برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: گريه راه قرب به خدا و اهلبيت (عليهم السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 04-08-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد
مست از غم تو ام، غم تو فرق ميکند *** محو تو ام که عالم تو فرق ميکند
با يک نگاه ميکشي و زنده ميکني *** مثل مسيح نه، دم تو فرق ميکند
يک دم نگاه کن که مرا زير و رو کني *** بايد عوض شد، آدم تو فرق ميکند
تنها کمي به من نظر لطف ميکني *** آقاي من کم تو فرق ميکند
اشک غمت براي من احلي من العسل *** گفتم براي من غم تو فرق ميکند
صلح تو روضه است، حماسه است، غربت است *** ماهي تو و محرم تو فرق ميکند
شريعتي: سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، خانمها و آقايان، خيلي خوش آمديد به سمت خدا امروز. از شهر مقدس قم، از جوار بارگاه کريمهي اهلبيت حضرت معصومه(س) به همه شما سلام ميکنم. خوشحاليم که در آستانهي هفتم صفر و در ايام عزاي امام حسن مجتبي و ايام عزاي سيدالشهداء(ع) همراه شما و در کنار شما هستيم. حتماً دعا گوي شما خواهيم بود. افتخار داريم که در محضر استاد عزيز و گرانقدرمان، حاج آقاي ميرباقري دوست داشتني باشيم. سلام عليکم و رحمه الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام دارم. ايام را تسليت ميگويم.
شريعتي: خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين. (قرائت دعاي سلامت امام زمان)
از يک طرف ايام، ايام عزاداري سيدالشهداء و اسارت اهلبيت است. دو نکته را گوشزد کنم و اگر فرصتي بود يک جمله کوتاه در مورد وجود مقدس امام حسن مجتبي(ع) هم عرض کنم. در باب عزاداري بر سيدالشهداء و بکاء بر معصومين، يک نکتهاي را مکرر اشاره شده و شايد ما هم عرض کرده باشيم. حزنهايي که داريم بعضي حزنهاي رشيد نيست و مثل شاديهاي ماست. بايد از آن عبور کنيم و لذا به ما دستور دادند از اين غصهها نخوريد. اگر آدم زاهد شد، در اولين قدم «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد/23) آدمي که فارغ از دنياست، با آمد و شد در آن نه خوشحال ميشود و نه غصه ميخورد. در عين حال همينطور که بايد به ما شادي را ياد بدهند و ما هم به کساني که تحت سرپرستي ما هستند ياد ميدهيم که چطور خوشحالي کند و در چه موضوعاتي خوشحال باشد. فرض کنيد روز غدير خوشحال باشد يا سالروز تولدش خوشحال باشد. يا هردو خوشحال باشد. ما جهت ميدهيم که هم عيد را تعريف ميکنيم و هم مناسک برايش درست ميکنيم. اعياد را معمولاً ولات درست ميکنند. يعني سرپرستان جامعه هستند که عيدسازي ميکنند. اولياء باطل يک اعيادي درست ميکنند و انبياي الهي هم يک اعيادي درست ميکردند. عيد درست ميکردند روزي که آدم يک ماه روزه گرفته و به خدا نزديک شده و بابش به سوي امام باز شده، ميگويند: حالا عيد بگيريد. «جعلته للمسلمين عيدا» اگر توانست ايام دهه ذي الحجه را پشت سر بگذارد، چه در مکه باشد يا نباشد و از برکات آن ايام استفاده کند، روز عيد قربان «جعلته للمسلمين عيدا». انبياء براي مردم مناسک نشاط را تعليم ميکردند.
نسبت به حزن هم همينطور است. بعضي خيال ميکنند حزن مطلقاً بد است. اصلاً اينطور نيست. اين بساط اهل دنياست. آنها ميخواهند انسان را از حزن جدا کنند و به عکس دائماً انسان را در ورطهي حزن مياندازند. ما براساس تعريف الهي حزن خوب و حزن بد داريم. کما اينکه شادي خوب و شادي بد داريم. شادي داريم که کودکانه است و انسان بايد از آن عبور کند و بزرگ شود. حزني هم داريم که بايد بالغ شود و از آن حزنها فاصله بگيرد. در دستگاه مادي معمولاً ميگويند: حزن و غصه بد است ولي اصلاً نميتوانند انسان را از حزن جدا کنند. چرا؟ چون انسان را متعلق به دنيا ميکنند. مکرر اين را عرض کردم که آدمي که دل به پديدههاي فاني ميبندد حتماً دچار خوف و حزن ميشود. هنگامي که در وصال جلوههاي دنياست خوف ميآيد و وقتي جدا شدي حزن ميآيد. آدمي که تعلق به دنيا دارد غصه ميخورد. در بهار غصه ميخورد که چرا پاييز ميآيد؟ در جواني غصهي پيري را ميخورد. موقع ثروتش غصهي فقر را ميخورد. چرا؟ اين مال با ما نميماند. اين بهار نميماند. اين جواني نميماند. طبيعي است خوف و حزن پيدا ميشود. بنابراين آنها به هيچ وجه نميتوانند انسان را از خوف جدا کنند. فقط گفتار درماني گاهي مي کنند، آن هم گاهي است آدم يک تب بگيرد. همين که تب آمد غصه ميآيد. چون بوي مرگ ميآيد. به جاي اينکه آدم را مهيا کنند، به غفلت مياندازند. ما حزن بد داريم و بايد از آن فاصله بگيريم. حزنهاي بيخودي و سر آمد و شد دنيا، دنيا همينطور است. امروز ثروت ميآيد و فردا ميرود. معني ندارد آدم غصه بخورد. بساط دنيا اينطور است.
يادم هست عزيزي يک زمان ميفرمود: زمينهاي قم همينجا که هستيم، متري پنج قران بود. من نخريدم! هرمقداري هم خريدم بردم پس دادم. بعد ميفرمود: هيچوقت هم غصه نميخورم چرا نخريدم؟ بخاطر اينکه ميبينم آنهايي که خريدند هم غصه مي خورند چرا کم خريدند؟ اين غصهها تمام شدني نيست. مؤمن از اين غصهها نبايد بخورد. دنيا همين است. چرا مريض شدم؟ چرا مقروض شدم؟ از اين غصهها بايد جدا شد. ولي يک حزنهايي هست که نردبان سلوک انسان است. آدم بايد وارد آن فضا شود و با آن حزنها مأنوس شود. لذا در عين اينکه ما را مذمت کردند از اينکه انسان مؤمن حزن نسبت به آمد و شد دنيا داشته باشد، حضرت امير در توحيد صدوق ميفرمايند: زاهد همه غصهها و شاديهاي دنيا از دلش بيرون رفته است. «فَأَمَّا الزّاهِدُ فَلا يَفرَحُ بِشَيءٍ مِنَ الدُّنيا أتاهُ ولا يَحزَنُ عَلى شَيءٍ مِنها فاتَهُ» دنيا از دستش برود غصه نميخورد و اقبال هم کند خوشحال نميشود. از اين امور راحت است. اما حضرت در جاهاي متعدد وقتي مؤمن را توصيف ميکنند. وقتي متقي را توصيف ميکنند. وقتي اهل ذکر را توصيف ميکنند. احوالات آنها را ميگويند، از حزن آنها صحبت ميکنند. «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ» (نهجالبلاغه، خطبه 193) مؤمن «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَي فِي قَلْبِهِ» (نهجالبلاغه، خطبه 87) لباس حزن پوشيده است. اهل ذکر «لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه» (نور/37) ميفرمايد: «قد جرحت طول الاسي قلوبهم، لطول البکاء عيونهم» طول غصه قلوبشان را مجروح کرده است. اين همان حزن راه برنده است. اين همان حزني است که در مصباح الشريعه از امام صادق نقل کردند. حضرت فرمود: انساني که در اين مقام حزن است بدون تکلف دارد سلوک ميکند. مثل حزن حضرت يعقوب که در اين مصباح هست. آيه قرآن را در مصباح الشريعه اينطور معنا کردند. حضرت يعقوب ميفرمايد: «إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» (يوسف/86) يعني اين حزن من براي من معرفت آورده است. اين علم و معرفت من براي حزن است، حزن سازنده است و حزني است که انسان را به خدا نزديک ميکند. نردبان سلوک انسان است. يک نوعش را اميرالمؤمنين در توبه دارند ميگويند: توبه عليه! آنهايي که در مقام عليين هستند توبهشان شش تا معنا دارد. يک استغفرالله که ميگويند، شش اقدام پشتش است. ندامت هست، تصميم بر ترک هست، نسبت به گذشته نادم هستند. نسبت به آينده عازم بر ترک هستند، مصمم هستند. نسبت به حقوق مردم تدارک ميکنند. نسبت به حقوق الهي تدارک ميکنند، همينطور که لذت بردند، سختي عبادت هم بر خودشان تحميل ميکنند. کما اينکه راحتي و لذت گناه را بردند. ششم اينکه رو به گوشتهايي ميآورند که از حرام روييده و آنها را با غصه آب ميکنند. تا پوست به استخوان بچسبد، تا دوباره گوشت جديد برويد. اين حزن، حزن عليين است. بنابراين يک حزن، حزني است که در هر مقامي باشي با انسان هست. شايد يک جايي است که بعضي گفتند: خوف و حزن دو لشگر خدا هستند، وقتي تو را رساندند راحت ميکنند. «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (يونس/62) حزن خوب داريم و حزن بد داريم.
زماني اشاره کردم وجود مقدس سيدالشهداء يک فضايل حزني را در همه عوالم خلقت ايجاد کرده است. در روايت دارد همه عوالم گريستند. اين حزن آنقدر حزن جليلي است و عظيم و وسيع است که از جمادات تا انبياي اولوالعزم در آن درگير هستند. جلالت اين حزن اينقدر بالاست که حضرت ابراهيم خليل بايد وارد اين وادي شوند. نميشود براي رسيدن به خداي متعال در آن ورود نکني. يعني يک طريق است. ميبرند، وارد ميکنند، محزون ميکنند تا تو را سير بدهند. مبتلا ميشوي و بايد بشوي. اگر نشوي از خيلي از خيرات محروم هستي. حضرت ابراهيم خليل بعد از ذبح اسماعيل در گودي قتلگاه ميبرند و بعد هم «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيم» (صافات/107). آن سراب و قربي که ميخواستيد حاصل شد. اگر کسي وارد اين ميدان شد اين غصه هست که انسان را به اين مقامات ميرساند. مقاماتي که در زيارت عاشورا از آن مکرر بحث شده است. «ان يجعلني معکم في الدنيا و الآخره» به معيت و ثبات قدم ميرسد. به مقام محمود يعني مقام دستگيري از بندگان خدا ميرسد. در اين مقام هست « اللهم اجعلني في مقامي هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفره» اين صلوات را بر انسان نازل ميکند. يک حزن داريم که بايد از آن استقبال کنيم. به سمتش برويم. حضرت ايجاد کردند و ما بايد وارد اين فضاي حزني که همه کائنات در آن هستند و همه با آن سالک هستند همراه شويم و مدخلش هم معمولاً همين بکاء بر سيدالشهداء(ع) است که اين مدخل است. از اينجا شروع ميشود و لذا اين اشک يک اشک فوق العاده است. قلب ما متصل به يک درياي بي نهايت است. از روايت استفاده ميشود منتهي گاهي قلب، قلب قاسي ميشود. قساوت که پيدا شد، رابطه آدم با عوالم قطع ميشود. وقتي قلب، قلبِ قاسي نبود. قساوت پيدا نکرد متصل ميشود و از آن عالم حقايقي بر قلب ما جاري ميشود آنوقت يکي از آثارش بکاء ميشود. فرمود: «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ» (عللالشرائع، ج 1، ص 81) اگر ديدي اشک نداري بدان که قلبت سخت شده است. گاهي اوقات قلب «اشد من الحجاره» ميشود. قساوتش از سنگ بيشتر ميشود. «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» (بقره/74) بعضي سنگها هستند که از دلشان چشمه ميجوشد. ولي قلب طوري ميشود که جوشش ندارد. اگر قلب جوشش داشت به انواع بکاء ميرسد. اثر جوشش قلب است. بکاء از خوف خداي متعال، بکاء از سر رغبت، انواع مختلف گريهها و حزنهاي مثبت براي اهل سلوک است. آنهايي که اهل الله نيستند از اين حزنها محروم هستند. بر خلاف اينکه ميگويند: حزن ندارند، دارند اما حزنهاي غير واقعي دارند. حزني که مزاحم است. خيلي از حزنها مزاحم آدم است. بعضي حزنها آدم را راهي ميکند. يکوقت انبياء همينطور که به ما شادي ياد ميدهند، حزن را هم ياد ميدهند که چطور غصه بخوريد، کجا شاد باشيد و کجا شاد نباشيد.
حضرت موسي کليم با جناب خضر يک برخوردي داشت و زمان ملاقاتشان کوتاه بود. ولي حضرت خضر در اين فرصت، حضرت موسي کليم متذکر به عاشورا شدند و مفصل در آن وادي بردند. انبياء و اولياي الهي اينطور هستند. گريه بر سيدالشهداء و بکاء اقسامي دارد.
شريعتي: اگر ما اشک نداشتيم يک زنگ خطر براي قساوت قلب است؟
حاج آقاي ميرباقري: بله، انساني که از خوف خدا گريه نميکند و اشک نيمه شب ندارد، پيداست قلبش، اتصال به عالم از بين رفته است. «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلا لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ» (عللالشرائع، ج 1، ص 81) وقتي انسان گناهش زياد ميشود قلب آرام آرام به قساوت و گاهي به موت ميرسد. وقتي اينطور شد ديگر نميتواند انسان را به عوالم غيب متصل کند. وقتي متصل نشد ديگر تحولات در او پيدا نميشود. دل مرده ميشود. تحولاتي که در يک انسان زنده هست، نيست.
بکاء بر سيدالشهداء که يکي از سرمايههايي است که خداي متعال به ما داده است، اقسامي دارد. از تباکي شروع ميشود که انسان وارد وادي بکاء نشده و هنوز قلبش متأثر نيست و متصل نيست ولي سعي ميکند از خودش اشک بگيرد. اين تباکي ميشود. اينکه آدم تباکي کند و به زور سعي کند از خودش اشک بگيرد تا آرام آرام وارد وادي اشک شود. روايتي هست به حضرت گفت: من اشکم جاري نميشود. البته اين در مورد گريه بر سيدالشهداء نيست. به حضرت عرض کردند: نصف شب بلند ميشوم، اشک ندارم. ميتوانم براي اينکه وارد وادي اشک شوم. مصيبتهايي بر من وارد شده و عزيزاني از دست دادم، ياد آنها بکنم و وقتي حالم حال اشک شد، کم کم اين اشک را به سمت ديگري هدايت کنم. حضرت فرمودند: عيب ندارد! اين تباکي است. تباکي يعني آدم به هر طريقي شده خودش را وارد وادي اشک ميکند و بعد آن را به سمت اشکهايي هدايت ميکند که بايد بر او گريه کند. اشک از خوف خدا، اشک از دوري از خداي متعال، تا بکاء بر سيدالشهداء که مکرر روايتهايش را خوانديد که سرچشمهي حيات قلب و طهارت نفس است. «لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ» (أمالي صدوق، ص 73) آن روزي که همه قلبها ميميرند، کسي که بر سيدالشهداء گريه کرده است، قلبش نميميرد. طهارت نفس ميآورد و يک قطرهاش چقدر از آلودگيها را از انسان دور ميکند.
در باب تباکي گفتند: اگر تباکي هم کنيد طهارت نفس براي شما ميآورد، دلهاي شما را پاک ميکند. تعلقات شما را به دنيا از بين ميبرد. اما بکاء که انسان دارد، بکاء انواعي دارد. يک قسم از بکاء که بکاء خيلي خوبي است گريه از خوف است. خدا رحمت کند استاد عزيزي داشتيم ميفرمودند: يکي از گريههايي که در پاي سفرهي امام حسين دارم گريه خوف است بعد توضيح ميدادند و ميفرمودند: من نگران اين هستم که همينطور که دنياي اهل کوفه اينها را از امام حسين جدا کرد، دنياي من مرا از امام حسين جدا کند. اين موجب خوف است. من گريه ميکنم. يک قسم از گريه من اين است. نگران هستم و ميترسم من هم مثل کساني که اول حضرت را دعوت کردند و وقتي دنيايشان به گرو رفت، آرام آرام جدا شدند و به کربلا آمدند و مقابل حضرت قرار گرفتند و بر سر بردن غنيمتها مسابقه ميدادند. ميگفتند: تو چرا ميبري؟ ميگفت: اگر من نبرم ديگري ميبرد. نگران هستم وقتي دنياي من در گرو رفت، از امام حسين جدا شوم. اين گريهي واقعي است که از سر خوف و از جدايي امام حسين گريه کند. اين موجب ميشود آدم متصل به امام حسين شود. اين واقعاً بکاء دارد، يک قسم از بکاء بر سر سفره سيدالشهداء همين است. يک قسم از بکاء که اينها ممکن است با هم جمع شوند. يک قسم از بکاء، بکائي است که انسان مضطرب است و غصه ميخورد براي اينکه محروم از نصرت سيدالشهداء شد. در زيارت ناحيه مقدسه همين قسم توضيح داده شده که «و لم اکن لمن حاربک محاربا، و لمن نصب لک العداوة مناصبا، فلاندبنک صباحا و مساء» اينکه من نبودم و بالاخره تقدير الهي اين شد که در دوراني باشم که واقعه کربلا تمام شده و نبودم که بيايم سپر شما شوم و در مقابل دشمن از شما دفاع کنم، صبح و شب گريه ميکنم. انسان بخاطر اينکه محروم از نصرت سيدالشهداء هست غصه ميخورد. يک زمان عرض کردم که ما الحمدلله حضرت را اجابت کرديم. اگر اجابت نکرده بوديم رابطه ما با حضرت قطع بود. حضرت دعوت کردند و ما اجابت کرديم. در زيارت اول رجب هم هست که آن موقع که شما صدا زديد، من با زبان جواب ندادم، گوشم شنيده و چشم قلبم صحنهها را ديده و قلبم اجابت کرده است. اينها اجابت شده است.
واقعاً ما اجابت کرديم و اگر سيدالشهداء را اجابت نکرده بوديم در دستگاه سيدالشهداء نبوديم. حضرت داعي الله است و ما اجابت کرديم. کما اينکه کساني که دعوت به وجود مقدس رسول الله را اجابت کردند که «داعياً الي الله باذنه» دعوت کننده اوست از طرف خداي متعال او ما را به سمت خداي متعال دعوت ميکند، اينها مؤمن شدند. لذا حضرت که 1400 سال قبل رحلت فرمودند. ما چطور اجابت کرديم. اگر اجابت نکرده بوديم که مؤمن نبوديم. منتهي اين وجودمقدس وجود مشرف محيط است و دعوتش تا قيامت هم هست و بعد دعوتش ميرسد. ما نسبت به سيدالشهداء دعوت را اجابت کرديم منتهي دير اجابت کرديم. آدم جا دارد بنشيند تا قيامت گريه کند که چرا تأخير شد؟ چرا من نبودم؟ به ما گفتند: طلب کنيد تا به ثواب شهداي سيدالشهداء برسيد. بيان امام رضا بود که به پسر شبيب فرمودند: روز اول محرم، براي مناسک محرم دستور دادند، فرمودند: اگر ميخواهي در ثواب آنهايي که پيش روي امام حسين شهيد شدند، مثل آنها به تو ثواب بدهند. «ان يکون لک من الثواب» مثل کساني که نزد سيدالشهداء به شهادت رسيدند، «فمتي ذکرته» هروقت ياد امام حسين افتادي بگو: «يا ليتني کنت معه» يا همه وجود التماس کن و از حضرت بخواه که اي کاش من هم ملحق به آنها ميشدم تا حضرت عنايت کنند و آن ثوابها براي تو حاصل شود و به آن مقامات برسي. چون ثواب قراردادي نيست. مقامات براي انسان انشاءالله به اندازه وسعش رقم بخورد. پس اين هم يک نوع بکاء است. بکاء از محروميت، از نصرت و تأخير نبودن، اينکه آدم نبوده در کربلا و دير اجابت کرده و اهل سرعت و سبقت نبوده است.
يک قسم هم بکاء بر خود واقعه است که بر آدم اين واقعه سنگين است و مصيبتهاي سيدالشهداء را ياد ميکند و واقعاً بر مصيبتهايي که بر حضرت وارد شده گريه ميکند. خود اين هم مقاماتي دارد. انسان يک زمان بکاءاش بکاء محبين است، کما اينکه زيارت سيدالشهداء در روايت هست، زيارت متفاوت است و بعضي زيارت اهل شوق است. آنها ثوابشان هم متفاوت است. در بکاء هم همينطور است. عاليترين نوع بکاء اين است که ناشي از اتصال در سرشت است. «شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا» (خصال صدوق، ج 2، ص 634) اتصالي که بين ما و امام هست، حزن امام را به ما منتقل ميکند. يعني واقعاً اتصال حقيقي است. به حضرت عرض کرد: من غروب جمعه غصهدار ميشوم. هرچه ميگردم نميفهمم. هيچ دليلي ندارد. فرمودند: يک مؤمن ديگر غصهدار است، شما با هم مرتبط هستيد. شما يک ارتباط جدي با هم داريد. مؤمن برادر مؤمن است و در پدر و مادر با هم مشترک هستند. مقصود پدر و مادر ظاهري نيست. يک ريشه ديگر مؤمنين دارند. يک ارتباطي بينشان هست، آن ارتباط حقيقي موجب ميشود که او غصه دارد شد، شما هم غصهدار شويد. اين ارتباط بين مؤمنين هست، بين مؤمن و امام هم هست. اين موجب ميشود که حزن امام منتقل به انسان شود. امام سجاد(ع) با حزن خودشان عالم را وارد يک فضاي نوراني کردند. آن حقيقت است که در قلوب مؤمنين جاري ميشود و خيلي قيمت دارد.
در کامل الزيارات هست که حضرت عرض کرد: من تحت نظر هستم و در منطقهاي که هستم سرشناس هستم و عُمال بني اميه ناظر بر من هستند. سختگيري ميکنند براي زهر چشم گرفتن از ديگران هم شده مرا تنبيه ميکنند. لذا موفق نيستند. فرمود: ياد مصيبت جدم ميکني؟ عرض کرد: بله. گاهي ياد که ميکنم حالم عوض ميشود و از غذا خوردن ميافتم و همه اهل منزل ميفهمند وادي من وادي ديگري است. اين حال من است. حضرت او را تشويق کردند و فرمودند: وقتي موقع مرگ رسيد ميفهمي اين چقدر قيمت دارد و در اين دنيا قيمتش معلوم نميشود. بعد فرمودند: تو از کساني هستي که «يَحزَنون لِحُزنِنا و يَفرَحون لفرحنا». حقيقت بکاء اين است که اين حزني که در معصوم هست بيايد. اين خيلي قيمت دارد. زماني عرض کردم «بناء عبد الله» امام عبادت خدا را ميکند، اگر جلوهاي از آن عبادت در ما آمد و ما چشم و گوش امام شديم، کما اينکه خود امام متصل به سرچشمههاي الهي است و ما متصل به امام شديم و حالات امام در ما تجلي کرد. اين حقيقت عبادت است. در حزني هم که انسان را رشد ميدهد، اين حزني است که حزن امام است. بين خودشان و خداي متعال حالاتي دارند که ما نميدانيم. ولي خيلي از حالاتي که در آنها هست براي شفاعت است. يعني براي آن است که عالم را وارد يک وادي ديگر بکنند. خيلي از عبادت معصوم در اين عالم براي شفاعت است. خيلي از اشکهايي که نيمه شب ميريزد، استغفار ميکند براي شفاعت است. عالم را جلو ببرند. چون عالم با عبادت امام رشد ميکند. و الا بين خودشان و خدا حالاتي است که ما نميفهميم، لذا زماني عرض کردم که اين دعاهايي که معصومين ميخوانند مثل دعاي کميل و دعاهاي ديگر، واقعاً يک حرفهايي در آن هست که با عصمت نميسازد. فهم بنده اين است که اينها همه در منزلت شفاعت است. و الا معصوم،آن گناهان و حرفها اصلاً معني ندارد!
بنابراين وادي حزني که سيدالشهداء در عالم ايجاد کردند که اصل آن در وجود خودشان است، «السلام علي ساکن کربلاء» بعد در وجود مقدس امام سجاد تجلي ميکند، در امام زمان جلوه ميکند، اين است که عالم را به سمت خدا ميبرد. آنوقت ارتباط ما با معصوم موجب ميشود همان حزن و غصه بيايد و راقي ترين نوع بکاء همين است. انسان به سرچشمه متصل شود و اشکش بخاطر اشک امام سجاد است. اين حزن حزني است که ما اصلاً نميفهميم چيست. «إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ» (يوسف/86) انسان تا ملحق به امام نشود، به اين نوع بکاء راه پيدا نميکند. اين است که خيلي قيمت دارد. يعني بکائي که امام براي شفاعت ما دارد، او در وجود ما نازل ميشود و ما را ميرساند. آن است که راه عالم را باز ميکند. اگر حزن راه برنده داريم، آن حزني که امام سجاد دارند انسداد عالم را باز ميکند. عالم با آن حزن است که سالک ميشود. اين است که جمادات هم سالک ميشوند و نباتات هم سالک ميشوند. عالم ملائکه هم سالک ميشوند، عالم انبياي اولوالعزم هم سالک ميشوند. بخاطر جلالت اين قصه و داستان هست. ما بايد تلاش کنيم که به اين حزن راه پيدا کنيم. حتي با نمونه سازي و اينکه آدم غصههاي خودش را مقدم قرار ميدهد و بعضيها را خداي متعال براي اينکه در اين وادي بياندازد، خود خداي متعال براي آنها ابتلائاتي ايجاد ميکند. ابتلائات آنها مقدمه براي ورود به اين وادي با عظمت ميشود و بايد خيلي شکر کنند. مثل پدري که خداي متعال فرزند جوانش را از او گرفت و يا فرزندش در راه خدا شهيد شده است. اين مقدمه درک ماجراي سيدالشهداء است. لذا کساني که اين حادثهها برايشان پيش ميآيد بايد واقعاً اين حادثهها را مدخل ورود به آن حزن قرار بدهند. معني اين جمله «ان کنت باکياً لشيء فأبک للحسين بن علي بن ابي طالب» همين است. يعني آنجايي که خدا براي تو صحنهاي ميسازد که صحنهي حزن است. آدم جوانش را از دست داده است. چه کند؟ ميگويد: اين را مدخل قرار بده. چون اگر وارد آن وادي نشد، در همان مصيبت ميماند و اجر آن مصيبت را ميبرد. ولي اگر اين را پل قرار داد و وارد اين مصيبت شد، ميرسد به «أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَابا بِمُصِيبَتِهِ» يعني بالاترين ثوابهاي اهل بلاء را بردي. ما ابتلائات خودمان را بايد مدخل ورود به وادي بکاء بر سيدالشهداء قرار بدهيم. اين تباکي است. بکاء حقيقي هم اين است که آدم متصل است و اتصال در سرشت دارد. مؤمنين خيليها دارند. فرمود: غروب جمعه اگر غصه دار ميشويد بخاطر اين است که قلب امام زمان محزون ميشود به شما هم سرايت ميکند. اين اتصال سرچشمهي آن حزن راقي است.
شريعتي: در شب شهادت امام حسن مجتبي(ع) چقدر خوب است ثواب تلاوت امروز را هديه کنيم به روح آن امام بزرگوار و انشاءالله همه ما از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم. امروز صفحه 119 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ لَوْ أَنَ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ «65» وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ «66» يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «67» قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ «68» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «69» لَقَدْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلًا كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقاً كَذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ «70»
ترجمه: و اگر اهل كتاب (يهوديان و مسيحيان) ايمان آورده و تقوا پيشه مىكردند قطعاً ما گناهانشان را مىبخشيديم و آنان را به باغهاى پر نعمت بهشت، وارد مىكرديم. و اگر آنان (يهود و نصارا) تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنان نازل شده، برپا مىداشتند، از بالاى سرشان (آسمان) و از زير پاهايشان (زمين) روزى مىخوردند. بعضى از آنان ميانهرو هستند، ولى بسيارى از آنان آنچه انجام مىدهند بد است. اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولايت و جانشينى حضرت على) اعلام كن واگر چنين نكنى، رسالت الهى را نرساندهاى و (بدان كه) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و كسانى كه تحمّل شنيدن اين پيام مهم را ندارند) حفظ مىكند. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند. بگو: اى اهل كتاب! هيچ ارزشى نداريد مگر آنكه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان نازل شده برپا داريد و همانا آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، طغيان و كفر بسيارى از آنان را خواهد افزود، پس بر كافران (و مخالفت آنان) تأسف مخور. همانا كسانى كه ايمان آوردند ومؤمنان و يهوديان و صابئان و مسيحيان، هر كدام به خدا و روز قيامت ايمان آورده و كار شايسته انجام دهند، بيم و اندوهى بر آنان نيست. همانا ما از بنىاسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبرانى به سوى آنان فرستاديم. (امّا) هرگاه پيامبرى برايشان سخن و پيامى آورد كه دلخواهشان نبود، گروهى را تكذيب كرده و گروهى را كشتند.
شريعتي: خيليها ميپرسند: حالا که محرم تمام شد، چه کار کنيم که همين حال و هوا و حس و حال و همراهي با سيدالشهداء وجود داشته باشد؟
حاج آقاي ميرباقري: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِى أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» (بحارالأنوار، ج 68، ص 221) گاهي يک نسيمهايي هست که در زمانهاي ديگر نيست. محرم اينطور است. محرم مثل شب قدر است. يکي در عالم بيشتر نيست. عاشورا يک روز در عالم بيشتر نبود. منتهي طلوع هاي مجددي دارد. همينطور که شب قدر هرسال بر ما طلوع ميکند و برکاتش نازل ميشود عاشورا هم هرسال در ايام محرم از نو براي ما طلوع ميکند. مثل اينکه خورشيد يکي است ولي ايام مکرر است. امروز غير از ديروز است، طلوعها فرق ميکند. هر محرم و عاشورايي يک طلوعي دارد. يک بابي از عاشوراي سيدالشهداء باز ميشود و انسان ميتواند وارد وادي عاشورا شود. اينهايي که وارد شدند، الحمدلله! علامتش اين است که روز عاشورا وقتي ميرسد خودشان را در اردوگاه سيدالشهداء ميبينند و احساس ميکنند همه تعلقات را کنار گذاشتند و اگر الآن عاشورا بود سپر امام حسين بودند. اگر عاشورا بود جاي حبيب و زهير و برير حاضر بودند به ميدان بروند و خونشان را بدهند و اهلبيتشان هم اسير شوند و خودشان به شهادت برسند. آنهايي که به اين مقام رسيدند بايد اين را حفظ کنند. حفظ کردنش هم به اين است که اتصالشان با سيدالشهداء قطع نشود. بکاء بر سيدالشهدا فقط براي ايام محرم نيست. آدم ميتواند در تنهايي خودش براي سيدالشهداء روضه بخواند.
نکته دوم اينکه اگر کساني نرسيدند و احساس ميکنند محرم تمام شده است، خودشان را ارزيابي ميکنند و ميبينند اين محرم که آمد من يکجوري دعوت سيدالشهداء را اجابت نکردم که مثل حر شده باشم. بعضي در لشگر دشمن بودند. وقتي به خيمه سيدالشهداء حمله شد،آمدند کشته شدند. آدم ميبيند جزء هيچکدام از اينها نيست. بايد از خداي متعال هم عذرخواهي کند. اگر کسي سفره ماه رمضان پهن شد و نتوانست استفاده کند، دعاي وداع امام سجاد اين است. خدايا تو سفره را انداخته بودي. آنهايي که بايد رسيدند، من نرسيدم بخاطر کوتاهيهاي خودم. تو مقصر نيستي. ولي من غصهدار تقصير خودم هستم. خدايا حالا که در مهماني تو غصهدار هستم، يک مزدي به من بده که جاي ثوابها را بگيرد. يک عده رسيدند، خوشا به حالشان، ما نتوانستيم در اين محرم برسيم. غصهدار نرسيدن هستيم. اگر غصه دار نباشيم ديگر کار تمام است. نه آدم رسيده نه غصه ميخورد که چرا نرسيده است. ولي اگر غصه دار شد ميتواند از خدا توقع کند که خدايا حالا که من غصه دار کوتاهي خودم هستم در ماه رمضان ثوابي که به رسيدهها ميدهي به من هم بده. مثل دعاي ماه رمضان وداع ديديد، آدم بايد از خدا بخواهد، التماس کند خدايا مرا به ماه رمضان بعدي برسان. حالا که نرسيدم محرم بعدي را درک کنم. پس همين حالا مراقبهمان را شروع کنيم براي درک مراقبه بعدي. به من توفيق بده يک طوري زندگي کنم که ماه رمضان بعدي آماده باشم. آدم از خداي متعال عمر بخواهد براي درک يک محرم ديگر و از خدا بخواهد و مراقبه کند که طوري يکسال را بگذراند و چشمش را عاشورا برندارد. منتظر محرم باشد که روز عاشورا خودش را به سيدالشهداء برساند.
شريعتي: يک اتفاق خوبي در برنامه سمت خدا افتاده است که وقتي پيامهاي عزيزاني که تا کنون به کربلا مشرف نشدند را ميخوانيم و آنها تشريح ميکنند احساساتشان را با ديدن تصاوير بين الحرمين و تصاوير خوب و پياده روي، تمام وجود ما ميلرزد. امسال خواستيم باني شويم و خود ما تمام وجودمان ميلرزد. امسال گفتيم باني شويم و دوستان حمايت و کمک کنند، آنهايي که تا به حال چشمشان به صحن و سراي حضرت سيدالشهداء نيفتاده و هواي بين الحرمين را نفس نکشيدند. انشاءالله بياييم و کمک کنيم و آنها را به کربلاي معلي اعزام کنيم. براي مشارکت در اين طرح ميتوانيد هم به کانال برنامه در فضاي مجازي و هم به سايت ما مراجعه کنيد.
حاج آقاي ميرباقري: از معصومين نقل شده که گاهي کسي را نايب ميکردند به جاي ايشان زيارت بروند. خيلي از افراد هستند نميتوانند بروند. ميشود کسي را نايب کنند به نيابت خودشان بفرستند. اين ثواب زيارت هم به آنها ميرسد و هم به کسي که زيارت رفته است. يک قسم هم اين است که آدم خودش ميتواند برود اما در عين حال ميتواند ديگران را هم کمک کند بروند و احياء کند به خصوص اربعين که احياي شعائر است. آن کمکي که ميکنيم کمک به احياي شعائر اربعين است و آثار و برکات اربعين را يک زمان ديگر بايد بحث کنيم که اين زيارت چه تحولاتي را براي دنياي اسلام و تشيع ايجاد ميکند و چگونه جامعهي شيعي را حول امام شکل ميدهد. اين عصبيتهاي قومي و نژادي را از بين ميبرد. چطور جامعه حول معصوم و بر محور محبت معصوم شکل ميگيرد. اربعين يک قطعه از ظهور است. هميشه زيارت امام حسين رفتن و کمک کردن به زيارت مهم است. به خصوص در اربعين ثواب بيشتري هم دارد.
شريعتي: نايب الزياره همه شما در شهر مقدس قم هستيم و خواهيم بود. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي ميرباقري: خدايا به محمد و آل محمد ما را از اولياي خودت قرار بده و رشتهي اتصال ما با معصومين(ع) را قطع نکن. ما را مدافع آنها و مدافع دينشان قرار بده. آنهايي که در مسير دفاع از دين تو هرگونه اقدامي ميکنند، مورد حمايت خودت قرار بده. خدايا به همه ما توفيق درک فضيلت زيارت سيدالشهداء در اربعين را عنايت بفرما. به خصوص براي آنهايي که تا به حال نرفتند به بهترين وجه روزي ما بفرما.
شريعتي: دلهايمان را راهي مدينه غريب ميکنيم و سر مزار امام مجتبي(ع) و ائمه نوراني بقيع و به آنها سلام ميکنيم. بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.