برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سور جزء سي
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 94/05/03
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت بينندگان عزيز. اميدوارم هر کجا هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد
حاج آقا ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله خدمت شما و بينندگان و همکاران گرامي عرض سلام و ادب دارم سالگرد تخريب بقيع را تسليت عرض ميکنم
شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم در خدمت شما هستيم در ماه مبارک رمضان نکات نوراني و لطيفي را از آيات قرآن کريم شنيديم با بيان شيواي کارشناسان خوبمان از حاج آقاي ميرباقري. درخواست کرديد که بحث تفسير آيات جزء سي قرآن کريم را ادامه دهيد و ايشان هم پذيرفتند. در خدمت شما هستيم
حاج آقا ميرباقري: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و لعنة علي اعدائهم اجمعين اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في کل الساعة ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک بعضي از سورههاي جزء سي را همين طور که فرموده بوديد در قبل از ماه رمضان ترجمه کرديم امروز هم به اندازهي وسعمان و فرصتي که هست سورهي اعلي را ترجمهاي ميکنيم. اين سوره نوزده آيه دارد و عمدهي آياتش هم مکي هستند بعضي آيات آخر اين سوره شايد در مدينه نازل شده باشند ولي عمدتا سوره سورهي مکي است آهنگش آهنگ سور مکي است و آخرين مسبحات ستّ هم است شش تا سوره است در قرآن که با تسبيح خداي متعال شروع شده يا يُسَبِّحُ يا سَبَّّحَ يا سَبِّح شروع ميشود اينها معروف به مسبحات اند سه تا از اين سورهها حديد، حشر و صف هست که با «سَبَّحَ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» شروع ميشوند آيهي اولشان يکسان است دو تا هم با «يُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» شروع ميشود سورهي جمعه و تغابن است. آخرين سوره هم اعلي است که با «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَ» شروع ميشود دستور امر است اين مسبحات دستور داده شده که قبل از خواب هر شب خوانده شود فضيلت فراواني هم براي مداومت اين سوره ذکر شده است. همهي اين سورهها را قبل از خواب بخوانند. روايت هم است اگر کسي اين سور را مداومت کند قبل از خواب به ديدار حضرت بقيت الله ميرسد و درک ميکند ايشان را بايد معنا شود اين روايت ولي. و اگر هم از دنيا برود در جوار نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است البته مکرر اين را عرض کرديم که اين فضيلتهايي که براي سور ذکر ميشود يا براي آيات قرآن ظرفيت اين سوره است يعني ميشود کسي به گونهاي اين سور را بخواند که به لقاء امام برسد در جوار حضرت قرار بگيرد در عوالم بعد سيرش در آن عالم اين طور باشد ميتواند اين ظرفيت در اين سور است مثل زيارت ائمه عليهم السلام که ميتواند ثواب هفتاد هزار حج در يک زيارت وجود داشته باشد يعني اين ظرفيت را اين عبادت دارد تا چه اندازه ما بتوانيم به اين ظرفيت برسيم. حالا اين سوره ظاهرا سورهاي است که ناظر به تبليغ نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است و آهنگي شبيه آن آيات سورهي مدثر را دارد که وقتي حضرت به ايشان وحي شد براي اولين بار در غار حرا حالت سنگيني به حضرت دست داد فرمودند از حرا که پايين آمدم احساس کردم که همهي موجودات به من سلام ميکنند و اين شأن را درک ميکنند و حال سنگيني شبيه حالت تب داشتند اين اسامي براي اين حالات دقيق نيستند وارد منزل شدند به جناب خديجه سلام الله عليها فرمودند من را بپوشان پوششي قرار دادند. دَثِّرْنِي گليمي بود همين که اين در پوشش قرار گرفتند دستور داده شد «يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنذِرْ« (مدثر/ 2-1) ديگر تمام شده فرصت بايد برخيزيد انذار کنيد مردم را «وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ» (مدثر/3) در اين انذار هم فقط خدا را تکبير کنيد مواظب باشيد همهي دعوتتان انذارتان جزء توحيد از آن به دست نيايد که همهي انذارهاي قرآن همين است انذار نسبت به توحيد. اين جا هم همين طور است ظاهرا دستور به تبليغ حضرت است و تمهيداتي که خداي متعال براي حضرت فراهم کردند براي اين که دعوتشان آسان شود و فراگير شود شروع سوره اين است بسم لاله الرحمن الرحيم «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلي/ 1) بسم الله الرحمن الرحيم قبلا ترجمه شد و در هر سورهاي بسم الله تکرار ميشود و بسم الله آن سوره است و شايد معني خاصي هم با توجه به معناي آن سوره دارد. دستور دادند در اين سوره که تسبيح کن پروردگار خودت را که رب اعلي است منتها «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» ربي که اعلي است تسبيح يعني خداي متعال را تنزيه کردن از نقايص ديده ايد بزرگان فرموده اند صفاتي که ما در باب خداي متعال داريم صفات ثبوتيه است و سلبيه صفات ثبوتيه يعني کمالاتي را براي حضرت حق اثبات ميکنيم خداي متعال عليم است حکيم است اسماء حسنايي دارد که در قرآن دهها از اسم خداي متعال بعضي گفتند 99 اسم از خداي متعال آمده البته من نشمردم اين دهها اسم اسماء ثبوتي اند خداي متعال عليم است حکيم است خبير است سميع است يک صفات سلبيه هم دارد که ميگوييم خداي متعال جاهل نيست عاجز نيست بخيل نيست آن چه نقص است از خداي متعال سلب ميکنيم شايد معني تسبيح اين است که خداي متعال را از هر نقص و عيبي تنزيه کنيم تسبيح کن اسم رب خودت را اين که در اين سوره شروع با رب است شايد به خاطر اين که بحث هدايت و تبليغ و تربيت است لذا با اسم رب شروع ميشود اعلي هم صفت رب است وقتي به خداي متعال نسبت ميدهيم ميگوييم خداي متعال رب اعلي است عالي ترين درجات را دارد علو درجه اش به اعلي درجه رسيده معنايش اين نيست که خداي متعال را مقايسه ميکنيم که ما يک ربي داريم که عالي است و يک ربي داريم که اعلي است مفسرين فرمودند مثل الله اکبر است ديده ايد در تفسير الله اکبر در روايات متعدد آمده در معاني الاخبار مرحوم صدوق و ديگران نقل کردند يکي از معاني مهمي که براي الله اکبر ذکر شده اين است که حضرت فرمودند الله اکبر يعني اين که اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَيْءٍ خداي متعال از همه چيز کبريايش بيشتر است اکبر است حضرت فرمودند اين طوري است اگر معنا کنيد خدا را مقايسه کرديد کبرياي الهي قابل قياس با مخلوق نيست ما دو مخلوق را مقايسه کنيم بالاخره هر دو محدود اند ولو يکي از نظر عظمت قابل مقايسه با ديگري هم نباشد ولي هر دو محدود اند نا متناهي نيستند وقتي خداي متعال را مقايسه ميکنيم با مخلوق آن جا کبريا قابل مقايسه نيست که ما بگوييم خداي متعال بزرگ تر است بزرگ تري به معني محدود کردن خداي متعال. اکبر به معني اين است که اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ (کافي، ج 1، ص 117) يعني کبرياي الهي قابل وصف نيست هر قدر هم بخواهيد تصويري از کبرياي الهي بيان کنيد تصوير عظمت و کبرياي الهي نيست اين است که در نماز در بقيهي عبادات خيلي وقتها اين طوري است ما خدا را تکبير ميکنيم باز از تکبير خودمان خدا را تسبيح ميکنيم. خدا را تسبيح ميکنيم از تسبيحمان خداي متعال را تکبير ميکنيم يعني ميگوييم خدا کبريايش بيش از اين تسبيحاتي است که ما براي او گفتيم. پس اين آيه يعني اين که اگر گفته ميشود خداي متعال رب اعلي است نه اين که يک رب عالي دارم و خداي ما رب اعلي است درجه اش از او بالاتر است يعني علو درجهي الهي علو مقام حضرت حق و ربوبيتش قابل توصيف نيست اعلي است از درک و وصف انسان شايد معنايش اين باشد بعضي از مفسرين اين طور معنا کرده اند. پس تسبيح که معناي لفظي اش روشن است و رب هم که به معني خداوندگار و صاحب اختيار است اين رب از مادهي ربب است از مادهي ربي نيست يک ربي داريم يک ربو که مادهي تربيت است و پرورش است اين از ربب است يعني خداوندگار کسي که صاحب اختيار است در عين اين که صاحب اختيار و مالک و خالق است شئون عبد در دست اوست در عين حال او را هم هدايت ميکند تربيت ميکند يک موقعي صاحب اختيار چيزي که هستيم او را به نفع خودمان خرج ميکنيم چون محتاج هستيم از او به نفع خودمان بهره برداري ميکنيم خداي متعال اگر رب است صاحب اختيار است ربوبيتش به معني اين که بهره برداري از مخلوقات بکند نيست منزه است بلکه به اين معنا است که او صاحب اختياري است که با حکمتش اين موجودات را به کمال لايق خودشان ميرساند لذا در مادهي ربب نوعي معني تربيت و هدايت است «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه/ 50) پس تسبيح کن پررودگار اعلي را منتها اين اسم چيست يک احتمالي که در اين جا است يعني اسم رب را چون يکي از اسامي حق رب است همين اسم را تنزيه بکن تسبيح بکن رب اعلي خودت را اين اسم رب را خداي متعال را با اين اسمش تسبيح بکن اين يک احتمال است در بعضي روايات هم است که وقتي اين آيه نازل شد حضرت فرمودند اين را در سجود خودتان قرار بدهيد سُبْحَانَ رَبِّيَ الاعْلَي وَ بِحَمْدِهِ يعني رب اعلي را تسبيح بکن منتها حضرت حق را با اسامي مختلف ميتوانيم نام ببريم و تسبيح کنيم بگوييم سبحان الخالق سبحان الرازق همهي شئونات درست است ولي دارد که يعني حضرت حق را با اسم ربش تسبيح بکن اين يک احتمال که لذا در روايت است وقتي اين آيه نازل شد «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (واقعه/ 96) که در واقعه است فرمود اين را در رکوع خودتان قرار بدهيد سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ. از اين بيان استفاده ميشود که يعني تسبيح کن پروردگارت را اين اسم حضرت حق را تسبيح بکن رب اعلي را که حضرت هم همين را در سجده قرار دادند و ما در سجده تسبيح ميکنيم خدا را با اين اسم رب اعلي که خود حمد هم يک نوعي تسبيح است يک احتمال ديگر هم اين است که اسم رب را تسبيح بکن اسم را تسبيح بکن نه اين که اسمي که رب است اگر اين معني اش تسبيح اسم خداي متعال باشد از نقص اين يعني چه که اسم تسبيح شود در باب اسم اين را شايد مکرر شده که زيره به کرمان بردن است همه ميدانند که اسامي خداي متعال دو خصوصيت دارد يک خصوصيت اين است که اين اسامي معاني دارد اين طور نيست که يک اسمي را بر خداي متعال قرار داده باشند به خداي متعال بگويند سميع بدون اين که واقعا ناظر به معنايي باشد همهي اسامي که به خداي متعال نسبت ميدهيم ناظر به جمال و کمالي در حضرت حق است بنابراين وقتي ميگوييم سميع است حقيقتا حضرت حق سميع است به همان معنايي که براي او متصور است به همان معنايي که متصور است بصير است عليم است بنابراين اين الفاظ بي معاني نيست که صرفا ما قرارداد کرده باشيم يک نشانهاي گذاشته باشيم نيست خود اين اسامي لفظي اين الفاظي که ما به خداي متعال نسبت ميدهيم داراي يک معاني است از طريق اين معاني ما معرفتي به خداي متعال پيدا ميکنيم ميشناسيم بندگي ميکنيم و دوم اين که در وراي اين اسماء لفظي يک حقايقي در عالم وجود دارد که آنها هم اسماء الله است وقتي ميگوييم عليم اين ناظر به حقيقتي است در عالم اسم خداست و ما را هدايت به خداي متعال ميکند مخلوق است طريق عبادت است در آن روايتي که در باب اسماء آمده در کافي نقل شده البته روايت متعدد است آن جا دارد خداي متعال اسمي را آفريد لفظ نداشت صوت نداشت آن اسم از نوع الفاظ نيست خداي متعال اسمائي دارد که آن اسماء مخلوقات اند و طريق بندگي و معرفت ما آن اسماء است اگر آن اسماء نبود ما راهي براي شناخت خداي متعال نداشتيم از آن طريق سير ميکنيم ولي آنها اسماء تکويني اند حقيقي اند غير اين اسماء لفظي اند اين اسماء لفظي ناظر به آنها است لذا گاهي از اين اسماء تعبير به اسم الاسم ميکنند آن چيزي که مربوط به خداي متعال است و حکايات از مقامات از جمال از کمال الهي دارد آن اسماء واقعي هستند اين الفاظ و معاني شان ناظر به آن اسماء است حالا اين تسبيحي که گفته شده اين طور معنا شود گفتيم دستور داده شده اسم ربت را تسبيح بکن اين تسبيح اسم يعني چه؟ يعني آن اسامي حقيقي و تکويني را تسبيح بکن يا همين اسامي لفظي را نام پروردگارت را رب انسان اسامي دارد رب خالق رازق الله رحمن اين را تسبيح بکن اسم ربت را تسبيح بکن بعضي مفسرين مثل علامهي طباطبائي من هم به همين معنا اکتفا ميکنم فرمودند مقصود از اين جا آن چه با تبليغ و با آهنگ اين سوره ماموريت اين سوره هماهنگ است همان مقصود از اسم اسامي لفظي اند يعني اسم پروردگارت را وقتي اسم الله را ذکر ميکني اسم خالق و رازق را ذکر ميکني همين اسم را تنزيه بکن يعني اين که در کنار اين اسم اسم ديگري را قرار نده آن چه اسامي است که لايق به خداست به غير خداي متعال نسبت نده نه غير را در کنار خدا بنشان برخلاف آنهايي که در کنار خدا از ديگري ذکر ميکنند ميفرمايد اصلا کنار اسم خدا هيچ اسمي را قرار نده ربي که اعلي است با هيچ مخلوقي قابل مقايسه نيست اسمش را در کنار اسم مخلوق قرار نده هر چقدر هم مخلوق با عظمت باشد اين اسم را تنزيه کن از اين که در کنارش از ديگري نام ببري يا اين اسم را که ناظر به کمالات الهي است به غير خداي متعال نسبت دهي.
شريعتي: اين تسبيح همان تسبيح لفظي است؟
حاج آقا ميرباقري: از تسبيح لفظي شروع ميشود تا بعد که به مقام معرفت تسبيح ميرسد. بنابراين اين اسامي لفظي حضرت حق اند داراي مقامي هستند که بايد آنها را تنزيه کرد که از مقام خودشان تنزل پيدا بکنند حتي اسم لفظي غير از آن اسامي است البته معاني ديگري را بزرگان فرموده اند که آن اسم ممکن است اسامي باطني باشد آنها هم منزه اند از مقايسهي با بقيهي مخلوقات گرچه آن اسامي تکويني حضرت مخلوقات اند اما خود آنها هم بايد تنزيه شوند که اگر آن معنا را بگيريد سياق آيه عوض ميشود که فرمود نَحْنُ وَ اللَهِ الا سْمَآءُ الْحُسْنَي (کافي، ج 1، ص 144) خود آنها هم مقام تنزيهي دارند آن در جاي خودش اين معنا را من عرض نميکنم همين معناي اول که معناي روان تري است که با ظاهر آيات سوره هم هماهنگ است که به حضرت دستور تبليغ و تذکر داده ميشود بنابراين در مقام تبليغ دين تسبيح کن حتي اسم پروردگارت را با اسم پروردگارت شروع کن و تسبيح کن مثل «قُمْ فَأَنذِرْ، وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ« فقط پروردگارت را تکبير کن اين جا ميگويد اسم پروردگارت را تنزيه کن از اين که غير را در کنار او قرار بدهي و غير تکبير بشود آن رب اعلي را هميشه منظور نظر داشته باش در تبليغت در ابلاغت و ابلاغ خالصانه و موحدانه باشد اين بالاترين تنزيه است که خداي متعال در مقامي است که حتي اسامي او اسامي لفظي او منزه اند از اين که به غير نسبت داده شوند يا در کنار غير قرار بگيرند حتي اسم لفظي او را در کنار غير قرار بدهيم بگوييم مثلا باسم رب و باسم غير نه اين طوري نيست فقط بايد به اسم خداي متعال شروع کرد و غير را تنزيه کرد اين يک معنايي است که براي اين لفظ است معاني ديگر هم ذکر کرده اند مکرر معاني ذکر شده مفسرين بيان فرموده اند ما به اين معنا اکتفا ميکنيم يک معناي ديگر هم بعضي گفته اند با تناسب با همان معنايي که در بسم الله الرحمن الرحيم است که در اين آيه اگر نظر مبارکتان باشد يکي از معاني که براي بسم الله گفته بود يعني أَسِمُ عَلَى نَفْسِي سِمَةً مِنْ سِمَاتِ اللَّهِ (تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 11) يعني خودم را نشان دار ميکنم به نشان بندگي خداي متعال بسم الله يعني خودم را به علامت بندگي موسوم ميکنم شئون بندگي را در خودم ايجاد ميکنم يعني اسم بندگي و علامت بندگي و رسم بندگي حضرت حق را بر خودم ميگذارم حالا بعضي گفته اند اين جا هم همين طور است باسم ربک يعني خودت را موسوم کن به اسم رب علائم بندگي را در خودت ايجاد بکن اين اسم در تو ديده شود سمهي بندگي تجلي از آن اسامي در ما ايجاد شود و بعد گفتند اين آيه را آن وقت اسم پروردگار را در خودت محقق کردي او را تنزيه بکن خداي متعال منزه است از اين که محتاج باشد اسمي که در تو تجلي کرده اين طوري نباشد اگر او رب است ربوبيت او در تو تجلي کرده تو خشوع و بندگي پيدا کردي خاضع شدي تجلي آن اسم در ما يعني همين يعني اگر او رب است ما خاشع باشيم خاضع باشيم او را تنزيه کن از اين که او محتاج به اين علامت است که در تو محقق شده اين اسمي که در عالم جاري است و اسامي حق در همهي عالم جريان دارد او را منزه بدان او اعلي است رفيع تر از اين است که محتاج باشد به اين اسم خيال نکن اگر موسوم به سمهي بندگي شدي و کمالي براي حضرت حق ايجاد کردي اين اسم را در خودت ايجاد بکن تنزيه بکن حضرت حق را اين هم يک معنايي است معناي اول شايد با سياق آيه بهتر بخواند معاني ديگري هم بزرگان فرموده اند «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» اين رب اعلي «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى» (اعلي/ 2) شش خصوصيت براي پروردگار ذکر شده در اين جا که يک همهي مخلوقات را آفريده است رب خالق است دوم وقتي آفريده اين طور نيست که رها کرده موجودات را بلکه تسويه کرده و همهي موجودات را در مقام اعتدال قرار داده فرض کنيد يک موقعي خداي متعال قوايي به انسانها ميدهد اما اينها چينش هماهنگ ندارند همين اندام ظاهري ما اگر چينش هماهنگي نداشت تسويهاي در کار نبود اما هر عضوي را درست در هر جايي قرار داده که بايد قرار بگيرد چون ما براي هدفي خلق شديم وقتي براي هدفي خلق شديم اين ترکيب بايد متناسب با آن هدف باشد فرض کنيد اگر بنا باشد اين تاير ماشين بالاي سقف ماشين باشد اين هم يک نظم و چينشي است ولي اين چينش تسويه نيست چون با هدف سازگار نيست اگر هر عضوي را هر قوهاي از قواي مخلوق را متناسب چينش بکنند که در مسير آن هدف که ميخواهد قرار بگيرد چينش چيشن هماهنگي است اين ميشود تسويه موجودات را آفريد کاملا متناسب با هدف آفريد «وَالَّذِي قَدَّرَ« (اعلي/ 3) بعد حدود و مقدرات قرار داد ما اگر براي هدفي خلق شديم بايد ظرفيت آن هدف در ما تقدير شده باشد اگر ما بايد به يک مقاماتي برسيم بايد در تقدير ما در حدود و اندازههايي که براي ما قرار داده شده روابطي که براي ما قرار داده شده در تقدير ما بايد هدف مقدر شده باشد اندازه گيري شده باشد پس هم خالق است هم خالقي است که تسويه کرده همهي مخلوقات را هماهنگ و متناسب با هدف چينش کرده بعد هم در آنها تقدير و حوزههاي متناسب با هدفشان قرار داده هر موجودي را براي هدفي آفريده قَدَر و اندازهي متناسب با آن هدف را به او داده بعد هم «فَهَدَى» رهايش نکرده اين موجود مخلوق تسويه شدهي مقدر را در مسير آن هدف به راه انداخته هدايتش کرده
شريعتي: اين چه نوع هدايتي است
حاج آقا ميرباقري: شايد هدايت تکويني است به يک معنا هدايت تکويني است همهي مخلوقات را او راهبري ميکند در نهايت ربوبيت اوست بر ما حاکم است ما از اين ربوبيت نميتوانيم خارج باشيم
شريعتي: يک وقتهايي خارج ميشويم
حاج آقا ميرباقري: در حوزهي اختياري که به ما دادند ما ميتوانيم تخلف کنيم از بندگي خداي متعال ولي باز هم خود آن تخلف هم در چينش عالم جايي دارد از ربوبيت کلي خارج نميشود بنابراين خداي متعال اين طوري است رب اعلي آن ربي است که «وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى» (اعلي/ 4) مرعي به معني چراگاه است اصلش هم از رعي است به معني نگه باني به چراگاه گوسفندان که مرعي ميگويند چون محل حفاظت گوسفندان است ميگويند مرعي کم کم اين به همهي گياهان اتلاق شده مرعي يعني گياهان خداي متعال گياهان را از زمين ميروياند و او را خار و خاشاکي تيره قرار ميدهد همين گياه سر سبز و خرم تبديل ميشود اين هم جزء ربوبيت خداي متعال است در عالم جا دارد اگر بنا بود موتي نباشد حيات بعدي و کامل تري هم نبود نه فقط در همين عالم حيات جريانش به مانع برخورد ميکرد چون عالم به منزلهي رحمي است موجودات زنده بايد بيايند در اين رحم و بعد از اين رحم بيرون بروند يک ظرفيتي دارد اين يک نکته است که همه را نميشود حفظ کني دوم اين که اگر موتي نبود عبور از اين رحم دنيا نبود بنابراين ربي است که در عين اين که گياهان را تبديل ميکند ما يک موقعي وسيلهاي را درست ميکنيم براي يک هدفي دورانش تمام ميشود حيفمان ميآيد از آن چشم بپوشيم اين تعلقات لغو است در خداي متعال اين طوري نيست اگر اين گياه را از دل زمين بيرون ميآورد دوست هم ميدارد خداي متعال همهي مخلوقاتش را دوست ميدارد آن داستان را داريد که فرمود يک کوزهاي بگير و درست کن بعد بشکن دلش نيامد بعد گفت چطور دلت ميآيد به من بگويي بندگان را عذاب کن تو يک کوزه را دلت نميآيد بشکني من چطور عذاب کنم خداي متعال خلوقاتش را دوست ميدارد رب آن هاست در ربوبيت رحمت است اين رب رحيم ولي اين طور نيست که اين مخلوق را نگه بدارد مثل اين که خداي متعال چون ما را دوست دارد ما را در رحم مادر نگه دارد ما که دلمان نميخواهد از رحم مادر بيرون بياييم وقتي هم ميآييم با فرياد بيرون ميآييم پيداست تولد سختي است براي ما مرگ هم همين طور است مرگ هم يک تولد است منتها تولدي است که بر ما سخت است در حديث قدسي که فريقين نقل کردند مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَي ءٍ أنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِي فِي قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ المُؤْمِنِ (بحارالانوار، ج 86، ص 7) در هيچ چيزي من تردد نکردم ترديد نيست رفت و آمد است مثل رفت و آمد در موت در قبض روح بنده است چون او دوست نميدارد من هم نميخواهم اذيتش کنم اين قدر ميبرم تا دم حادثه برش ميگردانم تا واقعه برايش منکشف شود قطع تعلق از اين دنيا ميکند مهيا ميشود پس اين طور نيست که خداي متعال ربي است که اين گياه را آفريد بگويد حيف است اين خراب شود نه در مرحلهي بعد شکوفا ميشود مرحلهي بعد بايد بخشکد اين جزء ربوبيت است و کمال خود مخلوق در اين است چون ربوبيت خداي متعال بر منافع خودش نيست که صاحب اختياري است که همهي تدبيرهايش براي منافع مخلوق است پس در ربوبيت او اين هم است موت هم است حيات هم است و سير کمالي است اين طور نيست ما دلمان نخواهد از رحم مادر بيرون بياييم و جا خشک کنيم اين که نميشود. دنيا هم همين طور است بنابراين خداي متعال ربي است در عين اين که «وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى» هيچ ترديدي هم نميکند شک هم نميکند در روايت ديديد خداي متعال خير بندهي مومن را به او ميرساند ولو لازم باشد چند سال مريضش کند خيلي سخت است مومن ولي خداي متعال دريغ نميکند مثل مادري نيست که حيفش ميآيد دواي تلخ را در کام فرزندش بريزد و گاهي اوقات صرف نظر ميکند از درمان خداي متعال اين طور نيست ربي است که در عين اين که گياهان را از زمين بيرون ميآورد آنها را تبديل ميکند به خار و خاشاک بازيگري هم نيست العياذ بالله خدا عالم را براي بازيگري خلق نکرده درست کند بزند کوزه را بشکند اين نيست عالم را براي هدفي خلق کرده ضمن اين هدف اين هم است «فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى» (اعلي/ 5) پس اين آيات اين طوري است اين فصل اول سوره است که نام پروردگار خودت را تنزيه کن ربي که اين طوري است از هر عيب و نقصي او را تنزيه کن هيچ عيب و نقصي در ربوبيت او نيست اگر خلق کرده تسويه کرده تقدير کرده هدايت کرده اگر هم ميبينيد که ربي است که ميروياند اگر در مسير ربوبيت لازم باشد همين ربي که ميروياند خشک هم ميکند ربوبيتش هيچ عيب و نقصي ندارد. اين پروردگاري که رب اعلي است و ما را براي هدفي آفريده فراز دوم سوره شروع ميشود که خطاب به پيامبر است «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى» (اعلي/ 6) که بعد از اين مرحله مرحلهي رسالتي است که براي سرپرستي اين انسان اتفاق ميافتد
شريعتي: خيلي ممنون مشرف ميشويم محضر قرآن کريم صفحهي 518 مصحف شريف آيات ابتدايي سورهي مبارکهي قاف قرار امروز دوستان خوب ماست با توجه به اين که در هشت شوال قرار داريم سالروز تخريب قبور نوراني ائمهي بقيع عليهم السلام ثواب تلاوت اين آيات را تقديم ميکنيم به روح بلند امام حسن امام سجاد امام باقر امام صادق صلوات الله عليهم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ ?1? بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَـذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ ?2? أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ ?3? قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ ?4? بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَّرِيجٍ ?5? أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ ?6? وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ?7? تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ ?8? وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكًا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ?9? وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ ?10? رِّزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوجُ ?11? كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ ?12? وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ ?13? وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ ?14? أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ ?15?
ترجمه:
بسم الله الرحمن الرحيم
ق، سوگند به قرآن مجيد [که محمّد، فرستاده ماست و وقوع قيامت حق است.] (?) [کفر پيشگان نه تنها ايمان نياوردند] بلکه از اينکه بيم دهنده اي از خودشان به سوي آنان آمد تعجب کردند و در نتيجه کافران گفتند: اين چيزي عجيب است. (?) آيا هنگامي که مرديم و خاک شديم [زنده مي شويم و به حيات دوباره باز مي گرديم؟] اين بازگشتي دور [از عقل] است. (?) بي ترديد ما آنچه را که زمين از اجسادشان مي کاهد، مي دانيم و نزد ما کتابي ضبط کننده [همه امور چون لوح محفوظ] است. (?) [اينان نه اينکه زنده شدن پس از مرگ را باور نکردند] بلکه حق را هم هنگامي که به سويشان آمد، تکذيب کردند پس در حالتي آشفته و سردرگم اند. (?) آيا با تأمل به آسمان بالاي سرشان ننگريستند که چگونه آن را بنا کرده و بياراستيم و آن را هيچ شکاف [و ناموزوني] نيست؟ (?) و زمين را گسترديم و کوه هايي استوار در آن افکنديم و در آن از هر نوع گياه خوش منظر و دل انگيزي رويانديم، (?) تا براي هر بنده اي که [با انديشيدن در نظام هستي] به سوي خدا باز مي گردد، مايه بينايي و يادآوري باشد؛ (?) و از آسمان آبي بسيار پربرکت و سودمند نازل کرديم، پس به وسيله آن باغ ها و دانه هاي دروکردني را رويانديم. (?) و [نيز] درختان بلندقامت خرما را که خوشه هاي متراکم و روي هم چيده دارند [رويانديم.] (??) براي آنکه رزق و روزي بندگان باشد، و نيز به وسيله آن آب سرزمين مرده را زنده کرديم؛ و بيرون آمدنشان [پس از مرگ از خاک گور براي ورود به قيامت] اين گونه است. (??) پيش از اينان [که تو را تکذيب مي کنند] قوم نوح و اصحاب رس و [قوم] ثمود [پيامبرانشان] را تکذيب کردند. (??) و نيز قوم عاد و فرعون و برادران لوط، (??) و اصحاب ايکه و قوم تُبّع همگي پيامبران را تکذيب کردند، پس تهديدم [به نزول عذاب] بر آنان محقق و ثابت شد. (??) آيا ما از آفرينش نخستين عاجز و درمانده شديم [تا از دوباره آفريدن عاجز و درمانده شويم؟ چنين نيست] بلکه آنان [با اين همه دلايل روشن و استوار] باز در آفرينش جديد در ترديدند. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: خواب ديدم که پشت پنجرهها روي بقيع گريانم *** پا به پاي کبوتران غريب در پي آن مزار پنهانم
گريه در گريه با خودم گفتم *** جان افلاک پشت پنجره هاست
آي مردم تمام هستي ما *** در همين خاک پشت پنجره هاست
سلام و صلوات خداي متعال بر ائمهي بقيع عليهم السلام حاج آقاي ميرباقري از بقيع و زيارت آن خواهيم شنيد
حاج آقا ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم اين را مکرر تقديم کرديم که ما اگر بخواهيم به توحيد برسيم که همهي هدف همين است موحد شدن است بحث از توحيد است انبياء آمدند ما را به خدا برسانند موحدمان کنند خالصمان کنند از آلودگيها شرکها غفلتها از تعلق به غير رها شويم به توحيد حقيقي و ناب برسيم اگر بخواهيم به اين توحيد برسيم بايد وارد خانههاي نبي اکرم شويم بيت النور نور الهي در نبي اکرم است تا ميآيد به «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ» (نور/ 36) در روايات هم ملاحظه فرموديد که حضرت فرمودند اين خانهها خانههاي انبيا است خانههايي که نور الهي يعني نور نبي اکرم و اهل بيت در آن متجلي است در واقع نور نبي اکرم در بيوت انبيا متجلي است بيوت انبيا هم فقط مقصود خانه هايشان نيست بلکه بيوت باطني است هر کجا نور پيغمبري است شعاع نور پيغمبري است آن بيت آن پيغمبر است هر کجا هدايت پيامبري است دعوتش است آن بيت آن پيامبر است أَنَا مَدِينَةُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا، أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا (بحارالانور، ج 40، ص 200) علم هم يک مدينهاي دارد معارف بابي دارد مقاماتي دارد دربندي دارد بنابراين ما اگر بخواهيم به مقام توحيد برسيم بايد وارد بيت النور نبي اکرم شويم يکي از اين بيوت که انوار نبي اکرم در آن تجلي کرده حرمهاي اهل بيت اند لذا شما ماموريت وقتي ميخواهيد وارد حرم امام شويد بايستيد بسم الله الرحمن الرحيم اللَّهُمَّ إِنِّي وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ (الدروس الشرعيه في فقه الإماميه، ج ?، ص ??) من بر باب يکي از خانههاي نبي تو درب يکي از خانههاي نبي تو ايستادم حرم امام بيت النبي است يعني اين که شعاع نبوت نبي اکرم هدايت نبي اکرم حقايقي که نبي اکرم از عالم غيب آوردند در اين جا تجلي کرده اصلا ما براي چه ميرويم؟ ميرويم که به آن حقايق برسيم ديگر کلا دنيا محل تلاقي ما با امام است ما را آوردند در دنيا امام هم تنزل کرده يک تلاقي با امام کنيم بقيهي سلوک سلوک با امام است در معيت با امام بايد برويم. اَلَّلهُِمَّ اجْعَلنِْي مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا حضرت آمدند ما يک سبيلي با پيغمبر پيدا کنيم راه را با حضرت برويم ايشان ما را سير بدهند بحث اين است پس ما آمديم تلاقي کنيم يکي از نقاط تلاقي ما با نبي اکرم با اهل بيت که ورود به خانهي نبوت نبي اکرم است وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ مقصود خانههاي گلي که نيست حرم امام باطنش بيت النبوه است اخبار غيبي آن جاست حقايق توحيد در آن جاست وقتي ميرويم يکي از اهدافمان همين است در تلاقي با امام در حرم امام به حقيقت نبوت برسيم لذا رفتن به ديدار امام زيارت امام حرم امام اصلا از ارکان توحيد است يعني توحيد ما لذا عنايت کنيد «فَفِرُّوا إِلَى اللَّـهِ» (ذاريات/ 50) فرار از آله به سوي خدا که در اين آيه دستور داده شده به حج تفسير شده و زيارت امام حج است و هفتاد هزار حج گويا انسان از همهي آله و تعلقات خودش فرار ميکند ميرود خانهي ائمه حرم امام آن جايي است که جايي از غير نيست انسان به حرم امام که پناه ميبرد در واقع از شرکها غفلتها آله و کدورتهاي وجودي خودش از اوليا طاغوت که همه جا هستند فرار ميکند به طرف اهل بيت به طرف نبي اکرم يعني وارد بيت النور ميشود وارد خانههايي ميشود که «أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» لذا ما اين را جزء دين ميدانيم برخلاف آنهايي که العياذ بالله ميگويند اينها شرک است البته مذهب اکثر بلکه متفق بين مذاهب اماميه است که زيارت اولياء خدا اين شرک نيست حالا اين از فرقهي وهابيه در آمده اين حرفهايي که ميزنند خيلي سابقهي گسترده و تاريخي در هيچ يک از مذاهب اسلامي ندارد بلکه به عکس ما وقتي ميرويم به بيت النور در واقع يکي از خانههايي که نور نبي اکرم در آن جاست اين جاست در واقع روح عالم است همهي عالم جسد است و حرم امام روح اين عالم است از اين جاست که حقيقت منتشر ميشود اين جاست که محل نزول ملائکه است لذا در روايات ديديد مَهْبِطُ المَلَائِکَة است فرمود حرم سيد الشهدا مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ است ملائکه رفت و آمد ميکنند اين فقط حرم سيدالشهدا نيست همهي حرمها همين است لذا عنايت کنيد ما به طرف حرم امام که ميرويم در واقع به طرف خدا ميرويم که اِلَي اللهِ وَ اِلَي اِبْنِ رَسُولِ اللهِ حرکت ما به سوي خداست از وادي ولايت امام تخريب اين خانهها تخريب بيوت النبي است تخريب خانههاي نبوت است محروم کردن مردم از حقيقت نبوت نبي اکرم است جسارت به نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بالاتر از اين نيست که شما بيت النور نبي اکرم را تخريب بکنيد
شريعتي: ميسازيم بقيع را
حاج آقا ميرباقري: البته اين خانههاي گلي هم نباشد آن جا بيت النور است ولي ما بايد تشريف قائل شويم شرافت قائل شويم و تخريبش تخريب خانههاي نبي اکرم است
شريعتي: ان شاء الله زيارت بقيع نوراني قسمت فرد فرد دوستان خوبمان شود حاج آقا دعا بفرماييد
حاج آقا ميرباقري: خدايا به محمد و آل محمد ما را اهل خانههاي نبي اکرم اهل بهره برداري و بهره مندي از حقايقي که نبي اکرم براي ما نازل کردند قرار بده همهي ما را بر سر سفرهي قرآن مهمان بفرما
شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون ان شاء الله بحث تفسير را با حضور حاج آقاي ميرباقري ادامه خواهيم داد بهترينها را براي همهي شما آرزو ميکنم زندگي تان منور به نور اهل بيت عليهم السلام باشد ان شاء الله اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.