برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-پرسش و پاسخ
90-01-17
سوال – من دختر بيست ساله هستم که بيشتر خواستگارهايم کارگر هستند و من دوست ندارم که همسرم کارگر باشد. وضع مالي خانواده ام اين قدر خوب نيست که خواستگار دکتر و مهندس داشته باشم. بنظر شما من بايد چکار کنم ؟
پاسخ – به دوستاني که فکر مي کنند خواستگار خوب يعني حتما طرف يک عنوان اجتماعي خوبي داشته باشد عرض مي کنم که شما به قشر کارگر اشاره کرديد، بنظر شما وقتي يک برج ده طبقه ساخته مي شود مهندس ها بيشتر زحمت مي کشند يا کارگرها ؟ يک اشتباه بزرگي که رخ داده اين است که ما گاهي اوقات اسير عنوان مي شويم. اسير عنوان شدن يک آسيب فراگير است. فقط اين دختر جوان درگير اين مسئله نيست حتي کساني که در سن بالاتر هم هستند اسير اين عنوان هستند. اگر ما کسي را خيلي برايش ارزش قائل باشيم حتما او را دکتر يا مهندس صدا مي زنيم بدون اينکه بدانيم طرف مدرکي دارد يا خير. بعضي وقتها که من را دکتر صدا مي زنند مي گويم که درست است که من طب مکمل خوانده ام ولي مدرک دکترا ندارم و ضرورت ندارد که شما عنوان دکتر را به من بگوييد و اين غلط است. مردم فکر مي کنند که اگر کسي مدرک دکترا يا مهندسي داشته باشد خيلي قابل احترام است و اگر کسي اين مدارک را نداشته باشند هيچ حرمت اجتماعي ندارد. اين جزء اشتباهات و غلط هاي رايج است. پس شما در ازدواج بايد ارزش هاي شخصيتي طرف مقابل را بشناسيد، با دکتر يا مهندس بودن او که نمي خواهيد رندگي کنيد. ببينيد که ميزان صداقت او چقدر است، در قبال خانواده اش چقدر احساس مسئوليت مي کند، چقدر قدرت اين را دارد که به خانواده اش وفادار بماند و دستورات خدا مدار زندگي اش را تعيين کند. به ميزاني که اين ارزش ها را داشته باشد نمره ي قبولي مي آورد. نکته ي بعدي اينکه مي گويند که چون خانواده اش سطح پايين است افراد بالا به خواستگاري ايشان نمي آيند. اگر شما در ارتباطات اجتماعي دنبال اين باشيد که با يک پسر ثروتمند يا موقعيت بالا ازدواج بکنيد همانطور که آقا پسرها مي خواهند که با دختري ازدواج کنند که خودش يا پدرش ثروتمند باشد. وقتي از آنها علت را مي پرسيم، مي گويند : براي اينکه او سکوي پرش من باشد نه سکوي پرش ما باشد. من او را زير پاي خودم قرار بدهم و به آسمان بروم. اين ماهواره ي اميدي نيست که به جايي برسد، اين ماهواره ي خودخواهي است. يعني در حقيقت من م يخواهم از عنوان و موقعيت او استفاده کنم براي اينکه خودم رشد کنم. از اين دوست خوب مان سوال مي کنم که دارايي هاي شما چيست ؟ دارايي شما ايمان، اخلاق، علم، استعداد و هنرهايي است که شما داريد. شما دارايي هاي خودت را به آنها نگفته ايد. اين ميزان از داشته هاي خودت را توانسته اي به حساب بياوري ؟ اخلاق و نجابت خود و خانواده ات، توانمندي ها و استعدادهايي که داري و شکوفا کردي، اينها سرمايه ي تو است براي اينکه بتواني يک زندگي موفق داشته باشي و همسر شايسته اي باشي. ما الان دچار مشکل ظاهر گرايي فوق العاده وسيع هستيم.يعلمون الظاهر من الحيات الدنيا. قرآن مي گويد که حواستان باشد يک تيپ شخصيتي رايج وجود دارد که آنها از هر چيز ظاهرش را مي بينند و از زندگي خودشان فقط دنيا را مي بينند. راه نجات اين است که در گفتگوها، نوع تعامل و برخوردها اين سرمايه ها بايد معرفي بشود. و اِلا ما دچار اشتباه خواهيم شد. من ضمن احترام به همه کساني که تحصيلات عاليه دارند و به مملکت خدمت مي کنند، عرض مي کنم که يادمان باشد که چه بسا آقا يا خانم دکترهاي که زندگي شان به هزار جور مشکل اخلاقي و رفتاري مي رسد. خانم يا آقاي مهندس در زندگي شان مشکلاتي وجود دارد که در زندگي افراد خيلي معمولي نمي بينيد. پس فريب ظواهر را نخوريد. قرآن مي فرمايد که چشمهايتان را بشوييد و جور ديگري نگاه کنيد. به صرف پول، زيبايي، عنوان و تحصيلات آنها نباشيد. اينها فريبي است که شما احتمالا تا پنج سال مي تواني زندگي ات را ادامه بدهي. اين اتفاقي است که دارد در کشور ما مي افتد و عمر مفيد بيش از 50 درصد ازدواج ها به پنج سال مي رسد. اگر اين دختر خانم با کسي ازدواج کند که تحصيلاتش خيلي از خودش پايين تر است بايد ببيند که اين تحصيلات پايين روي روحيه ي طرف اثر مثبت گذاشته است يا منفي ؟ انسان موفق انساني است که از تهديدها فرصت مي سازد. امکان دارد که کسي تحصيلاتش پايين باشد اما در جبران نداشتن بخشي از آگاهي ها در مورد اخلاق و رفتار ويژگي هاي مثبتي دارد. حتما شما دربين نزديکان ديده ايد کساني که از نظر تحصيلات خيلي پايين تر هستند اما از نظر نوع روحيات از خيلي از تحصيل کرده ها بالاترهستند. کارنامه ي ملاک وانتخاب اين است که ما ببينيم که اگر طرف در نمره ي فيزيک و شيمي نمره ي چهارده را آورده است ولي در املا وانشاء نمره ي نوزده آورده است. يعني در اخلاقيات، رفتار و نوع مواجه اش با پدر و مادر، در مسئوليت پذيري و عمل به دستورات خدا نمره اش بالا است. اين چيزي است که ائمه به ما ياد داده اند ايمان، اخلاق و مسئوليت پذيري. بقيه اش همت دو نفر شماست براي اينکه زندگي تان را بسازيد.
سوال – من زن بيست و سه ساله اي هستم که در مورد حجاب همه ي مسائل را رعايت مي کنم ( سه قسم حجاب : پوشش، گفتار و رفتار ) ولي شوهرم با نامحرم ها ارتباط برقرار مي کند. از اينکه من با نامحرم ها ارتباط برقرار نمي کنم مطمئن است. بعضي وقتها فکرمي کنم که اين رفتار با حياي من و ايماني که دارم باعث اين کارهاي شوهرم مي شود. من چکار کنم ؟
پاسخ – با سلام به دوستاني که همه ي دستورات خدا را انجام مي دهند و حواسشان است چيزي مثل حجاب قرار نيست که منفعتي را براي خدا قرار بدهد و قرار است که حجاب منفعت و مصلحت ما را تامين بکند. اين اشتباه بزرگي که از طريق رسانه هاي غربي بر ذهن جوانها قرار مي گيرد اين است که حجاب چيز ضروري نيست و عوارضي هم دارد و دست و پاگير هم هست. با چنين نگاهي طبيعي است که بخواهند آن ارزش ها مثبت را کنار بگذارند. انديشمند سرخپوستي مي گفت : وقتي کريستف کلمب وارد امريکا شد در يک دستش انجيل داشت و وقتي مي خواست از امريکا خارج بشود انجيل دست ما بود و الماس ها و چيزهايي که ما داشتيم دست او بود. گاهي اوقات ما آن دارايي هايي را که داريم ارزش شرقي بودن و ارزش محب اهل بيت بودن به اين است که من با تمام وجود خودم را نشان بدهم. حجاب يک زن داشته هاي او را صيانت و افزوده مي کند در واقع سرمايه گذاري در بورس الهي است. اين دوست خوب ما به يک خطاي شناختي رسيده است و اين خطا در مدل هاي مختلفش دارد رايج مي شود. مگر من و همسرم نبايد در قبال هم مسئول باشيم، من حجابم را رعايت مي کن ولي او در روابطش با نامحرم رعايت نمي کند. پس نکنند تقصير من است، پس من هم مي توانم کمي آزاد باشم تا بتوانم جبران کنم و به او بگويم که من هم کم نمي آورم يعني او دارد اشتباه مي کند و در مسير هلاکت حرکت مي کند، من هم براي اينکه بتوانم جبران در اين مسير از او جلو بزنم. مثل دو تا راننده که دارند زيگزاک حرکت مي کنند تا روي همديگر را کم کنند و با هم تصادف مي کنند. حجاب ما در قبال همسرمان نيست، حجاب ما در قبال خداست. ما بخاطر همسرمان حجاب نداريم. اين دقيقا نگاه غربي هاست که مي گويند حجاب زنهاي مسلمان ظلم شوهران شان است. شوهران شان مي گويند که بايد حجاب داشته باشيد و زنها هم زنداني حجاب هايشان هستند. در صورتي که اين طور نيست، حجاب آزادي و انتخاب زن مسلمان است. عطر و بوي يک زن مسلمان با حجابش نشان داده ميشود. شما براحتي در خارج از کشور مي بينيد که يک زن مسلمان ايراني که با حجاب هست، آن نگاه وقار و نگاه احترام را جلب مي کند. البته اينجا جاي تاسف دارد که زن مسلمان ايراني بيرون از کشور ما چادر شناخته نمي شود. در هندوستان وقتي ما را با چادر مشکي مي ديدند، اولين سوالي که از ما مي کردند اين بود که اهل کدام کشور هستيد ؟ اول فکر مي کردند که ما کشميري هستيم زيرا زنان آنجا خيلي مقيد هستند و بعد که ما مي گفتيم از ايران هستيم تعجب مي کردند. و مي گفتند که ايراني ها به کشور ما محجبه نمي آيند. يک خانم هندي در همه جاي دنيا ساري مي پوشد که بگويد : من هندي هستم وافتخار مي کند. واي به من و شما که به حجاب مان که حجاب فاطمي است افتخار نکنيم. به ايراني بودن و مسلمان بودن خودتان افتخار کنيد و اگر در کشور خودتان حجاب تان خيلي محکم نيست، در بيرون از کشور حتما اين کار را بکنيد زيرا آنجا ديگر شما نيستيد پرچم ايراني بودن و مسلمان بودن خودت را بلند کرده اي و شما نماينده ي کل کشور هستي.
در درجه ي اول ممکن است که اين خانم وظايف خودش را در قبال همسرش در رابطه ي عاطفي و عاشقانه اش بخوبي انجام نداده است. در اين زمينه خودش را يک چکاب معنوي بکند. ببيند که اگر نقص و خلأيي در ارتباطاتش دارد يا اگر زبان و رفتار تندي دارد يا به زيبايي هاي خودش در درون خانواده بطور جدي نمي پردازد، اينها اصلاح بکند. حالا اگر جزء کساني باشد که بگويد من همه ي اينها را رعايت مي کنم ولي همسرم بي مبالات است. در حقيقت رعايت شما ايجاد علت بي مبالات بودن همسر شما نيست. همسرشما بي مبالاتي اش علت ديگري دارد. يعني شما مدار سلامت را ايجاد کرده ايد ولي او دچار بيماري است. مثل اينکه شما غذاي سالمي را در اختيار بيماري بگذاريد که تب دارد و وقتي اين غذا را مي خورد مي گويد که اين غذا تلخ است. خود فرد بيمار است و ذائقه اش دچار مشکل شده است. اينکه شما رفتارهايي شبيه او بکنيد نتيجه اش اين است که يکي اينکه شما در گناه مسابقه مي گذاريد يعني شما مي خواهيد روي او را کم کنيد و او هم مي خواهد روي شما را کم کند و جالب اين است که هيچ کدام تان برنده نيستيد. چون شيطان دارد به شما مي خندد و مي گويد : من اول او را در تله انداختم و او را کرم سر قلاب کردم و بعد تو را به تله انداختم. راه حل اين است که هرگاه فرد ببيند همسرش در
معرض گناه قرار گرفته با رفتار بهتر و ملاطفت بيشتر اين زمينه را آماده کند که او را به سمت پاکي بکشاند. اگر به همه ي اين روش ها عمل کرد و فايده نداشت از کساني که دانا، دلسوز و خدا ترس هستند و در خانواده ي خود طرف هستند استفاده کنند ولي داستان را علني نکنند. زيرا گاهي اوقات ديده ام که خانمي پيامکي در گوش همسرش مي بيند و بعد مهرش را به اجرا مي گذارد و بعد جهيزيه ام را هم بردم، اين هياهو براي هيچ است. اين فرد سيستم درمان را بطور جدي شروع نکرده است. يا خانمي مي گفت که من با پدر شوهر و مادرشوهرم صحبت کردم و آنها گفتند که جوان ما پاک است و من رفتم و هر کاري که مي توانستم کردم. در حقيقت انگشتي که مي شود با پانسمان مشکلش را حل کرد ايشان شروع به قطع کردن انگشت کرده است. ما همه ي مسيرهاي عاقلانه را پيش ببريم تا در قلب و فکر خودمان امنيت باشد و پيش خودمان، آينده ي بچه هاي مان و خدا، هميشه سرمان بلند باشد که بگويم خدايا آنچه که من مي توانستم کردم و از امتحان تو سلامت بيرون آمدم. از آن افراد کمک بخواهم که او را به مدار پاکي برگردانم و به او فرصت بدهم و اينکه من مشکلم را فقط با همسرم حل کنم ما را به نتيجه نمي رساند. چون اگر فرد دچار بيماري شده باشد پنهان کاري هاي بيشتري مي کند. اگر اين شيوه ها فايده اي نداشت آن موقع بايد مسيرهاي بعدي حقوقي طي بشود. يادم باشد که همسرم مثل بچه ام راهي است براي اينکه خدا ضرب آهنگ ايمان من را بشمارد و ببيند که چقدر من مي توانم خود را حفظ بکنم. اگر به اين چشم نگاه کنيم و مثل بازي پينگ پنگ نگاه نکنيم که هر کاري طرف مقابل کرد من هم بکنم، قطعا نوع رفتارمان متفاوت خواهد بود.
سوال – من بيست و نه سال دارم و پنج سال است که ازدواج کرده ام. شوهر خوبي دارم و از همه لحاظ از من سر است. من دختر مهرباني بودم و هيچ وقت به کسي حسادت نمي کردم ولي الان احساس مي کنم که به خواهر شوهرم که هم سن من است حسادت مي کنم. اين موضوع براي من بسيار آزاردهنده است بطوري که دوست ندارم اصلا او را ببينم. من الان يکسال است که مي خواهم بچه دار بشوم ولي هنوز موفق نشده ام ولي او به تازگي مادر شده است. من دوست ندارم که تبديل به انسان حسودي بشوم. چگونه مي توانم اين احساس زشت را در خودم از بين ببرم ؟
پاسخ – گاهي اوقات دو برادر همزمان و نزديک بهمديگر ازدواج مي کنند يا دو تا عروس با همديگر وارد يک خانواده مي شوند يا اينکه يک خواهر شوهر و يک عروس همزمان وارد زندگي متاهلي مي شوند، اين زمينه ي مقايسه ها را خيلي زياد مي کند. يکي که ويژگي ها و امکاناتي را بدست مي آورد و ديگري مي گويد که چرا فلاني اين چيزها را دارد من هم بايد داشته باشيم. اصطلاحا به آن چشم و هم چشمي مي گوييم. ما در روانشناسي به اين اصطلاح مي گوييم مقايسه ي خويشتن با ديگري وقتي که در توانايي هاي مثبت و با ويژگي هاي ذاتي فرد مرتبط نباشد نشان دهنده ي اين است که من در مدار سلامت حرکت نمي کنم. اگر ايشان مي گفت که خواهر شوهر من توانسته حافظ قرآن باشد و من نتوانستم يا خواهر شوهرم توانسته در ارتباط با همسرش يک فرد توانمند باشد ولي من بداخلاق هستم، حتي در مورد دانايي خودش را با او مقايسه کند اما ايشان مي گويد که خواهر شوهر من بچه دار شده ولي من بچه دار نشده ام. خانواده اي هستند که نزديک به بيست سال ازدواج کرده اند و خانواده ي موفقي هستند. آن آقا مي گفت که من هر وقت به زندگي برادرم که فرزند دو قلو دارد نگاه مي کنم اين آيه ي قرآن پيش چشمم مي آيد : خدا به هرکسي که بخواهد يک دانه مي دهد و به هرکسي که بخواهد دوتا مي دهد و به هر کسي بخواهد اصلا نمي دهد. فرزند آوري يکي از آن چيزهايي است که مردم بهتر مي توانند بفهمند که خواست خدا نقش ويژه اي دارد. البته مراحل درمان هم هست ولي نهايتا خواست خداست. اين دوست مان وقتي مي گويد که من حسود شده ام، حسودي ايشان زمينه ي يک آسيب است و ايشان يک خلائي را قبل از اين ماجرا داشته است که مثلا در اين پنج سال مسابقه گذاشته بود که هيچ چيزي کم نياورد، فرش، مبل، پرده و روابط و حالا به چيزي رسيده که نتوانسته، اين نشان دهنده ي اين است که ما در عرصه ي خودخواهي به نفس مان پيروز نشده ايم. زندگي ما براي اين نيست که با همديگر رقابت بکنيم، براي اين است که با خودمان رقابت بکنيم. انساني که حسود است بايد همه انرژي خودش را در اين رقابت بياورد. انسان حسود مي خواهد به جايي برسد که ديگران نرسيده باشند.
قرآن مي فرمايد: انسانهايي هستند که مي خواند از انسانهاي درجه يک هم جلو بزنند آنها کساني هستند که در ويژگي هاي مثبت جلو رفته اند. اين دوست ما بجاي اينکه اجازه بدهد قلبش پر از کينه و رنجش بشود، اول کينه و بعد رنجش و بعد حسد است يعني دو تا بيماري بدخيم اخلاقي. اگر ايشان دندان درد گرفته بود حتما آنرا درمان مي کرد ولي در مورد درمان حسد کاري نکرده است در حاليکه درمان آن بايد خيلي جدي تر از درمان دندان درد باشد. پس نسبت به کساني که در زندگي او محبت مي کنند شکر گزار خدا باشد، چه بجا آوردن سجده ي شکر چه شکر زباني. از صميم قلب بگويد که خدايا متشکر هستم که همسر من خوش اخلاق، اهل نماز، اهل توجه به خانواده و.. . است. بعد در مورد سلامتي شکر گزاري بکند، در مورد ويژگي هاي خوبي که دارد، در مورد پدر و مادر خوبي که دارد، همه ي اينها را بشمارد و بعد بگويد که خدايا من شاکر همه ي نعمت هايت هستم اما شاکر آن چيزهايي هستم که به من ندادي. چون خيلي از وقتها چيزهايي که خدا به ما نمي دهد به مصلحت ما باشد. شايد اگر خدا به شما فرزندي مي داد، ناقص به دنيا مي آمد يا شما در دروان بارداري عارضه اي مي گرفتي که هيچ وقت اين عرضه از بين نمي رفت. البته اين امتحان خداست و ممکن است خيلي از دوستان درگير اين ابتلاءها باشند. بنظر ايشان موقعيت خواهر شوهرش خيلي عالي است و خودش ته بدبختي قرار گرفته است. اگر ايشان دنبال درمان حسد خودش باشد اول با شکر گزاري نعمت هاي خدا و بعد با توجه کردن به چيزهايي که خدا از او مي خواهد. مثلا ايشان مي خواهد بچه دار بشود، پس به يک يتيم خانه سر بزند و حس نياز به محبت کردن به بچه ها را جدي بکند. و براي رضاي خدا اين کار را بکند نه فقط براي التيام خشم خودش چون ممکن است که خودخواهي طرف را بيشتر کند و تنفرش را بيشتر کند. اگر طرف به آب کر ملکوت وصل نباشد در خودخواهي هايش دچار آسيب بعدي هم مي شود. اما اگر بداند کساني هستند که نيازمند لبخند و مهرباني او هستند و اينها را جدي بگيرد و به آن عمل بکند بيماري حسد او کم کم آرام مي شود و از بين مي رود.
سوال – سوره توبه آيات 32-36 را توضيح بدهيد.
پاسخ – در آيه 32 اين نکته ي کليدي است که کساني که مي خواهند با نَفَس و دم خودشان نور خداوند را خاموش بکنند محال است که بتوانند چنين کاري را انجام بدهند. چون خدا اراده کرده که نور خودش را در عالم هستي درخشان بکند. منظور از اين نور قرآن کريم محبت، اهل بيت و دين اسلام است. نکته ي کليدي اين است که مي فرمايد : اگر کافران نخواهند. همه جمع شده اند که امت اسلامي که در خاورميانه بپا خواسته با انواع بمب هاي شيميايي و با اسم جنگ هاي شيعه و سُني سرکوب کنند. خدا مي فرمايد که آنها هيچ کاري نخواهند کرد و اين آتش به دامن خودشان خواهد افتاد. در آخر مي فرمايد : خدا با انسانهاي با تقوا است. شما در باب تقوا حرکت بکنيد، ماهيت آنها آشکار خواهد شد و آنها کساني هستند که با اهل ايمان در مي افتند.
سوال – من بيست سال سن دارم. يکي از همسايه ها مادرم را پيش دعا نويس برده است و دعا نويس گفته که فردي دختر شما را مي خواهد و دعا گرفته که هر خواستگاري که براي دخترتان مي آيد او قبول نکند حتي اگر خواستگار موقعيت خوبي داشته باشد. دعا نويس گفته که شما بايد ناخن و موي سر دخترتان را بياوريد تا ما طلسم را باطل بکنيم. با اينکه من به اين چيزها اعتقاد ندارم آرامش خودم را از دست داده ام.
پاسخ – ما مي دانيم که هميشه وقتي يک پيامبري به پيامبري برانگيخته مي شد يک عده اي با او مخالفت مي کردند. براي اينکه پيامبر ارتباط خودش را با خدا و آنچه مي گويد اثبات بکند بايد چيزي بياورد که ديگران نتوانند آنرا بياورند و اسم آن معجزه است. و قرآن به آن آيه مي گويد يعني نشانه اي براي صدق پيامبر. عموما براي اينکه حرف انبياء زمين گذاشته بشود، دشمنان انبياء از سِحر استفاده مي کردند. سحر در زمانهاي گذشته بعنوان يک روش رايج بود. يعني انجام دادن کارهاي عجيب و غريب به شيوه اي که مردم به آن احاطه نداشتند تا حقيقت را جور ديگري نشان بدهند. اوج آن را خدا در قرآن ياد مي کند. ماجراي حضرت موسي است که پيامبر يهوديان بود و پيامبر تمام کساني که بعد از او بودند. قرآن مي فرمايد که وقتي حضرت موسي خواست که اثبات بکند که پيامبر است، از اونشانه خواستند و ما نشانه هايي در اختيار او قرار داديم که کس ديگري نمي توانست بياورد. فرعون براي اينکه حرف او را باطل بکند همه ي جادوگرها را از اقصا نقاط مملکت خودش فراخوان کرد و گفت که توانمندترين شما بياييد و معجزه ي موسي را باطل بکنيد براي اينکه من نشان بدهم که خدا هستم. يعني دروغي که من توانسته ام در بين مردم به حقيقت جا بيندازم. همه ي اين ساحرها آمدند و زماني که سحر خودشان را انجام دادند، سِحر آنها مردم را به اعجاب مي انداخت. حضرت موسي عصاي خودش را انداخت و عضا تبديل به يک مار عظيم الجثه شد و همه ي آن سحرها را خورد. خود جادوگرها سر به سجده گذاشتند و همه ايمان آوردند. مسئله ي سحر و ساحري چيزي در قبال معجزه بوده است. در متن قرآن بارها کلمه ي سحر و صيغه هاي مختلفش بکار رفته است. يعني سحر يک واقعيت است.
نکته ي ديگر کتاب شريف امالي شيخ صدوق روايتي از امام صادق (ع) است که مي فرمايد : از زمان پيامبر سحر همه ي ساحران باطل شد و بعد از آن ديگر سحري وجود ندارد. يعني همان جور که پيامبر خاتم المرسلين هستند و کامل ترين معجزه را آوردند و تاريخ انقضاء ندارد. سحر ساحران هم در همان موقع از بين رفت. بله سحر بوده اما تا زمان پيامبر بوده است. پس در زمان ما سحر به معناي حقيقي اش رخ نمي دهد و ديگر کارائي ندارد و باطل شده است. مثل اين است که در زمان بعثت پيامبر جن، به آسمانهاي بالاتر دسترسي پيدا نکرد تا اينکه خبرهاي غيبي را استراق سمع بکند. امکان دارد که دوستان بگويند که ما نمي توانيم حرف شما را خيلي جدي بگيريم هرچند که روايت معتبر است. نفرين و چشم زخم بحث جدايي از طلسم است. امروز دکان بازارهايي است که مي گويند مي خواهيم سحر را باطل کنيم. اصلا کلمه ي دعا غير از سحر است. طلسم و سحر واقعا وجود ندارد ولي شما مي بيند که در زندگي شما اثر منفي وجود دارد. مي خواهيد اين مشکل را برطرف کنيد، راه حل منطقي آن چيست ؟ اين دختر خانم مي گويد که براي من خواستگار مي آيد و مي رود و کار به جايي رسيده که مادرم پيش دعانويس رفته است. اين مدل هم در شرق و هم در غرب رايج است. اينها يک خرافات فوق العاده گسترده است. دين اسلام آمده است که اين خرافات را بشکند. شما بهتر است در اولين مرحله يک چکابي بکنيد. مثلا طرف مي بيند که در حالت عادي يک دفعه تغيير فشار پيدا مي کند و حالش خيلي بد مي شود. وقتي او پيش پزشک مي رود او را چطوري چکاب مي کند ؟ او اول از علائمي که احتمالش بيشتر است شروع مي کند و دانه دانه چک مي کند و هر کدام که نبود حذف مي کند. اولين علامت براي اين دختر خانم اين است که مي گويد خواستگار به خانه ي ما مي آيد و مي روند. ببيند آيا در نوع برخورد خود و خانواده اش، نوع برخوردي هست که آن خواستگاري که آمدند آنها سرد بشوند و بگويند که اين خانواده شايستگي لازم را براي يک عمر زندگي کردن ندارند يعني اول خودشان را چکاب کنند. در اخلاق، رفتار و منش شان تجديد نظر کنند. ديگر اينکه در اطرافيان شان کساني را پيدا کنند که رشد اخلاقي نداشته باشند و از نظر روحي و اخلاقي دچار آسيب هستند و رنجش هايي از آنها گرفته اند و دنبال انتقام هستند. انسانهايي که بيمار هستند و بيماري روحي و اخلاقي پيدا کرده اند، آنها را درمان کنيد. ممکنا ست خواستگاري آمده و او را پسنديده ولي از همسايه يک چيز دروغ شنيده است. من اول بايد علت را بشناسم. درمان اول بداخلاقي و بدرفتاري خود خانواده است و اينکه بتوانند آن اخلاق و رفتار را تصحيح کنند. حداقل در نوع برخورد اين دختر خانم وپدر و مادر يک اصلاحاتي انجام بشود البته در درجه ي اول خود اين دختر خانم. در مورد دوم اينکه بدخواهان را تبديل به خيرخواه خودشان بکنند. آنانکه قوي مشتند دشمنان را به دوستي کشتند. به آنها محبت کنند البته نه براي چوب کاري کردن، اين يعني نفس اَماره. يعني من مي خواهم که همه هوادار من باشند. اينجا جمع کردن بحث هوادار نيست. من بايد ببينم که اين اسناني که از من رنجش پيدا کرده چه مشکلي در زندگي اش دارد يا مشکلش با من چيست که فکر مي کند که من علت آن هستم. حالت ديگر اينکه من ببينم اين خواستگارهايي که معرفي مي شوند واقعا قصد جدي خواستگاري دارند يا نه آمده که ببيند چه خبر است. اگر همه ي اين کارها را کرديد و فايده اي نداشت، اين پاسخ در صفحه ي 28 کتابي که مي خواهم معرفي کنم است. اسن سوال را از آيت الله بهجت پرسيدند که ازدواج دختري سر نمي گيرد و بختش باز نمي شود و از شما راهنمايي مي خواهد. ايشان فرمودند که نماز جعفرطيار بخواند وپس از آن دعايي که در مفاتيح نقل شده است را بخواند و در پي آن به سجده رود و سعي کند که حتما گريه کند. گريه براي اينکه به خدا بگويد که من جز تو کسي را ندارم. دنيا پر از دروغ است. يک عده اي مي گويند که گناه کن تا خواستگار خوب پيدا کني، بدحجاب بشو و با نامحرم ارتباط برقرار بکن شايد يکي پيدا شد که با او ازدواج کردي. يک عده اي من را دارند به جهنم دعوت مي کنند، يک عده من به دعا نويس و رمال و بخت گشايي مي برند. اين گريه براي اين نيست که چرا من ازدواج نکرده ام. گريه براي اين است که خدايا پاکي کم شده و راه خير بين اين همه راههاي باطل ديده نمي شود، خدايا تو راه امانو نجاتي براي من قرار بده. بعد هميمن که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد زيرا اشک چشم نشانه ي شکسته شدن دل است. چرا دل انسان بابد بشکند ؟ طبق آيه ي قرآن ام يجيب المضطر اذا دعا و يکشف السوء. چه کسي است هنگامي که مضطر مي شويد مشکل شما را حل مي کند به جزء خدا. يادم بيايد که جز خدا کننده ي کار نيست. اين رمال و طلسم باز کن اگر مي توانست کاري بکند براي خودش کرده بود. اين عمل را تا زماني که حاجتش روا شود انجام دهد و اگر نشد بداند که يا کم خوانده و يا با اعتقاد کامل نخوانده است. آيت الله بهجت مي فرمايند که اين کليد اصلي است. نماز جعفر طيار آثار ويژه اي دارد بخصوص کساني که با تومأنينه توجه زياد بکنند. خواندن نماز جعفر طيار گشايش هاي ويژه اي را مي آورد. امام خميني وقتي در نجف اشرف تبعيد بودند ايشان در منزلشان هر روز يک نماز جعفر طيار مي خواندند. از يک طلبه اي که در خانه ي امام زندگي مي کرد مصاحبه اي کرده بودند که شما چه احساسي داريد که در خانه ي چنين انساني زندگي مي کرديد و چه توفيقاتي داشتيد ؟ گفته که در اين خانه توفيق نماز جعفر طيار پيدا کردم. منظور من اين نيست که هر روز اين نماز را بخوانيم. منظورم اين است که با نماز انس بگيريم که نماز مفتاح فلاح است يعني کليد خوشبختي است. و نماز جعفر طيار ويژگي هاي خاص خودش را دارد. اين هديه نوروزي من است. اين کتاب آيت الله بهجت بنام پرسش هاي شما پاسخ هاي آيت الله بهجت کتاب خوبي است که خيلي کوتاه و مختصر است و آقاي اسلام جو اينها را از جاهاي مختلف بصورت مستند جمع کرده اند. در مورد عرفان زدگي هاي مختلف صحبت مي کند که مي گويد حواستان باشد که مرشد حقيقي امام زمان (عج) است و راهش هم آسان است. يکي اينکه مراقب اين باشيد که دستورات خدا را طبق رساله ي عمليه عمل کنيد. ديگر اينکه جاهايي که مي روييد فکر کنيد که با امام زمان (عج) هستيد، اگر فکر مي کنيد که امام زمان (عج ) آنجا حضور پيدا مي کند، شما هم حضور پيدا کنيد و اگر شک داريد آنجا نروييد. يعني مراقب دل خودتان باشيد. اين مي تواند بسيار به ما کمک کند.
ثواب قرائت قرآن امروزمان را به روح مطهر آيت الله بهجت و همه ي مسلماناني که مظلومانه و غريبانه در اين يکي دو ماه اخير يعني از انقلاب مصر تا امروز به شهادت رسيده اند و انشاءالله خدا درجات آنها را متعالي بکند. و به ما کمک کند که پاس داشت خون آنها را داشته باشيم و بتوانيم همراه با ولي الله الاعظم انتقام خون مظلوماني که در نهايت غربت به شهادت رسيده اند را از ظلم و استکبار بگيريم.
A