اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-10-21-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- ولايت ، بالاترين نعمت

معرفی برنامه

تاريخ: 21/10/92
موضوع : اشاراتي برآيات فضل ونعمت برمحور ولايت/ولايت وارتباط آن بابالاترين نعمت بودن براي بندگان برمحور تقرب
سوال: قرار بود که اين هفته هم ادامه مباحث جلسه گذشته در مورد ويژگي هاي رسول خاد صحبت شود. گذشت که رسول خدا فضل و نعمت خدا بر ماست. اگر مي شود اين معنا را بيشتر توضيح بفرماييد.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد و اله الطاهرين. اللّهمّ ، كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علي و علي آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. يکي از اسامي که پيامبر در قرآن با آن ياد شده اند فضل الهي است که خداوند بر همه بندگان جاري کرده است. فضل يعني نعمتي که ما استحقاق آنرا نداشتيم ولي خدا به ما عطا کرده است. در مواقف مختلفي از ايشان با عنوان فضل خدا خصوصا براي مومنين ياد شده است. يکي از موارد اين بود که خدا مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»(يونس/57) که گذشت اين 4 مرتبه از هدايت قرآن است. بعد مي فرمايد «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِه فَبِذَالِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيرٌْ مِّمَّا يجَْمَعُون» اين قرآن با اين همه نعمت از فضل و رحمت الهي است که بر شما جاري شده است. و تمام نشاط شما بايد به اين نعمتي باشد که خداوند با فضل الهي بر شما جاري کرده است. بر اين کتاب الهي متمسک بشويد. و اين کتاب الهي براي شما از هر چيزي که جمع مي کنيد بهتر و خير است. در روايات فضل و رحمت را به وجود نبي اکرم و اميرالمومنين تفسير کرده است. يعني اگر حقايق قرآن بر شما نازل مي شود بواسطه وجود مقدس نبي اکرم و اهل بيت است که آنها معلمين حقيقي قرآن هستند. لذا حضرت آن جريان فضل است که واسطه نزول کتاب قرآن بر ماست. و نعمتي بالاتر از اين هم نيست.
آيه بعدي در سوره احزاب بود که خداوند به بعضي از مقامات نبي اکرم(ص) اشاره کرده که « يَأَيهَُّا النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا»(احزاب/45) که در اين آيه به هفت خصوصيت حضرت اشاره شده است. مقام نبوت حضرت که درهاي غيب با او باز مي شود، اخبار عالم غيب با اين نبوت به ما مي رسد، و رسالت حضرت که ماموريتي از طرف خداوند است براي اينکه ما را با خبر کنند از غيبي که از آن بي خبر هستيم، ايشان مقام شهادت دارند يعني شاهد بر تمام امت ها و حتي انبياء هستند و ظاهر و باطن همه را مي بينند و اين شهادت مقدمه شفاعت و دستگيري در دنيا و آخرت است. اين وجود مقدس علاوه بر اينکه شاهد بر آنها هستند، شاهد بر همه هستي هستند. لذا عوالم قبل و بعد را مي بينند، بشارت مي دهند و انذار مي کنند زيرا شاهد هستند، هم ما و هم آينده و گذشته ما را مي بينند و بشارت مي دهند. همه بشارت ها نسبت به توحيد است و همه انذارهاي حضرت نسبت به شرک است. حضرت معلم توحيد است.
و نيز خداوند ايشان را دعوت کننده به سوي حضرت حق قرار داده است. اين دعوت صرف لفظ نيست، بلکه وجود مقدس شان جذب حضرت حق شده اند و همه وجودشان دعوت و فراخوان است و بعد هم حضرت با زحمت و بلايي که تحمل کرده اند ما را به سوي خدا فرا مي خوانند؛ که همان شفاعت ايشان است. يک نمونه آن حادثه عاشوراست. پيامبر براي اينکه ما را به سوي خدا دعوت کند اين حادثه را تحمل کردند که ما در ميدان محبت خدا قرار بگيريم. و نيز حضرت داعي هستند که به اذن خدا دعوت مي کنند. يعني دعوت ايشان دعوت خداوند متعال است. اگر ما به سمت خدا حرکت مي کنيم، خود خدا ما را دعوت و هدايت کرده است و همه هدايت ها، هدايت خود اوست.
سوال: يعني مانند همين که مي گوييم شفاعت به اذن است، هدايت هم به اذن است؟
پاسخ: بله هم هدايت به اذن است بلکه هدايت خود خداست. يعني اصل دعوت از خداست. در دعاي ابوحمزه داريم: «بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ‏ دَلَلْتَنِي‏ عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إِلَيْك‏»(1) من تو را با خودت شناختم، تو مرا به سوي خودت دعوت کردي و اگر من سحر ماه مبارک تو را صدا مي زنم تو مرا دعوت کردي به خودت. اگر همه ملائکه ما را صدا مي زنند، اين دعوت خداست و هيچ کس مستقلاً ما را به سوي خدا دعوت نمي کند. خود اوست که تمام عالم را به سوي خودش دعوت مي کند. منتهي وجود مقدس نبي اکرم(ص) يک مقامي است که همه کارهايش آهنگ خدايي دارد که «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمي»(انفال/17) و دعوتي هم که مي کند دعوت خداست لذا داعي الله است. در واقع مسير بندگي و مسير توحيد، مسير نور است و خداوند براي هدايت چراغي را روشن کرده که با اين چراغ هدايت، راه خدا را ببينيم. لذا اين همان هدايت خداست که در وجود ايشان تجلي کرده و سراج اين راه شده اند که «و سراجا منيرا». و اين خصوصيت ايشان در جاهاي ديگر قرآن مفصل توضيح داده شده است که فعلا به همين بسنده مي کنيم.
خداي متعال وقتي اين فضائل را براي وجود مقدس بيان مي کند که شما شاهد بر همه عالم هستيد و آمده ايد مردم را با مخاطراتي که آنها را تهديد مي کند آشنا کنيد، نعمت هايي که در انتظارشان است به آن ها بفهمانيد که در غفلت به سر نبرند و بعد آنها را با همه وجودتان به سوي خدا فرا مي خوانيد، فدا کاري مي کنيد که مردم به خدا برسند، تحمل بلا مي کنيد، شما چراغي هستيد در پيش روي مردم که راهشان را تا خدا به آنها نشان مي دهيد. بعد مي فرمايد: «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لهَُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا» به مومنين بشارت بده که از جانب خداي متعال فضل کبيري شامل حال آنها شده است. اين فضل کبير شايد همين وجود مقدس است که خداي متعال با فضل خودشان اين نعمت را بر ما ارزاني داشته اند. البته اين روشن است که خداي متعال اين نعمت مقدس را براي ما خلق نکرده است، و ما براي او خلق شده ايم که «لولاک لما خلقت الافلاک»(2).
بعضي ها برعکس مسئله را تصوير کرده اند که خداوند انبياء را براي ما آفريد. خير اينگونه نيست بلکه ماموريتي که به آنها داد براي هدايت ما بود. اين وجود هاي مقدس بعد از اين که تمام مراحل را رد کردند و رسيدند و بين آنها و خداي متعال حجاب و پرده اي نبود، دوباره به اذن و فرمان الهي بازگشتند که بيايند ما جامانده هاي قافله را به خداي متعال برسانند.
سوال: پس اين تفضل و نعمت براي ما بوده است؟
پاسخ: بله. آنچه که نعمت است اين است که اين وجود مقدس را به سراغ ما فرستاده و اين چراغ مقدس را نازل کرده تا خانه ها و قلوب ما را روشن کند وگرنه اصل اين وجود مقدس را، خداوند براي خودش آفريده و همه مخلوقات را براي او آفريده است لذا در روايتي از اميرالمومنين(ع) نقل شده است که خداوند به نبي اکرم فرمود: «انت المراد و انت المريد» و اگر من همه عالم را آفريدم هدف آفرينش تو بودي و همه عالم را به تو سپردم تا اراده من به اذن خودم از طريق مشيت تو در عالم جاري بشود. پس اصل اين وجود مقدس براي ما نيست ولي همين قدر که خداوند حاضر شد که او را بفرستد تا بعد از طي کردن عوالم، دوباره رو به ما بيايد و ما را ببرد، اين بزرگترين نعمتي است که خداوند متعال به ما ارزاني داشته است.
سوال: اينکه ايشان نعمت مي شوند را بيشتر توضيح بفرماييد.
پاسخ: قدري اين را گفتيم و بيشتر هم توضيح مي دهيم لکن در جريان آيات بيشتر دنبال مي کنيم. ما آيات متعددي در قرآن داريم که از نعمت هاي الهي صحبت کرده است و مسائل و احکامي را براي نعمت بيان مي کند لکن نکته اين است که تقريباً ذيل تمام اين آيات، رواياتي آمده که اين نعمت به نبي اکرم و اهل بيت تفسير شده است. مانند سوره مبارکه تکاثر که داريم که شما به تکاثر در دنيا مشغول بوديد ولي ما در روز قيامت از نعمتي که به شما داديم سوال مي کنيم. که چرا بجاي شکر اين نعمت در پي افزايش و جمع کردن دنيا بوديد. در روايات داريم که نعيم ما هستيم. يعني نعيم ولايت نبي اکرم و اهل بيت است.
امام رضا (ع) فرمودند: خداوند در دنيا نعيم حقيقي قرار نداده است. وقتي يکي از علماي حاضر در مجلس از حضرت سوال کرد که اين جمله با آيه قرآن نمي سازد و مقصود آيه آب گوارا است. حضرت فرمود: شما اين تعبير را مي کنيد. عده اي آن را به خواب شيرين و غذاها و ... معنا کرده اند لکن پدرم امام صادق(ع) در جواب اين حرف ناراحت شدند که چرا چيزي را که خودتان هم انجام نمي دهيد به خدا نسبت مي دهيد؟! که خدا ما را با اين نيازمندي ها خلق کرده بعد هم بابت هر آب و ناني ما را مواخذه کند. نعيمي که خداوند از آن سوال مي کند ولايت ماست. و نسبت به تخلف آن از هيچ کس نمي گذرد. خدا حتي از ترک اولي انبياء هم که در اين زمينه بوده است نگذشته است. انبياء معصوم هستند ولي ترک اولي دارند که فهم آن بسيار سخت است. مثل جريان حضرت يونس که در شکم ماهي گرفتار شد. در روايات داريم که اين ترک اولي ها نسبت به مسئله ولايت بوده است. خدا دنيا را به همه مي دهد ولي نعمت ولايت و معرفت ما را به آنهايي که دوست شان دارد مي دهد. و البته ترک اولي در امر ولايت را هم بي مجازات نمي گذارد.
باز در قرآن داريم که «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»(لقمان/20) خداوند نعمت هاي ظاهري و باطني خودش را بر شما ارزاني داشت. در تفسير اين آيه رواياتي داريم. مثلا بيان شده است که « أَمَّا النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ فَهُوَ النَّبِيُّ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ‏ مِنْ‏ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَوْحِيدِهِ- وَ أَمَّا النِّعْمَةُ الْبَاطِنَةُ فَوَلَايَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ عَقْدُ مَوَدَّتِنَا»(3) نعمت ظاهري که خداوند به شما داده و همه مي بينند وجود مقدس نبي اکرم(ص) است. و آنچه که حضرت با خودش آورده که معرفت خدا و توحيد است. و اين معرفت را در اين درجه کسي نياورده است. هيچ پيامبري توحيد را درنيافته مگر از ناحيه نبي اکرم. هيچ ملک مقربي به معرفت الله نرسيده مگر از ناحيه پيامبر. خداوند حقيقت توحيد را به ايشان داده و بقيه ميهمان ايشان هستند. اما نعمت باطني که خداوند به شما ارزاني داشته، پيوند خوردن با مودت و ولايت ماست.
ممکن است که اين طور به ذهن آيد که نعمت ولايت از نعمت نبي اکرم مهمتر است. خير. ولايت اهل بيت همان ولايت الله است. ما براي اهل بيت چيزي جدا از نبي اکرم قائل نيستيم. همانطور که براي وجود رسول الله جدا از حضرت حق، هيچ شأني قائل نيستيم. حضرت به طفلي عرض کردند که مرا بيشتر دوست داري يا پدرت را؟ طفل گفت: شما را. حضرت فرمود: من را بيشتر دوست داري يا خدا را؟ طفل گفت: من شما را براي خدا دوست دارم. ما بيوت ائمه را بيوت نبي اکرم مي دانيم. در ابتداي زيارت امام رضا(ع) مي گوييم: «اللَّهُمَّ إِنِّي‏ وَقَفْتُ‏ عَلَى‏ بَابٍ‏ مِنْ‏ أَبْوَابِ‏ بُيُوتِ‏ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِه‏»(4) من در يکي از خانه هاي پيامبر تو ايستاده ام و به من اجازه بدهيد که داخل بيت النبوة بشوم. هر خبري که داخل خانه اهل بيت است همان خبر نبي اکرم است که علمش به آنها رسيده است. پس وقتي گفته مي شود نعمت باطني منظور اين است که باطن اين نعمت، که نعمت نبي اکرم و نعمت توحيد، ظاهر و باطني دارد. باطن همين نعمت، ولايت ماست. باطن چيزي که نبي اکرم آورده، ولايت خودش است. لذا ما با ولايت نبي اکرم است که به خدايAA  متعال مي رسيم. ظاهر نعمت همين است که مي بينيد؛ باطن آن ولايت اهل بيت و نبي اکرم است که ولايت الله است.
سوال: اين شعاعي از ولايت رسول خداست؟
پاسخ: در روايت داريم که «وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه‏»(5) يعني ولايت الله از طريق معصومين جاري مي شود. ولايت خدا بر خود نبي اکرم و اهل بيت چيزي است که از افق فهم ما خارج است. فهم مقامات آنها امر دشواري است که هيچ پيامبر يا ملکي نمي تواند اين را درک کند و اين سِّري است که بين خودشان و خداست. لذا پيامبر فرمود: يا علي، مرا جز خدا و تو نشناخت و تو را جز خدا و من نشناخت و خدا را جز من و تو کسي نشناخت. پس آن مقام را کسي نيافته است. ولي وقتي ولايت خداي متعال مي خواهد بر ما جاري بشود از طريق نبي اکرم جاري مي شود. پس هم نعمت ظاهري نبي اکرم است هم نعمت باطني.
در همين راستا در تفسير علي بن ابراهيم از جابر داريم: فردي نزد امام باقر(ع) آمد و از اين آيه که در مورد نعمت ظاهري و باطني بود سوال کرد. امام فرمود: نعمت ظاهري وجود مقدس رسول الله(ص) است و اين معارف و توحيدي که با خودشان آوردند نعمت ظاهري است. و نعمت باطني هم ولايت ما و عقد مودت ماست. بعد ادامه دادند که «فاعتقدها ...» يعني بعضي ها هم به نعمت ظاهري گره خورده اند و هم به نعمت باطني. يعني ظاهراً و باطناً نبي اکرم را قبول کرده اند. اما بعضي ها ظاهر نبوت نبي اکرم را گرفتند ولي باطن ولايت حضرت را رها کردند. يعني پوسته را قبول کردند. بعد خدا اين آيه را نازل کرد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»(مائده/41) يعني اي پيامبر ما، اين جمعيتي که به زبان ايمان مي آورند ولي به قلب ايمان نمي آورند، تو را محزون نکنند. هرگاه کفري را مي بينند به سرعت خودشان را به آن مي رسانند تو را محزون نکنند. وقتي اين آيه نازل شد رسول اکرم(ص) خوشحال شد. چون خدا ايمان ظاهري را به تنهايي قبول نکرده و بلکه ايمان باطني را که باز همان ولايت نبي اکرم است را قبول مي کند. ولايت خود نبي اکرم در اهل بيت جاري مي شود.
لذا در روايات متعدد ذيل آيه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد»(رعد/7)AA  آمده: اي پيامبر ما، تو همه عالم را انذار مي کني و ما هادياني قرار مي دهيم تا مردم را به سمت ما هدايت کننند. فرمود پيامبر منذر است و هادي ائمه(ع) هستند. و عرض شد اين هدايت چيزي جداي هدايت رسول نيست ولي کساني که انذار مي شوند حضرت دست شان را از طريق اوصيائشان مي گيرد. دست آنها دست نبي اکرم است. خانه هايشان خانه نبي اکرم است و هر چه دارند از وجود نبي اکرم است. پس در قرآن بسيار بحث نعمت شده که در واقع نعمت ولايت پيامبر و ائمه است. حقيقت نعمت همين است. لذا ابوحنيفه از امام صادق(ع) در مورد اين نعمت سوال کردند و امام فرمود: اين نعمت ولايت ماست. سوال کرد چرا؟! فرمودند: «النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ‏ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْل‏»(6) بخاطر اينکه خدا بواسطه ما مردم را از ضلالت نجات مي دهد، آنها را بينا مي کند و حقيقت عالم را با ما مي بينند. خلاصه آن خورشيدي که در عالم تابيده است همين نعمت است.
اما اينکه مي گوييم پيامبر نعمت حقيقي است، چه معنايي دارد؟! خداوند به ما امکان و نعمت هايي داده است و نيازهاي ظاهري و باطني در ما قرار داده است. نيازهاي ظاهري مثل خوردن و خوابيدن و... و نيازهاي باطني مثل اينکه قلب و روح و همه قواي ما رزقي مي خواهند. آيا اين نيازهاي ظاهري مانع تقرب به خداست؟! اگر اين کار مانع تقرب ما بود، کار لغوي بود که خداوند اينها را در ما قرار بدهد. و با هدف خلقت سازگار نبود. اگر خدا فرمود که من شما را آفريدم که به مقام معرفت و عبوديت برسيد، اگر اينها رهزن اين راه بود؛ اين کار با حکمت خدا سازگار نبود. که خدا ما را براي مقام معرفت بيافريند و بعد در ما موانع سنگين قرار بدهد. پس اينها مزاحم و مخالف بندگي نيستند.
اما مسئله اين است که اين امکانات ظاهري و باطني که خدا ما داده است، اگر در مسير صراط مستقيم و معرفت و بندگي قرار بگيرند تبديل به گام هاي معرفت مي شوند. در روايات از صراط مستقيم به طريق معرفت الله تعبير شده است. هر کس که وارد اين وادي شد، هر قدمي که برمي دارد حجابي از او برداشته مي شود، نوري از انوار معرفت به قلبش مي رسد. روايات اين راه را راه معرفت و ملازمت محبت خدا معرفي مي کند. (بعض اين روايات در کتاب معاني الاخبار مرحوم صدوق آمده است که از بهترين کتب روايي شيعه اين کتاب مرحوم صدوق است) اگر ما وارد اين صراط شديم، خوردن و نشستن و نکاح ما هم قرب مي آورد و همه کارهاي ما بندگي مي شود. اگر در اين صراط قرار نگرفتيم و اگر در بيرون اين وادي بوديم، همه کارها ما را از خدا دور مي کند. نمازي که در صراط مستقيم نباشد گره اي از کار ما باز نمي کند. دو رکعت آن را شيطان در چهار هزار سال خواند ولي گره از کار شيطان باز نشد. اصل اين است که ما در صراط مستقيم قرار بگيريم.
به تعبير ديگر نور نبي اکرم و چراغ هدايت و توحيد در خانه هاي نازل شده است که «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال»(نور/36) يعني اجازه رفعت در اين خانه ها داده شده است. و هر کس به اين خانه ها آمد، مي تواند رشد کند و به خدا نزديک بشود. کسي که وارد اين خانه ها شد، مي تواند اهل ذکر و حضور و معرفت بشود. پس اين چراغ و ذکري که خدا نازل کرده (ذکر هم قرآن است و هم وجود پيامبر) به اين خانه ها آمده است. اگر کسي خودش را به اين خانه ها رساند و توانست وارد اين خانه ها بشود قرب و بندگي دارد. و البته ورود به اين خانه ها آدابي دارد. و بايد با سجده وارد اين خانه ها شد که «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدا»(بقره/58). کساني که با اين آداب وارد اين خانه ها شدند قرآن مي گويد «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تجَِرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوة»(نور/37) يعني هيچ خريد و فروش و تجارتي او را از نماز و ياد خدا دور نمي کند. يعني در بازار و کتابخانه و... همه جا با خداست.
سوال: يعني اگر وارد اين خانه شديم اين رفعت و مقام وجود دارد؟
پاسخ: البته. و اگر وارد اين صراط مستقيم و بيت النور نشويم، خانه هاي ديگر سقف دارند و امکان رفعت و مقام و قرب و... در آنها داده نشده است. و آنگاه همه کارهاي ما لهو و لعب خواهد شد و همه کارها براي دنيا خواهد بود که «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْو...»(حديد/20) يعني حتي مسجد ساختن و ميکده ساختن خارج از وادي صراط مستقيم، لهو و لعب است. و اگر کسي در صراط مستقيم بود خانه سازي او هم عبادت مي شود. لذا خوردن و خوابيدن ما مزاحم ما نيستند. ولي بايد در صراط مستقيم قرار بگيرند تا مقرب بشوند. اما آن راه و صراطي که اگر وارد شديم لهو و لعب از ما برداشته مي شود و به حيات واقعي و طيب مي رسيم که «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون»(عنکبوت/64) اين راه و صراط مستقيم و دارالآخرة محيط ولايت نبي اکرم و ائمه است. و مقابل آن هم وادي ولايت دشمنان آنهاست. اگر انسان در محيط ولايت نبي اکرم بود همه کارهايش ممدوح است و اگر در محيط ولايت شيطان بود همه کارهايش مذموم است. پس اين يک تعبير براي اين نکته بود.
اما به تعبير ديگر ما فقير هستيم و همه کارهايي که مي کنيم براي رفع فقر ماست و اگر غني بوديم هيچ کدام از اين کارها را نمي کرديم. حتي عبادات ما ناشي از فقر ماست. وقتي ما ارضاء نياز مي کنيم، يک وقت خودمان را مي بينيم و مي گوييم خودمان بلد هستيم که چطور نيازمان را مرتفع کنيم. اين فرد مي شود مثل قارون که گفت «قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78) يعني هرچه بدست آوردم با علم خودم بدست آوردم. اين مي شود معجب. يک وقت انسان براي تامين نيازهايش به اسباب و وسايلAA  تکيه مي کند لذاAA  مشرک مي شود. يک وقت فقر خودش را با خداي متعال مي بيند و از خدا تقاضا مي کند و وقتي فقرش برطرف ميشود حمد مي گويد. اين فقر و سيري قرب مي آورد. همه احوالات انسان تقرب مي شود. اين مقام «بسم الله الرحمن الرحيم» مي باشد يعني با استعانت از خداوند همه کارهايش را انجام مي دهد. اگر هم اين نباشد، همه کارها شرک مي شود. لذا در روايات داريم که اگر مومنين بدون بسم الله اگر قدمي بردارند، غبار شرک بر قلوب شان مي نشيند. اگر کسي بتواند در مقام بسم الله باشد همه کارهايش مقرب است و او را به خدا مي رساند. اين مقام چطور حاصل مي شود؟ به جز با وجود نبي اکرم، کسي به اين مقام نمي رسد. بلکه اسماء الهي که ما از خدا استعانت مي کنيم در وجود نبي اکرم محقق است.
سوال: در محضر صفحه 569 قرآن کريم؛ سوره مبارکه معارج و نوح است که لطفا توضيحي درباره اين آيات بفرماييد.
پاسخ: در اين آيات داريم که «إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْيرُْ مَنُوعًا»(معارج/19) يعني انسان هلوع آفريده شده است. هلوع يعني انسان ميل به لذت دارد. اگر اين ميل هدايت نشود کار دست انسان مي دهد. لذا آيه مي گويد اگر به انسان سختي برسانيم، اين انسان جزع و فزع مي کند و اگر به او نعمت بدهيم، سد نعمت ها مي شود. درحاليکه اگر نعمت را از دست ما بگيرد و با دست ديگر به ما بدهد، رشد مي کند. وقتي انسان نعمت را سد کرد و آنرا نگه داشت نعمت از بين مي رود که «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/96) و با از بين رفتن نعمت، خودش هم ضايع مي شود. دقت کرديد که گاه انسان بروي کشتي براي اينکه خودش حفظ شود بايد بارش را به آب بياندازد. قرآن مي فرمايد «تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم»(بقره/265) يعني براي حفظ و تثبيت خودتان بدهيد. ولي بعضي ها مال شان را نگه مي دارند و خودشان را مي بازند. و اين مال او را از خودش بي نياز نمي کند و دردي از او دوا نمي کند که «ما أَغْنى‏ عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَب»(مسد/2) يعني خودش را خرج مال مي کند بجاي اينکه مال را خرج تقرب به خدا بکند.
پس گاهي نعمت را از او مي گيرم که ما را پيدا کند و جزو صابريني باشد که وقتي نعمتي از آنها گرفته مي شود، خدا را پيدا کند که قرآن مي گويد «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»(بقره/156) ولي چنين آدمي که هلوع است باز هم خدا را پيدا نمي کند. ولي يک دسته اند که اينگونه نيستند آن هم مصلين هستند. مصلين يعني اهل نماز. ولي در روايات داريم که مصلين در اين آيه اصطلاح است. در ميدان مسابقه به کسي که اسبش پشت سر اسب اول است، مصلي گفته مي شود. فرمود: کساني که دنبال سابقون بروند (که سابقون اهل بيت هستند) از اين وادي نجات پيدا مي کنند. اگر به اين فرد نعمت داده شود رشد مي کند و اگر نعمت گرفته شود باز رشد کرده و خدا را پيدا مي کند. پس کساني که دنبال اميرالمومنين(ع) حرکت مي کنند اول ويژگي آنها اين است که «إِلَّا الْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَلىَ‏ صَلَاتهِِمْ دَائمُون» يعني در نمازشان دائمي هستند. در روايت داريم که منظور از نماز دائمي، نوافل است. يعني نوافلي که بر خودشان قرار مي دهند برآن مداومت مي کنند.
سوال: نوافل در اينجا يعني چه؟
پاسخ: نوافل يعني نمازهاي مستحب. در بعضي روايت به 51 رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) در شبانه روز تفسير شده است. پس دوام بر صلاة به يک معنا يعني آن نوافلي که اخذ کرده اند را بر آن مداومت دارند. اما معناي ديگر اين است که بعضي انسانها، گاهي از تکبيرة الاحرام تا سلام آخر، وارد نماز نمي شوند. يعني رو به خدا مي ايستد ولي وارد مقام نماز نمي شود و حضوري ندارد و فقط اسقاط تکليفي مي کند. البته همين هم خوب است و نعمت خداست. اما عده اي با تکبير وارد نماز مي شوند، و عروج و تقربي با آن پيدا مي کنند ولي با سلام آخر نماز از نمازشان بيرون مي آيند. عده اي هم در نمازشان مي مانند. اينها به دوام در صلاة مي رسند. و کساني که اهل نافله هستند را خدا به مقامي مي رساند که نمازشان برايشان مي ماند.
پس اگر کسي مصلي شود و پيرو راه ولي خود شود، به دوام در نماز مي رسد. اين همان است که گذشت که اگر کسي وارد خانه هاي رسول الله(ص) شود اينها چيزي از دنيا آنها از ياد خدا غافل نمي کند. اگرانسان در وادي ولايت بود تجارتش لطمه اي به نمازش وارد نمي کند وگرنه نمي تواند دائم الصلاة باشد. يکي از راههاي اين وادي هم نوافل است که اگر نوافل را خوانديم نمازهاي مان به گونه اي مي شود که حالات نماز براي ما مي ماند که هر نمازي ما را يک قدم جلوتر مي برد. نه اينکه با پايان نماز آنچه داشتيم را از دست مي دهيم و با نماز بعدي باز همين تکرار شود. پس بهترين صفت و اولين ويژگي براي کسانيکه در داد و ستدهاي عالم رشد مي کنند و دچار هلع نمي شوند را در اين آيه دوام صلاة بيان مي کند.
سوال: در ادامه بحث تان، رابطه بحث فقر و از دست خدا گرفتن را با جايگاه رسول الله(ص) بيان بفرماييد.
پاسخ: ما فقير هستيم و نيازهايي داريم. و اگر فقر خودمان را بپوشانيم، خدا از ما خوشش نمي آيد. لذا داريم اگر مي خواهيد پيش مردم عزيز بشويد، چشم تان را از دست مردم برداريد و اگر مي خواهيد پيش خدا عزيز بشويد، به چيزي که نزد خداست چشم بدوزيد. پس خواستن از خدا ما را از عزت نمي اندازد. ما فقير هستيم و بايد از خدا بخواهيم. قرآن مي فرمايد «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم»(فرقان/77) خدا به اندازه گدايي و دعاي ما به ما چيزي مي دهد. پس خواستن از خداي متعال عين توحيد و عزت است. بحث سر اين است که ما از کدام سفره مي خوريم. اگر سر سفره شيطان نشسته ايم همه رجس و نجاست و شجره زقوم است هم در دنيا و هم در آخرت و ما را از خدا دور مي کند. اگر سر سفره نبي اکرم و ائمه نشسته ايم شجره طوبي و سدرة المنتهي است که همه مي شود طهارت. از دست نبي اکرم گرفتن و خوردن عين توحيد است. حضرت اگر آب هم به ما بدهد عين توحيد و نور است. آنچه از وادي نبي اکرم مي آيد نور است حتي باطن نعمت هاي ظاهري توحيد است. نعمت هاي بهشتي را نبايد تاويل کرد و واقعا خمر و نهر و... وجود دارد ولي باطن آنها معرفت و توحيد است که «وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ‏ فَإِنَّهُ عِلْمُهُمْ‏ يَتَلَذَّذُ مِنْهُ شِيعَتُهُمْ»(7) در اين خمر علم الامام و معارف و توحيد به محبين مي رسد و غرق لذت مي شوند. پس آنچه از جانب رسول مي آيد همه توحيد است حتي خوردن و خوابيدن و ... اين است که حضرت رحمت موصوله هستند.
پس اصل نعمت توحيد است که اين نعمت بوسيله نبي اکرم در بهشت و دنيا تجسد پيدا مي کند. آنهايي که در وادي ولايت هستند هميشه از دست نبي اکرم از جام محبت و معرفت و توحيد مي نوشند. ما بايد خودمان را به اين پيامبر برسانيم. رساندن به خدا کار پيامبر است. لذا فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ‏ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‏»(8) شما در اين درياي طوفاني دست و پا نزنيد زيرا غرق مي شويد. اگر سوار اين کشتي بشويد نجات پيدا مي کنيد. نعمت يعني آن کشتي که ما را از طوفان ها با مقاومت خودش عبور مي دهد. و ما را به توحيد مي رساند. و السلام عليک و رحمة الله و برکاته.
پي نوشت ها:
(1) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 67
(2)AA  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 406AA  وAA  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏40، ص: 20
(3) تفسير القمي، ج‏2، ص: 166
(4) المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص: 472
(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 75
(6) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏10، ص: 209
(7) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 321
(8) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 297

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها