برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بهرهاي از درياي معارف زيارت جامعه كبيره
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين ميرباقري
تاريخ پخش: 13/02/93
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
نور تو روح مرا منزل به منزل ميبرد ***ئ كشتي افتاده در گل را به ساحل مي برد
مرد صحرايي و با تو شوق باران همسفر *** بوي بارانت مرا منزل به منزل ميبرد
اهل بيت نور هستيد، آسمان وحي *** جامع ما را به شرح اين فضايل ميبرد
اي حبيب غربت تو حضرت عبدالعظيم *** شهر ري با اذن تو از كربلا دل ميبرد
مجلسي كه ياد شام انداخت، اندوه تو را *** گاه سوي تشت و گاهي سوي محمل ميبرد
كربلا ظهر عطش گودال سرخ قتلگاه *** اشكهايت عشق را تا آن مراحل ميبرد
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانم و آقايان. فرا رسيدن سالروز شهادت امام هادي(ع) را خدمت همه شما تسليت ميگويم. انشاءالله اين لحظات و دقايقي كه در خدمت شما هستيم، لحظات مفيدي باشد. حاج آقاي ميرباقري سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي ميرباقري: عليکم السلام و رحمة الله، من هم خدمت حضرتعالي و همکاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم و اين روز را خدمتشان تسليت عرض مينمايم.
آقاي شريعتي: يكي از يادگارهاي گرانقدر امام هادي(ع)، يكي از گنجينههاي معرفت ما كه يك دوره امام شناسي است، زيارت جامعه كبيره است كه از آن حضرت به ما رسيده است. شنيدن لطايف زيارت جامعه كبيره از زبان حاج آقا ميرباقري قطعاً براي همه ما شنيدني خواهد بود.
حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج]
طبق نقل مشهور مورخين و محدثين بزرگ شيعه، روز سوم ماه رجب، روز شهادت مقدس امام هادي(ع) است كه در سال 254 به شهادت رسيدند و مسموماً از دنيا رفتند و در سن 41 سالگي به شهادت رسيدند. از بعضي نقلهايي كه بزرگان گفتند، استفاده ميشود كه ميلاد حضرت هم در همين دوم رجب و بعضي هم پنجم ماه رجب گفتهاند. البته اين هم يك نقل قطعي نيست. از اين دعايي كه در ماه رجب خوانده ميشود و از وجود مقدس امام زمان رسيده است، ظاهراً حسين بن نوح(ع) نقل كردهاند، «اني اسئلك بالمولودين في رجب محمد بن عليٍ الثاني» كه خدا را در آغاز خواستههايي كه داريم، قسم ميدهيم كه آن دعا، دعاي فوقالعادهاي است. ذيل آن دو وجود مقدس از خدا آن دعاها را ميخواهيم. يكي محمد بن علي ثاني است، كه وجود مقدس امام جواد هستند. «و ابنه علي ابن محمدٍ المنتجب» فرزند ايشان كه علي بن محمد هستند. از اين استفاده ميشود كه ميلاد حضرت هم در همين ماه است. بنابراين هم ماه شهادت حضرت حق و هم ماه ميلاد حضرت است. يكي از عطايايي كه از ايشان به جامعه شيعه شده زيارت فوق العادهاي جامعه كبيره است كه همه با آن آشنا هستند. شايد علت اينكه اين زيارت را جامعه ناميدند اين است كه ميشود با آن همه ائمه معصومين را زيارت كرد و مشتمل بر بسياري از مقامات اهلبيت هم است. لذا به زيارت جامعه معروف شده است.
در مقابل اين يك زيارت جامعه داريم كه كوتاه است و از امام رضا(ع) نقل شده است و مرحوم محدث هم در مفاتيح آوردند. ديديد زيارت جامعه را كه مرحوم مجلسي تا چهارده مورد در بحار نقل كردند. يكي اين زيارت جامعه كبيره است كه از وجود مقدس امام هادي(ع) نقل شده است. من ابتدا چند جمله از بزرگان را راجع به اين زيارت بخوانم. اين زيارتي است كه مرحوم شيخ صدوق كه از بزرگان محدثين ما هستند و در اواخر غيبت صغري و اوائل غيبت كبري ميزيستند، اين زيارت نوراني را در دو كتب معتبرشان، يكي «من لا يحضره الفقيه» است كه از كتب اربعهي شيعه است. يكي هم در «علوم الاخبار الرضا» نقل كردند. غير از اينكه سند اين روايت، سند معتبري است و همهي شخصيتهايي كه در سندش واقع شدند، به نحوي بزرگان توصيقشان كردند. متن هم متن خيلي فوقالعادهاي است.
يكي عبارت مرحوم محمد باقر مجلسي، صاحب كتاب بحار الانوار است كه تعبير ايشان اين است. «انه اصح زيارات سنداً» از نظر سند صحيحترين زيارات هست و «اعمها مورداً و افصحها لفظاً» فصيح ترين الفاظ در بين اين زيارات، در اين زيارت است. «و ابلغها معناً و اعلاها شأناً» از نظر رتبه بالاترين درجه زيارات است. علامه مجلسي بزرگوار هم حديث شناس هستند، هم اهل فن هستند. ايشان چهارده زيارت را در بحار نقل ميكنند كه از جمله ان زيارت جامعه است كه همهي ائمه را ميشود با او زيارت كرد و اختصاص به امامي ندارد. بعد ميفرمايند: افضل آنها و معتمد ترين آنها همين زيارت جامعه كبيره است.
پدر بزرگوار ايشان مرحوم ملا محمد تقي مجلسي كه از بزرگترين فقها و محدثين شيعه هستند، شرح بر «من لا يحضره الفقيه» دارند. هم يك شرحي دارند كه شرح عربي است تحت عنوان روضة المتقي است كه كل «من لا يحضر» را آنجا شرح دادند، از جمله اين زيارت جامعه را هم برايش شرحي بيان كردند. كتاب ديگري به نام «لوامع صاحبقراني» دارند. آن كتاب هم شرح «من لا يحضر» است منتهي به كمال نرسيده است و ناقص مانده است. آنجا هم باز زيارت جامعه را شرح دادند. يكي به زبان فارسي است و يكي به زبان عربي است. حضرت آيت الله استادي اين دو شرح را به اضافه شرح مرحوم مجلسي را چاپ كردند و از همت ايشان اين كتاب شد و چاپ شد. اين كتاب شرح زيارت جامعه به كوشش ايشان است.
مرحوم ملا محمد تقي كه از بزرگان و فقها و محدثين و معارف هستند، مقامات معنويشان هم فوق العاده است. ايشان در مقدمه اين شرحشان هم در كتاب شرح فارسيشان و هم در روضة المتقين اين را دارند. ايشان ميفرمايد: من نجف براي زيارت اميرالمؤمنين(ع) مشرف شدم. روزها را در مقام صاحب الزمان(ع) كه در وادي السلام واقع شده، رياضت ميكشيدم و خودم را براي زيارت حضرت آماده ميكردم كه اين هم درسي براي اهلش است. براي محيا شدن براي زيارت، در مقام صاحبالزمان روزها مشغول به زيارت بودند و شبها را در حرم به صبح ميرساندند و اشتياقي از حضرت در دل من پيدا شده بود كه امكان سفر از نجف براي من نبود و ميفرمايد: شبي در اين رواق عمران كه يكي از رواقهاي حرم حضرت هست، مشغول عبادت و زيارت بودم، مكاشفهاي بين خواب و بيداري حاصل شد كه نه عالم رؤيا است و نه عالم بيداري است. در آنجا مشاهده كردم كه سامرا مشرف هستم. كه حرم وجود مقدس عسكريين اما هادي و امام عسكري(ع) در آنجاست. احساس كردم كه صحن بسيار فضاي با عظمت و مزين و نوراني دارد و قبر تا عوالم بالا امتداد دارد و يك پوشش بهشتي و سبز رنگي بر اين ضريح و قبر هست و وجود مقدس امام زمان(ع) به اين قبر رو به در تكيه دادند. من وارد شدم، حضرت را زيارت كردم، شروع به سبك مداحي كردم و زيارت جامعه كبيره را خطاب به امام زمان(ع) خواندم. با همان لحن شروع به خواندن كردم، بعد كه زيارت تمام شد، حضرت فرمودند: زيارت بسيار خوبي است. عبرض كردم: آقا اين از جد شما امام هادي است. حضرت فرمودند: بله! تا اينجا را ايشان در روضة المتقين نقل كردند. در شرح فارسيشان «لوامع صاحبقرانيه» اضافه هم دارند. ميفرمايند: من وقتي اين حالت برايم بدست آمد، شوق رفتن به سامرا برايم پيدا شد. جذبهاي مرا از نجف كشيد، به سامرا كشيد. در همان اواني كه مشغول رياضت بودند، شبي در حرم اين حالت برايشان پيدا ميشود و جالب اين است كه فرمودند: جذبهاي بر من پيدا شد كه مرا به طرف سامرا برد. وقتي در سامرا رفتم، هر آنچه در آن مكاشفه ديده بودم، در بيداري ديدم. در بيداري خطاب به حضرت زيارت را خواندند، و تأييد زيارت را هم از حضرت گرفتند، لذا ايشان ذيل اين مطلب در روضة المتقين ميفرمايد: «فالحاصل انه لا شك لي ان هذه الزيارة من ابي الحسن الهادي(ع) بتقرير الصاحب(ع)» بزرگان علماي شيعه معمولاً اين زيارت و تلقي را قبول كردند، و به لحاظ متن، حتماً متنش كاشف از اين است كه امام(ع) اين زيارت را انشاء كردند.
من يكي از راههايي كه گاهي به نظرم ميآيد، براي تصحيح سند است، بزرگان هم اين راه را دنبال كردند. اين است كه آدم در بين روات اين حديث ببيند كه چه كسي است كه احتمال دارد جعل كرده باشد؟ببيند او ميتواند چنين متني را اصلاً انشاء كند. اين زيارت، زيارتي نيست كه كسي غير از امام(ع) بتواند اينطور مقام ولايت ائمه(ع) را مدح كند. محدثين شيعه و حتي فقهاي شيعه اين تلقي را قبول كردند، بزرگان اين زيارت را شرح كردند، با نگاههاي مختلفي كه داشتند و لذا اين از مسلمات اين زيارت از امام هادي(ع) نقل شده و بابي است كه به سوي ما گشودند.
آقاي شريعتي: غير از سلسله سند و اعتباري كه شما از آن صحبت كرديد، چه ويژگي ديگري زيارت جامعه كبيره دارد كه او را متمايز ميكند؟
حاج آقاي ميرباقري: يك دوره معارف اهلبيت نسبت به مقام امامت است. البته براي تك تك فرازهايش هم ميشود از روايات ديگري كه از ائمه صادر شده شاهد آورد. ولي هيچكجا به اين جامعيت و يكجا آن هم به صورت زيارت نقل نشده است. چون يك زماني آدم روايتي را ميخواند، يكبار امام را زيارت ميكند. اين را شايد من در همين مباحث عرض كردم كه وقتي ما در محضر امام ميرويم، زيارت تجديد عهد با امام است. ما يك عهدي از قديم با امام خودمان داريم، اقرار به مقامات آنها كرديم، ميبينيم آن مقاماتي كه اقرار كرديم، دوباره تثبيت ميكنيم. همينطور كه در دعاي عهد ديديد، هر روز صبح آن عهدي كه با امام داشتيم هر روز صبح در محضر خدا تجديد ميكنيم. خدا را شاهد ميگيريم، عهدها را تجديد ميكنيم كه بر سر عهدهايمان هستيم. اگر تخلفي شده است، اين به معني اين نيست كه ما ميخواهيم عهدهايمان را زير پا بگذاريم. يك لغزشي است. هر روز عهدهايمان را نو ميكنيم. زيارت در واقع تجديد عهد است. يك قسمت از عهد ما اقرارهايي است كه به مقامات ائمه(ع) داشتيم، ذيل آن مقامات هم در محضر خدا شناخته ميشويم. ما را با اين نام در عالم بالا ميشناسند كه ما كساني هستيم كه دوستان نبي اكرم و اهلبيتشان هستيم. اين مقامات را تجديد ميكنيم. وقتي انسان با مقدمات و آداب زيارت ميرود، كه درها گشوده شود، وقتي گشوده شد، در محضر امام كه قرار ميگيرد، به هر مقامي از مقامات امام كه خضوع و تواضع ميكند، از همان مقام بابي به سوي توحيد گشوده ميشود و فيضي جاري ميشود. از همان مقام به انسان افازه ميشود. با هر سلامي جواب خاص دارد. توجه به هر مقامي يك آثار خاصي در وجود انسان ايجاد ميكند. فرض كنيد اگر كسي واقعاً نسبت به اين شأن امام خشوع كرد كه اهل بيت نبوة يا معدن الرحمة يك سلام است. و اگر به اين شأنشان توجه پيدا كرد، خوب اين سلام به شأن ديگري است. از هر شأني راهي براي انسان به وادي توحيد گشوده ميشود. اين غير از روايت است، اين زيارت است. در زيارتي ابوابي گشوده ميشود كه در تلاوت و روايت گشوده نميشود. آدم هر روز امام را اينطور زيارت كند، اين بابي است كه امام هادي(ع) گشودند. از ايشان زيارتهاي معتبر ديگر هم نقل شده است. يكي غديريه وجود مقدس اميرالمؤمنين است كه زيارت فوق العادهاي است. يكي هم زيارت «جامعة الائمه المؤمنين» است. آن زيارت هم از امام هادي(ع) است و فوقالعاده است. اين زيارت بيترديد از امام هادي(ع) هست و مورد توجه همه بزرگان بوده و بزرگان ائمه را سعي ميكردند با اين زيارت بخوانند.
مرحوم امام(ره) چهارده سال در نجف بودند و هرروز زيارتي را كه در حرم ميخواندند، مقيد بودند اين زيارت باشد. اين زيارت فوقالعادهاي است. بعضي گفتند: اين زيارت غلو است، حرفهاي نامربوط است. همهي بزرگان علماي شيعه اين را قبول كردند. خود مرحوم صدوق كه اين حديث را در دو كتاب معتبر از خودشان نقل ميكنند، جزء شخصيتهايي هستند كه به شدت با غلو مبارزه ميكردند. بعضي خواستند بگويند: كه ايشان در اين زمينه افراط هم كردند. ايشان همين زيارت را نقل ميكنند و هيچ مضمون غلو آميزي هم در آن نيست و روايت هم اينطور شروع ميشود و حضرت هم عرض كرد به من تعليم كنيد، كه راوي اين حديث موسي بن عبدالله نخعي است. به امام هادي عرض كردم، فرزند رسول خدا به من زيارتي كامل و بليغ را تعليم كنيد كه هرگاه خواستم يكي از شما را زيارت كنم، آن زيارت را بخوانم. حضرت تعليم كردند، فرمودند: چون به آستانهي حرم رسيدي، البته از اين زيارت استفاده ميشود كه ورودش ابتدا در حرم ائمه(ع) است. ولي بعدها دستوراتي داريم كه ميشود هرروز اين زيارت خوانده شود. كه وقتي رسيدي، دم در بايست و شهادتين را بگو، «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» شهادت به توحيد و رسالت بده، اين دو حقيقت را در خودت احيا كن و وارد حرم شو، ضريح را كه ديدي بايست و دوباره تكبير بگو. يك قدم جلوتر برو. سي مرتبه، تا نزديك ضريح برو. رو به ضريح و پشت به قبله بايست، و چهل مرتبه نكبير بگو و زيارتش را بكن. عرض كرديم اين شهادت و تكبيرات هم مقدمهي اين هست كه يك تجلي از كبرياي الهي بر قلب انسان بشود تا در پرتوي اين كبرياي الهي بشود عظمت ائمه(ع) را درك كرد. چون همه مقاماتي كه در اين زيارت ذكر شده، ذيل توحيد و حضرت حق است و هيچ مقامي نيست كه در آن بوي غلو باشد. بعد وارد اين زيارت ميشويم و فرازهاي فوق العادهاي غير از سلامها و تجديد عهدها دارد، بحث صف بندي بين حق و باطل و امام حق و باطل و مرزبندي و موضعگيري در محضر امام و تجديد برائتها هست، بعد دعاها و خواستههاي انسان از امام (ع) است كه يك مجموعهاي در زيارت جامعه كبيره است.
من يك جمله و يك فراز كوچك از اين را خدمت شما ترجمه ميكنم. در اين فراز تعبير خود زيارت اين است كه بعد از اينكه ما موقف خودمان را نسبت به امام(ع) اقرار كرديم و بعد از اينكه مقامات ائمه(ع) را اقرار كرديم، شئونشان را اقرار كرديم، يك فرازي در اين هست كه ميفرمايد: «وَ مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ وَ مُسَلِّمٌ فِيهِ مَعَكُمْ وَ قَلْبِي لَكُمْ سِلْم وَ رَأْيِي لَكُمْ تَبَع وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَ يَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَ يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَ يُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِه» (فقيه/ج2/ص613) مقدمتاً عرضه ميداريم كه من قلبم تسليم شماست. قلبم را تسليم شما ميكنم. و رأي من تابع رأي شماست و تمام قدرتم در خدمت شماست. خودم را محيا كردم تا در خدمت شما باشم. آماده براي شماست. تا آن زمان برسد كه خداي متعال دينش را به وسيلهي شما احيا كند و شما را در ايام الهي برگرداند و دوباره شما را از نو براي تحقق عدالتش در زمين ظاهر كند و شما را در زمين متمكن كند. اين ناظر به رجعت ائمه است كه من آماده هستم كه شما تشريف بياوريد و در دوران رجعت قلب من تسليم شماست. رأي من تابع شماست. همهي قواي من آماده است براي اينكه با همه وجود در خدمت شما باشم. چون اول بايد قلب تسليم شود. رأي انسان تابع امام شود، تا بتواند قوايش در خدمت امام باشد. اگر قلب انسان مستقل براي خودش كار ميكند، نميتواند در خدمت امام بيايد. خيلي از اينهايي كه نتوانستند با ائمه همكاري كنند، همينطور بودند. قلبشان تسليم نبود. قلبشان مسير ديگري را ميرفت. رأي و نظرشان ططور ديگري بود. لذا نميتوانستند با امام همراه شوند. قلب تسليم است. رأي تابع است. همهي قواي من آماده است و خودم را آماده كردم، بايد اينطور باشيم. منتظر هستم كه خداي متعال به شما اجازه بدهد كه شما در آن ايام الله برگرديد، و بعد هم شما را براي تحقق عهد ظاهر كند و شما را متمكن در زمين كند. رجعت يك ظهور مجددي از ائمه(ع) در اين عالم به اذن الله است. كه يك سير ديگري در عالم به دست اينها پيدا ميشود. همه آنچه تا رجعت واقع شده است، سيري براي عالم ايجاد كردند، قبل از ظهورشان در عالم يكبار در اين عالم تنزل فرمودند. عالم را سيري دادند. دوباره يك ظهوري در عالم پيدا ميكنند، يك سير مجددي است كه رجعت ميشود، حالا بايد توضيح داده شود كه ظهور ائمه(ع) به چه صورتي است و ظهور مجدد است. امام كلمهي غيب است. «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/3) يك معنايش امام(ع) است. كلمهي غيب الهي است. اين غيب يك ظهوري پيدا كرده است و حقايقي از عالم بالا با امام تنزل پيدا كرده است، يك ظهور مجددي دارد. «يُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِه» امام دوباره ظاهر ميشوند، و اين ظهور كلمهي غيب درهايي را باز ميكند. يك سيري ديگري در رجعت با ائمه(ع) دارد، و اين سير غير از رجعت است. اينكه ميبينيد بزرگاني مثل سلمان و ابوذر كه با امام سير كردند، دوباره مثل سلمان رجوع ميكنند، يا مؤمنين كامل رجوع ميكنند، اين در روايات هست و به خاطر همين است كساني كه سيري با امام داشتند، وقتي امام ظهور مجدد ميكند، يك سير ديگري است دوباره ميآيند با امام سير ميكنند. همراه امام اين سير را در اين عالم داشته باشند.
«فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُم» من با شما هستم. من معيت با شما دارم. دو معيت هم هست و با غير و عدو شما نيستند. اين دو معيت را ديديد. بعضي بزرگان مثل مرحوم علامه مجلسي بزرگ پدر علامه مجلسي محمد تقي، اين عالم بزرگوار دو معنا كردند. يك معنايش همين است كه من در قبل از رجعت و بعد از رجعت با شما هستم. اين دو معيت است. چون سخن از تهيّع براي رجعت از ائمه(ع) است، كه تسليم قلب و تهييت رأي و اعداد نصرت، همه براي اين بود كه خداي متعال به شما اجازهي ظهور مجدد بدهد، دولت الهي به دست شما محقق شود. «فَمَعكُم» من در آن دولت هم با شما هستم. همينطور كه قبل از اين دولت با شما هستم، در اين دولت هم با شما هستم. چه در دورهي غربت و چه در دوره غلبه و ظهور و پيروزيتان است و اينطور نيست كه من در دورهي غربت با شما باشم، در دورهي قدرت با شما نباشم. اين شايد يك معناي همراهي است. چون ميدانيد يك موقعي آدم وقتي مظلوميت امام را ميبيند كنار امام قرار ميگيرد. ولي همين امام در دورهي غلبهاش نتواند اين را تحمل كند كه انسان بتواند امام را چه در دوره غربت و چه در دورهي پيروزي همراهي كند، كار دشواري است.
در روايت داريم وقتي حضرت ظهور ميكنند، بعضي وقتها سختگيريهايي ميكنند. از جمله در مدينه ميآيند، حاكمي را ميگذارند، بعد اين حاكم كشته ميشود. حضرت دوباره برميگردند، سختگيري ميكنند. تعبير اين است خيليها اعتراض ميكنند. حتي دارد كسي كه بعد از امام زمان شخصي ديگر به بزرگي او نيست، او به حضرت عرض ميكند اين كاري كه ميكنيد اثر عهد است يا نه؟ حضرت دستور ميدهند، آن عهد رسول الله(ص) را بياوريد، نشانشان ميدهم. ميگويم: من به اين عهد عمل ميكنم. يعني خيلي عجيب است كه در دورهي غلبه بر پيروزي همراهي كردن گاهي خيلي دشوارتر است. لذا در بعضي روايت دارد، ثواب كشتن در ركاب امام بيش از كشته شدن است. چون خيلي وقتها ادم حاضر است خونش را بدهد. ولي دستش نميرود به سمت اينكه همراهي كند. ببينيد علي(ع) چقدر موجود با عظمتي هستند كه وقتي ميگويند: اگر هفت اقليم را به من بدهند، يك پوست جويي را ناحق از دهان مورچهاي نميگيرم. جطور ميشود وقتي حجت را با خوارج تمام ميكنند، از اين طرف شمشير ميگذارند، و از اين طرف لشگر بيرون ميآيد. اين امام الموحدين، امام المتقين، امام المخلصين چگونه امامي است؟ امامي كه سراسر وجودش رأفت و رحمت است، «معدن الرحمه» است. چطور ميشود در آن شب از صدا نعره تكبيرش در جنگ صفين ميگويند: صبح كه شد ديدند خيلي از لشگريان ضربهاي نخوردند ولي كارشان تمام شده است. از خوفشان بوده است. اين يك عظمت است. اين دو معيت يك معنايش اين است كه انسان هم در دورهي غربت ائمه و هم در دوره غلبهشان بايد با ائمه باشد. نه در دورهي تنهاييشان انگيزهاي براي همراهيشان نداشته باشد، چون واقعاً در اين دوره همراهي كردن ائمه خيلي سخت است. وقتي در دورهي غربت و تنهايي هستند، واقعاً دشوار است. در دورهي پيروزي همراهي كردن آسانتر نيست، اگر دشوارتر نباشد.
يك معناي ديگر كه براي اين دو معيت كردند كه ما بايد داشته باشيم، معيت با قلب و لسان است. يعني هم قلب ما و هم ظاهر ما بايد با امام باشد. به تعبير ديگر معيت ظاهر و باطن است. انسان هم ظاهرش بايد با امام باشد، هم باطنش بايد با امام(ع) باشد. اين همراهي امام يعني چه؟ يعني قلب انسان در خدمت امام است. جوارح انسان، گوش و چشم انسان، دست انسان، يعني ثمرهي توجه به مقامات امام در زيارت جامعه كبيره بايد ما را به اين معيت برساند. اين سير با امام در زيارت اين سلامها، خشوعها و اقرارها بايد انسان را به معيت برساند. آن هم اعم از معيت ظاهري و باطني است.
اين همراهي يك معناي ظاهري دارد. معناي ظاهرياش اين است كه گوش انسان در خدمت امام باشد. چشم و زبان انسان تابع فرمان امام باشد. قلب انسان تسليم امام باشد. در حب و بغض و دوستي و دشمنياش تسليم باشد. اين معني ظاهري معيت است. معيت يك معناي باطني هم دارد. حديث قرب النوافل را خواندم. اين حديث قدسي است. خداي متعال ميفرمايد: بنده من در اثر فرايض به من نزديك ميشود، هيچ چيزي به اندازه فرايض محبوب من نيست. بنده اگر مقيد بود كه فرايض و واجبات را انجام بده، به قرب و مقام محبوبيت ميرسد. بعد از اينكه اين اعمال محبوب را انجام داد، در اثر اين اعمالي كه محبوب خداست، آرام آرام خودش محبوب شد، نوبت به نوافل ميرسد. اگر او را هم پر كرد، پيمانهاش پر شد، آنوقت خداي متعال ميفرمود: بهد جايي ميرسد كه من دوستش ميدارم. «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه» (كافي/ج2/ص352) من گوش او ميشوم، گوشي كه با او ميشنوم. اين حديث را هم علماي سني اهل سنت و بزرگان شيعه نقل كردند. «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا» من دست او ميشوم. دستي كه با آن دست كار ميكند. زباني كه با او حرف ميزنيد. چشمي كه با او ميبينيد. گوشي كه با او ميشنود، اين معنايش حلول حضرت حق نيست. حضرت حق حلول در جسم نميكند. معناي «كُنْتُ سَمْعَهُ» اين نيست. ولي معنايش اين است كه تمام وجود اين نوراني به نور توحيد ميشود. اين گوش ميشنود آنچه را خدا ميخواهد. اين زبان ميگويد، آنچه را خدا ميخواهد. كه مقام جامع و كاملش نصيب وجود مقدس رسول الله(ص) شده است كه فرمود: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) در همان حال كه شما اين كار را انجام ميداديد، شما انجام نميداديد. اين كار خدا بود. اين چه مقامي است؟ اين مقامي است كه تمام قواي عبد در خدمت عبد است. اين به معني جبر نيست. جبر كه ارزشي ندارد. يعني همهي قواي خودش را به گونهاي سپرده و به گونهاي فاني در محبت الهي است كه فقط محبت الهي آنجا كار ميكند. به مقامي ميرسد كه حالا محبت الهي در او ظهور پيدا كرده است. خدا او را دوست ميدارد، محبت خداي متعال به او در قوايش ظاهر است. اين خيلي بالاتر است. يك موقعي آدم خداي متعال را دوست ميدارد، محبت عبد به خدا در همه وجودش فراگير ميشود. يك موقع از آن طرف يك فيضي ميرسد. محبت خداي متعال به عبد شامل همه قواي عبد ميشود. همهي قوايش محبوب ميشود. «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ» يعني محبت الهي به عبد، رحمت الهي براي همه قوايش ظاهر ميشود. يعني همه وجودش مستقر فرماندهي خداي متعال ميشود. همهي قوايش عرش الهي ميشود. اين معني معيت با خداست.
در مرتبهي نازل به اذن الله تبارك و تعالي، خليفهي الهي، ائمهي هدات معصومين اينگونه هستند. اگر انسان همه قواي خودش را تسليم كرد، آنگاه تطهير ميشود، پاك ميشود و وقتي پاك شد، ولايت امام و محبت امام در همهي قوايش ظاهر ميشود. يعني قواي انسان تماماً تحت فرمان امام(ع) قرار ميگيرند. اگر تحت فرمان امام قرار گفتند، ديگر با نور امام ميبيند. با نور امام ميشنوند و تكلم ميكنند. اين همان است كه در روايت دارد، «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» (بحارالانوار/ج7/ص323) مؤمن با نور الهي نظر ميكند. فرمود: چون از نور امام فريدآفريده شده و همهي قوايش تسليم به امام است. وقتي همه قوا تسليم به امام شدند، آنوقت همه قوايش تحت فرمان امام قرار ميگيرد. مثل دست امام ميشود. همانطور كه امام يد الله است، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم» (فتح/10) با پيامبر بيعت ميكردند، ولي ميفرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم». اگر كسي به معيت با امام (ع) رسيد، قدم اول اين است كه ما يك همراهي ميكنيم، خودمان را تسليم ميكنيم. اين معيت كامل نيست. اين از طرف ما است. بعد اگر كسي تسليم محض شد، تطهيرش ميكنند و بعد حقيقت در وجودش ظهور پيدا ميكند و ولايت امام ظهور پيدا ميكند، آنوقت همه قوايش تحت فرمان امام هستند. «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» اين همان است كه يك تعبير بسيار بلندي در ذيل زيارت آل ياسين است. زيارت آل ياسين زيارت امام زمان(ع) است. بعد يك صلواتي دارد كه گاهي به آن صلوات كم توجهي ميشود، بسيار صلوات مهمي است. آنجا تعبير اين است. «أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ» (بحارالانوار/ج91/ص38) خدايا بر اين وجود مقدسي كه نبي رحمت تو است، صلوات بفرست. خبر از رحمت الهي آورده و حامل رحمت است و رحمت غيب الهي با حضرت در عالم جاري ميشود و كلمهي نور تو است. ذيل اين صلوات ميفرمايد: «وَ امْلَأْ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ وَ صَدْرِي نُورَ الْإِيمَان» خدايا قلب مرا پر از نور ايمان كن. «وَ فِكْرِي نُورَ الثَّبَاتِ وَ عَزْمِي نُورَ التَّوْفِيقِ وَ ذَكَائِي نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ» خدايا لسان مرا پر از نور صدق كن. عزم مرا پر از نور علم كن. قوت مرا پر از نور عمل كن. قلبم را پر از نور ايمان كن. اين حظ قواي انسان از نور نبي اكرم است. اين همان كلمهي نور است. اين كلمهي نور وقتي در زبان بيايد، نور الصدق ميشود. وقتي در قلب ميآيد، نور الايمان ميشود. وقتي در صدر ميآيد نور علم ميشود كه همه قوا را ميگيرد. تا جايي كه موالات انسان، همه موالات و دوستي انسان «وَ مَوَدَّتِي نُورَ الْمُوَالَاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ع». پس همه قواي انسان ذيل نور امام قرار ميگيرد. وقتي اينطور شد، ديگر سير انسان در عالم با امام است. اين معيت در سير است. معيت جسماني نيست كه جسم من كنار جسم امام قرار بگيرد. خيلي وقتها دشمنان امام هم در اين عالم اجازه داشتند كه جسمشان كنار جسم امام قرار ميگرفت ولي اصلاً معيتي نبود. در واقع با امام نبودند. با دشمنان امام(ع) بودند. اين يك نكته است.
نكتهي ديگري كه قابل تذكر است اين است كه ببينيد انسان اگر با امام نبود، با غير است. انسان با دشمن امام همراه ميشود. ما در اين عالم سير داريم. ما حركت داريم. همه ظاهر و باطن ما در حال سير است. حتي كوهها اينگونه هستند. «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» (نمل/88) ما هم همينطور هستيم. اين سيري كه در عالم داريم يا با امام است، يا با امام نور است يا با امام ظلمات است. اين معيت يعني اينكه همه سير انسان با امام نور باشد. بنابراين سير ما يا با امام نور است يا با امام ظلمات است. اگر با ائمه نور بود، همهي قواي ما اول بايد تسليم شود، تبعيت كنيم، بعد از تبعيت و تسليم نوراني شود و شعاع آن نور بيايد، هر قوهي ما حظي از نور امام دارد. آنوقت همه قوا با نور امام كار ميكند.
اگر انسان قدم برداشت، از آن طرف وادي نور براي انسان گشوده ميشود و قواي انسان در آن نور امام تجلي ميكند. لذا مؤمن «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» است. اين نور الهي در هر قوهاي كار خودش را ميكند كه عرض كردم در صلوات ذيل زيارت توضيح داده شده كه نور نبي اكرم در هر قوهاي چگونه ظاهر ميشود. «وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ وَ سَمْعِي نُورَ وَعْيِ الْحِكْمَة» اگر نور حضرت در سمع انسان ظهور پيدا كرد، انسان حكمت ميشنود. آرام آرام سمعش حكيم ميشود. حكمت ميفهمد و حكمت ميشنود. اگر آن نور در گوش انسان نبود، پيامبر صحبت ميكنند. ولي اين حكمت نميشنود و سر و صدا ميشنود. قرآن را حضرت ميخوانند كه «وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة» (آلعمران/48) او تعلم و حكمت ندارد. پس ببينيد اين معيت است. يعني اگر پيامبر تعليم حكمت ميكنند، من هم متعلم به حكمت باشم. وقتي متعلم به حكمت هستم كه نور حضرت در سمع من بيايد و الا اين گوش حكمت بشنو نيست. پس معيت يعني اينكه همهي قواي انسان تحت ولايت امام باشد و همراه با دشمنان امام نباشد. سير ما يا با دشمنان امام است يا با امام است. ظاهراً و باطناً، در غربتتان، در پيروزيتان، در دوران سختي، در دوران غلبه، من با شما هستم، اين معيت هم مقدمهاش قلبي مسلم است. قلب بايد مسلم باشد، رأي تابع باشد، همهي قواي انسان براي همراهي و نصرت اعداد شود. آنوقت اگر اينطور شد، از آن طرف حقيقت در وجود انسان ظاهر ميشود و انسان به معيت ميرسد. اين معيت اصلش از آن طرف است.
پس اين معيت چطور است؟ اين معيت اين گونه نيست كه ما يكي و امام يكي است. كما اينكه در باب همراهي با خداي متعال اين هست. خداي متعال با ما است، يعني قرين ما است؟ همينطور كه ما و شما كنار هم نشستيم، خداي متعال كنار ما است. «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي» (كافي/ج2/ص496) خداي متعال همنشين ذاكر است. اين همنشيني يك همنشيني ديگري است. اين معيت، معيت قيومي است. خدا قيوم ما است. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم» (بقره/255) يعني او با ما است كه ما هستيم. قوام ما به اين همراهي است. اگر او همراه ما نباشد، ما نيستيم. آنوقت ميبينيد اين همراهي با امام اينطور نيست كه امام يكي و من هم يكي! در اين همراهي امام اصل است، ما تابع امام و شعاع امام، فرع امام هستيم. بايد به يكجايي برسيم كه امام اصل شود، ما تبع شويم. تا من خودم، خودم هستم و امام، امام هست، من با امام نيستم. ولو امام با من باشد. خدا با ما هست ولي ما با خدا نيستيم. چرا؟ چون ما داريم خودمان را ميبينيم. انسان وقتي از خودش بيرون آمد و هجرت كرد، مع الله ميشود. خدا با ما هست. انسان تا تبع امام نشد، با امام نيست. من خودم كه خودم هستم، چرا ميگويي: با امام هستم؟ وقتي انسان از خودش تخليه شد، انوار حقيقت و نور توحيد و ولايت در قلب او ظاهر ميشود. آنوقت با امام خودش است. با خداي خودش است. كسي كه با خدا بود، آنوقت دستش دست خداست و گوشش، گوش خداست. نه به معني اينكه خداي متعال حلول كرده است. اينكه خيلي واضح است. حتي امام هم در ما حلول نميكند. روح امام قيوم روح ما است. قوام روح ما به روح امام است. نه اينكه امام در ما حلول كردند. پس ما بايد به معيت برسيم. اين معيت، ظاهري و باطني است. در همه ادوار است. با امام يك سيري قبل از رجعت و يك سيري بعد از رجعت داريم. آن سير بعد از رجعت كه خيلي سير سنگيني است، چون توحيد به يك حدي رسيد، تحملش خيلي دشوار ميشود. سير با امام از يك جايي خيلي سخت ميشود. در همه عوالم انسان، در همه ادباري كه در اين عالم ظهور پيدا ميكنند و ميخواهند عالم را رشد بدهند، انسان با امام همراه باشد و با همهي قوا سير كند. بنابراين ما همه مسافر ميشويم، در سفرمان هم با امام همراه ميشويم. همين معنا از همراهي است كه عرض كردم. از ناحيهي ما تسليم است، از ناحيهي آنها فيض است. وقتي همهي قواي ما نوراني به نور امام شد، ديگر با نور امام سير در وادي توحيد ميكنيم تا مقامات قرب عالي توحيد انشاءالله!
آقاي شريعتي: انشاءالله خداوند ميان دست فهم و درك ما و خرماي نخل معرفت كه اين معارف عميق و عالي را داريم، يك نسبتي برقرار كند، انشاءالله برسيم به آنجايي كه بايد برسيم. من از دوستانمان خواهش ميكنم، قرار روزانهي ما تلاوت صفحهي 79 قرآن كريم، جزء 4 آيات 12 تا 14 سورهي نساء است. من ميخواهم در اين دقايق باقيمانده از حاج آقاي ميرباقري خواهش كنم كه اگر نكتهاي هست ميشنويم، اگر نه از فضيلت ماه رجب در اين دقايق باقيمانده بشنويم. كتاب «ضيافت بلاء، مقامات سلوكي در زيارت عاشورا» نوشته حضرت حجتالاسلام والمسلمين حاج اقاي ميرباقري هست و بسيار كتاب خوبي است. در ايام ماه محرم بخشي از اين كتاب را گفتيم، كه خيلي هم مورد استقبال شما قرار گرفت.
حاج آقاي ميرباقري: من چند نكته در اين زمينه بگويم. در ماه رجب اول نكتهاي كه هست اين است كه ما اگر در ماهها توجه نداشته باشيم كه اين ماهها يك باطن و يك غيبي دارند، خيلي نميتوانيم از ماهها بهرهمند شويم. باطن ماهها با هم فرق ميكند. غيب ماهها با هم فرق ميكند. مثلاً در ماه رمضان سفرهي ضيافت پهن است. در ماههاي ديگر ضيافت الله نيست. ماه رجب و شعبان و رمضان سه ماهي هستند كه درهاي رحمت باز ميشود تا به رمضان ميرسيم، و در رمضان باز ميشود تا به شب قدر ميرسيم. ماه رجب غيبي دارد كه در روايات گاهي ديديد، فرمود: رجب نهري است، از عالم بالا جاري ميشود. حقايق علم هستند. علم «ماء» است. اين نهر باطنش حقيقت به ولايت و حقيقت معرفت و حقيقت توحيد است. ماه رجب باطنش جريان توحيد و معرفت است. اگر كسي در معرض رجب قرار گرفت، از آن جام رجب سيراب ميشود. اگر بخورد، بايد به معرفت برسد.
در اين ماه در روايت ملك داعي كه رويات معروفي است، سيد بن طاووس نقل كردند، آنجا دارد ملك از آسمان هفتم هرشب صدا ميزند. يعني درها تا آسمان هفتم باز است و از آنجا آدم را ميخوانند. ماه رجب يك باطني دارد. باطنش را ميشود از دعاهايش فهميد. از زياراتش ميشود فهميد. اگر كسي اهل زيارت و دعاهايش شد، آرام آرام ميتواند به باطن اين ماه پي ببرد. رزقها و مقامات ما را از دعاها و زياراتش بايد جستجو كرد.
نكته دوم اينكه اين ماه يكي از فضايل مهمي كه دارد، اين است كه ماه اميرالمؤمنين است. هم شهر الله است و هم شهر اميرالمؤمنين است. ثمره و خروجي اين ماه بايد يك محبتي از اميرالمؤمنين باشد. روي اين عبادت تمركز كنيم، عبادات ديگر را در حاشيهي آن قرار بدهيم. خروجي اين ماه بايد محبت اميرالمؤمنين باشد كه مقدمهي ماه شعبان و ضيافت نبي اكرم و مقدمهي رمضان و شهر الله است.
در زيارت رجبيه اول ماه رجب هم ديديد كه زيارت امام حسين است. ورود ما به اين ضيافت بايد با امام حسين باشد. «لبيك داعي الله» در زيارت اول رجب است. حضرت در اول رجب ما را دعوت ميكنند و ما بايد اجابت و ورود به ماه رجب كنيم.
آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. خيلي نكات خوبي بود. انشاءالله هفتهي آينده روز ميلاد امام جواد(ع) هم از ماه رجب خواهيم گفت. كتاب «شرح زيارت جامعه كبيره» به كوشش حضرت آيت الله استادي است و بسيار كتاب خوبي است. بهترينها را براي همه شما ارزو ميكنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطهرين.
«وَ لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَ إِن كاَنَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكلُِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُواْ أَكْثَرَ مِن ذَالِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فىِ الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصىَ بهَِا أَوْ دَيْنٍ غَيرَْ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ(12) تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ ذَالِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(13) وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَلِدًا فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ(14)»
ترجمه آيات:
«اگر زنانتان فرزندى نداشتند، پس از انجام دادن وصيتى كه كردهاند و پس از پرداخت دين آنها، نصف ميراثشان از آن شماست. و اگر فرزندى داشتند يك چهارم آن. و اگر شما را فرزندى نبود پس از انجام دادن وصيتى كه كردهايد و پس از پرداخت وامهايتان يك چهارم ميراثتان از آن زنانتان است. و اگر داراى فرزندى بوديد يك هشتم آن. و اگر مردى يا زنى بميرد و ميراثبر وى نه پدر باشد و نه فرزند او اگر او را برادر يا خواهرى باشد هر يك از آن دو يك ششم برد. و اگر بيش از يكى بودند همه در يك سوم مال- پس از انجام دادن وصيتى كه كرده است بىآنكه براى وارثتان زيانمند باشد و نيز پس از اداى دينش- شريك هستند. اين اندرزى است از خدا به شما و خدا دانا و بردبار است. (12) اينها احكام خداست. هر كس از خدا و پيامبرش فرمان برد، او را به بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است درآورد و همواره در آنجا خواهد بود و اين كاميابى بزرگى است. (13) و هر كه از خدا و رسولش فرمان نبرد و از احكام او تجاوز كند، او را داخل در آتش كند و همواره در آنجا خواهد بود و براى اوست عذابى خواركننده. (14)»