برنامه سمت خدا
89-12-04
-خانم نيلچي زاده
- پرسش و پاسخ
سوال – دختري هيجده ساله هستم که تا بحال با هيچ پسري رابطه اي نداشته ام و خوشحال هستم. اما يک ماه پيش پسري با موبايل من تماس گرفت و اصرار کرد که با او صحبت کنم. بعد فهميدم که از شهر ديگري است. او از ايمان من خوشش آمده و بدون اينکه مرا ديده باشد مي خواهد با خانواده ي خود به خواستگاري من بيايد. خيلي هم احساس دوست داشتن مي کند. به مادرم گفتم او مي گويد اين حرف ها را باور نکن و جواب او را نده. خودم نيز به او علاقه پيدا کرده ام. با توجه به اينکه در خانواده ي متديني هستم نمي دانم چه کنم. آيا چنين انتخابي درست است لطفاً مرا راهنمايي کنيد.
پاسخ – به اين دوست خوب و به همه ي پسران و دختران نجيب و پاکدامن کشورمان که مراقب خود هستند و سعي مي کنند مديريت خويشتن را به بهترين شکل داشته باشند سلام مي کنم. اما اين اتفاق متأسفانه جزء اتفاقات مکرر است. يعني اينکه يک نفر بصورت اتفاقي شماره اي را مي گيرد، آقا پسر يا دختر خانم، و اعلام مي کند که من مي خواهم با شما دوست شوم. وقتي مقاومت طرف مقابل را مي بيند، مي گويد تصميم دارم با تو ازدواج کنم. بهانه اي هم پيدا مي کنم، مثلاً اينکه چون نمي خواهي با من دوست شوي پس معلوم است که مومن هستي. يا از نوع حرف زدن تو خوشم آمده، يا فکرهاي تورا مي پسندم و بالاخره بهانه اي پيدا مي کند براي اينکه در قلب طرف مقابل جايگاهي براي خود پيدا کند. بعد از آن تماس هاي مکرر و پشت سرهم با فاصله هاي زماني به گونه اي که آن به يک خيال نفساني که رنگين کمان گناه به روي آن مي افتد تبديل شود. يعني فرد احساس مي کند که تعلق خاطر پيدا کرده يعني همان چيزي که دوست خوب ما گفته اند. اما اينکه چکار بايد بکنيم و بهترين راه حل چيست ؟ يک فرمول کلي داريم آن هم اين است که اگر آقا پسري واقعاً قصد ازدواج داشته باشد طبيعي است که پيشنهاد را بطور مستقيم و آنهم از طريق دوستي به شما ندهد. و اگر پيشنهاد داد براي اينکه شما مطمئن شويد و ضريب خطا را به صفر نزديک کنيد بهترين راه حل اين است که بعد از کوتاه ترين و کمترين صحبت اعلام کنيد که من مي خواهم شما با خانواده ي من مرتبط شويد. يعني هم زمان اعلام کنيد که گوشي دست شما و گوشي را به مادر خود بدهيد. بگوييد ظاهراً اين فرد خواستگار است حتي لازم نيست که توضيحات ويژه اي هم بدهيد. يعني بجاي اينکه شما در تله بيفتيد طرف مقابلي که ادعايي دارد ادعاي او سنجيده شود. اما اتفاق خاصي که اينجا افتاده اين است که فقط تماس هاي تلفني مکرر و پشت سرهم از لحاظ فکري و خيال نفساني اين زمينه را فراهم کرده براي اينکه يک تعلق خاطر کور بوجود بيايد. محبت حقيقي براساس شناخت است.
اين دختر خانم مي گويد من به او علاقه دارم، او هم گفته تو چون مومن هستي من به تو علاقه دارم. آيا اين علاقه ارزشمند است و مي تواند سرمايه ي يک زندگي مشترک شود ؟ چقدر يکديگر را مي شناسيد ؟ چقدر خود را مي شناسيد ؟ به ميزان اينکه خود و طرف مقابل را مي شناسيد و به ميزان اينکه واقعاً طرف مقابل اين قدرت را دارد که يک زندگي خوب و همسفري تا بهشت را با شما شروع کند، ارزش دارد. اما شما يکديگر را اصلاً نمي شناسيد. فقط با چندبار تلفن زدن و کلمات شيرين احياناً از روي اينترنت و جاهاي ديگر به يکديگر گفتن موجب مي شود که راهزن دل وفکر شما شود. فرمول اين است که حتماً بلافاصله در هرنوع تماسي از اين دست، اولاً اجازه ندهيد که اين ارتباط ادامه پيدا کند. چون در ضمير ناخودآگاه ما، طرف مقابل به واسطه ي قدرت دلبري جايگاه پيدا کرده است. شناخت بايد در يک مرحله ي رسمي و جدي ايجاد شود. ازدواج يک مرحله ي رسمي و حقيقي است و درخفا و پنهاني با دوستي هاي پنهاني هيچگاه رخ نمي دهد. دوستي هاي پنهاني و تماس هاي مستقيم بين دو جنس مخالف براي اين است که فرد به لذت هاي نفساني خود برسد. گاهي لذت ها خيالي است و آنقدر اين خيال را رنگين مي کند که زمينه ي گناهان بعدي نيز براي فرد فراهم مي شود. يعني از يک مکالمه ي تلفني سه ماهه، بعد پيامک هاي زياد به مدت يک سال يا دو سال، متأسفانه من مواردي را داشته ام که تا هفت سال دو نفربه اين اميد که روزي با هم ازدواج کنند، ارتباط هاي سنگين و عجيب و غريب عاطفي با هم برقرار کرده اند. و خداي ناکرده در اين مسير به گناهان جدي هم دچار شده اند. چرابايد سرمايه هاي پاکي و روحي و معنوي و اخلاقي خود را به حراج بگذاريم. بابت چيزي که نمي دانيم ارزش حقيقي دارد يا خير. از کجا معلوم که اين آقا پسر با چند دخترخانم ديگر هم ارتباطي اين چنيني نداشته باشد. اينکه ما بخواهيم به کسي که او را نه ديده ايم و نه مي شناسيم و نه تحقيقي در باره ي او کرده ايم اعتماد کنيم و اجازه دهيم که در دل ما جا پيدا کند. مانند اين است که کسي کليد خانه ي خود را به دست شخصي بدهد که نمي داند دزد است يا نگهبان. اين خطرناک ترين کاري است که ما مي توانيم انجام دهيم. به عبارتي مي توان گفت که اين خانم از خودش رودست مي خورد. چون اجازه داده که اين فرد در دل او جا پيدا کند. بهترين راه اين است که از مادر بخواهد در مکالمه ي بعدي وقتي شماره ي اين آقا را ديد مستقيماً گوشي را بردارد. و قبلاً مادر را توجيح کند که شما با ايشان صحبت کنيد و او را سنجش کنيد اما با او برخورد بدي نکنيد. اگر واقعاً آمادگي دارد که خواستگاري رسمي رخ دهد اين امکان را فراهم کنيد و شماره تلفن، آدرس و نشاني از اين آقا گرفته شود و تحقيقات انجام شود. اين بهترين راه است. اما اجازه دهيد اينجا يک توصيه هم به مادران بکنيم. مادرهاي خوب ما گاهي فکر مي کنند که نفس اينکه دخترها و پسرها بزرگ شده اند و ديگر براي خود تصميم مي گيرند، به اسم استقلال طلبي گاهي فرزندان خود را رها مي کنند.
يعني مي گويند خوب چکار کنم نمي توانم او را کنترل کنم. تا ديروقت يا پيامک مي زند و يا چت مي کند يا از جنس مخالف مدام با او تماس مي گيرند. من نمي دانم چه کنم اما ترجيح مي دهم که راه حلي براي آن پيدا کنم. اولين راه حل اين است که با فرزند خود با رفق و مدارا رفتار کنيد. يعني نه يک برخورد سنگين و سخت و خداي ناکرده پرخاشگرانه داشته باشيد، بخاطر آزردگي خاطر و تهديدي که نسبت به او مي بينيد. نه اينکه بگوييد ايرادي ندارد حالا ببينيم چه کسي است. بعضي از مادران متأسفانه حتي به نوعي دخترهاو پسرهاي خود را تشويق مي کنند. که اشکالي ندارد همه دوستاني از جنس مخالف دارند، تو هم داشته باش شايد همين مورد مناسبي بود و با او ازدواج کردي. اين مسئله مانند اين است که مادري فرزند خود را به بخش عفوني بيمارستاني ببرد و او را آماده کند براي اينکه انواع ويروس ها وارد بدن اين بچه شود. او در نهايت پاکي و معصوميت قلبي اين آمادگي را دارد که هر ابراز محبتي را باور کند. و شما اجازه داده ايد که هرکسي اين ابراز محبت را به او بکند. دومين مرحله اين است که وقتي دختر خانم شما اين مسئله را اعلام کرد که آقا پسري با او تماس داشته است، حتماً بخواهيد که با شما تماس برقرار کند و رفتار دختر خود را تأييد کنيد. مدام با او برخورد شديد نکنيد و بگوييد که خيلي خوب است که اين پسر اين حرف را زده است و اگر واقعاً قصد ازدواج دارد اجازه بدهيد که من با او صحبت کنم. خيلي هوشمندانه و درنهايت احترام با اوصحبت کنيد و اگر ديديد که مزاحم است آنوقت بعد از آن با او برخورد کنيد. اگرمزاحم بود به او بگوييد که اگر شما اين تماس را ادامه دهيد، شماره ي شما به مخابرات داده مي شود و پيگيري مي شود. احياناً از طريق پدر اين خانواده با او برخورد کنند و پدر دو کلمه حرف مردانه با اين جواني که در نهايت خامي دل اين دختر خانم را که در نهايت پاکي و نجابت است مي دزدد بزند.
سوال- زماني که چشم همسر من به زني زيبا تر از من مي افتد اخلاق او با من عوض مي شود و با من بدرفتاري مي کند و مي گويد تو را دوست ندارم. تا مدتي با من قهر مي کند خسته شده ام. خواهش مي کنم به من پاسخ دهيد آيا من همان کسي نبودم که در خانه ي او زيبايي خود را از دست داده ام ؟
پاسخ – اين خانم خوب معلوم است که يک زندگي نسبتاً خوب و طولاني را داشته است. حداقل ده يا بيست سال زندگي مشترک داشته اند که مي گويد زيبايي خود را در خانه ي همسرم از دست داده ام. اما از ايشان سوال مي کنيم که چرا شما نسبت به سلامت روحي، فکري و جسمي خود بي تفاوت هستيد ؟ قبل از اينکه معيار همه چيز در زندگي شما شوهر شما باشد. اگر فرهنگ ديني ما اعلام مي کند که خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد و دليل حجاب هم اين است که زيبايي ها حقيقي تر و ماندگار تر شود. شما بايد زيبايي هاي روحي، اخلاقي و رفتاري و ظاهري خود را در درجه ي اول بخاطر نعمت هاي الهي داشته باشيد. يعني اول نسبت به زيبايي خود براي خود توجه داشته باشيد. بخاطرهمين هم در روايت داريم که وقتي شما به نماز مي ايستيد موهاي خود را شانه کنيد. از بوهاي خوش استفاده کنيد. خواسته هاي مثبت و فرکانس هاي نوراني را در وجود خود بيشتر کنيد. زيبايي هاي ظاهري خود را بيشتر کنيد. حتماً مسواک بزنيد. هرکدام از اينها ثواب نماز را چندين برابر مي کند. اين زيبايي هاي ظاهري به زيبايي هاي رواني و اخلاقي و روحي کمک مي کند. اين نوع نگاه يک نگاه جدي است.
در رواياتي که از اهل بيت (ع) به ما رسيده اين است که اگر خانمي گردن بندي را نداشت به گردن خود بياويزد حتي اگر شده يک نخ را بتاباند و به گردن خود آويزان کند. به اين دليل که جلوه اي از زيبايي را داشته باشد. براي چه کسي ؟ در درجه ي اول براي خود. در روانشناسي اصطلاحي را داريم تحت عنوان احساس خود ارزشمندي. اينکه ياد ما باشد خداوند به ما جسم، روان و روح را داده است. درست است که جسم پايين ترين درجه ي هديه ي الهي است، يعني کاغذ کادوي هديه ي معنوي و روح الهي است. اما به همان اندازه نيز بايد نسبت به جسم خود دقت کنيم. يا در روايت داريم که روزي خانمي از پشت پرده دست خود را دراز کرد که نوشته اي را به پيامبر بدهد پيامبر دست خود را عقب کشيدند. پيامبر گفتند من نمي دانم که اين دست يک مرد است يا دست يک زن، چون حنا روي دست اين خانم نيست. يعني آن جلوه هاي زماني خود را براي اينکه در يک حد متعارف و متعادل، آن زيبايي شناسي در رابطه با اين خانم رعايت نشده است. تأکيد مي کنند به اينکه نسبت به زيبايي هاي خود دقت کنيد. اينها از جمله آن فرمول هايي است که متأسفانه مي توان گفت زن هاي خوب و مومن ما نسبت به آن کمتر آگاهي دارند.
هوشمندي هاي معنوي و هوشمندي هاي زنانه ي خود را کمتر در اين زمينه استفاده مي کنند. 1- ارزشمندي خود را بالا ببريد و حواس شما باشد که زيبايي هاي جسمي، روحي و اخلاقي شما بايد باهم هماهنگ باشد. پيامبر هرموقع مي خواستند از خانه خارج شوند در ظرف آبي خود را نگاه مي کردند. موهاي خود را زياد شانه مي کردند. بوي خوشي که استفاده مي کردند يک سوم کل هزينه ي زندگي ايشان بود. درروايت داريم که روزي پيامبر هيچ عطرياتي پيدا نکردند و عطر در خانه تمام شده بود، يک مقدار زعفران را در آب حل کردند و يک مقدار از آن به سر و صورت خود زدند. يعني تا اين اندازه دقت مي کردند و نسبت به خانم ها نيز اين تأکيد را داشته اند. اين مراقبت هاي ويژه اي است که ما نسبت به خود بايد داشته باشيم، بهداشت رواني و بهداشت معنوي. دوم اينکه معيار همه چيز همسر شما نباشد.
اما سومين مسئله اين است که دستوري که امام باقر(ع) مي فرمايند: خانمي نزد امام باقر(ع) مي آيد و مي گويد که همسر من با من بدرفتاري و بد اخلاقي مي کند. امام باقر(ع) مي فرمايند که از زيبايي هاي ظاهري استفاده کن و خود را براي همسر خود زيباتر کن. از لوازم آرايش متعارف زمان خود استفاده کن. بعد از چند وقت اين خانم دوباره مي آيد و مي گويد اثري نکرد. حضرت مي گويند که بيشتر استفاده کن. يعني تلقي به اينکه بخشي از زيبايي خدادادي است اما بخشي از آن نيز اين قابليت را دارد که در فضاي معنوي و سالم درون خانواده به نهايت جلوه ي خود برسد. چيزي که اسلام مي خواهد اين است که تمام اين انرژي در درون خانه باشد و بيرون از خانواده آن جلوه گري ها و زيبايي نمايي ها به صفر نزديک شود تا ايجاد التهاب و دغدغه هاي روحي و فکري نکند. اين خانم بايد اين دقت را داشته باشد. اما اجازه دهيد يک نکته را به آقايان نيز عرض کنم: آقاياني که عموماً طبق قانون روان شناسي بيشتر از هفتاد درصد، محرک هاي جنسي و زيبايي شناسي را از طريق چشم دريافت مي کنند. به همين دليل خداوند در قصر پنج ضلعي حجاب، دستور ويژه ي مديريت نگاه را دردرجه ي اول به آقايان مي دهد. که اي مردان مومن چشمان خود را خيره به زنان ندوزيد. حتي داريم که بعد از ماجراي طائف فردي مي آيد و زيبايي هاي يک خانم را با ريزه کاري براي يک جمع شروع به توضيح مي کند و پيامبر او را نفرين مي کند و اعلام مي کنند که معلوم است تو به اين زن زياد نگاه کرده اي که انقدر زيبايي هاي او را دقيق مي گويي. اين نداشتن بخشي از مديريت خويشتن است. مردي که چشم او رها و يله است و سعي مي کند که هميشه از زيبايي هاي ظاهري تصويري و حضوري زنان مختلف بهره بگيرد، دل او هميشه پر از حسرت است. اين کلامي است که حضرت امير(ع) فرموده اند. آقايان يک بار ديگر دل خود را زير و رو کنند. مردي که مديريت نگاه را بلد نيست و نگاه او نجيب نيست، هميشه حسرت اين را دارد و دل او مي خواهد که با اين هنرپيشه، آن هنرپيشه، اين خواننده آن خواننده و انواع تيپ هاي شخصيتي مختلف که فکر مي کند زيبايي هاي ظاهري آنها خيلي خوب است مأنوس باشد. در صورتي که اصل ارتباط حقيقي ما بين زن و مرد آن ارتباط عاطفي، قلبي و روحي است که در بين يک زوج مي تواند در نهايت شکفتگي و ويژگي هاي مثبت باشد. پس مديريت نگاه، دستور ويژه ي خداوند نسبت به آقايان است البته بعد از آن نيز به خانم ها مي گويد که شما خانم هاي مومن نيز مديريت نگاه را جدي کنيد. اگر حس کرديد که در نگاه به نامحرم در دل شما احساس يا خيالي ايجاد شده است، نگاه خود را دريغ کنيد تا بتوانيد مديريت دل خود را قوي تر کنيد.
سوال – به دو تا پسر قسم قرآن خورده ام که تا آخر عمر با آنها بمانم هردو نيز عاشق من هستند، نمي دانم چه کنم. ضمن اين که تکليف قسم من چه مي شود ؟
پاسخ – اينکه آدم براي يک کار گناه و حرام قسم بخورد چيز عجيبي است. ايشان مي گويد که به دو تا پسر قسم خورده ام که تا آخر عمر با آنها باشم، به چه قيد الهي، يا انساني يا تعهد واقعي؟ از کجا معلوم که خود اين آقا پسر ها به سه يا چهار دختر ديگر قسم نخورده باشند که با آنها باشند ؟ ما دچار يک جور بي هنجاري عاطفي شده ايم. من نمي خواهم الان بحث از روابط درون خانواده و زندگي مشترک و ازدواج بکنم، مي خواهم بگويم در روابط عاطفي وقتي يک دختر خانم با چند آقا پسر است يا يک آقا پسر با چند دختر خانم است يعني دچار يک جور تعارض هاي عميق شخصيتي شده است. در حال گرفتن يک بيماري شديد و وحشتناک است. آن هم اين است که فکر مي کند از اين طريق وقتي با آدم هاي مختلف است سير مي شود. درصورتي که اين خوردن از آب دريا است. هرکس آب دريا را مي خورد مي داند که تشنه تر مي شود.بدون اينکه واقعاً آن مقدار آبي را که نياز دارد به سلولهاي بدن برساند فقط به آنها آسيب اساسي مي رساند. کساني که در رابطه ي غير الهي و غير استاندارد اخلاقي در رابطه با نامحرم قرار مي گيرند، چه دختر ها و چه پسرها، قلب آنها پارکينگ عمومي مي شود. امروز به فرد الف علاقه مند هستند و فردا به فرد ب و مي گويند چه اشکالي دارد ؟ الف و ب و ج در کنار هم باشند. اصلاً تکليف خودش را نمي داند. چون خود را نمي شناسد و طرف مقابل را نيز نمي شناسد. اين جزء آن موارد خطرناک و آزاردهنده و آسيب رساني است که متأسفانه گاهي اوقات انسان در برخوردها مي بيند. اينکه دوست ما الان اين دغدغه را دارد که من با قسم خود چه کنم، اين قسم از اصل باطل بوده است. شما براي يک چيز حرام به قرآن قسم خورده ايد از اصل باطل است. شما حتي نبايد براي يک چيز فوق العاده ارزشمند قسم بخوريد. به ما تأکيد شده که براي امور دنيايي به نام خداوند و امور ارزشمند قسم نخوريد و قسم به گونه اي نشان دهنده ي اين است که کار شما مشکل دارد. براي همين قسم مي خوريد که بگوييد نه واقعاً هست. چه قسمي بالاتر از عقد ازدواج و زوجيت که خداوند شاهد آن است. در حقيقت بدون آنکه شما قسم بخوريد عهد کرده ايد. شما اين را جايگزين آن عبارت طلايي وکليد نهايي کرده ايد که خداوند براي محرميت يک زن و مرد به هم اجازه داده است. حتي اگر قسم خورده باشيد که من با تو ازدواج مي کنم اين قسم ارزشمند و حقيقي نيست. چون در يک رابطه ي غلط و نادرست پيش رفته است. البته اگر يک آقا پسر يا يک دختر خانم نسبت به جنس مخالف فقط يک نفر که در حيطه ي الهي معنا دار شود اين قسم را خورده باشد که با هم ازدواج کنند، اين لوازم حقيقي آن باشد. نه اينکه اين دختر خانم يا اين آقا پسر با يکديگر روابط غلط عاطفي و غير الهي را داشته باشند بعد اين قسم را براي روز مبادا نگاه داشته باشند.
يک نکته ي تکميلي را خدمت دوستان عرض کنم: آن دوست خوب که گفته بودند آقا پسري شماره ي تلفن ايشان را گرفته اند و از ايمان اين خانم خوششان آمده و اين دختر خانمي که قسم خورده به قرآن براي اينکه با دو تا آقا پسر دوست باشد، شايد به نظر خيلي از دوستان طنز بيايد و ويژگي هاي منفي آن را خيلي جدي ببينند. وبرخي از بينندگان هم که موارد و مشکلاتي را در همين زمينه دارند آنها هم نگاه کنند و به نظر آنها بيايد که موقعيت آنها کاملاً با اين افراد متفاوت است. اما مسئله اين است که حواس ما باشد هر کسي که داناتر و عاقل تر است نسبت به آن افرادي که عهد ايماني و عهد عقلي و فکر حقيقي خود را جدي نمي گيرند طبيعي است که اشکالات را خيلي جدي تر مي فهمد. يک بار اگر ما از بيرون به خود نگاه کنيم خيلي راحت مي توانيم بفهميم که چقدر اشتباهات بزرگ و عجيبي مي کنيم. اينکه اين دوست خوب مي گويند که من حاضر هستم با دو آقا پسر دوست باشم و به قرآن قسم بخورم و آن دختر خانمي که مي گويد آقا پسري شماره تلفن دختر خانمي را گرفته براي اينکه ايمان او را بفهمد. آيا اينها واقعاً عرصه اي است براي اينکه ما با قرآن و سنجش ايمان جلو برويم يا نه اينها اصلاً جاي غلطي است. درحقيقت آقا پسري که همينجوري شماره تلفن دختر خانم ها را مي گيرد با آنها حرف مي زند، گپ مي زند و ابراز محبت مي کند واقعاً دنبال ايمان اين دختر خانم است ؟ اگر يک مقدار توجه کنيم مي بينيم که اينطور نيست و راحت جواب معادله را بدست مي آوريم. اما گاهي اوقات به خود اجازه مي دهيم که اشتباه کنيم. اين بدترين اشتباه بزرگ زندگي ما آدمها است وقتي که دل ما مي خواهد، از هنر چشم پوشي استفاده کنيم و ترجيح دهيم که حقيقت را نبينيم. مراقب باشيم مبادا در رفتار، فکر و گفتار ما به گونه اي عمل شود که کساني که اهل ايمان و فکر هستند در دل خود به ما بخندند. وآنوقت اينها ذخيره اي مي شود براي اينکه ما راه بهشت را گم کنيم.
سوال – لطفاً درخصوص آيه 165 تا 158 سوره ي انعام توضيح بفرماييد.
پاسخ – همه ي ما وقتي يک کسي را خيلي دوست داشته باشيم به او مي گوييم که حاضر هستم براي تو بميرم. خدا به ما ياد داده که تنها و بالاترين کسي که شايسته ي اين ويژگي است خود خداوند است. قل اِن صَلاتي و نُسُکي و مَحيايَ و مَماتي اله رَبِ العالَمين اين آيه ي شريفه جزء دعاهاي استقبال نماز است. قبل از اينکه ما براي نماز قامت ببنديم مستحب است که با اين آيه با خدا حرف بزنيم. که خدايا من براي تو مي مانم، براي تو مي ميرم، نمازم، همه ي اعمال حج من و همه ي اعمال عبادي خود را فقط براي تو قرار مي دهم. همه ي اينها يعني اگر خدا نقطه ي مرکزي زندگي کسي شود، او ديگر هرگز خود را گم نخواهد کرد و دچار اشتباهات بزرگ نخواهد شد تا روز قيامت حسرت بخورد.
سوال – دختري بيست و دو ساله هستم که در ترم آخر دانشگاه هستم. هميشه سعي کرده ام به گونه اي زندگي کنم که از گذشته ي خود پشيمان نباشم. اين سخن علي (ع) هميشه در ذهن من است که حاصل کوتاه انديشي پشيماني و حاصل دورانديشي سلامت است. اما مدتي است که موضوعي فکر من را مشغول کرده و آرامش من را بهم زده است. و آرامشي را که حاصل توکل من به خدا بود از من گرفته آن هم موضوع ازدواج است. اما اين جمله که از تو حرکت و از خدا برکت درست نيست ؟ حتماً درست است. اگر من پسري را در اقوام بشناسم که از هشتاد درصد مسائل او با خبر باشم، از ايمان، اخلاق و خانواده ي او. اين درست است که بنشينم و کاري نکنم ؟ به توکل اعتقاد دارم. اما هميشه به خود مي گويم مبادا خداوند از من حرکت مي خواهد و مي خواهد که من با عقل خود اين کار را بسنجم وحرکتي بکنم تا او برکت خود را شامل حال من بکند ؟ اگر من حرکتي نکنم و آن پسر ازدواج کند، چطور اين را به حساب تقدير، قسمت و صلاح و مصلحت بگذارم ؟ مثل کسي که درس نخواند و فقط دعا کند که قبول شود و وقتي قبول نشد بگويد که صلاح من نبود. خواهشم مي کنم که من را راهنمايي کنيد. آيا مقايسه اي که من انجام داده ام درست است ؟
پاسخ – سوالي از اين دست را بارها من در دانشگاه ها و مراکز استان ها از دختر خانم ها مي شنوم. اينجور سوال نشان از يک خلاء ويژه در خانواده و در جامعه است. آن خلاء هم اين است که مثل اينکه کسي به فکر جوان ها نيست. يعني انگار بزرگترها يادشان رفته که سن بچه ها مي گذرد و ازدواج آنها به تأخير ميافتد. بهانه مي آورند که حالا بگذاريد درس خود را بخواند، حالا کار پيدا کند، حالا سربازي برود. اين دست دست کردن پدر و مادرها خيلي اوقات کار دست بچه ها مي دهد. اينکه اين دختر خانم نجيب و خوب مي گويد که من در نزديکان خود آقا پسري را دارم که ويژگي هاي مثبت رفتاري و اخلاقي خوبي را دارد. آنقدر کسي به فکر من نيست که فکر مي کنم بالاخره خودم بايد کاري بکنم. اين خلاء را من خواهش مي کنم ا بزرگترهاي فاميل و خانواده پر کنند. دقيقاً آن چيزي است که روز قيامت از همه ي ما سوال خواهد شد در مقابل دخترها و پسرهاي جوان يا مردها و زن هاي تنهايي که در تنهايي خود مدام و روز به روز فرو مي روند و اطرافيان هرکسي به کار خود مشغول است. اصلاً انگار ديگر کسي به ديگري کار ندارد. روز قيامت همه ي ما بايد جواب دهيم بابت اينکه مي توانستيم حرفي بزنيم، اقدامي بکنيم، راهي را باز کنيم و زمينه ي مثبتي را فراهم کنيم براي اينکه يک زنگي خوب و مثبت شکل بگيرد.
نسبت به اين مسئله جدي باشيم. اما در باره ي اين دخترخانم و راه حلي که گفته بودند. کاري که در اين زمينه مي توان انجام داد اين است که اگر شما مي خواهيد کار عاقلانه اي بکنيد حتماً بايد عقل خود را با ايمان همراه کنيد. چون گاهي اوقات عقل، عقل حيله گري و مکاري است. عقل وقتي که با نفس اماره رفيق شود، بدجورکارهاي اشتباهي انجام مي دهد. روي مکر و حيله زرورق هاي قشنگي مي کشد و بعد مي گويد چاره اي نبود که اشکالي ندارد همه انجام مي دهند. به اين مسئله دقت کنيد که يک دختر مومن و اهل فکر و دانايي، باتوجه به نوشته اي که داشته اند معلوم است که نسبت به اينها توجه ويژه اي را دارند و اين ويژگي ها را درخود پرورش داده اند. اينکه شما اقدام کنيد خيلي خوب است. اما مهم اين است که چه اقدامي باشد. آن اقدامي خوب است که هميشه سعي کرده ايم به شکل هاي مختلف به دوستان بگوييم. دنبال يکواسطه ي عاقل، دلسوز و خداترس بگرديد. بين نزديکان خود، ترجيحاً هم جنس خود، يعني شما که دختر خانم هستيد دنبال يک خانم در اطرافيان خود بگرديد. خاله، عمه يا يک کسي از بستگان که تجربه ي خوبي داشته باشد نه اينکه يک دختر جوان همسن خود شما يا چند سال بالا تر از شما. اين روش اشتباهي است که گاهي اوقات بين جوان ها رايج مي شود. يک خانم عاقلي که تجربه داشته باشد و بتواند حرف شما را بعنوان يک راز پيش خود نگاه دارد و خود را در مقابل آن آقا پسر قرار دهد. يعني شما را جزء آن افرادي قرار دهد که بايد به آن آقا پسر پيشنهاد بدهد. خيلي جدي مطرح کند و ويژگي هاي خوب شما را به او معرفي کند. و اعلام کند که من فکر مي کنم که ايشان و خانواده هم تمايل دارند. اگر شما خواستيد اقدامي کنيد من حاضر هستم که پا درمياني کنم. يعني کاملاً خود او پيشنهاد دهنده ي اين موضوع شود نه اينکه دختر خانم را وسط بيندازد و بگويد دل فلاني مي خواهد با شما ازدواج کند آيا شما هم به او علاقه داريد يا خير ؟
اين بدترين حالت ممکن است و معلوم است که اين فرد تدبير و عقل لازم را نداشته است. بايد دلسوزباشد تا در نهايت محبت و عاطفه جلو برود نه اينکه براي او فرقي نکند که نتيجه ي ماجرا چه مي شود. بگويد من رفتم گفتم ولي فايده اي نداشت. معلوم است که با دلسوزي پيگيري نکرده است. و حتماً خداترس باشد يعني حواس او به حرف هايي که مي زند و هيچ کس غير از آن آقا پسر شاهد آن نيست باشد. روزي بايد همه ي اين حرف ها را جواب بدهد. لنز دوربين مخفي خدا در خلوت هاي ما چند برابر مي شود. حواس خدا خيلي جدي تر در خلوت ها به ما است. ادبيات اين گفتگو اين است که اين دختر خانم با يکي از بستگان نزديک خود را، خاله، عمه، مادربزرگ، زن دايي يا زن عمو، يک کسي که عاقل و دانا باشد با او صحبت کند. اين دختر خانم اعلام کند که من مي خواهم يک رازي را از قلب خود به شما بگويم چون شما را دانا و خداترس مي دانستم و نسبت بخود دلسوز ديدم. اجازه دادم که حرفي را که هنوز به مادر خود نزده ام به شما بگويم. براي همين مي خواهم اين حرف مرا به عنوان يک سر و يک راز ببينيد نه اينکه پنج نفر ديگر بگويند فلاني اين حرف را به ما زده است. بعد از گفتن اين موضوع اين راه را باز کند و اعلام کند که من مي خواهم شما ببينيد نظر اين آقا پسر چيست. آيا واقعاً نسبت به من تمايل و فکري دارد يا نه اصلاً من درذهن او به دلايل مختلف خط زده هستم. تمايل دارم بدانم او واقعاً مي خواهد در اين زمينه پا بگذارد ؟ آيا نسبت به ويژگي هاي شخصي، روحي و اخلاقي من و ويژگي هاي پنهان و مثبت من آگاهي دارد يا خير ؟ و بخواهد که اينها را بصورت مرحله بندي در اختيار اين آقا قرار دهد و نهايتاً خود را مستقيماً وارد موضوع کند. و بعد از آن اگر جواب آن آقا پسر مثبت بود، زمينه ي ارتباط رسمي نه اينکه اين دونفر را با هم دوست بکند بلکه ارتباط رسمي را فراهم کند که جلسه ي خواستگاري بتواند به صورت رسمي و سنتي خود شکل بگيرد. تا مبادا زمينه ي سوء استفاده هاي غلط و ارتباط هاي عاطفي غلط پديد بيايد. اين خانم واسطه، ادبياتي را که بايد استفاده کند اين است که بعنوان يک دلسوز بزرگتر در ارتباط با آينده از آن آقا پسر سوال کند که بالاخره چه زماني آستين بالا مي زني و به ما شيريني مي دهي ؟ فکري داري يا خير ؟ يعني با خنده و شوخي صحبت را شروع کند. به صورت جدي نگويد که من يک مورد را پيدا کرده ام و مي خواهم تو ازدواج کني. اينجوري نبايد پيشنهاد بدهد.اول اينکه ببيند اصلاً اين آدم در فضاي ازدواج است. بعضي از پسرها ممکن است خود را خيلي دور از موضوع بگيرند و بعضي نيز ممکن است خيلي جدي بگويند که فردي مد نظر من است. نوع صحبتي که آن آقا پسر مي کند تا حد زيادي خط مشي صحبت ها را مشخص مي کند.