اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-10-28-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- بررسي خلقت نور رسول الله (ص)

معرفی برنامه

تاريخ: 28/10/92
موضوع: ولادت رسول اکرم (ص) وتجليات ايشان درعوالم /بررسي خلقت نور رسول الله
سوال: در مورد ولادت نبي اکرم و حوادث آن زمان توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد و اله الطاهرين. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علي و علي آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. در جلسات گذشته اشاره شد که خداي متعال نعمتي بزرگ تر از وجود نبي اکرم براي کائنات نيافريده است. منظور اين نيست که خداي متعال پيامبر را بخاطر ما آفريده است؛ ولي عنايات ايشان نسبت به ما بزرگترين نعمت خدا براي ماست که به برخي از جلوهاي اين نعمت و فضل الهي که با وجو ايشان بر ما تجلي کرده است، اشاره کرديم.
نکته ديگري که همه مخاطبان عزيز به آن توجه دارند و فقط تذکر مي دهيم، اين است که وقتي با وجود مقدس نبي اکرم(ص) مواجه مي شويم، نبايد ايشان را فقط در سيماي بشريشان ببينيم، هر چند قرآن مي گويد «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَي»(کهف/110) يعني ايشان در لباس بشر آمده اند، ولي اگر اين جور نگاه کنيم اين مانع معرفت ما مي شود. مکرر عرض شده است که اهل بيت به ما گفته اند در وصف رسول اکرم(ص) و ائمه به يک وصف قناعت نکنيد. زيارت جامعه کبيره را هر روز با توجه بخوانيد و از معرفت آنها اعلام عجز کنيد که «موالي لا احصي ثنائكم»(1) من نمي توانم شما را مدح کنم، من به کنه مدح شما نمي رسم. زيرا طي مسيري که مي خواهيم با ائمه(ع) برويم، با اين شئون آنها ممکن است؛ و اگر موجود عادي باشند نمي توانند در مسير توحيد، ما را تا قرب الهي ببرند. اين وادي، واديي نيست که جز با اين وجودهاي مقدس و صفات کمالشان قابل پيشرفت باشد.
بعضي تصور مي کنند راه خدا نزديک است و با تعدادي ذکر، ورد و امثال اين ها مي توان رسيد. اين تصور باطل است و اگر اين بود که نيازي به پيغمبر نبود. بعضي تصورات ديگري دارند، گمان مي کنند اگر انسان شمعي بگيرد و ابياتي را هم بخواند و به حالاتي برسد، ديگر واصل شده است. اگر راه به اين سادگي بود، قصه عاشورا با آن همه سنگينيش لازم نبود. کنار فرات جلسه طرب و خواندن تشکيل مي دادند، اشکي مي ريختند و وصال حاصل مي شد؛ واقعا اينگونه نيست و اين تصورات، کوتاه گرفتن راه است، راه طولاني تر و با عظمت تر از اين ها است؛ به همين دليل چنين پيامبري لازم است که ما را تا مقام توحيد پيش برد.
سوال: با توجه به صحبت هاي هفته پيش شما که راه رسيدن را فقط از طريق پيامبر(ص) و ائمه(ع) دانستيد اين مطلب را بيشتر توضيح دهيد.
پاسخ: اين از واضحات معارف ماست و اصلا راه ديگري براي توحيد نيست. تصور نشود که خداي متعال، از قرار دادن راه ديگر، ناتوان است، خداي متعال حکيم است و بر اساس حکمت، عزت، قدرت و اسماي حسناي خودش راهي را براي تقرب مقرر کرده است. ما بنده ايم، بايد از آن راه برويم. قرار نيست خداي متعال تابع ما شود و اگر ممکن بود اينگونه شود همه نظام عالم بهم مي ريخت « وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مؤمنون/71) عالم يک اله بيشتر ندارد که منسجم و برقرار است؛ اگر قرار بود ما مدار عالم شويم، کار خراب مي شد. پس چنين پيامبر با عظمتي آمده است.
در ادامه به بعضي از شمائلى كه از ايشان در روايات آمده است اشاره مي کنم، هر چند بعضي از مطالب سنگين است؛ ولي عمدا آنها را بيان مي کنم تا زمينه انس با اين معارف فراهم شود. امام باقر(ع) به امام صادق(ع) فرمودند:«يا بُنَيَّ! اعرِفْ مَنازِلَ الشِّيعَةِ عَلَي قَدرِ رِوايَتِهِم وَ مَعرِفَتِهمْ فَإِنَّ المَعرِفَةَ هِيَ الدِّرايَةُ لِلرِّوايَةِ وَ بِالدِّراياتِ ‌لِلرِّواياتِ يَعلوُ المُؤمِنُ اِلَي اَقصَي دَرَجاتِ الإِيمانِ»(2) فرزند عزيزم! اگر مي خواهي بداني شيعيان ما چقدر درجه دارند به معرفت شان نگاه کن. معرفت با فهم روايات ما حاصل مي شود. رشد مومن تا بالاترين درجه ايمان (که مثل سلمان شود) با معرفت کلام ائمه حاصل مي شود.
البته، معرفت کلام ائمه کار دشواري است. حضرت فرمودند: «کلامنا صعب مستصعب»(3) اگر مي خواهيد بفهميد، سه دسته کلام ما را مي فهمند: انبياء مرسل، ملائکه مقرب و عباد ممتحن. عبد ممتحن يعني سلمان. سلمان به دليل اينکه امتحان شده بود ديگر کلام ما را مي فهميد و به ما ملحق شده و از «منا اهل البيت» شده بود و به اسرار بيت مي رسيد. و چون همه درجات ايمان از فهم کلام اهل بيت حاصل مي شود براي رسيدن به اسرار اهل بيت بايد از مسيرش برويم. هدف از بيان اين مطالب اين است که روايات بايد خوانده و فهميده شود، هر چند ممکن است درجات برخورداري از اين روايات، متفاوت باشد. البته روايات هم درجاتي دارد. مثل قرآن، ظاهر و باطن دارد. ما همه آيات قرآن را مي خوانيم و از آيات دشوار آن، مثل آيه نور بدليل دشواري اش نمي گذريم.
دو روايت کوتاه را نقل مي کنم، يکي از کتاب کافي، باب مولد النبي(ص)، آنجا امام صادق(ع) فرمودند: «إنَّ اللَهَ كَانَ إذْ لاَ كَانَ. فَخَلَقَ الكَانَ وَالمَكَانَ. وَخَلَقَ نُورَ الاَنْوَارِ الَّذِي‌ نُوِّرَتْ مِنْهُ الاَنْوَارُ. وَأَجْرَي‌ فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي‌ نُوِّرَتْ مِنْهُ الاَنْوَارُ. وَهُوَ النُّورُ الَّذِي‌ خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيَّاً. فَلَمْ يَزَالاَ نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ، إذْ لاَ شَيْءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا. فَلَمْ يَزَالاَ يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي‌ الاَصْلاَبِ الطَّاهِرَةِ حَتَّي‌ افْتَرَقَا فِي‌ أَطْهَرِ طَاهِرَيْنِ: فِي‌ عَبْدِ اللَهِ وَأَبِي‌ طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»(4) قبل از خلقت کون و مکان، حضرت حق بوده است. خداي متعال وقتي مي خواست خلقت هستي را شروع کند، نورالانوار را آفريد يعني نوري که سر چشمه همه نورها است و نورهاي ديگر از آن پرتو مي گيرند. يعني اگر انبياء چراغهاي تاريخ هستند، چراغي هست که شعله همه اين چراغها از آن است. خدا در اين نورالانوار از نور خودش جاري کرده است. وجود مقدس نبي اکرم(ص) و اميرالمومنين(ع) را از اين نور آفريده است. يعني سرآغاز و سِّر اين دو وجود مقدس از اين نور الهي است که همه انوار الهي، همه چراغ هاي هدايت در عالم از اين نور نشأت مي گيرد. از اين دست روايات که نشان مي دهد خلقت وجود مقدس پيامبر(ص)، سابق بر همه عوالم است، فراوان داريم، ممکن است بعضي از آنها به لحاظ سند قوي نباشد؛ ولي در کل اين روايات يکديگر را تاييد مي کنند و در مجموع اين معارف جاي ترديدي نيست. هرچند بعض خصوصيات مسئله نياز به تامل بيشتري دارد.
باز روايتي در بحارالانوار از اميرالمومنين(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: خداي متعال نبي اکرم(ص) را قبل از خلقت عرش، لوح، قلم، کرسي، ملائکه و همه مخلوقات آفريد. وقتي خداي متعال اين نور را آفريد، اين نور هزار سال عبادت کرد. خداي متعال از اين نور تمجيد و به ايشان عنايت کرد، نور ايشان تلألؤيي يافت و خداي متعال از اين نور دوازده حجاب آفريد: حجاب قدرت، عظمت، عزت و.. ؛ و بعد به اين وجود مقدس فرمود در اين حجاب ها سير کنيد. پيامبر(ص) در هر حجابي دوازده هزار سال سير کردند و در هر حجابي ذکري داشتند. يعني با توجه و بندگي خاص وارد اين عالم شدند و از اين عالم بيرون آمدند. بعد خداي متعال بيست درياي نور از نور وجود مقدس ايشان آفريد که درهر دريا علومي است که جز خدا، کسي نمي داند. پيامبر در اين درياها غور کردند و بيرون آمدند. پس پيامبر در اين عوالم سير کردند و با بندگي خودشان اين عوالم را نوراني کردند. درهرعالم عبادتي دارند و عبادت ايشان آن عالم را سرشار کرده است.
بعد خداي متعال از اين بنده تعريف کرد که برترين انبياء هستي، شفيع همه هستي و...، اين نور در مقابل خداوند به سجده افتاد و در مقابل اين تمجيد الهي تواضع و بندگي کرد. بعد گويا عرقي وجود مقدس ايشان را گرفت، قطراتي از عرق از وجودشان ترشح شد و صد و بيست و چهار هزار قطره نور شد، توجه داريد که وجود حضرت نور است و اين قطرات با وجود ايشان تناسب دارد و از اين صد و بيست و چهار قطره نور، صد و بيست و چهار هزار پيامبر افريده شد و اين انبيا حول نور نبي اکرم طواف مي کردند. روايت ادامه دارد فقط اين بخشش را خواندم تا مشخص شود پيامبري که در قالب بشر آمده است، چنين شخصيتي دارد.
پيامبر عوالمي را سير کردند تا در اين عالم، نزول اجلال کردند. قبل از اينکه ايشان در اين عالم بيايند، بستري براي ظهور ايشان فراهم شده است. در قسمت هاي مختاف قرآن به اين مطلب اشاره شده است که يک نمونه را بيان مي کنم. مي فرمايد: وقتي حضرت ابراهيم خليل اسماعيل را که هنوز را که هنوز در دوران طفوليت بود با مادرش دربياباني بدون کشت، کنار کعبه اي که خراب شده بود و جمعيتي هم اطرافش نبود، آوردند، حضرت فرمودند: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْر ذي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم»(ابراهيم/??) خدايا يک قسمت از نسل خودم را در سرزميني که حاصلخيز نيست ساکن کردم. (وقتي حضرت ابراهيم کعبه را بنا کرد در قرآن خطاب به ايشان است که« وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج»(حج/??) دعوت کنيد مردم بيايند، ايشان در مقام ابراهيم ندا دادند و همه شنيدند آنهاي که در اين عالم هم نبودند، شنيدند و به اندازه اي که لبيک گفتند حج مي روند)
سوال: چرا حضرت ابراهيم همسر و فرزندش را در بيابان ساکن مي کند؟
پاسخ: خود آيه توضيح مي دهد که « رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون» خدايا! تا ذکر و نام تو در اين عالم بر پا شود، قلوب مردمي را که شايستگي دارند متمايل به آنها کن و از ثمرات روزيشان کن. در بعضي روايات داريم که مقصود از ثمرات ،ثمره قلوب است يعني محبت نسل من را در قلوب مومنين قرار بده. تا اينها بتوانند کار را انجام بدهند. يعني قلوب دور اينها جمع شوند و ائمه(ع) با اين قلوب کار توحيد را پيش ببرند.
پس خدا از قبل حضرت ابراهيم را مأمور مي کند که کعبه را بازسازي بکند و فرزندش را آنجا بياورد تا اين نسل بماند که اين، نسل اجداد نبي اکرم(ص) تا عبدالمطلب، عبدالله و خود پيامبر(ص) هستند. از طرفي بايد بدانيم که شيطان و شياطين از اين مسائل غافل نبوده اند، آنها هم دست به کار مي شدند، طراحي مي کردند و سعي مي کردند که آنها را به فقر و گرفتاري بکشانند و بت پرستي را رواج بدهند و سعي مي کردند اين جمعيت را از سرزمين هاي حاصلخيز دور کنند.
اينکه کعبه محل پرستش بت ها شده بود، يک برنامه طراحي شده اي بود. در خطبه قاصعه، اميرالمومنين(ع) توضيح مي دهند که چگونه کسراها و قيصرها اين جمعيت را به جاي رساندند که خلاء فرهنگي و اقتصادي، بت پرستي، زنده به گور کردن دختران و جنگ هاي مستمر پيدا شد. يعني قوام فرهنگي، اقتصادي و حتي قوام خانوادگيشان را بر هم زدند. اخرين کيد آنها کيدي است که خداوند متعال در سوره فيل آن را بيان کرده است « أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحَْابِ الْفِيل»(فيل/1) اي پيامبر نديدي که پروردگار تو با اصحاب فيل چه کرد؟ اين درگيرى حضرت حق با اصحاب فيل، يکى از جلوه ربوبيت نسبت به نبي اکرم است. «أَ لَمْ يجَْعَلْ كَيْدَهُمْ فىِ تَضْلِيل» آيا خداوند کيد آنها را در ضلالت قرار نداد که کيدشان به نتيجه نرسيد. «وَ أَرْسَلَ عَلَيهِْمْ طَيرًْا أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم بحِِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ * فجََعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولِ»(؟) پرندگاني را برآنها ارسال کرد که با سنگ هايي که به منقار و پنجه هايشان داشتند آنها را زدند به طوري که «کعصف ماکول» شدند، عصف ماکول يعني دانه اي که از داخل خورده شده و فقط پوستش باقي مانده است؛ گندم را گاهي موريانه و مورچه ها مي خورند و فقط پوستش باقي مي ماند اين مصداق «عصف ماکول» است.
آيه ظاهر و باطني دارد؛ ظاهر آيه اين است که ابرهه با بهانه گيري لشگر خود را آورده است تا کعبه را از بين ببرد و خداوند متعال هم با قهري شديد آنها را بگونه اي عذاب کرد که براي همه عالم، عبرت شده اند. ولي باطنش اين است که ابرهه دست نشانده قدرت هاي زمان خودش يعني کسراهاي ايران و قيصرهاي روم بوده است. عام الفيل سال ولادت نبي اکرم(ص) است و بعضي نوشته اند که حمله ابرهه، پنجاه و پنج روز با ولادت نبي اکرم(ص) فاصله داشته است، اين طرحي بزرگ عليه جريان تولد ايشان است؛ آنها آمده اند که اين بساط را جمع کنند و چيزي از آن باقي نگذارند. اين کيد شيطان است، جاي تعجب هم نيست.
اگرچه شيطان محروميت هاي دارد؛ ولي امور فراواني را مي فهمد. مثلا در خطبه قاصعه، اميرالمومنين(ع) مي فرمايند: وقتي پيامبر(ص) مبعوث شدند من در غار حراء بودم و صداي ناله شيطان را شنيدم «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ‏ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه‏»(5) پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: هرچه من مي شنوم تو مي شنوي و هر چه من مي بينم تو مي بيني، فقط تو پيامبر نيستي. بعد حضرت امير(ع) پرسيدند: يا رسول لله(ص) اين چه صداي بود؟ پيامبر(ص) فرمودند: صداي ناله شيطان بود که با مبعوث شدن من از پرستيده شدن، نا اميد شد.
شيطان يک موجود عادي نيست، مکرر نقل شده است که تا قبل از ميلاد حضرت رسول(ص)، ابليس و شياطين تا آسمان چهارم بالا مي رفتند، از عالم ملائکه استراق سمع مي کردند و در زمين از آن سوء استفاده مي کردند. قرآن در سوره بقره، در داستان هاروت و ماروت، مفصل به آن اشاره کرده است. بعد از ميلاد حضرت درهاي آسمان به روي شياطين بسته شد، ملائکه با شهاب ها آنها را مي زدند و راهشان را مي بستند. روايات متعدد در اين موضوع داريم؛ چون برخي از آنها دشوار است نمي خوانم.
ابليس قواي خود را جمع کرد و از آنها خواست که بفهمند چرا آنها را سنگ مي زنند و اجازه نمي دهند به آسمان بالا، بروند؛ ولي آنها علت را نيافتند و ابليس خودش دست به کار شد، تمام زمين را گشت و متوجه شد که محل رفت و آمد ملائكه در مکه است، فوج فوج آنجا فرود مي آيند و مي روند، بزرگان ملائکه، جبرئيل و ميكائيل آنجا هستند؛ متوجه شد هر خبري است در مکه است، ابليس خواست وارد اين شهر شود تا خودش خبر بگيرد، جبرئيل متوجه شد و او را متوقف کرد و فرمود: اجازه ورود نداري. ابليس پرسيد: چه خبر شده است؟ پاسخ شنيد خاتم انبياء متولد شده است. شيطان پرسيد: آيا من بهره اي در ايشان دارم؟ جبرئيل فرمودند:خير، باز پرسيد: آيا در امتش بهره اي دارم؟ جبرئيل گفتند: بله، ابليس گفت: براي من بس است، براي امتش نقشه مي کشم. هدف از بيان اين مطالب، اين است که گمان نکنيم شيطان يک موجود عادي است و نمي فهمد. اينها از قبل اطلاع داشتند، همان طور که همه انبياء بشارت آمدن چنين پيامبري را مي دادند، دشمنان هم رصد مي کردند. مثلا الان، درغرب مراکز تحقيقاتي و دپارتمانهاي وجود دارد که در مورد عصر ظهور تحقيق مي کنند و روايات ما را بطور دقيق تري مورد تحقيق قرار مي دهند يعني همانطور که ما مترصد ظهور هستيم، آنها نيز مترصد ظهور هستند و طراحي مي کنند، به طوري که بخشي از نقشه هايشان در خاورميانه معطوف به همين داستان است.
سوال: آيا اين اتفاقات در غرب مشابه اتفاقاتي است که قبل ازميلاد نبي اکرم رخ داده است؟
پاسخ: بله؛ مستکبرين جهان مي فهمند که واقعه عظيمي در شرف وقوع است؛ به همين دليل، پيش دستي مي کنند و طراحي مي کنند. من ادعا نمي کنم، خودشان مي گويند حادثه آخرالزمان ، محور اين جنگ تمدني است که به راه انداخته اند. فيلم هاي که در مورد آخرالزمان ساخته اند اين مطلب را نشان مي دهد که آنها درکي از نزديک شدن آخرالزمان دارند. پس تعجبي ندارد که کسراها، قيصرها و دستگاهشان فهميدند که چه اتفاقي در حال وقوع است. وقتي حضرت متولد شدند، در ايران چهارده کنگره کاخ کسري ريخت و حوادث ديگري که موجب نگراني کسري وقت شد. آنها متوجه شدند که چه اتفاقي افتاده است و فوري نشست ها و طراحي هايي داشته اند که در تاريخ نقل شده است.
پس اگر گفته شود اينها مي دانستند، طراحي کردند و نقشه کشيدند، جاي تعجبي نيست. نقشه ابرهه، يک نقشه بزرگ جريان قيصرها و کسراها عليه تحقق اسلام و تولد پيامبر(ص) بوده است. همان طور که قبل از ظهور امام زمان(عج)، در مورد جنگ آخرالزمان بحث مي کنند. اين بحث ها از قبل هم بوده است، اختصاص به اين زمان ندارد، الان نقطه اوجش است، پس اين ها عجيب و غريب نيست و شواهد تاريخي زيادي وجود دارد که مورخين آن را نوشته اند، در روايات ما آمده است و حضرت امير(ع) در خطبه قاصعه، بسيار خوب از آن پرده برداشته اند.
بنابراين يک طرح بزرگ دستگاه باطل، براي برکندن ريشه يک جريان، برکندن آن، قبل از وقوعش است. آنها به مکه حمله کردند، خداي متعال هم مي فرمايد: پروردگار تو کار را تمام کرد. حتي دارد، جناب عبدالمطلب که جد نبي اکرم(ص) است و از اولياي خدا هستند، به آنها گفت: شترهاي مرا بدهيد، آنها گفتند: ما فکر کرديم مي خواهي بگويي به کعبه حمله نکنيد. حضرت عبدالمطلب فرمود: «ن لألبيت رب »(؟). ايشان اين جريان را مي دانستند که اين قصه، ريشه اش با بساط ديگري برچيده مي شود.
از آن طرف هم شيطان تلاش مي کرد که اين اتفاق (تولد پيامبر) نيفتد؛ پراکنده کردن نسل حضرت اسماعيل، مبتلا کردنشان به فقر اقتصادي و فرهنگي، بت پرستي، قتل نفس و زنده به گور کردن دختران از جمله کارهاي شيطان بوده است. خدا هم کار خودش را انجام داد که «الم تر کيف فعل ربک باصحاب الفيل» و در همان سال تولد پيامبر، خداي متعال اين بساط را از روي زمين جمع کرد و پيامبر(ص) را با جلال و جبروت به دنيا آورد. البته حوادث بزرگ را افراد عادي نمي فهمند؛ ولي افرادي که شخصيت اثر گذار دارند، در جبه حق يا باطل، اين حوادث را با درجات متفاوت مي فهمند. تولد پيامبر(ص) در زمين، همراه جلال و جبروت بسيار بوده است، ملائكه زمين را قرق كردند، شياطين را از رفتن به آسمان منع کردند و درهاي آسمان را به روي آنها بستند و حوادث عظيمي مانند فرو ريختن کنگره هاي کاخ کسري و خاموش شدن آتشکده ها به وقوع پيوست. همه اينها نشان دهنده رخ دادن اتفاقي بزرگ بود. پس وقتي پيامبر(ص) مبعوث شدند آن اعظم تجليات واقع شد که در ادعيه داريم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك‏ بِالتَّجلِّ الْأَعْظَمِ‏ فِي‏ هَذِهِ‏ اللَّيْلَة»(6).
سوال: اعظم تجليات واقع شد يعني چه؟
پاسخ: يعني تجلي که در بعثت نبي اکرم(ص)، از علم، قدرت و رحمت الهي، بر وجود مقدس ايشان واقع شد، اعظم تجليات بود و تابحال برهيچ پيامبري چنين تجلي نشده بود. درهايي از غيبب که به وسيله پيامبر(ص) گشوده شده است، توسط هيچ پيامبري گشوده نشده است. پيشرفت و طي مراحل به کمک هيچ پيامبري در وادي توحيد، ممکن نبوده است. بيان شد که حجاب ها و درياهاي علم، از وجود ايشان آفريده شده است، ايشان در اين درياهاي علم غور کردند و با عبادتشان اين سرزمين ها را آباد کردند؛ سپس پيامبر(ص) با تشريفات فراواني وارد عالم ما شده اند تا ما را با عبادت خودشان دستگيري کند. بعد خداي متعال، آن تجلي اعظم را بر پيامبر(ص) کرده اند.
اين داستان را بطور مفصل در روايات و در ذيل سوره مدثر داريم که ملک الهي، جبرئيل، در غار حرا به حضرت فرمود: «اقرء» بخوان، پيامبر(ص) فرمود: «لست بقار» من قاري نيستم سه مرتبه اين اتفاق تکرار شد بعد حضرت اضافه مي کنند: او مرا فشار داد، احساس فشار سنگيني کردم، احساس کردم با قلم نور در قلبم نوشته شد و از روي نوشته قلب خواندم. اينکه چه نوشته شده و قلم چه بوده است براي ما قابل فهم نيست هرچه بگويم تشبيه است. وقتي پيامبر(ص) از کوه حراء پايين آمدند، دوباره آن ملک آمد و حضرت جناب جبرئيل را در سيماي حقيقي خودش ديدند که شرق و غرب عالم را پرکرده بود. پيامبر فرمود: ديدم که اوضاع عالم عوض شده وقتي راه مي روم گويا همه ذرات عالم به من سلام مي کنند. وارد خانه شدند و پوششي روي خود انداختند، بلافاصله جبرئيل آمد «يا ايها المدثر قم فانذر»(مدثر/1) فرمود: وقت نشستن نيست. مردم را انذار کنيد، مردم در خطر هستند، آنها را از خطر عظيمي که تهديدشان مي کند، انذار کنيد. قبلا اشاره کردم، همه انذارهاي نبي اکرم، انذار از شرک و روي گرداني از توحيد است. همه رنج هاي کهنه تاريخي بشر، بخاطر روي گرداني از توحيد است « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي»(طه/124)
اين رنج هاي کهنه که در دوران مدرنيته حل نشد، نبايد گمان شود در پس مدرنيته حل مي شود، اينها حل نمي شود مگر در صورتي که انسان به دامن پيامبر(ص) برگردد. حضرت امير(ع) در خطبه قاصعه دارند که با شروع کار پيامبر(ص)، چطور الفت ها بر قرار شد. در سوره قريش توضيح داده است « لِايلَافِ قُرَيْشٍ * إِلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ» جمعيتي که قيصرها و کسري ها آنها را پراکنده کرده بودند همين جمعيت به واسطه الفت هاي عظيم، پيوندها و رشد فرهنگي بر قيصرها و کسرها غلبه کردند. البته غلبه،غلبه نبي اکرم(ص) بود. غلبه آنها نيست، اگر آنها اهل غلبه کردن بودند بدون نبي اکرم(ص) اقدام مي کردند. همه اين ها از برکت وجود مقدس ايشان است.
برخي از فيلسوفان تغيير يک جامعه را با تغيير ابزار و روابط توليد، تحليل مي کنند، نمي توانند بپذيرند پيامبري با جلال و جبروت از عالم بالا، مي آيند و کل عالم را تغيير مي دهند؛ از همين انسان هاي پراکنده، مبتلا به بت پرستي، تفرقه، قتل نفس و ... يک جمعيت مئتلف و توانا ايجاد مي کند؛ اگر موانعي براي نبوت مانند سقيفه و ديگر موانع نبود، کارهاي بيشتري در عالم صورت مي گرفت. مدرنيته مانعي معاصر، بر سر راه نبوت است که ان شاالله برداشته مي شود، قرآن از دستگاه باطل به عنوان بيت العنکبوت ياد مي کند: «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون»(عنکبوت/41) اين بيت عنکبوت ويران مي شود، عنکبوت وقتي در خانه اش مستقر مي شود، شکار براي زمستانش را شروع مي کند، غافل از اينکه خانه اش به سادگي ويران مي شود. کساني که به غير از خدا تکيه مي کنند خانه هايشان بيت عنکبوت است.
نبي اکرم(ص) هم بيتي دارد که «بيوت اذن الله ان ترفع»(نور/36) سقف ندارد، تا نا متناهي ادامه دارد و مي توان در اين بيت، تا نامتناهي بالا رفت. خانه مدرنيته، يکي از مصاديق بيت شيطان، اولياي طاغوت و سران کفر است، خانه مدرني که بيت عنکبوت است و سقفش هم دنيا است. اينها همه حرفشان در مورد دامن و دهان (شهوات) است. يعني پايان تجدد و نقطه عظيمت آن، فراتر از شهوات نيست. بيت کفر قدر و منزلت ايمان و جلوه هايش را خورد مي کند، يکي از شعب بيت کفر و ابليس در جهان، کل مدرنيته است.
همچنين در مورد بلد امين داريم که نبي اکرم و شهرشان است و آيه «و البلد الامين»(تين/3) و به خود حضرت تفسير شده است. يکي از جلوه هاي نعمت بودن وجود مقدس نبي اکرم اين است که ايشان از عالم بالا آمده اند، اين تغيير و تحول را ايجاد کرده اند، اين تحول رو به پيشرفت است تا موانع بر داشته شود و عصر ظهور بيايد که «وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا * وَ النهََّارِ إِذَا جَلَّئهَا»(شمس/1) اين خورشيد در عالم در آيينه امام زمان(عج) تجلي کند.
اما يک نکته هم از زيارت از راه دور پيامبر است که حتما آنرا بخوانيد و در آن معارف بلندي است. بيان مي کند که «بِأَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلَادَتِهِ‏ ظُلَمَ الْأَسْتَارِ وَ أَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوَار»(7) با نور تولدش ظلمت ها و حجاب هاي ظلماني برداشته شد، -توجه داشته باشيد، با تولدشان يعني قبل از بعثت چنين شد- بيت الامن را با وجود مقدس نبي اکرم با نور پوشانديم، يعني احترام حرم به نبي کرم است که با تولد ايشان اين بيت نوراني شده است. پس در کل اتفاقات عظيمي در عالم رخ داده است و عالم، عالم ديگري شده است.
سوال: در مورد صفحه 576 قرآن توضيحاتي بفرماييد که آيات 18 تا 47 سوره مبارکه مدثر است.
پاسخ: سوره مدثر سوره سير است، بايد سير از آن به دست بيايد. اين آيات دومين سوره اي است که نازل شده است که خدا مي فرمايد: «قم فانذر و ربک فکبر» بعد از انذار، «و ربک فکبر» يعني پيامبر پروردگار خودش را تکبير مي کند و عظمت الهي را در قلوب مي نشاند. وقتي عظمت الهي در قلوب نشست، بقيه در چشم ها کوچک مي شوند. يعني طريق دعوت اين است، حضرت با تکريم و تعظيم الهي، کبرياي الهي را در قلوب مي نشانند.
وقتي در کنار چنين پيامبري، کبرياي الهي در قلب انسان نشست، آن وقت سيرش شروع مي شود «و ربک فکبر...فاهجر» تطهير انسان از آلودگي هاي باطني و ظاهري شروع مي شود. يک طهارت داريم که براي ثياب است که ثياب پيامبرهمان امتش است. ماهم بايد بعد از تکبير، ثياب خودمان را پاک کنيم، از آلودگي و شرک ها هجرت کنيم. سير تربيتي حضرت رسول، از تکبير رب شروع مي شود و هيچ پيامبري با توسعه اقتصادي شروع نکرده است. بر خلاف ديگران که معطوف به توسعه اقتصادي برنامه ريزي مي کنند، بعد به عنوان خدمات اقتصاد، فرهنگ را متناسب با آن در نظر مي گيرند.
انبياء از تغيير فرهنگ شروع کردند، تکبير الهي، در قلوب واقع شد، نگاه انسان ها عوض شد، سپس همان هاي که شکست خورده کسراها و قيصرها بودند، کل اين امپراطوري ها را درنورديدند. روي «و ربک فکبر» تامل كنيد، تكبير رب، حرف نيست، پيامبر(ص) با ما ترکيب مي شود. اصلا معناي شفاعت اين است. مثل اينکه قرآن شفيع است که داريم قرآن «شافع مشفع» است و شفيعي که شفاعت آن، قبول مي شود. اما چگونه شفاعت مي کند؟ فرمود: جواني که قرآن را تلاوت مي کند با گوشت و پوستش آميخته مي شود. اين معناي شفاعت است. حضرت جاذبه وجودي خودش را در وجود ما قرار مي دهد، کبرياي الهيي که در وجودش است را در قلب ما تجلي مي دهد و بعد قدم هاي بعدي برداشته مي شود.
سوال: در مورد امام صادق(ع) توضيحاتي بفرماييد.
ائمه(ع) را در حد عالمي که دوره اي زندگي مي کرده است، نبينيم. ائمه(ع) امام و مشرف به تاريخ هستند، معماري تاريخ مي کنند و در اين معماري، همه يک زنجيره را دنبال مي کنند. يکي از اقدامات بزرگ امام صادق(ع) - هر چند اين اقدام از اواخر دوران امام سجاد(ع) شروع شده است - تربيت فقها وشاگردان است و اين يک کار عظيم فرهنگي در جهان است.
دستگاه باطل نيز براي ايجاد جامعه متناسب با ذهن خود، کار فرهنگي مي کند و فرهنگ ها را تغيير مي دهد. مثل جنبش ترجمه اي که در کشور ما شروع شد. دستگاه باطل يک چينش سياسي و فرهنگي ايجاد مي کند که يکي از نتايج آن، پيدا شدن مکاتب مختلف کلامي در دنياي اسلام است که گاهي از درون اين مکاتب، بدترين و فاسد ترين اعتقادات در مي آيد مثل تجسيم خداي متعال که معتقدند خدا از کرسي خودش پايين مي آيد همانگونه که من از منبر خود پايين مي آيم. امام صادق(ع) يک جريان فرهنگي عظيم را شروع کردند که آن کار حضرت، هنوز در عالم تجلي پيدا نکرده است. حضرت در تاريخ تصرف کردند و مسير را برگرداندند. شيعيان قبل از امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در احکام و مسائلشان به علماي اهل سنت رجوع مي کردند ولي بعد از امام باقر(ع) چهار امام اهل سنت، به طور مستقيم يا با واسطه از شاگردان امام صادق(ع) بودند. توجه کنيد امام چه اثري بر جريان فقاهت، کلام، عرفان و همه علوم ديني در دنياي اهل سنت داشته اند، شيعه که بر محور امام صادق(ع) مي گردد که با نگاه انداختن به توحيد صدوق به اين مطلب مي رسيم.
پي نوشت ها:
(1) من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 615
(2) معاني الأخبار، النص، ص: 1
(3) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 21
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 442
(5) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301
(6) زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: 36
(7) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 606

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها