برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسير سوره مباركه كافرون
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 31/03/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو ميكنم در هركجا كه هستيد، خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و باغ ايمانتان آباد باشد. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم.
آقاي شريعتي: بحث ما تفسير سوره مباركه كافرون است. امروز جمعبندي سوره كافرون است. انشاءالله در بخش دوم گفتگو هم از فضيلت ماه شعبان براي ما خواهند گفت.خدمت شما هستيم و بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]
در جلسات گذشته اشاره كرديم بعد از اينكه تبليغ حضرت جدي شد و كفار نتوانستند از طريق تهديد يا تطميع حضرت و وعدههاي دنيايي، حضرت را متوقف كنند، وارد گفتگو و مذاكره با حضرت شدند. آمدند بر سر دين و معبود حضرت مذاكره كنند. گفتند: شما بتهاي ما را بپرست و ما هم خداي شما را ميپرستيم. وقتي حضرت نپذيرفتند، گفتند: فقط لمسشان كن، نپرست! يك امضايي را پاي بتهاي ما بگذار. خداي متعال فرمود: پيغمبر! «قُلْ يَأَيهَُّا الْكَفِرُونَ، لا اَعبُدُ ما تَعبُدون» به آنها بفرماييد كه من هرگز بتهايي رنگارنگي كه شما در آينده انتخاب ميكنيد و براساس آنها زندگي خودتان را سامان ميدهيد، و همچنين فرهنگها و سنتهاي گذشتهتان را نميپذيرم. هيچ مشاركتي در دين بين ما نيست. در معبود و دين يك صفبندي كردند، صف بندي كه در آن كوتاهي راه ندارد.
مفصل عرض كرديم كه موضوع درگيري اله و دين است و همه عرصههاي زندگي فردي و اجتماعي بشر را هم تحت پوشش قرار داده است. محور درگيري هم وجود مقدس نبي اكرم به عنوان پرچمدار توحيد، در مقابل پرچمداران مادي است. دو مرز تاريخي شكل ميگيرد كه اين دو مرز به دو جريان حق و باطل و تمدن و امثال اينها ختم ميشود. يك نكته اين است كه خداي متعال هدايت را براي مردم ميفرستد. قرآن «هدي للناس» است. انبياء ميآمدند همه را هدايت كنند. نبي اكرم(ص) «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ» (سبأ/28) بعد از اينكه جريان هدايت الهي ميآيد، مواجه انسانها با اين هدايت متفاوت است. پاسخ خداي متعال هم متفاوت است. قبض و بسطي كه در هدايت الهي واقع ميشود، تابع شكر اين نعمت است. نعمت هدايت از آن نعمتهايي است كه خداي متعال به هيچ وجه كفران او را گذشت نميكند. به ميزان شكر و كفري كه انسان نسبت به اين نعمت هدايت پيدا ميكند، هدايت الهي قبض و بسط پيدا ميكند. «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17) آنهايي كه اهتدي پيدا ميكنند، يعني وقتي چراغ هدايت روشن ميشود،روشن ميشوند و در سايه اين نور حركت ميكنند. «زادَهُمْ هُدىً» هدايت آنها را افزايش ميدهيم. از كوچكترين هدايت، مثل اينكه آدم در كوچه ميرود، ميفهمد بايد دست اين آدم را بگيرد و از خيابان عبور بدهد. وقتي اين چراغ جلوي تو روشن شد و كوتاهي كردي و پاي روي اين نور گذاشتي، بدان در تاريكي ميروي. از اين سادهتر اينكه ميبيني پوست ميوهاي زير پاي مؤمنين افتاده و ممكن است زمين بخورند. اگر اين را برنداشتي و دور نريختي، بدان كه هدايت بعدي به سراغت نميآيد. از اين هدايتهاي كوچك بگيريد تا آنجايي كه هدايت بزرگي ميآيد و نبي اكرم باب توحيد را باز ميكنند و با بينات و مطالب روشن انسانها را به حق و باطل ميرسانند، آنجا كسي كه اجابت نكرد، اجابت هم عواملي دارد، ممكن است به خاطر سركشي و ظلم باشد كه در قرآن و روايات مفصل توضيح داده شده كه ريشه اين زير بار حق نرفتنها چيست. بعد از بيان حق و روشن شدن، اگر زير بار حق نرفتند، خداي متعال موضعش را نسبت به آنها تغيير ميدهد، تا جايي كه حضرت حق ميفرمايند: «وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (يس/10)، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» (بقره/7) خداي متعال قلبي را كه طريق هدايت انسان است، همه حقايق به قلب انسان ميرسد، ختم ميكند. مهر ميزند و اين قلب صادرات و وارداتي ندارد و چيزي به آن اضافه نميشود. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِم» سمعي كه يكي از بهترين قواي دريافت ما و ارتباط ما است، از ما گرفته ميشود. «وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَة» پردهاي ميآيد و انسان حقايق را نميبيند. اين چشم و گوش و قلبي كه داريم مثل است. در وراي اين يك چشم و گوش و قلب ديگري است كه حقايق فراواني را بايد ببيند. باب روي انسان بسته ميشود.
پس خداي متعال نسبت به موضعي كه ما در مقابل نعمت هدايت ميگيريم، شكر و كفري كه ميكنيم، گاهي هدايت را زياد و گاهي محروم ميكند. طبيعتاً ما مؤمنين هم همينطور هستيم. يعني موضعي كه نسبت به اشخاص ميگيريم، خداي متعال تكاليف مختلفي در موضع ما نسبت به انسانها براساس همين پذيرش هدايت و انكار هدايت قرار داده است. ما به اندازه وسع خودمان ميتوانيم دستگيري كنيم. ولي آنهايي كه اسلام ميآورند، تكليف ما اضافه ميشود. مؤمن ميشوند و ايمان ميآورند، ما تكليفمان بيشتر ميشود، بايد ياري و نصرتشان كنيم. اگر در راه دفاع از ايمانشان از تعلقاتشان گذشتند و هجرت كردند، ما نسبت به آنها ولايت پيدا ميكنيم. آنها نسبت به ما ولايت پيدا ميكنند. در سوره مباركه انفال خداي متعال ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ» (انفال/72) آنهايي كه ايمان آوردند و بعد از ايمان در راه خداي متعال هجرت كردند و با جان و مال مجاهده كردند و آنهايي كه مهاجرين را پناه دادند و ياري كردند، «أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» اينها نسبت به هم ولايت پيدا ميكنند. اما آنهايي كه «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» ايمان آوردند ولي هنوز پا به هجرت نگذاشتند و حاضر نيستند از تعلقاتشان بگذرند، «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» حق دوستي با آنها را نداريم. آن ولايت خاصي كه بين مؤمن مهاجر با مؤمن مهاجر ديگر است، با مؤمن غير مهاجر نيست. گرچه همين آدمهاي مؤمن «وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ» اگر در موضع دينشان كمك خواستند بايد كمك كنيد. ولي ولايت آنها را نبايد عهدهدار شويد. پس تكاليف ما نسبت به هدايتي كه خداي متعال ميفرستد چگونه است، عوض ميشود. همينطور كه موضع خداي متعال عوض ميشود و قلب آنها هم ختم ميشود، تكليف ما هم نسبت به افراد فرق ميكند. بنابراين اينطور نيست كه بگوييم: آدمها از آن نظر كه بشر هستند، هر تصميمي گرفتند، محترم است. ما هم بايد با همه اين تصميمها يكسان برخورد كنيم. كما اينكه خداي متعال كه مبدأ رحمت و خير است اين كار را نميكند. ما هم مكلف هستيم كه نوع مواجه ما متفاوت باشد.
بنابراين وجود مقدس نبي اكرم كه عبد مطلق الهي هستند، تكليفشان در برابر جوامع متفاوت، متفاوت است. به دستهاي ميرسند كه بايد يك صف بندي قاطعي كنند، «قل يا ايها الكافرون». پس نگوييد: چرا حضرت اينطور برخورد ميكنند. نوع برخورد تابع نوع برخورد انسانها با هدايت الهي است. بعد از اينكه اين هدايت آمد و بيّن شد، پاسخهاي مختلفي را از خدا و رسول و مؤمنين دارد.
نكته دوم اينكه اين كفاري كه حضرت با آنها برخورد كردند، درجات دارند و موضع قرآن نسبت به كفار مختلف يكسان نيست. اينها آن پرچمداراني هستند كه حتي در خود نبي اكرم طمع كردند. شيطان وقتي رجز ميخواند ميگويد: خدايا همه را جهنمي ميكنم! «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» (اعراف/16) همه را گمراه ميكنم. «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر/40) آنهايي كه به تو پناه بردند و تو به آنها پناه دادي، آنهايي كه برگزيده و عبد تو شدند، من در آنها طمعي ندارم. در حريم تو وارد شدند. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» اما اينها از آن كفار غليظي هستند كه در مقياس نبي اكرم كه پرچمدار توحيد هستند طمع ميكنند كه در دستگاهش نفوذ كنند. يك زماني هم در امر معبود و دين طمع ميكنند. يعني هم ميخواهند معبود حضرت را تغيير بدهند و هم دين حضرت را از چتر ولايت الله بيرون بياورند. ميخواهند حضرت را از چتر توحيد بيرون بياورند. احساس ميكنند كه ميشود در اين آدم هم نفوذ كرد و مسير تاريخياش را تغيير داد.
بعد از اينكه صفبنديها روشن شد و مسير تاريخ جدا شد، حضرت براي اينكه به مقاصد تاريخي خود برسند، از يك تاكتيكهايي استفاده ميكنند. ممكن است جايي هم مدارا كنند. حضرت فرمود: هيچ وقت تحميل نكنيد كه درجه ايمان درجه بالاتر است. او را ميشكنيد و ضامن آن هستيد. اين مدارا با اهل ايمان است.
معناي مدارا با كفار هم اين است كه آنهايي كه وارد سف بندي شدند، قبل از صف بندي مدارا براي هدايت است. حضرت مدارا ميكند تا هدايت كند. بعد از آنكه هدايت را كفران كردند و موضعگيري كردند، ديگر مداراها تاكتيكهاي عبور از شرايط است. مداراي واقعي نيست. با مؤمنين بايد مدارا كرد. قبل از موضعگيري نسبت به هدايت، براي هدايت است. واقعاً تحملشان ميكنند كه هدايتشان كنند. كسي كه از معراج برميگشت و جبرئيل را جا ميگذاشت، اينقدر سريع برگشته كه هنوز حلقه در تكان ميخورده است. ميآمد و با ما مينشست و سر عرب را در دامان ميگرفت و قصه ميگفت تا خوابش برود. بعد هم صورت مباركش را اين طرف ميگرفت كه عرق پيشانياش روي اين آدم نريزد از خواب بيدار شود. اين مداراي حضرت بود. مدارا براي هدايت است. بعد از صف بندي ديگر مداراها تاكتيك عبور است. برنامهريزي عبور حضرت از دستگاه كفر است. مدارا به معني تكريم آنها نيست. كسي كه مقابل هدايت الهي ميايستد، مقابل اين نعمت كفران ميكند، خداي متعال برايش حرمتي قائل نيست كه عبد برايش حرمتي قائل باشد. ايشان يد الله و عين الله است و كارش خدايي است.
آدمهايي هستند كه در حضرت نفوذ ميكنند و در مقياس توحيد و دين، يعني ولايتي كه بر حضرت جاري است و حضرت ميخواهند ولايت را بر عالم جاري كنند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) همان دين الهي است كه تبديل به مناسك و اخلاق ميشود. حضرت ميخواهند اين ولايت جاري شود، آنها هم ميآيند نفوذ كنند و مسير حضرت را تغيير بدهند. اگر اين را تغيير دادند همهي سبقهي زندگي عوض ميشود. چون زندگي ما سراسر سبقه مأمور و دينمان دارد. يعني ولايتي كه بر ما جاري ميشود، رنگ و بوي او را ميگيرد. لذا «سبقة الله» كه در قرآن است، در روايت به ولايت تفسير شده است. اگر كسي زندگياش تحت ولايتالله و نبي اكرم بود، كه ادامه ولايت الله است، «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه» (كافي/ج1/ص146) اصلاً ولايت آنها همان ولايت خداست. اين ولايت را اگر كسي بپذيرد، همه سراسر زندگياش آهنگ ولايت پيدا ميكند. رنگ نور به خودش ميگيرد. اگر ولايت او ولايت ظلماني شد، همه زندگي او ظلماني ميشود. بنابراين رنگ پرستش، رنگ معبود و رنگ ولايتي كه ما زير آن قرار ميگيريم و ديني كه با آن زندگي ميكنيم، همه زندگي ما را ميپوشاند و سبقة الله ميشود. اينكه ميگويند: انگيخته با انگيزه ربطي ندارد. اگر انگيزهها بد شد، انگيختهها هم آرام آرام رنگ انگيزه به خودشان ميگيرند. آدمي كه بزرگتر از دنياست، خوابيدنش هم بوي خدا را ميدهد. آدمي كه در چهارچوب دنيا ميانديشد، نمازش هم بوي دنيا ميدهد. وقتي آدم معبود و دينش عوض ميشود، محيط ولايتي كه در آنجا زندگي ميكند، عوض ميشود، همه چيز او عوض ميشود. بنابراين آنها ميخواستند نفوذ كنند و همه دستگاه را تغيير بدهند. اگر نبي اكرم كمترين انعطافي را نشان ميداد، «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» (اسراء/75) رنج دنيا و آخرت، عذاب دنيا و آخرت را به دنبال داشت. پس طمع در حضرت كردند و مقياس طمع آنها طمع در يك فرد نيست. طمع در معبود و طمع در ولايتي است كه خود حضرت دارند و ميخواهند بر عالم جاري كنند.
حضرت تحت عصمت الله هستند. چون در محيط عصمت الله هستند، مصون از كفر آنها هستند. فرمود: معصوم معتصم به خداست. هيچ چيز در آن نميتواند نفوذ كند. حضرت به گونهاي است كه خداي متعال ميفرمايد: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناك» (اسراء/74) اگر تو در محيط بندگي ما نبودي، به ما پناه نبرده بودي و ما تو را تثبيت نميكرديم، اينقدر فشار سنگين بود «لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلا» ممكن بود كمترين ركوني به اينها پيدا كند. «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» منتهي آن عبدي است كه در حصن خداست، خالصة الله است. خداي متعال او را در پناه خودش برده است. او در عصمت الله است. بنابراين همه فشارهايي كه از طرف دشمن ميآيد كه گاهي اينقدر سنگين است كه بايد به تنهايي يك امت تاريخي باشد كه بتواند در مقابل اين فشار بايستد. اين پيامبر در حصن خداست و ايستاده در حصن حصين است، كمترين ركوعي به آنها پيدا نكرده است. اگر كمترين اولايي در اين وادي از حضرت سر ميزد، مرز توحيد و شرك به هم آميخته ميشد. ولايت حضرت هم حصن حصين نبود.
در صلوات شعبانيه داريم «طريق اليك المحيا» اين طريق واسع هم طريقيتش را از دست ميداد و همانجا هم ممكن بود به شرك تبديل شود. براي همين است كه در روايت داريم: هركس شرك در عبادت دارد، شرك در ولايت ما دارد. يعني محيط ولايت ما محيط اخلاص محض است. اگر كمترين ركوني در مقياس معبود و تبديل ولايت براي حضرت اتفاق ميافتاد، ديگر هيچ نقطه اعتمادي نبود. اينكه حضرت در حصن خداست، يعني در پناه خداست.
ما چه كنيم؟ تنها راهي كه داريم اين است كه خودمان را به محيط حصن حضرت و شفاعت حضرت وارد كنيم. در صلوات شعبانيه كه جزء عبادات با فضيلت است، البته اين عباداتي كه براي زمان خاص است در زمانهاي ديگر هم ميشود خواند. مگر بعضيها كه جزء توقيفات است كه ديگر وقت ديگر نميشود خواند. و الا باقي عبادات مستحبه را در اوقات ديگر هم رجاعاً ميشود به جاي آورد. قسمت اول صلوات شعبانيه جزء تعقيبات نافله ظهر و عصر است. مرحوم سيد بن طاووس در جمال الاسبوع دارند. قسمت اول اين صلوات هر روز بعد از نافله ظهر خوانده ميشود. در اول صلوات هست كه «شجرة النبوة» آن مقاماتي است كه خودشان با خدا دارند. «موضع الرسالة، مختلف الملائكه» محل رفت و آمد ملائكه هستند. نسبتشان به خدا متعال را بيان ميكند. بعد «اللهم صل علي محمد و آل محمد الْفُلْكُ الْجَارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَة» يعني واقعاً درياهاي مواج طوفاني است، كشتي كه در اين دريا راه افتاده است، نبي اكرم و اهلبيت هستند. «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق» (بحارالانوار/ج23/ص105) مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است. در باب كشتي دارد كه حضرت نوح وقتي به فرزندش گفت: سوار شو، «يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا» (هود/42)، «سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماء» (هود/43) به كوهي پناه ميبرم كه مرا از آب حفظ كند. هرچه هم سيل بيايد، به قلهها نميرسد. حضرت فرمود: «قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّه» اين تشبيه نبي اكرم، تشبيه نيست بيان حقيقت است. ميخواهند بفهمند همينطور كه امواجي طوفاني بود كه هيچي آنجا پناهگاه نبودند، كوهها هم پناهگاه نبودند، فقط كشتي حضرت نوح وادي ايمني بود كه خداي متعال قرار داده بود و واقعاً يك درياي طوفاني و مواج و ظلماني است. ولايت اولياي طاغوت و سران كفر آنقدر شديد است كه امثال ما با همه وجودمان ناديده هستيم. امواج اولياي طاغوت و شياطيني كه در پيامبر هم طمع ميكردند، با اينكه خالصة الله بود، ما اصلاً آنجا به حساب نميآييم. داستان شيطان را داريد كه در خواب ديد زنجيرهايي دارد كه بعضي از آن پاره شده است. گفت: اين براي كيست؟ گفت: براي فلان عالم و متقي است، براي فلان زاهد است. گفت: براي ما كجاست؟ گفت: شما داري ميآيي؟ در مورد اين آيه ظلمات خداوند متعال هشدار سنگيني ميدهد. «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» (نور/40) فرمود: مثل دستگاه باطل مثل درياي عميق مواج تاريك است كه موجها بر فراز هم ميغلتند و «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» است. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» وقتي دستش را بيرون بياورد، نميبيند. اينقدر فضا ظلماني است. خودش را نميبيند، چه رسد به اينكه راهش و قبل و بعدش را بتواند ببيند. امام صادق در كافي فرمودند: «إِذا أَخْرَجَ الْمُؤْمِنُ يَدَهُ فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِم» (بحارالانوار/ج23/ص304) مؤمني كه نور ايمان دارد در ظلمت فتنههاي اينها خودش را نميتواند ببيند. اينقدر فضا تاريك است. يعني امواج فتنه وسوسه دستگاه ابليس و دستگاه اولياي كفر و طاغوت اينطور نيست كه بتوانيم به سلامت از آن عبور كنيم. خداي متعال يك كشتي اينجا قرار داده، آنها قبول كردند كه كشتي باشند، تحمل كنند، امواج را بشكنند و ما را به ساحل برسانند. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصِينِ» (بحارالانوار/ج84/ص66) داستان اصحاب كهف را ميدانيد. داريم كه وقتي ميخواستند از بت پرستي قوم خودشان كه تحت سلطه بودند، نجات پيدا كنند، وقتي از آنها بريدند و از آلهه و خداي آنها جدا شدند، «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّه» (كهف/16) وقتي از خودشان و از آنچه غير خدا ميپرستند از معبودشان كناره گرفتيد، «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف» به غاري پناه ببريد، كهف به غار وسيعي ميگويند. «يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِه» خداي متعال ديگر رحمتش را بر شما ميگستراند. «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقا» يك مسير واسعي را براي شما براي عبور از اين امر فراهم ميكند.
سر مطهر سيد الشهدا اين آيه شريفه را در كوفه ميخواند. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً» (كهف/9) واقعاً فتنه اصحاب كهف كجا و فتنه زمان سيد الشهدا كجا؟ فتنه واقعاً«أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ» اصلاً قابل مقايسه با آن نيست. اين كهف، كهفي است كه حتي با سر خودش عاشوراييان را از فتنه عبور ميدهد. اگر محيط نورانيت سيد الشهدا نبود چطور ميشد از آن فضا عبور كنيم، بنابراين كهف بودن مجاز نيست. اصحاب كهف از قومشان جدا شدند و پشت به بتهاي آنها كردند. با يك فرهنگ درگير شدند. ولي وقتي از شهر بيرون آمدند، گفتند: برويم يك پناهگاهي پيدا كنيم. «فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف» و الا دوباره ميآيند شما را ميبرند. يا با تهديد و تطميع ميبرند و دوباره همان بساط تكرار ميشود. آنچنان امواج دستگاه كفر و باطل سنگين است، به خصوص وقتي به جاذبههاي تمدني تبديل ميشود. آدم دور و بر خودش نگاه ميكند، از هر جاذبهاي رد ميشود، يكي ديگر هست. تنها پناهگاهي كه وجود دارد كهف است و مقام شفاعت نبي اكرم است. ذيل صلوات شعبانيه ميگوييم: خدايا ما را به شفاعت حضرت برسان. تنها مقام محمود حضرت پناهگاه ما از شرك و كفر است. خود ايشان در پناه خدا هستند. خداي متعال ايشان را تثبيت كرده است. همه اين امواج كمترين تأثيري در ايشان نميگذارد؟ چرا؟ چون خداي متعال ايشان را تثبيت كرده است. ما تنها كهفمان وجود مقدس حضرت است كه بايد با تمام وجود، به دين ايشان، به ولايت و اهل بيت ايشان، پناه ببريم تا بتوانيم از موج اين جاذبههاي سنگيني كه اينها در طول تاريخ ايجاد ميكنند، در امان باشيم. اينها حول تمدن و بتشان يك جامعه و تمدن ميسازند، بت را عوض ميكنند و يك بت ديگر با رنگ و لعاب ديگر ايجاد ميكنند. «و لا انا عابدٌ ما عبدتم» حتي بتهاي سنتي شما، نه نسبت به آنها خضوع ميكنم، نه نسبت به بتهاي آينده شما. حضرت مقاومتي كه كردند يك حصن شدند. ما اگر زير چتر اين حصن نرويم، امواج آلههي آنها و دعوتهايشان اينقدر سنگين و رنگارنگ و عميق است و دشوار است، كه چراغهاي ما آنجا خاموش ميشوند. فقط بايد به پناه حضرت برويم كه حضرت سراج منير هستند. «إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا، وَ دَاعِيًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا» (احزاب/45 و46) بايد به مقام شفاعت ايشان، پرتو وجود ايشان و اهلبيت پناه برد. انشاءالله بتوانيم در برابر اين امواج بايستيم. لذا به ما گفتند: ذيل حضرت حركت كنيد. شما هم به تبع حضرت «يا ايها الكافرون لا اعبد ما تعبدون» بگوييد. «لكم دينكم ولي دين»، به ما هم گفتند: ذيل حضرت حركت كنيد. انشاءالله بتوانيم از اين صف بندي جان سالم به در ببريم. حصن فقط ولايت اميرالمؤمنين و نبي اكرم است. بيرون اين حصن امواج دستگاه كفر و شيطان امواجي است كه از سر ما عبور ميكند.
آقاي شريعتي:
تو نوح نوحي اما قصهات شور دگر دارد *** كه در طوفان نامت كشتي پيغمبران گم شد
انشاءالله همه ما به تبع حضرت حركت كنيم و برسيم به آنجايي كه بايد برسيم. قرار روزانهي ما تلاوت آيات 65 تا 70 از صفحهي 65 سورهي مائده است. برميگرديم به بركت محمد و آل محمد.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنهُْمْ سَيَِّاتهِِمْ وَ لَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ(65) وَ لَوْ أَنهَُّمْ أَقَامُواْ التَّوْرَئةَ وَ الْانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيهِْم مِّن رَّبهِِّمْ لَأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحَْتِ أَرْجُلِهِم مِّنهُْمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ(66) يَأَيهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(67) قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلىَ شىَْءٍ حَتىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَئةَ وَ الْانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَيزَِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنهُْم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَ كُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلىَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ(68) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ الصَّابُِونَ وَ النَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(69) لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَيهِْمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولُ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَ فَرِيقًا يَقْتُلُونَ(70)»
ترجمه آيات:
«اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزگارى كنند، گناهانشان را خواهيم زدود و آنها را به بهشتهاى پرنعمت داخل خواهيم كرد. (65) و اگر تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب خدا بر آنها نازل شده بر پاى دارند، از فراز سر و زير پايشان روزى بخورند. بعضى از ايشان مردمى ميانهرو هستند و بسياريشان بدكردارند. (66) اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكردهاى. خدا تو را از مردم حفظ مىكند، كه خدا مردم كافر را هدايت نمىكند. (67) بگو: اى اهل كتاب، شما هيچ نيستيد، تا آن گاه كه تورات و انجيل و آنچه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پاى داريد. آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است بر طغيان و كفر بيشترينشان بيفزايد. پس بر اين مردم كافر غمگين مباش. (68) هرآينه از ميان آنان كه ايمان آوردهاند و يهود و صابئان و نصارا هر كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد و كار شايسته كند بيمى بر او نيست و محزون نمىشود. (69) ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم و پيامبرانى برايشان فرستاديم. هر گاه كه پيامبرى چيزى مىگفت كه با خواهش دلشان موافق نبود، گروهى را تكذيب مىكردند و گروهى را مىكشتند. (70)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور صلوات و منور به نور نبي مكرم اسلام باشد. در ماه شعبان هستيم. روزهاي پاياني ماه شعبان را سپري ميكنيم. انشاءالله براي رمضان المبارك آماده ميشويم. انشاءالله خداوند توفيق درك شبهاي قدر را هم به همه ما مرحمت كند. امام رضا(ع) فرمودند: اين دعا را زياد بخوانيد. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» خيلي از دوستان خوب ما متوسل ان هستند كه از اين فرصت باقيمانده ماه شعبان استفاده كنند و براي اين ضيافت پر نور آماده شوند. توصيههاي شما را ميشنويم.
حاج آقاي ميرباقري: همين روايتي كه از امام رضا(ع) نقل كرديد كه در عيون الاخبار الرضا، مرحوم صدوق اين روايت را آوردند، محدث قمي(ره) در مفاتيح الجنان در اواخر اعمال ماه شعبان ترجمه خوبي كردند. مقدمه اول اين است كه شعبان يك شعبهاي از وجود مقدس نبي اكرم است. كما اينكه مكانهاي مقدس مثل كعبه، اگر حرم نوراني است، حلههايي از نور نبي اكرم بر حرم پوشيده شده كه حرم نوراني شده است. اگر زمزم محترم است، اگر منا محترم است، مكه و منا و زمزم و صفا مقامات نبي اكرم است كه در اين مكانها تجلي پيدا كرده است. و الا يك بيابان بر بيابان ديگر چه فضيلتي دارد؟ كه ما آنجا برويم و وقوف كنيم و فيض ببريم. همه تجلي نبي اكرم است. زمان هم همينطور است. باطن ماه شعبان يك نازلهاي از رحمت نبي اكرم، شفاعت نبي اكرم است. بنابراين ورود به ماه شعبان يعني ورود به محيط شفاعت نبي اكرم و ورود به مقام محمود نبي اكرم است كه ميخواهد دست انسان را بگيرد و به سمت خدا ببرد. ورود به محيط رضوان است. «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ» (وسايلالشيعه/ج10/ص492) ماه نبي اكرم ماه رحمت و رضوان است. يعني بالاترين درجات سير ورودي اين ماه است. پوشيده به رحمت است. هركس بخواهد وارد شود از محيط رحمت و رضوان عبور ميكند و به اين شهر ميرسد. اين شهري كه تجلي مقام نبي اكرم است «الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ» حضرت شب و روزش را شب زنده داري و روزه داري ميكرد، من گمان ميكنم اين شب زندهداري و روزه داري براي شفاعت بود. راه ما باز شود. يعني با عبادت حضرت فتوحات براي ما ميشود. و الا ما نميتوانيم موانع ابليسي را كنار بزنيم. نافله شب حضرت روز ما را زنده ميكند. شب ما را احيا ميكند. و الا عبور از وادي شيطان با ما شدني نيست. اينقدر امواج او سنگين است، دو ركعت نماز چهار هزار ساله دارد، چطور ميتوانيد از او عبور كنيد. خود حضرت عبور ميدهد. بنابراين ماهي است كه حضرت با عبادت خودش ميخواهد عبور بدهد. «فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ» خدايا ما را كمك كن كه اين سنت شب زنده داري و روزه داري حضرت را انجام بدهيم، تولي به حضرت پيدا كنيم «وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ» و به محيط شفاعت حضرت وارد شويم و حضرت دست ما را كمك كند. آماده شويم كه درهاي شهوات را ببنديم و درهاي شفاعت حضرت به روي ما باز شود. اين ماه كه ماه شفاعت نبي اكرم است. تجلي نبي اكرم در اين ماه است. ورود به اين ماه ورود به ولايت و شفاعت حضرت است. كفران اين نعمت خيلي كفران سنگيني است. كفران پيغمبر خاتم(ص) از عالم بالا آمدند كه از نفس فرشتگان ملول گشتند، دستشان را دراز كردند، دستتان را بدهيد من ببرم. ما هم مشغول بازيگري هستيم. كفران اين نعمت را ميكنيم. حضرت طلب ميكند، دعوت ميكند، دست دراز ميكند و ما دست حضرت را پس ميزنيم. اين كفران ماه شعبان است. حالا چطور بايد تدارك كنيم؟
يك روايت از امام رضا هست، قبل از آن صلوات امام رضا را ميخوانيم. [صلوات خاصه امام رضا(ع)]
مرحوم صدوق از عيون اخبار رضا نقل كردند. در آخرين جمعه ماه شعبان بر امام رضا وارد شدند. حضرت فرمودند: اباصلت، اكثر شعبان گذشت. اين آخرين جمعه ماه شعبان است. بنابراين سعي كن در مابقي اين ماه تدارك كنيم كوتاهي كه در گذشته ما بوده است. كسي نميتواند بگويد: ما حق ماه را ادا كرديم. بنابراين اگر كوتاهي كردي، اول قدم در رشد ما اعتراف به كوتاهي است. آدمي كه احساس نميكند در بندگي خدا كوتاهي كرده رشد نميكند. عرض كرد: «فتدارك فيما بقي منه تقصيرك» يعني چه؟ فرمود: هيچ كس نميتواند حق بندگي خدا را ادا كند. اگر كسي احساس كرد حق را ادا كرده است، اين از حد تقصير بيرون رفته است. بنابراين ما همه كوتاهي داريم. در اين ماه تدارك كنيد. «و عليك بالإقبال على ما يعنيك و ترك ما لا يعنيك» (عيون الاخبار/ج2/ص51) سعي كن آنچه به درد نميخورد، در ما بقي اين ماه كنار بگذاري. خوردنها، خوابيدنها، نگاه كردنها، اشتغالات متنوعي كه دنياي امروز بر ما فراهم ميكند. من مخالف ورزش و تفريح نيستم. اما مخالف هستم كه ورزش به لهو و لعب تبديل شود. يعني اشتغالاتي بر ما بيايد كه اصلاً نفهميم در فضاي ما چه ميگذرد. به سرعت فرصتها بروند و ما غفلت كنيم. فرمود: آنچه به درد تو نميخورد، رها كن. هركسي بنشيند كلاه خودش را قاضي كند. آنچه به درد تو ميخورد و با خودت ميبري، به آن مشغول باش. «و أكثر من الدعاء و الاستغفار» در اين مدت فراوان دعا و استغفار كن. «و تلاوة القرآن». آنچه به درد نميخورد در بقيه اين ماه كنار بگذار و آنچه مفيد است، به كار بگير. در ما بقي ماه هم تلاوت قرآن سفارش شده است. «و تب إلى الله من ذنوبك» از گناهان خودت خارج شو، «ليقبل شهر الله إليك و أنت مخلص لله عز و جل» تا وقتي ماه رو به تو ميآورد تو براي خدا خالص شده باشي. اين توبه، توبه از شرك خفي هم بايد شود. از شركهاي خفي كه ما را فرا گرفته است، نه فقط گناهان كبيره، ميدانيد يك جاهايي ترك اولاهاي ما استغفار ميخواهد. توبه از هرچه تو را از اخلاص بازداشته تا وقتي ماه به تو روي ميآورد، خالص شده باشي. يعني توبه از شركها حتي شرك خفي، «و لا تدعن أمانة في عنقك إلا أديتها» هيچ امانتي بر دوشت نباشد، الا اينكه ادا كرده باشي. اين امانت از امانات ساده مردم است، تا امانات الهي كه روي دوش ما است. «و لا في قلبك حقدا» مواظب باشيد از ماه بيرون ميرويد كينهاي بر مؤمن نداشته باشيد. چون ميدانيد براي اينكه هواپيما بخواهد پرواز كند بايد همه چيزش سالم باشد. ماشين اگر يك چرخش پنچر باشد، اجازه حركت ندارد. اگر ميخواهيم وارد ماهي شويم كه ماه ضيافت و رشد و حركت در عوالم بالا است، حركت در فضاي نوراني قرآن است، بايد هيچ عيبي در آن نباشد. «و لا في قلبك حقدا على مؤمن إلا نزعته» اين كينهها را بكني. كار سختي است. ادم بايد پوست بياندازد و وارد اين ماه شود. حتي قلبش هم بايد متحول شود، نه ظاهرش. «و لا ذنبا أنت مرتكبه إلا قلعت عنه» خودت را از فضاي گناهان بكن. چون گناه يك ظاهر و يك باطن دارد. باطنش آن تعلقات قلبي است. خودتان را از تعلقات قلبي بكنيد و جدا كنيد. خودتان را از گناه رها كنيد. اگر ميخواهيد در اين ماه وارد شويد «و اتق الله» دستوري است به وسعت همه قرآن. حضرت در آخر كليد راه را فرمودند. «و توكل عليه في سر أمرك و علانيتك» اگر ميخواهي وارد اين ماه شوي، اين دستورات امام رضا مثل ممتنع است. حضرت فرمود: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» اگر ما توكل به خدا نكنيم، هيچ كاري از ما ساخته نيست. اين توكل فقط براي عبور از صحنههاي ظاهري نيست كه روزي من تنگ شده، «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) بلكه عبور از اين گردنههايي است كه حضرت شمردند. اماناتي است كه شما بايد ادا كنيد. ذنوبي است كه بايد از آن فاصله بگيريم. حالاتي است كه بايد از آن جدا شويم، از شركهايمان بايد به اخلاص برسيم. پنج، شش روز ديگر بيشتر فرصت نيست. و اين با توكل بر خدا ممكن است. اين كليد اين روايت است. «و توكل عليه في سر أمرك و علانيتك» كارهاي ما ظاهر و باطن دارد. كندن از گناه يك ظاهر، يك باطن دارد. باطنش دشوارتر از ظاهرش است. ظاهرش خيلي سخت نيست. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» به خدا تكيه كنيد، در همان فاصله كوتاه شما را عبور ميدهد. حتي يك ثانيه توكل براي يك عمر راه و سلوك كفايت ميكند. «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» مقدرات دست اوست. «و أكثر من أن تقول» در مابقي اين ماه فراوان بگو: «اللهم إن لم تكن قد غفرت لنا في ما مضى من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه» خدايا اگر گذشتههاي ما را نبخشيدي، ديگر در ما بقي ماه نبي اكرم، ما را به مغفرت خودت و شفاعت نبي اكرم برسان. خداي متعال فرمودند: در اين ماه انسانهايي را از نار و آتش آزاد ميكند. انشاءالله ما را جزء كساني قرار بدهد كه رغبه ما آزاد باشد. همه اسير آتش هستند الا آنهايي كه به ولايت نبي اكرم و اهلبيت برسند.
خدايا به محمد و آل محمد همه ما را از اهل ماه شعبان كه ماه نبي اكرم است، قرار بده. خدايا پيروزي و دوستان را در اين ماه شامل دوستان و محبين حضرت و مؤمنين قرار بده.
آقاي شريعتي: انشاءالله خدا به همه مريضها عافيت عنايت كند. بهترينها را براي همه شما ارزو ميكنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
بخشي از سخنان مقام معظم رهبري
عزيزان من قرآن نور است. حقيقتاً دل و روح را روشن ميكند. اگر با قرآن انس پيدا كنيد، ميبينيد كه دل و جان شما نوراني ميشود. بسياري از ظلمات و ابهامها از قلب و روح انسان به بركت قرآن زدوده ميشود. آيا اين بهتر نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) به وسيله قرآن است كه خداي متعال ميفرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» به بركت قرآن است كه انسان از ظلمات اوهام و اشتباهات و خطاها و غلطها به نور هدايت راه پيدا ميكند.