برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-پرسش و پاسخ (خانواده)
89-10-15
سوال – مادري 36 ساله هستم. مدتي قبل تصادفا در گوشي موبايل پسرم تصاويري را ديدم که واقعا شوکه شدم. اصلا انتظار نداشتم که فرزند پانزده ساله ام که در مجموع پسري منظم و مرتب است به خودش اجازه داده باشد که به چنين تصاويري نگاه کند يا آنها را در گوشي خود نگه دارد. از آن روز از او دل چرکين هستم. اما اين مسئله را نه به خودش و نه به پدرش نگفته ام. احساس مي کنم که ديگر دوستش ندارم و او هم از اينکه با او رفتار سردي دارم کلافه شده است. مي ترسم گفتن اين مسئله حرمت مادري و فرزندي را بين ما بشکند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – من اين برنامه هاي آخري است که در خدمت شما و دوستان سمت خدا هستم و مي خواهيم بحث تربيت فرزند را تمام کنيم. محبت دوستان به من خيلي زياد بوده است و اين بواسطه ي اين است که ائمه به ما ياد داده اند که هروقت خواستيد که محبوب و عزيز بشويد کلام ما اهل بيت را براي ديگران نقل بکنيد. اين کلام موجب ميشود که شما محبوب بشويد. اگر محبوبيتي است بابت لطف اهل بيت است.
اما جواب اين مادر خوب مان، من به اين مادر و يا مادراني که در طول تربيت فرزندانشان خطاهاي کوچک و جدي از فرزندانشان مي بينند. خطا مي تواند بزرگ يا کوچک باشد. خطا مي تواند از دوره ي پيش دبستان شروع بشود تا دوره بزرگسالي که احيانا خودش هم داراي فرزندي بشود. چگونه قلب مان را به سمت يک محبت الهي تاثير گذار و تربيت کننده ببريم طوري که در قبال اشتباهات فرزندان مان، اشتباه انها بيشتر نشود بلکه کمتر بشود و ما هم بتوانيم در قلب خودمانان محبت را رشد بدهيم. پيامبر فرمودند: قطعا خدا جوانان توبه کاررا دوست دارد. جوان توبه کار يعني جواني که اشتباه کرده است. من مي توانم فرزند خطاکار خودم را جزء کساني قرار بدهم که خدا آنها را دوست دارد. چطوري ؟ اينکه بتوانم غير مستقيم مثل اين مورد کمکشان کنم تا اشتباه خودشان را بفهمند، جبران کنند و راه برون رفت شان را بفهمند. اين رفتار غلط مي تواند خيلي کوچک باشد مثل برداشتن وسايل ديگري توسط يک بچه ي 5 ساله يا گرفتن وسايل دوستش در مدرسه باشد. يا حرف نامناسبي زده يا رفتار غلطي کرده. انواع رفتارهايي که مي تواند پدر و مادر را آزرده کند. به حدي که فکر کنند که ديگر بچه شان را دوست ندارند. اين کمال طلبي ويژه پدرها و مادرها اين زمينه را خيلي سخت مي کند و آن خطا اينقدر دور از ذهن ما بوده مثل اينکه تمام کوه عشق مان فرومي ريزد. چند ماه پيش مادري به من زنگ زدند که من الان غسل کرده ام و مي خواهم نماز نفرين به اولاد بخوانم. اين حرف من را خيلي بهم ريخت که اين فرزند چکاري کرده است که مادري که يک دنيا عشق به فرزند است اين قدر جدي آماده است که براي بچه اش عذاب بخواهد. يک گناه حادي براي آن فرزند پيش آمده بود. اما راه حل، گفتيد که پسر شما خوبي هايي دارد. گفتيد که مودب و منضبط است ويژگي هاي اخلاقي مثبتي دارد و حتي الان که من با او تلخ رفتار مي کنم ناراحت است. اينکه ايشان از کم محبتي شما ناراحت شده است يک امتياز است. يعني برايش فرق مي کند که شما با او با محبت باشيد يا او را حذف کنيد. فرمول طلايي ما اين است. با خوبي فرزندتان بر بدي هاي خودش پيروز بشويد. يکي از روشهاي قانون 1+6 بود. قبل از اين قانون، من مادر که اين قدر آزرده شده ام از اين رفتار، اول بدون اين که قبح گناه پيش چشم من بشکند. ما گاهي اوقات براي اينکه کسي را از گناه بيرون بياوريم گناه را کوچک ميکنيم. درست است که بعضي از گناهان صغيره و بعضي کبيره هستند. اما گناه صغيره اي وجود ندارد.
اگر کسي حواسش باشد که بداند از فرمان چه کسي دارد سرپيچي ميکند. او از فرمان خدا تخطي مي کند. خداي کبير و عظيم. هر گناهي گناه کبيره است. راحت گناه انجام ندهيد شايد هيچ وقت فرصت توبه پيدا نکنيد. پس از يک طرف گناه را جدي بگيريم. آيا شده يک فنجان وايتکس بگيريد و آنرا بخوريد. آيا شده چند قطره ي آنرا بخوريد ؟ همه مقاومت ميکنيم زيرا مي دانيم که اثر منفي دارد. اشتباه ما اين است که فکر مي کنيم که گناه اثر منفي نداريد زيرا خدا همه را مي بخشد. از کجا معلوم که من توفيق توبه پيدا کنم. پس حواسم به عظمت و بزرگي گناه باشد. يادم باشد که عظيم تر از گناه فرزند من مغفرت خداست. و من جاي خدا قرار نگيرم. نکند که خداببخشد و من نبخشم. ديگر اينکه من بعنوان مادر يا پدر وظيفه ي اصلي ام تربيت آسماني فرزند ماست واگر کوتاهي بکنم قطعا آسيب هاي دنيوي متوجه من خواهد شد قبل از اينکه متوجه بچه ام بشود. بي مسئوليتي و کم مسئوليتي نکنيم. بعضي از پدرها و مادرها مي گويند که چکار کنيم جوان است. يعني خيلي راحت از خودشان سلب مسئوليت ميکنند. اين اثر منفي اش را در زندگي پدر و مادر نشان مي دهد و خدا مي فرمايد: مراقب خودتان و خانواده تان باشيد. اين مادر زمينه سازي توبه ي فرزندش را ايجاد بکند. نماز بخواند و دو رکعت نماز بخواند و به حضرت زهرا (س) هديه بکند. از ايشان بخواهيد که به او کلام شيرين و با محبتي را بدهد که بتوانند اين گناه و آسيب را از بين ببرند. و کمک به فرزندشان بکنند. يعني يک توکل ويژه با توسل به ائمه. بعد تلاش خودش را زياد کند. اگر فکر مي کند که با گفتن موضوع مشکل ايجاد ميشود بصورت مکتوب اشاره بکنيد که چه خوبي هايي را دارد. شش تا خوبي فرزندشان را بگويند و بعد بگويد که من حس مي کنم که در ديناي امروز خطرهاي زيادي تو را تهديد مي کند. دنيايي که برهنگي را بعنوان پاداش تلقي کرده در صورتي که در تورات و انجيل و قرآن برهنگي مجازات خداست که آدم و حوا بر اثر گناهي که کردند به آن دچار ميشوند. و من ميترسم که اين عرصه تو را در بعد غريزي دچار نابساماني هاي جدي بکند. تو بايد هنر نديدن و نشنيدن را در عرصه اي که تو را به سمت گناه و آسيب مي کشاند ياد بگيري. اين ها را هم بگويد و هم نگويد. نگويد که من چه ديده ام. بگويد که من ميترسم و بعد توضيح بدهد که انواع رسانه هاي شنيداري و ديداري و بولوتوث و سي دي ها مي تواند اين آسيب را ايجاد کند و به او هنر نديدن را ياد بدهد. واز او بطور جدي بخواهد و بگويد که من ميدانم تو در سني هستي که تمايل داري از دو جنس بيشتر آگاه بشوي. اين آگاهي هم در احساس تو و هم در فکر و هم در غزيزه ي تو است. اين ها را با هم اشتباه نکني. اين ياد داشت را بگذارد و به بچه اش هم بگويد که من دلخور و دل نگران هستم و بيشتر دل نگران هستم تا دل خورد. چون مي دانم امروز اين آسيب ها تو را تهديد مي کند. به جوان فرصت بدهد که او خودش را يک چکاب بکند. قرار نيست تکليفي که برگردن بچه هاي ما است متوجه ما بشود. ما بايد آتش کف دست نگه داريم. هم نگران و دلواپس واقعي فرزند و همسرمان باشيم و هم اينکه ما جاي آنها بيشتر حرص و جوش نخوريم. ما فکر ميکنيم که الان موظف هستيم جاي او اين تکليف را انجام بدهيم. خير من بايد براي فرار کردن او از گناه در قلب او ايجاد انگيزه بکنم. باورش بشود که ديدن يک فيلم نامناسب مي تواند تا مدتهاي طولاني او را درگير بکند.
فرصت بعدي اين است که من بتوانم از بچه ي خودم بگذرم. يعني بخشش قلبي که اين مادر ميگويد که من حس مي کنم ديگر بچه ام را دوست ندارم. بواسطه ي اهل بيت مخصوصا سيد الشهدا از کساني که از چشم ما افتاده اند و چه بسا خوبي هايي دارند بگذريم. اين فرمول اين است: اگر فکر کنيم که امشب روياي صادقه ببينيم که امام حسين (ع) به ما ميگويند که از اين آدمي که خيلي دلخور هستيم و از او ناراحت شده ايم و از ما مي خواهند که از اين آدم بگذريم زيرا او امام حسين (ع) را دوست دارد. و شايد يک خدمت يا اشک خالصانه داشته باشد و حضرت آبروي خودشان را پيش ما گرو بگذارند که بخاطر من از او بگذر. آيا ما حاضريم روي امام را زمين بيندازيم؟ هرگز. پس بين دل خودم و اين همه آزردگي يک واسطه بگذارم. آنها در بيداري چنين چيزي را از ما خواسته اند ما احتياج نداريم که خواب ببينيم. خيلي از وقت ها ما فکر ميکنيم که اگر کسي خواب نما بشود مشکلش حل شده است. قديم که پشت مفاتيح هاي حرم مي نوشتند که فلان روحاني خواب ديده است که امام رضا (ع) گفته که خانم ها با چادر نازک و با جوراب نازک به حرم نيايند. اين اصلا نياز به خواب ندارد. در همه ي رساله هاي عمليه ما نوشته اند. اين اصلا نياز ندارد که يک روحاني خواب بيند. همه ي کساني که دل به دين سپرده اند اين را مي فهمند. اين نيازي ندارد که من بصورت غصبي آنرا در کتاب بنويسم. واي به من که بايد بيداري ام را تبديل به خواب بکنم تا بيدار بشوم. اهل بيت از ما مي خواهند که از اشتباهات همديگر بگذريم تا خدا هم از اشتباهات ما بگذرد. و راه قانوني ارحم ترحم در زندگي ما ايجاد بشود. بگذر تا خداوند هم بگذرد.
سوال – خانم 24 ساله هستم و سه سال است که ازدوج کرده ام. فارغ التحصيل رشته ي مهندسي هستم. دوست دارم کار کنم ولي رشته ام طوري است که بايد زياد با آقايان سر و کار داشته باشم و فکر ميکنم که کار کردن من را از خدا و وظيفه ي اصلي دور مي کند. من فوق العاده برون گرا هستم و با ماندن در خانه احساس پوچي ميکنم. مدتي است که فکر مي کنم بي هدف در زندگي مانده ام. نمي دانم وظيفه ي من با اين شرايط نسبت به خودم و جامعه ام چيست ؟ چطور مي توانم بدون احساس گناه و همراه با کاري که انجام ميدهم رضايت خدا را جلب کنم. احساس مفيد بودن هم بکنم و به آرامش هم برسم ؟
پاسخ – خوب است به بهانه ي صحبت دوست مان الان که موقع گرفتن دفترچه هاي کنکور است يک توضيح کلي در مورد انتخاب رشته ها عرض بکنيم. گاهي اوقات يک مُد فرهنگي ايجاد ميشود. مثلا ده سال پش مد فرهنگي اين بود که همه دکتر بشوند. چند سالي است که مد شده که همه مهندس بشوند. اين مد فرهنگي که ضد فرهنگ است و در واقع يک آسيب فرهنگ است و در روانشناسي اجتماعي به آن پاتولوژي اجتماعي مي گوييم. افراد به نيازها و احساساتشان امکانات و شرايط آينده خودشان هيچ توجهي نمي کنند و فقط يک عنوان تايتل مهندس يا دکتر را داشته باشند. اين خطرناک است. من در مشاوره ي تحصيلي مي گويم که شما چند چيز را ببينيد. اول اينکه آيا واقعا استعداد آن رشته را داريد. دوم اينکه آيا واقعا دوست داريد در محيطي که ديگران کار ميکنند بعد از فارغ التحصيلي در آنجا کار کنيد ؟ مثلا شيمي محض خوانده باشد و بايد برود در يک کارخانه کار کند. آيا تمايل به آن محيط را درارد و آيا اين محيط رشد تو هست ؟ به تناسب جنسيت و استعدادها و توانايي هاي مختلفي که داري. يعني اول موقعيت و زندگي و ازدواج و آينده ده سال را پيش بيني کن و بعد انتخاب رشته کن. از کساني که دارند خودشان را براي کنکور آماده مي کند مي خواهم که اين مسائل را بطور جدي تري دنبال بکنند. و نگذارند که مدهاي فرهنگي آنها را با خودش ببرد. ايشان مي گويند که من از احساس گناه مي ترسم. احساس گناه يک نعمت است يعني اينکه من در موقعتي گناه قرار بگيرم و آنرا احساس بکنم خيلي خوب است. همان جور که وقتي دست من به يک شي داغ يا بُرنده بخورد و احساس درد بکند خيلي خوب است چون من خودم را از خطر حفظ مي کنم. گاهي ما نسبت به گناه احساس کاذب داريم. من واقعا گناه نميکنم و زمينه ي گناهي هم فراهم نيست.
من فکر ميکنم که نکند در محيطي که کار ميکنم چون آقايان حضور دارند گناه دارد. اين غلط است. من فکر بکنم که صرف حضور خانم در اجتماع گناه است. اين خيلي غلط است. ايشان مي گويند من به عنوان يک فرد برون گرا وقتي در خانه مي نشينم احساس پوچي مي کنم. چرا شما بايد در خانه بنشيني ؟ اگر شما قدرت و موقعيت خانوادگي را داريد ومسئوليت هاي خودتاناينامکان را به شما مي دهد که فرصت هايي را بطور جدي يک کار خلاق و تاثير گذار متناسب با استعدادهاي تان داشته باشيد حتما اين کار را انجام بدهيد. مسئوليت زندگي شما به شما اين فرصت را ميدهد که شما يک زمانهايي را براي خلاقيت داشته باشيد. ولي حتما اين کار لازمه اش اين نيست که شما در يک فضايي قرار بگيريد که ايجاد آسيب بکند. من مي دانم که خانم ها در عرصه ي تحقيق و پژوهش معمولا در دنيا سرآمدتر هستند. بخاطر پشتکار و ويژگي جزئي نگري شان ويژگي خاصي دارند که در کارهاي پژوهشي موفق تر هستد. ايشان اين قابليت را دارد که در همان رشته ي تخصص خودشان عرصه ي علمي و پژوهشي را فراهم بکند. اين امکان را دارد که يک فضايي را فراهم بکند با چند تا از دسوتان خودش که فارغ التحصيل همان رشته هستند و يک مجموعه ي زنانه ي خوب اما کارآمد توانمندي را ايجاد بکند. ايشان خلاقيت خودش را و هوش خلاقش را در حقيقت جدي بگيرد و اين امکان را فراهم کند. به جاي کارجويي کارآفريني کند. وقتي جوانان ما در عرصه ي کارآفريني قرار مي گيرند حلقه هاي گمشده ي نقشه ي جامع کشور را روشن مي کنند. ايشان خودش را دست کم نگيرد. توانايي اين را دارد که با فکرهاي خوب و بکري که جوانان ما دارند اين قابليت را بيشتر کنند. قطعا بيکاري زمينه ي انواع آسيب ها است. امام علي (ع) مي فرماند: بزرگترين لذت کارکردن است.
سوال – با حرفهايي که شما زده ايد تصميم گرفته ام که گذشت کنم و به خواهر کوچکترم اجازه بدهم که زودتر از من ازدواج کند. ولي بعد از اين هر چند وقت يکبار حال روحي ام بهم مي ريزد. احساس مي کنم که عقب مانده ام. کوچک شده ام و کسي به من اهميت نميدهد. اعتماد بنفس من کم شده است و تحمل نگاه اطرافيان را ندارم. از تصميمي که گرفته ام پشيمان نيستم. دلم نمي خواهد اين حالات به من دست بدهد.
پاسخ – در مملکت ما موج هاي اصلاح فرهنگي در خانواده ي ما رخ مي دهد. قطعا رسانه هم در اين زمينه توانسته تاثيرگذار باشد. اين دوست مان توانسته بر دل خودش پيروز بشود. و فرصت ازدواج را از خواهرش ندزدم. اما آسيبي که به من خورده عزت نفسم پايين آمده است. من مخصوصا کلمه ي اعتماد بنفس را استفاده نمي کنم. چون عزت نفس را خيلي دقيقتر و جدي تر مي دانم. عزت نفس مثل يک قناعتي است که در روي زمين حضور دارد. يک جايي اين چشمه خودش را بروز مي دهد ولي اعتماد بنفس صرفا يک ويترين خيلي بزرگ است. گاهي اوقات پشت آن خيلي هم چيزي نيست. چکار کند اين خواهر ما که عزت نفس او بالا برود ؟ يک – يادمان باشد که ما در حضور خانوادگي و اجتماعي مان نياز به تحسين و ترغيب داريم اما اگر مدام منتظر تحسين و تاييد ديگران باشيم خيلي وقت ها امکان دارد ديگراني که هنوز خيلي به آن حد از رشد هويتي نرسيده اند که کار خوب ما را درک بکنند طبيعي است که با نيش، کنايه، اشاره و روش غلط بخواهند روش خودشان را به ما تحميل کنند. اين خواهر ما يک مسير را جلو رفته اما پشت چراغ قرمز احساسي خودش ايستاده است و احساس مي کند که اطرافيان او را تاييد نمي کنند. ايشان مي گويند که من حس مي کنم که نگاه ها سنگين است يعني لزوما کلام نامناسبي نشنيده است اما در درون خودش يک کارت قرمز به خودش داده است. به خودش گفته که تو که ازدواج نکردي پس شايد شايستگي هاي لازم را نداشتي پس تو يک نمره کم آوردي. من مي گويم شايد اين باشد و شايد هرگز اين نباشد. شما مي توانيد يک بُعد ديگرش را هم ببينيد. بگوييد که من ويژگي و توانمندي هايي را دارم که هنوز نتوانسته ام فرد مناسب خودم را پيدا بکنم بدون اينکه اين تبديل به يک وسواس و يک سخت گير اضافي، اين خودش نشان دهنده ي قدرت و قوت شما است. دخترهاي خوب ما که توانمندي هاي علمي اجتماعي و شغلي خوبي دارند گاهي اوقات اينها هم زندگي هاي موفقي نصيب شان نميشود زيرا در زمان هاي طلايي اقدام نمي کنند.
من به دوستاني که اين زمان طلايي را هنوز دارند اعلام مي کنم که صرف موفقيت هاي تان شما را فريب ندهد که من هر موقع خواستم ميتوانم ازدواج بکنم. زمان طلايي در دوره اي است که در نهايت شادابي و نشاط قدرت اين را دارند که در مقابل همه ي سختيها بايستند. آن زمان طلايي از 18سالگي شروع ميشود تا 27 سالگي در دخترخانم ها و براي آقا پسرها وقتي است که عقل اجتماعي، اقتصادي و عاطفي شان کامل بشود. براي بعضي ها اين ها در سن20 سالگي هم است ولي عموما در سن 24 سالگي آن زمان طلايي است. اين خواهر خوب مان چکار کند ؟ راه کارهاي بالا بردن عزت نفس را جدي بگيريم. يک- قدرت علمي خودش را بالا ببرد البته نه صرفا مدرک. در عرصه ي دانش محوري نه مدرک محوري. دانايي خودش را در جاهاي مختلف بالا ببرد. دو – حضور خانوادگي و اجتماعي اش را يک حضور موثر بکند. در فضاهاي مطلوب و مناسب که در خانواده و جامعه وجود دارد، بعضي از دخترهاي خوب مي گويند که چون ما مومن هستيم خواستگارهاي خوبي نداريم، چون ما اهل بي بند و باري و احيانا اهل نابساماني هاي رفتاري و پوششي نيستيم و مي بينيد کساني که اهل آرايش هستند خيلي راحت ازدواج ميکنند. آيا اين نحو عرضه کردن خودتان را درست مي دانيد يا توانايي هاي خلقي و رفتاري و فکري و معنوي خودتان را بتوانيد عرضه کنيد. عرضه کردن شما به انها و رقابت منفي شما قطعا شما را به ورطه ي هلاکت مي کشاند. خودت را عرضه بکن اما در مکاني که واقعا نگاه نقاد و ارزش يابي وجود دارد. اين را جدي بگيريد. در ضمن من حواسم باشد که در ارتباط با افرادي که در خانواده وجود دارد فکر نکنم که آنها لزوما دارند من را سرزنش مي کنند. ما هر موقع خودمان را احساس کمبود مي کنيم اين نگاه و رفتار در ديگران را براي خودمان منفي ارزيابي مي کنيم. فکرهايي که فکر نيستند فکر خوره هستند. من در فکر خودم دچار سوء ظن ميشوم. وقتي دو نفر دارند حرف ميزنند من ميگويم که حتما آنها دارند مي گويند که چرا او ازدواج نکرده است ؟ اين دليلي ندارد. اين زمينه ي سوء ظن است. يکسري آسيب هاي روانشناختي در ذهن است که ذهن من دارد مريض ميشود. بيکاري کم تحرکي عدم حضور جدي و فعال در جامعه و خانواده موجب ميشود که من دچار يک مشکل بشوم: انسان منزوي، تنها، بدبين و يواش يواش بدخواه. هر چه حضور فعال تر تقويت، بعد معنوي، علمي و اجتماعي خودم به شکل صحيح داشته باشند.
سوال – سوره نساء آيات 147-141را توضيح دهيد.
پاسخ – مي فرمياد: کساني که دچار آسيب هستند کساني هستند که با نماز جدي نيستند. وقتي به نماز مي روند با بي حوصلگي و کسالت به نماز مي روند. با عشق واشتياق سراغ نماز نمي رود. يادمان باشد زمان نماز و اذان خداوند عاشقانه ما را صدا مي کند براي اينکه بتوانيم عبوديت او را بکنيم و با جان و دل، خودمان را تسليم او بکنيم. در اين آهي مي فرمايد: اين ها کساني هستند که اهل دوگانگي شخصيتي هستند. هم دچار نفاق دروني هستند و هم ميخواهند پيش مردم بهتر از آن چيزي که هستند باشند. اين ها ياد خدا م يکنند اما خيلي کم و اين قد کم که حقيقت را نمي توانند دريافت بکنند. همت و توجه به نماز را بيشتر کنيم.
سوال – اگر ما در آن سن طلايي ازدواج نکنيم بعد از آن سن، ازدواج ديگر جواب نمي دهد ؟
پاسخ – سن 18 سالگي تا 27 سالگي که عرض کرديم جدي خودتان را براي ازدواج آماده بکنيد. و در مورد خواستگاري رفتن و خواستگار آمدن سخت گيري نکنيد. نگوييد که مي خواهم فوق ليسانس خود را بگيرم و يا مي خواهم همسرم ماشين يا خانه داشته باشد شرط هايي نگذاريد که جزء ذات موفقيت زندگي زناشويي نيست. گاه ياوقات ما دچار آسيب هاي خيلي عميق و جدي هستيم. مثلا دختر خانم 27 ساله نگوييد که سن ازدواج من گذشته و ميخواهم راحت زندگي بکنم يا مي خواهيم مجردي باشيم. اين نشان دهنده ي آن آسيب است. پيامبر مي فرمايد: کسي که ميل ازدواج را در درون خودش يک ميل حقيقي نبيند، اين فرد دارد از اسلام و بندگي خدا فاصله ميگيرد. هرکسي ميل ازدواج در خودش را بِکشد و احساسي نداشته باشد که ازدواج بکند اين انسان با مسلماني فاصله گرفته است. و از خدا فاصله مي گيرد چون بسياري از ابعاد هويتي او مي تواند دچار آسيب بشود. اين ميل دروني است. نامه ي يک برادر26 ساله را ديدم که در زمان طلايي ازدواج کرده بود اما با يک انتخاب غلط. با دختري که ده سال از خودش کوچکتر است. و بعد دچار مشکل شده بودند. اشتباه بزرگي است که در خانواده هايي که پسر دارند وجود دارد اين است که فکر ميکنند وقتي سن پسر بالا مي رود سن دختر بايد نزولي پايين بيايد. اگر سن پس 23 باشد مي گويند سن دختر 21 باشد خوب است ولي اگر سن پسر 27 سال شد مي گويند که سن دختر بايد 19 سال باشد. فکر مي کند با کم شدن سن دختر خوشبختي او تضمين ميشود. اين اول مشکلات است زيرا آن دختر خانم نوع احساسات و نيازهايش خيلي با پسر فاصله دارد. شما مجبور هستيد نقش يک پدر را بازي کنيد و او هم نقش يک دختر را بازي کند. و يک زندگي موفق خيلي کم رخ مي دهد.
سوال – دختر 20 ساله هستم دو ماه است که نامزد کرده ام و نامزدم را واقعا دوست دارم. چون از هر نظر عالي است و در غير اين صورت او را قبول نمي کردم. تنها يک اشکال بزرگ دارد. من فکر ميکردم برطرف ميشود ولي نشد و آن نماز نخواندن او است. البته نماز را قبول دارد و از کساني که واجباتشان را انجام ميدهند طرفداري مي کند ولي نمي دانم چرا خودش نماز نمي خواند و روزه هم نميگيرد. مادر من بشدت مذهبي است. و معتقد است که پيامبر فرمود است با شخص بي نماز وصلت نکنيد. اگر مادرم بفهمد مانع ازدواج ما ميشود. من مي توانم به او کمک کنم که نماز بخواند ولي او خيلي مغرور است. من نميخواهم نامزدي ام را بهم بزنم ولي اين مسئله من را رنج مي دهد. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – از فرمول طلايي پيروز شدن بر بديهاي فرد با خوبيهاي او استقاده کنيد. گفته اند که نماز را دوست دارد. بدون اينکه غرورش را بشکنيد قانون 1+6 را استفاده بکنيد. توسل ويژه به حضرت زهرا (س) داشته باشيد و يادمان باشد انساني که عشق به نماز دارد و نماز نمي خواند احيانا غرور و تنبلي اش مانع شده است. بايد با خوبي هايش بر تنبلي و غرورش پيروز بشود.
نکته ي پاياني اينکه ما حواس مان باشد که در مثلث طلايي ما رابطه ي خودمان را با هرکسي که مي خواهيم تعريف بکنيم اول با خدا تعريف کنيم. با دوستان، همسر، اطرافيان و کساني که به ما ظلم ميکنند ما قبل از اينکه آنها را ببينيم خدايي را ببينيم که همه ي خوبي هاي عالم از او صادر ميشود. اگر اين خوبي ها را ببينيم بعد قدرت بخشيدن آنهايي که به ما ظلم کرده اند را پيدا ميکنيم. قدرت محبت کردن به همديگر را پيدا مي کنيم و قدرت اين را پيدا مي کنيم بدون اينکه خودمان را به رخ ديگران بکشيم خوب باشيم ولي اين خوبي ها مثل عطر يک گل همه جا را پُر کند بدون هيچ ادعايي. مادر و پدري در تربيت بچه شان موفق هستند که يادشان باشد که بچه شان امانت است. زن و شوهري در قبال هم موفق هستندکه يادشان باشد که همسرشان امانت خدا است در اختيار آنها و روزي بايد پاسخگوي همه ي کارهاي خومان باشيم. چنين کسي در نهايت شخصيت هويتي خواهد بود.