برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سوره مباركه عصر
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 93/04/21
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
جان آمده رفته، هيجان آمده رفته *** نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احيا نگرفتم تو بگو چند فرشته *** صف از پي صف تا به اذان آمده رفته
پلكي زدهام، خواب مرا آمده برده *** پلكي زدهام نامه رسان، آمده رفته
امسال نبرست روزه مرا، فقط گاه بر لب *** عطشي مرثيه خوان، آمده رفته
ترسم كه به جايي نرسم اين رمضان هم *** آنقدر به عمرم رمضان آمده رفته
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. پيشاپيش فرارسيدن ميلاد با سعادت امام حسن مجتبي، كريم اهلبيت مباركتان باشد. طاعاتتان قبول باشد. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم. ميلاد با سعادت امام حسن مجتبي را تبريك عرض ميكنم.
آقاي شريعتي: بحث ما در جلسات گذشته تفسير سوره مباركه كافرون بود. نكات خوبي را بيان كردند. نگاهي عميق و لطيف به سوره مباركه كافرون شد. خدمت شما هستيم و بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]
خدمت بينندگان عزيز سورهي عصر را ترجمه ميكنم. شايد از خلاصهترين سور قرآن ولي داراي معارف بلندي است. مثل بقيه سور قرآن است. معتقد نيستم كه ادامه سوره كافرون است ولي ارتباط تنگاتنگي بين معارفي كه در اين دو سوره هست ميشود درك كرد. همه معارف قرآن به صورت يك منظومه بزرگ هستند. به هم پيوسته و مكمل همديگر هستند. قرآن مثاني است، همه سور قرآن به هم معطوف هستند. به تعبيري مكمل همديگر هستند. اين پيوند بين سوره كافرون و عصر هم هست، شايد يك پيوند ويژهاي هم بين اين دو سوره بتوان برقرار كرد.
در سوره كافرون بحث از صف بندي است كه بعد از تبيين نبي اكرم با سران كفر به وجود آمد. طمع در حضرت داشتند و خواستند حضرت را با خودشان همراه كنند. كسي كه پرچمدار تاريخي توحيد هست و همه انبياء و اولياء كه دعوت به توحيد كردند، ذيل ايشان بودند. ايشان معلم همه هستند. اگر كمترين مماشات و انحرافاتي در مسير ايشان پيدا ميشد، همه كائنات از مسير بندگي و توحيد خارج ميشدند. حضرت با اتكا به حضرت حق و استعانت از ايشان، استوار ايستادند، و صف بندي خيلي روشني را در دو امر با كفار براي پرچمداران بيان كردند كه در موضوع معبود هست كه هيچ معاملهاي بر سر معبود نميشود كرد. ما هر معاملهاي هم بخواهيم بكنيم باز بر سر يك معبود سومي است كه معبودي را بپرستيم و مقصدي داشته باشيم و براي آن مقصد با هم معامله كنيم. وقتي معبودها دو تا شد، جايي براي معامله و داد و ستد وجود ندارد.
دومين امر بحث دين بود، يا به تعبيري ولايت و سرپرستي كه طريق تحقق آن توحيد است. مناسك و آدابي كه طريق تحقق آن توحيد است و آن هم معامله بردار نيست. اگر اين صف بندي نبود ما هيچكدام نميتوانستيم به مقام اخلاص برسيم. امكان سير در وادي توحيد و رسيدن به مقام اخلاص از آنجايي است كه حضرت اين مرزها را كشيدند و بستند. و الا اگر اين مرزها بسته نميشد، براي ما راه توحيد و غير توحيد و اخلاص و شرك اصلاً قابل تشخيص نبود. اگر هم قابل تشخيص بود امكان مقاومت براي ما نبود. اگر يك سدي در مقابل آن وسوسه و هجوم دستگاه باطل زده نميشد، آن كشتي نبود، همه ما در امواج فراگير فتنه باطل و شيطان و ابليس همه ما به نحوي اسير و گرفتار ميشديم. حضرت با استقامت خودشان سدي شدند و براي ما امكان زندگي در وادي توحيد و نجات از شرك را بيان كردند. بعد از اين ديگر همت خود ما است. ما اگر ذيل حضرت حركت كنيم، طبيعتاً اهل توحيد و نجات خواهيم بود. اگر هم از ذيل حضرت بيرون رفتيم، با كفار همراه شديم، طبيعتاً اهل خسارت و خسران خواهيم بود.
تلقي بنده اين است كه اين سوره در ادامه آن سوره اين مطلب را توضيح ميدهد كه اگر كسي ذيل دوران نبي اكرم و عصر نبي اكرم حركت كرد، يعني زمانش تابع زمان نبي اكرم شد، عصرش تابع عصر نبي اكرم شد، اين اهل رشد است و الا اهل خسارت است. چطور شما دوران تجدد و دوران سنت را با هم مقايسه ميكنيد. انسانهايي كه در عصر تجدد زندگي ميكنند پيشرفته هستند، آنهايي كه در عصر سنت هستند، عقب افتاده هستند. الآن هم معيار مرزبندي پيشرفته و عقب افتاده، توسعه يافته و نيافته همين است. آنهايي كه مكتب تجدد را قبول كردند، به ذيل مكتب تجدد زندگي ميكنند، يعني انقلاب صنعتي و انقلاب علمي غرب را كه تحقق بخش مكتب تجدد هست را قبول كردند، و بافت انسانيشان تغيير پيدا كرده و متناسب با مكتب تجدد شده، ميگويند: اينها آدمهاي پيشرفته و توسعه يافته هستند. زمانشان تابع زمان تجدد است. يعني ذيل اين فرهنگ زندگي ميكنند. ذيل اين فضا زندگي ميكنند. معيشت و حيات و عصرشان تجدد است.
فرض كنيد در جامعهاي زندگي كنيم، كه جامعه متجدد است. يعني مدرن شده است و فرهنگ مدرنيته را قبول كرده، همه ساعتهاي زندگياش را ذيل آن فرهنگ شكل داده است. در عين حال يك جامعه منزوي از اين بستر باشند، و بافت انسانيشان متناسب با فرهنگ مدرن تعقل پيدا نكرده است. بافت انسانيشان توسعه يافته نيست. انسانهاي سنتي هستند ولو در جامعه متجدد زندگي ميكنند. روابطشان، معاشرتشان، تفكرشان، انديشهشان، سعي كردند در همان روابط سنتي محفوظ بماند. بگويند: اينها عقب افتاده هستند. ولو دقيقاً در يك محيط جغرافيايي زندگي كنند كه اين محيط از نظر آقايان پيشرفته است.
اگر كسي در عصر نبي اكرم و دوران نبي اكرم كه يك عصر تاريخي است، در همه ادوار حضور دارد، و حتي به نظرم ميآيد عصر حضرت در برزخ و قيامت هم هست. اگر در آن دوران زندگي كنند، انسانهاي رشد يافتهاي هستند. اهل رشد و سود هستند. اگر بيرون از اين دوران زندگي كنند، اهل خسر هستند.
همينطور كه بيرون دوران تجدد، عصر سنت است. بيرون عصر نبي اكرم هم عصر اولياي طاغوت است. دو دوران داريم. عده اي در اين دوران و عدهاي در دوران ديگر هستند. هركس در فضاي نبي اكرم نيست، خاسر است. اگر ما در عصر حضرت زندگي كنيم، يكي از معاني عصر خود نبي اكرم است، و عصر نبي اكرم است. مرحوم علامه طباطبايي همين معنا را براي عصر انتخاب ميكنند. عصر نبي اكرم و عصر ظهور اسلام! قسم به اين دوراه كه «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/2) همه آدمها در خسارت هستند، الا آنهايي كه گرايش به حضرت پيدا كردند و ذيل دوران حضرت زندگي ميكنند. دعوت حضرت را فهميدند، با حضرت همراه شدند. ما بقي اهل خسارت بودند.
اين سوره هم بسم الله الرحمن الرحيم دارد، به خصوص از نظر فتواي فقهاي اماميه بسم الله هر سوره جزء همين سوره است. فتواي مشهور است. لذا اگر كسي در نماز واجب كه بايد سوره كامل خوانده شود، اگر كسي سوره بدون بسم الله بخواند، نماز صحيح نيست. مگر سهواً باشد. لذا بسم الله هر سورهاي جزء سوره است، و بسم الله هر سورهاي هم با سورههاي ديگر متفاوت است. لذا از نظر فقهي آقايان فتوا ميدهند. اگر كسي در نماز بسم الله را به نيت يك سوره گفت، بعد نظرش برگشت سوره كوتاهتري را بخواند، ميشود آدم تا به نيمه سوره نرسيده، سوره را تغيير بدهد. الا در سوره توحيد و كافرون كه در نمازهاي واجب امكان تغييرش نيست. شروع كردي بايد تمام كني. تا به نصف نرسيده آدم بايد تمام كند سوره ديگري بخواند. نظرش هست كه سوره طولاني است، يك سوره ديگر ميخواند. اگر بسم الله نگويد، سوره دوم را ناقص خوانده است. چون بسم الله سوره جمعه غير از بسم الله سوره ديگر است.
لذا بعضي مفسرين بزرگ معتقدند كه بسم الله هر سورهاي همانطور كه متعلق به آن سوره است، معنايش هم متناسب با آن سوره است. يعني بسم الله، الحمدلله رب العالمين است. اينجا هم بسم الله، والعصر است. پس هر سورهاي هم محتوايش مرتبط با بسم الله است، هم بسم اللهي كه ما مي گوييم استمداد از خداي متعال است و اذان دخول سوره است، ما در هر كاري بايد با بسم الله شروع كنيم و الا آن كار به نتيجه نميرسد. معني ابتر بودن اين است كه كاري كه با بسم الله نيست، ماندگار نمي شود. فرض كنيد آدم طعام ميخورد، اگر بسم الله نبود، انسان هم اين غذا را خورده و طعام تمام شده، لذتش هم تمام شده است. هيچ اثر ماندگاري هم ندارد. ولي همين بسم الله اگر با نام خدا بود به يك امر ماندگار تبديل ميشود. همين طعام و خوردن يكي از مقامات بندگي ميشود و وجه الله ميشود و براي آدم ميماند. كارها با بسم الله ماندگار ميشود، رنگ الهي ميگيرد، سبقت الله ميشود، وجه الله ميشوند. همه اعمال ما اينگونه هستند. لذا كارهاي معنوي هم اينطور هستند حتماً بايد با بسم الله باشند والا نه توانش را داريم و نه عمل ماندگاري ميشود. لذا اگر كسي خواست به ساحت قرآن وارد شود، متنعم به اين سفره الهي شود، به خصوص در اين ماه كه ماه نزول قرآن است، حتماً با بسم الله كه شروع كند مدخل ورود قرآن است، و الا انسان امكان ورود به قرآن برايش فراهم نميشود. عارف و فيلسوف هم باشي، بدون بسم الله وارد سوره شوي، صيدي از اين سوره نخواهي كردي. بنابراين انسان بايد همه امكاناتش را دم در بگذارد، با اعتماد به خداي متعال وارد اين فضاي نوراني قرآن شود.
سوره عصر با يك قسم شروع شده است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَ الْعَصْرِ» (عصر/1) بعد از اينكه سوگند به عصر ميخورد، ميفرمايد: «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» معمولاً مفسرين اينگونه فهميدند كه مقصود نوع انسان است. همه انسانها در حال خسارت هستند. يك استثناء فقط دارد. «إِلَّا الَّذِينَ» به جز كساني كه اين چهار صفت را دارند. 1- «ءَامَنُواْ» ايمان آوردند، 2- «وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» همه اعمال صالح را انجام ميدهند. 3- «وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ» توصي به حق ميكنند. 4- «وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرْ» همديگر را در مسير حق دعوت به پايداري ميكنند. دائم فعل و قول و عملشان هم افزا است. همديگر را توصيه به پايداري در مسير حق ميكنند. اين اجمال سوره است.
بعضي از بزرگان مثل مرحوم طباطبايي، در آغاز اين سوره يك نكتهي لطيفي را بيان ميكنند. ايشان ميفرمايند: همه معارف قرآن در اين يك سوره خلاصه شده است. همه معارف قرآن! در روايت داريم كه سوره حمد ام الكتاب است. بعد ميفرمايند: همه مقاصد قرآن كه در كل قرآن منتشر شده، در اين سوره جمع شده است. هم معارف قرآن و هم مقاصد قرآن در اين سوره جمع شده است. ميفرمايد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِْ»
درمورد اين سوره يك نظر، نظر خيلي از مفسرين بزرگ است. اجمالاً «والعصر» سوگند به عصر است. اين عصر چيست؟ عصر از نظر لغوي، محققين در لغت گاهي گفتند: يك معنا ندارد. بلكه در سه مورد استعمال ميشود. گاهي عصر به معني فشار است. مثل اينكه شما انگور را فشار ميدهيد كه آبش را بگيريد، در زبان عربي از اين تعبير به عصر ميكنند. معناي ديگر زمان است. معني سوم هم اعتصام و اعتماد و تكيه كردن است. ولي بعضي از علامه هم معتقدند كه يك معنا بيشتر ندارد، و آن هم فشار دادن و فشردن براي رسيدن به يك هدف است. براي تحصيل يك نتيجهاي است. مثل فشردن انگور براي اينكه آبش را بگيريد. ميگويند: فرق ضَغط با عصر همين است. ضغط هم به معني فشردن است، اما عصر فشردن براي رسيدن به يك هدف است. اگر به بعداز ظهر عصر ميگويند، چون دوران فشرده روز است. ديگر همه كارها آنجا به پايان ميرسد. بايد با فشاري همه كارها را جمعبندي كنيم. اگر به اين قطعه زمان عصر ميگويند، يا اگر به دوراني مثل دوران نبي اكرم، عصر ميگويند، چون عصاره دورانهاي ديگر است. دورانهايي گذشته تا اين دوران حاصل شده است. لذا ايشان ميگويند: عصر به هر زماني گفته نميشود. عصر آن زمانهايي است كه فشار و سختي دارد. عصر نبي اكرم هم حاصل تحمل بلا نبي اكرم است.
از نظر مصداق اين عصري كه خداي متعال به آن قسم ميخورد، معنايش چيست؟ بعضي مصاديق را روايت بيان كرده است. در روايت اينطور است كه به خود حضرت تفسير شده است. وجود مقدس نبي اكرم والعصر هستند. كه يكي از عناوين حضرت است، خداي متعال حضرت را به عنوان عصر معرفي ميكند. خداي متعال نبي اكرم و اميرالمؤمنين و ائمه را در قرآن با عناوين مختلفي ياد كرده است. صفات و خصوصيات مختلفي را برايشان گفته است. بعضي از محدثين بزرگ هم بر همين اساس كتاب نوشتند و اسماء حضرت را جمع آوري كردند. هزار آيه را آوردند كه روايات اهلبيت(ع) و روايات نبوي(ص) اين آيات را به اميرالمؤمنين و اهلبيت تفسير كرده است.
بعضي از نقلها هم دوران نبي اكرم را نفسير به عصر كردند. عصر دوران نبي اكرم است. مرحوم علامه طباطبايي هم ميفرمايند: والعصر، به معني عصر ظهور اسلام است. اصل ظهور حق كه آغاز پيدايش و ظهور و غلبه حق بر باطل است.
معناي ديگر كه آمده است اين است كه عصر دورهي ظهور امام زمان(ع) است. مرحوم شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» كه مربوط به امام زمان(ع) است، نقل كردند كه عصر، عصر ظهور امام زمان(ع) است. عصر ذيل خود حضرت است.
بعضي گفتند: عصر، نازل به همه دورانها است. دورههاي تاريخي زندگي بشر، عصر است. در بعضي از گرايشهاي علوم اجتماعي ديديد، كه دورانهايي را براي زندگي بشر تعريف ميكنند، از عصر حجر تا مفرغ، تا دورهي پيدايش چرخ، متناسب دسته بندي كردند. عصر همه اين دورههاست. انسان در زندگي خودش دورانهايي دارد. يك زماني به دنيا ميآيد طفل است، بعد يك دوران نوجوان و جوان است، كم كم دوباره رو به افتادگي ميرود، بعد هم ايام پيري و كهولت است. «و العصر» يعني قسم به ادوار زندگي بشر!
به نظر من شايد اگر اين عصر را به عصر نبي اكرم و به تبعي عصر ظهور معنا كنيم، كه عصر ظهور عصر تجلي نبي اكرم از مصدر وجود مقدس امام زمان است. الآن ما دو عصر داريم. عدهاي در وادي ظلمات و عدهاي در وادي نور هستند. مثل اينكه دو آدم در جامعه هستند، يكي در دوران سنت و يكي در دوران تجدد است. كنار هم زندگي ميكنند. ميگوييد: اين متجدد نشده است، عصرش عوض نشده است. ما در عصر ظهور نيستيم، ولي در عصر نبي اكرم هستيم. عصر نبي اكرم عصر مستمر تاريخي است. تا عصر ظهور تجلي كامل پيدا ميكند. در همه دورانهاي انبياء هم عصر حضرت بوده است. همه خانههاي انبياء بيوت نور نبي اكرم هستند. هم وجود خودشان و هم محيط نبوتشان و محيط ولايت نبي اكرم (ص) است.
بنابراين اين عصر نبي اكرم دوراني است كه از نبي اكرم ناشي ميشود، اين عصر تا عصر ظهور ادامه پيدا ميكند كه در عصر ظهور حجابها از حقيقت نبي اكرم و دين نبي اكرم كنار ميرود و از طريق امام زمان آن شمس حقيقت تجلي ميكند. «وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا، وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا، وَ النهََّارِ إِذَا جَلَّئهَا» (شمس/1-3) عصر ظهور عصر تجلي شمس نبي اكرم است. لذا عصر ظهور، عصر ظهور دين نبي اكرم است. اين ديني كه حضرت آوردند، اين آيين بندگي كه آوردند و همه زندگي را بايد فرا بگيرد، در دوره ظهور ظاهر ميشود. همه زندگي بشر ذيل توحيد و بندگي خداي متعال واقع ميشود و وجهه غالب زندگي بشر خداپرستي است. شيطان پرستي و نفس پرستي و دنيا پرستي منزوي ميشود و از بين ميرود.
من گمان مي كنم اين معناي عصر مناسبتر است كه عصر نبي اكرم، عصر ظهور وجود مقدس امام زمان(ع) باشد. البته ممكن است همه اين معاني هم درست باشد، چون بعضي از محققين در باب قرآن معتقدند استعمال لفظ در كلام خداي متعال ممكن است. يعني خداي متعال ميتواند همزمان يك لفظ را در معاني متعدد استعمال كند و قصد فهماندن و تفهيم معاني متعدد را در مخاطب داشته باشد، و همه آن معاني هم همزمان اراده كرده باشد. لذا بعيد نيست همه اين معاني هم بتوان به اين سوره نسبت داد. بگوييم هم مراد از عصر دورانهاي زندگي اجتماعي بشر است. ادوار عمر يك انسان است كه خداي متعال به اين ادوار سوگند ياد ميكند، كه اين زمانها و اين دورانها انسان در خسارت است. اين دورانها نه ميتوانند انسان را از خسارت نجات بدهند، و نه مبدأ خسارت هستند. اينطور نيست كه آدم اگر از عصر حجر در عصر فضا آمد، از خسارت رها شده باشد. اين معنايي است كه بعضي گفتند. اين به اين معني نيست كه اگر كسي در عصر سنت بود خاسر است، زيانكار است، در عصر تجدد بود خاسر نيست. اينطور نيست. اين تغيير از سنت به تجدد، خسارت انسان را جبران نميكند. اين تغيير عصر از عصر حجر به مفرغ، اينكه بشر بتواند به چرخ دست پيدا كند و حل نيازمنديهاي خودش را آسان كند و اصلاً مسير ارضاي نيازهايش را تغيير بدهد. اين به سامان شدن زندگي روي زندگي انسانها خيلي تأثير داشته است. بنابراين ميگوييم: قبل از دوران چرخ بشر خيلي بدبخت بود، حالا خيلي خوشبخت شده است. اينطور نيست! اينها در تغيير مسير خسارت انسان هيچ سهمي ندارند. اينها نميتوانند جلوي خسارت را بگيرند.
آقاي شريعتي: قرار روزانهي ما تلاوت آيات 95 تا 101 از صفحهي 140 سورهي انعام است. برميگرديم به بركت محمد و آل محمد.
«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الحَْبِّ وَ النَّوَى يخُْرِجُ الحَْىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مخُْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذَالِكُمُ اللَّهُ فَأَنىَ تُؤْفَكُونَ(95) فَالِقُ الْاصْبَاحِ وَ جَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(96) وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتهَْتَدُواْ بهَِا فىِ ظُلُمَاتِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(97) وَ هُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ(98) وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كلُِّ شىَْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نخُّْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّترََاكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَيرَْ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلىَ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فىِ ذَالِكُمْ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(99) وَ جَعَلُواْ لِلَّهِ شرَُكاَءَ الجِْنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتِ بِغَيرِْ عِلْمٍ سُبْحَنَهُ وَ تَعَلىَ عَمَّا يَصِفُونَ(100) بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنىَ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كلَُّ شىَْءٍ وَ هُوَ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيمٌ(101)»
ترجمه آيات:
«هرآينه، تنها تنها، آن سان كه در آغاز شما را بيافريديم، نزد ما آمدهايد در حالى كه هر چه را كه ارزانيتان داشته بوديم پشت سر نهادهايد و هيچ يك از شفيعانتان را كه مىپنداشتيد با شما شريكند همراهتان نمىبينيم. از هم بريده شدهايد و پندار خود را گمگشته يافتهايد. (94) خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟ (95) شكوفنده صبحگاهان است و شب را براى آرامش قرار داد و خورشيد و ماه را براى حسابكردن اوقات. اين است تقدير خداى پيروزمند دانا. (96) اوست خدايى كه ستارگان را پديد آورد تا به آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا، راه خويش را بيابيد. آيات را براى آنان كه مىدانند به تفصيل بيان كردهايم. (97) و اوست خداوندى كه شما را از يك تن بيافريد. سپس شما را قرارگاهى است و وديعتجايى است. آيات را براى آنان كه مىفهمند، به تفصيل بيان كردهايم. (98) اوست خدايى كه از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتى را رويانيديم، و از آن نبات ساقهاى سبز و از آن دانههايى بر يكديگر چيده و نيز از جوانههاى نخل خوشههايى سر فرو هشته پديد آورديم، و نيز بستانهايى از تاكها و زيتون و انار، همانند و ناهمانند. به ميوههايش آن گاه كه پديد مىآيند و آن گاه كه مىرسند بنگريد كه در آنها عبرتهاست براى آنان كه ايمان مىآورند. (99) براى خدا شريكانى از جن قرار دادند و حال آنكه جن را خدا آفريده است. و بىهيچ دانشى، به دروغ دخترانى و پسرانى براى او تصور كردند. او منزه است و فراتر است از آنچه وصفش مىكنند. (100) پديد آورنده آسمانها و زمين است. چگونه او را فرزندى باشد، و حال آنكه او را همسرى نيست. هر چيزى را او آفريده است و به هر چيزى داناست. (101)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن و صلوات باشد. شايد متأسفانه خيلي راحت از كنار خيلي از سورهها و به ويژه سوره عصر ميگذشتيم، معارف عميقي كه از سوره عصر ميگويند، يك چشم انداز و نگاهي را ايجاد ميكند كه ما بدانيم همه كلمات قرآن شايد ظرفي باشد براي معارف عميق و بلند. در خدمت شما هستيم.
حاج آقاي ميرباقري: تا اينجا گفتيم «والعصر» را يا به معني دوران نبي اكرم و ادامه او در عصر ظهور ببينيم، يا به معني همه ادوار تاريخي زندگي بشر كه هركدام هم مناسب با معني كردن سوره است. سوگند به عصر، يا دوران زندگي نبي اكرم، يا به ادوار زندگي بشر، كه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ» انسان به طور كلي در حال خسارت است. فقط يك دسته از اين خسارت مستثني هستند كه چهار صفت دارند.
آقاي شريعتي: وقتي خداوند به عصر قسم ميخورد، اين عصر بايد يك موضوع بسيار مهم و مقدسي باشد؟
حاج آقاي ميرباقري: موضوعي است كه ميتوان به آن قسم خورد. حضرت حق احتياجي به قسم ندارد، ولي براي تأكيد خيلي وقتها اين قسم را خوردند. پيداست اين امر قابل تأكيدي از طرف خداي متعال است. علامه طباطبايي ميفرمايند: اين با نگاه معرفتي قرآن است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر» چون يك ظرفيت انسان را ظرفيت شصت سال و هفتاد سال و استعدادهاي غريزي نميداند. بلكه انسان يك حيات مستمر و ماندگاري دارد كه در عوالم مختلفي ورود ميكند. عوالم برتري كه باطن اين عالم هستند، در آن عالمها ورود ميكند. «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ» (روم/7) غير از اين ظاهر يك باطني دارد، عوالمي دارد. انسان در همه عوالم متعدد حضور مييابد و اين حضورش در عوالم متعدد هم نقل و انتقال از يك عالم به عالم ديگري است. بنابراين از بين رفتني نيست. يك موجودي است كه وقتي خلق شد، در عوالم مختلف سير ميكند، يك عالمش هم عالم دنياست.
نكته دوم اين است كه اين عالم دنيا عالمي است كه نسبت به عوالم ديگر سرنوشت ساز است. يعني موقوفش در اين دنيا جايگاهش را در عوالم ديگر معين ميكند.
نكته سوم اينكه در اين دنيا يا مشغول به حضرت حق و اعمال صالحه است، يا ايمان به حضرت حق ندارد و اعمال صالحه ندارد. اگر از اين دنيا كافر بيرون رفت، هميشه كافر هست. اگر از اين دنيا مؤمن بيرون رفت، هميشه مؤمن هست. بنابراين اين دنياست كه ظرف تحصيل ايمان بالله است. ظرف تحصيل مقام عبوديت است. بنابراين اين دوران شصت سال و هفتاد سال انسان گرچه انسان جاودانه است ولي سرنوشت اين حيات جاودانه در اين شصت سال و هفتاد سال معين ميشود. پس بنابراين اين سرمايه دوران زندگي انسان دوراني است كه ميتواند در آن سعادت ابدي را تحصيل كند يا خداي نكرده گرفتار شقاوت ابدي شود. بنابراين ثانيههايش سرمايه هاي بزرگ انسان هست. اين سرمايههاي بزرگي كه خداي متعال به انسان داده است، اگر به مقصد نرسيد و به ايمان بالله ختم نشد، طبيعتاً انسان خاسر است. يك دسته هستند كه در اين فرصت بهره بردند. آنهايي كه ايمان بالله دارند. وقتي ايمان بالله بود، طبيعتاً ايمان به معاد هم هست، ايمان به انبياء هم هست. اينها از شئون توحيد هستند. اين را مكرر عرض كردم كه ما به يك چيزي مكلف نيستيم الا به توحيد. هيچ عهدي نداريم الا توحيد، همه عهدها و ايمانهاي ديگر فرع به ايمان به توحيد است. بنابراين «آمنوا بالله» همه ايمانهاي ديگر، ايمان به كتب و ملائكه و رسل و اينها هم ذيل اين هست. لذا آنهايي كه اين ايمانها را ندارند، كافر بالله هستند. منكر توحيد هستند. نه اينكه خدا را قبول دارند، موحد هستند ولي معاد را قبول ندارند. نميشود كسي موحد باشد و معاد را قبول نداشته باشد. پس «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر» يعني انسان همه فرصتش براي ساختن جهان ابدي خودش در همين فرصت است. بنابراين اگر غفلت كند، هر لحظهاش خسارت است. اگر هم بهرهبرداري كند، هر لحظهاش در اين آيه بهره برداري است. چون عمر محدود در مقابل نامتناهي، هر لحظهاش نامتناهي است. خسارت نامتناهي است. اين خسارت نامتناهي با رسيدن به توحيد تدارك ميشود. كسي به توحيد و عمل صالح نرسيد، متناسب با بندگي خداي متعال عمل نكرد، اول بايد موحد شود، بعد از موحد شدن همه زندگياش را متناسب با توحيد بچيند. اگر نچيد، اين انسان خسارت كرده است. پس 1- «آمنوا» 2- «عملوا الصالحات» هم ايمان بالله همه ايمانها را ميگيرد و هم ايمان بالله بايد منتهي به همه اعمال صالحه شود. يعني همه قواي او، حسي، ذهني و روحي سرّش همه در مسير بندگي قرار بگيرد و فعال شود و همه اعمال صالحه را انجام بدهد. ايشان ميفرمايند: معني عمل صالحات اين است كه حتي آنهايي كه اهل عمل صالح هستند ولي همه اعمال را به جا نميآورند باز خاسر هستند. يعني مؤمني هم كه در عمل صالح كوتاه ميآيد، از عمل صالح كم ميگذارد هم خاسر است. فقط يك دسته از خسارت نجات پيدا ميكنند، كه به همه ظرفيت ايمان آوردند و همه اعمال صالحه را هم به جا ميآورند. مابقي ولو اينكه بهشت هم بروند درجهشان پايين ميآيد. لذا به يك معنا فقط نبي اكرم و اهل بيتش هستند كه هيچ خسارتي در عالم نكردند. از مقام بندگي كم نگذاشتند. ما بقي همه كم گذاشتند. فقط آنها هستند كه حق مجاهده در راه خدا را ادا كردند. شايد قرآن ميخواهد چيز ديگري بگويد و نخواهد اينقدر سختگيري كند. ميگويد: اگر با نبي اكرم و اهل بيت همراه شويد اهل نجات هستيد. بعيد نيست كه آدم بگويد: قرآن ميفرمايد: همه اعمال صالحه را ندارند. حتي «آمنوا» هم كه فرموده، بخواهد بگويد: همه مراتب ايمان را بايد داشته باشند. چون ايمان مراتبي دارد. آنهايي كه همه مراتب ايمان و عمل صالح را دارند، بردند. و الا خاسر هستند. كسي در دجه نهم ايمان هم باشد، باختد.
امام سجاد فرمودند: عموي من يك مقامي در بهشت دارد كه همه حتي همه شهدا به او غبطه ميخورند. اين معنايش اين است كه حبيب هم وقتي نگاه ميكند ميبيند از امام حسين كم استفاده كرده است. خسارت كرده است. با اين امام حسين ميشد بالاتر رفت و بيشتر رشد كرد. اگر امامت او است، بيش از اين ميتوانستي رشد كني. مثل اينكه اگر شاگرد علامه طباطبايي استاد ابتدايي تفسير هم شود، خسارت كرده است. بايد يك استاد عالي تفسير شود. از اين استاد استفاده نكرده است. شاگرد شيخ انصاري اگر مجتهد جامع الشرايط كامل نشود، خسارت كرده است. از اين استاد ميرزاي شيرازي استفاده كرده و شاگردان ديگر خاسر هستند. ولو مجتهد هم شده باشند.
بعد از اين «عملوا الصالحات» شامل تواصي به حق و تواصي به صبر هم ميشود. يكي از اعمال صالحه اين است كه به هم توصيه حق كنيم. و به صبر توصيه كنيم. اگر اينطور نباشد به خسارت ميافتيم. اين توصيه هم اعم از امر به معروف و نهي از منكر است. يك مصداقش امر به معروف است. چون ممكن است توصيه به مستحباتي باشد كه امر به معروف آنجا واجب نيست. يا توصيه به اعتقادات باشد كه شايد آنجا هم بعضي مورد امر به معروف نميدانند. توصيه قولي و عملي را هم دربرميگيرد. توصيه به صبر هم ذيل توصيه به حق است. بين آن حقها يكي از مهمترين حقها صبر است. تواصي بالحق و تواصي بالصبر ذيل عمل صالح هستند، تواصي بالصبر هم ذيل تواصي بالحق است. ولي اينها را جداگانه براي تأكيد گفته است. نقش آن را در جلوگيري از خسارت انسان خواسته بيان كند. ما بايد هم اهل ايمان و عمل باشيم و هم هواي يكديگر را داشته باشيم. همديگر را به ايمان و عمل صالح و پايداري در سختيهايي كه در راه متوجه مؤمنين ميشود بكنيم. اين سختي ها گاهي بلا است، مؤمن مبتلا است، صبر بر طاعت و معصيت است. همه صبرها را بايد داشته باشيم و همديگر را دائم توصيه كنيم به صبر در طاعت و اقسام آن. صبر بر معصيت و صبر بر بلاهايي كه در ايمان و توحيد ميشود. اين يك نگاه به سوره عصر بود.
انشاءالله خداوند متعال همه ما را بر سر سفره قرآن متنعم بدارد و اين ماه كه ماه قرآن است به بركت قرآن همه ما هدايت شويم و انوار قرآن بر قلب ما ساري و جاري شود.
آقاي شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميكنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
بخشي از سخنان مقام معظم رهبري
عزيزان من قرآن نور است. حقيقتاً دل و روح را روشن ميكند. اگر با قرآن انس پيدا كنيد، ميبينيد كه دل و جان شما نوراني ميشود. بسياري از ظلمات و ابهامها از قلب و روح انسان به بركت قرآن زدوده ميشود. آيا اين بهتر نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) به وسيله قرآن است كه خداي متعال ميفرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» به بركت قرآن است كه انسان از ظلمات اوهام و اشتباهات و خطاها و غلطها به نور هدايت راه پيدا ميكند.