برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهميت کسب مهارت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 08- 05-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
صداي ذکر تو شب را فرشته باران کرد *** عبور تو لب شيراز را غزل خوان کرد
کرم نما و فرود آ که خانه، خانهي توست *** بيا که چشم دلت شهر را چراغان کرد
چو خواهرت که ز درياچهي نمک دل برد *** هواي زلف تو درياچه را پريشان کرد
نه شيخ شهر، تو شاهي که با چراغ رسيد *** و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد
چه اشکها که ضريحت به گونهها جاري *** چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد
شراب خون تو جوشيد و جان حافظ را *** به جرعهاي غزل از جام غيب مهمان کرد
و گنبد تو براي دل کبوترها *** چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد
سفر اگر چه چنين ناتمام ماند ولي *** صداي پاي تو شيراز را خراسان کرد
شريعتي: سلام ميکنيم به حضرت احمد بن موسي، شاهچراغ در روز بزرگداشت مقام عظيم آن حضرت. سلام ميکنم به همه بينندگان خوب و شنوندگان نازنين. امروز مبارک باشد مخصوصاً به شيرازيهاي عزيز و مهمان نواز و خون گرم که در حرم سوم اهلبيت هستند. حتماً نايب الزياره ما هم خواهند بود. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
جلسات قبل در مورد اين صحبت کرديم که يک تکاني بخوريم و هرکس هرکاري بلد است به ديگران هم منتقل کند. کشوري که نسل نو آن مهارت نداشته باشد و محفوظاتش کاربرد نداشته باشد، پژوهشش به اقتصاد کشيده نشود، يک چيزهايي حفظ کرده و مدرک گرفته و حالا هم نان ندارد بخورد. در مورد اين چند جلسه صحبت کردم. امروز هم ادامه مباحثم را بگويم.
از جمله مهارتها، مهارت پاسخگويي است. در قرآن «يَسْئَلُونَك» زياد است. يعني از تو ميپرسند و تو هم بايد آماده باشي جواب بدهي. همه چيز هم ميپرسند. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّة» (بقره/189)، از هلال ماه ميپرسند. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفال» (انفال/1) از بيابانها و جنگلها و رودخانهها ميپرسند. «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح» (اسراء/85) از روح ميپرسند. «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون» (بقره/215) به فقرا چه انفاق کنيم؟ «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَة» (اعراف/187) از قيامت ميپرسند. يک معلم و مربي و استاد دانشگاه بايد قبل از اينکه سؤال کنند، جوابش را از قبل آماده کرده باشد. «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ» (بقره/142) يعني پيغمبر حواست جمع باشد، اينها در آينده يک سؤالي خواهند کرد. قبل از اينکه سؤال کنند تو بايد جواب را آماده داشته باشي. در قرآن چند تا «سيقول» داريم. يعني نگذار سؤال کنند و بعد بنشينيم ببينيم جواب اينها چيست. قبل از اينکه اينها سؤال کنند جوابشان را بدهيم.
يا مثلاً داريم قبل از اينکه منحرفين بيايند ذهن شما را خراب کنند، ذهن بچههاي شما را خراب کنند، شما بچههايتان را بيمه کنيد. «قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ» (الكافي، ج 6، ص 47) مرجئه يک گروه منحرفي هستند، قبل از اينکه مرجئه سراغ بچههاي شما بيايند، خودتان بچههايتان را در سؤال و جواب بيمه کنيد.
مسأله ديگر اينکه آموزش دائمي بايد باشد. هم قبل از کار يک دوره ببيند، هم وسط کار، هم بعد از کار. قبل از کار اگر نداند که خراب ميکند. اگر وسط کار ببيند باز نياز به تجربههاي وسط کار هست. اگر بعد از کار باشد، چون گاهي کار را خوب انجام ميدهيم، اما خدمات پس از فروش ناقص است. يعني به اصل کار لطمه ميزند. الآن سعودي از آمريکا اسلحه ميخرد. اينطور نيست که دلار و ريال برود و هواپيما بيايد. هواپيما کارشناس و خلبان هم ميخواهد. مديريت هم نياز دارد. يعني اسمش اين است که سعودي هواپيما خريد. ولي آمريکا نفوذش را در سعودي بيشتر کرد. چون بالاخره وقتي پانصد هواپيما ميخرد، به همان مقدار نيرو و متخصص و پرسنل و مسکن و وسايل رفاهي و فرهنگ و اخلاقشان و سبک زندگيشان تغيير ميکند. لذا ما بايد آموزشمان هم قبل باشد و هم بعد باشد و هم حين آن باشد. من روز جمعه نشستم اين بحث امروز را يادداشت کردم. الآن هم که بحث را مطرح ميکنم بايد شما مراقب باشيد که در برنامه زنده کلمهاي جا به جا نشود. بعد هم که فيلم شد باز هم بايد بازبيني کنيد. پزشکان خوب ما هر چند ماهي يک فرصت مطالعاتي دارند. از طريق اينترنت، ماهواره، سفر يک فرصت مطالعاتي دارند. مثلاً آخرين دارو براي اين بيمار چيست؟
مسألهي ديگر فرصت براي کار است. داريم قبل از آنکه دختر و پسر به تکليف برسند بايد آموزشهايي ببينند. گاهي در خيابان ميبيني دختري بي حجاب است. به مادرش ميگويد: اينطور دخترت را تربيت نکن. ميگويد: هنوز نه سالش نشده است. ميگويم: تا نه ساله نشده، اگر آزاد باشد سر نه سالگي ميتواند حجاب داشته باشد؟ يک پسري تا پانزده سالگي سيگار بکشد، تا پانزده ساله شد ميتواند سيگار را عوض کند. ماشين نيست که فرمانش را بگرداند. وقتي انسان با يک سبکي خو گرفت و عادت کرد ديگر سخت ميشود. مواظب باشيد بچه شما فقط براي دنيا نباشد، ذخيره قيامت هم باشد. اصلاً قرآن به بچه ذخيره قيامت گفته است. «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم» (بقره/223) خانم شما بستر شماست،«فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» ميتوانيد آميزش جنسي کنيد، «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» يعني چه؟ يعني مرغ و خروس نيستيد که به هم جفت شويد. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» ذخيره قيامت است. ما بايد حساب کنيم اين بچه به درد قيامت ما مي خورد يا نه؟ در دنيا بچه سي سال، پنجاه سال بچه است. اما در جهان ابدي اين بچه باقيات الصالحات من نيست. بچه تربيت کردند خانه و ماشين و همه چيز دارد ولي رابطهاش با خدا قطع است. رابطهاش با فقرا قطع است. رابطهاش با جامعه قطع است. مثلاً من 270 کيلو فرزند دارم، يعني چهار تا بچه دارم. اما کدام به درد خود شما ميخورد. کدام يک به درد جامعه ميخورد؟ کدام يک به درد آينده ميخورد؟ خدا به بچه ميگويد: ذخيره آينده. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» باقيات الصالحات باشد. چون هر کار خيري که اولاد بکند ثوابش را پدر و مادر هم دارند. اگر شما بچهات را در يک مسير کج قرار دادي، تا آخر عمر هرچه کج برود گناهش به گردن پدر و مادر يا استاد است يا کسي که او را کج کرده است. اگر شما بچهات را در مسير خيري قرار دادي، تا آخر عمر هرکار خيري بکند، معلمي هم که اين راه را جلوي پاي او گذاشت در ثوابش شريک است. ما بايد مقداري آينده نگر باشيم. «لا خير فى لذة من بعدها النار» دنبال اين لذتهايي که عاقبت ندارد، نرويد. گاهي وقتها يک چيزي مثل ليمو شيرين است. اما بعد از يک لحظه تلخ ميشود. تا ابد هم تلخ است. شيرينياش لحظهاي است. خيلي از گناهها همينطور است. در يک لحظه گناه است ولي تلخياش باقي ميماند. ما فکر نکنيم اگر به گناه لذت برديم هميشه خواهد بود.
روايت داريم رزق هرکسي از حلال اندازهگيري شده است. کساني که به حرام ناخنک ميزنند، خدا از حلال برايش کم ميگذارد. اين جوان چقدر بايد از همسرش لذت ببرد. خدا اندازه گرفته است. اين جوان دست به حرام ميزند. ناخنک ميزند به کار حرام و خدا از حلال کمش ميگذارد. يعني هرچه خواستگاري برود، نميشود. بايد 22 سالگي داماد شود، 32 سالگي داماد ميشود. گاهي بايد اينقدر شکر وارد بدن شما شود. به حرام ناخنک ميزني و چند شيريني با هم ميخوري، بعد دکتر ميگويد: قند شما بالا رفته نبايد قند بخوري. زندگي مهارت ميخواهد. ما آدمهايي داريم تحصيل کرده هستند ولي زن و مرد نميتوانند با هم زندگي کنند. همسرداري مهارت ميخواهد. مادر قبل از اينکه جهازيه جور کنند بايد آئين همسرداري را ياد دخترشان بدهند. آداب زندگي مشترک را ياد بدهند. ما از بيست سال قبل يک پارچه را براي جهيزيه دخترمان نگه ميداريم. اما بيست سال ديگر که خواست زندگي کند چطور بايد تمرينش بدهيم؟ خدا به طور طبيعي تمرين را در وجود انسان گذاشته است. دختر سه ساله عروسک بازي ميکند. چون اين دختر بيست سال ديگر مادر ميشود. خداوند با حکمت خودش اين را در وجود افراد جاساز کرده است. ما بايد دين و سبک زندگي و اخلاق را ياد بچههايمان بدهيم.
آيت الله منتظري زندان بود. ايشان پشت ميلهها بود. گفتيم: يک نصيحتي به ما بکن. چيزي يادش نيامد. دوباره گفتيم: يک نصيحتي به ما بکن. دو سه بار گفتيم و چيزي يادش نيامد. گفت: همين که چيزي ياد من نيامد براي تو بهترين نصيحت است. من خيلي مطالعه کردم ولي چون ثبت و ضبطم آنطور که ميخواستم نشد، الآن وقتي ميگويي: بگو، نميدانم چه بگويم. شما الآن که از پيش من رفتي، دفترهاي زيادي بخر. مثلاً يک دفتر براي حقوق زن بگذار. يک دفتر براي مسائل اقتصادي، يک دفتر براي طنزهاي حکيمانه، اين دفترها را بگير و پشتش بنويس. زمان ما کامپيوتر نبود، امروز کامپيوتر کارها را آسان کرده است. يک روز ديديم در روزنامه نوشته که در اقيانوس اطلس ماهي پيدا شده سه ميليون سال عمر دارد. ديدم من دفتر مربوط به اقيانوس و ماهي ندارم، گفت: در دفتر امام زمان بنويس. اگر کسي پرسيد امام زمان چطور 1200 سال عمر دارد؟ بگو: خدايي که به يک ماهي سه ميليون سال عمر ميدهد، به امام زمان هم 1200 سال عمر ميدهد. يعني ديگر چيزي حرام نميشود. آن دفترها سرمايه زندگي من شد. الآن دفتري که براي پنجاه سال پيش است در کتابخانه من هست. اين خيلي برکت داشت و يک نصيحت بود از يک عالم، آن هم در زندان و تصادفي بود. در اتوبوس نشستيد يک حرف حسابي بزنيد. گاهي در مورد گران شدن سيب زميني و پياز حرف ميزنند. شما که اين مشکلات را نميتوانيد حل کنيد. بله يکوقت گرهاي باز ميشود. ما بايد طوري باشد که از لحظهها استفاده کنيم. ممکن است کسي از من کوچکتر هم باشد ولي حرف حسابي بزند.
داريم حضرت رسول(ص) وقتي کسي را ميديد، ميگفت: کار بلد است؟ مهارتي هم دارد؟ اگر ميگفتند: نه، ميگفت: از جلوي چشم من افتادي. «سقط من عيني» يعني نزد من عزيز بودي. از چشمم افتادي! روايت داريم کسي که حرفه ندارد «لان المؤمن إذا لم يكن له حرفة يعيش بدينه» (جامعه الاخبار، ص 139) اگر کسي هنر نداشته باشد، دين فروشي ميکند. اگر کسي حرفه نداشته باشد «يعيش بدينه» دين فروشي ميکند. کلاهبرداري ميکند. در کارها هم کار بازويي بيشتر سفارش شده است. گرچه نظريه پردازي و کارهاي علمي و فکري هم کار است، يک استاد دانشگاه و يک عالم با مغزش توليد علم ميکند، اما سفارش به کار بازويي زياد شده است. چون کار علمي براي يک گروه خاصي است ولي کار بازويي مربوط به همه است. حديث داريم «مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ ثُمَّ لا يُعَذِّبُهُ أَبَداً» (بحارالانوار، ج 100، ص 9) کسي اگر با بازوي خودش کار کند، يکوقت امام صادق بيل دستش بود، کار ميکرد. گفتند: آقا چرا شما بيل دست گرفتي؟ گفت: دوست دارم خدا مرا در حال کار ببيند. پيغمبرها کار ميکردند. روايت داريم در بحارالانوار جلد 104 صفحه 56 است. حضرت آدم برزگر بود. نوح نجار بود. ادريس خياط بود. داود زره ساز بود. موسي چوپان بود. ابراهيم کشاورز بود. شعيب چوپان بود. لوط کشاورز بود. حضرت صالح تاجر بود. حضرت سليمان امير بود. هرکدام يک شغل و حرفهاي داشتند.
در روايت داريم حضرت فاطمه زهرا(س) در خانه گندم را آرد ميکرد و خمير ميکرد و نان ميپخت. حديثش در کافي است. نزد امام صادق آمدند و گفتند: شخصي است که نيتش بد نيست و آدم خوبي است، ميخواهد کم فروشي نکند اما عملاً نميتواند و کم فروشي ميکند. نميتواند جنس را وزن کند. امام صادق فرمود: مردم به او چه ميگويند؟ گفت: ميگويند: آدم خوبي است ولي عقلش کم است. امام صادق فرمود: حق ندارد چيزي را وزن کند. ممکن است کسي در چيزي مهارت نداشته باشد. امام خميني دنيا را تکان داد و ايران انقلاب شد، اما براي روضه خواني به مرحوم کوثري ميگفت: بيا روضه بخوان. طوري نيست کسي امام خميني هم باشد ولي مهارت روضه خواني نداشته باشد. حسن فاعلي کافي نيست، حسن فعلي هم لازم است.
يکي از علما حمام رفت، صاحب حمام خواست به اين آيت الله خدمت کند. يک دلاک و کيسه کش فرستاد، کيسه آقا را بکشد. همينطور که کيسه ميکشيد آمد پز بدهد، گفت: اين دلاکي که براي شما فرستادم نماز شبش ترک نميشود. گفت: مشکل همين است. من نماز شب خوان نميخواهم، من دلاک ميخواهم. يک نفر گوسفند خريده بود عيد قربان بکشد، گوسفند کور بود. آمد گفت: گوسفندت کور بود! چوپان گفت: مگر ميخواستي قرآن بخواند؟ چاق و سالم بود، بکش و بخور! گاهي وقتها يک کسي ممکن است براي کاري خوب نباشد اما براي يک کار ديگر خوب باشد.
يکوقتي طلبهها را به عنوان سربازها ميگرفتند. مرحوم هاشمي رفسنجاني را هم گرفتند. گفتند: طلبهها اکثراً جوان هستند. اينها را بگيريم و در پادگانها ببريم، حوزه را بشکنند. امام يک جمله فرمود و شاه دستش را بلند کرد. گفت: ما از خدا ميخواهيم طلبهها در پادگانها بروند و بگويند: شاه چه کسي است! آن زمان ما هم جوان بوديم. در يک خانه پنهان شديم که سربازي نرويم. يک رفيق داشتم کوتاه بود. گفتم: تو در کوچه برو. تو به درد سربازي نميخوري. قد تو کوتاه است. گفت: چرا من هم ميگيرند و ميگويند: بنشين عدس پاک کن! گاهي يک کسي به درد کاري نميخورد، ولي به درد کار ديگري ميخورد. خوشا به حال کسي که هرکاري بلد نيست بگويد: بلد نيستم.
از يکي از علما و مدرسين قم شنيدم. آيت الله العظمي خويي خيلي در فقه و اصول درجه يک بود. به او گفتند: اخلاق بگو. گفت: نميتوانم بگويم. نه اينکه بلد نيستم راه دستم نيست. خجالت نکشيم بگوييم: بلد نيستيم. «قُلْ إِنْ أَدْرِي» (جن/25) بگو بلد نيستم. اصلاً همين گفتن بلد نيستم، مهارت ميخواهد. ما مهارت نداريم که بگوييم: بلد نيستيم. شما هزار پزشک را حساب کن. وقتي نزدش ميروي اگر مريضي را تشخيص نداد، اينجا سه مهارت ميخواهد. 1- مهارت داشته باشد که بگويد: بلد نيستم. نميتوانم تشخيص بدهم. 2- بگويد: حالا که تشخيص ندادم اين پول را برگردان. ويزيت نميکنم. 3- بگويد: فلاني در اين تخصصش از من بيشتر است.
مسأله ديگر اينکه بعضي حرفه دارند و امين نيستند و بعضي هم امين هستند و حرفه ندارند.
آن يکي خر داشت پالونش نبود *** چون که پالون يافت، خر ديگر نبود
کرم داران عالم را درم نيست *** درم داران عالم را کرم نيست
بعضي هم کرم دارند و هم درم دارند. دختر شعيب به پدرش گفت: موسي را اجير کن. براي کارگري خوب است. «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» (قصص/26) قوي و امين است. بعضي امين هستند و قوي نيستند. بعضي هم قوي هستند و امين نيستند. تعهد و تخصص! خدا شهيد بهشتي را رحمت کند. بني صدر هي ميگفت: تخصص، تخصص! بهشتي هم با اين بچههاي بسيج و سپاه بود. بهشتي گفت: يک محاسبه کنيم. اگر افراد ناشي وارد کار شوند، چون دين دارند، بعد از دو سال ياد ميگيرند. اما اگر يک آدم خائن و متخصص باشد و دين نداشته باشد، تا آخر عمر قيامت ميکند. يعني متخصص بي دين چون دين ندارد لطمه ميزند ولي ناشي متدين چون دين دارد بعد از چند سال که ياد گرفت، خدمت ميکند. شهيد چمران ميگفت: اگر انسان متعهد باشد، متخصص هم هست. چون اگر آدم دين داشته باشد، ميگويد: من تخصص ندارم، کار را از اول قبول نميکند.
شريعتي: سالهاست که شما در عرصه دين تبليغ ميکنيد و ما مثل شما کم داريم يا نداريم. خيليها پاي درس شما نشستند و ياد گرفتند. نکاتي که گفتيد دغدغههاي شماست و خيلي کاربردي هم هست و خيلي هم گره گشاست. چقدر تلاش کرديد اين تجربيات و مهارت را منتقل کنيد؟
حاج آقاي قرائتي: من چند سال قبل از انقلاب به فکر افتادم چرا ما پزشک اطفال داريم، چرا آخوند اطفال نداريم؟ الگو هم نداشتم. قرآن ميگويد: منتظر الگو نباش. خودت الگو باش. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) من براي ديگران الگو باشم. از کجا شروع کنيم؟ از همين کوچه شروع کرديم. هفت تا بچه آمدند برايشان قصه گفتيم. خوششان آمد و بعد هم ذره ذره زياد شدند و بعد ماه رمضان بود و کاشان بودم. آمدم قم استادم آيت الله مشکيني بود. دو تا از علماي بزرگ همچون آيت الله ستوده، آيت الله صلواتي بود که من نزد اينها درس خواندم. آقاي ستوده و آقاي صلواتي يک مسجد داشتند. يکي ظهر نماز ميخواند و يکي شب، گفتم: من شاگرد شما هستم. به اين مردم بگوييد: من اين شيخ را ميشناسم. گفت: ميخواهي چه کني؟ گفتم: ميخواهم بگويم: فردا که ميآييد بچههايتان هم بياوريد، خودتان بالا نماز بخوانيد بعد از نماز من براي بچه شما قصه ميگويم. ايشان هم گفت: من اين شيخ را ميشناسم و فردا شب بچهها را آوردند. از جمله بچهها، بچه آيت الله مشکيني بود. درسهاي مرا مينوشت و به پدرش نشان ميداد. پدرش گفت: من درسهايي که تو به پسرم ياد ميدهي، خواندم. ميشود من کلاس شما بيايم؟ گفتم: کلاس بچههاست. گفتم: باشد من ميآيم. آيت الله مشکيني آمد و ديد بيست بچه نشستند. آيت الله مشکيني هم نشست. من هم پاي تخته سياه بودم. جلسه تمام شد آقاي مشکيني گفت: بيا يک معامله بکنيم! تو ثواب اين جلسه بچهها را به من بده، من يک درس مهمي دارم. من ثواب درس خارج را به تو ميدهم. بعد آيت الله مشکيني روي منبر گفت: قرائتي بيست تا پسر شانزده، هفده ساله را جمع کرده و پاي تخته سياه اصول عقايد ميگويد. طلبهها آمدند و آيت الله مشکيني گفت: اينها را ياد طلبهها هم بده. يک خانهاي داشتيم قديمي و خشتي بود و سه اتاق داشت. همينطور کم کم اتاقها پر شد. در حياط هم نشستند. يعني گفتند: قرائتي غروبها خانهاش پر از آخوند است. چه خبر است؟ يکي گفت: يک تخته سياه گذاشته و عکس خدا را ميکشد. کار من از همانجا جدي شروع شد. ما يک چهار سالي جمعهها کاشان رفتيم و الآن هم در قم افرادي ميآيند کلاسداري، تفسير گويي داريم. اين مهارتها را منتقل ميکنيم. من قبل از انقلاب کلاس داشتم بسياري از طلبهها ميآمدند. الآن بعضي از آقايان سوادشان از من بيشتر است. کمالشان بيشتر است ولي يک زماني اينها کنار من مينشستند و الآن خيلي از من بهتر هستند. البته بعضي مهارتها را نميشود منتقل کرد. بنده يک لهجه و بياني دارم. قدرت تمثيل را خدا به من داده است. هر سوزني براي يک پارچهاي است. قصه گويي، حديث گويي مهارت ميخواهد. تفسير گويي مهارت ميخواهد. براي بچهها حرف زدن يک مهارت ميخواهد. امام براي هر عضوي يک دعا ميکند. «ايدينا عن السرقه» خدايا دست مرا از دزدي حفظ کن. گناه دست دزدي است. «السنتنا عن الغيبه» زبان من غيبت نکند. «اعيننا عن الخيانه» چشم من خيانت نکند. «بطوننا عن الحرام و الشبهه» شکم من حرام نخورد. يعني براي هر عضوي يک دعا دارد. عضوها که تمام شد جامعه را برش ميزند. «و علي العلماء»، «و علي النساء»، «و علي القضاته» خدايا علما را اينطور کن. قاضيها را اينطور کن. تاجرها را اينطور کن. يعني بايد برش بزنيم. اينها همه فوت و فن دارد. انشاءالله حوزهها و دانشگاهها و جامعه ما و مدارس ما همه يک مهارتي داشته باشند. طرح تحول هم لازم نيست. مرد تحول هم لازم است. آنچه به درد نميخورد از کتابها بيرون برود.
شريعتي: در روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسي، شاهچراغ هستيم. امروز صفحه 31 قرآن کريم آيات 197 تا 202 سوره بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت را در دهه نوراني کرامت به روح بلند حضرت رضا(ع) و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه(س) و برادر ارجمندشان احمد بن موسي هديه کنيم.
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ «197» لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ «198» ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم «199» فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق «200» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار «201» أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِساب «202»
ترجمه: (موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال، ذىالقعده، ذىالحجة)، پس هر كه در اين ماهها فريضهى حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير انجام دهيد خدا مىداند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا كنيد.گناهى بر شما نيست كه (بههنگام حج) به سراغ فضل پروردگارتان (وكسب و تجارت) برويد. پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، و او را ياد كنيد از آن روى كه شما را با آنكه پيش از آن از گمراهان بوديد، هدايت كرد. سپس از همانجا كه مردم كوچ مىكنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزندهى مهربان است. پس چون مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مىكنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن. پس بعضى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن. آنان در آخرت بهرهاى ندارند. (اما) بعضى از مردم مىگويند: پروردگارا! در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار. آنها از كسب (و دعاى) خود بهره و نصيبى دارند و خداوند به سرعت به حساب هركس مىرسد.
شريعتي: انشاءالله به برکت نام و ياد حضرت احمد بن موسي، حضرت معصومه و امام رضا(ع) بهترينها براي همه شما رقم بخورد. اين هفته برنامه ما مزين به نام و ياد عالم جليل القدر، شهيد محراب حضرت آيت الله دستغيب بود که خدمات فراواني به معارف اهل بيت داشتند. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: اين آيهاي که ميگويد: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» يک نکتهاي دارد که براي خدا تعيين نکن چه ميخواهي؟ خدايا خير برسان. حسنه برسان. چون نميدانيم خير ما در چيست. خيلي از افرادي که گله ميکنند يک چيزي در ذهنشان ميآيد که اين خير است. مثلاً عاشق يک پسر يا دختري است. عاشق يک شغلي است، يک ماشيني را دوست دارد، اين فکر ميکند خيرش در اين است. وقتي دنبالش ميرود و به آن نميرسد. اعصابش خرد ميشود. گاهي به خدا شکايت ميکند که چرا ندادي؟ چرا دعاي مرا مستجاب نکردي؟ به خدا واگذار کنيد. فقط بگوييد: خدايا خير به ما بده. حالا اينکه خير ما در چه چيزي هست نميدانيم. به خدا توکل کنيم.
يکوقت جواني به من گفت: شما براي ازدواج موردي را سراغ داري که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: اول بايد خدا را از خدايي بياندازيم. يعني خدا ديگر وجود نداشته باشد يا اگر هم وجود دارد ما کار نداريم. توکل يعني به خدا واگذار کنيد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» (طلاق/3)، «وَ نِعْمَ الْوَكِيل» (آلعمران/173) خدا وکيل خوبي است. «ربنا آتنا» نميگويد: «آتني». دعا که ميکنيم دسته جمعي بگوييم. در دعا سفارش شده با «رب» شروع کنيد. اکثر دعاهاي قرآن با «رب» است. کل دعا با «رب» است. دعا عمومي است و بايد کلي باشد. خدايا همسر خوب، خدايا اولاد خوب! ميگويد: آقاي قرائتي دعا کن بچه من حافظ قرآن باشد. حالا حافظ قرآن شدن يک کمال است. اما وقتي نشد نسبت به خدا کينه پيدا ميکني. آمده طلبه شود، ميگويد: من ميخواهم آيت الله العظمي و مرجع تقليد شوم. من آمدم با اسلام آشنا شوم. حالا آيت الله شديم و حجت الاسلام شديم. يکوقت يک پرنده مثل هدهد پرواز ميکند و دو کشور مسلمان شدند. بنده صدها پرواز داشتم يک مزرعه هم مسلمان نشدند. گاهي خدا اراده ميکند با تار عنکبوت پيغمبر را در غار حفظ کند. اين همه سنگ مرمر و انواع سنگ داريم. هيچکدام از سنگها پيغمبر را حفظ نکرد. اما «أَوْهَنَ الْبُيُوت» (عنکبوت/41) تار عنکبوت پيغمبر را حفظ کرد. ما نميدانيم خير در چيست. گاهي آدم با يک خودنويس قيمتي يک سطر حق نمينويسد. گاهي با يک خودکار ارزان دهها صفحه مفيد مينويسد. امام حسين يک برادر داشت وفادار بود. يوسف ده برادر داشت همه خائن بودند. کيلويي نيست! در دعا به خدا توکل کنيم. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» يعني ملاک بايد قيامت باشد. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» در دنيا خير ميخواهم، «وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» در آخرت هم خير ميخواهم «وَ قِنا عَذابَ النَّار» محور نجات از قهر خداست. مثل دعاي الغوث است. صدبار ميگوييم: «خلصنا من النار يا رب» يا در دعاي مجير ميگوييم: «اجرنا من النار» در دعاي ماه رجب ميگوييم: «حرم شيبتي من النار»، «وَ قِنا عَذابَ النَّار» يعني محور نجات از قهر خدا باشد.
شريعتي: اين هفته قرار است از آيت الله دستغيب بگوييم که مردم استان فارس اين شهيد والامقام را با خدمات علمي و مجاهدتهاي ايشان ميشناسند. براي ما از آيت الله دستغيب بگوييد.
حاج آقاي قرائتي: ما يکبار خدمت ايشان رسيديم. گفت: من وارد جايي شدم. آقايي روي منبر بود. ميخواست از من تجليل کند ولي مهارت نداشت. گفت: آيت الله دستغيب صاحب گناهان کبيره تشريف آوردند! ايشان کتابي به نام «گناهان کبيره» داشتند. گفت: ميخواهي از من تعريف کني، بگو: آيت الله دستغيب صاحب کتاب قلب سليم وارد شد. يا نفهميده يا شيطنت کرده است. ايشان کتابهاي مفيدي داشت. خودش وجود مبارکي بود. نوه ايشان خاطرهاي گفت. يکوقتي به ستاد نماز آمده بود، گفت: از خانه بيرون آمدم ديدم کسي چاقو دست گرفته و به پلاستيک زباله ميکشد. گفتم: چرا اينطور ميکنيد؟ گفت: ميخواهم ببينم خانه شما آخوندها چند رقم ميوه است؟ يک رقم ميوه ميخوريد يا چند رقم ميوه ميخوريد. يعني مردم ما را زير نظر دارند. لذا گاهي وقتها گناهان صغيره از ما گناه کبيره حساب ميشود. قرآن يک آيه دارد ميگويد: شما زنان پيغمبر هستيد. حساب شما با ديگران فرق دارد. «مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَف» (احزاب/30) زن پيغمبر خلاف کند دو برابر است. دختر آخوند، پسر آخوند، همسر آخوند، شهر مذهبي، حساب مشهد فرق ميکند. در مشهد نبايد خلاف شود. مردم هروقت خاک کربلا گيرشان نميآيد، به خاک مشهد سجده ميکنند. وقتي مردم به خاک يک شهر سجده ميکنند و تيمم ميکنند بايد حريم قائل شد. بايد براي شب قدر حريم قائل شد. براي روز جمعه بايد حريم قائل شد. براي پيرمرد و پيرزن بايد حريم قائل شد. براي سيد، براي عالم، براي معلم بايد حريم قائل شد.
خدايا «اهدنا الصراط المستقيم» خدايا در فهم دين، در عمل به دين، در معاشرت، در ازدواج، در تجارت، در اقتصاد، در سياست، در اخلاق، در تعليم و تربيت همه ما را براي هميشه در همه امور به راه مستقيم هدايت بفرما. از هر رقم انحراف همه ما را حفظ بفرما. خلافها و انحرافهايي که بوده است ببخش و بيامرز.
شريعتي:
ربنا آتنا نگاهش را که هوايم دوباره باراني است
السلام عليک يا دريا، که دلم بي قرار و طوفاني است.
«والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»