اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

99-01-17-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي– شخصيت و سيره حضرت علي اکبر(عليه‌السلام)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شخصيت و سيره حضرت علي اکبر(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 17-01- 99     

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
باز هم آسمان اين خانه شب پر رفت و آمدي دارد
باز هم کوچه بني هاشم بوي عطر محمدي دارد
در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونه تو هندو کش
طاق زيباي ابرويت محراب، به که ليلا چه معبدي دارد    
کار چشمان تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
اين زليخاي نفس ما يوسف، عاشق توست هر بدي دارد
خَلق تو، خُلق تو تعالي الله چه شکوهي است در تو يا الله
اين علي تا که مي‌رسد به خدا صلوات محمدي دارد

سلام مي‌کنم به همه شما دوستان عزيزم، عيد ميلاد با سعادت حضرت علي اکبر بر شما مبارک باشد. خاصه به همه جوان‌هاي عزيز و آنهايي که دلشان جوان است. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان عزيز سلام مي‌کنم. اين روز عزيز را به خاندان اهل‌بيت و هوادارانشان، روز جوان را به همه جوانان جهان که در اين مسير دوست دارند حرکت کنند تبريک مي‌گويم. از خدا مي‌خواهم به حق مولود امروز نشاط و شادابي قبل را به همه ملت‌ها و ملت ما برگرداند و ريشه اين ويروس به زودي کنده شود. انشاءالله خداوند به همه بيماران عافيت بدهد.
شريعتي: انشاءالله دل و جانتان سرشار از بهار و پر از آرامش باشد. امروز در مورد شخصيت حضرت علي اکبر براي ما مي‌گويند.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
از آغاز تا پايان جهان شخصيتي که بر قله بشر نشسته، پيامبر عزيز اسلام است. کساني را در تاريخ اسلام گفتند که شبيه پيامبر بوده است و اين ثبت شده است، يکي فاطمه زهرا(س) است. يکي امام حسن و امام حسين(ع) است و يکي پيامبر به جعفر طيار فرمود: تو اشبه الناس خَلقا و خُلقاً به من هستي. يکي هم مولود امروز است که امام حسين(ع) وقتي روز عاشورا او را به جبهه فرستاد، رو کرد به آسمان و گفت: پروردگارا جواني به جبهه مي‌رود که شبيه‌ترين مردم به پيامبر است، خَلقاً از نظر قيافه، خُلقاً از نظر اخلاق و رفتار و منطقاً از نظر تفکر.
مردم ما عاشق اين جوان هستند اما اطلاعات مردم ما چندان نيست به دلايلي هم در تاريخ پنهان مانده و کم کار شده در مورد حضرت علي اکبر و من مي‌خواستم در مورد بحث سجده بگويم که بحث طولاني است ولي وقتي به اين مناسبت برخوردم ديدم معلوم نيست قسمت شود تا آخر عمر يک روز برنامه سمت خدا مصادق با تولد حضرت علي اکبر شود و ما چيزي نگوييم و رد شويم. امام حسين(ع) فرمود: هروقت ما مشتاق پيامبر مي‌شديم به علي اکبر نگاه مي‌کرديم. امروز هم علي اکبرهاي جامعه ما زياد هستند.
در يازدهم شعبان سال 33 هجري در مدينه به دنيا آمد. امام حسين نامش را علي گذاشت. اين را اميرالمؤمنين(ع) فرمود: از اولين حق‌هايي که فرزند به گردن پدر و مادر دارد، نام نيک است. علي، امام حسين(ع) در جايي فرمود: اگر خدا هزار پسر به من بدهد همه را علي نام مي‌گذارم. نام يک نشانه جهت فکري ما هست. بعد سياسي و اجتماعي دارد، وقتي نام محمد چند سال قبل در پاريس فراوان شد، هراس کردند. در آمريکا و اروپا هم احساس کردند فقط اين يک نام نيست، يک کلمه نيست و پشت آن يک فکري هست. در روزگاري که متأسفانه در منبرها دشنام به اميرالمؤمنين مي‌دادند، اين دوره جواني حضرت علي اکبر(ع) است. امام حسين(ع) اصرار داشت فرزندانش را علي نام بگذارد تا اين نام در تاريخ جاويدان بماند.
ما در چهار دهه که از انقلاب مي‌گذرد، مي‌توانيم در مورد نام‌هايي که ايراني‌ها روي بچه‌ها مي‌گذارند تحليل کنيم. مادرش ليلا دختر ابي مرّه، ابي مرّه پسر عروة بن مسعود است. يعني حضرت علي اکبر(ع) يک جد پدري دارد که پيامبر است و يک جد مادري دارد به نام عروة بن مسعود، نقل شده پيامبر عزيز ما وقتي به سفر معراج رفتند در آسمان‌ها عيسي بن مريم را ديدند و به زمين که آمدند، فرمودند: عيسي بن مريم را در قيافه عروة بن مسعود ديدم. به قول دکتر سنگري که کتاب «آئينه داران آفتاب» شرح شهداي کربلا را نوشتند، مي‌فرمايند: حضرت علي اکبر به دو پيغمبر شباهت داشتند. هم پيامبر و هم عيسي بن مريم، عروة بن مسعود وقتي مسلمان شد اهل طائف بود، به مدينه که آمد اسلام آورد و از پيامبر يک خواهشي کرد. گفت: يا رسول الله، به من اجازه بده به طائف بروم و اسلام را تبليغ کنم. پيغمبر فرمود: تو را مي‌کشند. گفت: به من اعتماد دارند. به طائف آمد و اسلام را بيان کرد، شايد صبح روز بعد بود داشت اذان مي‌گفت و در حال اذان گفتن او را تيرباران کردند. يعني حضرت علي اکبر که اذان گوي ظهر عاشوراست، چون وقتي امام حسين از مکه به سمت عراق حرکت کردند به افراد مسئوليت‌هايي دادند. به يک نفر به نام حجاج بن مسروق مسئولت اذان گويي دادند. تو مؤذن هستي، وقت‌ها را مواظب باش، نمازهاي جماعت، ولي قسمت نشد حجاج بن مسروق که اذان گوي ظهر عاشورا هم شود و قبل از ظهر به شهادت رسيد.
اين سهم حضرت علي اکبر شد که نماز ظهر عاشورا را اذان بگويد، اما رازهايي در تاريخ نهفته است. جدش عروة بن مسعود در حال اذان گويي به شهادت رسيده است. در تاريخ ديدم که اذان گفت و شهادتين گفت و بعد او را کشتند. رمقي داشت، از او پرسيدند: شهادت را چگونه يافتي؟ گفت: اين کرامتي بود از جانب خدا و خبري بود که پيامبر به من داده بود. خواهش مي‌کنم جسد مرا ببريد در کنار قبور شهدايي که در رکاب پيامبر کشته شدند دفن کنيد. بعد از شهادتش، فرزندانش که يکي همين پدر ليلا هست، آمدند مدينه و قصه را براي پيغمبر تعريف کردند. پيغمبر دستور داد جسد او را به مدينه آوردند و کنار شهدا در مدينه به خاک سپردند.
در کشورهاي اروپايي مثل اسپانيا، اجازه نمي‌دادند بعد از پانصد سال صداي اذان علني شنيده شود، به صورت جمعي و انفرادي اين روزها صداي اذان پخش مي‌شود. در شهرها و روستاهاي ما اگر نماز جماعت مقدور نيست، صداي اذان بايد با افتخار بلند پخش شود. از جواني حضرت علي اکبر چيزي که در تاريخ به آن رسيديم، از پانزده سالگي مهمانسرايي به پا کردند، چون ما مي‌گوييم حضرت علي اکبر شبيه پيغمبر است. پيغمبر چه صفاتي داشت، چه خلقياتي داشت، يکي بخشندگي است. يکي صداقت، يکي امانت، يکي مظلوم دوستي، ظلم ستيزي، صفات پيامبر است، مهمان نوازي، شجاعت، همه امامان ما در اين صفت با پيغمبر شباهت دارند. وقتي ائمه ما به سيره‌شان مراجعه مي‌کنيم يک فصلي دارند به نام بخشندگي. به ضعفا و به يتيمان و فقرا، حضرت علي اکبر از پانزده سالگي، مهمانسرايي داشت که مسافران خسته وقتي وارد مدينه مي‌شدند به آن مهمانسرا مي‌آمدند. شبيه جدش اميرالمؤمنين که مهمانسرايي داشت و قصه‌هايي از آن مهمانسرا هست و امام مجتبي مسئول سفره‌ها بود. الآن در روزگار ما که انصافاً آدم به مردم خود افتخار مي‌کند، مردم ايران در غالب شهرها از سلامتي خود گذشتند و ارزاق پخش مي‌کنند و مواد ضد عفوني کننده پخش مي‌کنند و اين روحيه حضرت علي اکبر است. جوان‌هايي که در دانشگاه‌ها، شب از روز نمي‌شناسند، دنبال پژوهش هستند. اينها مايه افتخار است که جوان‌ها امروز در ميدان هستند.    
شهيد حججي که در دفاع از حرم مي‌بينيم، در احوالات حضرت علي اکبر(ع) يک نمونه بارز دفاع از حرم، حضرت علي اکبر(ع) است. يک قصه‌ي ديگر هست که بسيار شيرين است. در زمان امام حسين(ع) يک مسيحي وارد مسجدالنبي شد. مسلمان‌ها مي‌شناختند اين مسيحي است، تعجب کردند. گفت: تعجب نکنيد من آمدم مسلمان شوم. آمد نزد امام حسين و گفت: خواب ديدم عيسي بن مريم پيامبر ما و حضرت خاتم الانبياء، عيسي بن مريم به من فرمود: به خاتم الانبياء ايمان بياور. آمدم ايمان بياورم. امام حسين(ع) پسرش حضرت علي اکبر را صدا زد. آقا علي اکبر از در وارد شدند، اين مرد مسيحي گفت: پيامبر شما شکل اين آقا بود.
مي‌گويند: خوب است فضيلت و مقام و ارزش را دشمن براي کسي بگويد. در مجلسي معاويه، دولتمردان نشسته بودند و پرسيد: به نظر شما مناسب‌ترين شخص براي حکم راني کيست؟ همه گفتند: شما، معاويه را نشان دادند. معاويه گفت: نه، از اين تعارفات بگذريم به نظر من الآن مناسب‌ترين کس براي فرمانروايي کشور اسلامي علي بن حسين بن علي بن ابي طالب است. از اين قصه بعضي از مورخان استفاده کردند که شخصيت علي اکبر(ع) حتي در سرزمين شامات يک شخصيت شناخته شده بوده است. چطور مي‌شود معاويه کسي را به عنوان فرمانروا معرفي کند و ناشناس باشد، معلوم مي‌شود شخصيت حضرت علي اکبر شناخته شده بود، نه فقط در مدينه و مکه، نه در عراق، در شامات که فضايل اميرالمؤمنين را پنهان مي‌کردند. پنج سال از عمرش را با اميرالمؤمنين بوده است. ده سال از عمرش را با عمويش امام حسن مجتبي(ع) و آن تنهاترين سردار، غربت‌هايش را تماشا کرده است. اينها در زمان جواني و نوجواني علي اکبر بوده است. دوازده سال هم با پدرش، درباره سن علي اکبر(ع) اختلاف است. هفده سال، هجده سال و نوزده سال، بيست و يک سال و بيست و شش سال، شخصيتي به نام مقرّم که پنجاه سال قبل علامه اميني او را ستايش کرده است، يک مقتلي دارد براي امام حسين و يک مقتلي دارد براي حضرت علي اکبر(ع) به صورت مجزا، مطالبي که امروز مي‌گويم بخشي از اين مقتل است. تحقيق کرده که سن علي اکبر(ع) حدود 26 سال بوده و فرزند داشته و خانواده داشته است.
نقش آفريني حضرت علي اکبر حتي در ماه محرم اين حرف‌ها زده نمي‌شود. در نهضتي که آوازه‌اش تا قيام امام زمان(ع) مي‌پيچد، بايد بدانيم چه کساني نقش آفرين بودند. افراد زيادي بودند ولي درجه يک‌هاي آنها اولين جا جايي است که مردم مدينه قبل از مردم مدينه، استاندار مدينه نامه‌اي را از طرف يزيد دريافت مي‌کند، که مطلع مي‌شود معاويه از دنيا رفته و يزيد او را مأمور مي‌کند که حسين بن علي و عبدالله بن زبير را احضار کن و از آنها بيعت بگير و اگر بيعت نکردند سر از تن آنها جدا کن و سرشان را براي من بفرست. ديروقت بود قاصدي به مسجد النبي آمد و اين دو نفر را همانجا پيدا کرد. احضاريه را رساند، عبدالله بن زبير گفت: فکر مي‌کنيد اين چيست؟ امام حسين(ع) فرمود: به نظرم معاويه مرده و ما براي بيعت احضار شديم. امام حسين به خانه آمد و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. برادرش ابالفضل العباس و پسرش حضرت علي اکبر و سي نفر از بني هاشمي‌ها را فرمودند: مسلح شويد و همراه من بياييد. به خانه استاندار يا دار الاماره، اينجا از جاهايي است که حضرت علي اکبر در اولين شبي که اين نطفه نهضت امام حسين از همين‌جا بسته مي‌شود. امام فرمود: شما بيرون در بايستيد، من مي‌روم، اگر گفتگوي ما تند شد و من فرياد زدم شما وارد شويد و شمشير بکشيد. استاندار کيست؟ وليد، دستياري دارد به نام مروان که بعدها سر سلسله مروانيان خواهد شد. نامه را خواند و گفت: يزيد گفته بيعت کنيد و امام فرمودند: بيعت پنهاني خوب نيست. صبر کنيد علني وقتي از مردم بيعت مي‌گيريد من هم موضع خودم را با يک زيرکي امام از آن جلسه آمدند ولي مروان به استاندار گفت: همين‌حا سر از تنش جدا کنيد اگر بيعت نمي‌کند. بني هاشمي‌ها وارد شدند و شمشير کشيدند که وليد و مروان فکر نکنند اينها تنها هستند.     اين اولين گام است.
امام حسين(ع) روزهاي آخر ماه رجب بود، تصميم گرفتند خود را براي يک مهاجرت بزرگ آماده کنند. خانواده از جمله حضرت علي اکبر را همراه کردند و به مکه آمدند. چهار ماه در مکه بودند، شعبان و رمضان ذي القعده و ذي الحجه، در اين چهار ماه که خيلي حرف‌هاي شنيدني وجود دارد. امام(ع) با شخصيت‌ها و متفکران و سياسيون، چه مذاکراتي داشتند که الآن ثبت شده در تاريخ و نوشته شده و شاهد اينها حضرت علي اکبر(ع) است. يعني پيوسته حضرت علي اکبر کنار پدر بود. مثل نقشي که اميرالمؤمنين نسبت به پيغمبر داشت، حضرت علي اکبر نسبت به امام حسين داشت. تا اينکه آماده مي‌شوند براي حرکت از مکه به سمت عراق، از نقش‌هايي که حضرت علي اکبر(ع) در تاريخ کربلا ثبت شده، يکي همين دفاع از حرم است. يعني هميشه چشم‌هاي علي اکبر مواظب است اين بانوان، زينب کبري و ام کلثوم مي‌خواهند سوار بر مرکب‌ها شوند، با احترام اين کار، اين کار را هم حضرت ابالفضل العباس و هم جوان‌هاي بني هاشم به بهترين شکل کردند تا در تاريخ ثبت شود چقدر اين بانوان عزيز هستند. ما که گريه مي‌کنيم براي مصائب اهل‌بيت روز يازدهم ماه محرم، زينب کبري مي‌خواست حرکت کند از آن سرزمين يک نگاهي کرد به آن دشت پر بلا و نعش شهدا را ديد، از عباس بن علي و علي اکبر که وقتي مي‌خواستند حرکت کنند، هرجا در راه پاده مي‌شدند، بيست و چند روز طول کشيد به کربلا برسند. اينجا نقش حضرت علي اکبر به وضوح پيداست.    
از مکه بيرون مي‌آيند استاندار مکه با تهديد سراغ امام حسين(ع) مي‌آيند. اينجا حضرت علي اکبر دست به اسلحه و شمشير مي‌برد که استاندار فکر نکند امام حسين(ع) بي يار و ياور است. در بين راه اخبار تلخي که به کاروان مي‌رسد و حضرت علي اکبر شاهد اين ماجراهاست. وقتي در منزلگاهي استراحت مي‌کنند دو نفر از کوفه خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را مي‌آورند. اينجا از شاهداني که هميشه کنار امام بوده و وقايع را تماشا مي‌کرده و با روح بزرگش هضم مي‌کرد. ما همين را مي‌گوييم که حضرت علي اکبر روز عاشورا به جبهه آمد و نبر قهرمانانه کرد، اين پشتوانه‌اي دارد.
در کربلا هم هرچه به روز عاشورا نزديک‌تر مي‌شدند، پشت سر هم از طرف دشمن پيغام مي‌آمد. عمر سعد گفت: نامه‌اي از طرف ابن زياد آوردم و مي‌خواهم تصميم بگيريم. امام حسين به اصحابش فرمود: همه بيرون بروند الا دو نفر، علي اکبر و ابالفضل العباس بمانند. عمر سعد با پسرش آمد، آن گفتگو که ابن زياد چه تهديدي کرده و تصميم چيست، از سرداران درجه يک عاشورا اسم ببريم حتماً يکي حضرت علي اکبر است. شهيد مطهري در کتاب حماسه حسيني مي‌فرمايد: من با تحقيق اين را مي‌گويم. کسي در روز عاشورا همچون علي اکبر رزم نکرده است. اينطور نيست که يک ساعتي علي اکبر رفته جنگيده و شهيد شده است. نه، بصيرت و شجاعت داشت و فنون جنگي را مي‌دانست. اينها از محارم امام حسين(ع) هستند که حضرت مي‌گويند: همه بروند و اين دو بمانند.
آيت الله ميرزا خليل کمره‌اي که خدا رحمتش کند، يک کتاب هفت جلدي دارد به نام «عنصر شجاعت» يا «هفتاد و دوتن و يک تن» استاد حسين انصاريان اين کتاب هفت جلدي که مستند نداشت، آقاي انصاريان مطمئن بود که آيت الله کمره‌اي اينها را از منابعي گرفته ولي آن منابع را ذکر نکرده بود. اين کتاب الآن به شکل نفيسي هست. اين نويسنده يک کتاب ديگر هم دارد به نام «يک شب و يک روز» امام حسين يارانش را جمع کرد، فرمود: دشمن مي‌خواهد مرا بکشد. از تاريکي استفاده کنيد و دست خانواده مرا بگيريد و ببريد. اولين کساني که برخاستند و اعلام وفاداري کردند دو نفر هستند، يکي علي اکبر (ع) و ديگري ابالفضل العباس است. اينها نشان دهنده منزلت و بزرگي اينهاست. معرفت و پايداري و صبر اينهاست. بعد همه بلند شدند و اعلام وفاداري کردند. مسلم بن عوسجه گفت: يا حسين فردا اينقدر در رکاب تو مي‌جنگيم که تيرهاي ما تمام شود و وقتي تمام شد با سنگ خواهيم جنگيد. اين تکه را امام زمان در زيارتنامه‌اش آورده است.
پيامبر فرمود: وقتي بچه در خانه متولد مي‌شود شادماني کنيد و وليمه بدهيد ولي وقتي قنداقه امام حسين را روي دست پيغمبر گذاشتند، گريه کرد. اين گريه‌ها نشان دهنده بزرگي کار آن شخصيت‌هاست که براي بشريت و سعادت و هدايت ما چه کردند. صبح روز عاشورا امام حسين نماز جماعت خواندند و بعد از نماز خطبه خواندند، بعد از خطبه اصحاب بلند شدند و درخواستي داشتند. درخواست اين بود که اي فرزند رسول خدا ما حاضر نيستيم تا هستيم بني هاشمي‌ها به ميدان بيايند. هروقت کشته شديم بني هاشمي‌ها بيايند. امام(ع) پذيرفتند لذا اصحاب همه قبل از بني‌هاشمي‌ها شهيد شدند و اولين کسي که در بين بني هاشمي‌ها داوطلب شده، از بحارالانوار نقل است که امام حسين(ع) لباس رزم بر تن پسرشان پوشاندند و شمشير را حائل کردند و وقتي خواستند از خيمه حرکت کنند، فرمودند: برو با محارم خود خداحافظي کن. امام(ع) آنجا آيه‌اي از قرآن خواند، «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ‏ إِبْراهِيمَ‏ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِين‏،ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم‏» (آل‌عمران/33 و 34) يعني وقتي امام حسين(ع) اين آيه را براي حضرت علي اکبر خوانده، بنده برگزيده خداست و او يک شباهتي به پيغمبر دارد و ذريه‌اي است که هم پارچه هستند و همه با هم کمک مي‌کنند تا به مقاصدي برسند.
حضرت علي اکبر در زماني که اصحاب نيستند، نفرات معدودي ماندند، شايد جمعي کمتر از ده نفر بودند، در اين شرايط جنگيد و جنگي کرد و به سمت پدر آمد. از پدر آب خواست، امام(ع) فرمودند: به زودي از دست‌هاي جدم سيراب مي‌شوي. اين وداع صورت گرفت، نماز ظهر عاشورا را هم علي اکبر(ع) اذان گفت. در خاکسپاري شهدا هم که امام زين العابدين از کوفه به کربلا آمدند، قبر حضرت علي اکبر را چسبيده به قبر، اين را محققين نوشتند، امام زين العابدين مي‌توانست با فاصله دفن کند، بني هاشمي‌ها را يکجا، باقي شهدا را يکجا دفن کرده است. حضرت قمر بني هاشم يکجا، ولي اين پدر و پسر با هم پيوند خوردند. از خداوند مي‌خواهيم همه جوان‌ها، دانشگاهيان، دانشجويان، سربازان، جواناني که اين روزها کمک مي‌کنند، به همه عزت و سربلندي بدهد و اين پدر و مادرها بودند که چنين جوان‌هايي را تربيت کردند. يک کتاب پر صفحه از حضرت امام هست، مطالبي که حضرت امام براي جوان‌ها فرمودند. افتخاراتي که مي‌فرمايند: ما مباهات مي‌کنيم به اين جوان‌ها، رهبر انقلاب مي‌فرمايند: جوانان امروز ما از جوانان دهه شصت و هفتاد کم ندارند، پيشرفته‌تر هم هستند. به جوانان خود بباليم و افتخار کنيم.
شريعتي: انشاءالله مشکل اشتغال و ازدواج و مسکن جوانان ما هم حل شود. نکات بسيار خوبي را شنيديم. امروز صفحه 268 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24» قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ «30» قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «31» فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ «32» وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرِينَ «33» قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ «34» يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ «35» قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «36» يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ «37» فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «38» وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ «39»
ترجمه آيات: (موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.  و (آيا) اين كه بنى‏اسرائيل را بنده‏ى خود ساخته‏اى نعمتى است كه منّتش را بر من مى‏نهى؟ (چرا نبايد من در خانه‏ى پدرم رشد كنم؟) (فرعون) گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ (موسى) گفت: پروردگار آسمان‏ها وزمين وآنچه ميان آنهاست، اگر باور داريد. (فرعون) به اطرافيان خود گفت: آيا نمى‏شنويد (چه حرف‏هايى مى‏زند)؟ (بار ديگر موسى) گفت: او پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (فرعون) گفت: قطعاً پيامبرتان كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است. (موسى) گفت: (او) پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مى‏باشد، اگر تعقّل كنيد. (فرعون) گفت: (اى موسى!) اگر معبودى غير از من برگزينى قطعاً تو را از زندانيان قرار خواهم داد. (موسى) گفت: (حتّى) اگر نشانه‏ى آشكارى برايت بياورم (كه رسالت مرا اثبات كند)؟ (فرعون) گفت: اگر راست مى‏گويى آن نشانه را بياور. پس عصاى خود را بيفكند، پس ناگهان آن عصا اژدهايى آشكار شد. و دست خود را (از گريبانش) بيرون آورد، پس ناگهان آن دست براى تماشاگران سفيد و درخشان نمود. (فرعون) به اشرافيان اطرافش گفت: همانا اين مرد، ساحرى كاردان است. او مى‏خواهد با سحرش شما را از سرزمينتان آواره كند، پس چه رأى و دستور مى‏دهيد؟ گفتند: به موسى و برادرش فرصت بده و در تمام شهرها افرادى را براى گردآورى (ساحران) اعزام كن. تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند. پس ساحران در موعدِ روزى معلوم، گردآورى شدند. و به مردم گفته شد: آيا شما نيز جمع مى‏شويد؟
شريعتي: اين هفته قرار است در مورد شخصيت مادر نازنين حضرت بقية الله الاعظم صحبت خواهيم کرديم.
حاج آقاي بهشتي: بحث ما يک سالي هست که در مورد عبادت است. دهها حديث داريم که عبادت براي همه خوب است ولي از جوان بهتر است. احاديثي داريم وقتي جواني اذان مي‌گويد و نماز مي‌خواند، شب‌ها از خوف خدا اشک مي‌ريزد، خدا فرشته‌ها را صدا مي‌زند و مي‌گويد: به تماشا بياييد. پيامبر عزيز ما به جوان‌ها که مي‌رسيد در مورد دو موضوع سؤال مي‌کرد. يکي اشتغال و يکي ازدواج، ما براي اينکه پيامبر را خوشحال کنيم براي اين دو موضوع اقدام کنيم. کارآفريني در اين شرايط خيلي سخت است ولي به عشق پيغمبر جوان‌ها را به کار بگيريم. براي ازدواجشان اقدام کنيم. وساطت کنيم، قرض الحسنه بدهيم.
يکي از مصاديق ايمان به غيب، امام زمان(ع) است و شباهت‌هايي که براي امام زمان با پيامبر آمده يکي تولد حضرت هست. مشهورترين قول براي مادر امام زمان(ع) نرجس است، نوه قيصر روم بود براساس قصه‌اي که شيخ صدوق در کتاب اکمال الدين آورده است. اين خانم خوابي مي‌بيند که عيسي بن مريم و پيامبر عزيز ما سراغش مي‌آيند و دوازده امام کنار پيغمبر است و پيغمبر او را از عيسي بن مريم خواستگاري مي‌کند. نرجس خاتون از نوه‌هاي شمعون جانشين عيسي بن مريم است. او را در خواب مي‌بيند. در جنگي که بين روميان و مسلمانان مي‌شد گاهي از هم اسير مي‌گرفتند، در شهر سامرا امام هادي به کسي مأموريت مي‌دهد در فلان روز و فلان ساعت برو بغداد، اسرا را مي‌آورند، اين نامه را که به خط رومي نوشته شده را نشان بده و او را به اين قيمت بخر. آن کسي که بردگان را مي‌آورد مي‌بيند او با بقيه متفاوت است. قصه شيرين و زيبايي است. نامه رسان امام هادي مي‌رسد و نامه را نشان مي‌دهد و اين خانم را مي‌آورد و نزد حکيمه خاتون عمه امام زمان مي‌آيد. اسلام مي‌آورد و احکام دين را آموزش مي‌بيند و به ازدواج امام حسين عسکري درمي‌آيد. سال 260 هجري وقتي از دنيا مي‌رود قبرش در ضريح امام حسن عسکري و امام هادي(ع) و حکيمه خاتون همه يکجا هستند. خيلي‌ها که عاشق امام زمان هستند، توصيه کردند مي‌خواهيد از امام زمان چيزي بگيريد براي مادرش چيزي هديه کنيد که وساطت کند.
اللهم عجل لوليک الفرج، خدايا جهان را براي تشريف فرمايي منجي اسلام آماده بفرما. همه ما را از بهترين منتظرانش تقدير بفرما. حاجات حاجتمندان برآورده بگردان. به پرستاران و پزشکان عزت و سلامت و صحت مرحمت بفرما.
شريعتي: باز اي محمد مي‌رسي اين بار با نام علي...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها