اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-07-20-حجت الاسلام والمسلمين مير باقري-رابطه علم اخلاق با عقل و جهل

معرفی برنامه

تاريخ : 20/7/92
رابطه علم اخلاق با عقل وجهل /توحيد وتمسک به ولايت محور تعريف اخلاق
سوال: بحث در اخلاق حول محور توحيد بود. اشاره به حديث عقل و جهل شد.خب اين حديث عقل و جهل، چه ارتباطي به مباحث اخلاقي دارد؟
پاسخ: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. در بحث اخلاق مي خواستيم روي اين نکته تاکيد کنيم که گاهي مکاتب مادي و قبل از آن حکماي غيرالهي روي علم اخلاق تاکيد کرده اند و اخلاق رذيله و حميده تعريف کرده اند و راه رسيدن به اخلاق حميده و عبور از اخلاق رذيله را بيان کرده اند. حتي فيلسوفاني که ذيل انبياء تعريف نمي شدند مثل فلاسفه يونان قديم خودشان مکتبي در اخلاق داشتند، روي صفات رذيله و حميده تاکيد داشتند و تعريف مي کردند.
اما بر اساس ايمان به خدا و پذيرش ولايت نبي اکرم و اهل بيت، راه رسيدن به اخلاق کريمه چيست؟ حديث عقل و جهل عمدتا بيان صفات حميده و رذيله است ولي خلقت اين صفات را توضيح مي دهد. که اين صفات مخلوق خداوند هستند. و اينکه در چه مسيري اين صفات خلق شدند و ما چطور مي توانيم به اين صفات مخلوق راه پيدا کنيم. پس بحث اين حديث، بحث اخلاق و متخلق شدن به صفات بندگي يا صفات شيطنت است.
در اين حديث خداوند عقل و جهل را توضيح مي دهد که آنها را آفريده است و آنها دو تا مخلوق هستند و به دو کيفيت آفريده شده است. يکي از يمين و جانب راست عرش و نوراني است و يکي از درياي شور و تلخ و ظلماني است. البته اينکه اي دو چه سابقه اي دارند که اينگونه خلق شده اند بحث ديگري است.
بعد از خلق، اين دو به اندازه خودشان قدرت طاعت و معصيت داشته اند. خداوند به آنها فرمان ادبار يعني رو برگرداندن و اقبال يعني روکردن داد (يا رو کردن به موجودات يا روبگرداندن از آنها). ايندو مخلوق با اين تکليف مختلف برخورد کردند. عقل با همه وجود در مقابل فرمان خدا طاعت کرد و برايش فرق نمي کرد که فرمان به ادبار بدهند يا اقبال. که از خواسته ها برگرد يا خير. او دنبال فرمان خدا بود. جهل نسبت به ادبار حق، اطاعت کرد ولي ديگر رو به حضرت حق برنگرداند.
مثلاً بزرگان مي گويند انبياء وقتي به مقام وصال مي رسند، بايد رو به مخلوقات برگردند. يعني ماموريتي پيدا مي کنند که دوباره رو به عالم برگردند. اين برگشتن بسيار هم دشوار است ولي همه با تمام وجود برمي گردند. وقتي پيامبري مبعوث شد از برگشت به سوي مخلوقات و بعثت و هدايت رو برنگرداند. حضرت موسي در کوه طور به مقصد رسيد. داريم «كُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى‏ مِنْكَ لِمَا تَرْجُو»(1) آنجايي که اميدوار نيستي که به مقصد مي رسي و اسباب همراه نيست، آنجا اميدوارتر باش. حضرت موسي رفت آتش بياورد پيامبر و کليم الله شد. بعد از کليم شدن بلافاصله به او ماموريت دادند که برگردد. او با بار تکليف رو به سوي مردم برمي گردد. وقتي برمي گردد هم و غمش اين است که سرگرم اين مخلوقات نشود و همه احوال با خدا باشد و باطنش متوجه حضرت حق باشد.
اگر انسان از خودش هيچ نداشته باشد و با تمام وجود سجده کند، و فقط حضرت حق را ببيند. کبريايي و عزت خدا را ببيند و براي خودش هيچ کبريايي و عزتي قائل نيست. دقت کنيد وقتي ما يک مکروه انجام مي دهيم. مثلا مي گويند: فلان زمان خوردن يا خوابيدن مکروه است. وقتي انسان آن زمان مي خوابد و حرف را به کنار مي زند، براي خودش عزتي قائل است. که زير بار فرمان خداوند نمي رود. اين عيب انجام مکروهات و مخالفت با خداست.
پس خداوند عقل و جهل را آفريد و آنها را مسلح کرد. عقل مي خواهد بندگي خدا را بکند و با تمام وجود خاشع باشد. نياز به قوا داشت، خداوند هم به او قوا داد. مثل اينکه همان طور که خداوند به ما قواي ظاهري داده، قواي باطني هم داده است. قواي روحي ما مهمتر از قواي ظاهري ماست. اگر ما قواي روحي نداشته باشيم، قواي جسمي تعطيل مي شوند. مثلاً فرض کنيد، اگر در ما محبت صفر بشود و ما هيچ چيزي را دوست نداشته باشيم، همه کارها تعطيل مي شود. يا ترس و بيم و اميد از بين برود همه کارها تعطيل مي شود. پس قواي باطني هم وجود دارد و بسيار هم مهم است. خداوند اين دو را هم مسلح کرد. يکي را به قواي عقل و يکي را به قواي جهل.
پس جهل واقعاً موجودي است و در منزلت و شأني است که خودش را در منزلت عقل مي بيند و بساط درگيري با او را در عالم طراحي کرده است. خداوند هم به او 75 عدد لشکر به او داده است که بناي درگيري را هم با عقل داشته و گفته من ضد او هستم که «ان ضده» و من هم نياز به قوا دارم.
اما اين عقل و جهل درعالم چه چيزي هستند؟ بزرگان اين حديث را شرح کرده اند و با هم متفق هستند که اين عقل مقامي از مقامات وجود مقدس رسول الله(ص) است. البته مقامي از مقامات پيامبر است. که خداوند ايشان را در قالب عقل آفريد. جهل شيطان جني و انسي هستند که با نبي اکرم درگير هستند. ما بايد تمام تلاش مان را بکنيم که به عقل نزديک بشويم و از جهل دور بشويم. پس عقل ما نيستيم، بلکه وجود مقدس نبي اکرم است. و جهل هم دشمن نبي اکرم يعني ابليس است. اين دو در عالم کار مي کنند و درگير هم هستند. يکي دنبال گسترش طاعت و بندگي است و يکي هم دنبال گسترش شيطنت است و مي خواهد راه عقل را ببندد تا مانع کار او در جهان بشود. هر چقدر ما به عقل نزديک بشويم متخلق به اخلاق مي شويم.
پس ما بصورت جزاير مستقلي نيستيم که رياضت بکشيم و مثلاً افعال مربوط به شجاعت را در عالم تکرار کنيم و به شجاعت برسيم. اين راه رسيدن به شجاعت نيست. اينگونه نه قرب مي آورد و نه صفت شجاعت. مثلا کسي بگويد که من کاري به نبي اکرم ندارم و خودم صفات حميده را کسب مي کنم و مثلاً رياضت مي کشم و صفت حسد را از خودم دور مي کنم، اين کار امکان ندارد. در واقع شيطان او را فريب مي دهد که مرتبه از اين دنيا را گذشت مي کند براي رسيدن به مرتبه بالاتر در دنيا. اين زاهد نشده بلکه راغب به دنياست که صفت رذيله است. تجارت دنيا به دنيا کرده است. صبر مي کند براي اينکه به دنيا بالاتر برسد. اين تجارت در دنياست. همه کساني که اهل دنيا هستند براي رسيدن به لذت دنيايي صبر هم مي کنند. پنج روز کار مي کند که آخر هفته خوش گذراني کند. به اينکه صبر نمي گويند. صبر صفتي است که در مسير طاعت خدا در وجود رسول الله قرار داده شده است که مقاومت مي کند که از مسير محبت بيرون نرود. مقاومت مي کند که از مسير سجده بيرون نرود. اين مي شود صبر بر طاعت يا معصيت. زهد اين نيست که از يک مرتبه ي دنيا به خاطر مرتبه ديگر دنيا بگذريم. بلکه يعني روگرداندن از غير خدا به سمت خداست. مثلاً مرتاض هاي هندي ها خيلي از دنيا مي گذرند بخاطر منزلت خاصي از دنيا که به آن طمع دارند. اينکه زهد نيست. پس نکته مهم اينکه مسير اخلاق بايد توحيد باشد و اخلاق کريمه، اخلاق توحيدي است و ظهور بندگي خدا در روح انسان همان صفات کريمه است.
اما نکته مهم بعدي اينکه اين صفات بطور مستقل در عالم خلق نشده اند. خداوند همه اين صفات را به عقل و نبي اکرم داده است و صفات جهل هم از قواي شياطين هستند که با رسول خدا درگير هستند. مثلاً در روز عاشورا ظاهراً دست ها و نيزه ها هستند که دارند مي جنگند. وليAA  اگر کمي جلوتر برويد مي بينيد که صفات حميده و رذيله هستند که دارند با هم مي جنگند. يکي غضب و شهوت مادي است که درگير با سيدالشهداست. در باطن جنگ احد، يک طرف شيطان بود و صفات شيطاني و يک طرف نبي اکرم بود و صفات رحماني. نبي اکرم با جهل درگير هستند و اين درگيري وجود دارد. درگيري اين است که حضرت مي خواهند صفات خودشان را به ما ببخشند تا ما حامل اين صفات بشويم و از اين طريق به معرفت و محبت خدا برسيم. با قواي مختلف مان خدا را بندگي کنيم و لذت هاي مختلف بندگي را بچشيم. لذتي که در صبر است با لذتي که در توکل است فرق دارد. همه جلوه هاي بندگي خدا در ما باشد و همه مناسبات ما بندگي شود. شيطان هم مي خواهد ما با تمام قوا شيطنت کنيم. يعني حسد، بخل، کبر و عجب و تعلق به دنيا داشته باشيم. او نمي خواهد ما با يک صفت خدا را معصيت کنيم بلکه بسط شيطنت را مي خواهد.
پس گاهي اوقات ما حول و قوه و توانايي هايمان که مسئول آنها هستيم و خدا به ما داده را به شيطان تسليم مي کنيم. اگر آنرا تسليم کرديم قواي شيطان در ما بسط داده مي شود. مثلا شيطان انسان را وسوسه مي کند و انسان در مقابل آن وسوسه ها کوتاه مي آيد. شيطان هم مملکت انسان را تسخير مي کند. يعني قواي شيطان در وجود انسان تحقق پيدا مي کند. اميرالمومنين در نهج البلاغه تعبيري دارند در مورد کساني که شيطان را ملاک خودشان قرار داده اند که «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِم‏»(2) شيطان آنها را دام و کمين خود قرار مي دهد و در قلب هاي آنها تخم گذاري مي کند و بچه هاي خودش را پرورش مي دهد و آنها را در قواي اين فرد به پرواز درمي آورد. شيطان سر هر قوه اي يکي از قواي خودش را مي نشاند. چشمش تحت تسخير يکي از لشکريان شيطان است و گوشش تحت تسخير يکي ديگر. در روايات داريم که خدا براي شيطان نسل فراواني آفريده است و گاهي شيطان براي مومن به اندازه ي يک يا دو قبيله ي بزرگ جزيرة العرب لشکر دارد که شيطان برايش لشکر تسخير کرده است که اين مومن را به بند بکشند. لذا داريم وقتي مومن از دنيا مي رود اين جنود آزاد مي شوند و مشغول فرد ديگري مي شوند که اين هم خطر از دست رفتن مومن است. الان هم در دنيا همينطور است که دستگاه هاي جاسوسي بزرگ گاهي براي يک نفر يک شبکه جاسوسي مي گذارند تا او را کنترل کنند و او را به ترس و طمع و غيره بياندازند.
سوال: اين بيان شما باعث ترس انسان مي شود که سپاه عظيمي در مقابل ما قرار دارد؟
پاسخ: بله اگر تنها باشيم ترس هم دارد. ببينيد وقتي خدا به حضرت آدم مي گويد که در زمين زندگي کن، بايد با شيطان در زمين زندگي کند لذا نگران مي شود. خدا به او اميد مي دهد که «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»(بقره/38) من شما را تنها نمي گذارم و يک جريان هدايتي را با شما مي فرستم. در روايت داريم که اين جريان نبي اکرم و اميرالمومنين است که در باطن با انبياء همراه بوده اند. اگر در اين دنيا فقط ما و شيطان بوديم احدي نمي توانست از صفات رذيله شيطان در امان باشد. بالاخره يک جوري بخل، حسد بلکه از همه بالاتر کبر و استکبارش را به ما سرايت مي داد.
اين همان است که درخطبه قاصعه حضرت مي فرمايد که شيطان استکبار کرد و اين بيماري او مسري است و شيطان مي خواهد يک جوري اين بيماري اش را به شما سرايت بدهد. اگر ما در باطن و قوا کوتاه بياييم، صفات شيطاني بسط پيدا مي کند. او در پي تسخير ماست. از طريق تزيين ،وسوسه و وعده وارد مي شود و بعد قلب ما را تسخير مي کند. و حسد، کينه و غيره سرايت مي دهد و با اين قوا کار خودش را جلو مي برد. دست و گوش و چشم ما در اختيار او قرار مي گيرد. حضرت مي فرمايد: وقتي او قواي خودش را بر سر شما نشاند، با چشم شما نگاه مي کند. آنجا که خودش نمي تواند نگاه کند، با چشم شما نگاه مي کند و شما ديده بان او مي شويد. «نطق بالسنتهم» با زبان اينها حرف مي زند و مي شود سخن گوياي ابليس. پس در قواي ما گاهي قواي شيطان بسط پيدا مي کند و نازله قوايش را در ما ايجاد مي کند و مي شويم دست يا گوش شيطان. و با اين کارش را جلو مي برد. آنجا که خودش نمي تواند وسوسه کند با زبان ما وسوسه مي کند. اينکه در روايت داريم که اگر کسي گوش دل به گوينده بدهد او را عبادت کرده است. اگر ناطق از جانب شيطان باشد شيطان را عبادت کرده است. پس بعضي از ناطق ها، زبان شيطان هستند. يعني حرفي که شيطان مي خواهد بزند بر زبان او مي گذارد.
از طرفي هم ممکن است در وجود کسي وجود نبي اکرم بسط پيدا کند، اگر بندگي او بسط پيدا کرد انوار بندگي و سجده نبي اکرم آمد، آرام آرام صفات نبي اکرم هم در او مي آيد. و اهل توکل و يقين مي شود. پس اخلاص کريمه همه در اختيار رسول اکرم(ص) است و مستقلاً به کس ديگري داده نشده است. و مقام اخلاق پيامبر، خلق محبت نسبت به خداست که «ادب نبيه علي محبته» علامه طباطبائي در ذيل آيات سوره بقره دارد که اخلاق را به لحاظ غايات سه دسته مي کنند. اخلاقي که قرآن به آن دعوت مي کند، غايتش فقط خداست. اين نيست که از عذاب فقط رها شويم. يا در دنيا مورد مدح ديگران قرار بگيريم. کاري مي کند که انسان به فناي محبت مي رسد. وقتي انسان به فناي محبت رسيد و محبت خدا همه ي وجود او را گرفت و حب غيرخدا در سير توحيدي از وجود انسان رفت، همه اخلاق کريمه به دنبال آن مي آيد. زهد و توکلش از سَر محبت است. يقين و صبرش، صبر محبين است. و همين است که قرآن مي گويد «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»(قلم/4)
پس اخلاق نبي اکرم همه بر محور توحيد و سجده تام در مقابل خداي متعال است. لذا کاملترين صفات اخلاقي در نبي اکرم است. ممکن است که کسي صابر باشد که به جهنم نرود و به بهشت برود زيرا مي داند که نتيجه صبر بهشت است. گاهي انسان به حدي از محبت مي رسد که بخاطر محبت خدا پاي همه چيز مي ايستد. فقط خدا و رضاي خدا را مي خواهد. اين صفات که ريشه اش در محبت خداست کاملترين صفات اخلاقي هستند. بالاترين منزلت خلق کريمه اين است که انسان همه صفات کريمه مثل صبر،رضا و توکل و... بر اساس محبت خدا در وجودش شکل بگيرد. يعني ظهور محبت خدا در همه صفاتش باشد. صبر و رغبتش بر اساس محبت خداست. خدا اين کمال را به نبي اکرم داده است و فرموده که صفات خودت را به مخلوقات بده. و آنها را با اين صفات به سمت من بياور. کاري کنکه وقتي بندگان به طرف من مي آيند قواي تو شده باشند، (در مقابل ابليس که مي خواهد هم را قواي خود کند) ملحق به تو شده باشند و با سجده تو سجده کنند. همه موحدين عالم، حول محور پيامبر، در حال سجده در مقابل خدا هستند. امام اين جماعت ايشان است. و ظهور سجده پيامبر، در صفات شان ديده مي شود. اينکه «بنا عبدالله» يا «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»(3) يعني همين. همه اخلاقي که پيامبران آورده اند نازله اخلاق است. کمال اخلاق در نبي اکرم است و ايشان آن خلقيات پيامبران را کامل مي کنند.
مانند خورشيد که يکي است ولي به همه خانه ها از طريق پنجره مي تابد و تابيدن آن به پنجره ي شما مزاحم تابيدن آن به پنجره ي من نيست. کافي است که شما پنجره را باز کنيد. راه رسيدن به نور اين طور نيست که هر کس زمين را حفر کند و به نور جداگانه اي برسد. هر چقدر هم که رياضت بکشي از کندن زمين نمي توان به نور رسيد. راه اين است که پنجره خانه ات را به سمت خورشيد باز کني و خانه ات را بر اساس نور خورشيد بنا کني. اگر کسي بناي وجودي خودش را رو به نبي اکرم بنا کرد، اخلاق نبي اکرم در او مي آيد. نه اينکه هر کس خودش رياضت بکشد کار اشتباهي است. لذا اين برخورد مکاتب براي خودشان رياضت تعريف مي کنند تا اخلاق توليد کنند اين بي جا است. مثل اينکه ما در تاريکي شب، دنبال نور باشيم و به خورشيد هم کاري نداشته باشيم. اگر کسي دنبال نور است بايد دنبال طلوع خورشيد باشد.
سوال: پس در اين ميان کار ما چيست؟
پاسخ: کاري که ما بايد انجام بدهيم، با کاري که در مسالک اخلاقي ديگر انجام مي دهند متفاوت است. مثلا بيان علامه طباطبايي که: قرآن مي خواهد ما را به اخلاق توحيدي دعوت کند. که از طريق مجذوب شدن به حضرت حق و ايجاد شوق و اشتياق همه ي صفات رذيله در ما از بين بروند و صفات حميده ظهور پيدا کنند، از طريق رسيدن به مقامات توحيد صفات در ما محقق بشود. اين يک مسير ميانبر در اخلاق است. در نهايت ما مي خواهيم سالک بشويم. پيامبر آمده اند که اخلاق کريمه را به ما بدهند. پس ما بايد چکار کنيم؟ در مسلک علامه طباطبايي، بايد توجهات توحيدي در شما رشد کند تا اخلاق توحيدي در شما بيايد. هر چه هم به عقاب آخرت توجه بکنيد، توجه به بهشت بکنيد، آن اخلاق توحيدي ناب در شما شکل نمي گيرد. بايد رغبت و خوف شما از بهشت و جهنم بالاتر برود، تا اخلاق توحيدي در انسان شکل بگيرد.
با توضيح ما هم بدست آمد که محور اخلاق خود حضرت و سجده حضرت است. خيال نکنيم که حضرت ما را در اين ميدان درگيري با شيطان رها کرده اند. اگر اين طور بود احدي از دام شيطان رهايي نمي يافت. گذشت که حضرت آدم مي دانست که شيطاني که آدم را به ترک اولي کشاند، اگر دستش به انسان برسد هيچ چيزي از ما نمي گذارد. آدمي که قرآن مي گويد «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(بقره/31) و همه ملائک بر او سجده کردند شيطان با او چه کرد؟! پس اصل درگيري را خود نبي اکرم انجام داده اند. جنگي که شيطان را مغلوب مي کند جنگ نبي اکرم است نه ما. درخطبه قاصعه داريم که حضرت علي (ع) مي فرمايد: من در غار حرا همراه پيامبر بودم که ناله ي شيطان را شنيدم که «سمعت رنة الشيطان»(4) حضرت فرمود: وقتي من مبعوث شدم و قرار شد که سراغ بندگان خدا بيايم، شيطان مأيوس شد از اينکه ديگر کسي او را بپرستد. يعني نبي اکرم حريف شيطان است. و حضرت با تحمل بلاي عظيم خودش عالم را به سمت توحيد و اخلاق کريمه برده است. اينکه انبياء هم بايد وارد وادي بلاي سيد الشهداء بشوند تا مقاماتي از قرب براي آنها حاصل بشود براي همين نکته است. حضرت ابراهيم را بعد از قرباني کردن اسماعيل، به وادي کربلا مي برند. حضرت موسي را در اوج درگيري با فرعون به وادي کربلا مي برند و... اينها بخاطر اين است که منزلت عبور از حجاب ها و سلوک براي احدي حتي انبياء جز با توجه به بلاي نبي اکرم ميسر نيست.
از آيت الله بهجت تعبيري ديدم که: افضل مستحبات نماز شب و گريه بر سيدالشهداء است. بنده روايات را که مي ديدم، روايات گريه بر سيدالشهداء بيشتر از روايات نماز شب است. در روايات داريم که گريه بر امام حسين (ع) ريشه گناه را مي خشکاند و گناهان را اگر به اندازه کف دريا باشد پاک مي کند. اتصاف به صفات رذيله هم ذنوب و گناه ما هستند. اينکه اين گناهان پاک مي شوند، طريق سلوک است. انسان مي تواند روحش را سر سفره امام حسين(ع) ببرد و بساط پهن کند و از آنجا تکان نخورد. اين بهترين سلوک اخلاقي است. زيرا اين طريق سلوک انسان را وارد ميدان نبرد پيامبر با شيطان مي کند. و در اين ميدان انسان به تبري تام از شيطان مي رسد.
يعني همانطور که سجده در مقابل خداوند بستر قرب و سلوک است يعني هرکاري مي کنيد عمق آن بايد سجده باشد و گرنه صفات حميده نمي شود (و رياضت بدون توحيد، صفات حميده نتيجه نمي دهد) فرض کنيد انسان مي خواهد به توکل برسد. علماي اخلاق راه هايي را مي گويند تا توکل در انسان پيدا بشود. آن رياضتي که انسان براي توکل مي کشد، اگر در عمق اين رياضت سجده نباشد، هيچ وقت منتهي به توکل نمي شود. يعني آخر اين رياضت سجده بر نفس باشد. شيطان دو رکعت نماز به مدت چهار هزار سال خواند. اين اخلاق حميده نيست. پي آن واقعاً توکل نيست. توکل وقتي پيدا مي شود که انسان آن سجده خاصي که نور توکل در انسان مي آورد، اگر آن سجده را انجام داد به توکل مي رسد. اخلاق يا بسط شيطان در انسان است يا بسط نبي اکرم است. يا دامنه ي صفات نبي اکرم وجود ما را مي گيرد، شعاع نوراني صفات پيامبر در قلب ما مي آيد يا صفات ظلماني شيطان قلب انسان را تسخير مي کند، يکي از ارکان مهم سلوک اخلاقي مي شود تولي و تبري. همان اندازه که شما تولي بر نبي اکرم پيدا مي کني بايد به همان اندازه از جهل و دشمنان پيامبر تبري داشته باشي. در معارف نبي اکرم و اهل بيت بر روي تبري از دشمنان سرمايه گذري شده است. در قرآن هم سرمايه گذاري شده است. خدا مي فرمايد که صف شما با دشمنان قاطي نشود. از آنها «بطانه» و يار پنهاني نگيريد. و به آنها دلبستگي پيدا نکنيد. اگر تبري ناقص باشد صفات خود را مي آورند. خدا در قرآن ما را به لعن دشمنان خدا دعوت مي کند و اين براي همين نکته است. اگر تبري نبود اين سلوک ناقص مي ماند.
پس تولي و تبري مي شود رکن اخلاق و شما اين را در مکاتب اخلاقي ديگر نمي بينيد. فناي محبت ما در رسول خدا طريق فناي در محبت خداست. تبري يعني نفرت کامل از دشمنان نبي اکرم که باعث مي شود صفات آنها در وجود ما نيايد. لذا به ما گفته اند که مصداق عقل و جهل را بشناسيم و نسبت به آن موضع بگيريم به اخلاق مي رسيم. اگر کسي رابطه تمدن مادي غرب را با جهل نفهمد، آن اخلاق رذيله خودش را مي آورد. سوختي که در جهان خرج توسعه مي شود (مثل سوخت ماشين يا سوخت برقي) يعني آن سوختي که در دستگاه توسعه مادي مي چرخد و توسعه مادي ايجاد مي کند، حرص به دنياست که از جنود شيطان است. اگر کسي دستگاه شيطنت شيطان و اخلاقي که بعنوان انرژي در اين دستگاه مي چرخد، را نشناخت در همين وادي به حرص دنيا مبتلا مي شود. حتي اگر به ظاهر در جامعه مومنين باشد. حضرت فرمود: عقل و جهل را بشناسيد و قواي آنها را هم بشناسيد تا به سلامت برسيد.
سوال: پس در اين ميان ما تنها نيستيم و کمک خواهند بود.
پاسخ: اصلاً شفاعت پيامبر است که ما را در دنيا و آخرت به نجات مي رساند. در عامل آخرت قواي شيطان کار خودش را کرده است. شفاعت پيامبر است که آخرين خط را طي مي کند و حضرت مقابل باب الرحمان سجده مي کند، درهاي باز مي شود و تمام امم وارد بهشت مي شوند. پيامبر ده سال سرپنجه پاي شان مي ايستادند و نماز شب مي خواندند. خداوند فرمود: «طه * ما انزلنا عليک القرآن لتشقي»(طه/2) اين عبادت بخش عمده آن براي شفاعت است. مثل نافله شب پيامبر، که براي شفاعت است که از مقام محمود و دستگيري و هدايت کل ايشان است.
سوال: خب به صفحه 478 رسيده ايم و آيات 12 تا 20 فصلت را تلاوت مي کنيم. اما اگر ممکن است بخاطر نزديکي ايام عرفه توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ: ما در روز عرفه بايد خودمان را به عتق از آتش جهنم برسانيم که در بحث هاي ماه رمضان توضيح داديم که مصداق اين عتق چيست. در روايت هم داريم که اگر کسي در ماه رمضان آمرزيده نشد، بايد منتظر روز عرفه باشد. پس بايد خودمان را براي روز عرفه آماده کنيم. در عرفه چکار بايد کرد که به خدا برسيم؟! خب حاجي ها که در سرزمين عرفات هستند. ولي ما چکار کنيم که خودمان را به روز عرفه برسانيم، درحاليکه در عرفات نيستيم؟ روايت متعدد است که فردي به حضرت گفت که من نتوانستم به مکه بروم و به کربلا رفتم. حضرت فرمود: تو کم نياوردي. طرف برايش جاي سوال شد. حضرت طوري از فضيلت کربلا گفتند که فضيلت عرفات محو شد.
در اين فرصت کوتاه راه رسيدن به خداوند متعال فقط امام حسين(ع) است. اينکه اول رجب که سه ماه سلوکي ما که رجب و شعبان و رمضان است شروع مي شود، امام مي فرمايد که به کربلا برويد و بگوييد: «لبيک يا داعي الله» يعني حضرت داعي به سمت خدا هستند و در اين سه ماه ما را به همسفري دعوت مي کنند. لذا اعمال اين دهه، بخصوص اذکار توحيدي که در مفاتيح الجنان آورده شده و تهليل هايي که از اميرالمومنين(ع) نقل شده است، را مداومت داشته باشيم. دعاي قبل از صبح و غروب که در مفاتيح آورده شده و گفته اند که بسيار دعاي غني است مداومت کنيد. اين در ما آمادگي ايجاد کند که از راه نزديک و اگر نشد از راه دور سيدالشهداء را زيارت کنيم. عرفه جزو افضل ايام سال است و افضل ايام عرفه زيارت سيدالشهداء است و آثار خاصي هم دارد. در روايت آمده کسي که در روز عرفه سيدالشهداء را زيارت کند زائر خدا در فوق عرش مي شود «زار الله فوق عرشه»(5) لذا خود را آماده زيارت کنيم که محور سلوک و تهذيب ما همين زيارت است. ان «الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة». در درياي طوفاني که ابليس و شياطين ايجاد کرده اند و در فضاي ظلماني و امواج فتنه آنها که صفات رذيله جزو آنهاست، و در مقابل اين شدت ظلمت آنها، تنها چراغ و پناه وجود مقدس سيدالشهداء است. در روز عرفه خودمان را به امام حسين(ع) برسانيم، اگر اين کار را کرديم انشاءالله درب سلوک عرفات و بعد با عيد قربان باز بشود.
سوال: اين چه نکته اي دارد که اينقدر برکت دارد زيارت و گريه بر سيدالشهداء؟
پاسخ: زيرا اصلي ترين درگيري با شيطان براي بسط کلمه توحيد و نبوت رسول اکرم(ص) در عالم را بعد از پيامبر، امام حسين(ع) انجام داده است. محور درگيري نبي اکرم و شيطان است. لذا اگر کسي به سيدالشهداء پيوست خود را از دستگاه شياطين جدا شده است. البته در زيارات مناسک اين سلوک با زيارت بيان شده که وقتي انسان وارد بلاي سيدالشهدا مي شود به درک جبهه حق و باطل مي رسد و موضع گيري و صف و قتال مي رسد و اينها مناسک اين سلوک است که بايد بحث شود. پس اصل درگيري را امام انجام داده و ما در پناه ايشان قرار مي گيريم. وگرنه در دستگاه ابليس غرق مي شويم. وقتي دو رکعت نماز او چهار هزار سال طول کشيده به اين راحتي حريف او نمي شويم. فرمود: به اندازه اي که تو راه هاي هدايت را بلد هستي، شيطان راه هاي ضلالت را بلد است. نجات ما از دست شيطان ممکن نيست مگر اينکه به اين کشتي نجات برويم. و دعا و توصيه اينکه زيارت سيدالشهداء را اصل اعمال مان در روزعرفه انجام بدهيم ولو از راه دور باشد. به ساحت حضرت توجه کنيم و عرض ادب کنيم و خود را به او بسپاريم. عهد را با امام تجديد کنيم که زيارتنامه مفاد آن عهد نامه است. اصل تجديد عهد با امام است.
پي نوشت ها:
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 83
(2) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 53
(3) مكارم الأخلاق، ص: 8
(4) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301
(5) كامل الزيارات، النص، ص: 174

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها