اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-11-13-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي-اهميت قرائت سوره مبارکه حمد (نکات شنيدني آيه هفتم)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آشنايي با برخي نکات سوره حمد (آيه هفتم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 13-11- 98     
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
فجر است و سپيده حلقه بر در زده است *** روز آمده تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما *** خورشيد حقيقت از افق سر زده است
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام دهه فجر انقلاب اسلامي را به همه شما تبريک مي‌گويم. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام مي‌کنم.
شريعتي: در ذيل بحث تربيت عبادي، به آيه‌ي «اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم» رسيديم و امروز از «مغضوبين» خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، دهه مبارک فجر را به همه ايرانيان عزيز تبريک مي‌گويم، در اواخر قرن بيستم شرق و غرب کمر بستند دين را از زندگي انسان حذف کنند، ملت ايران به رهبري يک فقيه عادل به ميدان آمدند و اين بار به طور جدي، جهان به دين به عنوان يک فرمانروايي نگاه کرد. انشاءالله توانسته باشيم اين امانت را به درستي از امام و شهيدان تحويل بگيريم و به درستي به نسل‌هاي بعد برسانيم. مجلسمان را با صلواتي به روان پاک شهيدان و امام عزيز آغاز مي‌کنيم. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
آيه‌هاي سوره حمد خيلي مهم هستند. به دليل اينکه از روزي که ما به اين دنيا چشم باز مي‌کنيم موظف هستيم با اين آيات انس داشته باشيم تا روزي که از دنيا مي‌رويم. گاهي فکر مي‌کنم ما هم کم کاري داريم. گوينده‌ها و مبلغين، چون بين سوره حمد با سوره بقره فرق هست. سوره حمد را روزي ده بار يک مسلمان بايد بخواند. مطالبي درونش هست که مبلغين بايد زياد در آن باره توضيح بدهند مثل آب و هوا، به شدت نيازمند اين مطالب هستند. ما عمري مي‌گوييم: مغضوبين نه، از ما بپرسند اينها چه کسي هستند؟ آقاي قرائتي مي‌گفتند: در اوايل دهه چهل يک راهپيمايي در يکي از شهرها شده بود. ما رفراندوم نمي‌خواهيم. از يکي پرسيدند: اين چيست؟ ما بايد بدانيم چه چيزي را مي‌خواهيم و چه چيزي را نمي‌خواهيم.
گفتيم چهار گروه هست که ما اينها را الگو قرار داديم. پيغمبران، شهيدان، صديقين و صالحان، علامه طباطبايي مي‌فرمايد: در اين آيه سه گروه به چشم مي‌خورند. گروه اول حرکتشان به سمت بالا هست. گروه دوم حرکتشان به سمت سقوط است و اينها مغضوبين هستند. بين اين دو گروه يک گروه سومي هستند که ضالين هستند، سرگردان و متحير هستند. مي‌خواهيم بگوييم که مغضوبين چه کساني هستند. يک نمازگزار از همان کودکي به صورت مصداقي بايد بداند مغضوب به چه کسي مي‌گويند. از بچه‌هاي ما بپرسند:پسرجان، دخترخانم مغضوب کيست؟ از بچه‌هاي ما بپرسند: مغضوب کيست؟ بايد چند جواب داشته باشد. در قرآن فراوان آيه داريم، من ده آيه را انتخاب کردم. کساني که مورد غضب هستند، چه صفاتي دارند اگر در من هم باشد جزءشان هستم. چون گاهي مي‌گوييم: «اللهم العن اول ظالم» نکند ما هم جزء ظالمان باشيم. ظلم چيزي است که مورد لعنت خداست. هرکس ظلم کند، ظالم ديروز و امروز و فردا، ظالم در خانه، ظالم بر مسند، مغضوبين چه کساني هستند؟ گروه اول: کساني که از نعمت‌هاي الهي ناسپاسي مي‌کنند در برابر سختي‌هاي انقلاب نا شکيبايي مي‌ورزند. سوره بقره آيه 61، بيشتر مغضوبين در قرآن يا يهودي هستند يا منافقين، داريم که امام معصوم فرمود: مغضوبٌ عليهم يعني يهود، نه يعني منحصر به يهود باشيم، چون اينها از روي آگاهي و علم هم خودشان بيراهه مي‌رفتند و هم ديگران را به گمراهي دعوت مي‌کردند. مي‌فرمايد: «وَ إِذْ قُلْتُمْ‏» مخاطب اين آيه يهوديان زمان پيامبر هستند ولي چون آنها صفات اجداد خود را همچنان نگه داشته بودند، خطاب به آنهاست. ياد کنيد وقتي که مي‌گفتيد: «يا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ» موسي بن عمران انقلاب کرده و طاغوت را شکست داده و مردم را به استقلال و آزادي رسانده و عزتي پيدا کردند، خداوند به بني اسرائيل فرمود: من به شما سروري دادم. براي رسيدن به خوشبختي تکاليف سختي بود.
از بياباني گذر مي‌کردند و گفتند: گرسنه هستيم و حضرت موسي از خدا براي آنها غذا و خوراک خواست و خداوند دو خوراک، من و سلوي، مَن يعني عسل کوهي، سلوي هم يک پرنده‌اي است، آنها هم مدتي از من و سلوي استفاده کردند و گفتند: تنوع غذايي کم است. گاهي آدم يک چيزي را مي‌خواهد و به صورت درخواست بيان مي‌کند. گاهي اعتراض مي‌کند و گاهي توهين مي‌کند. «فَادْعُ لَنا رَبَّكَ» خدايت را بخوان، اين يک نوع بي احترامي است. مي‌توانستند بگويند: خدايمان را بخوانيم، پروردگارا اين دو نوع غذا کم است و يک تنوعي داشته باشد، نه، اينها با کمال پررويي پيامبر را با بي احترامي، همين خدايي که اينقدر زور دارد و همه قدرت‌هاي عالم دست اوست، بخاطر همين غضب خدا متوجه آنها شده است. «يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ» از روييدني‌هاي زمين يک اطلاعيه‌اي درست کردند گفتند: مي‌خواهيم وگرنه از انقلاب دست برمي‌داريم. «مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها» سبزي خوردن و خيار، «وَ فُومِها» سير يا گندم، «وَ عَدَسِها» عدس «وَ بَصَلِها» اين اقلام کم بود، اينها را مي‌خواهيم. موسي بن عمران فرمود: «قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ» يک چيز مهم را شما رها کرديد به چيز پست و کم ارزش؟ انقلابي با اين ابعاد صورت گرفته و شما آقاي خود شديد و طاغوت زمان را شکست داديد، الآن براي خيار آن هم با بي احترامي، «اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ» اين چيزهايي که مي‌خواهيد در شهر هست. «وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» بر چنين مردمي ذلت نوشته شد. «وَ الْمَسْكَنَةُ» بيچارگي، «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» گرفتار غضب خدا شدند. گاهي وقت‌ها ما ناشکيبايي مي‌کنيم، گاهي بايد مقاومت کنيم اما به جاي مقاومت، خواسته‌هاي متنوع داريم و دشمنان در چنين مواقعي تنوع خواسته‌ها را تبليغ مي‌کند. خوراکي‌ها و مسکن‌ها و ماشين‌هاي متنوع، نداشته‌ها را جلوي چشمت مي‌آورد و به صورت اعتراض در دهان ما مي‌گذارد. بايد تلاش کنيم به اينها برسيم ولي با احترامي، در همين «لن نصبرَ» بي احترامي هست. مي‌توانستند بگويند: ما اين چيزها را مي‌خواهيم ولي اگر نباشد ما نيستيم.
آيه دوم هم در مورد يهود است، حسادت ورزي، همه مي‌دانيم محل استقرار يهوديان فلسطين و شام بود، ولي در کتاب‌هايشان خوانده بودند، يهودي‌ها و مسيحي‌ها که در يک موقعيت زماني، مثلاً صد سال قبل شروع به مهاجرت کردند، از فلسطين به سمت حجاز با اينکه فلسطين سرزمين خوش آب و هوايي بود به عشق پيامبر موعود آمدند شهر مدينه را هم پيدا کردند. گفتند: پيامبر ما آمدن يک چنين پيامبري را وعده داده و مشخصات و خلق و خو و کتاب او را گفته است. پيامبر عزيز ما مهاجرت کرد به مدينه و آنها هم پيغمبر را ديدند و مدتي گذشت و مطمئن شدند او همان پيامبر است ولي ايمان نياوردند. چند دليل دارد. يک دليل اين است که گفتند: چرا از قوم و نژاد ما نيست؟ يک کسي براي مسئوليتي شايسته است، مي‌گويد: چون از نژاد ما نيست ما زير بار نرويم گرچه مطمئن هستيم حق توانايي دارد. «وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ‏ مِنْ‏ عِنْدِ اللَّهِ» (بقره/89) وقتي براي يهودي‌ها کتابي از جانب خدا آمد، «مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ» تصديق کننده تورات و انجيل هست، «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا» قبل از اينکه اسلام بيايد يهوديان و مشرکين بودند، يهودي‌ها نويد مي‌دادند اي مشرکين ما پيروز خواهيم شد. خدا پرستان جهان را خواهند گرفت. حالا خودشان همدست با مشرکين شدند. «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا» همان چيزي که مي‌دانستند وقتي سراغشان آمد، کفر ورزيدند، يعني چنين چيزي الآن هم ممکن است يک مرامي يک آئين و فکري، ايده‌اي را مي‌دانند درست است اما انکار مي‌کنند. اين مورد غضب خدا مي‌شود. «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِين‏» لعنت بر انکار کنندگان حق!
آيه 90 سوره بقره مي‌فرمايد: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» بد جوري خودشان را فروختند، «بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» انکار کردند آنچه خدا فرستاد، «بَغْياً» يعني حسداً، پس يکي از چيزهايي که بغي خدا را براي ما مي‌آورد، حسادت ورزي است. اگر در کسي حسادت هست کنار بگذارد. جزء مغضوبين مي‌شود. حسادت يا در دايره خانواده هست يا در اجتماع است. «أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» خداوند از روي لطف خود اين مسئوليت رسالت را به پيامبر داده است. «فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى‏ غَضَبٍ» گرفتار غضب مضاعف خدا شدند، کساني که حق را شناختند و از روي حسادت و تعصب انکار کردند. «وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِين‏» براي کافران عذاب خوار کننده هست.
مورد سوم کشتن رهبران الهي؛ اگر کسي انساني را که براي هدايت انسان‌ها آمده است، چون در بين بني اسرائيل پيغمبر زياد بود. يکي موسي بن عمران است که کتاب دارد و بقيه علمايي هستند که دين او را ترويج مي‌کنند و پيامبر فرمود: «علماء أمّتي أفضل‏ من‏ أنبياء بني إسرائيل» علماي امت من از انبياء، يعني مبلغان دوران موسي بن عمران برتر هستند. اينها انبياء را مي‌کشتند، در قرآن دارد «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ‏ بِغَيْرِ الْحَقِّ» هم يقتلون الانياء بغير حق، يک جا هم دارد «يقتلون الذين يأمرون بالمعروف» آمرين به معروف را مي‌کشتند، اينها مورد غضب خدا قرار مي‌گيرند. هرکس اينها را دعوت به خوبي مي‌کرد، اگر ما مقابلش بايستيم و او را بکشيم، «ضُرِبَتْ‏ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» (آل‌عمران/112) ذلت بر آنها، گروهي از يهوديان، «أَيْنَ ما ثُقِفُوا» هرجا که يهوديان هستند با اين کارهايي که کردند، يهودي‌ها سه گروه در مدينه بودند، پيامبر عزيز ما وقتي وارد مدينه شد با رهبران اينها نشست و مذاکره کرد و فرمود: از اين به بعد ممکن است جنگ پيش بيايد و مشرکين براي نابودي ما بيايند، شما چه موضعي خواهيد داشت؟ به نفع مشرکين، به نفع ما بي طرف، آنها اعلام کردند که اول فکر مي‌کنيم و بعد از يکي دو هفته اعلام نظر کردند، گفتند: موضع ما بي طرف است. مي‌خواهيم در اين منطقه زندگي کنيم و کاري به شما نداريم. اما متأسفانه ناجوانمردي کردند. در مراحل مختلف توطئه کردند و با منافقين و مشرکين همدست شدند. چهل نفر از يهودي‌ها در مسجدالحرام رفتند و با مشرکين نقشه قتل پيامبر را ريختند. در مدينه و خيبر چه کارهايي کردند. در بني المصطلق چه کارهايي کردند. در خيبر چه کارهايي کردند. جنگ‌هاي مياني پيامبر ما جنگ با يهودي‌هاست. اينها پس از اينکه شکست خوردند و تار و مار شدند، تا امروز روي خوشي را نديدند. الآن در اسرائيل همين است. اسرائيل امنيت ندارد، همه ترس است! چرا؟ بخاطر اين روحيه، هرجا باشند برايشان ذلت نوشته شده است. مگر يکي از دو راه را دارند «إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» مگر اينکه نفاق و دورويي و حسادت ورزي را کنار بگذارند و بيايند با خدا مرتبط شوند. يا بروند به کشوري مثل آمريکا وصل شوند. «وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» يا به گروهي از مردم دل خوش کنند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» اين گروه گرفتار غضب خدا شدند. «وَ ضُرِبَتْ‏ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» بيچارگي برايشان نوشته شد، «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ» دليل اين غضب الهي اين بود که اينها آيات خدا را انکار مي‌کردند، «وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» هدايتگران مردم را به ناحق مي‌کشتند. «ذلِكَ بِما عَصَوْا» بخاطر معصيتي که مي‌کردند «وَ كانُوا يَعْتَدُون‏» اينها متجاوز بودند.
گروه چهارم کساني که قتل عمد انجام مي‌دهند. جان انسان‌ها محترم است. قرآن مي‌فرمايد: هرکس يک نفر را بکشد گويا همه را کشته است. اين آيه در مورد جان مؤمن است، مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً» هرکس مؤمني را از روي عمد کشت، «فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ» کيفر او جهنم است. «خالِداً فِيها» براي هميشه در جهنم خواهد بود، «وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ» مغضوبين کساني هستند که آدم مي‌کشند. با يک وسيله يک انسان بي گناهي را مي‌کشد. در مورد قتل چند استثناء در قرآن داريم. يکي دفاع و يکي قصاص و يکي حدي است که بعضي از گناهان مثل زنا محسنه، استثنائات قتل هستند و جان همه انسان‌ها محترم است و اگر کسي بي گناهي را کشت مغضوب الهي است. توبه قاتل خيلي سخت است. خانواده مقتول هم رضايت بدهند، خدا را چطور راضي کنيم؟ در روايت دارد که توبه قاتل خيلي سخت است. در هر نمازي بايد به خدا پناه ببريم. «اللهم اني اعوذ بک من غضبک» خدايا به تو پناه مي‌برم که بر من خشم بگيري، نکند يکوقتي عصباني و خشمگين شوم به حريم خانواده‌اي نزديک شوم.
گروه پنجم کساني هستند که انحراف در عقيده پيدا مي‌کنندم و به زمان جاهليت برمي‌گردند. آدم‌هايي که از روي آگاهي براي بيچاره کردن آدم‌ها کمر بستند. قبل از اينکه موسي بن عمران به پيروزي برسد، در تاريخ قبل هست که بني اسرائيل و آدم‌هايي که در مصر بودند گاو را مقدس مي‌دانستند، در هند و مصر هم بوده است که به گاو به صورت قداست نگاه مي‌کردند، الآن فرعون نابود شده و خداپرستان آمدند و موسي بن عمران در کوه طور رفته و قانون اساسي بياورد، در همين فرصت يک هنرمندي آمد و طلاهاي مردم را گرفت و با هنري که داشت گوساله‌اي ساخت که هم زيبا بود و هم روي بلندي، در مسير وزش باد يک موسيقي از او صادر مي‌شد و اينها دل بسته اين گوساله شدند و گفتند: اين خداست. يعني دوباره برگشت به قبل و دوره جاهليت! «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ» آنهايي که گوساله را براي پرستش انتخاب کردند، «سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ» (اعراف/152) از طرف پروردگارشان به آنها خشمي مي‌رسد به زودي، «وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» در اين دنيا ذليل مي‌شوند، کسي که پيغمبر اينقدر زحمت کشيده، اين همه شهيد و کشته داديم و اينقدر خون دل خورديم وقتي به انقلاب اسلامي ايران برمي‌گرديم چقدر رنج کشيده شده و در زندان‌ها زندانيان ما چه شکنجه‌هايي کشيدند، دوباره به دوره شاهنشاهي برگرديم؟ باذ غضب خدا روبرو خواهيم شد. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ» اينگونه ما کيفر مي‌دهيم افترا زنندگان را.
گروه ششم فرار از جنگ است که در فقه و اخلاق ما گناه کبيره است. در سوره انفال آيه 15 مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ‏ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً» وقتي با هجوم پر جمعيت دشمن روبرو شديد، «فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ» پشت نکنيد. جنگ خوب نيست ولي اگر به ما حمله شد، چه کنيم؟ برويم يک گوشه دست‌ها را بالا ببريم؟ قرآن مي‌فرمايد: ظلم نکنيد، زير بار ظلم هم نرويد. اين تهمتي که مسيحي‌ها به مسلمان‌ها مي‌زنند که با جنگ شما پيشرفت کرديد، يکبار بنشينيم جنگ‌هاي زمان پيامبر را بررسي کنيم. مسلمان‌ها جنگ کردند يا جنگ بر آنها تحميل شد و از خودشان دفاع کردند. يعني اگر به خانه ما حمله شده يک گوشه بنشينيم دنيا مي‌گويد: اينها ترسو هستند! اي کساني که ايمان آورديد تجاوز و تعدي و ظلم نکنيد. زحف يعني يک هجوم پر جمعيت، با جمعيت زياد به شما حمله کردند، فرار نکنيد. «وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ‏» اگر کسي در روز جنگ به دشمن پشت کند، «فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» به غضب خدا مبتلا مي‌شود. «وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» (انفال/16) بد بازگشتگاهي است.
وسط آيه دو گروه را استثناء کرده است، «إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ» مگر کساني که عقب نشيني تاکتيکي کردند، منظور ترس نيست. مي‌خواهد دشمن را فريب بدهد، از وسط ميدان کنار مي‌رود که مجدداً اينها مورد غضب خدا نيستند. «أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ» يا در بيسيم با هم قرار مي‌گذارند با يک گروه ديگري همدست شوند. اين دو گروه يعني يک جابه جايي تاکتيکي و عقب نشيني تاکتيکي يا فرار کردن به قصد اينکه با گروه ديگري همدست شوند، مورد غضب خدا نيستند و منظورشان فرار نيست. ولي کساني که فرار مي‌کنند، امام رضا فرمود: چرا فرار در اسلام حرام است؟ بخاطر اينکه وقتي فرار صورت مي‌گيرد، اسلام در چشم جهانيان وهن پيدا مي‌کند. اين چه ملتي است؟ چه ديني است؟ به تاريخ گذشته نگاه مي‌کنيم در فلان سالها گوشه‌اي از ايران را از دست دادند. ما الآن مي‌گوييم: ننگ بر آنها باد، آينده‌ها در مورد ما چطور قضاوت مي‌کنند؟ خداوند ما را براي آزمون بزرگي آفريده است. دشمن به ما حمله کرده بايد بايستيم. فرار از جنگ، در کشور ما جنگ بوده و بعضي از اين فرصت براي منافعشان استفاده کردند و بعضي اروپا رفتند و بعضي شرق کشور رفتند که موشک نخورد. بعضي جز نق زدن هيچ کاري نکردند، بعضي کل جنگ را زير سؤال بردند. اينها مورد غضب خداست. ملتي که غيرت دارد خدا دوستش دارد. خدا استقامت کنندگان را دوست دارد.
يکي از افتخارات مولاي ما اميرالمؤمنين اين است که «کرار غير فرار» يعني حمله کننده در جنگ‌ها بدون اينکه فرار کند. ارتداد، يکي از چيزهايي است که خشم خدا را جوشان مي‌کند. اسلام آمد دلايل آورد و جمعي مسلمان شدند، با فطرت و با عقل، جمعي هم نشدند و مي‌گفتند: ما مي‌خواهيم يهودي باشيم و مشرک بمانيم. اميرالمؤمنين و پيامبر برنامه‌ريزي داشتند و سخت‌گيري نمي‌کردند چون پذيرش دين اجباري نيست ولي کسي که مسلمان شده گاهي با تحريک دشمن مي‌گويد: من نمي‌خواهم مسلمان باشم، برمي‌گردد و برگشتش را اعلام مي‌کند. يکوقت در دلش برمي‌گردد که ما از دلها با خبر نيستيم. يکوقت علني در تبليغات مي‌آورند و يکي از نقشه‌هاي يهودي اين است که جمعي گفتند: صبح برويم مسلمان شويم و عصر برگرديم. هم دلهاي مسلمانان را خالي کنند و يهوديان را تقويت کنند. هم به يهودي‌ها بگويند: ديدي ما رفتيم مسلمان شديم. اسلام حرف نويي ندارد. به مسلمان‌ها بگويند: دين شما چيزي نداشت. مسلمان‌ها بگويند: عجب، ما نمي‌دانستيم. از دو جهت خواستند ضربه بزنند و ارتداد از دو جهت محکوم است که به قصد ضربه زدن به حکومت اسلامي باشد. کساني از ما مسافرت و مهاجرت مي‌کنند، کسي براي کار يا تحصيل مهاجرت مي‌کند ولي در انديشه براندازي جمهوري اسلامي نيست. مي‌گويد: مي‌روم زندگي کنم و کسب داشته باشم. يک کسي با دعوت مي‌رود و تريبون دست مي‌گيرد و عليه انقلاب شمشير مي‌کشد و دنبال اسلام هستند و آرام آرام در مورد قرآن، پيامبر به قصد براندازي صحبت مي‌کند. به محض رسيدن روسري را برمي‌دارند، حجاب که لايه ارزشي براي ما هست. خروج از دين به قصد تضعيف و براندازي، زمان پيغمبر هم بوده است. چه زماني که پيغمبر در مکه، چه زماني که در مدينه هست.
حنظله غسيل الملائکه، پدرش رهبر مشرکين است و ابوعامر نام دارد. به روم رفت و با پادشاه مدينه زد و بند کرد و پول گرفت تا به مدينه برگردد و مسجد ضرار را بنيان‌گذاري کند. يک کسي که از کشور خودش به قصد براندازي و انکار معارف ديني، داريم که هرکس پس از ايمان آوردن به خدا کافر شد، بر چنين کسي غضب خدا نازل مي‌شود و عذاب بزرگي شامل حال او مي‌شود. « مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ‏ أُكْرِهَ‏» (نحل/106) مگر کسي که در زندان گير افتاده يا اسير شده است، کسي که مجبور است «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» دل او مطمئن به ايمان است. جمعي از مسلمانان انقلابي را شروع به کشتن کردند، اولين شهيد سميه مادر عمار است. شهيد دوم ياسر پدر عمار است. عمار زير شکنجه اعلام ارادت به بت‌ها کرد. مسلمان‌ها شنيدند و با شعار به سمت پيغمبر آمدند که عمار کافر شد. عمار در حالي که مي‌گريست سراغ پيغمبر آمد و گفت: يا رسول الله آن کاري که نبايد شود شد و آن چيزي که نبايد بگويم را گفتم. پيغمبر فرمود: نه، اي مردم من گواهي مي‌دهم از فرق سر تا کف پاي عمار سرشار از ايمان است. همان جمله‌اي که در مورد حضرت زهرا فرمود که دخترم فاطمه از فرق سر تا کف پا مملوء از ايمان است. کسي را که شلاق مي زنند تا توهين کند وگرنه او را مي‌کشند، به اين شرايط تقيه مي‌گويند. «وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً» کسي که تمام سينه‌اش سرشار از کفر شده است، غضب خدا بر او باد.
شريعتي: در مورد مغضوبين صحبت مي‌کنيم. اينکه مغضوبين چه کساني هستند.
حاج آقاي بهشتي: مورد بعدي آدم ناسپاس و طغيانگر، سوره طه آيه 81 مي‌فرمايد: «كُلُوا مِنْ‏ طَيِّباتِ‏ ما رَزَقْناكُمْ» بندگان من از پاکيزه‌ها و خوردني‌ها ميل کنيد، «وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ» سرکشي نکنيد. مفسرين مي‌گويند طغيانگري يعني چه. نعمتي که خدا به ما داده در مسير اطاعت خدا مصرف کنيم طاعت است، نقطه مقابلش معصيت است. خداوند چشم داده که ما هستي را ببينيم، عظمت‌هاي خلقت خدا را ببينيم اما به نامحرم نگاه نکنيم. نگاه به نامحرم يک نوع طغيانگري است. اين غذا را داده، در راه حرام و گناه مصرف کنيم، طغيانگري است. «فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي» اگر طغيانگري کنيد، سرمستي کنيد، مردم را تحقير کنيد، آشوب به پا کنيد، غضب من سراغ شما مي‌آيد. «وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى‏» هرکس غضب من به سوي او سرازير شود، سقوط مي‌کند. حلال‌هاي الهي را به حرام تبديل نکنيد و اسراف نکنيد.
سوري شوري آيه 16 خيلي مهم است. مي‌فرمايد: کساني که شبهه افکني مي‌کنند. در دين ما پرسشگري ستايش شده و خدا ما را طوري آفريده که سؤال کنيم. بچه از مادر سؤال مي‌کند که چرا اين عروسک گريه مي‌کند؟ چرا اين بچه اين لباس را پوشيده است؟ قرآن مي‌فرمايد: اي پيامبر وقتي سؤال کردند پاسخ بده. سؤال خوب است اما شبهه مثل سمي است که بنگاه‌هايي در قديم بوده و هست که شبهه توليد مي‌کنند که ذهن مسلمان‌ها را در مورد اعتقاداتشان آلوده کنند. الآن فضاي مجازي يکي از کارهاي دشمن همين است که گاهي دوستاني که داخل هستند، شبهه‌اي مي‌بيند و مي‌داند شبهه هست، تاريخ استعمار انگليس را نگاه کنيد. وهابيت از کجا پيدا شد؟ يکي در مورد شسعه و يکي امام زمان(ع)، بهائيت و وهابيت، که مقرشان در اسرائيل است. يکبار خدمت حاج آقاي قرائتي به سفر خارجي رفتيم و در يک ساختمان مجلل وارد شديم و همراهي که با ما بود گفت:اينجا مرکز توليد سم است. دانشمنداني اينجا هستند که اسلام شناس هستند، در دانشگاه‌هاي اروپايي درس اسلام را خواندند. اين اتاق عراق است، اين براي پاکستان است و سال 2018 اين بسته شبهه، 2019 اين بسته و اصلاً براي توليد سم حقوق مي‌گيرد. چقدر بايد مراقب باشيم. آنوقت کسي که در داخل آن شبهه را تکثير مي‌کند، در معرض غضب خدا قرار مي‌گيرد. «وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ‏ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ» (شوري/16) بعد از اينکه پيامبر دعوت کرد و ملت‌ها از روي فطرت پاکي که داشتند با استناد به عقل اسلام را پذيرفتند، دعوت پذيرفته شده، اين آقا يا خانم باز محاجه مي‌کند روي خدا، «حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ» دلايل اينها نزد خدا بي اساس است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ» کسي که براي تضعيف اعتقادات مردم شبهه افکني مي‌کند، مغضوب است. «وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ»عذابي شديد براي آنها هست.
مورد دهم، سوره فتح آيه 6 مي‌فرمايد: «وَ يُعَذِّبَ‏ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ» معمولاً قرآن اسم زن‌ها را جدا نمي‌آورد، جاهايي که جدا آورده يک رازي دارد. معلوم است زن‌ها در آن کار نقش دارند. «وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»آنهايي که گمان بد به خدا داشتند، خداوند فرمود: من پيغمبرم را هدايت مي‌کنم. اينها گفتند: پيغمبر اسلام با جمعيت و سلاح کم چطور ممکن است؟ «عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ» اين گردونه بد روزگار منافقين و مشرکين را بگيرد. «وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» غضب خدا بر آنها باد. «وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً» اولاً زن و مرد را گفته و منافق را قبل از مشرک گفته است. جاي منافق در جهنم از مشرک بدتر است. منافقين در ايران در اتاق ترامپ رفتند و به او اطلاعات و پيشنهاد مي‌دهند. کسي که کشورش را مي‌فروشد. غضب خدا و جايگاه بد و لعنت خدا بر اينها هست.
شريعتي: انشاءالله جزء هيچکدام از اين دسته‌ها نباشيم، همه مشمول رحمت خداي متعال باشيم. در مورد حنظلة هم بفرماييد
حاج آقاي بهشتي: زندگي حنظله بسيار شيرين است. حنظله پسر رهبر مشرکين ازدواج کرد با جميله دختر رهبر منافقين، ظهر جعه پيامبر عزيز ما به نمازگزاران فرمودند: الآن به خانه‌هايتان برويد، عصر برگرديد مي‌خواهيم به جبهه برويم. حنظله به رسول خدا گفت: امشب شب عروسي من است. دعوتنامه فرستاديم، پيغمبر فرمود: من تو را مي‌شناسم، تو سحرگاه فردا خود را برسان. آن شب عروسي برگزار شد، عروس و داماد به خانه رفتند. ساعتي گذشت، عروس، داماد را بيدار کرد و گفت: خواب ديدم که تو پر درآوردي و به آسمان پر کشيدي. حنظله گفت: تعبيرش اين است که شهيد خواهم شد. همسايه‌ها را نيمه شب صدا زد و گفت: ما زن و شوهر هستيم و اگر اين خانم بچه‌دار شد، بچه من است. بعدها کسي حرف مفت نزند. امکان غسل پيدا نکرد و به احد رفت و شمشير به دست گرفت و به شهادت رسيد. پيامبر در شامگاه شنبه کنار پيکر او نشست و من نديدم که در هيچ جنگي پيامبر اندازه احد گريه کرده باشد. عزيزترين کسان خود را از دست داد، حنظله غسيل الملائکه لقبي است که پيغمبر به او داد. از خانمش هم بگوييم، يک شب بيشتر با همسرش نبود. در هشت سال انقلاب ما هم افرادي چون حنظله داشتيم. دوستي داشتم به نام شهيد خليلي که با خانمش مشهد زيارت امام رضا رفته بودند، ماه عسل بودند. همانجا شنيد عمليات است، خداحافظي کرد و به جبهه رفت. جميله هم در خانه‌اش ماند و تنها بچه‌اش را به دنيا آورد و نامش را عبدالله گذاشت.
شريعتي: امروز صفحه 305 قرآن کريم آيات ابتدايي سوره حضرت مريم را تلاوت خواهيم کرد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، كهيعص‏ «1» ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا «2» إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا «3» قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا «4» وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا «5» يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا «6» يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا «7» قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا «8» قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً «9» قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا «10» فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا»
ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان‏، كاف، ها، يا، عين، صاد. (در اين سوره) يادى از لطف پروردگارت نسبت به بنده‏اش زكريّا (به ميان آمده است). زمانى كه پروردگارش را با ندايى پنهان خواند. (زكريّا) گفت: پروردگارا! همانا استخوانم سست شده، و (موى) سرم از شعله‏ى پيرى، سفيد شده است و پروردگارا! من هرگز در دعاى تو (از اجابت) محروم نبوده‏ام. و همانا من براى پس از (مرگ) خود، از بستگانم بيمناكم و همسرم نازا بوده است، پس از جانب خود جانشينى (فرزندى) به من عطا فرما. (خداوندا! به من جانشينى عطا كن) كه وارث من و دودمان يعقوب باشد و پروردگارا! او را پسنديده قرار ده. (خداوند فرمود:) اى زكريّا! ما تو را بشارت مى‏دهيم به پسرى كه نامش يحيى است (و) قبلًا همنامى براى او قرار نداده‏ايم. (زكريّا) گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى باشد در حالى كه همسرم نازاست و من از پيرى، ناتوان شده‏ام؟(زكريّا) چنين گفت: امّا پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است، (زيرا) پيش از اين من تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى. (به زكريّا) گفت: پروردگارا! براى من نشانه‏اى قرار ده. (خداوند) فرمود: نشانه‏ى تو اين است كه سه شبانه روز قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت، (با اينكه سالم هستى.) پس (زكريّا) از محراب عبادت به سوى مردم خارج شد، آنگاه به آنان اشاره كرد كه در صبح و شام خدا را تسبيح گوييد.


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها