضي از افراد به مال و ثروت شان تفاخر مي کنند. مال و ثروت لزوما چيز بدي نيست. قرآن از ثروت تعبير خير يعني يک چيز خوب را دارد، اينکه ما مال را چيز بدي ندانيم. بعضي ها فکر مي کنند که وقتي به يک انسان ثروتمند رسيدند براي شان فرقي هم نمي کند که اين ثروت از راه حلال بدست آمده يا حرام، فکر مي کنند که اين چقدر پولدار است پس يک جوري با او حرف بزنيم که از او به اينها چيزي برسد. اينها دچار ضعف هويتي هستند. ثروت يکي از آن امتحان هاي خداست.

خدا مي فرمايد: مال و فرزند زينت هستند و در جاي ديگر مي فرمايد که فتنه است يعني عامل امتحان بزرگي است که خيلي ها در آن امتحان رد مي شوند. کساني که مال و ثروت دارند افرادي با آنها زياد گرم مي گيرند و چاپلوسي مي کنند، اينها دچار ضعف هويتي هستند. کساني هستند که وقتي به انسانهاي ثروتمند مي رسند سعي مي کنند خردشان کنند، آنها هم دچار ضعف هويتي هستند مگر اينکه آن انسان ثروتمند از راه حرام بدست آورده باشد يا خود آن طرف بخواهد ديگران را تخريب کند يعني از لحاظ روحي يک انسان مستکبر باشد، در اين مورد داريم که به اين فرد اصلا باج ندهيد. بعني با همان حالت بي نيازي با او مواجه بشويد. يک موقع فرد حتي مي خواهد به تاير ماشين خودش بنازد، برايش فرقي نمي کند ميخواهد چيزي داشته باشد که به آن بنازد. چرا ارزشمنداست زيرا در فلان قسمت شهر زندگي مي کند و فلان ماشين را دارد، بچه ي من فلان مدرسه درس مي خواند و شوهر من فلان جا کار مي کند. اينها همه يک جورهايي سرمنشا از غرور و منيّت هاي فرد دارد. اين منيت ها آن استکبار هويتي و نفس انسان است. گاهي مواقع افراد به تحصيلات شان تفاخر مي کنند. علم در فرهنگ اهل بيت يکي از آن اهداف رفتاري ميانه اي است که گفته اند تا مي توانيد دانايي هايتان را زياد کنيد اما دانايي که به شما عمل صالح بدهد نه دانايي که فقط به شما مدرک بدهد. و اين خطري است که جامعه ي تحصيل کرده ما را تهديد مي کند. تفاخر اين است که من احساس مي کنم من با بقيه فرق مي کنم، حساب من را از بقيه جدا کنيد، من يک درجه از بقيه بالاتر هستم. کسي که دچار اين خود برتربيني بشود نيازمند اين است که دارايي هايش را به رخ بکشد. به اين بيماري تفاخر مي گوييم يعني به رخ کشيدن چيزهايي که تو فکر مي کني مي تواند تو را تافته ي جدا بافته بکند. در ايمان، اخلاق، علم، دارايي ات و همهي خوبي ها تافته ي جدا بافته باشد اما هرگز ادعايي نکن زيرا اين ها همه ي حقيقت تو نيست. بسياري از اينها قابل از دست رفتن است و حقيقت اصلي تو اين است که خداوند تو را بخرد. آيا واقعا خدا تحصيلات تو را مي خرد ؟ آيا جهت گيري علم و آگاهي تو به سمت خدا بوده است ؟ يا به سمت اين بوده که هر جوري شد واحدها را پاس بکني و نمره اي بدست بياوري و مدرکي بگيري ؟ دارائي هاي خوب گاهي ممکن است حسب و نسب باشد. مي دانيد که من دختر چه کسي هستم ؟ مي دانيد که شوهر من کيست ؟ مي دانيد آقاي فلاني چه نسبتي با ما دارد ؟ گاهي فرد براي تفاخر نياز دارد که خودش را به انساني وصل کند که محبوبيت دارد و بعد اين قدر نسبت او دور است که هيچ معني ندارد که او بخواهد به آن فرد افتخار کند و با خنده مي گويند که فلاني قوم و خويش نجار ده ماست. يعني تا اندازه حاضر است که تفاخر کند. مي گويد ما محله اي زندگي مي کنيم که فلان آقا زندگي مي کند، مي خواهد اهميت خودش را برساند و بگويد که ما مهم هستيم. نظامي گنجوي شاعري است که اهل حکمت و دانايي است، دقيقا اين حرف را به فرزند خودش مي زند. فرزند خصال خويشتن باش، چون شير به خود سپه شکن باش. ياد باشد که نگويي باباي من نظامي گنجوي است و شاعر است، تو خودت چه کسي هست. بجاي اينکه دائم بگويي پدر من کيست ؟ ببين از اخلاق، علم، دانايي، روحيات مثبت و استعدادهاي شکوفا چه ويژگي هايي را داري ؟ ارزش تو فقط به اين است که فاميل فلاني هستي ؟ اينکه تو اين مايه ها را نداري بايد خجالت بکشي و سرت را زير بياندازي. کسي تفاخر مي کند به اينکه برويد شجره نامه خانواده ي ما را نگاه بکنيد. تنها گروهي که خدا تفاخرشان را به يک شرط مي پذيرد سادات هستند يعني کساني که پاکي نسل شان به پاکي نسل اهل بيت مي رسد، ذريه ي پيامبر باشند مشروط به اينکه اهل طاعت باشند.

امام صادق (ع) مي فرمايند: اينکه من شيعه و پيرو اميرالمومنين باشم براي من با ارزش تر از اين است که فرزند ايشان باشم. يعني به صرف اينکه ما ذريه ي پيامبر هستيم و بگوييم که ما از ذريه پيامبر هستيم ولي از پيامبر هيچي نداريم نه نماز نه روزه نه حجاب ولي افتخار مي کنم که خون پيامبر در رگهاي من جاري است. پيامبر مي فرمايد که من و علي پدران اين امت هستيم. هرکسي که شبيه پدش باشد فرزندي بيشتري برايش ثبت مي شود. ما ببينيم از ارتباط با اهل ببيت چقدر رنگ و بوي آنها را بدست آورده ايم، چقدر رفتار، گفتار، حرکات، زندگي کردن، درس خواندن، همسرداري و نوع تعاملات مان به عطر و بوي پيامبر شبيه است يعني هرکس که ما را ببيند بگويد که او چقدر روحيات محمدي، علوي و فاطمي دارد. اگر اينها را در ديگران احياء مي کنيم آفرين برما که چنين ويژگي هايي داريم و جاي شکر دارد. بعضي ها هم به عباداتشان افتخار مي کنند. مثلا مي گويد که مي داني من هميشه نماز شب مي خوانم. نماز شب براي خودت مي خواني يا براي مردم يا براي اينکه ارتباط خودت را با خدا قوي تر کني ؟ انسان نياز نيست که خودش را مطرح کند حتي اگر جنبه ي تبليغ داشته باشد. بايد ببينيم که در من نماز شب مي خوانم، تاکيد ما بر روي کدام کلمه است. مثل تبليغات تلويزيوني که بانکي مي گويد که فقط من اين ويژگي را دارم. لحن کلام طوري است که فقط خودش را تاييد مي کند. ما خيلي وقت ها مي خواهيم خودمان را مطرح کنيم. بعضي وقت ها اين قدر نقص داريم و آنرا تربيت نکرده ايم که بعضي وقتها مي گوييم مگر چپه اشکالي دارد ؟ در وجود ما دشمن ترين دشمن ها وجود دارد که ما دشمني او را جدي نمي گيريم. پيامبر مي فرمايد: دشمن ترين دشمنان نفس خودت است يعني آن نيروي دروني عجيبي که مدام تو را به سمت بدي ها دعوت مي کند و هر چه به حرف او گوش بدهي روي تو قدرت پيدا مي کند و مي تواند در تو ميل جدي به گناه پيدا کند و اگر گناه نکني بيمار مي شوي. مثل کسي که مواد مخدر مصرف مي کند و معتاد شده است و اگر مواد مصرف نکند بيمار مي شود. مثلا مي گويد که من امسال مي خواهم مکه بروم. ميداني چندمين سفر من است ؟ خسر الدنيا و الاخرت. براي چه به مکه مي روي ؟ داريم که مردم در آخرالزمان به مکه رفتن شان تفاخر مي کنند همانطور که به امور دنيايي تفاخر مي کنند. افتخار کردن بابت اينکه من خدا را عبادت کرده ام، من از کجا مي دانم که اين حج من مورد قبول واقع شده است ؟ گاهي اوقات وقتي فرد از حج واجب برمي گردد کل دين را کنار مي گذارد. چون انسان در حج يک جوري خودش را در آيينه خدا مي بيند و آلودگي هايي که تکليفش را با خودش روشن نکرده رو مي آيد. و در اين بدي ها اگر بناي جدي براي ترک آن نداشته باشد بدي ها به او غالب مي شود. مثل ديگي است که دارد مي جوشد و حرارت حج باعث شده که بدي ها و خوبي هايش رو آمده باشد. آنجا رفتي که خودت را پاک کني. با هم صحبت مي کنند و مي گويند که ما هر سال کربلا مي روييم. خوشا به سعادت شما که هر سال مي روييد اما واي به حالت که داري تفاخر مي کني. همين تفاخر نشان دهنده ي اين است که حواست باشد ماشيني هست که لبه پرتگاه هستي البته در دره نيستي. کافي است که کمي جلوتر بروي، در دره ي نفس خودت مي افتي. خدا خريدار چيزي نيست که دچار ريا بشود. تفاخر اين است که من قصد اين را دارم که خودم را به رخ ديگران بکشم. بعضي از انسانها خودشان را خوب نمي شناسند. چون ما روي معرفت نفس کم کار مي کنيم، مي گوييم که قصد من تفاخر نبود از من پرسيدند و من گفتم. اما بعدا مي فهمم که ته دلم خوشحال شدم که فهميدند انسان خوبي هستم. تا آنجا که مي تواني خوبي ها و کارهاي مستحب خودت را پنهاني انجام بده. بيخودي براي خودت تابلونزن. اگر کسي از شما پرسيد که چند بار حج مشرف شدي و او صرفا به تعداد حج شما نيازي ندارد و دلش مي خواهد با شما بيشتر آشنا بشود، بگوييد چندين باري موفق شده ام ولي نمي دانم که خدا آنرا پذيرفته يا نه. حضرت علي مي فرمايد: هر وقت بابت خوبي ها و توفيقاتي که داري ديگران از تو تعريف کردند بترس زيرا آژير قرمز روشن شده است و به پناهگاه خدا پناه ببر چون زيرا در معرض هجوم نفس خودت هستي. آن موقع نفس خودت مثل يک اژدها عليه تو مي شود. فوري در خودت سه تا حالت را ايجاد کن. فوري پادزهرش را در خودت ايجاد کن. تا ديدي دارند از تو تعريف مي کنند و خودت براي خودت کارت تبريک فرستايد، به خودت بگو که خدايا اينها از من تعريف مي کنند ولي از گناهان من بي خبر هستند و اين دعا را بگو: اللهم لا تواخذني بما يقولون. ديگران از او تعريف مي کنند ولي مي داند که نفس او مثل خاري دارد شعله ور مي شود. به يک آيت الله گفتند که شما چرا اين قدر احتياط مي کني و حدود را رعايت مي کني. ايشان گفتند که من خودم آيت الله شدم ولي نفس من هم آيت الله شده و مي داند که چطوري کلاه شرعي سر من بگذارد. بايد مراقب خودم باش کسي که دارايي هاي معنوي اش بيشتر مي شود بايد بيشترمراقب خودش باشد. زيرا شيطان براي آن انسانها برنامه ي جدي تري دارد.

پس بگو خدايا بيامرز گناهاني که آنها نمي دانند ولي نمي تواني آبروي خودت را ببري و به گناهانت اعتراف کني. گناه پنهان به مغفرت خدا نزديکتر است. گفتن گناه خودت عزت تو را از بين مي برد و ديگر اينکه آبروي تو را مي برد. آبروي مومن از کعبه بالاتر است و ديگر اينکه موجب مي شود که او به تو بدبين بشود. ديگر اينکه منجر مي شود اعتماد عمومي از بين برود. قبح گناه ريخته مي شود و ديگر اينکه گناه شايع مي شود. و مردم مي گويند که همه دارند گناه مي کنند. عبادات را آشکار انجام بده، عبادت مستحب را پنهان انجام بده و گناه را تا آنجا که مي تواني انجام نده، اگر انجام شد فوري توبه کن و نگذار که کسي بفهمد. مي فرمايد: اينها من را انسان خوبي مي دانند ولي تو مي داني که من پايم لغزيده است، من را با اين تعريف هاي مردم مواخذه نکن زيرا من طاقت نمي آورم. من را ببخش بابت چيزهاي خوبي که مشهورشدم و تو من را مشهور کردي. کم من ثناء الجميل. ..و جعلني افضل بما يذنون. انسان با اين ويژگي اجازه نداده که نفس خودش بالا برود، نکند دچار ذلت بشود. اميرالمومنين مي فرمايد که اميدت به خدا باشد به مردم نباشد. بگو خدايا اينها من راخيلي خوب مي دانند خدايا من را از اين چيزي که آنها مي دانند خيلي بهتر بکن يعني من دنبال اين هستم که بهتر اين چيزي که هستم بشوم. با اين ويژگي ما راه را پيدا مي کنيم براي اينکه راه رشد و دارايي هاي دروني مان بيشتر بشود. با اين ويژگي من به به عبادات خودم افتخار مي کنم چون مي دانم خدا داده و نه به ثروت و مال خودم افتخار مي کنم که ممکن است در شبي از بين برود و دزدي همه را ببرد و نه به زيبايي هاي خودم که ممکن است به تبي از بين برود. با اين ويژگي انساني که به يک ثروت دروني رسيده فهميده که کسي هست که فوق العاده او را دوست دارد. و او خداست که او را بي اندازه دوست دارد. اين دوست داشتن سرمايه ي بزرگي است که من در سختي ها و جاهايي که فکر مي کنم کم آورده ام و دچار ذلت نفساني شده ام که طرف چه خانه و زندگي داشت و من خجالت مي کشم که او را دعوت کنم، حواست باشد که بگويي خداراشکر که من اندکي از مال دنيا دارم که حسابم روز قيامت آسان است. ديگر اينکه خدا را شکر که من زندگي ام را به زيبايي به پاکي مي گذرانم و نيازمند به مال ديگران نيستم. مثلا الان داشتن مبلمان در خيلي از خانه ها به يک جزء جدي تبديل شده است. شما در فيلمها و سريال ها اين را به صورت يک جزء جدي مي بينيد. يعني اگر تلويزيون سريالي نشان مي دهد يا اينکه خيلي بيچاره هستند و در خرجي اوليه شان هم گير کرده اند يا اينکه خيلي وضعشان خوب است. مثل اينکه قشر متوسط وجود ندارد. آيا خانه ي کوچکي که من دارم، ظرفيت مبلمان را دارد ؟ آيا واقعا جزء ضرورت هاي زندگي من است ؟ ممکن است که به ما بگويند که پزشکان گفته اند دو زانو و چهار زانونشستن بد است و بخاطر همين ايراني ها زانو درد دارند. اين طور نيست. اگر شما در خانه کسي را داريد که پا درد دارد بايد يک مبلي داشته باشيد ولي نه اينکه مبلمان آنچناني مي گذارد و فکر مي کند که جزء ضروري زندگي است. بعضي ها به من مي گويند که اين چيزهايي که شما مي گوييد خودتان چقدر عمل مي کنيد ؟ من در خانه مبلمان نگذاشته ام ولي براي کساني که پايشان درد مي کند مبلي در نظر گرفته بودم. اگر مبلماني هم بگذارم مبلمان ايراني مي گذارم مثل تخت گاهي هايي که در يزد هست و مي توان آنرا جابجا کرد.

نمي خواهم بگويم که اين الگويي براي همه باشد. ما ميتوانيم به زندگي مان فکر کنيم. ما نيازي نداريم که تقليدهاي کورکورانه بکنيم. و در اين تقليد مدام داريم به سمت جهنم مي رويم. يعني تفاخرهايي که زندگي ها دچار گناهان عجيب و غريب مي شود. از غيبت و تهمت گرفته تا رشوه و ربا وارد زندگي فرد مي شود براي اينکه زندگي اش شبيه خواهر شوهرش يا پسرخاله اش بشود. اينها نشان دهنده ي بيماري تفاخر است. شما سبک زندگي تان را جوري بکنيد که همه ي اجزاء زندگي شما نشان بدهد که خانه ي شماست. يعني ويژگي هاي شخصيتي روحي سليقه ي شما با تمام ويژگي هاي خاص خودش را نشان بدهد. در اين خود بودن، موحدبودن، مسلمان بودن و ايراني بودن من خودش را نشان مي دهد. اين زيبايي دلنشيني است که شما آنرا جاي ديگر پيدا نمي کنيد. و به يک آرامش دروني مي رسيد. بعضي از افرادبه بدي ها تفاخر مي کنند. بعضي از افراد تفاخر مي کنند به اينکه مي داني من تا به حال چند خواستگار رد کرده ام. اين رفتار بدي است. يا مي داني من سالي چند بار کفش مي خرم ؟ بعضي مواقع فرد به گناهان قطعي و علني خودش افتخار مي کنند. در بين دانشجويان به تعداد روابط با جنس مخالف خودشان مفاخره مي کنند. مي داني من چند تا دوست دختر يا دوست پسر دارم ؟ اينها نشان دهنده ي اين است که من هيچي نيستم. من فقط در اين روابط معني پيدا مي کنم و اگر اين روابط را از من بگيري، من ديگر هيچي ندارم. ماجراي حاکمي که يک روز به حمام عمومي رفت و ديد يک آقايي دارد خودش را مي شويد. ولي او را تحويل نمي گيرد. اتفاقا لُنگ گران قيمتي هم به خودش آويزان کرده بود. از فرد پرسيد که فکر مي کني که من چقدر ارزش دارم ؟ فرد گفت: دويست تومان. حاکم گفت که دويست تومان فقط قيمت لنگ من است. فرد گفت که من هم فقط قيمت همان را گفتم، تو که خودت چيزي نداري، تو از فکر خوب، ايمان، اخلاق زيبا و از روحيات مثبت چه چيزي داري که من روي آنها قيمت بگذارم ؟ انساني که چيزي نيست جزظاهر او قطعا دچار مشکل است. کسي که به گناهش افتخار مي کند بايد خيلي بترسد. اگر گناه مي کرد و افتخار نمي کرد و خجالت مي کشيد و عذاب وجدان داشت راهش به سمت خوبي ها باز بود. کسي که اهل افتخار کردن است. اين قدر انرژي هاي منفي و ظلمات در او متراکم شده بقول قرآن ظلمات فوق ظلمات. اين انسان بايد خيلي به فکر خودش باشد تا بيدار بشود. چون خودش را به خواب زده و ترجيح مي دهد که با به خواب زدن خودش راه موفقيت را پيدا کند که هرگز پيدا نخواهد کرد.
سوال – سوره توبه آيات 79-73 را توضيح دهيد.
پاسخ – در اين آيات مي فرمايد که گروهي بودند که گفتند که اگر به ما روزي بدهي در راه تو خرج مي کنيم و به کساني که نياز دارند رسيدگي مي کنيم. اما وقتي ما به آنها روزي داديم بخل کردند و عهدي را که با خدا بستند يادشان رفت. اينها در حقيقت اِعراض از راه خدا کردند و از خدا دور شدند و دچار يک سرطان بدخيم اخلاقي شدند و آن هم سرطان نفاق بود. خدا مي فرمايد که اينها جزء کساني هستند که با تخلف کردن راه پاکي را برخودشان بستند. اين هشداري است به همه ي ما انسانها. يادمان باشد تمام کساني که با نذر و نياز وارد دانشگاه مي شود اين نذر فقط براي ترم يک و دو است و بعد ديگر خدا، نماز و حجاب از بين مي رود. ما يک زمانهاي اورژانسي رو به خدا راداريم و بعد خدا را فراموش مي کنيم. خدا اين نقاط ويژه را براي شما مي گذارد براي اينکه به آغوش رحمت من نه اينکه فقط بياييد حاجت تان را بگيريد و برويد. و اگر اين کار را بکنيد شما دچار دوگانگي هويتي مي شويد. اصطلاحا تضاد شخصيتي در شما ريشه مي گيرد و اين شما را بيچاره مي کند. اي صد دل دل يک دله کن، مهر ديگران را زدل خود يله کن.
ثواب قرآن را به شهداي بحرين، يمن و ليبي که دارند در مظلوميت به شهادت مي رسند و همه ي شهدايي که در سالهاي گذشته در کشور ما به شهادت رسيده اند مثل شهيد صياد شيرازي، شهيد آويني و همه ي کساني که ديني به گردن ما دارند هديه مي کنيم و انشاء الله روز قيامت خدا ما را جزء بدهکاران به آنان قرار ندهد.
سوال – يازده ماه است که نماز جعفر طيار را خوانده ام با شروطي که شما ذکر کرده ايد التماس، گريه و تضرع. اوايل هفته اي يک بار و بعد هفته اي دوبار، سه، چهار بار و بعد هر روز اين نماز را مي خواندم. بطوري که از لحاظ جسمي ديگر نتوانستم ادامه بدهم. من از خواندن نماز طيار سير شده ام. آيا اين مقدار هنوز کافي نيست ؟ چقدر خواندن جواب مي دهد ؟
پاسخ – شما که نماز جعفر طيار را يازده ماه، هر روز خوانده ايد خيلي خوب است ولي بايد اين را در يک منظومه ي شخصيتي و رفتاري اين را ببينيم. نماز جعفرطيار زمان بر است و معمولا 45 دقيقه وقت مي برد. شما هر روز 45 دقيقه با حال زار و نزار سراغ خدا رفته ايد، براي چه ؟ براي خدا سراغ خدا رفته ايد يا براي اينکه شما به حاجت خودتان برسيد سراغ خدا رفته ايد. اگر فقط براي حاجت باشد همين اتفاق خواهد افتاد. اين دوست ما ظاهرا کارهاي ديگرش را تعطيل کرده و اين نماز براي او مهمترين روش شده است. يادمان باشد که دين نيامده که ما را نسبت به همه چيز بيکار بکند و براي انسانهاي بيکار نيست. بعضي ها فکر مي کنند که کتاب مفايتح و قرآن را باز کنند و نمازهاي مستحبي فراوان بخوانند که فرد در اين موارد دچار افراط مي شود. اين فرد اينقدر جلو مي رود که ديگر خودش هم نمي تواند درست و غلط را پيدا کند. حضرت زهرا بقدري به نماز مي ايستادند که پاهايشان ورم مي کرد. حضرت زهرا بقدري گندم آسياب مي کردند که دستشان از آسياب کردن زخم شده بود يا جاي مشک آب روي بدن ايشان مانده بود. شما مي بينيد که حضرت در زمينه هاي ديگر هم در حد نهايي تلاش مي کردند. آيا زندگي مدرن ما اين اقتضا را دارد که ما با اين شيوه عمل کنيم ؟ آيت الله بهجت فرمودند که نماز جعفرطيار بعد از عبادت خدا و احسان به پدر و مادر، شاه کليدي است که رمز خوشبختي را براي فرد ايجاد مي کند. اينکه فکرکنيم که ما همه ي کارها را تعطيل کنيم و فقط به اين کار بپردازيم غلط است. خودشان نقل مي کنند که وقتي به نجف مشرف شدند براي تحصيلات عاليه طلبگي، پدرم اعلام کردند که من راضي نيستم که در نجف با گرمايي که دارد روزه ي مستحب بگيري. ايشان پذيرفتند و گفتند که تا وقتي پدر من در حيات بودند من امر ايشان را اطاعت کردم. با اين که روزه ي مستحب خيلي آثار دارد، ايشان روزه مستحب نگرفتند. ما قرار است که سمت و سوي زندگي مان را به سمت خدا قرار بدهيم، اگر به سمت خدا برويم درس خواندن هم عبادت است، خدمت کردن به مردم هم خدمت است، احسان به والدين هم خدمت است. ما نمي توانيم همه ي عبادات را تعطيل کنيم و فقط بگوييم: نماز. خانمي امکان دارد که از رسيدگي به بچه هايش غفلت بکند و نسبت به تربيت آنها غفلت مي کند و هر روز به مسجد و روضه و. . برود، همان جور که گفتيم اگر خريد و بازار برود و از تربيت بچه باز بماند غلط است، اين هم ا شتباه است. اما انسان از کسي که اهل عبادت است انتظار بيشتري دارد. زيرا دين ما دين تعادل است. اين دوست مان ميگويد که هر روز نماز جعفر طيارمي خواند تا همسر مناسبي بدست بياورم. اينکه شما هدف اصلي زندگي خودتان را بدست آوردن همسر مناسب قرار داده اي غلط است. مثل کسي که مي گويد که به من توصيه کرده ام که اگر مي خواهم همسر خوبي بدست بياورم آرايش بکنم و پوشش خوبي داشته باشم تا مردها را به سمت خودم جذب کنم که متاسفانه دارد رايج مي شود يا اينکه مي گويند که با مردها همکلام و گفتگو داشته باشيم تا همسرمناسبي پيدا کنيم. يعني عزت نفس کرامت و هويت انساني اش را زير پا لگد کوب مي کند جاذبه هاي جسمي و جنسي اش را به حراج مي گذارد که شايد همسري را بدست بياورد. همسري که با اين زيبايي ها به طرف تو آمده قطعا با زيبايي هاي فرد ديگري به سمت او خواهد دفت. پس به هر قيمت، به هر روش و به هر شيوه ازدواج، هدف يک فرد متعادل نيست. شما تعدل هويتي داريد و با اين تعادل هويتي سراغ نماز جعفرطيار رفته ايد. اگر هدف شما ازدواج، دانشگاه قبول شدن و بچه دار شدن است که خيلي ها فرزند دار شدن را مورد تفاخر خودشان قرار مي دهند که خدا فرموده فرزند آزمايش تو است. خيلي ها از فرزند داري تجديد يا رد مي شوند. حواس مان باشد که دچار اين بيماري ها نشويم. با اين نگاه به تعادل هويتي خودت نگاه بکن. انسان مسلمان انساني است که در شادي و نشاط فول است. مگر در زندگي او غم و غصه نيست ؟ چرا ولي اين قدرت و خلاقيت را دارد که از مشکلاتش مسئله بسازد و مسئله را حل کند. در اين مسئله شما دنبال راه حل يعني نماز جعفر طيار سراغ خدا رفتيد. خدا تو را بيشتر دوست دارد يا خودت، خودت را بيشتر دوست داري ؟ خدا. پس در محبت خدا شکي نداري. آيا خدا خير و مصلحت تو را بهتر مي داند يا خودت ؟ خداوند. پس خداي مهربان، مصلحت انديش، قادر و توانا مصلحت ندانسته است. شما که اين قدر اصرار مي کني در دام نفس و شيطان افتاده اي. شيطان مي خواهد در تو ضعف ايجاد کند. بگويد که ديدي اين همه نماز خواندي واين همه حجاب داري، آيا همسرخوب پيدا کردي ؟ تو مديريت نگاه با نامحرم را داشته اي، ببين زندگي ات خوب است ؟ هنر شيان اين است که خوبي ها را علت ناکامي بدانم و ناکامي را ناکامي بدانم. آيا صرف اينکه شما ازدواج نکرديد همه ي درهاي خوشبختي و موفقيت به روي شما بسته است ؟ يکي از راههاي خوشبختي اين بود که شما يک انيس و مونسي داشته باشي که همراه شما باشد. خدا اين را براي شما قرار نداد، شما از چه کسي ناراضي هستي ؟ از خدا. شما اگر ازدواج هم بکني، درهمسرت دنبال يکسري عيب ها مي گردي و مي گويي همه ازدواج کردند و همسر خوب دارند ولي ببين همسر من چه جوري است. اين فرد همان شخصيت کارتوني گاليور بنام ايگل است فردي که مدام ناراضي است. انسان مومن کسي است که راضي باشد. يکي درد و يکي درمان پسندد يکي وصل و يکي هجران پسندد. انسان مومن مي گويد که خدايا چون به من گفته بودي اين کار را انجام بده، من انجام دادم ولي بقيه اش به من ربطي ندارد. خدابيشتر به فکر من است و من نهايت آرامش را دارم. مناز درمان ودرد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد. هرچيزي را که خدا مي پسندد من هم مي پسندم. با تمام سختي ها خوشحال و شاد هستم.
سوال – من پدر و مادرم را دوست دارم ولي آنها به ناحق زن من را دوست ندارند. من بايد چکار کنم ؟
پاسخ – ناحق بودن يعني اينکه همسر من خوبي هايي دارد و آنها خوششان نمي آيد. اين دوست ما ببيند که انتخاب همسرش را فردي انجام داده يا خانوادگي ؟ جوانان ما فکر مي کنند که وقتي مي خواهند ازدواج کنند يعني مي خواهند زن بگيرند يا شوهر کنند، پس به پدر و مادرم مربوط نيست. ازدواج وصلت دو تا خانواده است نه دو تا فرد. گاهي ما چوب لاي چرخ زندگي آينده مان مي گذاريم. يعني همدلي و همراهي را کم کرده ايم. پس ببينيم که در تعاملات مان چه اشتباهاتي را داشته ايم و آنها را درست کنيم. همسر من در نوع برخوردهايش و تعاملاتش اگر رفتارهاي بسيار خوبي دارد، مثلا اگر فردي نماز خوان و با حجاب است و خانواده ي شما نسبت به اينها آلرژي دارند و خوششان نمي آيد. اول اينکه شما خودتان ظرفيت عاطفي اضافه اي را ايجاد کني. وقتي مي داني باک بنزين محبت خانواده ات سوراخ است باک بنزين اضافه ايجاد کن. در روابط با همسرت محبت بيشتري بکن. از خوبي هاي ناديده ي همسرت، که براي خانواده ات ارزش است بصورت جسته و گريخته تعريف کن و امکاني را فراهم کن تا محبت بين اين دو تا بيشتر بشود. قرآن مي فرمايد: وقتي بين مومنين اختلافي هست بين آنها صلح و دوستي آشکار کن. راه صلح اين است که اين دو تا را براي هم عزيز کني، بدون چاپلوسي و دروغ. خوبي هاي آنها را نقل کنيد و ارتباطات عاطفي شان را بيشتر کنيد که وقتي با هم مواجه مي شوند با هم دعوا نکنند. اگر خانواده ي شما همس ر شما را به ناحق تحويل نمي گيرند نبايد زمينه ي اين بشود که شما نسبت به خانواده ات بي تفاوت بشوي. شما نسبت به همسرت زبان عذر خواهي داشته باش و بگو اينکه خانواده ام نسبت به تو بي توجهي مي کنند عذرخواهي کن و بگو که بخاطر من آنها را ببخشي اما اين موجب نشود که آقامدام با خانواده ي خودش بجنگد. بعضي از آقايان نسبت به خانواده ي خودشان خيانت مي کنند و حتي بچه هايشان را هم نمي برند که آنها را ببينند و مي گويند که چون خانم من را نمي خواهند، من هم نمي خواهم با آنها ارتباط داشته باشم. اين فرد جزءافرادي است که دنيا و آخرتش را باخته است. شما احترام بگذار و احسان بکن و فرصت بده تا خوبي ها بيشتر بشود.
سوال – با اينکه دو سال از زندگي امي مي گذرد و فرزند دارم، شوهرم هنوز به من شک دارد در حدي که وقتي از سرکار مي آيد طوري در را باز مي کند که مثل اين است که مي خواهد مچ من را بگيرد و دنبال يک مرد غريبه در خانه مي گردد. سيم کارت مي خرد و خودش را جاي دوست پسر نداشته ي من جا مي زند که ببيند عکس العمل من چيست. ديگر خسته شده ام. چکار کنم ؟
پاسخ – ايشان در يک موقعيتي قرار گرفته که همسرش در يک بي اعتمادي ويژه اي قرار گرفته است. اگر اين بي اعتمادي از قبل از زندگي شان بوده، بي دقتي شده زيرا به ما تاکيد شده که در اخلاقيات طرف مقابل جستجو بکنيد خصوصا نسبت به شوهر دقت ويژه اي بکنيد که دچارسوء خلق نباشند. حالا اگر اين روحيه بعد از ازدواج ايجاد شده علتش را پيدا کند زيرا در زندگي زناشويي بزرگترين سرمايه زن اعتماد همسرش به او است. يعني اعتمادي که مبتني بر حقيقت باشد بدون هيچ نوع رودربايستي و دروغ گفتن يا حتي توريه کردن. با اين نوع نگاه يا ديده يا شنيده کساني که دچار اين رفتار بيمار گونه هستند مثلا خانم يا آقايي علي رغم تأهلش دچار روابط غلط است. يا شغل او چنين اقتضايي را دارد. مثلا شغلش طوري است که در معرض اين افراد قرار دارد يا اصلا زمينه اي درخانواده يا اقوام وجود داشته که کسي دچار اين مشکل شده و اين قدر اين براي ايشان دهشتناک بوده که مدام مي ترسد در زندگي خودش پيش بيايد مثل کسي که از سرطان مي ترسد، هميشه اخبار سرطان را جستجو مي کند و در ضمير ناخودآگاه خودش ايجاد مي کند. بهترين راه اين است که ظرفيت اعتماد همسرش را بالا ببرد يعني بدون اينکه مستقيما به اين موضوع بپردازد. ايشان قطعا اين کار را کرده است و گفته که مگر تو به من شک داري، برو همه جا را ببين، از دستت خسته شده ام. از امروز خودش را به نديدن بزند. اگر همسرش جستجوگرانه و با يک رفتار غلط مي آيد کاملا بعنوان اينکه او دچار يک نوع آسيب شده و من بايد با او کنار بيايم. مثل کسي که دچار يک نوع تنگي نفس شده است. ايشان دچار تنگي نفس در اعتماد همسرش شده است. شما بايد زمينه اي فراهم کنيد که به او اکسيژن بيشتري برسد. اگر اين عدم اعتماد دارد شما تمام زمينه هاي عدم اعتماد را از بين ببر. مثلا وقتي سيم کارت خريده و چنين تعاملي با شما کرده، لازمه اش اين است که شما براي گوشي خودت رمز نگذاري و جواب هم نده و اولين کسي هم که خبردار مي شود همسر شما باشد. چون اين شماره مزاحم شما شده بهترين دفاع شما همسرشماست. بگو اين گوشي دست تو باشد يک نفر هست که مزاحم من مي شود. مي خواهم تکليفش را روشن کني. اگر شما جايي مي رويد ومي آييد از او بخواهيد که شما را همراهي بکند. و اگر جايي مي روييد او را در جريان بگذاريد. اگر با تمام اين کارها باز هم همسر شما به کارهايش ادامه داد، احتمالا در درون ايشان يک اختلالي است که شما براي درمان آن بايد با يک مشاور صحبت کنيد.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها