اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-08-18-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري- برکات گريه بر سيدالشهدا

معرفی برنامه

تاريخ: 18/8/92
موضوع: جداشدن از تعلقات دنيوي راه همراهي خدا/بکاء راه سريع همراهي سيد الشهداء
سوال: بحث در اين بود که محرم فرصتي است براي همه ما که نبايد ساده از کنارش رد شد و بايد از اين ايام بهره برد. و سوال اساسي که مطرح شد، اين بود که واقعا همه ما ببينيم که در کدام سپاه ايستاده ايم وکجا هستيم. چکيده اي بفرماييد و بحث را ادامه دهيد.
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي محمد و اله الطاهرين. اللّهمّ ، كنAA  لوليّكAA  الحجة بن الحسن صلواتک علي و علي آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعة من رحمتک و فوزا عندک. گفته شد که همه عمر فرصت مغتنمي است براي اين که ما اهل سرعت و سبقت باشيم. اهل سرعت باشيم يعني براي رسيدن به مقصد از فرصت هاي محدودي که در اختيار ما گذاشته شده است استفاده کنيم و از فرصت ها سبقت بگيريم و نگذاريم که فرصت ها از دست برود. مثل فردي که مال فراوان دارد و اگر بخواهد فکر کند، عمرش تمام مي شود و اموالش به ورثه مي رسد. بايد بر از دست رفتن فرصت ها سبقت گرفت.
فرصت ماه محرم يک فرصت استثنايي است. مثل شب هاي قدر است. انسان مي تواند در شب هاي محرم تصميم هاي بزرگي بگيرد که در زمانهاي ديگر گرفتني نيست. وقتي در جنگ احد کار سخت شد و همه فرار مي کردند، پيامبر آنها را صدا مي زد که به جهنم نروند. قرآن مي فرمايد «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فيAA  أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَم»(آل عمران/153) پيامبر آنها را صدا مي زد. آنها درحاليکه غمي بر غم داشتند، مي گفتند حالا که تو کشته مي شوي. بگذار ما برويم و نجات پيدا کنيم. سيدالشهدا در شب عاشورا فرمود که من بيعت خودم را برداشتم. هر کس مي خواهد برود. من زنده نمي مانم و همه کشته مي شويم. من و خانواده ام کار را تمام مي کنيم. ياران التماس کردند و ماندند. همه ما در روز عاشورا حُّر بشويم. البته در ظرف خودمان. زيرا براحتي نمي شود حُر و حبيب و زهير شد. ولي اين باب باز است.
سوال: چطور امام حسين(ع) هنوز ما را دعوت مي کند؟
دعوت هنوز ادامه دارد. زيرا دعوت لفظ نيست. اگر ما هنوز نماز مي خوانيم، اجابت دعوت نبي اکرم است. «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيرا»(احزاب/46) اگر ما راه خدا را مي رويم، با نور نبي اکرم است. حضرت دعوتي کرده است که در تاريخ مي ماند و هنوز هم حضرت پشتيبان اين دعوت هستند. خيال نکنيم که رابطه امام با جهان قطع مي شود. پس شعاع دعوت حضرت ما را هم مي گيرد. اگر ما در روز عاشورا هيجاني مي شويم و به خيابان مي آييم، اين جاذبه دعوت حضرت است. اگر حضرت جاذبه اي نفرستد کسي در روز عاشورا نميAA  تواند عزاداري کند. پس هرعبادتي که ما مي کنيم توفيق آن از خداست. «ما أَصابَكَAA  مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَAA  اللَّه »(نساء/79) همه حسنات از طرف خداست. همه، دعوتي است که ما داريم اجابت مي کنيم. درجاتي هم دارد.
همه دوستداران اهل بيت مي خواهند مثل حُر باشند يا مثل زن مسيحي باشند که در کربلا به امام حسين(ع) ملحق شد. زيرا امام حسين (ع) باب نجات گناهکاران است. «ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاة» رفتن به کربلا يعني اينکه آتش به دست بگيريم. ما بايد مثل ابا هارون باشيم که حضرت به او گفت که درآتش بنشين و او نشست. اگر حضرت ما را به کربلا دعوت مي کند، باطنش جنت و ظاهرش نار است. ما ديديم که عالم بر اصحاب حضرت گلستان شد. اگر حبيب، اين پيرمرد نوراني، به امام گره نمي خورد چند سال ديگر در دنيا زنده بود و الان چند سال از فوتش گذشته بود؟ اگر اين اتفاق نمي افتد آيا امام زمان(عج) هر روز به ديدار آنها مي رفت و سلام مي داد؟ و آيا ما همه مي گفتيم: «يا ليتني کنت معکم فافوز فوزا عظيما» اي کاش ما با شما بوديم، چون شما به رستگاري رسيديد؟ وقتي آنها با حضرت ماندند،AA  حضرت آتش را براي آنها گلستان کرد. آيا شما گلستاني بالاتر از مقامي که آنها دارند سراغ داريد؟ جايي که هر جمعه تمام انبياء فرود مي آيند، آيا بهشتي بهتر از آنجا داريم؟ اينها در عالم باطن هم با امام هستند و دارند در دستگاه امام حسين(ع) کار مي کنند.
پس ما که اين را تجربه کرديم و ديديم که رفتن به وادي کربلا، اگر چه سخت است، ولي آتشي است که گلستان مي شود، بايد اجابت کنيم و از تعلقات مان جدا بشويم. کندن از تعلقات و حُر شدن و رسيدن به جايي که با يک نداي حضرت همه جمع شويم، کار آساني نيست. اما فرصت آن ماه محرم است. الان مي شود اين تصميم هاي مهم را گرفت. اگر انسان اين تصميم ها را نگيرد و غفلت کند بايد بترسد که نکند روزي منافع اش، او را در برابر امام حسين(ع) قرار بدهد. کساني که به کربلا آمده بودند تا فضا سخت نشده بود به امام نامه نوشته بودند و ايشان را دعوت کرده بودند. ولي وقتي کار سخت شد و اموال و اهل بيت و جانشان به گرو رفت، حاضر شدند که تيغ روي امام بکشند که دنياي خودشان را حفظ کنند. اگر ما با نفس خودمان تسويه حساب نکنيم در هنگام تصميم گيري، اين هوس ها سربر مي دارند، هوس هاي کهنه شده، پشت سر انداخته شده، به امروز و فردا برگذار شده، همه يک جا سربرمي دارند و سهم خودشان را از ما مي خواهند. اگر ما خودمان را مهيا نکرده باشيم گرفتار مي شويم.
حالا سوال اين است که چطور مي شود اين کار را کرد؟ کساني که به امام حسين (ع) گره خورده اند و به تعبير زيارت عاشورا «بذلوا مهجهم دون الحسين» خون شان را پيش روي امام دادند، چطور اين کار را کردند؟ اصحاب امام حسين(ع) خون شان را پيش رو دادند. مثل سليمان بن صرد و... نبودند که بگذراند عاشورا تمام بشود و بعد انتقام جويي بکنند. وقتي امام حسين(ع) کشته شد ديگر چه فايده دارد؟ سکوت کردند تا امام حسين(ع) کشته شد. چطور مي شود انسان دون الحسين خونش را بدهد؟ نيت و عزم انسان بايد اين باشد که اگر من در عاشورا بودم پيش روي امام کشته مي شدم. و تا من بودم نمي گذاشتم يکي از اهل بيت زخمي بشود. فرصت ما در دنيا، فرصت رسيدن به امام است، سير با امام است. يعني تلاقي بين ما و امام در دنيا قرار داده شده است. اگر از اين فرصت تلاقي استفاده کرديم و سرعت و سبقت داشتيم و وارد وادي ولايت امام شديم، با آن بالا مي رويم. زيرا اين وادي خودش ما را بالا مي برد. «بيوت اذن الله ان ترفع»(نور/36) است وقتي ما در هواپيما مي نشينيم، هواپيما بالا مي رود. ما بايد همت کنيم و در هواپيما بنشينيم. اگر ما خودمان را به امام رسانديم، اين خانه ها رفعت پيدا مي کنند و ما را با خودشان مي برند. «يذکر فيها اسمه»(نور/36) است يعني اين خانه ها خانه هاي ذکر هستند.
لطيف ترين تلاقي با امام همان حادثه اي است که در عاشورا حادث شد. «بذلوا مهجهم دون الحسين» از اين قشنگ تر نمي شد. آنها فقط به اميرالمومنين اقتدا کردند. حضرت امير در ليلةالمبيت جاي پيامبر خوابيدند، اين کار خيلي مهم بود. زيرا خداوند جبرئيل و ميکائيل را خواست که بپرسد کدام اين کار را مي کنند. روايت از شيعه و سني داريم: «لضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»(1) يک ضربت علي در روز خندق از عبادت ثقلين بالاتر است. اين بايد در دنيا بماند.AA  مي گويند : خودت را فدا کن که نباشي و نبي اکرم باشد. امتحان کساني که پيش روي امام رفتند خيلي سخت بود. آنها مي گفتند که اي کاش ما هفتاد بار کشته بشويم ، خاکستر ما را به باد بدهند و دوباره زنده بشويم و بميريم تا بلا از شما اهل بيت دور شود. ما سپر بلاي شما بشويم.
چه طور مي شود اينگونه شد؟ به حسب ظاهر دشوار است، ولي ما از اين کار ناگزيزيم. اگر مومن اين کار را نکند در دنيا جا مي ماند. اگر مومن همراه امام نشد در سفر الي الله زمين گير مي شود و با نماز و روزه و حج کاري درست نمي شود .هر محرم يک فرصت استثنايي است که ما محاسبه کنيم و جوري حرکت کنيم که در روز عاشورا احساس کنيم که آزاديم و با امام حسين(ع) هستيم. اگر الان به ما بگويند که بيا، درنگ نمي کنيم. و نمي گوييم: آذوقه زن و فرزندم چه مي شود، نماز قضاهايم چه مي شود و...؟ انسان يا مثل حبيب کارهايش را کرده و نمازهايش را خوانده و جهادهايش را انجام داده و آماده آماده است يا اگر کارهايش را هم نکرده مثل حُر در يک لحظه با امام همراه مي شود. وقتي امام به سراغ عبيدالله بن جوفي آمد، فرمود که تو عثماني هستي و آخرت خوبي نداري. ولي اگر با من بيايي، همه را جبران خواهم کرد. ما بايد نماز قضاهايمان را بخوانيم ولي در شب عاشورا جاي اين کارها نيست. بايد آنها را از قبل تدارک کرد و اگر تدارک نکردي بايد قدم بزرگ را برداري و بقيه اش به عهده ولي خداست که جبران کند
حالا مي خواهيم شروع کنيم. قدم اول چيست؟ آنهايي که با امام آمدند و خون شان را پيش روي امام حسين(ع) دادند، هيچ عذري آنها را از امام جدا نکرد. اين يک قاعده کلي است. هر عذري که ما را از امام مان جدا کند، عذر نپذيرفتني است. مثلا زن و فرزندم در خطرند، اموالم را غارت مي کنند، به بچه هايم نگفته ام که برنمي گردم... و هزار عذر ديگر. اگر حضرت عزرائيل در کوچه به سراغ شما بيايد اجازه مي دهد که شما با خانواده تان خداحافظي کنيد؟ پس انسان بايد مهيا بشود و همه اينها را براي خودش حل کرده باشد. اگر همين الان حضرت گفتند که ديگر خانه برنگرد آيا حاضرهستي؟ مثل حبيب و مسلم بن عوسجه باشي و از وسط راه بروي که اگر به خانه بروي و برگردي دشمن مانع ات مي شود.
سوال: اصحاب سيدالشهدا چطور بودند که اين صفات را پيدا کردند؟
اولين صفتي که ما بايد به دست بياوريم اين است که اگر انسان آرزوهايش در حد دنياست و با عوالم بزرگ تر از دنيا آشنا نشده و بيشتر خواهي از دنيا در وجودش شکل نگرفته و اگر پنجره هاي عوالم غيب به رويش بازنشده، اين فرد اهل همراهي با ولي خدا نيست. قدم اول براي همراهي با ولي خدا، بزرگتر از دنيا شدن و مشتاق عالم آخرت شدن است. اين حداقل اش است. حضرت درشب عاشورا در مورد اصحاب شان جمله اي دارند که شبيه جمله حضرت امير در توصيف متقين است. حضرت امير مي فرمايند: متقين مشتاق مرگ هستند .اگر اجل الهي آنها را نگه ندارد، يک لحظه اين روح هاي بلند در اين بدن ها دوام نمي آورند. و از اين لطيف تر تعبيري است که در نهج البلاغه خودشان راجع به خودشان گفته اند. بعد از اينکه ابوسفيان بعد از سقيفه به امام گفت که ما طرفدار شما هستيم، حضرت گفت که الان کارتمام شده است و اگر من اقدام کنم مثل کسي است که در زمين ديگري مي کارد و او بهره اش را مي برد. بايد صبر کنيم تا وقتش بشود. حضرت مي فرمايد که به من مي گويند: تو از مرگ مي ترسي، هيهات. بعد از آن صحنه هايي که در جنگ ها ايستادگي کردم، آيا من از مرگ مي ترسم؟ «والله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه»(2) انس پسر ابوطالب به مرگ از انس طفل به سينه مادر بيشتر است. اگر انسي در دنيا از اين بالاتر بود، حضرت آن را مي فرمودند. حضرت زينب فرمود که آيا شما ياران تان را امتحان کرده ايد؟ نکند آنها هم وسط کار بروند؟ حضرت فرمود: من آنها را امتحان کرده ام. اينها با اين مرگ پيش روي من، مأنوس هستند، مثل انس طفل به سينه مادر. کسي که با عوامل ديگر مأنوس نباشد و با آنها بيگانه باشد، و آرزوهايش در دنيا خلاصه شود، و مرگش نقطه پايان آرزوهايش باشد، نه ادامه راهش، چنين کسي بسيار بعيد است که با ولي خدا همراه شود و خونش را بدهد.
پس اولين قدم اين است که انسان با امام همراه بشود و اين دعوت امام را اجابت کند که از سر سفره دنيا برخيزيد. براي اينکه ما را از سر سفره دنيا بلند کنند، به ما دو چيز مي آموزند: نگاه ما را جامع مي کنند و ديگر اينکه نگاه ما را واسع مي کنند. نگاه جامع يعني اينکه يک وقت انسان يک جلوه دنيا را مي بيند و به آن دلداده مي شود. ولي وقتي همه جلوه هاي دنيا را با هم ديدي و ديدي که کنار هر شيريني ده تا تلخي هم هست، کنار جواني، پيري است و کنارحيات، مرگ است، مي فهمي که اين دنيا قابل دل بستن نيست. در کافي از اميرالمومنين داريم: مرگ دنيا را مفتضح کرده است و براي هيچ عاقلي خوشي باقي نگذاشته است. پس اگر انسان همه چهرهAA  هاي دنيا را با هم ببيند، ديگر به آن دل نمي بندد. و مي تواند آرام آرام آزاد بشود. البته مجاهده مي خواهد. اگر همه جلوه هاي دنيا را باهم ببينيم قابل تحمل نيست. ولي وقتي يک جلوه دنيا را مي بينيم همه شيفته آن مي شوند و دربرابرش خضوع مي کنند. پس نگاه انسان به دنيا بايد جامع باشد.
و دوم اينکه نگاه انسان به دنيا، بايد واسع هم باشد. يعني دنيا را در دل عوالم ديگر ببيند. اگر پنجره اي از عالم ديگر به روي انسان باز بشود ديگر نمي تواند اين دنيا را تحمل کند.AA  دنيا برايش کوچک مي شود، سجن مي شود. و آرزو مي کند که زودتر او را خلاص کنند. قرآن مي فرمايد: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْر»(نساء/77) دنيا اندک است. سرسفره ي دنيا ننشينيد. پس حداقل اش اين است که ما بايد با مرگ مأنوس باشيم. و نگاه جامع به دنيا داشته باشيم. اميرالمومنين مي فرمايد: «الدنيا دار بالبلاء محفوفه»(3) خدا دنيا را در بلا پيچيده است. با اينکه در بلا پيچيده ما انقدر دوستش داريم. اگر بلاهايش را برمي داشت چه مي شد؟ و دوم از دنيا بزرگتر شدن و بيش از دنيا را خواستن. زهير عثماني بود و دير به امام حسين(ع) رسيد ولي وقتي لشکر حر راه را بر امام حسين(ع) بست، امام به اصحاب فرمود که اگر مي خواهيد برويد. زهير (فرمانده لشکر) از اصحاب اجازه گرفت و گفت اگر عيش دنيا جاودانه بود، (دنيا رنج نداشت و مرگ نبود) ما باز هم شهادت در راه شما را به آن ترجيح مي داديم. اين جمله است که زهير را به امام حسين مي رساند و ميAA  شود فرمانده لشکر امام در کربلا. (که خود لشکر امام حسين در تاريخ نظير ندارد و او مي شود فرمانده اين لشکر). من هروقت از زهير ياد مي کنم در برابرش خضوع مي کنم.
متاع دنيا قليل است ولو هميشگي باشد. اين قدم اول همراهي اصحاب با سيدالشهدا بود. بعد وقتي آنها با حضرت همراه شدند، «حب الاخرة» آنها را از دنيا جدا کرد، (البته به حب الاخره رسيدن هم با خود امام است. او داعي الي الله است و ما را به سمت عوالم دعوت مي کند. اول به آخرت و بعد از مسير آخرت به مقام توحيد و مقام اخلاص محض مي رساند) دنيا را شناختند و فهميدند که دنيا کم است و خوشي هاي آن کمتر از ناراحتي هاي آن است. به تعبير اميرالمومنين «هذه اللماذه» يا در جاي ديگري حضرت مردم را به چهار دسته تقسيم ميکنند و مي فرمايند حتي دسته چهارم هم گرفتارند. بعد مي فرمايند دنيا در چشم شما مومنين بايد از بوته هاي سبزي که در بيابان مي رويد و با آن دباغي پوست مي کنند و تفاله هاي آنرا دور مي ريزند و ته مانده پشم هاي قيچي شده گوسفند، کمتر باشد. در مورد خودشان حضرت مي فرمايند: همه دنياي شما در نزد من از استخوان خوک در دست يک جذامي، بي قيمت تر است. اگر کسي اين حرف ها را نفهمد نمي تواند همراه حضرت باشد. چرب و شيرين دنيا، عده اي را از حضرت جدا کرد. اينها ابزار شيطان است و مي خواهد ما را از امام جدا کند. حتي مايي که با حضرت بوديم را نمي خواهد بگذارد يک قدم ديگر برداريم.
راه ميانبر براي اين قدم، عاشورا است. رفتن اين راه، قبل ازعاشورا خيلي سخت بود. لذا کساني که سبقت گرفتند افراد بسيار مهمي بودند. راه ما بعد از عاشورا خيلي آسان شده است. آنها خيلي بزرگ بودند که قبل از عاشورا به امام گره خوردند. الان با عاشورا اين سير خيلي آسانتر شده است. آسانترين راه سلوک، الان، عاشورا است. راه بلا. سيدالشهدا بلا را تحمل کرده است ولي اگر شما خودتان را در وادي بلاي سيدالشهدا بيندازيد سالک مي شويد. يعني اگر شما با عاشورا حرکت کنيد، عاشورا شما را به امام حسين (ع) مي رساند.
خصلت اصحاب عاشورا اين بود که همراهي با امام حسين(ع) را غرامت نمي دانستند. يعني فکر نمي کردند که امام حسين(ع) مي خواهد باري روي دوش آنها بگذارد. آنها کساني هستند که همراهي با امام را غنيمت و فوز مي دانند. مي دانند امام حسين نمي خواهد بار روي دوش کسي بگذارد. اگر امام مي فرمايد که بياييد، مي خواهد ما را به خدا برساند و بار ما را بردارد. مي خواهد ما را پرواز بدهد. و شفاعت کند. نه اينکه بخواهد بار خودش را تقسيم کند. امام اول خودش به وسط آتش رفت. حتي فرزند شش ماهه اش را هم در راه خدا داد.
اصحاب عاشورا اهل سبقت و سرعت بودند، خودشان را به امام رساندند و اين حادثه تاريخي بي بديل بر آنها سبقت نگرفت. خودشان را پيش روي امام حسين خرج امام کردند، ( چون خيلي ها بودند که دلشان مي خواست که با امام باشند اما حادثه بر آنها سبقت گرفت و دير رسيدند و در نهايت بعد از حضرت خونخواهي کردند) با اينکه همه توجيه ها براي آنها جمع بود. آخرين توجيه هم اين بود که امام شب عاشورا فرمود: هيچ گله اي از شما ندارم و اصحابي بهتر از شما سراغ ندارم. ولي توصيه مي کنم که از تاريکي شب استفاده کنيد و برويد و مرا با اين زن و بچه تنها بگذاريد و ما کار را تمام مي کنيم. البته حضرت، زن و بچه را آماده کرده بودند و اين به منزله تحميل به آنها نيست. خانواده امام در اوج معرفت بودند و اين بلاها را با جان مي خريدند. اين بهترين عذر بود. زيرا حضرت بيعتش را برداشته بود. امام فرمود که من کشته مي شوم و ماندن شما تاثيري در زنده ماندن من ندارد. اصحاب با وجود همه اين توجيه ها ماندند و پيش روي حضرت خون خودشان را دادند و حتي تا زماني که زنده بودند اجازه ندادند که مردان بني هاشم به ميدان بروند. يکي از مردان بني هاشم يعني حضرت قاسم به حضرت مي فرمايد که مرگ ازعسل براي من شيرين تر است. اما اين اصحاب بودند که جوري صحنه را آرايش مي دادند که دشمن به اهل بيت نرسد. حتي در تعبيري که من از مرحوم شوشتري ديدم سعيد بن عبدالله به امام حسين(ع) گفت که دارد حلقه محاصره تنگ مي شود، من توان ديدن کشته شدن شما را ندارم، اجازه بدهيد که من بروم و شهيد بشوم.
اولين گامي که اصحاب عاشورا برداشتند بزرگتر شدن از دنيا بود. يعني دنيا در نظر انسان کوچک بشود و دست از تعلقات دنيا بردارد و با بيش از دنيا مأنوس بشود. حُر در روز عاشورا وقتي مي خواست توبه کند برخود مي لرزيد و مي گفت من خودم را بين بهشت و جهنم مي بينم. پس انسان بايد خودش را بين بهشت و جهنم ببيند و بداند که امام حسين(ع) بيش از دنياست و آن طرفش جهنم است. و بعد قدرت داشته باشد که تعلقات خودش را در اين محاسبه خوب از خود جدا کند و بداند که امام حسين(ع) طرف بهشت است. حُر اين کار را در محاسبه خودش کرد. اول فهميد امر دائر بين دنيا و آخرت است. بعد که فهميد، توجيه نکرد و بعد هم در يک لحظه از تعلقات دنيايي آزاد شد. و يک توبه حقيقي از همه گذشته خودش کرد. اصلا توبه يعني تغيير مسير.
ايام محرم ايام تغيير مسير زندگي و گرفتن تصميم هاي بزرگ است. کنار سفره امام حسين مي شود تصميماتي گرفت که هيچ کجا امکان گرفتن آن نيست. هيچ فرصتي بهتر و مبارک تر ازعاشورا براي تصميم هاي بزرگ نيست که انسان با همه تعلقاتش تسويه حساب کند و به امام حسين(ع) گره بخورد. و بقيه را به امام بسپارد. ما که تجربه اصحاب امام حسين (ع) را ديده ايم بايد براحتي اين کار را انجام بدهيم.
اصحاب امام حسين (ع) در قدم اول از دنيا بزرگتر شدند. و بيشتر از دنيا را مي خواستند و به همين دليل مي فهميدند که تنها راه رسيدن به بيش از دنيا امام حسين(ع) است. و به هر قيمتي بود پاي امام ايستادند. وقتي حضرت فرمود: برويد، آنها نرفتند. به حضرت گفتند ما جايي را غير از اينجا سراغ نداريم. همه راهها بن بست است. تنها راه باز، راه شماست. وقتي آنها کنار امام ماندند،AA  کم کم بيش از آخرت و بهشت براي آنها مطرح شد. يعني امام حجاب ها را کنار زدند و اصحاب عظمت امام را ديدند. آنها ديدند که همه عالم غرق در نور امام است. و همه عالم به ذکر امام ذکر مي گويند. قرآن مي فرمايد: «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْر»(انبياء/79) ما کوهها را مسخر حضرت داود کرديم و کوهها با داود تسبيح مي گفتند. اگر کسي مقام نورانيت امام را ببيند، مي فهمد که همه کائنات با ذکر امام ذکر مي گويند. اگر «يسبح لله ما في السماوات و ما في الارض»(تغابن/1) سجده همه عالم، از امام است. اگر کسي اين صحنه را ببيند مي فهمد که همه زيبايي هاي بهشت از امام حسين است. کما اينکه در حديث است پيامبر به عمويشان عباس فرمودند که خدا بهشت را از نور سيدالشهدا آفريده و سيدالشهدا از بهشت بهتر است. وقتي اصحاب بيش از دنيا را ديدند، به خود امام حسين(ع) راه پيدا کردند و بخاطر همين بي قرار شده بودند. به همين دليل بود که عابس بن شبيب شاکري وقتي در روز عاشورا به ميدان مي آيد و کسي به مقابل او نمي آيد، لباس جنگ را درمي آورد و با لباس عادي به جنگ مي رود. و براي همين بود که در نقل داريم اصحاب در روز عاشورا تيزي شمشير را احساس نمي کردند.
پس قدم بعدي که برداشته مي شود اين است که وقتي کسي از دنيا بزرگتر شد و همراه امام شد، (امام دائما ما را دعوت مي کند.) و با غيب مانوس شد، کم کم اين غيبي که به رويش باز مي کنند، غيب خود امام است. (قبلا عرض کردم که «يومنون بالغيب» به امام زمان تفسير شده.) يکي از غيب هاي حقيقي الهي، خود امام است. و وقتي کسي به غيب امام رسيد، اشتياقي که از امام در دلش به وجود مي آيد، ديگر با بهشت براي او قابل مقايسه نيست. يعني بهشت بدون امام را هم نمي خواهد. در دعاي کميل داريم: خدايا «و ان صبرت علي عذابک فکيف اصبر علي فراقک» يعني خدايا جهنم با تو، بهتر از بهشت بي توست. گرچه بهشت هميشه با خدا است و جهنم بي خدا. آنها به مقامي رسيدند که خود امام براي آنها موضوعيت داشت. لذا حضرت در لحظه آخر وقتي تنها شد، اصحابش را صدا زد و فرمود «يا فرسان الهيجا مالي اناديکم فلا تجيبون» در نقل است که بدن ها به جنب و جوش افتادند و اجازه گرفتند که دوباره بجنگند که حرفي که ديشب زديم، پايش ايستاده ايم. حاضريم هزار بار کشته شويم. انسان وقتي مي ميرد زنده شدن برايش سخت است. وقتي حضرت با دشمن صحبت کرد، هيچ کدام اجابت نکردند زيرا زنده هاي آنها هم مرده بودند.
اينها که به مقام محبت رسيده بودند، امام را در بلا ديدند. يعني حضرت حجاب را از جلوي آنها برداشت و آنها بلاي امام حسين(ع) را در حد ظرف خودشان ديدند. بلاي امام حسين(ع) خيلي عظيم است که «لقد عظمت الرزية» همه کائنات را گرفته است. «در بارگاه قدس که جاي ملال نيست،/سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است» درزيارت اول حضرت در مفاتيح داريم: «اشهد ان دمک سکن في الخلد» خون تو در مقام خلد آرام گرفت. «واقشعرت له اظلة العرش» عرش با ريختن خون تو به لرزه درآمد. «و بکت له جميع السماوات و الارض» همه آسمان و زمين بر خون تو گريستند. حادثه بسيار عظيمي است. بعضي در مکاشفه ديده اند که همه دنيا يک چشم است و بر سيدالشهدا مي گريد. يا برخي ديده اند که قامت همه کائنات در عزاي سيد الشهد خم است. يک جلوه اي از بلاي عظيم امام بر آنها واقع شد، لذا بيقرار شدند. به مقام محبت رسيده بودند، بلا را هم مي ديدند،AA  لذا با همه توان تلاش مي کردند که جلوي اين بلا را بگيرند، سپر در برابر حضرت مي شدند.
پس سلوک اصحاب عاشورا عبارت است از: آشنايي با عوالم بعد، انس با مرگ، کم کم انس با آخرت و انس با امام. بعد کنار رفتن حجاب غيب امام و حب امام. و بعد هم کنار رفتن پرده از بلاي امام. و اين برکناري بود که آنها را بي قرار کرده بود. تلقي من اين است که امام حسين(ع) الان هم در متن بلا هستند و آن بلاي عظيم هنوز تمام نشده. در زيارت ناحيه مقدسه آمده که «السلام علي ساکن کربلا» اي کسي که در کربلا ساکن هستي.
حالا اگر کسي بخواهد اين راه را برود و ميانبري را انتخاب کند، بايد از راه بلا وارد بشود. اصحاب آن مسير را طي کردند تا رسيدند به جايي که حب الامام آمد، بلاي امام هم برايشان مکشوف شد و بي قرار شدند. اگر کسي از اشک بر امام حسين شروع کند، اين راه ميانبر است. در روايت داريم: اگر گناهان کسي به اندازه کف درياها باشد، يک قطره اشک براي امام حسين(ع) همه آنها را مي شويد.(مومن و کسي که بر امام حسين گريه مي کند، خودش درياي زلال است، گناهش کف درياست. و اين کف را امام حسين مي شويد.) اگر کسي ورود به عاشورا کند و چشمش را از عاشورا برندارد، اميد است که به فوز همراهي سيدالشهدا و شهادت پيش روي سيدالشهدا برسد. در زيارت ناحيه، حضرت تعليم مي کند: اگر من در کربلا بودم سپر شما مي شدم و اهل بيت من سپر اهل بيت تو مي شدند. بعد مي فرمايند «و ان اخرتني الدهور فلاندبنک صباحا و مساء» اگر روزگار و تقدير الهي مرا به تاخير انداخت صبح و شب هميشه براي شما گريه با شور و صدا (ندبه) مي کنم.AA  «و ابکينک بدل الدموع دما حتي اموت» بجاي اشک خون گريه مي کنم. تا با لهيب اين غصه ها جان من به لب برسد. پس اشک بر سيدالشهدا از تباکي شروع مي شود. تباکي يعني با فشار از خود اشک گرفتن. و اگر تباکي ادامه پيدا کند به اشک منتهي مي شود و اين اشک از حوض کوثر است وAA  مطهر انسان است. اين اشک ما را وارد وادي بلاي سيد الشهدا مي کند.
محيط بلاي امام محيط طهارت و شفاعت است يعني هر کس وارد آنجا شود آرام آرام تطهير مي شود تا به مقام شفاعت حسين و ثبات قدم در راه حسين برسد. «اللهم ارزقني شفاعت الحسين يوم الورود و ثبت لي قدم صدق عندک مع الحسين» اين مقام ثبات قدم، شروعش از توجه به مصيبت است. که مناسک اين سير را انشالله در جلسات بعدي عرض خواهم کرد.
پي نوشت ها:
(1) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص: 467
(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 52
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 348

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها