اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-09-16-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- زيارت عاشورا

معرفی برنامه

تاريخ: 16/9/92
موضوع: همراه شدن با عاشوراوبلاي رسول خدا/ اشاره به فرازهاي زيارت عاشورادرسير تاريخي درگيري حق وباطل
سوال: در خصوص سير و سلوک با بلا و مصيبت توضيح بفرماييد.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد و اله الطاهرين. اللّهمّ كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علي و علي آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. گاهي اوقات بلاي يک انسان فقط به اندازه اي است که از خود او دستگيري کند. اما ابتلائات انبياء و اولياء، عظمت آن به حدي است که مي تواند امت آنها را سالک کند. ظرفيت وجود رسول الله(ص) به اندازه هدايت تمام امم در طول تاريخ است. حتي امت هاي انبياء گذشته نيز محتاج به دستگيري ايشان در همه عوالم از جمله در قيامت هستند؛ که قرآن از آن پرده برداشته است. بنابراين بلايي را که حضرت تحمل کردند، راه سير و سلوک باطني و معنوي همه امم را هموار مي کند.
يکي از مهمترين و عظيم ترين ابتلائات حضرت، جريان عاشورا است واين از روايات متعدد استفاده مي شود. ازجمله روايتي است درعيون اخبار الرضا که حضرتAA  امام رضا فرمودند: «به حضرت ابراهيم خليل خطاب شد که اعظم ابتلائات، ابتلاي نبي اکرم در ماجراي عاشورا است نه ابتلاء شما در قرباني کردن اسماعيل. ظرفيت کار شما ظرفيت هدايت کل عالم نيست و شما نيز در مراتبي از سير خود بايد با آن بلا همراه شويد»(1) اگر به اين تعبير نگاه کنيم مي فهميم بلاي خوبان دو رو دارد. يک روي سکه آن ابتلاء است و روي ديگر سکه آن رفع جذبات، حجاب ها و موانعي است که بر سر راه بندگي قرار دارد. حجابهايي که بين ما و خداوند هست، با اين بلاها بر داشته مي شود.
اما آن روي سکه ابتلائات نبي اکرم، رفع حجاب از همه عوالم و همه امم است. بالاترين درجه اي که مي توان با بلا سير کرد، رسيدن به مقام رضوان و مقامي است که فرد محبوب خدا شده و محبت خدا راAA  بي حجاب مي چشد. اين مقام رضوان بالاترين درجه بهشت است و رزق افراديAA  که درآن هستند اين است کهAA  محبت خداوند را بدون حجاب، محبت به خودشان تلقي مي کنند. براساس روايات، مقام رضوان از تمام نعمات بهشتي شيرين تر و گواراتر است. وجود مقدس نبي اکرم(ص) به مقامي رسيدند که: «لا حبيب الا هو و اهله»(2) يعني حقيقت محبت خدا شامل حال ايشان شد. ديگران اگر بخواهند به مقام رضوان برسند، بايد حجاب ها برداشته شود و در درجات جنت سير کنند تا جايي که خدا آنها را دوست داشته باشد، بايد همسفر حضرت بشوند. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»(آل عمران/31) به مقداري که تابع حضرت در عالم مي شوند، محبوب مي شوند و شعاع محبتي که خدا به رسول اکرم دارد به آنها هم سرايت مي کند.
اگر کسي بخواهد به مقام رضوان برسد بايد در اين بلاي حضرت نيز همسفر ايشان شود، بايد سالک با بلا حضرت شود. «اللهم اجعل لي مع الرسول سبيلا» سبيل با پيامبر و سبيل با بلاي پيامبر اين است که انسان دربلاي آن حضرت هم درکنارشان باشد. وجود مقدس نبي اکرم(ص)AA  واهل بيت ايشان، صراط مستقيم به طرف خدا هستند وتنها صراط هم هستند و همه انبياء و امم از اين صراط مي روند. هر امتي در درون اين صراط يک سبيل دارد. ما نيز اگر بخواهيم به طرف خدا برويم بايد با اين صراط مستقيم يک سبيل داشته باشيم و سبيل ما يکي از شعبه هاي اين صراط است، منتها وقتي که ما در سيرِ به طرف خدا، با حضرت هم سفر مي شويم، «والذين معه» بايد بدانيم که اين معيت، مربوط به دو انسان هم عرض نيست، به گفته آقايان معيتِ باذن الله، معيت قيوميه است؛ يعني قوام و سلوک ما با حضرت است؛ نه اينکه ما براي خود سالکيم و حضرت نيز براي خود سالک است.
در واقع اولاً پيغمبر صراط است و ما سبيل هستيم و يکي از شعب اين صراط هستيم. در ثاني، سبيل ما نسبت به نبي اکرم تبعي است. قوام سالکيني که به طرف خدا حرکت مي کنند و همسفر حضرت مي شوند، به سير و سلوک و وجود نبي اکرم است،AA  همراهي با حضرت وبلاي حضرت است که حجاب ها را بر مي دارد. اينکه انبياء را به مصيبت نبي اکرم مي بردند و کربلا را به ايشان نشان مي دادند به خاطر اين بود که سالک با حضرت شوند. نمونه آن حضرت ذکريا است. در روايات است که وقتي اسماء خمسه طيبه به ايشان تعليم شد و با سيدالشهداء انس گرفتند، به جبرئيل فرمودند: که من هروقت نام ايشان را مي برم حالم دگرگون مي شود. خداي متعال قصه کربلا را با اختصار براي حضرت زکريا بيان کردند. که «کهيعص» بود. آن حضرت از خداي متعال درخواست کرد که فرزندي فوق العاده به ايشان عطا کند و محبت آن فرزند را هم به او عطا کند بعد اين فرزند مبتلا شود تا بتواند وارد وادي بلاي نبي اکرمAA  بشود. «اللهم اجعلAA  لي مع الرسول سبيلا» يعني در سلوکشان با اين بلا که عالم را مي خواهد با خود ببرد ما هم راه پيداAA  کنيم، در اين همراهي، بکاء محبين از سرشت آنها است. آنها در سرشت خود نبي اکرم را دوست دارند به همين خاطر مصيبت حضرت در وجود آنها تنزل پيدا مي کند. سبيلي از آن بلا در وجود آنها ظاهر مي شود و تا مقام رضوان، حجاب ها آرام آرام از مقابل آنها برداشته مي شود.
سؤال: با اين بلا چطور مي شود سالک شد؟
وقتي که خداي متعال پيامبري را براي هدايت ملت ها مبعوث مي کند، اين پيامبر مي خواهد امت را هدايت کند و افراد بايد با ايشان همراه شوند. اگر کسي جداي از پيامبر باشد به جايي نمي رسد. در روايت است که يکي از اقوامي که در امم سابق زندگي مي کردند نسل به نسل مستجاب الدعوه بودند. خداوند پيامبري براي آنها فرستاد. از آن به بعد دعاي آنها مستجاب نشد. از خداوند سؤال کردند که چه مانعي پيش آمده است؟ براي آنها پيغام آمد که ما پيامبر مبعوث کرده ايم و شما بايد از اين به بعد از آن مسير بياييد. وقتي حضرت ابراهيم خليل مبعوث مي شوند، با نمرود درگير شده و بتکده را ويران مي کنند. صفي مقابل حضرت شکل مي گيرد و جامعه مقابل ايشان قرار مي گيرد. حضرت وارد آتش نمرود مي شوند، در آن زمان سلوک اين است که افراد وارد صف حضرت شوند.
وقتي که نبي اکرم براي هدايت جامعه آمدند و وارد يک درگيري عظيم با ابليس و اولياي طاغوت شدند براي اين بود که بساط را جمع کنند و نور نبوت را گسترش دهند. حضرت در وسط اين صف قرار دارند و اين درگيري بر محور حضرت است. در اين زمان سلوک اين است که افراد وارد اين درگيري شده و صف را بشناسند. ما بايد جبهه حق و باطل را بر محور نبي اکرم شناخته و با حضرت موضع گيري کنيم. اين موضع گيري، از موضع گيري روحي که تبري و فاصله گرفتن از دشمن حضرت است شروع مي شود تا به جنگ و قتال مي رسد. اين سلوک، شناخت کامل حق و باطل در متن درگيري نبي اکرم و فداکاري ايشان است. در روز عاشورا يک طرف مکارم اخلاق و طرف ديگر رذايل اخلاقي قرار داشت.AA  هرکسي اين جنگ را به خوبي تماشا کرده و عظمت و وسعت آن را که درگيري با کل باطل است درک کند، صف حق و باطل را به خوبي مي شناسد.
سؤال: چرا افراد درآن زمان متوجه نشدند؟
در آن زمان افراد حق و باطل را نفهميدند؛ چون با سيدالشهداء همراه نشدند و چشمشان را روي حضرت بسته بودند و نفوسشان جاي ديگري بود. همه مجاهده حضرت آن بود که حجاب دستگاه باطل را آرام آرام کنار بزنند و بستر همراهي با نبي اکرم را فراهم کنند. با بلا حضرت کار آسان شد، همراهي با سيدالشهداء خيلي سخت بود و همه اينها درپرتو عاشورا بود. علامت آنکه اين وضوح بعد ازعاشورا بوجود آمد اين است که فقط پنج تن از شهداي کربلا از صحابه نبي اکرم هستند. سيد الشهدا نور را تاباندند و فضا را روشن کردند حالا فضا روشن شده و قدرت تشخيص ما بالا رفته فکر مي کنيم هميشه اينطور بوده است. اين معناي سلوک با بلاء است. الان هم اگر کسي چشمش را روي حضرت يا به بلاء نبي اکرم که براي هدايت و دستگيري و شفاعت امت بوده ببندد، همان اتفاق مي افتد. شفاعت و معلمي يعني اينکه فداکاري کني تا دانش آموزت را برساني، انبياء با بلاء خودشان افراد را مي بردند.
اگر عظمت بلا و وسعت درگيري حضرت معلوم شود، صف و قتال حضرت مشخص مي شود. اين يک جريان تاريخي است که از قبل شروع شده و ادامه هم دارد. عاشورا يک نقطه منقطع نيست؛ بلکه هم قبل دارد و هم بعد. جبهه مقابل آن هم اينگونه است. اين که در روايات هست که: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْجَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ‏»(اسراء/33) ما براي ولي دم سيدالشهداء که امام زمان(ع) هستند يک سلطه اي قرار داديم که حقِ انتقام دارد ولي در قتل نبايد اسراف بکند. از حضرت سؤال شده: «يعني افرادي را مي کشند که در کربلا حضور نداشتند؟ فرمودند: اين افراد راضي به فعل آنها بوده و در همان صف بندي قرار گرفته اند». توجه به جبهه تاريخي، با وسعت عاشورا واقع مي شود. کساني که مي گويند عاشورا تمام شده براي اين است که وسعت عاشورا را نفهميده اند. اگر کسي عظمت عاشورا را فهميد «لقد عظمت الرزية» و جلالت آن را فهميد «و جلت و عظمت المصيبة بک علينا و علي جميع اهل الاسلام» نه فقط به جميع اهل اسلام در تاريخ؛ بلکه «علي جميع اهل سماوات» به وسعت همه اهل آسمان است. اگر کسي وسعت درگيري را نبيند که همه تاريخ و همه عوالم را پر کرده، فکر مي کند که عاشورا تمام شده و نبايد آن را ادامه داد.
برخي فکر مي کنند نبرد عاشورا يک جنگ قبيله اي است در حالي که اين درگيري بر محور توحيد و کفر است و هيچ ارتباطي به جنگ قبيله اي ندارد. نبي اکرم بخاطر نژاد و قبيله با کسي نمي جنگند. اگر کسي وسعت درگيري را که حضرت در روز عاشورا بر محور سيدالشهداء هدايت کردند را نبيند، فکر مي کند قصه تمام شده است. اين افراد نمي توانند راه امروز خود را در پرتو عاشورا پيدا کنند؛ اگر توانستند اين وسعت را ببيند راه امروزشان مشخص شده است. عاشورا محور کانونيِ درگيري است و رسول الله پرچمدار درگيري حق و باطل در تاريخ هستند. اين درگيري تمام نمي شود مگر اينکه باطل تسليم حق شود و يا حق تسليم باطل شود. حق و باطل توسعه خود را مي خواهند و موضوعي براي گفتگو و مصالحه ندارند. نه شيطان با حضرت صلح مي کند و نه حضرت با شيطان. اساس اين درگيري از شيطان است؛ اگر او تسليم مي شد، سالک مي شد؛ اگر ما بخواهيم سالک بشويم حقيقت سلوک اين است که ما بر محور نبي اکرم وارد اين ميدان شويم. اگر وارد شديم و عظمت درگيري نبي اکرم را ديديم که درگيري عقل و جهل است، بايد وارد صحنه شويم.
شفاف شدن اين درگيري در صحنه عاشورا بوده است. اگر کسي وسعت و عظمت درگيري عاشورا را به خوبي ببيند يک چراغي براي او روشن مي شود، که با استفاده از آن ميدان درگيري عظيم تاريخي را مي بيند. موضوع درگيري را مي فهمد، اخلاق و برنامه هر کدام از طرفين را به خوبي مي شناسد. فرد با شناخت اين درگيري مي تواند در مقابل جبهه تاريخي باطل موضع گيري کند. درمقابل جبهه نبي اکرم موضع مي گيرد و اين موضع از لعن تا برائت است. همه مسلمانان متفقاً اعتقاد دارند که بايد در مقابل کسي که با نبي اکرم درگير است موضع گيري کنند. اين موضع گيري نسبت به همه جبهه تاريخي است. «سلمٌ لمن سالمکم و حربٌAA  لمن حاربکم». در اين حال معيار درگيري و صلح، جنگ نبي اکرم مي شود. تا درگيري ما برمحور نبي اکرم قرار نگيرد، تهذيب نمي شويم. اغلب جنگ هاي عالم بر محور دنيا و هواي نفس است. بايد محور درگيري در انسان تهذيب باشد؛ ولي درگيري تعطيل نشود و صف ها مشخص شود.
در برخي مکاتب مادي معيار صف بندي را براساس اقتصاد در نظر مي گيرند. بنابراين در همه مکاتب درگيري وجود دارد؛ اما موضوع درگيري وصف بندي متفاوت است. در فرهنگ قرآن صف بندي بين افرادي است که در صراط مستقيم هستند، با ضالين و مغضوبين. مردم سه دسته مي شوند: «مهتدين»AA  افرادي که به صراط مستقيم هدايت شده اند و نعمت توحيد و ولايت را دارند. در مقابل آنها نيز «مغضوبين» و «ضالّين» قرار دارند. اين صف بندي با صف بندي که براساس انگيزه هاي اقتصادي، نژادي و قومي است تفاوت دارد. ما هيچگاه در درگيري هاي انبياء، درگيري نژادي نداريم. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) بلکه تهذيب است و صف قتال و درگيري انبياء عين عبادت است. اگر کسي وارد بيت النور نبي اکرم شود، همه چيز او عبادت مي شود. در اين حال فرد وارد خيمه اي مي شود که عمود آن نماز است. جهاد اين افراد صلاة شده و با جهاد سالک مي شوند.
سيدالشهداء به نيابت از نبي اکرم بلاي کربلا را به دوش کشيدند. يکي از معاني «حسين منّي و انا من حسين»(3) همين است.AA  صف و قتال تاريخي در عاشورا شفاف شده است. در واقع محور درگيري با فرعون و نمرود هم نبي اکرم هستند. موسي کليم الله و ابراهيم خليل الله به نيابت از نبي اکرم و به عنوان فرمانده جبهه تاريخي حضرت کار مي کنند. در عاشورا ابليس و شياطين و طاقوت همه قواي خود را به ميدان مي آورند و صف تاريخي به نقطه کانوني خود مي رسد. عظيم ترين فداکاري در راه خداي متعال و عظيم ترين جنايت نيز در صف باطل شکل مي گيرد. عظيم تر از اين جنايتي در تاريخ نداريم که ولي اي مثل امام حسين(ع) چنين اتفاقي برايش افتاده باشد. اين جريان انگيزهاي تاريخي را براي درگيري تهذيب مي کند و درگيري تا عصر ظهور ادامه پيدا مي کند.
وقتي عصر ظهور مي رسد انگيزه ها صف را مشخص مي کند. در عصر ظهور ولي دم سيدالشهداء خونخواهي مي کند. خونخواهي سيدالشهداء، خونخواهي يک شخص نيست؛ بلکه خونخواهي يک مکتب است. در اين حالت يک دستگاه حذف شده و يک دستگاه محقق مي شود. عصر ظهور عصري است که در آن نبوت نبي اکرم و ولايت اولياي معصوم ظاهر مي شود، و بساط ظلمات و اولياي طاقوت برچيده مي شود و فضاي نوراني فضاي عبادت مي شود. سلوک تاريخي ما اين است که در اين جبهه تاريخي قرار گرفته و مشارکت کنيم. اگر خوب مشارکت کنيم در آن دوره هم رجعت خواهيم کرد که فرهنگ مسلم اهل بيت است. يا زنده ايم و اگر زنده نباشيم رجعتي خواهيم داشت به شرطي که «لقد عظمت المصيبه» يا «لقد عظم مصابي بک فاسال الله الذي اکرم مقامک» درشهادت شما مصيبتي که بر من وارد شدهAA  عظيم است. از خدا مي خواهم که در رکاب امام زمان من را خون خواه شما قرار دهد. اين دعا در اين وقت مستجاب مي شود. در واقع طلب حضور در رکاب امام زمان اينگونه حاصل مي شود و کسي که در جبهه عاشورا وارد نشود طالب حضور در لشکر امام زمان نيست. کساني درآن لشکر حاضرند که اين صحنه را فهميده باشند؛ اگر نفهميده باشند چه درصحنه عاشورا و چه بعد از آن، در هنگام ظهور نيز يا بي تفاوت هستند و يا در صف مقابل قرار دارند. فقط عاشوراييان در هنگام ظهور در صف حضرت قرار دارند. کشتي هدايت سيدالشهداء بر امواج خون حضرت هدايت مي شود. حضرت ثارالله هستند.
شروع مصيبت حضرت از بکاء و تباکي است. اگر ما آن زمان نبوده ايم که خون خود را بدهيم الان مي توانيم گريه کرده و نسبت به حضرت احساس محبت کنيم. آرام آرام اين محبت تبديل به بصيرت و موضع گيري مي شود. اگر فرد از بکاء شروع کند اين بکاء به بصيرت، صف و قتال منتهي مي شود. ولي نه صف و قتالي که براساس انگيزه هاي اقتصادي، نژادي و قومي است. کساني که مي گفتند: چرا اسلحه دست مردم نمي دهيد آنها را انقلابي کنيد، متوجه نبودند که انقلابي شدن انگيزه مي خواهد. انگيزه هاي مارکسيستي که به درد انقلاب اسلامي نمي خورد. درطول تاريخ جنگهاي مارکسيستي بوده ونتيجه آن حاکميت پرولتاريا مي شود. اين جنگها به حاکميت اسلامAA  ختم نمي شود. انگيزه جنگي به حاکميت اسلام ختم مي شود، که درآن درگيري نبي اکرم با جبهه ابليس است.
وقتي انسان پشت سر خود امواج تهذيب عاطفه وگريه بر سيدالشهداء را داشته باشد، حق و باطل را به وضوح مي بيند و محور درگيري او حق و باطل مي شود. بنابر اين انگيزه صف و قتال با گريه شروع مي شود. در برخي از جنگ هاي تاريخي اسلام، وقتي کفار شکست مي خوردند به اقوام خود مي گفتند: گريه نکنيد، غضب شما از بينAA  مي رود،AA  خشم و غضب خود را براي جنگ هاي بعدي حفظ کنيد. گريه بر سيدالشهداء ايجاد غضب الهي مي کند. البته غضب هاي مادي را از بين مي برد. خشم الهي جز بر محور گريه بر مظلوميت سيدالشهداء در عالم واقع نخواهد شد. فوران عاطفه باعث تهذيب در اخلاق شده و تعلقات مادي را از بين برده، صف و بصيرت به انسان مي دهد و انگيزه حضور در اين درگيري و خونخواهي را ايجاد مي کند. سير ما از توجه به اباعبدالله و خون مطهر ايشان که ثارالله است شروع مي شود و تا شناخت و بصيرت به جبهه تاريخي حق و باطل و موضع گيري نسبت به لعن و برائت نسبت به همه اين جبهه، ادامه پيدا مي کند. «برائت الي الله» اين برائت قرب نسبت به خداوند ايجاد مي کند. «الي الله و اليکم منهم و من اشيائهم و اتبائهم و اوليائهم» اين درجاتي است که مخصوص پرچمداران نيست. يک طرف آن نبي اکرم و طرف ديگر آن فراعنه تاريخند. عاشورا محصول درگيري نبي اکرم با ابليس است؛ هرکسي در اين صف و قتال قرار بگيرد، تهذيب شده و به وجاهت عندالله مي رسد. کسي که وارد حوزه درگيري سيدالشهداء شد، اول ورود عاطفي پيدا ميکند، سپس وجاهت به امام حسين(ع) پيدا مي کند.
ما عندالله وجاهتي نداريم، وجاهت مال کسي است که تا مقام رضا ايستاده «لا حبيب الا هو و اهله» هر کس بخواهد وجاهت پيدا کند وجاهتش بايد به امام حسين(ع) باشد. اگر کسي در اين مسير با حضرت همراه شد، پرتويي از وجاهت امام حسين(ع) در وجود او ظهور مي کند. کساني که با امام حسين(ع) سالک هستند هم وجاهت دنيايي پيدا مي کنند و هم وجاهت اخروي. اين افراد در مرحله بعد به قرب مي رسند. «يا ابا عبدالله اني اتقرب»AA  قرب نياز به موضع گيري نسبت به حضرت رسول و جبهه مقابل او دارد. با اين موضع گيري انسان به يک معيت و ثبات قدم مي رسد. دعاها و درخواست هاي زيارت عاشورا نتيجه اين سير است. «فاسال الله الذي اکرمني بمعرفتکم ومعرفة اوليا ئکم ورزقني البرائة من اعدائکم» اولياء و ائمه نيز مقامات بسيار بالايي دارند. فرمود چه کسي مي تواند مؤمن را توصيف کند؟ اگر کسي کرامت معصوم و کرامت اولياء ايشان که در صف معصوم هستند را شناخت که همان وجاهت و کرامت معصوم است و به رزق برائت رسيد «رزقني البرائة» معيت با معصوم در سير الي الله نصيب او مي شود «ان يجعلني معکم». وگرنه قبل از آن همراه معصوم نشده است.
اصولاً سلوک ما با معصوم است و تنها راهي که وجود دارد صراط مستقيم و نبي اکرم و اهل بيت هستند. از توجه به بلاء نبي اکرم و امام حسين(ع) واهل بيت ايشان است که اين سير در انسان بوجود مي آيد. در اين سير و سلوک، رياضت و عبادت هم وجود دارد اما به گونه ديگري است. اين سير از تباکي شروع شده به بکاء مي رسد، سپس تهذيب عاطفه، بصيرت و موضع گيري و صف و قتال حاصل شده و در نهايت، وجاهت و قرب ومعيت و ثبات قدم ايجاد مي شود و انسان هم سفر سيدالشهداء مي شود. البته اين معيت، معيت جسماني صرف نيست، بلکه ما با همه قوا معيت پيدا کرده و به ثبات قدم در مسير حق مي رسيم. «ان يجعلني معکم في الدنيا والاخره وان يثبت لي قدم صدق في الدنيا والاخره» قدم صِدق يعني اينکه هيچ نفاق و شرکي در آن نباشد و همه قواي انسان همراه با معصوم باشد.
سوال: درخصوص صفحه 534 قرآن کريم که آيات انتهايي سوره رحمان و ابتداي سوره مبارکه واقعه است را توضيحي بفرماييد.
پاسخ: فضيلت هاي زيادي براي سوره واقعه گفته شده است. انس و دوام تلاوت آن نيز آثار زيادي دارد. مثلاً مداومت در تلاوت آن فقر را از بين مي برد. درروايتي است که اين سوره از مختصات اميرالمومنين(ع) است؛ همانطور که سوره فجر به واسطه عبارت «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»(فجر/27) از مختصات سيدالشهداء است. در اين سوره نيز عبارت «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»(واقعه/10) آمده است که طبق روايات سابقون در امم گذشتهAA  يکي مؤمن آل فرعون است که سابق به طرف حضرت موسي(ع) است و بر همه قوم خود سبقت گرفته است. ديگري مومن آل حضرت عيسي(ع) يعني حبيب نجار است که سبقت به طرف حضرت عيسي(ع) گرفته است. وجود مقدس اميرالمومنين نيز سبقت به طرف نبي اکرم گرفته است. در روايات متعدد آمده است که ايشان افضل بر همه سابقون هستند، اسبق السابقين هستند و فاصله زيادي است بين سبقت به نبي اکرم و سبقت به حضرت عيسي(ع). اينAA  ظاهر آيه بود. البته باطن آيه نيز معارف زيادي دارد. اگر کسي انس با سوره و معارف آن پيدا کند، ابوابي از معارف اميرالمومنين(ع) براي او گشوده مي شود. مردم سه دسته مي شوند: سابقون، مقربون و «فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ»(واقعه/8)
سوال: در سير و سلوکي که به آن اشاره کرديد جايگاه فروع دين کجا است؟
پاسخ: فعلا بحث در مورد اصول دين است وقتي گفته ميشود توحيد معيار اصلي سعات انسان است، بحث از فروع نيست، همه فروع دين ادامه توحيد هستند. در عرض توحيد چيزي وجود ندارد. کسي که وارد وادي توحيد شود آرام آرام به اخلاق، انجام واجبات، ترک محرمات و غيره مي رسد. اگر کسي وارد صف و قتال نبي اکرم نشود نمي تواند وارد فروع شود. چنين فردي با نماز خواندن و روزه گرفتن به جايي نمي رسد. کسي نمي تواند همه عمر نماز بخواند اما پيامبر خدا را قبول نداشته باشد؛ اگر کسي همه دروغ هاي عالم را ترک کند وبگويد من کاري با پيامبر ندارم خودم دوست ندارم دروغ بگويم، به جايي نمي رسد. در واقع اين ترک دروغ نيست، شيطنت است. وقتي که فرد وارد وادي ولايت نبي اکرم شد و صف خود را با دشمن مشخص کرد، در اخلاق تهذيب شده و در فروع نيز اصلاح مي شود. اصلاح در فروع واصلاح در اخلاق جز به ورود در صف مقاتله نبي اکرم نيست. خيال مي کند حسود نيست اما حسادت جور ديگري دروجودش تجلي کرده است، خيال ميکند صبور است صفات حميده از اين جا نشأت مي گيرد«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(بقره/3) تا ايمان به غيب نيايد اقامه صلوة نمي آيد وانفاقي که خدا مي خواهد حاصل نمي شود، تا وارد وادي ولايت وتوحيد نشويد به اخلاق وعمل نمي رسيد. باطن همه گناهان ولايت دشمنان نبي اکرم است. باطن همه عبادات ولايت نبي اکرم است، سير از باطن به ظاهر است.
پي نوشت ها:
(1) تحف العقول، ص146
(2) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 494
(3) كامل الزيارات، النص، ص: 52

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها