تاريخ: 23/9/92
موضوع: سوره واقعه وارتباط آن با جريان ولايت وحيات ايماني/ مقامات سلوکي زيارت عاشورا از بکاء تاحيات وممات طيبه
سوال: بحث در آخر جلسه گذشته به اين رسيد که سوره واقعه از مختصات اميرالمومنين است. قرار شد قدري به اين اشاره کنيد.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد و اله الطاهرين. اللّهمّ ، كنAA لوليّكAA الحجة بن الحسن صلواتک علي و علي آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. سوره واقعه از سوره هايي است که مومنين خيلي با آن مأنوس هستند و مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال روايتي مي آورد که مي فرمايد: «من قرا في کل ليله جمعه الواقعه احبه الله»(1) کسي که در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداي متعال او را دوست مي دارد و نيز «احبه الي الناس اجمعين» و همه مردم او را دوست مي دارند. محبوبيت در قلوب از صفات مومنين است. پرتويي از ايمان در وجود انسان پيدا مي شود که اين پرتوي ايمان او را در نزد مومنين محبوب مي کند. و بعد هم بيان مي کنيم که چرا او به اين سوره محبوب مي شود.
و نيز هر کس اين سوره را بخواند در دنيا سختي نمي بيند و فقر و فاقت از او دور مي شودAA و آفتي از آفات دنيايي به او نمي رسد. منظور اين است که آفات ظاهري به او مي رسد اما به او صدمه نمي زند. در مورد مومن آل فرعون داريم که ما او را حفظ کرديم درحاليکه حضرت فرمودند: قطعه قطعه اش کردند ولي نتوانستد به او صدمه بزنند. آنها مي خواستند ايمان او را بگيرند ولي خداوند ايمان او را در حصن خودش قرار داد. پس اين سوره برکات و آثار مادي و معنوي دارد.
بعد هم حضرت فرمودند «و کان من رفقاء اميرالمومنين» مثل اينکه در مورد سوره فجر داريم: کسي که در نوافل و فرائض بر اين سوره مداومت کند «مع الحسين» است، سيرش با امام حسين(ع) است و از وادي امام حسين(ع) عبورش مي دهند. يعني اين سوره مقاماتي دارد. کسي که در مقامات اين سوره قرار بگيرد، اين مقام او را به وادي سيدالشهداء(ع) سير مي دهد. اين سوره واقعه هم هر کس در مقام سوره قرار بگيرد و انوار اين سوره در وجودش آمد به رفاقت اميرالمومنين(ع) مي رسد و اين خيلي فوق العاده است. و بعد حضرت فرمودند: «و هذه السوره لاميرالمومنين خاصه لم يشرک فيها احد» مقام اختصاصي براي حضرت در اين سوره است که بايد بحث شود.
سوال: يعني اگر اهل تلاوت و انس در شب جمعه با اين سوره شد اينها را دارد؟
پاسخ: بله و البته بايد اهل انس با اين سوره شود تا از رفقاي اميرالمومنين(ع) شود. يعني درک معارف و سير با اين سوره انسان را به مقام رفاقت مي رساند. در اين سوره به واقعه قيامت اشاره شده است. که روز قيامت «خافضه رافعه» است که مومنين را بالا مي برد و کفار را بدرکات جهنم تنزل ميدهد. و بعد صف بندي ها و برخورد با اين صف بندي ها توضيح داده مي شود که مردم سه دسته هستند: «اصحاب الميمنه، اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئک المقربون» و بعد درجات اين سه دسته را توضيح داده است.
اما در روايات «السابقون» به اميرالمومنين و ياران شان تفسير شده است که اين روايات را فريقين هم نقل کرده اند و اختصاصي به اماميه ندارد. و اين معنا محل ترديد نيست هرچند ممکن است کسي اين روايات را قبول نکند. لذا اينکه امير المومنين مصداق السابقون هستند و سبقت به امت گرفته اند مورد ترديد نيست.
در روايتي در اصول کافي از جابر بن يزيد جوفي که از اصحاب سر امام صادق(ع) است (البته اين شخص روايات زيادي دارد، اما امام به ايشان فرمودند احاديثت را براي کسي نخوان) حديثي از وجود مقدس امام صادق(ع) نقل ميکند: از حضرت در مورد اين سه دسته سوال کرد، فرمودند: «السابقون هم رسل الله» آنهايي که سبقت در بندگي دارند، وجود مقدس رسول الله يا رسولان خدا هستند. و بعد «و خاصة الله في خلقه» کساني که بندگان خاص خدا هستند. که البته در بعضي روايات داريم اين سبقت، سبقت در عالم ميثاق بوده است. آنجايي که آتشي برافروخته شده و گفتند که وارد اين آتش بشويد، کساني که در بندگي خدا سبقت گرفتند، وارد آتش شدند و آتش بر آنها گلستان شد، وجود مقدس نبي اکرم، اهل بيت، تابعين و شيعيان حضرت بودند که سبقت گرفتند. اينها «السابقون» مي شوند، که انبياء تبعيت از رسول اکرم کردند و جزو شيعيان پيامبر هستند. انبياء به دنبال نبي اکرم در آتش رفتند و بعد «اولئک المقربون» شدند. و در مقام بندگي از آن عالم سبقت گرفتند و به مقام قرب رسيدند، بعد حضرت فرمودند: خدا در اين اهل سبقت پنج روح قرار داده است. اينها در ورود به محيط توحيد و بندگي سبقت گرفتند و بلا و سختي ها را خريدند که ظاهر اين آتش بلا بود هرچند باطنش رحمت خدا بود.
اما اين پنج روح اول «روح القُدُس» است که همه معرفت شان به روح القدس برمي گردد که «و به عرف الاشياء» و نيزAA مويد به «روح الايمان» هستند که شعبه اي از روح الايمان در همه سابقون وجود دارد. خود روح الايمان نبي اکرم است. حقيقت روح الايمان باطن وجود حضرت است که «و به خاف الله عزوجل» اگر خوف خدا در قلوب سابقون و انبيا است بواسطه روح الايمان در مدار نگه داشته مي شوند. و نيز در آنها «روح القوه» است که مويد به روح القوه هستند و بواسطه آن قدرت بر طاعت دارند. تمام قدرت طاعت در روح القوه است. و نيز «ايدهم بروح الشهوه» يه روحي است که بواسطه آن اشتها به اطاعت و بندگي دارند و کراهت از معصيت دارند. و نيز «روح المَدرَج» هم هست که «به يذهب الناس و يجيئون» که در همه انسان ها وجود دارد و رفت و آمد و کارهاي عادي و بطور کلي زندگي شان با اين روح مي گذرد. اما در مومنين که اصحاب الميمنه هستند، چهار روح وجود دارد و روح القدس ديگر نيست ولي در اصحاب المشئمه که دنبال انبياء نيستند، فقط روح المدرج است. يعني تفاوت اين دسته ها در درجات حيات است(2)
سرچشمه کلمه حيات وجود مقدس نبي اکرم و اهل بيت شان است. سابقون کساني هستند که سبقت بسوي رسول اکرم و اهل بيت مي گيرند و درجاتي ازحيات طيبه رسول اکرم در وجودشان جريان پيدا مي کند. انبياء در سبقت به سوي رسول اکرم بر امم خودشان سبقت ميگيرند، لذا در آنها روح القدس هم جريان پيدا ميکند و مويد به روح القدس مي شوند. يعني آن شعبه از روح رسول اکرم هم در وجودشان است. آنها که جز سابقون نيستند ولي مومنين هستند، آن شعبه از روح نبي اکرم آنها را تائيد نمي کند و فقط مويد به چهار قوه از قواي نبي اکرم هستند. کفار هم فقط روح المدرج دارن؛ فقط مي خورند و مي آشامند. اين حديث را در زيارت عاشورا هم چون بکار مي آيد مروري شد.
سوال: در جلسه گذشته اشاراتي به زيارت عاشورا داشتيم ويک نگاه جديدي را در سير بلا و مصيبت بيان کرديم. در مورد سير با زيارت عاشورا توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: اگر کسي با عاشوراي سيد الشهداء سالک شد که آغاز آن با تباکي و بکاء است، اين بکاء کم کم در او بصيرت ايجاد مي کند. بکاء هم طهارت مي آورد، هم قذارت ها و ظلمات و ناپاکي ها را از بين مي برد و هم انسان را به حيات طيبه مي رساند و اين يعني وادي ولايت امام. وقتي انسان با بکاء سير کرد، کم کم پرده از جلو چشمانش کنار مي رود و عظمت صحنه درگيري امام را مي بيند و وسعت و عظمت و موضوع درگيري را مي فهمد. موضوع درگيري دنيا و موارد دنيايي اصلا نيست و درگيري در مورد ديگري است. ميدان و قواي درگيري را هم بخوبي مي بيند. آنگاه مي تواند به موضع گيري برسد. اگر به موضع گيري نرسد، سلوکش متوقف مي شود. اين موضع گيري از برائت و لعن شروع مي شود و البته نه لعن يک نفر؛ زيرا حضرت با يک نفر درگير نبودند. اين درگيري نبي اکرم با کل باطل است ونسبت به کل باطل موقف پيدا مي کند که داريم «لعن الله امة» امتي که با نبي اکرم درگير و در مقابل حضرت بودند (همه مسلمانان هم آنها را مي شناسند) ما بايد در مقابل اين امت موضع داشته باشيم و بي تفاوت نمي توان بود.
ما در جنگ حق و باطل بي تفاوتي نداريم و اين قانون کلي است. ما طرفدار صلح کل نيستيم. سلوک با صلح کل واقع نمي شود و سلوک يعني بايد در جنگ حق و باطل وارد شوي و بعد از شناخت موضع هم بگيريد. اين موضع گيري به صف و قتال ختم مي شود که محارب في سبيل الله و سلم در راه خدا مي شويم. يعني با همراهان راه خدا سلم و محارب و در حال جنگ با دشمنان نبي اکرم هستيم. و اين درگيري تا قيامت ادامه دارد که «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الي يوم القيامة» يعني با کل تاريخ باطل درگير هستيم. و اين سلوک و ثواب شهادت است.
در واقع حضرت سيدالشهداء ما را سلوک مي دهند و هر سال که محرم مي آيد، نسيمي از عاشورا مي آيد و ما را عاشورايي مي کند. «باز اين چه شورش است که در خلق عالم است» و حضرت هر سال ما را احيا مي کند. در اين احياء ما را به بصيرت و صف و قتال فرا مي خوانند و ما را به مقام مستشهد مي رسانند. يعني طالب اين که خون مان را در مقابل امام زمان(ع) و در درگيري امام زمان که ادامه درگيري نبي اکرم و عاشورا است، بدهيم. يعني انسان حاضر باشد که هستي اش را در راه دين حضرت بدهد.
فنايي که عرفا مي گويند، چيزي غير از اين نيست. يعني اگر کسي بمقام فنا رسيد بايد هستي اش را در راه خداوند متعال و دفاع از کلمه توحيد بدهد. کسي که مستشهد نيست فاني نيست و توهم فنا دارد و دنبال خودش است. خيلي وقت ها سالک در آخر خودش را مي خواهد لذا با خدا دعوايش مي شود که چرا من زحمت کشيدم و سلوک کردم ولي مقام را به ديگري دادي! درحالي که کسي که سالک حقيقي است حاضر است که فاني بشود تا ديگران به خدا برسند. مستشهد يعني اينکه من نباشم ولي ديگران به خدا برسند. پلي براي رسيدن بخدا بشوم. پلي بشود که نام حضرت حق بشوم. البته ما کاره اي نيستيم و خود حضرت حق پشتوانه کار خود و ظهور است. پس سلوک و مستشهد شدن با عاشورا واقع مي شود. آثار اينکار قرب است و معيت و ثبات قدم.
و بعد هم مقام محمود است که «ان يبلغني المقام المحمود لکم عند الله». نبي اکرم صاحب مقام محمود مي باشند يعني صاحب شفاعت کلي هستند. ايشان همه عالم را دستگيري مي کنند. به اعتقاد من، مقام محمود نبي اکرم از عاشورا حاصل مي شود. و آيه مربوطه به مقام محمود که بحث از نافله ليل و تهجد در آن شده است بايد دقت و تفسير شود. فداکاري که حضرت کردند، ايشان را به مقام محمود رساند. يعني حاضر شدند هرچه دارند در راه خدا بدهند و اعظم مصائب را تحمل کنند تا دستگيري نمايند، مگر سيدالشهداء «بذل مهجته فيک و استنقذ لعبادتک من الجهاله»(3) نيست؟! امام همه دارايشان حتي خون دلشانAA را داده اند،AA که هدايت کنند. مسيري که داعي الله باز کردند همراه با تحمل سختي بوده است و حضرت رسول اکرم ساکن کربلايند و در اين وادي، مقيم هستند.
امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا [يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا] الْكَرْبَ [وَ] الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاء»(4) حزن امام حسين عليه السلام پلک هاي ما را مجروح و عزت ما را ذليل کرد– البته عزت ظاهري ايشان منظور هست و عزت باطني آنها محفوظ مي باشد- و کربلا تا روز آخرت براي ما غصه آورده است و اين غم تمام شدني نيست. حضرت با اين بلاي عظيم به مقام محمود رسيده اند و شفاعت مي کنند. مقام محمود رسول اکرم و بتبع ايشان ائمه اطهار، مقام شفاعت کلي است و دستگيري از کل عوالم است.
سوال: ما چطور به اين مقام دست پيدا مي کنيم؟
جواب: اگر ما وارد بلاي سيدالشهدا بشويم، به آن مقام محمود راه پيدا مي کنيم. اما دو نکته را بايد توضيح بدهم. يک توهم اين است که: آيا اگر ما به مقام محمود برسيم، مثل امام مي شويم؟ خير، اين شدني نيست. هيچ پيامبري طمع در مقامات امام نمي کند و آن را شجره ممنوعه مي داند. اگر کسي به آن مقامات طمع کند، او را از بهشت بيرون مي کنند. پس رسيدن به مقام محمود، يعني اينکه گاهي کسي به مقام نبي اکرم و اهل بيت مي رسد بدون واسطه و حجاب، و گاهي هم شفاعت و رحمت نبي اکرم با ده واسطه او را فرا مي گيرد. اصحاب سيد الشهدا در روز عاشورا به مقام محمود سيدالشهدا مي رسند، بطوري که «انت امامي في الجنه» بين آنها و حضرت حجابي وجود ندارد. پس مقام محمود، شفاعتي است که از بستر عاشورا براي نبي اکرم و اهل بيتشان حاصل شده است، کساني که سالک با عاشورا مي شوند، به آن مقام راه پيدا مي کنند و دستگيري و شفاعت براي آنها حاصل مي شود.
حضرت نماز شب مي خواندند «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(اسراء/??) ده ساعت روي پا مي ايستادند و نماز مي خواندند و خداوند در مقام ايشان فرمود: «طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»(طه/1) و اين براي حضرت مقام محمود ايجاد کرده بود. ولي يک جلوه مقام محمود در عاشوراست، ولي اين مقام کجا و آن مقام کجا! حضرت با عاشورا به مقام محمود رسيدند، يعني هستي خودشان را براي شفاعت دادند.
سيد بن طاووس نقل کرده است: که وقتي حضرت از مدينه خارج شدند، ملائکه و سران جن نزد ايشان آمدند و گفتند: ما کار را تمام مي کنيم. حضرت فرموند: اگر بنا بر اين تصرفات باشد، که من خودم همه کاره هستم. ولي من پناهگاه مومنين مي باشم، اگر من به شهادت نرسم، آنها در فتنه و ظلمات ابليس، پناهگاهي ندارند. اگر شهادت من نباشد چراغي نيست و کشتي وجود ندارد که مردم را از فتنه عبور بدهد. امام حسين عليه السلام در اين امواج فتنه و ظلمت، مصباح الهدي و سفينه النجاه هستند.
پس شهادت حضرت به معني شفاعت ايشان است. حضرت با شهادتشان، اين کشتي را در درياي خون خودشان، به راه انداختند. اگر کسي در باطن سالک با عاشورا شد، به آن مقام محمود سيدالشهدا مي رسد. که اصل آن مقام محمود، رسول اکرم است که خانه هاي ائمه، خانه رسول اکرم است. آنگاه اين شخص که در باطن سالک عاشورا شده است، معدن الرحمه در ظرف خودش مي شود. رحمت الهي از وجود او مي جوشد، هم در دنيا و هم در صحنه سخت قيامت، که همه از هم فرار مي کنند، با رحمت دست ديگران را مي گيرد. اصل مقام محمود براي حضرت است و جلوه آن مقام محمود در دنيا عاشورا مي باشد. عاشورا جلوه فداکاري حضرت در قيامت است. حتي در روايات داريم که ايشان دست انبياء را هم مي گيرند. اگر کسي اين مقام را با حضرت طي کرد، به مقامات بعدي هم مي رسد که البته اين مقامات، مقدمات هستند.
مقام بعدي «ان يرزقني طلب ثاري» است که خون سيد الشهدا به ثارالله و ثاري تعبير شده است، يعني خوني است که خون خواه آن خداوند است. هم خون امام حسين(ع) است و هم خون محبيني که سالک که با عاشورا هستند. اين، مقام ديگري از خون خواهي است. کسي که تا اينجا با حضرت سالک مي شود و زيارت عاشورا را مي خواند، خودش ولي دم است. اين فرد در ظرف وجودي خودش، خونخواه مي شود و اين صرف حس نيست، بلکه واقعا خداوند متعال اين اجازه را به او مي دهد منتها اين خونخواهي مستقل نيست، «مع امام هدي ظاهر ناطق منصور» اصل خون خواهي براي امام زمان(عج) است و اين يک مقام ديگر است.
فراز بعدي در مورد کسي که تا به اين مقام رسيده است، جمله عجيبي دارد: «اسئله الله بالحقکم و بالشان الذيAA عندک ... ان يعطيني بمصابي بکم»،از خدا درخواست مي کنم، به من کهAA با اين بلا مصيبت زده شده م، پاداشي بدهد که«افضل ما يعطي مصابا بمصيبته» باشد، يعني بالاترين چيزي که به صاحبان مصيبت داده مي شود. همان چيزي که حضرت ابراهيم خليل در قرباني کردن اسماعيل مي خواستند: «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107) وقتي ايشان را در گودي قتل گاه بردند و مصيبت سيد شهدا را چشيدند، آنگاه به اين مقام رسيدند. هر سالک عاشورا اگر اين مقامات را طي کند، مي تواند اين پاداش را از خدا بخواهد. ما که اهل مصيبت نيستيم، از ما خواستند عافيت بخواهيم. اگر يک رند بلاکشي پيدا شود و از خدا بخواهد که جان و مال و آبرويش را بسخت ترين وجه از او بگيرد تا او به اين پاداش عظيم برسد، تا گذرش به وادي کربلا نيافتاد، به اين پاداش عظيم نخواهد رسيد.
خداوند ثواب مصيبت سيدالشهدا را بالاترين ثواب مصيبت قرار داده است. لذا خانواده هاي معزز شهدا اگر بخواهند خيلي رشد کنند، بايد شهادت فرزندشان، پلي باشد براي اينکه آنها را به عاشورا ببرد، تا آنها به افضل مصيبت برسند. واين شهادت فرزند را، مدخلي براي ورود به عاشورا قرار دهند. يعني افضل درجات اهل بلا را خداوند براي کساني قرار داده است که بلاي خود را در مسير سيد الشهدا قرار دهند، هر کس که مي خواهد به مقام رضوان برسد و درهاي محبت الهي به روي او گشوده بشود، بايد از اين وادي سير کند.
اصل اين مقام، براي نبي اکرم است که صاحب اين مصيبت عظمي هستند «لا حبيب الا هو و اهله»(5) و کسان ديگر هم به واسطه شعاع رضوان نبي اکرم، تواستند در اين وادي سير کنند. يعني کسي که با عاشورا سالک شد، همانطور که او به مقام محمود وارد شده است، به مقام رضوانAA هم راه پيدا مي کند. بعد مي تواند ديگران را هم ميهمان کند. خدايي که در دنيا اجازه مي دهد انسان افرادي را در سر سفره خودش دعوت کند، در آخرت هم اين اجازه را قطعا مي دهد، اين سفره گسترده است.
کساني که مصيبت سيدالشهدا را منتشر مي کنند، در واقع دارند آن مقام محمود و شفاعت را در عالم منتشر مي کنند و بايد از خودشان پرسيد که چگونه امام حسين به آنها اجازه داده اند تا هزاران ها نفر را بگريانند و براي رسيدن به اين مقام، طريق شوند.
و بعد هم «اللهم جعلني في مقامي هذا» کسي که در اين مقام عاشورا قرار گرفت، مي تواند بگويد از آن صلوات و رحمت و مغفرت خاص ايشان، بمن هم عطا کن: «ممن تناله منک صلوات و رحمه و مغفره» که اينها براي صابرين است. وقتي خدا صابرين را مبتلا مي کند، به جاي اينکه مصيبت آنها را از خدا جدا کند، آنها را به خدا گره مي زند. يک وقت انسان پول دارد و با پول به خدا گره مي خورد; يک وقت پول او را غافل مي کند، بنابراين خداوند پول را مي گيرد تا در اين گرفتن به خدا گره بخورد.
صابرين کساني هستند که وقتي از آنها گرفته مي شود به خدا گره مي خورند. «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»(بقره/156) وقتي از آنها گرفته مي شود راه خدا را پيدا مي کنند. اگر با مال سالک بودند که راه را ادامه مي دهند و اگر با مال سالک نبودند، راه خدا را در فرع پيدا مي کنند; يعني وقتي آبرو را از آنها مي گيرند، در بي آبرويي خدا را پيدا مي کنند و به هدف مي رسند.
اين صابرين «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/157) هستند، اگر خداوند يکي از اين سه چيز را به ملائک بدهد راضي هستند. صابري که در مصيبت سيد الشهدا صبر کرده و به ثواب اعظم مصائب رسيده است، صلوات ،رحمت و مغفرت خاصي نصيب او مي شود. کسي که در مقام درک عاشورا قرار بگيرد، يعني وارد وادي کربلا بشود و مقيم آنجا بشود،AA به ميزان درکش پرتويي از صلوات، رحمت و مغفرتي که به سيد الشهدا رسيده است، نصيب اين شخص مي شود و بهAA يک صلوات و رحمت خاص عاشورائيانAA مي رسد.
اگر کسي اين مسير را طي کرد، به بالاترين مقام موجود در دنيا مي رسد «اللهم جعل محياي محيا محمد ومماتي ممات محمد و ال محمد». محيا روشن است اما ممات را بايد توضيح داد. حيات به سرچشمه حيات بر مي گردد. دربعضي يک روح است و آن روح المدرج است و در صالحين و مومنين چهار روح و در انبياء پنج روح است. اصل همه اين ارواح نبي اکرم و اهل بيت هستند، اگر کسي سالک شد و سبيلي با نبي اکرم در عاشورا پيدا کرد، به مقام همراهي رسول مي رسد. همانطور که در جاده ايي وسيع، هر ماشيني راه مي رود، يک نفر پياده هم کنار جاده راه مي رود، اين شخص هرچند پياده و ارام حرکت مي کند اما بالاخره در راه است.
اگر شخصي سالک عاشورا شد و با امام حسين در عاشورا يک راهي به او دادند و به مقام مع الرسول سبيلا رسيد، آن وقت به حيات نبي اکرم مي رسد و درهاي سرچشمه حيات به روي او باز مي شود. آنها هم حيات و زندگي دارند. بعضي انسانها قوه حياتي شان مثل حيوانات است، قران ميفرمايد: «ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»(حجر/3) آنها را رها کنيد، مثل حيوانات مي خورند.
يک وقت حيات انسان، حيات انبياء است و يک زمان حيات انسان حيات سرور انبيا است، يعني از آن سرچشمه حيات شعبي به روح او رسيده است. قواي حياتي نبي اکرم شعبي دارد که 5 شعبه آن در روايت آورده شد: روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج. هرکدام از اينها يک خاصيتي دارد. هنگامي که انسان به حيات رسول اکرم برسد، وجود نبي اکرم به وجود اين شخص نازل مي شود، فرمود: «فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَه»(6) جوري ميل بطاعت پيدا مي کند که خسته نمي شود و جوري از معصيت متنفر مي شود که هيچ گاه بسراغ معصيت نمي رود.
سوال: اين شعاع نور و قواي ايشان کسب کردني است يا به ما مي دهند؟
جواب: اين شعاع در او دميده شده است و اين شعاع ها دادني است. ما بايد وارد وادي بشويم و خودمان را آماده قبول بکنيم. ما بايد اين سير را انجام بدهيم. اگر روي از بلاي حضرت، برنگردانيديم و با حضرت در اين بلا سالک شديم، به اين مقام مي رسيم. صاحب اين مصيبت نبي اکرم است، که قبل از وقوع اين حادثه، حضرت مکرر بر سيد الشهدا گريسته اند. و اين در روايات فريقين هم آمده است. که جبرئيل آمد خبر آورد و حضرت بعد از آن بسيار گريه مي کردند و جبرئيل از سرزمين کربلا خاکي براي حضرت آوردند. پس صاحب اين مصيبت نبي اکرم است،AA واگر ما سالک با ايشان شديم، شعبه اي از حيات نبي اکرم در ما پيدا مي شود. ما با حيات مان يک آرزو و خواسته هايي داريم و با دانش ها به طرف خواسته هاي مان مي رويم تا به مقصد برسيم، اول با عقل عملي افق را پيدا ميکنيم وبعد با قواي ديگر به مقصد مي رسيم.
اگر روحي که همه خواسته ها را تعريف مي کند، شعاعي از روح نبي اکرم شد، خواسته هاي او متعالي مي شود، فهم او متعالي مي شود و با حيات نبي اکرم سالک مي شود. کمااينکه به مقام محمود حضرت و عبارت ديگر مفام رحمت ايشان مي رسد و جلوه اي در او پيدا مي شود. کما اينکه به جايي مي رسد که بواسطه مصيبت و البته افضل مصيبت، به مقام رضوان حضرت به اندازه خودش راه پيدا مي کند و شعبه اي ازمقام رضوان به او داده مي شود. حال به مقام حيات نبي اکرم راه پيدا مي کند و همه حياتش حيات رسول الله مي شود، درک او از عالم درک حضرت رسول مي شود.
سوال: آيات پاياني سوره مبارکه حديد صفحه 541 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ: در اين صفحه خداوند متعال دستوري مي دهد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»(حديد/28) اي کساني که ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه کنيد که مرتبه عالي ايمان است ايمان بعد از ايمان است. اگر اين مرتبه ايمان را کسب کرديد، «يوتکم کفين من رحمته» دو نصيب رحمت از خدا مي بريد، علاوه بر اين دو نصيب رحمت، خداوند نوري براي شما قرار مي دهد که «تمشون به و يغفر لکم»AA مشي شما در وادي نور خواهد بود. «والله غفور رحيم» مغفرت خاصي به شما مي رسد.
در تعبيري فرمودند که نصيب اول رحمت، اين است که شما را از جهنم نجات مي دهد، جهنم وادي ولايت اولياء طاغوت است که «والذين کفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات» و نصيب دوم رحمت اين است که شما را وارد بهشت مي کند، که بهشت وادي ولايت اولياء الهي، نبي اکرم واهل بيت ايشان است. اين دو نصيب رحمت، براي متقين بود.
بعد در روايتي اين را توضيح داده است که اين روايات متعدد است و اين رحمت را به امام حسن و امام حسين عليهما السلام نسبت مي دهند. هرامامي جلوه اي از رحمت است، همه ائمه معدن الرحمه هستند و از هر دو وادي متنعم مي شوند. وادي امام حسين که مشخص است، وادي عاشورا است و وادي امام مجتبي را خودتان پيدا کنيد. هر کس وارد اين وادي بشود نصيبي از رحمت سيدالشهدا را مي برد، که يک راهي به وادي و مقام محمود امام مجتبي پيدا مي کند. و اين نوري که قرار مي دهند هم به ايمان و هم به امام تفسير شده است. يعني به دو نصيب از رحمت مي رسد و دو باب از مقام محمود بروي او گشوده مي شود.
سوال: با توجه به اينکه فرموديد حيات شبيه حضرت رسول امري واضح هست، اما در مورد ممات بحث دشوار مي شود، بفرماييد چگونه مماتي شبيه حضرت رسول داشته باشيم.
پاسخ: اهل دنيا مماتشان خط تقاطع زندگيشان است، وقتي مي ميرند زندگي شان تمام مي شود. علت ترس ما از مرگ هم همين است. ممات براي ما اهل دنيا، پايان آمال و آرزوهايمان است. براي اينکه خط پايان تعلقاتمان است از آن فرار مي کنيم. ما جوري زندگي مي کنيم که آلهه اي براي خودمان اخذ مي کنيم؛ پول، خورشيد، زمين و جسم خودمان آلهه ما هستند و ما به آنها وابسته هستيم. اگر به اينها وابسته نبوديم، راحت مي گفتيم بروند. مگر تا بحال چکار مي توانستند انجام دهند.
مثال پشه ايي که بر درختي نشست وقتي خواست بلند شود به درخت گفت خودت را بگير! درخت پاسخ داد مگر وقتي نشستي چه شد! اگر تکيه گاه انسان به حضرت حق باشد، بود ونبود اينها فرقي نمي کند. اميرالمومنين در زيارت غديريه مي فرمايد: اگر همه مردم دور من جمع بشوند عزت من زياد نمي شود و اگر متفرق شوند از من کم نمي شود.
امام هادي(ع) توضيح مي دهند: «فاعتصمت بالله فاعززت» کسي که با تکيه به خدا به عزت رسيده، حالا اينها بيايند و بروند چه تفاوتي مي کند. مرگ فردي که آلهه اش پول و دنياست، پايان زندگي اش است. واين خيلي خطرناک استAA چون آلهه اش از بين مي رود در اضطراب است. کسي که موحدانه زيست مي کند وAA فقط خدا را مي پرستد، موتش اين است «الله يتوفي الانفس حين موتها»(زمر/42) خداوند همه وجودش را توفي مي کند و رجوعش به محبوبش است. اگر تا بحال خدا پرست بود، منزلت کامل تري از حب و بغض برايش مهيا مي شود.
از وجود مقدس نبي اکرم منزلتي از توحيد و بندگي در اين عالم تجلي کرده است، وقتي ايشان رجوع به حضرت حق مي کند، منزلت کامل تري از توحيد و بندگي شان آشکار مي شود. منزلت خالصتري از توحيد برايشان حاصل مي شود. موت حضرت، کمال توحيد، بندگي،AA قرب و ضيافتشان است. البته در اين دنيا هم حضرت مشغول بندگي هستند و ميهمان خدا هستند. در ضيافت محض هستند و جز خدا چيزي را نمي بينند کاري با غير خدا ندارند. وقتي در آن عالم بروند سفره گسترده تر از ضيافت و قرب براي حضرت پهن مي شود.
اگر کسي شعاع حيات نبي اکرم به وجودش رسيده است، همه حياتش بندگي، اخلاص و توحيد مي شود. کسي که در اين دنيا خدا را پيدا کرد و موحد شد، موتش رجوع به حضرت حق مي شود. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(زمر/42) پس چرا از توفي استقبال نکند؟ اينکه ما از مرگ فراري هستيم، چون مرگ مان جدا شدن از آلهه مان است. يعني خداوند با مرگ، بتکده مان را ويران مي کند. البته اين محبت خداست، اگر اهل باشيم بعد از ويراني بتکده هايمان، در برزخ با خدا رفيق مي شويم، و اگر اهل نباشيم، آن دنيا هم براي خودمان شريک پيدا مي کنيم.
در دعاي ابو حمزه داريم «ارْحَمْ في هذِهِ الدُّنْيا غُرْبَتي» عده اي در دنيا غريب هستند و فقط با خدا رفيق هستند. عده اي در دنيا رفيق مي گيرند، خدا بت هاشان مي شکند، بعد از مرگ اگر خداوند بر آنها رحمي کند، با خدا رفيق مي شوند و از رفاقت با غير خدا مي گذرند. «حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِك» يعني خدايا بمن رحم کن تا دوباره رفيق پيدا نکنم. در دعاي ابوحمزه داريم: خدايا به من رحم کن که در خانه جديد با خودت رفيق باشم. موحدين هم در دنيا با خدا هستند و هم موت شان کمال قرب الهي است. يکي از مقامات سلوک عاشورا اين است که انسان بتواند چنين تحولي را در خودش ايجاد کند که رفتنش چنين رفتني بشود. اين بحث را در جلسه بعد ادامه مي دهيم. خدايا به حق محمد و آل محمد همه خيراتي که به خوبان و اصحاب عاشورا عنايت کردي، تفضلا به همه ما عنايت بفرما.
پي نوشت ها:
(1) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 117
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 271
(3) كامل الزيارات، النص، ص: 228
(4) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 128
(5) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص: 494
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 272