برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آشنايي با برخي نکات سوره حمد (آيه پنجم و ششم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 29-10- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحيم *** هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحيم
دل اگر تاريک اگر خاموش بسم الله نور *** گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحيم
نامهاي را هدهد آوردست آغازش تويي *** از سليمان است بسم الله الرحمن الرحيم
سوره والليل من برخيز و والفجري بخوان *** دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحيم
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم و براي همه دعاي سربلندي و سلامتي و حسن عاقبت ميکنم و از خداوند ميخواهم اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر آفت و اشتباهي قرار بدهد.
شريعتي: از روزي که حاج آقاي بهشتي شروع کردند در ذيل بحث تربيت عبادي از وضو و اذان و اقامه گفتند، از فرازهاي نوراني نماز گفتند، جنس و رنگ و بوي نماز متفاوت شده است. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
«اياک نعبد و اياک نستعين» تنها از تو کمک ميخواهيم، نمازي که قرآن از ما ميخواهد، ده دوازده ويژگي دارد، عاشقانه باشد، خالصانه باشد، آگاهانه باشد. از آغاز اذان تا پايان نماز سي و پنج جمله داريم، جملههاي کوتاه با معاني و مفاهيم بلند، چقدر خوب است در مورد اين جملهها اطلاعات خود را بيشتر کنيم. ايمان ما قويتر ميشود و نماز ما عاشقانهتر ميشود. در مورد بسم الله الرحمن الرحيم يک صفحه مطلب بلد باشيم. «اياک نعبد و اياک نستعين» در قرآن زياد آمده و در دو سوره اسامي پيامبراني مثل حضرت ابراهيم، حضرت شعيب و صالح آمده است که اين پيام را ميدادند که تنها خدا را بپرستيد. جهان الهي جز خدا ندارد. شرک بزرگترين ظلمي است که ممکن است يک انسان مرتکب شود. ظلم به خود، ظلم به خدا و ظلم به مخلوقي که او را به عنوان معبود معرفي ميکند.
يکي از دعاهاي حضرت ابراهيم به درگاه خدا اين است، «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهيم/35) پروردگارا خودم را و فرزندانم را از پرستش بتها به دور بدار. معلوم ميشود اين خطر انسانها را تهديد ميکند. پرستش کسي يا چيزي کنار خدا، يا حرت يعقوب(ع) جان ميداد، بچههايش پريشان دورش نشسته بودند. از آنها پرسيد که من از ميان شما ميروم، چه کسي را خواهيد پرستيد؟ اين دلواپسي يک پدر است و ميخواهد اين يکتاپرستي تا نسلهاي بعد ادامه پيدا کند. «أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي» (بقره/133) عزيزان من، بچهها، بعد از من چه کسي را خواهيد پرستيد؟ «قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون» پدرجان ما پروردگار تو و پدرانت ابراهيم و اسحاق و يعقوب را که خداي واحد است ميپرستيم.
قرآن کريم در سوره مائده آيه 64 ميفرمايد: اي پيامبر به اهل کتاب و مسيحيها بگو، «تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ» بياييد روي موضوعي که مشترک هستيم بحث کنيد، «سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» که بين ما و شما مشترک است. آن موضوع چيست؟ «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ» روي اين موضوع گفتگو کنيد و اين موضوع مهمي است. انسان گاهي به بيراهه ميرود، يا سنگ و چوب و يا خورشيد و ماه يا حتي پيغمبري را ممکن است خدا بداند. قرآن نقل ميکند که مسيحيان گفتند: مسيح خداست. بعضي جاها گفتند: مسيح پسر خداست. در بعضي آيات آمده که «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» (مائده/17) يعني انسان وقتي به بيراهه ميرود يا طاغوت يا شيطان يا گاهي يک پيامبر را جاي خدا ميگذارد و بايد در همه روزگاران مواظب باشيم. قرآن ميفرمايد: «قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (انعام/56) من نهي شدم که جز خدا کسي ديگر را بپرستم. پيامبران به ملتها اين را ميگفتند. خدا را عبادت کنيد و به جز الله الهي نيست.
جوانمردان کهف به خاطر يکتاپرستي از جامعه بيرون رفتند و در غاري پناه بردند. نکته ديگر که دوست دارم اينجا مطرح کنم، اشاره کردم که وقتي ما از خدا کمک ميخواهيم، کمکهايي که از غيرخدا ميخواهيم چه ميشود؟ اين شرک است؟ توضيح داديم نه، خداوند به ما فرموده: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» (بقره/45) همان خدايي که ميگوييم: اياک نستعين، جاي ديگر فرموده: کمک بگيريد از استعدادهايي که در وجود شما قرار دادم. از اراده و صبر و پايداري. ضمناً از اينجا ميفهميم همه عوامل و اسبابي که کمکي به ما ميکنند سربازان خدا هستند و نبايد سرچشمه را گم کنيم. اين بخشي از ابيات پروين اعتصامي را آوردم که هروقت قم ميروم براي اين شاعره فاتحهاي ميخوانم.
مادر موسي چو موسي را به نيل *** در فکند از گفتهي رب جليل
مادر موسي مأمور شد از طرف خدا بچهاش را در صندوقي بگذارد و به رود نيل بسپارد. «خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه» مادري که اقيانوس مهر است به اين صندوق نگاه ميکند.
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه *** گفت کاي فرزند خرد بي گناه
گر فراموشت کند لطف خداي *** چون رهي زين کشتي بي ناخداي
نکند خدا تو را فراموش کند، اگر فراموش شود چه ميشود!
گر نيارد ايزد پاکت به ياد *** آب، خاکت را دهد ناگه به باد
دلواپسي مادر را توصيف ميکند.
وحي آمد کاين چه فکر باطل است *** رهرو ما اينک اندر منزل است
صندوق رفت وارد کاخ فرعون شد و جايش امن است.
ما گرفتيم آنچه را انداختي *** دست حق را ديدي و نشناختي
در تو تنها عشق و مهر مادري است *** شيوه ما عدل و بنده پروري است
سطح آب از گاهوارش خوشتر است *** دايهاش سيلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغيان ميکنند *** آنچه ميگوييم ما آن ميکنند
اسباب و عللي که در زندگي از آن کمک ميگيريم، سرچشمهاش خداست و خداست که سوزندگي و سازندگي را به اسباب علل ميدهد.
ما به دريا حکم طوفان ميدهيم *** ما به سيل و موج فرمان ميدهيم
نقش هستي نقشي از ايوان ماست *** خاک و باد و آب سرگردان ماست
قطرهاي کاز جويباري ميرود *** از پي انجام کاري ميرود
ما بسي گمگشته باز آوردهايم *** ما بسي بي توشه را پروردهايم
سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت *** ز آتش ما سوخت هر شمعي که سوخت
ناخدايان را کياست اندکي است *** ناخداي کشتي امکان يکي است
اين بانوي بزرگ اين معرفت را که درست است ما از خورشيد و باد و باران، از دريا و صحرا کمک ميگيريم، ولي «بيدک لا بيد غيرک». اگر معتقد باشيم نماز ما و بندگي و استعانت ما متفاوت ميشود.
«اهدنا الصراط المستقيم» پروردگارا ما را به راه راست هدايت فرما. تنها دعاي واجبي است که مسلمانها در عمرشان ميخوانند. دعاها همه مستحب است. تنها دعاي واجبي که همه هر روز و هرشب ميخوانند، پيامبر بيشتر از همه چون نماز شب بر پيامبر واجب بود و پيامبر يازده بار بيشتر اين دعا را ميخواند. موضوع هدايت و ضلالت در قرآن بيش از 500 بار آمده است. کلمهاي که در کتاب حکيم خدا زياد تکرار شده است، گاهي ميگوييم: هوا، هوا چيزي است که همه حيات ما بند به آن است. آب، خيلي اهميت دارد. 189 بار کلمه ضلالت و 500 بار کلمه هدايت در قرآن آمده است. اين فراواني که 500 بار خداوند يک کلمه را به شکلهاي مختلف آورده است. انسان در هر ساعتي ميخواهد تصميم بگيرد، پيوسته در حال تصميم گرفتن است، انتخاب همسر، شغل، دوست، گاهي ترديد ميکند بين دو راه، سه راه، متحير و سرگردان است. گاهي مطالعه و مشورت ميکند ولي باز سرگردان است. اين بار بايد دست به سمت آسمان بلند کند و بگويد: پروردگارا تو گذشته مرا ميداني، تو مرا ميشناسي و تواناييهاي مرا ميداني، دشمن مرا ميشناسي، نفع و ضرر مرا ميداني، تو راه راست را به من نشان بده. پروردگارا فقط من نيستم، بغل دستي و همسايه و خاله و دايي و همشهري و هموطن هم هست. براي همه ميخواهم، به همه بندگانت راه راست را نشان بده. اين خيلي مهم است.
کسي از حضرت علي پرسيد: مگر شما در صراط مستقيم نيستي؟ حضرت فرمود: چرا. گفت: چرا باز هم اين دعا را ميخوانيد؟ خود شما صراط هستيد. فرمود: براي از اين به بعد! پيوسته انسان محتاج لطف پروردگار است. چه بسا کسي مسافت زيادي را درست ميآيد و يک جا اشتباه ميکند. بارها در قرآن ميخوانيم «آمنوا ثم کفروا» کساني ايمان داشتند و راه را درست آمدند، حادثهاي شد تصميم نادرست گرفت. لذا هي تکرار ميکنيم که خدايا ما را هدايت کن. ميخواهم سفري بروم، دوست انتخاب کنم، خانهاي بخرم، تو مرا هدايت کن و دست مرا بگير. در غير نماز هم اين دعا را زياد بخوانيم. هدايت در قرآن دو جور است. هدايت تکويني و هدايت تشريعي، هدايت تکويني يعني خداوند همه موجودات که آفريده را به سمت مقصد ميبرد. خورشيد را آفريده براي منظوري، خودش خورشيد را تا انتها ميبرد تا اجلش سر بيايد. ماه و ستاره و درخت، يا ميفرمايد: ما زنبور عسل را آفريديم، به او ياد داديم چطور کندو بساز و از شهد کدام گلها بخور و خودشان ميدانند چه کنند. «وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ» (نحل/68) خدا به زنبور الهام کرد. «أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُون» از اين کوهها و در اين درختان کوهي چطور خانه بساز. اين هدايت تکويني است و خداوند خودش موجودات را به سمت مقاصدي که برايشان معين کرده ميبرد.
اما انسان تنها موجودي است که اختيار داده و فرموده: خودت تصميم بگير. «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/3) ما راه را نشان داديم، ميخواهي برو و ميخواهي نرو! اينکه خداوند خودش انسان را هدايت ميکند. تشريع يعني چه؟ اين را با دو وسليه يکي با پيامبر، يکي با کتاب. «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (رعد/7) براي هر ملتي خداوند هدايتگري فرستاد، اصل هدايت براي خودش است. خداست هرکه را بخواهد هدايت ميکند. ابزاري بين انسانها فرستاده که يکي پيامبران هستند و يکي کتاب است. «الم، ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين» (بقره/2) متقين چه کساني هستند؟ «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون، وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون، أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (بقره/3-5) يعني هدايت تضمين شده، آغاز و پايان اين سوره هدايت است. هدايت تضمين شده صد در صدي ميخواهي سراغ کتاب خدا برو. «فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/38) آرامش ميخواهي سراغ هدايت خدا برو. يکي از اسمهاي خدا «يا هادي» است. مظاهر هدايتش در اعزام انبياء، فرستادن پيامبران و کتابهاي آسماني است. اينها تجسم يافتهي هدايت پروردگار است.
سؤال: به جز راه خدا چه راههايي است؟ به جز راه خدا يکي راه خواستهها و هوسهاي خودمان است. دلم چه ميخواهد؟ يکي هوسها و خواستهاي ديگران است. يکي راه وسوسههاي شيطان است. شيطان تحريک ميکند و گاهي ميگويد: اين کار را بکن. يکي راه طاغوتهاست. استکبار جهاني براي شرق و غرب برنامهريزي ميکند. اينطور همسرداري و بچهداري کنيد و طاغوتها با اين روش ميخواهند هادي ما شوند. يکي هم راه الله است. اختيار با خود ماست که يک راه را بايد انتخاب کنيم. ما از وضو شروع کرديم و گفتيم: خدايا ما دنبال پاکي هستيم. لباس حلال پوشيديم که به حقوق ديگران دست درازي نکرده باشيم. نيت کرديم و با دلمان خدا را انتخاب کرديم. خدايا فقط ميخواهم به تو نزديک شوم. با نام او شروع کرديم و او را ستايش کرديم. به رحمانيت و رحيميت او دل بستيم. از پايان تاريخ ياد کرديم. گفتيم: پروردگارا تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو کمک ميخواهيم. خدايا با اين مقدمات درست است ما ضعيف و گنهکار هستيم، راه درست را در زندگي به ما نشان بده.
صراط سي و چند بار در قرآن آمده است. صراط يکي بيشتر نيست. سبيل هم راه است ولي راههاي فرعي است. صراط شاهراه است و ما را به مقصد ميرساند. بعضي از آياتي که صراط مستقيم درونش هست را ميخوانيم. راه خدا «إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (هود/56) راه مستقيم راه خداست. راه انبياء، «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (يس/3و4) راه مستقيم راه پيامبر اسلام است و پيامبر هم راه علي را نشان داد و فرمود: پس از من راه مستقيم، راه علي و اولاد علي است. بعد از علي بن ابي طالب، حسن بن علي، بعد حسين بن علي، بعد نه تن از فرزندان و نسل او، اينها صراط مستقيم هستند و در زيارت جامعه ميخوانيم که راه مستقيم ما هستيم. راه مستقيم راه بندگي خداست، «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» (يس/61) راهي که عبادت خدا درونش است راه درست است. راه توکل بر خدا هم سورهي آل عمران آيه 101 است، «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم» هرکس چنگ بزند به الله، محکم خدا را بگيرد، به راه مستقيم هدايت ميشود. اين آيه خيلي حرف دارد. ما به کلمهي ضالين برسيم در مورد گمراهي و گمراهان و گمراه کنندگان صحبت خواهيم کرد ولي «اهدنا الصراط المستقيم» نکات زيادي دارد.
هدايت دو جور است. يک هدايت نشان دادن راه است. مثلاً جايي از کوه پيمايي تبليغ ميکنند. ما تحت تأثير آن برنامه تصميم ميگيريم کوه برويم و يک همسايهاي داريم اهل کوه پيمايي است. در خانهاش را ميزنيم و ميگوييم: شما هر جمعه کوه ميرويد، ميشود ما را هم راهنمايي کنيد؟ ايشان ميگويد: کاغذ و قلم بياور. ماشين داري؟ ميدان تجريش ميروي، از آنجا دربند ميروي، يا پياده ميروي يا با ماشين... اين راهنمايي است. نوع دوم اين است که همسايه ما بگويد: بيا همين جمعه با هم برويم. اين مورد دوم دل را آرام ميکند. خداوند کتاب فرستاده است. پيغمبر را فرستاده است، خدايا دستم را بگير. مثل مادري که دست بچهاش را ميگيرد. مرا ببر، اين خواهش مهمي است که از خدا ميخواهيم. اين خواهش کي ممکن است؟ بعد از عبادت. «اياک نعبد» را اگر خوب انجام بدهيم اين درخواست جا دارد. خدايا درست است مرا راهنمايي کردي و در کتابت چقدر آيه آوردي. با چه کسي دوست شوم، چه غذايي را بخورم. به چه مالي دست بزنم. چطور کسب و کاسبي کنم؟ با دوست و دشمن چگونه باشم. اينها را راهنمايي کردي يک چيز اضافه ميخواهم. يعني يک خواستهي ويژه که به مؤمنان مربوط ميشود.
از اين آيه نکاتي که بزرگان فرمودند، معلوم ميشود انسان هم در انتخاب راه محتاج کمک خداست و هم در ادامه، راه را انتخاب کردم چه بسا به بيراهه بروم. نکته دوم در هدايت الهي همه محتاج هستند حتي پيغمبر، پيغمبر هم اين آيه را ميگويد: «اهدنا الصراط المستقيم» نکته ديگر اينکه صراط مستقيم را خيلي از احاديث معنا کردند ميانه و معتدل. اميرالمؤمنين فرمود: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ» راه مستقيم، راه ميانه و معتدل است. در جاهاي ديگر نهجالبلاغه فرمودند: راست و چپ يعني افراط و تفريط، افراط و تفريط چه در مسائل فکري و چه در مسائل عملي غير مستقيم است و نمونههايش را قرآن فرموده است. افراط و تفريط در اعتقادات، يکي همه کارها را به خدا نسبت ميدهد و ميگويد: انسان هيچ نقشي ندارد و همه کاره خداست. يکي ميگويد: انسان مختار است و همه کاره انسان است. اينها افراط و تفريط در مسائل اعتقادي است. يکي انبياء را تا خدايي ميبرد و يکي ميگويد: انبياء يکي بودند مثل ما. در مسائل عملي يکي بخل ميورزد و يکي بريز و بپاش ميکند. در توصيف عباد الرحمن ميخوانيم که «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) وقتي خرج ميکنند اسراف نميکنند، پشتشان بسته نيست و خسيس نيستند و معتدل و ميانه هستند.
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» (اعراف/31) خوردن به اندازه ميانه صراط مستقيم است. بعضي هستند ورزش ميکنند و عبادت نميکنند. يکي عبادت ميکند ورزش نميکند، يکي عبادت ميکند، ورزش ميکند، کتاب نميخواند. يکي دائم سرگرم کتاب است و در حوزه اجتماعي ضعيف است. خدا به ما روح و جسم داده است، فکر و قلب داده است، فرد و جامعه داريم، اين توان و سلامتي را بايد بين همه اينها هزينه کنيم. اين صراط مستقيم است. من بايد از مسائلي که در اجتماع من ميگذرد با خبر باشم، من خانواده دارم و بايد به بچه و همسرم اهميت بدهم و اين صراط ميانه است. بعضي ميگويد: صراط مستقيم يک راهي است که من به همه مسائل خودم توجه ميکنم. ميفرمايد: «وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ» (مريم/54و55) هم پيامبر ملتهاست و هم به خانوادهاش توجه ميکند. اين صراط ميانه است. 28 جاي قرآن زکات کنار نماز آمده است. زکات رابطه با مردم و صلاة رابطه با خداست.
پيامبر يک روزي چند نفر از نمازگزاران را از مسجد بيرون کرد و فرمود: شما نماز ميخوانيد و زکات نميدهيد. اين مسلمان تک بعدي است. نکته ديگر اينکه بايد مواظب باشيم هدايتي که خدا به ما داده از دست نرود، «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب» (آلعمران/8) هدايت شديم و خدا دست ما را گرفته است، برده برده برده، يکجايي دستمان را از دست خدا جدا ميکنيم و در آغوش کسي ديگر ميرويم. اين آيه براي دانشمندان است. يعني حتي کساني که از نظر علمي راسخون في العلم شدند، همچنان به لطف پروردگار نياز دارند و اين دعا را ميکنند. «لا تزغ» يعني منحرف نکن. بعد از آنکه ما را راهنمايي فرمودي، منحرف نکن. زمينه انحراف را خود ما گاهي به وجود ميآوريم. بايد هميشه مواظب اين خطر باشيم.
«وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» ما هدايتشان کرديم، «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى» (فصلت/17) ولي اينها کوري را بر هدايت ترجيح دادند. يک کساني را خدا هدايت نميکند. ما درخواست هدايت ميکنيم، ميفرمايد: اين چيزها در وجودتان باشد خدا شما را هدايت نميکند. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (مائده/51) بيشترين آيهاي که خدا ميفرمايد: هدايت نميکند، ستمگر است. ستم يعني چه؟ منظور ظلم به خداست يا ظلم به خود است، يا ظلم به ديگران است يا ظلم اقتصادي است. مال مردم را چپاول کرده است؟ يا ظلم فرهنگي است، در تربيت کوتاهي کرده است. به نست همان ظلم تو از اين هدايت محروم ميشوي. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الکافرين» (توبه/37) آن که روي حق را ميپوشاند. ما بايد اعلام آمادگي کنيم پروردگارا من حق را بشناسم ميپذيرم، اما آن کسي که حق را ميشناسد ولي انکار ميکند، هدايت خدا به او نميرسد. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» (توبه/24) خداوند آن کسي که ميگويند: فسق آنوقتي است که دانه پوسته را ميشکافد و بيرون ميآيد، فندق يا گردو، اين فسق است. يعني از دايره اطاعت آگاهانه بيرون آمد. اينها فاسقين هستند يعني گنهکاران. اينها را هدايت نميکنيم مگر اينکه از گناه برگردند و توبه کنند.
خائنين را هم خدا هدايت نميکند، آن کسي که قصد خيانت دارد به مردم، به ناموس مردم و مال مردم توطئه ميکند. «أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ» (يوسف/52) اينها را هدايت نميکند. «إِنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» (نحل/104) کسي که ميگويد من قرآن را قبول ندارم خدا برايش چه کند؟ من وحي و قرآن و کتاب آسماني را قبول ندارم. يعني زمينه لطف خدا هست. هدايت هست. به قول سعدي:
باران که در لطافت صنعش خلاف نيست *** در باغ لاله رويد و در شورهزار خس
آنهايي را که خدا هدايت ميکند کساني هستند که به تربيت و خودسازي خودشان ميپردازند، ميفرمايد: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُم» مسلمانها به خودتان بپردازيد، «لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم» اگر خودسازي کنيد و خودتان را تربيت کنيد، هيچ گمراهي و گمراه کنندهاي نميتواند به شما ضربه بزند. سوره يونس آيه 9 دو عامل را براي هدايت خدا ميشمارد. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ» خداوند بخاطر ايمانشان آنها را هدايت ميکند. «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (نحل/121) نعمتهاي خدا را سپاس گفت، خدا او را سوا کرد. او را به راه مستقيم هدايت فرمود. نماز يک نوع شکرگزاري است. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (حج/54) «الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) کساني که در مسير ما تلاش ميکنند، ما راههاي بيشتري را نشان ميدهيم. آيت الله حائري شيرازي اين آيه را که ميخواندند، اين مثال را ميزدند که ماشين در شب در جاده با چراغ روشن صد متر را ميبيند، همينطور صد متر دوم و سوم... آنهايي که تلاش ميکنند در راه ما، حتماً راههاي درست را به آنها نشان ميدهيم.
شريعتي: هفته گذشته به آيه «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون» اشاره کرديد، اين هدايت شامل آنهايي که داغ و مصيبت ديدند ميشود. خيليها عزيزي از دست دادند که براي همه آرزوي صبر داريم. ثواب تلاوت آيات امروز را هديه ميکنيم به روح بلند همه آنهايي که جايشان در بين ما خالي است. مخصوصاً آنهايي که از مخاطبين هميشگي برنامه سمت خدا بودند. امروز صفحه 291 قرآن کريم، آيات 87 تا 96 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.
«إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً «87» قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً «88» وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً «89» وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً «90» أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً «91» أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا «92» أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا «93» وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا «94» قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا «95» قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً»
ترجمه آيات: جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت)، قطعاً فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است. بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمىتوانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند. و همانا در اين قرآن، از هرگونه مثال براى مردم آورديم، ولى بيشتر مردم سرباززده، و جز انكار كارى نكردند! وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر براى ما چشمهاى از زمين جارى سازى، يا براى تو باغى از خرما وانگور باشد كه از ميان آن، نهرها جارى گردانى. يا آسمان را همان گونه كه مىپندارى به صورت پارههايى بر ما بيفكنى، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى. يا براى تو خانهاى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم. بگو:پروردگار من منزّه است. آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شدهام؟! و آنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است؟ بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مىرفتند، هر آينه ما از آسمان فرشتهاى را به عنوان فرستاده بر آنان مىفرستاديم.بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از شخصيت با عظمت جناب عبدالمطلب، جد نوراني نبي مکرم اسلام بشنويم.
حاج آقاي بهشتي: نکات بسيار مهمي در مورد افراد بهانهجو هست، ميفرمايد: ما قرآن را مفصل با شرح فرستاديم اما بيشتر مردم کفران ميورزند و به پيغمبر ميگويند: اگر ميخواهي ما ايمان بياوريم، بايد باغستان بزرگي باشد که چشمهها از آن بجوشد آنوقت ايمان ميآوريم. يا نه، يک باغي که درختان خرما و انگور داشته باشد يا اصلاً شما اگر ميتوانيد بگو آسمان روي ما فرود بيايد. اينها بهانههايي بود که حتي اگر پيغمبر همين کارها را هم ميکرد، کسي که ايمان نميخواهد بياورد، نميآورد. يا ميگفتند: خدا را بياور! «أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا» پيامبر چه کشيده است. يا اصلاً نه، يک خانهاي بايد داشته باشد تمامش از طلا باشد. «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ» خانهاي تزئين شده، «أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ» کسي که بخواهد ايمان بياورد به فطرت و عقل خودش نگاه ميکند، ببيند اين حرف درست است ايمان ميآورد، هزار سال قبل باشد يا بعد باشد، کسي نخواهد ايمان بياورد، بهانه ميآورد.
در مورد حضرت عبدالمطلب که کمتر صحبت ميکنيم، اين حضرت ويژگي مهمي دارد يکي پذيرايي از حاجيان بود. حاجيان از هرجاي دنيا براي مراسم حج ميآمدند پذيراييشان با عبدالمطلب بوده و يک مبالغي را ميگرفت و براي حاجيان آب و غذا تهيه ميکرد. يکي دو ماه مانده بود به مراسم حج، يکبار دفترش را نگاه کرد و ديد يکي دو نفر هستند که مبالغ بزرگ را ندادند. يک کسي گفت: من ميتوانم به خانه آن مرد بروم، آن مرد يکي از ثروتمندترين مردان عرب بود. گفت: چرا اين پولي که هرسال ميداديد را نداديد؟ آن مرد در حضور مهمان خجالت کشيد و دست خالي برگشت. پيامبر عزيز ما آن سالها هشت سالش بود. گفت: پدربزرگ به من اجازه ميدهيد بروم با اين مرد صحبت کنم؟ بعضي خنديدند، اما عبدالمطلب اعتماد داشت به پيامبر که هشت ساله بود و فرمود: برو ببينم چه ميکني؟ پيامبر در زد و در باز بود ولي وارد نشد. صاحبخانه صدا زد کيه؟ حضرت با ادب سلام کرد و اجازه خواست. سکوت کرد و تا صاحبخانه اجازه نداد صحبت نکرد. وقتي پرسيد: تو کي هستي؟ گفت: نوه عبدالمطلب و پسر عبدالله هستم و نام من محمد است. دو سه جمله رد و بدل شد، صاحبخانه گفت: صفات انبياء را در او ميبينم و چقدر با ادب و با وقار است. گفت: پدربزرگم مرا فرستاد و از خدمات شما در سالهاي قبل تشکر کرد و گفت: اگر مشکلي نداريد کمک کنيد. صاحبخانه او را بغل کرد و همراهش نزد عبدالمطلب آمد. فرمود: من امسال مشکل مالي و اقتصادي داشتم. ولي اين پسر که آمد تصميم گرفتم بيش از سالهاي قبل کمک کنم. معلوم ميشود مناسبات انساني چقدر مهم است حتي در يک کمک گرفتن و تذکر دادن و هدايت کردن که اگر درست رفتار کنيم ميتوانيم دلها را بدست آورديم و به اهداف خودمان برسيم.
خدايا حيات و زندگي ما را محمدي و مرگ ما را محمدي قرار بده و امنيت را در جامعه ما روز افزون بفرما و دست آنهايي که براي اين نظام دل ميسوزانند را بگير.
شريعتي: امروز از هدايت گفتيم؛
اي اشارتهاي ابروهاي تو لا ريب فيه *** روشناييهاي چشمانت هدي للمتقين